۹/۱۸/۱۳۹۶

این گروه خرفت!




چند روزی است که موضع‌گیری «مفرح»‌ دونالد ترامپ،  رئیس جمهور ایالات‌متحد در مورد پایتخت کشور اسرائیل به «جوک سال» تبدیل شده.   با این وجود،  نمی‌باید بر بعد مسخرگی  عملکرد ترامپ متمرکز شد،‌   چرا که در شرایط فعلی،  کاخ سفید گزینة دیگری در دست ندارد.   اگر به عقب‌نشینی‌های آتلانتیسم در ترکیه و انگلستان که به دلیل ناکامی کودتا و بن‌بست برکسیت به وجود آمد،  شکست نظامی در سوریه و شکست کودتا در عربستان و بحران‌سازی در لبنان را نیز بیافزائیم،  ‌ به صراحت خواهیم دید چرا کاخ‌سفید نیازمند خلق یک بحران نوین در منطقه بوده.   و در دوره‌ و زمانه‌ای که اغلب اهرم‌های تعیین‌کننده در خاورمیانه،  یا کارائی‌شان را از دست داده‌اند و یا از کنترل عموسام خارج شده‌اند،  چه سیاستی بهتر و جامع‌تر از بازی با کارت اسرائیل.   با این وجود از آنجا که بدون چشم مسلح مشکل بتوان مسائل منطقه‌ای را رصد کرد؛   باید ببینیم، خارج از ظواهر امر،  آمریکا با به رسمیت شناختن اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل چه اهدافی دنبال می‌کند؟  

البته بررسی روبنائی این موضع‌گیری کار ساده‌ای است.  و همانطور که می‌دانیم تعصبات دینی،  بومی و نژادی نزد اقوام و قبائل از قدیم کارساز سیاست‌بازان بوده.  به طور مثال،  در کشور خودمان،   مهم‌ترین عامل قدرت‌گیری آخوندها چیزی نبود جز روغن ریختن بر آتش همین  نوع احساسات و «تخرخرات» عامیانه.   در این پروسة خرپرور،   عوام خود را با این احساسات «شناسائی» می‌کند.   احساساتی که به هر ننه‌قمری امکان می‌دهد خود را یک حسین ببیند که با یزید می‌جنگد؛  یا محمدی که با کفار در نبرد است؛  و ...  و ناظر ساده‌انگار در چارچوب همین نگرش عوام‌پسند چنین برداشت می‌کند که دونالد ترامپ نیز ناگهان راه حل پوشش دادن به شکست‌های منطقه‌ای آمریکا را یافته و همچون ارشمیدس از حمام بیرون دویده و فریاد برآورده:  «یافتم!  یافتم!  اورشلیم پایتخت اسرائیل است!»

ولی در عمل گروه ترامپ بخوبی می‌داند که بیت‌المقدس مشکل بتواند به پایتخت کشور اسرائیل تبدیل شود.  نخست اینکه تاریخچة ویژة اورشلیم،  این شهر را به یکی از کهن‌ترین شهرهای چندمذهبی جهان تبدیل کرده.  از یهودی و نصاری گرفته تا مسلمان و ... همه در این شهر ردی از اعتقادات دینی‌شان می‌یابند.   از سوی دیگر،  موقعیت فعلی‌ بیت‌المقدس به هیچ عنوان به دلیل درگیری فلسطینی با یهودی به وجود نیامده؛   دولت کنونی اسرائیل و یا سیاست‌های جاری ایالات‌متحد در منطقه نمی‌تواند مسئلة بیت‌المقدس را حل کند،  چرا که آغازگر این مسائل نبوده.   بیت‌المقدس مسئله‌ای است به گسترة تاریخ جهان.   پس هدف ترامپ از بازی با کارت بیت‌المقدس در این میعاد ویژه چیست؟  این پرسشی است که تلاش خواهیم داشت در وبلاگ امروز تا حدودی به آن پاسخ گوئیم. 

به استنباط ما برخورد ترامپ  با مسئلة بیت‌المقدس هر چند در ظاهر بیشتر به جوک می‌ماند،  بسیار عمیق و پرمغز است.  همانطور که می‌دانیم رابطة ایالات‌متحد با بحران «اسرائیل ـ فلسطین» به ارتباطی ویژه تبدیل شده.   در عمل،   تمامی رهبران جدید آمریکا،  پس از ورود به کاخ‌سفید می‌باید الزاماً تکلیف خود را با این بحران «روشن» کنند.   به عبارت بهتر،   درگیری «اسرائیل ـ  فلسطین» از دیرباز به سرجهازی رؤسای جمهوری ایالات‌متحد تبدیل شده.   و وابستگی دیپلماسی ایالات‌متحد به موضوع «اسرائیل ـ فلسطین»، خصوصاً پس از شکست‌ ماجراجوئی‌های اخیر سازمان ناتو در خاورمیانه،   دست کاخ‌سفید را بدجور در حنا انداخته؛‌   خصوصاً که آمریکا نمی‌تواند مشکل منطقه را حل کند!   همانطور که بالاتر نیز گفتیم مسئلة خاورمیانه،   اگر در ظاهر به درگیری اسرائیل با همسایگان‌اش محدود می‌شود،   در واقع موضوعی تاریخی و ریشه‌دار است؛   ارتباطی هم با اسلامگرایان و صهیونیست‌ها ندارد.  از سوی دیگر،  حال که آمریکا مجبور به عقب‌نشینی از منطقه است،  مشکلات داخلی ـ  عملکرد محافل یهودی و مسلمان در خاک آمریکا ـ  نیز مزید بر علت شده.  

عقل سلیم حکم می‌کرد که ایالات‌متحد با یک جاخالی،  خود را از صحنة سیاست‌ فعال منطقه «اخراج» کند،  و مشکلات را به برندگان صحنه،  یعنی روسیه و چین واگذارد.  البته برنامه‌ریزی برای «جاخالی» کذا از مدت‌ها پیش روی میز بود،  و هووچوی استعفای تیلرسون،  وزیر امور خارجة ایالات‌متحد،  از چند روز پیش در بوق اوفتاده بود،   ولی در عرصة پروپاگاند این «برنامه» با هشتگ زدن دونالد ترامپ روی یک توئیتر «ضداسلامی» آغاز شد.

همانطور که می‌دانیم ترامپ روی یک کلیپ ضداسلامی که کاربری انگلیسی روی خط گذارده بود هشتگ زد و نخست‌وزیر انگلستان سریعاً به وی اعتراض نموده،  اعلام داشت که اینکار «غلط» است!  ترزا می تأکید کردکه احترام به اسلام می‌باید مد نظر قرار گیرد،  و در تبلیغات ضداسلامی نمی‌باید مغروق شد!   ترامپ نیز به ایشان گفت،  «ما حال‌مان خیلی خوب است،  شما چه بهتر که باغچة خودتان را بیل بزنید!»‌ از منظر بسیاری افراد،‌  این گفتگوی دیپلماتیک،  آنهم در بالاترین لایه‌های حاکمیت آتلانتیسم،  «ساده و پیش‌پاافتاده» تلقی شد،  ولی به هیچ عنوان چنین نبود.

چند روز پس از دادوفریاد دیپلماتیک بین ترزا می و ترامپ،  خبرگزاری‌ها اعلام داشتند که توطئة ترور نخست‌وزیر انگلستان در 10 داونینگ استریت که توسط دو اسلامگرا طراحی شده بود خنثی شده!  به عبارت ساده‌تر،  بعضی‌ها به خانم نخست‌وزیر حالی کردند که با انتصاب یک تروریست اخوانی به سمت شهرداری لندن،  و حمایت از اسلامگرایان نمی‌تواند از خطرات آتی در امپراتوری بریتانیا در امان باشد.  انتشار خبر کشف توطئة قتل نخست‌وزیر انگلستان در عمل پیش درآمدی شد بر اعلام بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل از سوی آمریکا؛   انگلستان نیز این واقعیت تلخ را دریافت!   دریافت که دیگر در شرایطی نیست که بتواند با تکیه بر اسلام‌نوازی در برابر سیاست‌های آمریکا قد علم کند،   و یا اینکه در صورت لزوم سیاست‌ منطقه‌ای متفاوتی در پیش گیرد.    

دقیقاً در دنبالة همین دریافت واقعیت تلخ است که انگلیسی‌ترین و اسلام‌نوازترین رئیس‌جمهور ایالات متحد،  یعنی باراک اوباما،  آمریکای ترامپ را با آلمان نازی به قیاس می‌کشد و ترامپ را مانند هیتلر، ‌ خطری برای جهانیان جلوه می‌دهد.   ولی خطر اصلی برای جهانیان ترامپ نیست،   شخص اوباما و هم‌محفلی‌های انگلیسی او هستند.  همان‌ها که فاجعة بهارعرب در منطقه به راه انداختند و قصد داشتند کار را به درگیری مستقیم نظامی با روسیه در خاورمیانه و اروپای شرقی بکشانند.  در دنبالة همین تحولات دیپلماتیک در بالاترین لایه‌های جهانی،  شاهد سفر وزیر امور خارجه انگلستان به تهران هستیم.

البته بوریس جانسون پیش از رسیدن به تهران یک «تُک‌پا» هم به عمان رفت.  خوانندگان گرامی مسلماً با نقش دلالی سلطان‌نشین عمان در بحران یمن آشنائی دارند.   کشور عمان  که از دیرباز امتداد انگلستان در خلیج‌فارس به شمار می‌رود،   در پروسة برادرکشی که توسط انگلستان و جمکرانی‌ها در یمن بپا شده،‌   نقش «سرنوشت‌سازی» ایفا می‌کند.   از آن جمله است،  ارسال سلاح،  تجهیزات،  آذوقه و ... جهت داغ کردن تنور جنگ در یمن!  باری وزیرامور خارجة بریتانیا پس از چاق‌سلامتی با سلطان عمان،  به تهران آمد و با یک فروند «زن بدون حجاب» انگلیسی در «محضر» مم‌جواد ظریف حاضر ‌شد!  می‌دانیم که برای حکومت طویلة مشروعه که از زن می‌هراسد و نفرت دارد،  زن بدون حجاب از بمب‌افکن هم خطرناک‌تر است!   و در این شرایط خاص،  حضور یک زن انگلیسی بدون حجاب معنا و مفهوم ویژه‌ای پیدا می‌کند.   به همین دلیل بی‌بی‌سی و رادیوفردا،  این تهاجم «جنسی ـ  نظامی» به طویلة مشروعه را زیرسبیلی در کردند،  خصوصاً که قلادة علی خامنه‌ای گشوده شده بود تا مقام معظم شعار «انقلاب ادامه دارد» سر دهند!   

ولی جریان یک فروند زن بدون حجاب سریعاً توسط خبرگزاری فارس ـ  باند پاسداران سلطنت‌طلب جمکران ـ  با عکس و تفصیلات مخابره شد و به نظر می‌رسد که این «گروه خرفت» هنوز نفهمیده‌ توسری از کجا بر ملاج‌ا‌ش فرود آمده.    مسئلة زن بی‌حجاب در دیدار با «مقامات» جمکرانی نویسندة این وبلاگ را به یاد مشروب خوردن محمدرضا پهلوی با جیمی کارتر،  رئیس‌جمهور آمریکا انداخت.   می‌دانیم که بر اساس پیش‌فرض‌های آخوندی اگر شاه شیعه حق داشت پدر ملت را دربیاورد؛  پول کشور را به بانک‌های غرب بفرستد؛  جوانان را با آیة قرآن و زیارت‌نامه و اینجور مزخرفات به فاضلاب امثال شریعتی و آل‌احمد و ... سرازیر کند،   حق «شراب‌خواری» در برابر دوربین‌ها را نداشت.    نمی‌دانیم چه شد که ساواک یادش رفت شامپاین نوشیدن شاه را از صحنة میهمانی دربار که به افتخار کارتر برپا شده بود حذف کند!   جای شما خالی،  اینچنین بود که فیلم شامپاین نوشیدن شاهنشاه با کارتر پخش شد و «اسلام به شدت ضربه خورد!»   انتشار تصویر دیپلمات بی‌حجاب در دفتر مم‌جواد نیز حکایت همان جام شامپاین آریامهر است.  ایشان نمی‌توانستند به ارباب بفرمایند که شاه شیعه فقط می‌تواند در خلوت عرق بخورد،   تا احترام آخوند رعایت شود!  حجاب اسلامی نیز ابزار حکومت دست‌نشاندة‌ جمکران است،   شامل حال اربابانش نمی‌شود.   

اگر کنیزالاسلام‌های فرنگی حجاب را رعایت می‌کنند،  ‌فقط در برابر دوربین‌ها و برای خر کردن عوام است؛  همان‌ها که غائلة 22 بهمن باورشان شده!   مگر مم‌جواد،  پیشخدمت «ام. آی. 6» می‌تواند به خودش اجازه ‌دهد برای هیئت همراه وزیر امور خارجه انگلستان تعیین‌تکلیف کند؟  آنچنان لگدی دریافت می‌کند که تخم‌های نداشته‌اش تا ابد بر ردای نوکری‌اش پاپیون شود.  خلاصه آنچه در جریان «شرابخواری» اعلیحضرت با کارتر اتفاق افتاد،  به صورت متفاوت در دفتر مم‌جواد بازتولید شده و نشان می‌دهد که ارباب را سیاست دیگری اوفتاده.  

به عبارت ساده‌تر،  اگر آمریکا،   عمداً و به دلیل اتخاذ سیاست فعلی خود در خاورمیانه قصد خروج از صحنة درگیری‌های «اسرائیل ـ فلسطین» را دارد،  حمایت از دولت انگلیسی جمکران توسط بریتانیای «کبیر» با مشکلات عدیده‌ای همراه خواهد شد.  از یک‌سو در خلیج عدن،  نیروهای انگلیسی و انگلیسی‌نژاد می‌باید در برابر عربستانی که عملاً پای در مدرنیسم گذارده عقب بنشینند،   و از سوی دیگر لات‌ولوت‌های جمکرانی که تحت حمایت بریتانیا همه روزه عربدة مرگ بر این و آن سر می‌دهند،   می‌باید دکان حجاب‌فروشی‌،  جنگ با اسرائیل و نبرد با آمریکا را تعطیل کنند. 

خلاصه علیرغم سکوت رسانه‌های غرب،  خاورمیانه پای در مسیری جدید گذارده.   مسیری که بررسی دقایق آن مسلماً کار بسیار پیچیده‌ای خواهد بود.  ولی سابقة تاریخی،  به طور مثال در بحران کانال سوئز نشان داده که هر گاه آ‌مریکا متوجه شود در بحران خاورمیانه بازنده خواهد بود،   زیر پای انگلستان و فرانسه را می‌کشد.   امروز همین سیاست در ابعادی به مراتب گسترده‌تر از بحران سوئز اعمال می‌شود.  با این تفاوت که فدراسیون روسیه نیز دیگر آن اتحاد شوروی فروریخته و دیکتاتوری هشل‌هف نیست.  حال باید دید روسیه چگونه می‌خواهد فضای خالی‌ای که عقب‌نشینی ایالات‌متحد در منطقه به وجود می‌آورد،  پر کند و تکلیف این «گروه خرفت» چه خواهد شد.        
     



  




    

۹/۱۲/۱۳۹۶

چه خمینی، چه بیکینی!




تاریخچة حکومت اسلامی ارتباطی تنگاتنگ با واژة «پیروزی» نشان می‌دهد،   و این ارتباط در  روزهای اخیر هر چه بیشتر در بوق و کرنای شبکة تبلیغاتی غرب اوفتاده.   ولی می‌باید پرسید آیا واقعاً روند مسائل جهانی به کام حکومت ملایان است،  یا اینکه حکومت ملایان و شبکه‌های تبلیغاتی غرب چنین می‌نمایانند؟  این پرسش در حال حاضر حیاتی شده چرا که گزارش‌ها و تفسیرهای متعددی در مورد «کامیابی‌» ملایان از شبکه‌های سخن‌پراکنی به گوش می‌رسد.  این شبکه‌ها «پیروزی» ملایان در جنگ سوریه را در بوق و کرنا ‌گذارده‌اند،   و حتی برخی از آن‌ها،   بازگشت سعد حریری به لبنان را نیز به حساب پیروزی ملا ‌‌نوشته‌اند.   نهایت امر همین شبکه‌ها،   وانمود می‌کنند،   حکومت ملا که از تحمیل حجاب بر زنان ایران در کوچه‌وخیابان عاجز مانده،   و امور به اصطلاح فرهنگی‌اش را با چماق و عربده و لات‌ولوت اداره می‌کند،   لباس «مناسب» جهت برگزاری قرعه‌کشی جام‌جهانی فوتبال را نیز «تعیین» کرده!  آخرالامر،  کار این «پیروزی» بجائی رسید که در مسابقات کشتی،  قهرمان ایرانی را وادار کرد به شکست تن در دهد تا با اسرائیلی‌ها کشتی نگیرد؛   و بعد از این عملیات محیرالعقول،   سرمربی تیم ملی کشتی‌ تلویحاً روسیه را مسئول جلوه ‌داد:

«اگر کریمی در دور دوم مقابل اسرائیل کشتی نمی‌گرفت،  حریف روس حذف می‌شد و آنوقت روس‌ها با توجه به نفوذی که در اتحادیه جهانی دارند پدر ما را در می‌آوردند.»
منبع:  ایسنا، 2 دسامبر 2017

من که فکر می‌کنم روس‌ها واقعاً حق داشتند «پدر شما» را در ‌آورند.   فدراسیون کشتی روسیه نمی‌پذیرد دعوا و مرافعة شیخک اردبیلی یا «جهودان قُرطبه»،  مسابقات کشتی را به گروگان ملا و اربابان آمریکائی‌اش تبدیل کند؛  در این میانه مقام و منزلت ورزشکاران روس مطرح است که با هزینة میلیون‌ها دلار برای این مسابقات آماده می‌شوند.   سرمربی «بسیار محترم» تیم کشتی ایران نمی‌پرسد به چه دلیل فدراسیون جهانی کشتی اجازه داده طی اینمدت مدید،  قرتی‌بازی‌ مشتی آخوند زیردم دریده در مسابقات جهانی کشتی چنان فراگیر و «عادی» شود که هیچکس نگوید به چه حقی کشتی‌گیر ایرانی را مجبور می‌کنند میدان را به کشتی‌گیر اسرائیلی واگذار کند.   بله،   همانطور که مشاهده می‌کنیم،  تلاش‌ منابع داخلی و خارجی فقط بر این متمرکز شده تا مبادا مشروعیت چرندیات و اوباش‌گری‌ ملایان به زیر سئوال رود.  و به همین دلیل است که این روزها از هر شکست فاحش ملا و اربابان غربی‌اش،   شبکه‌های خبرسازی غرب یک «پیروزی» به ما تحویل می‌دهند!   پیروزی در جنگ سوریه؛   پیروزی قاسم سلیمانی بر مایک پمپئو؛  پیروزی در قرعه‌کشی مسابقات جام جهانی؛   پیروزی کشتی‌گیر ایرانی که به خاطر فلسطینی‌ها تن به شکست داد؛  و ... 

جالب‌تر اینکه در لشکر پرشمار تحلیل‌گران داخلی و خارجی پیرامون مسائل ایران و خاورمیانه احدی به بن‌بست‌های استراتژیک حکومت ملا در ادارة آنچه شبکه‌های خبرسازی «پیروزی» منطقه‌ای جمکران می‌‌خوانند اشاره نمی‌کند.  این سئوال نیز مطرح نخواهد شد که چه منابعی به ملا اجازه ‌داده تا در قرعه‌کشی جام جهانی و روی تشک کشتی دست به های‌وهوی زده،  و صدای اعتراضات قانونی و اصولی فدراسیون‌های جهانی را خاموش کند!   ولی آیا منصفانه است که این لات‌بازی‌ها را «پیروزی» تلقی کنیم؟   در ‌عرصة پوشالی توهمات،  حکومت ملا «برنده»  اعلام می‌شود،   ولی در واقع به هیچ عنوان چنین نیست.   

از سوی دیگر،  همزمان با شدت گرفتن این نوع «پیروزی‌ها»،   شاهد افزایش فشارها از سوی دولت‌های آمریکای شمالی و اروپا بر مخالفان حکومت ملا نیز هستیم. در ادامة این روند،  کار بجائی کشید که اکران فیلم «غیراسلامی» کارگردان ایرانی را نیز در غرب «متوقف» کردند.   جریان به گزارش «رادیو کانادا» از این قرار بود که دولت ملایان،  فیلمساز را تهدید کرده و ایشان هم از اکران فیلم‌شان در بلاد فرنگ منصرف شده‌اند!   مسلماً اگر وضع به همین منوال ادامه یابد بزودی زندگی «غیراسلامی» پناهندگان و مهاجران ایرانی در غرب مورد تهاجم دولت ظفرمند جمکران قرار خواهد گرفت،   و ایرانیان خارج از کشور هم داوطلبانه از زندگی منصرف خواهند شد!   حال این سئوال مطرح می‌شود که حمایت دولت‌های غرب از بهشت اسلامی که مشتی لات‌ولوت پس از کودتای 22 بهمن 57 بر کشور ایران حاکم کرده‌اند به چه دلیل به چنین مرحله‌ای رسیده؟   به چه دلیل غرب علیرغم ادعای دفاع از حقوق بشر،   به صورت فعال پای در حمایت از ضدفرهنگ ملائی گذارده،  و مسئولیت حمایت از این وحشیگری را نیز به صورت تلویحی «تقبل» ‌کرده؟    ابعاد اجتماعی و فرهنگی چنین تهاجمی به ملت ایران چیست،   و در آینده‌ای نه چندان دور چه انتظاراتی می‌توان از این روند «سیاسی ـ استراتژیک» داشت؟  این‌هاست مطالبی که سعی خواهیم کرد تا حد امکان در وبلاگ امروز به آن‌ها بپردازیم.   از اینرو بدون اتلاف وقت،   بجای بررسی چند و چون «رخدادهای ظفرمندانة» ملایان که اغلب خوانندگان با ابعاد مختلف‌اش آشنائی دارند مستقیماً می‌رویم به سراغ ریشه‌های‌اش.   و برای این بررسی چه بهتر که نیم‌نگاهی به تبلیغاتی جهانی در دوران موجودیت اتحادشوروی بیاندازیم.

هاوارد زین،  مورخ صاحب‌نام آمریکائی در یکی از معروف‌ترین مقالات خود می‌نویسد: «ما را برای جنگ با رژیم نژادپرست آلمان نازی سوار بر کشتی‌هائی به اروپا ‌بردند که در آن‌ها سربازان رنگین‌پوست حق پای گذاردن به قسمت سفیدپوستان را نداشتند!»  بله،  دقت در کُنه معنای این جمله به راحتی تمامی تبلیغات «حقوق‌بشری» ایالات‌متحد و پامنبری‌های اروپائی‌اش را در دوران موجودیت اتحادشوروی بر باد خواهد داد.   به طور خلاصه بگوئیم،  آمریکا و خصوصاً انگلستان صرفاً به دلیل تبهکاری بلشویسم و استالینیسم توانستند «مقام شامخ» حامی ارزش‌های انسانی برای خود دست‌و‌پا کنند.   و این موضعی است که امروز به دلیل سقوط استالینیسم در اروپای شرقی و متزلزل شدن یوتوپیای سوسیالیسم «علمی» در تمامی جهان،  دیگر منفعتی ندارد.   اروپای غربی که ادعای‌های پرطمطراق‌اش پیرامون دولت رفاه‌ ملی،  سوسیال‌دمکراسی،  آزادی بیان،  و ... گوش فلک را کر می‌کرد،  امروز در بحران استراتژیکی که به دلیل فروپاشی اتحادشوروی به راه اوفتاده عملاً در چنگ بانک‌ها دست‌وپا می‌زند.   بانک‌هائی که تروریست پرورش می‌دهند؛   بهرة پول را به صفر می‌رسانند؛   به نیازهای اعتباری شهروندان کاملاً بی‌اعتنای‌اند؛  و خدمات بانکی یا ارائه نمی‌کنند،  و یا هزینة این خدمات را به بالاترین بهای ممکن از مشتری می‌ستانند؛  نهایت امر همین بانک‌ها در مقام حامیان اصلی دولت‌هائی که عملاً فاقد هر گونه سیاست مشخص‌اند،  بر علیه خدمات اجتماعی و آزادی بیان و اتحادیه‌های کارگری شمشیر از نیام برکشیده‌اند.   این اروپا،   آن نیست که در دوران آقائی اتحاد شوروی می‌دیدیم.  آن روزها منافع محافل اروپائی ایجاب می‌کرد تا برنامة «رفاه ملی»،  آزادی بیان،  سوسیال دمکراسی و ...  به مورد اجرا گذارده شود؛   امروز همین منافع شرایط دیگری می‌طلبد.  به همین سادگی!
  
در چارچوب همین برخورد «ساده» می‌توان «پیروزی‌های» اخیر حکومت جمکران را نیز مورد بررسی قرار داد.  ولی اشتباه نکنیم،   این پیروزی‌ها از روز 22 بهمن 57 آغاز شد!   از همان زمان که غرب با حمایت از کودتای ارتش شاهنشاهی،   ملایان را در ایران به قدرت رساند.   البته غرب هیچگاه حاضر نشد به نقش ضدانسانی خود در ایران اعتراف کند.   در تبلیغات غربی‌ها،  خمینی اگر سوار بر فرانس‌ایر و در معیت مشتی اوباش شناخته شدة سازمان سیا در فرودگاه مهرآباد تخلیه شد،  بدون دخالت دست و از آسمان افتاده بود!   حامی این ملای جنایتکار نیز نه ارتش تا بن‌دندان مسلح شاهنشاهی و ساواک و شهربانی،  که «مردم» بودند.   این «مردم» بودند که فقط چند صباحی پس از کودتای 22 بهمن 57،   در کردستان،  بندرپهلوی،  خوزستان،  ترکمن‌صحرا و کوچه‌وخیابان شهرهای بزرگ کشور فاجعه پشت فاجعه آفریدند!   این «مردم» بودند که ملایان را یک‌به‌یک به عنوان نمایندگان مجلس و مجلس خبرگان از صندوق‌شکسته‌ها بیرون ‌کشیدند!   این «مردم» بودند که ...  ولی واقعیت این است که جامعه را آنچنان با تبلیغات به تنش کشانده بودند و افکار عوام را در تنور تبلیغات گداخته بودند که اگر در آن روز «شوم» بجای روح‌الله خمینی،  سوفیالورن نیز با بیکینی از ایرفرانس پیاده شده بود،  اوباش حاضر در فرودگاه برای‌اش «سوفیا ای امام» می‌خواندند!  صریح‌تر بگوئیم،  دیگر تفاوتی نمی‌کرد که چه کسی آمده و چه می‌خواهد؛   مسئله این بود که گوسفند می‌بایست در گله‌ای قرار می‌گرفت؛   گله‌ای در شمار ملت ایران.   ولی طی تاریخ،   ملت‌ها از چریدن بجائی نرسیده‌اند؛   ملت‌ها به قوة درک و فهم و تحلیل‌شان زنده‌اند،   نه به حکم حضور چوپان و عوعوی سگ گله.

جالب اینکه،  از همان روزهای نخست شاهد موضع‌گیری‌ یانکی‌ها‌ در برابر ملت ایران نیز بودیم.   بله،   واشنگتن «مخالف» حکومتی شد که خودش با کودتا به قدرت رسانده بود!  همان واشنگتنی مخالف حکومت اسلامی بود که از طُرق مختلف تمامی مخالفان حکومت ملا را یک به یک از میان ‌‌برداشت!  البته این عملیات «اطلاعاتی» و پیچیده نیز از جمله همان «پیروزی‌‌هائی» معرفی می‌‌شد که بدون دخالت دست از آسمان در دامن ملایان می‌افتاد.

بله دیروز،   «لو» رفتن کودتای نوژه یک پیروزی بزرگ برای ملا به شمار می‌آمد؛  آنقدر بزرگ که حتی حزب توده هم خودش را برای آخوند لوس کرد و مدعی شد نوژه را حزب توده «لو» داده تا خدمت بزرگی به انقلاب مردمی شیخ‌ها کرده باشد!    به همچنین بود ریشه‌کن کردن هر آنچه سازمان و تشکل‌ سیاسی در ایران به شمار می‌آمد.  چرا که،  سرکوب و نابودی مخالف برای یک حکومت فاشیست و تمامیت‌خواه و دست‌نشانده فی‌نفسه «پیروزی» به شمار می‌‌رود!   ولی امروز مشکل می‌توان از این پیروزی‌ها در چنتة دولت اسلامی یافت.   در نتیجه،   ارباب تبلیغات تلاش دارد برای اینان پیروزهای خیالی «خلق» کند؛  و از آنجمله است پیروزی سردار سلیمانی در عراق و سوریه و لبنان و ناز و گوز ایشان برای رئیس سازمان سیا!

بارها گفته‌ایم و باز هم می‌گوئیم،   موضع جمکران در سوریه آن نیست که در رسانه‌ها اعلام می‌شود.  به صراحت بگوئیم،   در شرایط فعلی نمی‌توان تحکیم پایه‌های حزب لائیک بعث و شخص بشار اسد را برای حکومت جمکران یک پیروزی تلقی کرد.   اگر چنین موضعی وجود خارجی می‌داشت،  علی خامنه‌ا‌ی برای دشمنان خونی بشار اسد ـ   محمد مرسی و رجب‌اردوغان،  روسای اخوانی مصر و ترکیه ـ  در تهران فرش قرمز پهن نمی‌کرد.  رابطة حکومت جمکران با سوریه یک رابطة ویژه است که ریشه در طرح هلال شیعی حزب دمکرات ـ  راه ارتباطی خلیج‌فارس به دریای مدیترانه ـ  دارد؛  و جهت درک بهتر از این رابطه می‌باید الزاماً استخوان‌بندی انگلیسی رژیم اسدها را با دقت تمام مورد بررسی قرار داد.  از قضای روزگار،  این استخوان‌بندی‌ همان است که اینک به دلیل شکست ارتش ناتو از روسیه،  از هم فروپاشیده.

دقیقاً به دلیل فروپاشی نطفة هلال شیعی است که شبکة تبلیغاتی غرب تلاش دارد حکومت اسلامی ـ  تنها مهرة باقیمانده از این هلال را که‌ هنوز نیم‌‌نفسی برای‌اش باقی مانده ـ  در سوریه به عنوان «پیروز» صحنه به عوام حقنه کند.   سفر اخیر علی‌اکبر ولایتی به لبنان،   که به دنبال آن سعد حریری عملاً گریخت و به عربستان پناهنده شد،   تلاشی بود جهت تحکیم مواضع از دست رفتة جمکران در منطقه.   و این تلاش همانطور که شاهد بودیم با شکست روبرو شد. 

در عمل،   جناح شکست‌خورده در میدان خاورمیانه،   ارتش سازمان ناتو،  مستقر در ترکیه، جنوب عراق و کردستان عراق است.   این ارتش که تحت عنوان ارتش «مردمی» اینور و آنور حضور به هم می‌رساند،   طی عملیات نظامی نتوانست از عوامل خود در برابر تهاجم روسیه و ارتش دولتی سوریه حمایت کند.   نظامیان حکومت ملایان نیز که تحت عنوان «مدافعان حرم» در سوریه و عراق فعال هستند،  از جمله عناصر وابسته به همین ارتش‌اند،  هر چند به دلیل همجواری با روسیه،  اینان نیز همچون سرمربی کشتی ایران نمی‌توانند هر غلطی که دل‌شان می‌خواهد بکنند؛   «پدرشان را در می‌آورند!»  در نتیجه،  به سیخ‌وسنگ می‌کوبند؛  به صوری گنگ و نامفهوم سخن‌پرانی‌هائی می‌کنند؛   به قول خودشان «مستشاری» می‌دهند!   ولی همانطور که دیدیم،   پس از فروپاشی سیطرة ارتش ترکیه ـ  شاخة منطقه‌ای ارتش ناتو ـ  در جنگ سوریه،   نخستین واکنش حکومت اسلامی تنش‌زائی،   دست در دست سعد حریری،  رژیم عربستان و اربابان‌شان بود.  واکنشی که به هیچ عنوان نتیجة مثبت برای جمکران به ارمغان نیاورد.   سعد حریری به لبنان بازگشت؛   بحران «اسرائیل ـ سوریه» با فشار مسکو رو به آرامش گذارد؛   کردستان دست از استقلال‌طلبی انگلیسی برداشت؛  حکومت اسلامی نتوانست با عربده‌جوئی به بحران «عرب ـ عجم» دامن بزند؛  و ...

اینجاست که به «ارزش» سیاسی پوشش «ماریا کوماندنایا» در جلسة قرعه‌کشی جام جهانی 2018 پی می‌بریم.   برای حکومت ملا دیگر میدانی برای «پیروزی» نمانده؛   تنها میدان باقیمانده تعیین پوشش «مناسب» برای ماریا بود!   کجای کار هستید؛   وغ‌‌وغ‌‌ساهاب‌های جمکران «نگران» هم بودند!   در کشوری که هزاران مشکل خردوکلان از سروکول ملت بالا می‌رود،   و اصولاً فوتبالیست‌ها فاقد «کلاس» فوتبال‌اند،  مشتی سوداگر برای پر کردن جیب‌شان آنچنان غوغائی برای مسابقات جهانی به راه انداخته‌اند که تو گوئی اگر تیم ایران در این مسابقات شرکت نکند آفتاب دیگر از شرق طلوع نخواهد کرد.  ولی دیدیم که آفتاب از شرق طلوع کرد؛  ماریا کوماندنایا به قول برخی با لباس «اسلامی» و به قول برخی دیگر با لباسی «غیراسلامی» در مراسم حضور یافت!  مشکل ملت ایران نیز به این ترتیب و مسلماً با همکاری اربابان یانکی جمکران،  با «پیروزی» دیگری حل شد؛   «پیروزی اسلام بر زن مجری قرعه‌کشی جام جهانی فوتبال!» 

ولی در مطلب امروز هنوز به این پرسش پاسخ نداده‌ایم که چرا مضحکه‌ای به نام حکومت اسلامی توانسته طی اینمدت مدید موجودیت خود را بر ملت ایران تحمیل کند.  بررسی تاریخی این مسئله کار را به درازا خواهد کشاند،   ولی پس از فروپاشی اتحاد شوروی فلسفة وجودی حکومت ملا در ایران به صورت خلاصه،  در تقاطع منافع شرق و غرب می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد.    آمریکا برای ایران پروژة «یوگسلاوی‌سازی» در دست داشت،  و فدراسیون روسیه نیز جهت جلوگیری از این پروژه و تبدیل کشور به جمهوری‌های ترک، عرب، لر، کرد،  بلوچ و ... که نهایت امر مناطق جنوبی روسیه را مورد تهدید قرار می‌داد دست به حمایت از ملایان زد.  از سوی دیگر،  نزدیک شدن روسیه به ملایان،   آمریکا را وحشتزده کرده، واشنگتن به دست‌وپا افتاد تا هر چه بیشتر به حکومت اسلامی نزدیک شده،  راه نفوذ روسیه را ببندد!   سیاستی که توسط شبکة «انقلاب‌های رنگین» و مخملین و اصلاحات و ... در ایران به عنوان سدی در برابر نفوذ روسیه علم شد.  ولی این شبکه به دلیل ضعف شدید ساختار قدرت،  و پوسیدگی نهادهای اجرائی حکومت ملائی نهایت امر بجای اصلاحات به سوی فروپاشی رفته،   باز هم حساسیت بیشتر روسیه را بر‌انگیخت.   این چرخة منحوس همچنان بر محور سیاست‌های جهانی در چرخش است و همان طور که می‌بینیم،   عملکرد دو قدرت جهانی در ایران کار را بجائی کشانده که حکومت اسلامی سر پا مانده!  حال باید دید پس از خوردن کف‌گیر «پیروزی» به ته دیگ آیا شاهد برخوردی منطقی‌تر از سوی حکومت جمکران با مسائل کشور خواهیم بود،   یا می‌باید همچنان این حکومت شاه‌سلطان‌حسینی را تحمل کنیم.