صدور فرمان باراک اوباما، فرماندة کل
قوای ایالاتمتحد، مبنی بر بمباران مواضع
«داعش» در عراق دفتر نوینی از مسائل استراتژیک در منطقه باز کرده. جهت بررسی چند و چون و چرائیهای این «فرمان»،
نخست میباید به نوعی ریشهیابی پیرامون
معضل «داعش» پای گذارد. پس از
این ریشهیابی، بررسی دلائل «واقعی»، و نه «رسانهای» دخالت نظامی آمریکا در این مقطع
زمانی از اهمیت برخوردار میشود. سپس این سئوال پیش میآیدکه «قصد» ایالات متحد
از بمباران رسانهای چند خودروی داعش در عمل چه میتواند باشد؟ و اینکه این عملیات در واقع چه اهدافی میتواند
دنبال کند؟ پس نخست بپردازیم به ریشهیابیها.
در برابر این سئوال که «داعش» چیست،
پاسخی نخواهیم داشت جز اینکه، تشکیلات داعش ریشه در شکست جریان «جهادیون» در
نبرد با ارتش بعث سوریه دارد. و نگرشی شتابزده به تاریخچة تحولات دیگر کشورها
که قربانی ماجراجوئی یانکیها بودهاند نشان میدهد که آمریکا پس از تحمل شکست در پروژههای نظامیاش
در هر منطقه، همواره تلاش کرده جهت حفظ تتمة نفوذ خود، این شکستها را به بحرانی فراگیر در همان منطقه
تبدیل کند. به طور مثال، فراموش
نکردهایم که در افغانستان نیز پس از سقوط دولت نزدیک به مسکو، به دلیل نبود برنامهریزی سیاسی از سوی نیروهای
«پیروز»، آمریکا از درگیریهای درونی مجاهدین افغان آنقدر
حمایت کرد تا به ساختار دولت «مطلوب» خود ـ طالبان ـ دست یابد.
و به یکباره پدیدة مسخرهای به
نام طالبان با دستهای واشنگتن از کاسه بیرون کشیده شد، تا به عنوان یک مرکزیت، تمامی نیروهائی را که سیاست آمریکا در این کشور
از هم پراکنده بود، به خود جذب کرده، و در درون
دستگاهی وابسته به واشنگتن متمرکز نماید. دیدیم که «دولت» طالبان که آن روزها معلوم نبود
از کجا سرچشمه گرفته، با چه سرعت خیرهکنندهای
کار خود را «آغاز» کرد، و تمامی کشور را
در طرفهالعینی به «تصرف» خود در آورد!
با این وجود در افغانستان، تجربة
واشنگتن نشان داد که در ساختار منطقهای و خصوصاً دیپلماتیک، تکیه
بر قدرت آتش و جاذبة «دینفروشی» طالبان آنقدرها وزنهای ایجاد نخواهد کرد. نهایت امر،
حمایت از طالبان میتوانست به صورت جدی دستهای کاخسفید را در حنا بیاندازد.
به
همین دلیل نیز جرج بوش به بهانههای واهی،
با بهرهبرداری از ارتباط رخدادهای
11 سپتامبر با طالبان، به افغانستان حملهور شد، تا همانهائی را به بمب و موشک ببندد که واشنگتن
پیشتر به قدرت رسانده بود!
در سوریه و عراق نیز آمریکا دقیقاً با همین پدیده روبرو شده. خلاء
سیاسیای که به دلیل شکست پروژة «بهارعرب» در میان اوباش و هواداران واشنگتن در
این منطقه به وجود آمده، آمریکا
را مجبور کرده که لشولوشهایاش را از نو سازمان دهد و «متمرکز» کند. با این تفاوت که، برخلاف
افغانستان، در فضای سیاست عراق و سوریه
آمریکا با دو دولت مرکزی قدرتمند همچون دمشق و بغداد روبروست. دولتهائی که «داعش» در هر حال نمیتواند بر
آنان غلبه کند. از اینرو،
آمریکا لشکر شکستخوردة جهادیون و «بهاریون» را که در تشکیلات داعش متمرکز
کرده بود نهایت امر بالاجبار در کنف حمایت لوژیستیک، تسلیحاتی و نظامیاش به بیانگردی در مناطق لمیزرع
عراق و سوریه واداشته. اینهمه به این امید که بتواند نهایت امر از
عملکرد «سیاسی ـ نظامی» اینان در مسیر منافع منطقهای خود بهرهبرداری نماید.
ولی همانطور که شاهدیم ایالاتمتحد اینبار بر خلاف مورد افغانستان، منتظر یک 11 سپتامبر دیگر نماند. و تحت
فرمان اوباما، معمار عمارت فروریختة
«بهارعرب»، دستها را بالا زده تا اوباشی را که خود از
سراسر کشورهای جهان ـ خصوصاً اروپای غربی
و آمریکای شمالی ـ برای «جهاد» به سوریه
اعزام کرده بود، از قید حیات برهاند. ولی فراموش نکنیم که جنگ، مذاکره،
قتلعام و تحریم و حتی روبوسی و عکسهای دوستانه، در دنیای سیاست جملگی معنائی جز تلاش جهت بهینه
کردن منافع یک گروه بر علیه گروه دیگر نداشته و ندارد. در نتیجه، در این جنگ یا بهتر بگوئیم، در این «جنگ زرگری»، بجای
فروافتادن در سیلاب «تبلیغات» مسخره، بهتر
است منافع واقعی ایالات متحد را در منطقه با دقت بیشتری دنبال کنیم.
در بررسی مسائل داعش نخست این پرسش مطرح میشود که به چه دلیل ایالات متحد
رأساً میباید بر علیه داعش اعلان جنگ دهد؟
مگر این تشکیلات چیست و از چه ابعادی برخوردار شده که ارتشهای تا بُندندان
مسلح عراق، سوریه و خصوصاً ترکیه، عضو رسمی سازمان آتلانتیک شمالی قادر نیستند آن
را سرجایاش بنشانند؟ در نتیجه،
در قفای اعلان جنگ کاخسفید به داعش مطالبی نهفته که خبرسازیها ترجیح میدهند
در اختیار ملتها قرار نگیرد. از شرایط پیش آمده میتوان چنین استنباط کرد که
دولتهای عراق، سوریه و ترکیه که معمولاً
به مراکز تصمیمگیری غرب وابستهاند جرأت نمیکنند در برابر داعش عکسالعمل نظامی
نشان دهند. حال باید پرسید چرا؟
اینجا نیز دقیقاً همان صورتبندی طالبان افغانستان تکرار شده. به
عبارت دیگر، همچون طالبان در افغانستان، آنچه
امروز داعش در سوریه و عراق خوانده میشود یک مجموعة نظامی «همگن» و متمرکز و تحت
نظارت ایالات متحد نیست. تشکیلاتی است که
در چارچوب توانائیهای نظامی و امنیتی خود و تحت حمایت قطبهای سیاسی و استراتژیک
متفاوت و گاه متخالف میتواند دست به هر عملی، حتی حمله به منافع استراتژیک آمریکا بزند. و هر چند واشنگتن به دلیل منافع گستردة خود در
منطقه بالاجبار از این تشکیلات دفاع به عمل خواهد آورد، و سعی
دارد داعش را به کارت ویزیت پنتاگون در بدهبستانهای منطقهای تبدیل کند، ظاهراً اعمال کنترل بر این تشکیلات به تدریج از
دست آمریکا خارج میشود و معلوم نیست که داعش به کدام مسیر میرود. صدور
فرمان بمباران نیروهای داعش از سوی واشنگتن در عمل حکایت غرولندهای والدی را پیدا
کرده که قصد دارد جلوی شیطنتهای کودک نااهل را بگیرد. آمریکا
در چارچوب منافع منطقهای خود نمیتواند داعش را نابود کند، و از سوی دیگر، به کشورهای کوچکتر منطقه ـ سوریه،
ترکیه و عراق ـ نیز اجازه نخواهد
داد تا کوچولوی نازپروردة واشنگتن را «تنبیه» کنند. این است دلیل صدور فرمان نابهنگام بمباران
داعش از سوی کاخسفید.
ولی آنچه امروز پیش آمده، اگر برای
افراد عادی تازگی داشته باشد، برای مراکز
تصمیمگیری سیاستهای بینالمللی امری قابل پیشبینی بوده. به طور
مثال، در تاریخ 4 ژوئن 2014، ولادیمیر پوتین، رئیس فدراسیون روسیه طی مصاحبهای با دو
خبرنگار فرانسوی در شهر سوچی، پیرامون
مسائل سوریه اعلام داشت، «ما با ایجاد یک
افغانستان دیگر مخالفایم!» و میبینیم که
برنامة آمریکائیها پیرامون ایجاد هنگهای تروریست منطقهای، از همان موقع برای سیاستمداران عمدة جهان روشن
و واضح بوده. خلاصه بگوئیم، دست آمریکا از مدتها پیش رو شده بود. و اینک مسئله برای قدرتهای بزرگ منطقهای در
این خلاصه شده که، چگونه میتوان حریقی را
که یانکی در منطقه روشن کرده، قبل از
آنکه تر و خشک را با هم بسوزاند خاموش کرد.
ولی در مورد گسترة «حملات» فرضی ایالاتمتحد به داعش نیز نمیباید دچار توهم
شد. همانطور که دیدیم، داعش وابسته به آمریکاست؛ کانالهای
یانکی در ترکیه، لبنان و عراق این تشکیلات
را از نظر لوژیستیک و تسلیحاتی مورد حمایت قرار میدهند. هدف عملیات نظامی آمریکا در مقابله با داعش، فقط به
مهار فعالیتهای این تشکیلات تروریستی محدود میشود، نه به
نابودی آن. به همین دلیل است که دستهائی
«ناشناس» نوعی داعش را در برابر کردستان «خودمختار» عراق قرار داده. به عبارت دیگر، همین دستهای «ناشناس» به آمریکا حالی کرده که
اگر از «داعش»، بیش از اینها حمایت به
عمل آورد، این امکان وجود خواهد داشت که
واشنگتن مجبور شود نه تنها با توسعة سیاستهای خود در کردستان عراق و با پروژههای
نفتیای که از سالها پیش زیر عبای «بابا بارزانی» به راه انداخته «خداحافظی»
کند، که داعش منافع آمریکا را احتمالاً
در داخل خاک ترکیه نیز هدف قرار خواهد داد. وحشت کاخسفید و صدور هولهولکی فرمان بمباران
داعش از همینجا سرچشمه میگیرد.
اظهارات اخیر باراک اوباما، چه در
سخنرانیها و چه در مصاحبه با مطبوعات در خبرگزاریها انعکاس یافته، و همچون میعادهای دیگر کاخسفید خود را «نگران»
حقوق انسانها نشان میدهد، و دخالت ارتش آدمخوار و استعمارگر آمریکا را در
عراق نیز به دلائل «انساندوستانه» توجیه میکند. تو
گوئی، این ارتش «انساندوست» همان ارتش
خونریزی نیست که به بهانة واهی و توسل به «دروغ»،
عراق را بجائی کشانده که امروز در برابرمان قرار گرفته. ولی اگر دروغگوئی برای سیاستمداران، خصوصاً انواع یانکی یک «ورزش» روزانه شده، مشتی
جنایتکار ابله نمیتوانند افکارعمومی را تا ابد بفریبند. باراک
اوباما که ماهها و ماهها ملتهای منطقه را به بهانة واهی «بمب حکومت اسلامی»
مورد تهدید قرار میداد، به ناگاه از پرده برون پریده، و دست
دوستی و همکاری به سوی لاتهای جمکران دراز میکند و آنان را بجای ملت ایران مینشاند:
«[...]
ایرانیها بالاخره به این نتیجه رسیدند که موضع شیعیان برای در دست داشتن حداکثر
قدرت در عراق در بلندمدت محکوم به شکست است.
این در مقیاسی بزرگتر درسی است
برای تمام کشورها: شما صددرصد را میخواهید
و معتقدید همه چیز مال برنده است، این کار
را خراب میکند.»
منبع: بیبیسی، 18 مردادماه 1393
البته واژة «ایرانیها» در اینجا به لاتهای جمکران و اوباش بیترهبری ارجاع
میدهد. وگرنه، ایرانی هیچگاه برای تحکیم مواضع مشتی
یانکی، ملت عراق را بیش از یک دهه
خاکسترنشین نمیکرد؛ این یانکی است که
چنین فاجعهای به وجود آورده، و اینک میخواهد
«جام افتخار» این افتضاح و آدمکشی را زیر عبای نوکر خودفروختهاش، خامنهای
بچپاند. بالاخره نوکر را که فقط برای وقزدن
سر نمازجماعت و دفاع از نوامیس اسلام پروار نمیکنند؛ باید بیش
از اینها به درد ارباب بخورد! ولی گذشته از ترهاتبافی اوباما در مورد «ایرانیها»، نمیدانستیم
حمام خونی که ارتش آمریکا و همداستاناناش در عراق به راه انداختهاند، «برنده» هم داشته! و اینکه
خصوصاً برندة این صحنه گردانی هولناک «شیعیان» بودهاند! بگذریم و بازگردیم به شیوة یانکیها جهت بهینه
کردن شکستشان. زمانیکه اوباما سخن از
منطقه به میان میآورد، آنچه بالاتر به تفصیل ارائه کرده بودیم، به صراحت در اظهاراتاش قابل رویت است:
«[...] آقای
اوباما گفت آمریکا اجازة تشکیل خلافت اسلامی در منطقه را نمیدهد، اما
افزود این تنها در صورتی امکانپذیر است که آمریکا شرکائی در منطقه پیدا کند که
قادر به پر کردن خلاء به وجود آمده باشند.»
همان منبع.
در واقع باراک اوباما میخواهد نوکران جمکرانیاش را اینک مستقیماً به خدمت
گیرد! ولی ما جهت ارائة یک نگرش دقیق از مسائل منطقه، میباید اظهارات اوباما را با در نظر گرفتن
واقعیات تحلیل کنیم و ببینیم چه تغییراتی در منطقه به وجود آمده، نه
اینکه آمریکا میخواهد چه تغییراتی را در نظام تبلیغاتیاش به «ارزش» بگذارد. اینکه
آمریکا اجازة تأسیس خلافت اسلامی را در عراق نمیدهد، به این معنا نیست که نمیخواهد؛ آمریکا دیگر نمیتواند از این سیاست حمایت کند!
سقوط
استیلای نظامی واشنگتن در سوریه، بالاجبار دستهای کاخسفید را در حمایت از پروژة
تجزیة عراق نیز که پیشتر توسط محفل کلینتن و نئوکانها مورد تأئید قرار گرفته بود
از پشت بسته. در نتیجه، دوران کرکری خواندن آیات عظام در نجف و کربلا، و باد انداختن در بادبان «شیعیان پیروزمند»، سردار قاسم سلیمانی، و دیگر لاتولوتهای جمکرانی در عراق نیز سپری
شده. به همین دلیل نیز آیتالله سیستانی خودفروخته
دستوپایاش را جمع کرد، و مالکی، نخستوزیر عراق هم به «تقاضاهای» انساندوستانة
ایشان میدانی نداد!
ولی مسئله آنجا شیرینتر میشود که اوباما به «شرکاء» اشاره کرده و از همکاری
با این شرکاء جهت جلوگیری از «خلاء» ایجاد شده سخن به میان میآورد! باید پرسید کدام «خلاء؟!» اگر مشتی آدمکش را که با پرچم سیاه در بیابانها
سوار تویوتا و جیپ چروکی اینور و آنور میروند و در اطراف خود تخم خشم و نفرت و
ترور میپراکنند سرکوب کنیم، آیا خلائی ایجاد
میشود؟ برای یانکیها، بله!
چرا که، همین
آقای اوباما که به قول خودشان «اجازة تشکیل خلافت اسلامی» نخواهند داد، روی این
اوباش حساب باز کرده بودند و «خلاء» از اینجا میآید. آمریکا برنامهای خارج از «داعش» و تجزیة عراق
در دست نداشته و ندارد، به همین دلیل میخواهد
با جمکرانیها «دست دوستی» بدهد.
سیاست آمریکا در منطقه به اینجا کشیده که چگونه با دولت جمکران همکاری نزدیک
به راه بیاندازد و اینان را در عراق تبدیل کند به الاغ بارکش و کمجیره و مواجب
سیاستگزاریهایاش. البته این نوع همکاریها
اگر در مسیر گسترش آرامش و ثبات و رفاه عمومی قرار گیرد، فینفسه محکوم نیست، ولی با در نظر گرفتن ماهیت تجاوزکارانة
واشنگتن، تبعات سیاستهای آمریکا هرگز به
این سوی نرفته و نخواهد رفت. حداقل اینک مشخص
شده، به چه دلیل یک روز قبل از صدور فرمان
بمباران داعش، جمکرانیها «هولهولکی» با آمریکا در ژنو مذاکرات
«دوجانبه» برپا کرده بودند.
اهداف آمریکا از این «برنامه» مشخص است.
واشنگتن جهت حفظ استیلای خود بر منطقه میباید داعش را کنار بزند، چرا که این سازمان فرسوده شده و دیگر قابل بهرهبرداری
نیست. در گام بعد میباید به پروژة «نفتدزدی» از طریق
حفظ دولت خودمختار کردستان ادامه دهد چرا که این تشکیلات نه صرفاً به دلیل منفعت
برای شرکتهای نفتی آمریکائی و اسرائیلی، که جهت ایجاد وزنة مخالف نفتی در برابر
روسیه از اهمیت برخوردار میشود. و برای
تحقق این اهداف، کشاندن دولت جمکران به مناسبات سیاسی درون عراق،
و
بهرهبرداری از روحانیت شیعیمسلک جهت کنترل تحولات اجتماعی و سیاسی جنوب اینکشور
الزامی شده. تعطیلی «شبکههای شیعیان
افراطی» در ایران نیز در همین راستا قابل تحلیل است. میدانستیم آمریکا اشتهای صافی دارد، نمیدانستیم اینهمه اشتهایاش صاف شده.
به استنباط ما رئیسجمهوری که تا چند ماه دیگر، و پس از
انتخابات میاندورهای عملاً حاکمیتاش بر کاخسفید نیز به سر خواهد رسید، بلندپروازیهای کودکانه و مضحکی پیدا کرده. خلاصه بگوئیم، آنها که «دمب» داعش را آنچنان که دیدیم از
بیخ بریدند، اجازه نخواهند داد که اینبار
یک «داعش جمکرانی» پای به میدان عراق بگذارد.
در نتیجه، همکاری حکومت اسلامی
با ایالاتمتحد در موارد امنیتی فقط به این معنا خواهد بود که کل حاکمیت جمکرانی
میباید دچار تصفیة درونی و بنیادین شود.
خلاصه بگوئیم، اگر این برنامه
امکان عملی شدن داشته باشد، باید در
حکومت جمکران تغییراتی پایهای و بسیار اساسی رخ دهد. ولی
اگر در حال حاضر بررسی چند و چون این تغییرات امکانپذیر نیست، برخورد سیاستهای تعیینکنندة جهانی با
«پروژة سرگرمکننده» و مضحک اوباما، مسلماً تا چند روز دیگر و در سطوح مختلف سیاسی و
استراتژیک به منصة ظهور خواهد رسید. به
استنباط ما نتایج انتخابات ترکیه حاوی نخستین واکنش به سیاستهای جدید کاخسفید
خواهد بود.