۵/۱۵/۱۴۰۰

از کارتر تا بایدن!

 

 

بالاخره ابراهیم رئیسی،  منتخب علی خامنه‌ای،  در مراسم ادای سوگند شرکت کرد.  ایشان رسماً در مقام رئیس قوۀ مجریه،  به التزام به رهبری و پیروی از دفترمشقی که با الهام از «عم‌جزء» و رسالۀ ثقه‌الاسلام‌ها و قول‌وقرارهای بیخ‌دیواری سید و سادات و به قول صادق هدایت «بی‌بی‌گوزک‌ها» نوشته‌اند و ملایان آن را «قانون اساسی» می‌خوانند سوگند خوردند.   به این ترتیب،  عملیات محیرالعقول تنفیذ رئیسی بر 8 سال بی‌تصمیمی و تذبذب و ندانم‌کاری‌ و‌ خیمه‌شب‌بازی سازمان‌یافتۀ حسن روحانی نقطۀ پایان گذارد و کشور ایران وارد ندانم‌کاری‌های سازمان‌یافته از نوع جدید شد.   حال این سئوال مطرح می‌شود که ویژگی‌های دوران رئیسی چه‌ها می‌تواند باشد؟   

 

از آنجا که نویسندۀ این وبلاگ بر خلاف بسیاری هم‌وطنان قلم‌زن و «کیبورد سوار» با آرمان‌ها و الهامات مابعدطبیعه و ایدئولوژی‌های استیجاری و خودنمائی‌های تئوریک کاری ندارد،  و سیاست را بیشتر در چارچوب بده‌بستان‌ میان محافل حاکم جهانی بررسی می‌کند،  دوران رئیسی را نیز پرانتزی جهت عقب‌نشینی آمریکا از منطقه می‌بیند.  البته این عقب‌نشینی برخلاف هیاهوئی که بوق‌های ملایان مسلماً به عادت مرضیه به راه خواهند انداخت ارتباطی با قدرت اسلام ندارد؛   بیشتر نتیجۀ توسری‌ای است که واشنگتن از مسکو در سوریه نوش‌جان کرده. 

   

از اینرو جهت بررسی چند و چون دوران رئیسی،  بجای دست‌وپا زدن در گردوخاکی که خاله‌خانم‌ها پیرامون تعلق این فرد به «هیئت ‌مرگ» و کم‌سوادی او،  یا ارتباطات مبهم‌اش با علی خامنه‌ای و پیروی‌های وی از مقام معظم و ...  به راه انداخته‌اند،  بهتر است نیم‌نگاهی به استراتژی آمریکا در منطقۀ خاورمیانه بیاندازیم.  همانطور که بالاتر نیز اشاره کردیم،  آمریکا در سوریه متحمل شکستی قطعی و تاریخی شده.   این شکست،  نه صرفاً در خاورمیانه که در تمامی جهان پیامدهائی به همراه آورده.  یک صورت‌بندی‌ ساده از تبعات این شکست  سرفصل‌های بسیار مهمی همچون تزلزل روزافزون اتحادیۀ اروپا،  خروج انگلستان از این اتحادیه،  فروپاشی زنجیرۀ‌ سازمان ناتو در اروپای جنوب شرقی،   نزدیک‌تر شدن اسرائیل به سیاست‌های مسکو،  و بسیاری مسائل دیگر را مطرح می‌نماید.   ولی از آنجا که وبلاگ ما مستقیماً به مسائل مبتلا به ایران مربوط می‌شود،  بررسی تغییرات سیاست آمریکا در ایران برای ما اهمیت بیشتری دارد.  و همزمانی تنفیذ رئیسی و عقب‌نشینی آمریکا از افغانستان،  بررسی مواضع آمریکا در کابل را نیز به پروندۀ ایران سنجاق خواهد کرد.

 

نخست بگوئیم که خروج «رسمی» ارتش آمریکا از افغانستان به هیچ عنوان به معنای خروج سیاست آمریکا از کابل نیست.  آمریکائی‌ها هنوز در قوالب ساختارها و تشکل‌های متفاوت در کابل‌ حضور داشته و فعال‌اند.  ولی امروز دیگر بنیادهای مختلف جهانی ـ  سازمان ملل،  شورای امنیت،  دادگاه بین‌المللی لاهه و ... ـ  به دلیل جنایات،  تبهکاری‌ها و سرکوب‌های رایج در اینکشور انگشت اتهام به سوی واشنگتن نمی‌گیرند.  خلاصه بگوئیم،  تا مرحلۀ فعلی،  خروج «رسمی» از افغانستان برای آمریکا یک «مزیت» شده؛   بیشتر حکایت شیرینی در دهان عموسام را پیدا کرده،  تا شکست!   با این وجود،  آنچه طبیعت این «خروج رسمی» را در کوتاه‌مدت نمایان خواهد کرد،‌   سیاست‌هائی است که روسیه،  چین و هند در ارتباط با این «خروج» اتخاذ خواهند نمود.        

 

شاید به همین دلیل است که به صورتی غیرمترقبه شاهد عملیات نظامی ویژه در آب‌های منطقه هستیم،  و واشنگتن به صورت پیگیر جمکرانی‌ها را به باد «تهدید» می‌گیرد.   همانطور که می‌دانیم،  این روزها حوادث غیرقابل پیش‌بینی‌ای در مسیر حرکت ناوگان‌های نفتی و در بندرگاه‌های مختلف منطقه به وقوع می‌پیوندد،   و در هر میعاد واشنگتن «قاطعانه»،  حتی بدون بررسی چندوچون‌ رخدادها،  مستقیماً حکومت شیعی‌ها را مسئول آن‌ها معرفی می‌کند!‌   «قاطعیت» مقامات واشنگتن نهایتاً خنده‌دار شده،  و بیشتر یادآور ژست‌های مکش‌مرگ‌مای‌شان در دوران زمینه‌سازی برای حمله به عراق،  به بهانۀ وجود سلاح‌های کشتار جمعی در اینکشور است.   به عبارت ساده‌تر،  ایالات‌متحد در ارتباط با حکومت اسلامی به این نتیجۀ «منطقی» رسیده که می‌باید اعتبار جهانی و وجاهت حقوقی خود را در میانۀ میدان ایران سرمایه کند،   به این امید که از آب گل‌آلود ماهی بگیرد!  حال این سئوال مطرح می‌شود که اوزون‌برون چاق‌وچله‌ای که یانکی‌ها قصد شکارش را دارند چیست،  که نیازمند چنین سرمایه‌گزاری‌ای شده.

 

می‌دانیم که شرایط کلی در ایران و خصوصاً ارتباط قدرت‌های جهانی با منطقۀ خاورمیانه با دوران حملۀ جرج‌والکر بوش به عراق بسیار متفاوت است.  از یک‌سو،  ایران کشوری است به مراتب بزرگ‌تر و پرجمعیت‌تر از عراق،   و هر چند ساختار قومی ایران متزلزل بنماید،  با تزلزل‌های قومی در عراق هزاران سال نوری فاصله دارد.  از سوی دیگر،  آلترناتیوهای سیاسی‌ای که یانکی‌ها برای ایران در تبلیغات‌شان آماده و مهیا کرده‌اند ـ  سلطنت‌چی‌ها،  مجاهدین خلق،  ناراضیان درون حکومتی،  و حتی گروه‌های چپ‌گرای وطنی ـ  هیچکدام تا آن درجه از اقبال عمومی برخوردار نیستند که بتوانند اهرم‌های قدرت را در دست گیرند.   این «شبه‌تشکل‌ها» فقط و فقط خواهند توانست از طریق کودتای نظامی بر امور کشور حاکم شوند. کودتائی که در شرایط فعلی منطقه،  حتی در صورت موفقیت فقط دولت مستعجل خواهد بود.   پس این سئوال مطرح می‌شود که هدف اصلی یانکی‌ها از سروصدا پیرامون «عملیات تروریستی» تهران،  به زیر سئوال بردن توافقات برجام،  اعمال تحریم‌های اقتصادی بر علیه ملت ایران،  و ... و خصوصاً تهدیدات جانگداز شبکه‌های سخن‌پراکنی غرب بر علیه حکومت اسلامی با چه اهدافی صورت می‌گیرد؟    

 

به استنباط ما در این مقطع می‌باید نیم‌نگاهی به نقشۀ منطقه انداخته و شرایط را تا حدودی سبک‌سنگین کنیم.  چرا که از یک سو،  با اجرائی شدن نورد‌استریم دو، کنترل اروپای غربی و ایالات‌متحد بر مسیر گاز و نهایت امر نفت خام به تدریج از میان می‌رود.  و تمامی این کنترل،  به همراه تبعات ژئواستراتژیک‌اش به دست مسکو می‌افتد.   شرکت‌های نفتی غرب که در واقع ماشین‌های «جک‌پات» اقتصاد سرمایه‌داری به شمار می‌روند در این شرایط دست‌شان به زیر سنگ مسکو می‌رود؛   این «ضایعه» برای واشنگتن از زهر هم تلخ‌تر است.  البته این «بلایا» در پروپاگاند شبکۀ تبلیغاتی غرب مورد بررسی قرار نمی‌گیرد.  شبکه‌های کذا ترجیح می‌دهند که تحت عنوان حمایت از «محیط‌زیست» به صنعت خودروسازی حمله‌ور شده،  هیاهو به راه بیاندازند. 

 

به طور مثال،   بایدن،  رئیس‌جمهور فعلی آمریکا در شرایطی اعلام می‌کند که تا سال 2030 نیمی از خودروهای آمریکا برقی شده،  و به محیط زیست صدمه نخواهند زد،  که قسمتی از برق مصرفی ایالت کالیفرنیا را با سوزاندن چوب ـ تخریب سازمان یافتۀ جنگل‌ها ـ  تأمین می‌کنند!  به عبارت ساده‌تر،  اگر تمامی جنگل‌ها نابود شود،  و آب تمامی رودخانه‌های ایالات‌متحد به دلیل تخلیۀ مواد سمی کارخانه‌ها عملاً مسموم و غیرقابل استفاده باشد،  از نظر دستگاه بایدن اهمیتی ندارد؛  مسئله «نفت» است که می‌باید حل‌وفصل شود!   این نمونۀ کوچک از هیاهوی تبلیغاتی به صراحت نشان می‌دهد که موضع‌گیری‌های مسکو در قبال انرژی تا چه حد برای غرب تزلزل‌آفرین شده.

 

در چنین وضعیتی می‌بینیم که به دلیل سیاست‌های جرج‌والکر بوش و باراک اوباما،  روسای پیشین جمهوری آمریکا،  امروز واشنگتن،  هم در عراق و مناطق نفت‌خیز خاورمیانه،   و هم در افغانستان دست‌اش به زیر سنگ مسکو رفته.   چرا که  دولت‌های پوشالی و دست‌نشاندۀ نفتی خاورمیانه،  دیگر قادر نیستند به شیوه‌های «سابق» در برابر فشارهای مسکو مقاومت کنند.   در افغانستان نیز،   یانکی‌ها دیگر نمی‌توانند برای جنگ پرهزینه‌شان از طریق تجارت تریاک و هروئین و برده‌فروشی تأمین بودجه نمایند.  از اینرو برای واشنگتن عقب‌نشینی «ظاهری» از افغانستان حکم تنفس مصنوعی برای بیمار محتضر را یافته.   یانکی‌ها به صراحت می‌دانند که پدیدۀ «طالبان» در افغانستان به سرعت از کنترل‌شان خارج ‌شده،  نهایت امر به صورت اهرمی در چنگ روسیه خواهد افتاد.  و به همین دلیل قصد دارند حداکثر فشار را در منطقه به ایران و حکومت شیعی‌ها تحمیل کنند،  باشد تا اگر افغانستان  از دست می‌رود،  بتوانند با علم کردن «روابط نوین» با حکومت اسلامی،   لنگرگاهی مستحکم برای سیاست‌شان بسازند.

 

دلیل بیرون کشیدن ابراهیم رئیسی از صندوق‌های مارگیری به استنباط ما چیزی نیست جز ادامۀ استراتژی‌ای که در بالا تشریح کردیم.   حضور این فرد در رأس هیئت اجرائی کشور برای آمریکا مزیت‌های ویژه‌ای دارد.   نخست اینکه،  رئیسی به مراتب بیش از اسلاف‌اش فاقد وجهۀ شخصی،  خاستگاه و شخصیت اجتماعی است.   ساده‌تر بگوئیم،  لاتی است تمام‌عیار و بی‌اختیار که پس از کودتای 22 بهمن از طریق چماق‌کشی و «شادومادبازی» پله‌های ترقی را یک‌به‌یک طی کرده.  رئیسی نه در تریبون‌های جهانی امکان سخن‌پرانی دارد،  نه جرأت خواهد داشت در داخل دهان‌اش را باز کند.  حکم عروسک کوکی را خواهد داشت که از طریق صورتک «پیروی از رهبری» مجری سیاست آمریکا خواهد شد.  و ظاهراً در واشنگتن چنین برداشت شده که به دلیل حضور رئیسی،   خواهند توانست بدون هر گونه مقاومت در داخل ایران سیاست‌های مورد نظرشان را به نام نامی «رهبر» اجرائی کنند.    

 

البته قبول کنیم که بدون حمایت ضمنی روسیه از تصمیمات جدید،  آمریکائی‌ها جرأت نمی‌کردند از افغانستان پای بیرون بگذارند.   در نتیجه،  مسلماً روس‌ها برای گزینۀ آمریکائی که رئیسی باشد نیز پروژه‌ای در دست دارند.  چرا که اگر ظاهراً رئیسی برای آمریکا «مزیت» به شمار می‌رود نهایت امر می‌تواند بار سنگینی نیز بشود.  همانطور که می‌دانیم علی خامنه‌ای طی چند سال گذشته،  علیرغم دخالت‌های پی‌گیر و فراقانونی در تصمیمات دولت‌ها،  مجالس قانونگزاری و روسای قوۀ قضائیه برای خود جایگاه مستحکم «غیرمسئول» دست‌وپا کرده.  در شبکۀ تبلیغاتی رژیم ولایت‌فقیه،  عدم موفقیت دولت‌های پی‌درپی و دیگر دستگاه‌های اداری کشور در رتق‌وفتق امور نشانۀ عدم کارآئی شخص رئیس‌جمهور،  مجلس و یا افراد زیردست معرفی می‌‌شود،  نه دخالت‌های علی خامنه‌ای.  ولی اینبار رئیسی را خود خامنه‌ای شخصاً از صندوق بیرون کشیده،   و دیگر نمی‌تواند برنامۀ احمدی‌نژاد را با وی تکرار ‌‌کند.

 

به این ترتیب،  امکان دارد شبکۀ آمریکائی کودتاچیان 22 بهمن که نهایت امر علی خامنه‌ای «ریاست عالیۀ» آن را بر عهده گرفته،   با بحرانی عمیق روبرو شود که دیگر قابل حل‌وفصل نباشد.  به عبارت دیگر،  علی خامنه‌ای شخصاً مسئول تصمیمات معرفی ‌شود.   ولی از آنجا که بیرون رفتن از گندابی که اینان در کشور به راه انداخته‌اند عملاً‌ غیرممکن شده،  نهایت امر کل رژیم،   و خصوصاً اصل ولایت‌فقیه،  نه صرفاً در افکار عمومی ایرانیان که در درون ساختار قدرت نیز به زیر سئوال برود.  این شِقی است که می‌تواند توضیحی باشد بر سکوت روسیه در برابر موش‌دوانی‌های اخیر حکومت ملایان.

 

ولی آنقدرها هم نمی‌باید از واقعیات فاصله گرفت چرا که،  آمریکائی‌ها مسلماً شِق فروپاشی ولایت‌فقیه را نیز مورد بررسی قرار داده‌اند،  و برای آن آلترناتیوهائی در نظر دارند.  به همین دلیل است که اخیراً شاهد نوعی «اجماع» در میان مخالفان و مخالف‌نمایان رژیم می‌شویم.  البته اگر در دوران آریامهر به اینترنت دسترسی می‌داشتیم،  خردجال خمینی 24 ساعت هم دوام نمی‌آورد.  ولی امروز بر خلاف گذشته شبکه‌های ارتباطی گسترده‌اند،  و جریانات «مخالف» که این روزها به دلیل پیروی از مدروز همگی ادعای طرفداری از دمکراسی و آزادی بیان دارند،  و می‌خواهند با زبان‌بازی ماهیت‌ کودتائی‌شان را پنهان ‌کنند آنقدرها شانس موفقیت نخواهند داشت.  این «جریانات» برای ایرانیان،  خصوصاً پس از گذشت قریب به نیم‌قرن از غائلۀ ملائی آنقدرها جذابیت ندارند که بتوانند تحرکی چشم‌گیر از منظر سیاسی به راه بیاندازند.  از سوی دیگر،  همانطور که گفتیم ادعاهای اینان پیرامون طرفداری از دمکراسی و حقوق‌بشر و لائیسیته و ... بیشتر به عروتیزهای روح‌الله خمینی در پاریس برای آزادی و دمکراسی می‌ماند،  تا پایه‌ریزی یک ساختار دولتی و نظم حقوقی دمکراتیک و سکولار.   آزادی از منظر اینان آزادی حقوقی نیست،   به آزادی خود و اطرافیان‌شان محدود می‌شود،  که در آن اسارت دیگران نیز مستتر است!  در نتیجه،  ظاهراً آلترناتیو یانکی‌ها  همچون برنامۀ درخشان‌‌شان برای «پرزیدنت» رئیسی،   حکم خشت خامی را خواهد داشت که بر آب می‌رود.       

       

به مناسبت سالگرد ترور شاپور بختیار در فرانسه!