۵/۱۸/۱۳۹۳

باراک بلندپرواز!




صدور فرمان باراک اوباما،  فرماندة کل قوای ایالات‌متحد،  مبنی بر بمباران مواضع «داعش» در عراق دفتر نوینی از مسائل استراتژیک در منطقه باز کرده.   جهت بررسی چند و چون و چرائی‌های این «فرمان»،   نخست می‌باید به نوعی ریشه‌یابی پیرامون معضل «داعش» پای گذارد.    پس از این ریشه‌یابی،   بررسی دلائل «واقعی»،  و نه «رسانه‌ای» دخالت نظامی آمریکا در این مقطع زمانی از اهمیت برخوردار می‌شود.   سپس این سئوال پیش می‌آیدکه «قصد» ایالات متحد از بمباران رسانه‌ای چند خودروی داعش در عمل چه می‌تواند باشد؟   و اینکه این عملیات در واقع چه اهدافی می‌تواند دنبال کند؟  پس نخست بپردازیم به ریشه‌یابی‌ها. 

در برابر این سئوال که «داعش» چیست،  پاسخی نخواهیم داشت جز اینکه،   تشکیلات داعش ریشه در شکست جریان «جهادیون» در نبرد با ارتش بعث سوریه دارد.   و نگرشی شتابزده به تاریخچة تحولات دیگر کشورها که قربانی ماجراجوئی‌ یانکی‌ها بوده‌اند نشان می‌دهد که  آمریکا پس از تحمل شکست در پروژه‌های نظامی‌اش در هر منطقه،   همواره تلاش کرده جهت حفظ تتمة نفوذ خود،  این شکست‌ها را به بحرانی فراگیر در همان منطقه تبدیل کند.   به طور مثال،   فراموش نکرده‌ایم که در افغانستان نیز پس از سقوط دولت نزدیک به مسکو،  به دلیل نبود برنامه‌ریزی سیاسی از سوی نیروهای «پیروز»،   آمریکا از درگیری‌های درونی مجاهدین افغان آنقدر حمایت کرد تا به ساختار دولت «مطلوب» خود ـ  طالبان ـ  دست یابد.   و به یک‌باره پدیدة‌ مسخره‌ای به نام طالبان با دست‌های واشنگتن از کاسه بیرون کشیده شد،  تا به عنوان یک مرکزیت،  تمامی نیروهائی را که سیاست آمریکا در این کشور از هم پراکنده‌ بود،  به خود جذب کرده،   و در درون دستگاهی وابسته به واشنگتن متمرکز نماید.   دیدیم که «دولت» طالبان که آن‌ روزها معلوم نبود از کجا سرچشمه گرفته،   با چه سرعت خیره‌کننده‌ای کار خود را «آغاز» کرد،   و تمامی کشور را در طرفه‌العینی به «تصرف» خود در آورد!   

با این وجود در افغانستان،  تجربة واشنگتن نشان داد که در ساختار منطقه‌ای و خصوصاً دیپلماتیک،   تکیه بر قدرت آتش و جاذبة «دین‌فروشی» طالبان آنقدرها وزنه‌ای ایجاد نخواهد کرد.    نهایت امر،  حمایت از طالبان می‌توانست به صورت جدی دست‌های کاخ‌سفید را در حنا بیاندازد.   به همین دلیل نیز جرج بوش به بهانه‌های واهی،   با بهره‌برداری از ارتباط رخدادهای 11 سپتامبر با طالبان،   به افغانستان حمله‌ور شد،  تا همان‌هائی را به بمب و موشک ببندد که واشنگتن پیشتر به قدرت رسانده بود!  

در سوریه و عراق نیز آمریکا دقیقاً با همین پدیده روبرو شده.   خلاء سیاسی‌ای که به دلیل شکست پروژة «بهارعرب» در میان اوباش و هواداران واشنگتن در این منطقه به وجود آمده،      آمریکا را مجبور کرده که لش‌ولوش‌های‌اش را از نو سازمان دهد و «متمرکز» کند.   با این تفاوت که،   برخلاف افغانستان،   در فضای سیاست عراق و سوریه آمریکا با دو دولت مرکزی قدرتمند همچون دمشق و بغداد روبروست.   دولت‌هائی که «داعش» در هر حال نمی‌تواند بر آنان غلبه کند.   از اینرو،  آمریکا لشکر شکست‌خوردة جهادیون و «بهاریون» را که در تشکیلات داعش متمرکز کرده بود نهایت امر بالاجبار در کنف حمایت لوژیستیک،  تسلیحاتی و نظامی‌اش به بیانگردی در مناطق لم‌یزرع عراق و سوریه واداشته.   اینهمه به این امید که بتواند نهایت امر از عملکرد «سیاسی ـ نظامی» اینان در مسیر منافع منطقه‌ای خود بهره‌برداری نماید.  

ولی همانطور که شاهدیم ایالات‌متحد اینبار بر خلاف مورد افغانستان،  منتظر یک 11 سپتامبر دیگر نماند.   و تحت فرمان اوباما،   معمار عمارت فروریختة «بهارعرب»،   دست‌ها را بالا زده تا اوباشی را که خود از سراسر کشورهای جهان ـ  خصوصاً اروپای غربی و آمریکای شمالی ـ  برای «جهاد» به سوریه اعزام کرده بود،   از قید حیات برهاند.  ولی فراموش نکنیم که جنگ،   مذاکره،  قتل‌عام و تحریم و حتی روبوسی و عکس‌های دوستانه،  در دنیای سیاست جملگی معنائی جز تلاش جهت بهینه کردن منافع یک گروه بر علیه گروه دیگر نداشته و ندارد.   در نتیجه،   در این جنگ یا بهتر بگوئیم،  در این «جنگ زرگری»،   بجای فروافتادن در سیلاب «تبلیغات» مسخره،  بهتر است منافع واقعی ایالات متحد را در منطقه با دقت بیشتری دنبال کنیم.       

در بررسی مسائل داعش نخست این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل ایالات متحد رأساً می‌باید بر علیه داعش اعلان جنگ دهد؟  مگر این تشکیلات چیست و از چه ابعادی برخوردار شده که ارتش‌های تا بُن‌‌دندان مسلح عراق،  سوریه و خصوصاً ترکیه،  عضو رسمی سازمان آتلانتیک شمالی قادر نیستند آن را سرجای‌اش بنشانند؟   در نتیجه،  در قفای اعلان جنگ کاخ‌سفید به داعش مطالبی نهفته که خبرسازی‌ها ترجیح می‌دهند در اختیار ملت‌ها قرار نگیرد.   از شرایط پیش آمده می‌توان چنین استنباط کرد که دولت‌های عراق،  سوریه و ترکیه که معمولاً به مراکز تصمیم‌گیری غرب وابسته‌اند جرأت نمی‌کنند در برابر داعش عکس‌العمل نظامی نشان دهند.  حال باید پرسید چرا؟ 

اینجا نیز دقیقاً همان صورتبندی طالبان افغانستان تکرار شده.   به عبارت دیگر،  همچون طالبان در افغانستان،   آنچه امروز داعش در سوریه و عراق خوانده می‌شود یک مجموعة نظامی «همگن» و متمرکز و تحت نظارت ایالات متحد نیست.   تشکیلاتی است که در چارچوب توانائی‌های نظامی و امنیتی خود و تحت حمایت قطب‌های سیاسی و استراتژیک متفاوت و گاه متخالف می‌تواند دست به هر عملی،  حتی حمله به منافع استراتژیک آمریکا بزند.  و هر چند واشنگتن به دلیل منافع گستردة خود در منطقه بالاجبار از این تشکیلات دفاع به عمل خواهد آورد،   و سعی دارد داعش را به کارت ویزیت پنتاگون در بده‌بستان‌های منطقه‌ای تبدیل کند،  ظاهراً اعمال کنترل بر این تشکیلات به تدریج از دست آمریکا خارج می‌شود و معلوم نیست که داعش به کدام مسیر می‌رود.   صدور فرمان بمباران نیروهای داعش از سوی واشنگتن در عمل حکایت غرولندهای والدی را پیدا کرده که قصد دارد جلوی شیطنت‌های کودک نااهل را بگیرد.   آمریکا در چارچوب منافع منطقه‌ای خود نمی‌تواند داعش را نابود کند،‌   و از سوی دیگر،  به کشورهای کوچک‌تر منطقه ـ  سوریه،  ترکیه و عراق ـ  نیز اجازه نخواهد داد تا کوچولوی نازپروردة واشنگتن را «تنبیه» کنند.    این است دلیل صدور فرمان نابهنگام بمباران داعش از سوی کاخ‌سفید.

ولی آنچه امروز پیش آمده،   اگر برای افراد عادی تازگی داشته باشد،   برای مراکز تصمیم‌گیری سیاست‌های بین‌المللی امری قابل پیش‌بینی بوده.   به طور مثال،   در تاریخ 4 ژوئن 2014،   ولادیمیر پوتین،   رئیس فدراسیون روسیه طی مصاحبه‌ای با دو خبرنگار فرانسوی در شهر سوچی،   پیرامون مسائل سوریه اعلام داشت،  «ما با ایجاد یک افغانستان دیگر مخالف‌ایم!»  و می‌بینیم که برنامة آمریکائی‌ها پیرامون ایجاد هنگ‌های تروریست منطقه‌ای،   از همان موقع برای سیاستمداران عمدة جهان روشن و واضح بوده.  خلاصه بگوئیم،  دست آمریکا از مدت‌ها پیش رو شده بود.  و اینک مسئله برای قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای در این خلاصه شده که،  چگونه می‌توان حریقی را که یانکی در منطقه روشن کرده،   قبل از آنکه تر و خشک را با هم بسوزاند خاموش کرد.     

ولی در مورد گسترة «حملات» فرضی ایالات‌متحد به داعش نیز نمی‌باید دچار توهم شد.  همانطور که دیدیم،  داعش وابسته به آمریکاست؛   کانال‌های یانکی در ترکیه،  لبنان و عراق این تشکیلات را از نظر لوژیستیک و تسلیحاتی مورد حمایت قرار می‌دهند.   هدف عملیات نظامی آمریکا در مقابله با داعش،   فقط به مهار فعالیت‌های این تشکیلات تروریستی محدود می‌شود،   نه به نابودی آن.   به همین دلیل است که دست‌هائی‌ «ناشناس» نوعی داعش را در برابر کردستان «خودمختار» عراق قرار داده.   به عبارت دیگر،  همین دست‌های «ناشناس» به آمریکا حالی کرده که اگر از «داعش»،  بیش از این‌ها حمایت به عمل آورد،  این امکان وجود خواهد داشت که واشنگتن مجبور شود نه تنها با توسعة سیاست‌های‌ خود در کردستان عراق و با پروژه‌های نفتی‌ای که از سال‌ها پیش زیر عبای «بابا بارزانی» به راه انداخته‌ «خداحافظی» کند،   که داعش منافع آمریکا را احتمالاً در داخل خاک ترکیه نیز هدف قرار خواهد داد.   وحشت کاخ‌سفید و صدور هول‌هولکی فرمان بمباران داعش از همینجا سرچشمه می‌گیرد. 

اظهارات اخیر باراک اوباما،   چه در سخنرانی‌ها و چه در مصاحبه‌ با مطبوعات در خبرگزاری‌ها انعکاس یافته،  و همچون میعادهای دیگر کاخ‌سفید خود را «نگران» حقوق انسان‌ها نشان می‌دهد،   و دخالت ارتش آ‌دمخوار و استعمارگر آمریکا را در عراق نیز به دلائل «انساندوستانه» توجیه می‌کند.   تو گوئی،  این ارتش «انساندوست» همان ارتش خونریزی نیست که به بهانة واهی و توسل به «دروغ»،  عراق را بجائی کشانده که امروز در برابرمان قرار گرفته.  ولی اگر دروغگوئی برای سیاستمداران،  خصوصاً انواع یانکی یک «ورزش» روزانه شده،   مشتی جنایتکار ابله نمی‌توانند افکارعمومی را تا ابد بفریبند‌.   باراک اوباما که ماه‌ها و ماه‌ها ملت‌های منطقه را به بهانة واهی «بمب حکومت اسلامی» مورد تهدید قرار می‌داد،   به ناگاه از پرده برون پریده،   و دست دوستی و همکاری به سوی لات‌های جمکران دراز می‌کند و آنان را بجای ملت ایران می‌نشاند: 

«[...] ایرانی‌ها بالاخره به این نتیجه رسیدند که موضع شیعیان برای در دست داشتن حداکثر قدرت در عراق در بلندمدت محکوم به شکست است.   این در مقیاسی بزرگ‌تر درسی است برای تمام کشورها:  شما صددرصد را می‌خواهید و معتقدید همه چیز مال برنده است،  این کار را خراب می‌کند.»
منبع:  بی‌بی‌سی،  18 مردادماه 1393

البته واژة «ایرانی‌ها» در اینجا به لات‌های جمکران و اوباش بیت‌رهبری ارجاع می‌دهد.   وگرنه،   ایرانی‌ هیچگاه برای تحکیم مواضع مشتی یانکی،  ملت عراق را بیش از یک دهه خاکسترنشین نمی‌کرد؛   این یانکی است که چنین فاجعه‌ای‌ به وجود آورده،  و اینک می‌خواهد «جام افتخار» این افتضاح و آدمکشی را زیر عبای نوکر خودفروخته‌اش،   خامنه‌ای بچپاند.  بالاخره نوکر را که فقط برای وق‌زدن سر نمازجماعت و دفاع از نوامیس اسلام پروار نمی‌کنند؛   باید بیش از این‌ها به درد ارباب بخورد!   ولی گذشته از ترهات‌بافی اوباما در مورد «ایرانی‌ها»،   نمی‌دانستیم حمام خونی که ارتش آمریکا و همداستانان‌اش در عراق به راه انداخته‌اند،‌  «برنده» هم داشته!   و اینکه خصوصاً برندة این صحنه گردانی هولناک «شیعیان» بوده‌اند!  بگذریم و بازگردیم به شیوة‌ یانکی‌ها جهت بهینه کردن شکست‌شان.  زمانیکه اوباما سخن از منطقه به میان می‌آورد،   آنچه بالاتر به تفصیل ارائه کرده بودیم،   به صراحت در اظهارات‌اش قابل رویت است:

«[...] آقای اوباما گفت آمریکا اجازة تشکیل خلافت اسلامی در منطقه را نمی‌دهد،   اما افزود این تنها در صورتی امکان‌پذیر است که آمریکا شرکائی در منطقه پیدا کند که قادر به پر کردن خلاء به وجود آمده باشند.»
همان منبع.
  
در واقع باراک اوباما می‌خواهد نوکران جمکرانی‌اش را اینک مستقیماً به خدمت گیرد!   ولی ما جهت ارائة یک نگرش دقیق از مسائل منطقه،‌  می‌باید اظهارات اوباما را با در نظر گرفتن واقعیات تحلیل ‌کنیم و ببینیم چه تغییراتی در منطقه به وجود آمده،   نه اینکه آمریکا می‌خواهد چه تغییراتی را در نظام تبلیغاتی‌اش به «ارزش» بگذارد.   اینکه آمریکا اجازة تأسیس خلافت اسلامی را در عراق نمی‌دهد،  به این معنا نیست که نمی‌خواهد؛  آمریکا دیگر نمی‌تواند از این سیاست حمایت کند!   سقوط استیلای نظامی واشنگتن در سوریه،   بالاجبار دست‌های کاخ‌سفید را در حمایت از پروژة تجزیة عراق نیز که پیشتر توسط محفل کلینتن و نئوکان‌ها مورد تأئید قرار گرفته بود از پشت بسته.   در نتیجه،   دوران کرکری خواندن آیات عظام در نجف و کربلا،  و باد انداختن در بادبان «شیعیان پیروزمند»،  سردار قاسم سلیمانی،  و دیگر لات‌ولوت‌های جمکرانی در عراق نیز سپری شده.   به همین دلیل نیز آیت‌الله سیستانی خودفروخته دست‌وپای‌اش را جمع کرد،‌  و مالکی،  نخست‌وزیر عراق هم به «تقاضاهای» انساندوستانة‌ ایشان میدانی نداد!

ولی مسئله آنجا شیرین‌تر می‌شود که اوباما به «شرکاء» اشاره کرده و از همکاری با این شرکاء جهت جلوگیری از «خلاء» ایجاد شده سخن به میان می‌آورد!   باید پرسید کدام «خلاء؟!»   اگر مشتی آدمکش را که با پرچم سیاه در بیابان‌ها سوار تویوتا و جیپ چروکی اینور و آنور می‌روند و در اطراف‌ خود تخم خشم و نفرت و ترور می‌پراکنند سرکوب کنیم،  آیا خلائی ایجاد می‌شود؟  برای یانکی‌ها،  ‌ بله!   چرا که،   همین آقای اوباما که به قول خودشان «اجازة تشکیل خلافت اسلامی» نخواهند داد،   روی این اوباش حساب باز کرده بودند و «خلاء» از اینجا می‌آید.  آمریکا برنامه‌ای خارج از «داعش» و تجزیة عراق در دست نداشته و ندارد،  به همین دلیل می‌خواهد با جمکرانی‌ها «دست دوستی» بدهد.

سیاست آمریکا در منطقه به اینجا کشیده که چگونه با دولت جمکران همکاری نزدیک به راه بیاندازد و اینان را در عراق تبدیل کند به الاغ بارکش و کم‌جیره و مواجب سیاستگزاری‌های‌اش.   البته این نوع همکاری‌ها اگر در مسیر گسترش آرامش و ثبات و رفاه عمومی قرار گیرد،   فی‌نفسه محکوم نیست،   ولی با در نظر گرفتن ماهیت تجاوزکارانة واشنگتن،   تبعات سیاست‌های آمریکا هرگز به این سوی نرفته و نخواهد رفت.   حداقل اینک مشخص شده،  به چه دلیل یک روز قبل از صدور فرمان بمباران داعش،   جمکرانی‌ها «هولهولکی» با آمریکا در ژنو مذاکرات «دوجانبه» برپا کرده بودند.   

اهداف آمریکا از این «برنامه» مشخص است.  واشنگتن جهت حفظ استیلای خود بر منطقه می‌باید داعش را کنار بزند،  چرا که این سازمان فرسوده شده و دیگر قابل بهره‌برداری نیست.   در گام بعد می‌باید به پروژة «نفت‌دزدی» از طریق حفظ دولت خودمختار کردستان ادامه دهد چرا که این تشکیلات نه صرفاً به دلیل منفعت برای شرکت‌های نفتی آمریکائی و اسرائیلی، که جهت ایجاد وزنة مخالف نفتی در برابر روسیه از اهمیت برخوردار می‌شود.   و برای تحقق این اهداف،   کشاندن دولت جمکران به مناسبات سیاسی درون عراق،   و بهره‌برداری از روحانیت شیعی‌مسلک جهت کنترل تحولات اجتماعی و سیاسی جنوب اینکشور الزامی شده.  تعطیلی «شبکه‌های شیعیان افراطی» در ایران نیز در همین راستا قابل تحلیل است.   می‌دانستیم آمریکا اشتهای صافی دارد،  نمی‌دانستیم اینهمه اشتهای‌اش صاف شده.  

به استنباط ما رئیس‌جمهوری که تا چند ماه دیگر،   و پس از انتخابات میاندوره‌ای عملاً حاکمیت‌اش بر کاخ‌سفید نیز به سر خواهد رسید،   بلندپروازی‌های کودکانه و مضحکی پیدا کرده.   خلاصه بگوئیم،   آن‌ها که «دمب» داعش را آنچنان که دیدیم از بیخ بریدند،   اجازه نخواهند داد که اینبار یک «داعش جمکرانی» پای به میدان عراق بگذارد.  در نتیجه،  ‌ همکاری حکومت اسلامی با ایالات‌متحد در موارد امنیتی فقط به این معنا خواهد بود که کل حاکمیت جمکرانی می‌باید دچار تصفیة درونی و بنیادین شود.   خلاصه بگوئیم،  اگر این برنامه امکان عملی شدن داشته باشد،   باید در حکومت جمکران تغییراتی پایه‌ای و بسیار اساسی رخ دهد.   ولی اگر در حال حاضر بررسی چند و چون این تغییرات امکانپذیر نیست،   برخورد سیاست‌های تعیین‌کنندة‌ جهانی با «پروژة سرگرم‌کننده» و مضحک اوباما،   مسلماً تا چند روز دیگر و در سطوح مختلف سیاسی و استراتژیک به منصة ظهور خواهد رسید.  به استنباط ما نتایج انتخابات ترکیه حاوی نخستین واکنش به سیاست‌های جدید کاخ‌سفید خواهد بود.

 

   

۵/۱۵/۱۳۹۳

ناظم و حوا!




انعکاس خبر تجاوزات جنسی مکرر یکی از اوباش حکومت اسلامی،   که به عنوان ناظم دبستان در تهران به «خدمت» گمارده شده بود،   بار دیگر تنگناهای نگرش آخوند با مسائل اجتماعی کشور را علنی کرد.    و در این میانه،   انتشار اظهارات وحشیانة «الوندی» ـ ‌ این فرد با تأئید وزیر دادگستری،  در جایگاه مشاور وزیر و «دبیر مرجع ملی حقوق کودک» قرار گرفته ـ  بیش از پیش به خشم عمومی دامن زد.   الوندی طی مصاحبه با «ایلنا» ضمن سلب مسئولیت از ناظم جنایتکار،   ادعا کرده بودکه برخی کودکان با میل و رغبت به تجاوز ناظم مدرسه تن داده‌اند!   بسیاری از خبرگزاری‌ها اظهارات الوندی را منتشر کردند،‌   و گروه کثیری از ایرانیان در بلوگ‌ها،  مقالات و مطالب‌شان این جانور وحشی را نواختند.   با این وجود،  مشکل به قوت خود باقی است‌ و احدی نمی‌گوید برخورد غیرقانونی و وحشیانة یکی از عوامل حکومت اسلامی با کودکان،‌   در شرایطی که این فرد در جایگاه «دبیر مرجع ملی حقوق کودک» نشسته،  ریشه در چه مسائلی دارد؟  و چرا ایرانیان به این رفتار خارج از انسانیت واکنش مناسب نشان نداده و نمی‌دهند؟   تلاش ما در این وبلاگ گشودن ریشه‌های عملی کودک‌آزاری در نگرش آخوند است. 

در زندگی انسان و حیوانات چند چیز از اهمیت اصلی و پایه‌ای برخوردار شده،   که خوراک،  مأوی و بهره‌مندی از لذت جنسی از مهم‌ترین‌شان به شمار می‌رود.   به همین دلیل چه در میان حیوانات و چه در میان گروه‌های مختلف انسان‌ها،    این سه فعالیت به نحوی «قانون‌مند» شده است.   در میان حیوانات یک مجموعه‌ رفتار ویژه بر این فعالیت‌ها حاکم است؛    و در جمع انسان‌ها فهرستی از آداب و رسوم.   به طور مثال،   شیرهای ماده شکار می‌کنند،   ولی بهترین قسمت شکار نصیب شیر نر می‌شود.   و اشتباه نکنیم،   رابطة‌ شیرهای ماده و نر اگر به صورت برهنه و علنی در میان انسان‌ها دیده نمی‌شود،   دقیقاً می‌توان در بسیاری موارد همین روابط را در قوالبی پیچیده‌تر در میان انسان‌ها نیز یافت.   کم نیستند زنان «کدبانوئی» که در یک خانة سنتی زحمت آشپزی برخود هموار می‌دارند،    و در چارچوب همین روابط به یادگار مانده از حافظة غارنشینی،   در «کمال میل» بهترین قسمت غذا را در اختیار «آقای» خانه قرار می‌دهند.   بسیاری از این «رفتارها» برخلاف ادعای این و آن،  کوچک‌ترین ارتباطی با تعقل،   انسانیت،  روابط گرم خانوادگی،  رعایت حال کودکان و یا بزرگان فامیل،   و ... ندارد؛   ریشه‌های این رفتار را می‌باید در همان خاطرة غارنشینی‌ای جستجو کرد که هنوز در مخیلة بسیاری از انسان‌ها فعال باقی مانده و به ویژه روابط جنسی‌شان را نیز «تنظیم» می‌کند.      

در میانة نیازهای پایه‌ای،  روابط جنسی،  نزد انسان‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شده،   چرا که صرفاً به رفع نیازهای فیزیولوژیکی محدود نمی‌ماند.   انسان‌ها در چارچوب جوامع پدرسالار با «قانونمند» کردن این روابط در عمل امتداد «سیطرة» یک فرد را بر جمع مشخص می‌کنند.   به همین دلیل است که به طور مثال،   طبق آداب و رسوم زیباترین زنان می‌بایست نصیب سلطان،  خان و یا واعظان دین شوند!    این حضرات حتی اگر ‌به جنس مخالف گرایشی نداشتند و به دنبال زن هم نمی‌رفتند،   جهت حفظ سیطرة اجتماعی‌شان از این صورتبندی‌ها پیروی می‌کردند.   چرا که،   حضور زیباترین زنان در حرم و خانة اینان نشاندهندة رتبة بالای اجتماعی،  سیاسی و مالی‌شان بود. 

ولی در جوامع مشرق زمین جهت تکمیل سیطرة نگرش پدرسالار،   به این نتیجة «هوشمندانه» رسیدند که بهترین راه ممکن «پوشاندن» چهره و پیکر زنان است.   به این ترتیب،  دارندگان رتبه‌های بالای اجتماعی جهت حفظ سیطره‌شان که با «تصاحب» زنان زیبا هماهنگی پیدا کرده بود،   از تخاصمات علنی مصون می‌ماندند.   و از آنجا که زنان مستور بودند،   فقط از طریق زنان دیگر مورد «ارزیابی» قرار می‌گرفتند.    به این ترتیب،   گروهی زنان در این جوامع به وجود آمد که عملاً کارشان جفت کردن «در و تخته» و کشاندن این مه‌روی و آن سیمین‌بر از این حرم به آن حرم بود!   ولی فراموش نکنیم،    این «مستوری» فقط مختص طبقة مشخصی در شهرها بود.   در دهات،  قصبات و شهرهای کوچک،   حتی در واپس‌مانده‌ترین و سنتی‌ترین مناطق مسلمان‌نشین این رده‌بندی‌ها اصولاً‌ وجود نداشت.  چرا که،   انسان‌ها درگیر مسائلی به مراتب مهم‌تر از حفظ «سیطرة» مرد بر جمع بودند.          

آنچه پس از به قدرت رسیدن ملایان در ایران تحت عنوان «حجاب و عفاف» مطرح شده،   در عمل نوعی فرافکنی از جانب شیخ‌الاسلام‌هاست.   می‌دانیم که اینان جهت حفظ موجودیت‌شان،  به لات‌واوباش شهری وابسته‌اند.   و به همین دلیل با بهره‌گیری از روش‌های پوپولیستی فاشیست‌ها،  به اوباش و ایادی‌شان تفهیم کرده‌اند که اینان نیز به مرتبة شیخ‌الاسلامی دست‌ یافته‌اند،   و به همین دلیل می‌باید از ابزارهائی که «سیطره‌شان» را تأمین می‌کند،  یعنی از «زن» حفاظت به عمل آورند!   حفاظتی که امروز تحت عنوان «حفظ کرامت بانوان» در کلام ملا و پاسدار و لات‌ولوت کم دیده نمی‌شود.   در عمل،  اینان کاری با زن ندارند،‌  در خیال خود و در گوشة نم‌گرفتة تفکرات واپس‌مانده‌شان دست‌وپا زده،   می‌خواهند به یک «مدینة فاضله» برسند،    که از تضاد مبری باشد!   در چارچوب نظری،   نگرش اجتماعی ملا بازتولیدی است کودکانه و ابتدائی‌ از لنینیسم.   همان لنینیسمی که مدعی بود با حاکمیت یک حزب کارگری تضاد در جامعه از میان خواهد رفت.  و کم نبودند ملایان و بچه‌ملایان که همچون بنی‌صدر دست به تولید ادبیاتی مسخره و جزواتی مضحکه در خصوص «جامعة بی‌طبقة‌ توحیدی» نیز زدند؛  جامعه‌ای که از منظر اینان قرار بود «تضاد» را به تحلیل برد!  اینجا بود که تضاد لنینیسم تحریف شد و پای در سنت جزیره‌العرب گذارد.   در نتیجه زن جای سرمایه را گرفت.

ولی همینجا بگوئیم،  برخورد ویژه با بهرهمندی‌های جنسی در میان آخوندها و اوباش شهری به هیچ عنوان به رابطه با زن محدود نمی‌ماند؛   کودک نیز در این نگرش از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.   رابطة جنسی افراد بالغ با دختران نابالغ که از منظر «شرعی» کاملاً قانونی است،  یکی از ویژگی‌های کودک‌بارگی در فقه شیعه است.  در این فقه،  در چارچوب توجیه ابزار حفظ سیطره رجل‌ها،   کودک‌بارگی به رسمیت شناخته شده.   اینجاست که پدرسالاری در عمل کار را به گسترش جنایت در جامعة ایران رسانده.  و بر اساس حقوق معاصر،  و مقاوله‌نامه‌های رسمی در چارچوب قوانین بین‌الملل،   جامعة ایران در رابطه با زن و کودک جامعه‌ای «جنایتکار» و جانی‌پرور شناخته می‌شود.   

از سوی دیگر،  بدرفتاری با کودک،   صرفاً به سوءاستفاده و جنایات جنسی محدود نمی‌ماند.   زمانیکه در فقه شیعه برای ولی کودک «حق الهی» قائل می‌شوند،   در عمل پدر را در جایگاه خداوند و فرزند را در موضع «بنده» قرار داده‌اند.   در چنین جامعه‌ای،   کودک از کوچک‌ترین حقی برخوردار نیست.   کم نبوده‌ نمونه‌هائی که بر اساس آن حکومت اسلامی به دلیل «صراحت قوانین فقهی»،   با علم به اینکه کودکی از سوی ولی مورد بدترین شکنجه‌ها و‌ تجاوزات جنسی و ... قرار می‌گیرد،   او را به خانواده‌اش بازگردانده.   این بی‌توجهی به حقوق انسان‌ها در حکومت اسلامی یک «واجب شرعی» شناخته می‌شود؛   و کسانیکه فرزندان‌شان را به گدائی،  دزدی،  خریدوفروش موادمخدر،  و ... وادار می‌کنند،   در عمل از منظر شرع کاملاً محق‌اند!   کسی نمی‌تواند به دلیل بدرفتاری با کودک بر اینان خرده بگیرد؛   اگر هم این افراد را محکوم کرده‌اند،  به دلیل بدرفتاری با کودکان‌شان نبوده. 

چرا که،  حکومت اسلامی جمکران یک حاکمیت کودک‌ستیز،   زن‌ستیز و رجل‌پرست است.  این رجل‌پرستی،   نهایت امر به پرستش آلت رجولیت می‌انجامد،  و کار را در این حکومت مفتضح بجائی کشانده که وزیر به اصطلاح دادگستری آن،  «مظفر الوندی»،   زندانبان سابق و همکار  لاجوردی جنایتکار را در جایگاه سرپرستی امور حقوقی کودک می‌نشاند!   در هیچ کشوری،   حتی در میان آدمخواران آفریقائی سابقه نداشته که یک زندانبان را مسئول امور حقوقی کودکان کنند؛   امروز چنین نکبتی از صدقة سرحکومت اسلامی بر مملکت‌مان سایه انداخته.    به صراحت بگوئیم،  کسانیکه در رأی‌گیری‌های حکومت اسلامی شرکت فعالانه دارند،  و «دمب» این آیت‌الله و آن بچه‌آخوند را در پشقاب می‌اندازند،  ‌ بسیار بی‌جا کرده‌اند که از اظهارات امثال الوندی «ابراز» انزجار و نفرت می‌کنند.   این افراد حتی اگر تیتر و مقام و منصب هم به خودشان داده باشند،   از حداقل درک امور اجتماعی کشور عاجزند.  اینان نمی‌دانند که بنیاد جفنگیات فقه شیعه بر پایة پرستش آلت رجولیت به عنوان «سایة الهی» مستحکم شده،‌   و در چنین فضای ضدبشری‌ای کودک از هیچ حقی برخوردار نیست.    بهتر است بجای گنده‌بافی،  نگاهی به مقالات «پرمغز» الوندی،   این نخبة حکومت اسلامی بیاندازید که جملگی پیرامون «زندان و مسائل زندان» نوشته شده؛   خواهید دید که حسن روحانی،‌   این ملای پرمدعا و سیه‌کار در واقع «اصغرقاتل» را برای نظارت بر امور حقوقی کودکان ایران برگزیده.   و جای تعجب نیست که این جانور به عادی‌سازی تجاوز به کودکان مشغول شده و می‌گوید:  «هر جا  تمرکز کودکان باشد،  امکان تجاوز هم هست»:      

«متاسفانه در هر مکانی که به صورت متمرکز از کودکان نگهداری می‌شود احتمال وقوع چنین اتفاقاتی نیز وجود دارد و این یک مسئله جهانی است».
منبع:  رادیوفردا،  مورخ ۱۳۹۳/۰۵/۱۴

الوندی که سابقة درخشانی در زندانبانی دارد،  ‌ گویا فراموش کرده بگوید،   «در کمال تأسف در تمامی زندان‌ها چنین حوادث ناگواری اتفاق می‌افتد.»   مشاور وزیر دادگستری جمکران در زبان الکن و لات‌واره‌اش مدرسه را با زندان طاق زده.   اگر در حکومت اسلامی از طریق تفکیک‌جنسیتی،   تا حد امکان مدارس را به زندان‌ها نزدیک کرده‌اند،   این وضعیت و تبعات آن که معمولاً مشوق کشش غیرطبیعی همجنس‌به‌همجنس می‌شود،   به هیچ عنوان نمی‌باید  «عادی» تلقی گردد.    این یک عارضة هولناک در جامعة آخوندزدة ایران است.   نظامی آخوندی که به پیروی از میشل فوکو،   نه تنها مروج روابط همجنس‌گرایانه،  که مشوق کودک بارگی هم شده:       

«[...] از نظر علمی برخی اعتقاد دارند این کشش‌ها و گرایش‌ها به صورت دوطرفه در برخی مقاطع سنی وجود دارد.   من هم معتقدم تمامی این موارد به زور نبوده و در برخی موارد این گرایش،  دو طرفه بوده است.»
همان منبع

همانطور که می‌بینیم مظفر الوندی فقط زندانبان نیست،   «عالم» هم هست.  منتهی «علم» این جانوران وحشی از پائین تنه‌شان سرچشمه گرفته و با «اعتقاد» ترادف دارد.   با در نظر گرفتن تأکیدات بیت‌رهبری بر اسلامی شدن علوم انسانی،‌   جائی برای استدلال و منطق هم نمی‌ماند.   بله،   وقتی علی خامنه‌ای که نمی‌داند روانشناسی خوردنی است یا پوشیدنی،  با یک من ریش و  عبا برای دانشکده‌های کشور در زمینه‌های علوم انسانی «نسخه» می‌نویسد؛   نوچه‌اش مظفر الوندی هم پس از کارآموزی در زندان‌ها،   از «نظر علمی» در اینموارد« اظهار فضل» می‌کند!    باید خدمت‌ این فاضل عالم و دانشمند بگوئیم،   از منظر علمی،   دورة همجنس‌گرایانه در کودکان که معمولاً از 7 تا 12 سالگی ادامه دارد ‌کوچکترین ارتباطی با تمایل به رابطة جنسی نمی‌تواند داشته باشد.   ایندورة «همجنس‌گرایانه» برای واپس زدن «تمایل غریزی و ناخودآگاه» کودک به مادر یا پدر طی می‌شود.   و تمایل به ارتباط‌جنسی با همجنس فقط در کودکانی مشاهده شده که تحت تأثیر شرایط نامساعد خانوادگی پای در تغییرات هورمونی شدید گذاشته،   و نهایت امر در سنین پس از بلوغ همجنس‌گرا شده‌اند.   حتی در چنین مواردی نیز در عمل ثابت شده که مربیان آگاه می‌توانند با استفاده از روند «جایگزینی روانی» نزد کودک،  از چرخش فیزیولوژیکی وی جلوگیری به عمل آورند.   در هر حال،   رابطة جنسی نزد کودک در کلیة موارد یک ناهنجاری است؛    به هیچ عنوان «طبیعی» نیست و برخلاف اظهارات الوندی ارتباطی هم با اینترنت ندارد:

«[...] دبیر مرجع ملی حقوق کودک [...] ‌از تمایل برخی دانش‌آموزان در برقراری رابطه جنسی با ناظم مدرسه سخن می‌گوید [...] به گفته آقای الوندی،  فضاهای مجازی و ماهواره بر روی کودکان تاثیر می‌گذارند[...]»
همان منبع‌

اگر به ایشان میدان بدهید،  نهایت امر اظهارات‌اش به اینجا خواهد کشید که،    به دلیل «بدآموزی‌های اینترنت»،‌   کودکان به روابط جنسی تمایل پیدا کرده و آقای ناظم را از راه به در برده‌اند!   می‌دانیم که «شیطان» ننه حوا را گول زد،   و ننة بشریت هم بابای آدمیان را وسوسه کرد و ... و بعد  اسلام آمد!   پیامبر اسلام هم دختر 9 ساله‌شان را به رختخواب پسر عم گرامی‌شان،   علی پرتاب کردند و خودشان هم با یک دختر بچه 7 ساله ازدواج فرمودند و ... و اینجوری شد که حسین را در کربلا  شهید کردند!  و امام انقلاب فرمودند!

از حدیث و روایت و روضه گذشته،   آنچه رخ داده از منظر حقوق معاصر نه علمی است،  و نه طبیعی؛ یک جنایت است.   چرا که،  یک فرد بالغ و جنایتکار جهت گسترش سیطرة خود بر پیکر کودکان تاخته.   و تلاش‌های الوندی جهت توجیه تمایلات یک جنایتکار نشان می‌دهد که در حکومت اسلامی کودک حقوقی ندارد.   و ناظم به عنوان سمبل قدرت و الهیت می‌تواند کودکان را به عنوان ابزاری جهت حفظ و گسترش سیطره‌اش مورد بهره‌برداری قرار دهد.   خلاصه بگوئیم،   دریدگی الوندی فقط دنباله‌ای است «منطقی» بر فقه شیعه.   چرا که،  در عمل و از نظر جنسی کودک  لذت جنسی را نمی‌شناسد،   و اگر الوندی  در جزوه‌های‌اش چنین ادعائی کرده،   مزخرف گفته. 

ولی این سئوال هنوز مطرح است که حکومت اسلامی با چه کوله‌باری خواهد توانست ادعاها و گنده‌گوئی‌های امثال روحانی،  خاتمی،  و ... را «عملی» کند؟   این حکومت که به استنباط ما تمایلی ندارد افراد صلاحیت‌دار را در مسئولیت‌های اجتماعی بگمارد،   با چه پشتوانه‌ای خواهد توانست مشکلات یک مملکت را حل کند؟    بدون رودربایستی بگوئیم،  روحانی،  خاتمی و خیل «اصطلاح‌طلبان» و سبزها و دیگر عمله‌واکره امام امت به هیچ عنوان در چارچوب این حکومت شترگاوپلنگ قادر به حل مسائل نیستند،   و به هیچ عنوان نخواهند توانست مصائبی را تخفیف دهند که با دست خود و با تکیه بر مجموعة فقه شیعه بر کل ملت ایران تحمیل کرده‌اند.      

جدائی دین از سیاست یک ضرورت است؛   نمی‌باید تحت هیچ عنوان از حکومت ملا در کشور حمایت به عمل آورد،  چرا که اینان در چارچوب معتقدات و پیش‌داوری‌های‌شان در قرون وسطی سیر می‌کنند.   این جانوران می‌باید همیشه در قفس‌هائی نگهداری شوند که راه کوچک‌ترین ارتباط با سیاست کشور،   مسائل اجتماعی،  فرهنگی،  آموزشی و  حقوقی را بر اینان سد کند.   حداقل در جوامعی که توانسته‌اند چند گام از تحجر قرون وسطی فاصله بگیرند،‌   تجربة بشری به صراحت نشان داده که این «انسان‌نمایان» را نمی‌باید به دنیای سیاست راه داد؛    نیاز امروز کشور پایان گذاردن بر تجربة شوم حکومت اسلامی است،   نه تلاش جهت بهبود شرایط حکومت ملایان. 
   


  

۵/۱۲/۱۳۹۳

باد و اطلاعیه!




پس از روزها کشمکش و هیاهو پیرامون «تفکیک جنسیتی» ـ  پیشنهاد شهردار تهران ـ  و به ویژه پس از موضع‌گیری رسمی وزارت کار در برابر پیشنهاد مذکور،   شهرداری در یک پرش تماشائی به عقب،   اطلاعیه‌ای صادر کرد و به انکار روی آورد:    

«شهرداری تهران هیچگونه دستورا‌لعمل و یا بخشنامه‌ای مبنی بر تفکیک جنسیتی و امثال آن در خصوص نیروی انسانی نداشته و ندارد.»
منبع:  تابناک،   اول ماه اوت 2014

جالب اینکه،   اطلاعیة اخیر شهرداری در شرایطی در رسانه‌های حکومت اسلامی منتشر می‌شود،  که گذشته از تأکید شخص قالیباف بر این امر در تاریخ 27 تیرماه سالجاری ـ بی‌بی‌سی،  مورخ  29 ژوئیه 2014  ـ  بسیاری سایت‌ها متن کامل بخشنامة تفکیک‌جنسیتی را به صورت «نمابر» در دسترس عموم گذاشته بودند!   به عبارت دیگر،   شهرداری برای نجات خود از بحران به دروغ متوسل شده.   ولی اشتباه نکنیم،  کشاکش بین دولت و شهرداری پیرامون تفکیک جنسیتی،   ابعاد گسترده‌تری از بحران سیاسی کشور را پنهان داشته.  بحرانی که ناشی از به بن‌بست رسیدن پوپولیسم اسلامی است.   اگر شهرداری تهران با اطلاعیة‌ اخیر تلاش دارد خود را مخالف تفکیک جنسیتی‌ بنمایاند،   به چه دلیل پس از روزها و روزها «خبرسازی» پیرامون همین بخشنامة به اصطلاح‌ «دروغین» سکوت کرده بود؟!   به استنباط ما،  شهردار و دستگاه شهرداری می‌خواستند ببینند تا کجا می‌توان دامنة لات‌بازی را گسترش داد. اینان زمانیکه دریافتند دوران بهره‌برداری از «حجاب» و تفکیک جنسیتی و این اوباش‌گری‌ها به سر رسیده،  و دیگر نمی‌توان با نوازش «زیر دمب آخوند» نان خورد،‌   اطلاعیة «تکذیب» را هم به دست رسانه‌ها داده‌اند!   جالب اینکه،  در جنگ زرگری پیرامون تفکیک جنسیتی،  روند مذکور توسط قوة قضائیه،  بسیاری از نمایندگان مجلس جمکران و شخص شهردار تأئید شده بود،   و نهایت امر وزارت کار نیز «مخالفت» خود با روند تفکیک جنسیتی‌ را مورد تکذیب قرار داد:

«[...] وزارت کار درخواست لغو بخشنامه تفکیک جنسیتی را تکذیب کرد[...] روابط عمومی وزارت کار درباره نامه‌ معاون این وزارتخانه که درباره تفکیک جنسیتی به شهرداری تهران نوشته شده بود، توضیح داد: 'نامه مذکور نفیا و اثباتا اشاره‌ای به تفکیک جنسیتی نداشته است[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 30 ژوئیه 2014

این «جنگ زرگری» نیز همچون دیگر نمونه‌های‌اش در ایران اسلام‌زده،  در ظاهر مثلاً دو جبهه دارد!   اوباش بیت‌رهبری اراجیفی از قماش «کرامت بانوان» را برای توجیه تفکیک‌جنسیتی،  تحمیل حجاب و دخالت در زندگی انسان‌ها علم کرده‌اند.   هر چند در کنار عربده‌های‌شان پیرامون «کرامت» فراموش می‌کنند که این واژة مبهم در ادبیات سیاسی معنا و مفهومی ندارد؛  چرا که،  حقوقی نیست!   این واژه نمی‌تواند در یک بیان «سیاسی ـ  ساختاری» مورد استفاده و اعتنا قرار گیرد،  چرا که «گنگ» است.   ادبیات سیاسی با موعظه و وراجی و مجیزخوانی تفاوت دارد،  و واژگان این ادبیات خارج از مفاهیم و محدوده‌های حقوقی‌ هیچ کاربردی دیگری نباید داشته باشد.   این سوءاستفاده از واژه‌ها نیز می‌باید به حساب بلشویک‌ها نوشته شود.  اینان بودند که برای نخستین بار در دنیای سیاسی علیرغم تحمیل ستم بر کل جامعه و سرکوب فراگیر انسان‌ها،   پیوسته «ستم سرمایه‌داران» را محکوم می‌کردند!   آخوندها نیز که پس از کودتای 22 بهمن 57 با دست‌های پُر مهر ارتش شاهنشاهی و ساواک ماتحت‌شان را روی صندلی محمدرضا شاه گذاشتند،   هنوز در همان دوران «نورانی امام خمینی» دست و پا می‌زنند.  اینان هنوز درنیافته‌اند که برخورد سیاسی با مسائل یک جامعه با قصه‌بافی و خطبه‌ خواندن در نمازهای جمعه تفاوت دارد.  

و اما این به اصطلاح «کرامت بانوان» در عمل،   معنا و مفهوم‌اش چیزی نیست جز سرکوب زن.   زنی که نصف مرد ارث می‌برد؛   زنی که حق گشودن حساب بانکی برای فرزندش ندارد؛  زنی که بدون اجازة «مرد» حق خروج از خانه ندارد؛  و در اینجا به همین مختصر اکتفا کنیم،  چرا که «فهرست» به اصطلاح «کرامت بانوان» از این‌ حرف‌ها به مراتب گسترده‌تر است.   بله،  این است «کرامتی» که جانوران وحشی قرون‌وسطائی در حکومت اسلامی برای «زن» قائل شده‌اند.   باید گفت،  این «کرامت» توی سرتان بخورد،  و ارزانی ننه‌جان‌تان باد.   و هر چند مفهوم حقوقی کرامت وجود ندارد،  با تکیه بر معنای مترادف و ادیبانة آن بگوئیم،  در این حکومت دست‌نشانده،  نه تنها زن که مرد هم «کرامت» ندارد.   و چرا راه دور برویم،   شهردار تهران خودش هم فاقد کرامت،  اعتبار و شخصیت است،   در غیراینصورت پای به این بازی‌های مبتذل نمی‌گذاشت.        

همانطور که گفتیم این جنگ زرگری دو طرف دارد؛   اگر طرف اول را معتقدان به «کرامت بانوان» تشکیل داده‌اند،   جبهة دوم عرصة تاخت‌وتاز حسن فوتبال است!   ایشان در همین حکومت بی‌کرامت،  به نوبة خود تلاش دارند تا از طریق جوسازی‌ها و با تکیه زدن بر مسند «ارجحیت» ارتباطات بین‌المللی،  برای هم‌قطاران «نان» به تنور بچسبانند.  از شما چه پنهان ایشان هم عین شهردار عمل می‌کنند،   پای در تأئیدی تکذیب‌گونه می‌گذارند!   «کی بود، کی بود،  دستم‌ بود،  تقصیر آستین‌ام بود!»   وزیر کار حکومت اسلامی در ابتدای کار ایدة «تفکیک‌جنسیتی» را مناسب تشخیص می‌د‌هد،  و آن را می‌ستاید؛  روز بعد معاون‌اش چماق برداشته و از شهردار می‌خواهد بخشنامه را «پس» بگیرد!    هر چند همین وزارتخانه در اطلاعیة بعدی‌‌اش فراموش می‌کند که خواستار نفی تفکیک‌جنسیتی‌ شده،  و نهایت امر آن را در چارچوب شرع مبین می‌ستاید!  باید پرسید اینهمه تناقض‌گوئی برای چیست،  برای هیچ!   می‌خواهند خر پیر و چلاق ولایت‌فقیه را از پل ورشکسته و فروریختة فاشیسم اسلامی به سلامت عبور دهند.  و در همینجا بگوئیم،  زهی خیال باطل!     که از قدیم گفته‌اند:

الاغ من پیره،  پیره،  پیره!
ترمز نمی‌گیره،  گیره،  گیره!

باری،  پس از روزها و هیاهو بر سر «هیچ» و به خاطر این الاغ پیر،   در فضائی که با مسئولیت سیاسی دیگر میلیاردها سال نوری فاصله گرفته،   هم دولت حرف خودش را زمین می‌اندازد،  و هم شهرداری.  دولت «مخالفت» خود را با تفکیک‌جنسیتی به زیر سئوال می‌برد؛   شهرداری هم که اصولاً «منکر» ارسال بخشنامة تفکیک جنسیتی شده!   خلاصه بگوئیم،  همه همزمان،‌   هم طرفدار تفکیک‌جنسیتی می‌شوند و هم مخالف آن!  ما هم یادمان رفت بگوئیم،  اطلاعیه‌های تأئید و یا تکذیب بستگی به جهت «باد» دارد! 

در راستای همین «من نبودم،  من نبودم‌های» دولت و شهرداری،  شاهدیم که گروه دیگری از دولتی‌ها مشابه همین بساط را با مجلس دست‌به‌دهن و هیچکاره و همه‌کارة ولی‌فقیه به راه انداخته‌اند!  ‌ در این جبهه شاهد جنگ «توپخانه‌ای زرگری» جهت «فتح» دانشگاه هستیم!   دولت تلاش دارد تصفیه‌های دانشگاهی دوران احمدی‌نژاد را «پاک» کند،  مجلس هم تلاش دارد این تصفیه‌ها را پابرجا نگاه دارد!   احدی هم از نقش دانشگاه در مسائل علمی،  اجتماعی و برآوردن نیازهای واقعی کشور سخن نمی‌گوید.   دلیل هم روشن‌تر از روز روشن است؛  این حکومت اصولاً وجود این مسائل را مردود می‌داند.  آن‌ها که می‌خواهند علوم اجتماعی و روانشناسی و تحلیل‌های‌ اقتصادی را در معیارهای «بیت‌رهبری» انجام دهند دانشگاهی نیستند؛   پاسداران «مبال» علی خامنه‌ای‌اند.   حال اگر چندتای‌شان را احمدی‌نژاد بیکار کرده چه باک؛   از این جماعت ملانقطی و مدرک‌پرست زیاد داریم؛   مگر خود احمدی‌نژاد «دکتر» نیست؟   یک آمپول خوب بزند به کپل مقام معظم شاید حال‌شان جا بیاید!   بله،  دانشگاه هم برای اینان یک نوع «شهرداری تهران» شده!   تشویق سگ‌های ولگرد به تولید مثل،   افزایش موش و سوسک و زباله،  هیاهو برای سوزاندن زباله،  و این‌ها برای کشور شده «دانشگاه!»         

ولی دنیا به مسیر خود ادامه می‌دهد.  با نیم‌نگاهی به مسائل جهانی و به ویژه منطقه‌ای درمی‌یابیم که وضع برای فاشیست‌ها ـ  علی‌الخصوص انواع اسلامی آن ـ  اصلاً خوب نیست.  در نوار غزه،   سازمان حماس که سال‌هاست تحت نظارت ‌ انگلستان به راه افتاده،   در حال فروپاشی است.   عملاً آینده‌ای برای حماس،  هنیه و مشعل نمی‌توان قائل شد.  از نظر ما این سازمان از بحران فعلی زنده پای بیرون نخواهد گذارد؛   و تروریست‌های حماس دست در دست حامیان اجنبی‌شان می‌باید فلسطین را برای همیشه ترک کنند.   می‌دانیم که فرستادة پکن نیز در مذاکرات صلح چه در دوحه،  و چه در قاهره در کنار یانکی‌ها و دیگر آتش‌بیاران فاجعة فلسطین حضور یافته بود،   و حتی محمود عباس که به عادت همیشگی روی به جانب انگلستان «نماز» می‌گذارد؛  ادعای «صلح‌دوستی» داشت.   ولی اسرائیل می‌داند که یک سانتی‌متر برای عقب‌نشینی در اختیار نخواهد داشت.   و به همین دلیل نیز در مذاکراتی که امثال جان کری و ال‌سیسی به راه می‌انداختند شرکت نکرد.   به عبارت دیگر،  آن‌ها که تلاش دارند از طریق «مذاکرات» به تشکل تروریستی و اسلامگرای حماس موجودیت حقوقی بخشند،   اینبار باید بدون اسرائیل پای به میدان بگذارند،  و اینگونه میدان‌ها در خاورمیانه بدون اسرائیل اصلاً‌ «مزه» ندارد!

البته مائوئیست‌های چینی برای موش‌دوانی‌هائی که در خاورمیانه در کنار یانکی‌ها به راه انداخته‌اند چند تا توسری خوب نوش جان کردند.  در اینجا از بازگوئی جزئیات این توسری‌ها صرفنظر می‌کنیم،   فقط از گزارش «صدای روسیه» پیرامون موشک‌های اتمی نسل جدید پکن بگوئیم که گویا آمریکا را هم می‌تواند هدف بگیرد!   بله،   وقتی پکن دست اندرکار ارسال موشک برای حماس می‌شود؛  و در مذاکراتی که جهت رسمیت بخشیدن به این سازمان ضدبشری توسط یانکی‌ها به راه می‌افتد شرکت فعال دارد؛   موشک‌های ارسالی پکن برای دولت کودتا در اوکراین را مرزبانی فنلاند «توقیف» می‌کند؛   و ... و کارش ممکن است بجائی برسد که خودش هم «آمریکا را بزند!»  صدآفرین بر این چین مائوئیست! 

شاید به دلیل همین «بن‌بست‌های» چینی باشد که جان کری پس از ناکامی در مذاکرات صلح مصر،   دوان دوان و دست‌پاچه راهی دهلی‌نو شد!  می‌دانیم که بحران مالی و نقدینگی در آرژانتین «تمام» شده،   و حتی اگر احدی نگوید که چنین بحرانی چگونه فیصله یافته،  نقش بانک جدیدالتأسیس «بریکس» را در این میانه نمی‌توان از معادلات حذف نمود.  نقشی که نهایت امر تمامی حساب‌های «کوره با خُم شیره‌اش» را بر هم می‌زند.  آمریکائی‌ها که در رأس بساط چپاول بین‌الملل نشسته‌اند،   بر اساس «تدابیر» انگلیس پایة چپاول را «بهرة پول» برگزیده‌اند!   به طور مثال،  در مورد آرژانتین یک «خرده بانکدار» غربی به نام «سینگر»،  چند سال پیش 50 میلیون دلار به ایندولت وام داده بود،  و اینک آمده تا نزدیک به 850 میلیون دلار «اصل و فرع» وام کذا را دریافت کند!   بله،   به این می‌گویند خرید قرض دولت‌های «مستقل»،  توسط سرمایه‌سالاری آتلانتیست!   و این است دلیل واقعی گسترش فقر در جهان،  و بحران‌هائی که امروز شاهداش هستیم.   خلاصه،  حاکمیت آتلانتیست کارش این است:   چپاول در حد اعلای کلمه،  سرکوب نیروی کار در کشورهای مستعمره،   اینهمه اگر نخواهیم از نقش دولت‌های دست‌نشانده چیزی بر این مجموعه چپاول بیافزائیم.   ولی اینبار که «حضرات» برای تاراج ملت آرژانتین به سراغ دولت اینکشور رفتند،   رئیس جمهورشان گفت «باج نمی‌دهیم»،  و آنچه را لایق‌اش بودند برایشان در پشقاب گذارد،  و گفت،  «میل بفرمائید!»

تازه اینجا بود که علی فهمید توی چه حوضی افتاده!  جان کری راهی هند شد؛    نخست‌وزیر ژاپن هم خود را به برزیل رساند!   اینهمه به این امید که زیر پای «بریکس» را در اینکشورها بکشند!    باشد که عوامل‌شان در هند و برزیل برای ارباب کبابی روی منقل بگذارند!   ولی هنوز هواپیمای کری روی آسمان دهلی‌نو چرخ می‌زد که روزنامه‌های هند به نقل از سخنگوی وزارت امور خارجة اینکشور به آمریکا تفهیم کردند که آش‌ خوبی برای‌اش سر بار گذارده‌اند!   کری هم پس از صرف چند پرس آش هندی با چاشنی فلفل‌ کون‌سوز،  سوار هواپیما شد و برگشت پهلوی فامیل کنار گاووگوساله‌ها در مزرعة خانوادگی!

اگر به این تصاویر فرح‌انگیز اوضاع کشورهای سابقاً شورائی را نیز اضافه کنیم قضیه از این‌ها هم شیرین‌‌تر می‌شود.  کودتای اوکراین در حال فروپاشی است،   و هر روز تعداد کثیرتری از نظامیان به نیروهای مخالف دولت می‌پیوندند.    چرا که،  روسیه حاضر نیست حضور سازمان ناتو را در مرزهای‌اش بپذیرد،  و به این ترتیب بحران نظامی در اوکراین ادامه خواهد یافت،   و این تداوم در هر گام فروپاشانی بیشتری برای نیروهای نظامی به ارمغان می‌آورد.   جالب اینکه،  غرب علیرغم ادعاهای پرطمطراق نه از منظر مالی و اقتصادی،   و نه از منظر نظامی قادر نیست این بحران را بدون روسیه حل‌‌وفصل کند،  در نتیجه راه خروج از تلة اوکراین فقط عقب‌نشینی آتلانتیسم از کی‌یف خواهد بود.   حال باید دید در این شرایط،  چگونه می‌توان برای آتلانتیسم در اینکشور شانس بُرد پیش‌بینی کرد؟  به استنباط ما  شانس برد اصلاً وجود ندارد.          

چرا که اگر شانس بُرد وجود می‌داشت،  روسیه پای به بحران دیگری در ارمنستان و آذربایجان نمی‌گذاشت.   می‌دانیم که پدر علی‌اف،  حاکم فعلی آذربایجان ـ  به ایشان می‌گویند رئیس‌جمهور ـ  نخستین مسلمان‌زاده‌ای بود که به عضویت پولیت‌بوروی اتحاد شوروی «نائل» آمد.  ولی شاه‌پسر ایشان یعنی رئیس دولت فعلی آذربایجان،   از جمله صدها مسلمان‌زاده‌ای هستند که رسماً به نوکری انگلستان «اشتغال» دارند.   ایشان نه تنها بساط نفتخوری خوبی برای شرکت‌های انگلیسی در کشورشان به راه انداخته‌اند،  که پشت سر هم کنفرانس «امنیتی» با شرکت سازمان سیا و «ام. آی. 6» در باکو برگزار می‌کنند،   و در عمل برای ورود به سازمان ناتو عشوه‌های شتری می‌آیند!  در این راستا،  آذربایجان بحران اوکراین را غنیمت شمرده بود تا سیاست‌های غرب را در قفقاز پیاده کند.   ولی حال که مسکو از حل نهائی معضل اوکراین مطمئن شده،  به موشدوانی‌های غرب در آذربایجان نیز پایان خواهد داد.   در واقع درگیری مرزی آذربایجان و ارمنستان این فرصت طلائی را برای کرملین فراهم آورد.     

در این میانه موضع جمکرانی‌ها روشن است:  مخالفت با حضور نیروهای نظامی خارجی در این درگیری!   و مقصود جمکران از نیروهای خارجی،  ناظران صلح روسیه است!   در عمل،   مخالفت جمکران با حضور نیروهای خارجی به این معنا خواهد بود که عوامل انگلستان همانجا که هستند جای‌شان خوب است و باید بمانند!   ما که به دلیل وابستگی‌های آخوند به انگلیس از این نوع موضع‌گیری تعجب نمی‌کنیم.   ولی باید دید حال که قرار شده شهردار تهران «کرامت بانوان» را حفظ کنند،‌   برای مصون داشتن کرامت ماتحت مقام معظم چه تمهیداتی اندیشیده‌اند.