۲/۱۲/۱۳۸۸

بیانیة «ما هستیم»!



روزکارگر بر همة ایرانیان فرخنده باد. مطلب امروز را با این امید آغاز می‌کنیم که برگزاری روزکارگر و جشن‌های آن فرصتی بوده باشد برای بازنگری در احوال تمامی فراموش شدگان آنچه «تمدن بشری» می‌خوانیم؛ فرصتی که قلم‌ نویسندگان، آثار هنرمندان، فریاد سخنوران، تحقیقات کارورزان و برنامه‌ریزی دولت‌مداران همگی در راه بازبینی پایه‌هائی قرار گیرد که سنگ‌بنای «تمدن» فعلی شده. تمدنی که خود در گذرگاه حرکت بشر همچون نظام برده‌داری و ساختار ارباب و رعیتی فقط لمحه‌ای است گذرا. امیدواریم که در سال‌های آینده جشن بزرگ کارگران جهان راه خود را از میان سنگلاخ‌هائی که همه ساله محافل ضدکارگری در برابرش قرار می‌دهند باز هم بیشتر و بهتر بگشاید؛ و به امید آنکه در سال‌های آینده، برخلاف آنچه دهه‌هاست شاهدیم، برگزاری شکوهمند این جشن جهانی در ایرانی آباد و آزاد، برای همة ایرانیان نوید دهندة روزهائی بهتر باشد.

در مطلب پیشین با اشاره به عربده‌های علی خامنه‌ای بر علیه اعمال و سخنان برخی «دوستان» که به زعم ایشان سلامت انتخابات را به زیر سئوال می‌برند، عنوان کردیم که این به اصطلاح «سخنرانی» نشاندهندة وحشت عظیمی است که بر رأس هرم حکومت جمکران سایه افکنده. همچنین پیشتر به صراحت گفته بودیم که بر اساس شواهد موجود، گزینة اصلی حامیان غربی این به اصطلاح انتخابات تضمین حضور دوبارة محمود احمدی‌نژاد در رأس قوة مجریه است. و سرچشمة عربده‌های علی خامنه‌ای را دقیقاً می‌باید در شرایطی جست که آرایش نیروها در سطح جهانی به این بیم دامن می‌زند که احمدی‌نژاد حتی نتواند به دور دوم راه یابد!

در راستای همین بن‌بست سیاسی، که از ابعادی منطقه‌ای و جهانی نیز برخوردار است، طی چند روز گذشته شاهد دو رویداد فوق‌العاده مهم هستیم. نخستین رویداد شکاف در محفل «نظامی‌ ـ امنیتی» حکومت اسلامی است که با اعلام نامزدی محسن رضائی علنی می‌شود؛ هر چند او از نظر انتخاباتی چندان امیدی به پیروزی نداشته باشد. و دومین رویداد مسلماً حمایت تلویحی وزارت امورخارجة ایالات متحد از جناح احمدی‌نژاد در انتخابات آینده است.

ولی نخست می‌باید از این «شکاف» امنیتی سخن به میان آورد. می‌دانیم که احمدی‌نژاد جهت اعمال سرکوب نظامی در ایران به قدرت رسید. برنامة اصلی که در قفای به اصطلاح «انتخابات» ریاست جمهوری آماده شده بود، آغاز یک جنگ استعماری در مرزهای غربی کشور بوده. جنگی که طی آن متجاوزان آمریکائی قرار بود در مناطق نفتخیز که کردستان و کرمانشاهان را نیز شامل می‌شود، زمینة به قدرت رسیدن عوامل خود را با استفاده از جوسازی‌های داخلی فراهم آورند. به یاد داریم که ماه‌ها پس از مراسم تحلیف، احمدی‌نژاد هنوز حق نداشت پای به خوزستان بگذارد! و در نخستین ماه‌های دولت مهرورزی درگیری‌ها در کردستان بسیار بالا گرفته بود.

در لبیک به همین سیاست منطقه‌ای بود که احمدی‌نژاد در نخستین روزهای ریاست جمهوری خود رسماً در سطح جهانی اعلام داشت که اسرائیل را می‌باید از صفحة جغرافیا «پاک» کرد! این «بهانه» در شرایط عادی برای آغاز جنگ در مرزهای غربی کشور لازم و کافی می‌نمود. و در این مهلکة «ساختگی» بیانات احمقانة مهرورزی، که خود را «بسیجی» و «جنگنده» و «مبارز» هم جا زده بود، می‌توانست در کنار تأئیدات علی‌خامنه‌ای هم زمینه‌ساز ادامة جنگ و درگیری باشد، و هم در مناطقی که پای به میدان جنگ نمی‌گذاشتند، حضور اوباش حکومت اسلامی را در سطح جامعه تقویت کند! خلاصه برنامه‌ای بود تماماً «مفرح ذات» امپریالیسم آمریکا؛ سرکوب و جنگ! و این برنامه می‌بایست در ابعادی دیگر با حمایت‌ رسانه‌ای بادمجان ‌دورقاب‌چینی‌های «مخالف‌نما» که به عناوین مختلف در برخورد با مواضع حکومت اسلامی مرتباً «به نعل و به میخ» می‌زنند، مورد حمایت قرار گیرد.

پروژه‌ای که تحت عنوان «دمکراسی‌خواهی» یک شبه از زیر عبای اوباش وابسته به جمکران در سطح جهانی بیرون کشیده شد، قسمتی از همین پروسة منطقه‌ای بود. ولی همانطور که شاهد بودیم شرایط در مسیر دیگری متحول شده؛ نخست اینکه دولت ایالات متحد در مصاف با شرایطی قرار گرفت که شاید در بدبینانه‌ترین گزینه‌ها حتی پیش‌بینی نشده بود. اوج‌گیری سریع و قاطعانة نظامی روسیه به عنوان یک قدرت خرد کنندة جهانی، شکست‌های پیاپی ارتش آمریکا در برنامه‌های نظامی افغانستان و عراق، و نهایت امر بن‌بست‌های متعدد اقتصادی، مالی و اجتماعی در درون مرزهای آمریکا باعث شد که واشنگتن در برنامه‌های اصلی خود بازبینی پایه‌ای صورت دهد. شاید پنتاگون به خواب هم نمی‌دید در شرایطی که رؤیای تحمیل حاکمیت شریعت را زیر دماغ مسکو، در داغستان و چچنی در سر می‌پروراند، مرزهای جهان «اسلام ‌آمریکائی» طی چند ماه تا بندر بوشهر و به سوی جنوب فرو ریزد. این مرزبندی جدید، در سطوح جهانی پدیده‌ای نوین در منطقة آسیای جنوب غربی و خاورمیانه، تحت عنوان «مرزهای منافع حیاتی روسیه» به بحث‌های استراتژیک افزود، و همین اصل استراتژیک نوین است که امروز همچون بختک بر سر حکومت مفلوک اوباما فروافتاده.

همانطور که شاهد بودیم، در این میانه، لات‌بازی‌های مقام ‌معظم، شاهرودی و مهرورزی جهت داغ‌ نگاه داشتن تنور «برنامة هسته‌ای» حکومت اسلامی به شکست انجامید. کشور ایران امروز به صورتی پایدار از حیطة سیاست‌ورزی‌های «هسته‌ای» کاخ‌سفید پای بیرون گذاشته؛ امری که به هیچ عنوان خواست این حکومت دست‌نشانده نبوده و نیست. اینان قصد داشتند که از طریق خوشخدمتی در بارگاه امپریالیسم آمریکا موجودیت این حکومت استعماری را به عنوان یک «عنصر» سرنوشت‌ساز در حیطة سیاست‌ورزی‌های «هسته‌ای» واشنگتن به ارزش بگذارند! عمال آمریکا در رأس حکومت جمکران همچون نمونة دولت پاکستان قصد داشتند که با قرار دادن مردم کشور در برابر لولة توپ ارتش آمریکا برای خود و همپالکی‌های‌شان آقائی و دولت و ثروت تأمین کنند؛ عملی که امروز دیگر امکانپذیر نخواهد بود.

در همین مقطع است که مهرورزی به ناچار مجبور به خوشرقصی‌هائی در میدان کرملین می‌شود. و فریادهای «مرگ بر آمریکا» که طی سه دهه به فرمان سازمان سیا برای پرکردن فضای «چپ‌نمائی» در گردهمائی‌ها و تظاهرات دولتی ورد زبان‌ها شده بود به سرعت از حیض انتفاع ساقط ‌می‌شود. با این وجود، همزمان با همین «تغییرات»، دولت مهرورزی که روزی قصد پاک‌کردن اسرائیل از کل منطقه را داشت، یک مشاور آمریکائی و عضو سازمان سیا به نام «پروفسور» مولانا را به مقام مشاورت ریاست جمهوری نیز «منصوب» می‌کند! عمل احمدی‌نژاد نشان می‌دهد که آمریکا جهت حفظ منافع منطقه‌ای خود مجبور به حضور مستقیم و «رسمی» و علنی در رأس حکومت جمکران شده. مولانا کسی نیست جز سفیر ایالات متحد در حکومت اسلامی، و کاری که در دورة آریامهری از طریق مستشاری‌های «نظامی ـ امنیتی» آمریکا صورت می‌گرفت، امروز توسط «باند» پروفسور مولانا انجام می‌شود.

آمریکا تمامی این پروژه‌ها را با همکاری هیئت حاکمة حکومت اسلامی به انجام رساند، چرا که علیرغم برخی عقب‌نشینی‌ها، در بطن برنامه‌های منطقه‌ای خود انتخاب مجدد احمدی‌نژاد را یک اصل غیرقابل تغییر تلقی می‌کرد. ولی این «اصل» نیز همچون بسیاری از اصول که در بالا به آن‌ها اشاره شد، به دلیل تغییرات عمدة منطقه‌ای به شدت صدمه خورد. در ‌آیندة سیاسی مملکت حتی انتخاب مجدد احمدی‌نژاد نیز دیگر قطعی نیست. به همین دلیل جناح موسوم به «راست» به این صرافت می‌افتد که می‌باید از احمدی‌نژاد فاصله گرفت؛ به این امید که در صورت شکست وی، فروپاشی جناح موسوم به «راست» فراگیر نشود! البته این گزینش واژه بسیار نابجاست چرا که حکومت جمکران یک فاشیسم است، و چپ‌گرائی در آن فاقد هر گونه مفهومی است. امروز می‌بینیم بسیاری از «محفلک‌های» روحانی‌نمایان که از پرکارترین محافل در همکاری با کودتاچیان ساواک و ارتش آریامهری در 22 بهمن 57 بودند، و در رأس آنان مسلماً «جامعة مدرسین حوزة علمیه قم» قرار گرفته، نتوانسته‌اند از احمدی‌نژاد حمایت اصولی صورت دهند. چرا که فشار خردکنندة قدرت‌های منطقه‌ای اینان را به این صرافت انداخته که جهت تأمین آیندة سیاسی خود می‌باید «مواضع» را با واقع‌بینی بیشتری اتخاذ کنند.

حضور محسن رضائی در مسابقات «مارگیری» جمکران فقط برای این است که به حساب خود حمایت قدرت‌های غیرآمریکائی را نیز از محفل موسوم به «راست» تأمین کند. پیام واقعی «نامزدی» رضائی این است که اگر احمدی‌نژاد نمی‌‌تواند مورد قبول شما قرار گیرد، حداقل به ریاست جمهوری فرد دیگری از همین محفل رضایت دهید! ولی جناح موسوم به «راست» با این حرکت در عمل آغازگر فروپاشی بیشتر در بطن خود شده، چرا که اگر جناح «امنیتی ـ نظامی» در این مقطع به دو شاخه تقسیم شود، حمایت واقعی واشنگتن را از دست خواهد داد، و برای یک تشکل فروپاشیده مشکل می‌توان حامی دیگری پیدا کرد.

و دقیقاً در همین مرحله است که به ناگاه عربدة وزارت امور خارجة ایالات متحد هم به آسمان بلند می‌شود! واشنگتن از برنامة انتخابات در ایران در چارچوبی که به جریان افتاده، به هیچ عنوان رضایت ندارد؛ و دیدیم که دخالت‌های مستقیم علی خامنه‌ای برای اطمینان دادن به واشنگتن نیز به دلیل فرسایش شدید موضع «ولی‌فقیه» دیگر نمی‌تواند تأثیری فراگیر بر روند انتخابات بگذارد. آمریکا، هم از علی خامنه‌ای ناامید شده، و هم احمدی‌نژاد را در موضع ضعف می‌بیند؛ اگر قرار باشد که جناح موسوم به «راست» که همان مرده‌ریگ «امنیتی ـ نظامی‌های» ساواک و ارتش آریامهری است به طور کلی از صحنة انتخابات محو شود و حتی پای به دور دوم نیز نگذارد، بحران سیاسی منافع ایالات متحد در ایران را به صورت جدی تهدید خواهد کرد. فروپاشی محافل سرعت می‌گیرد و در این شرایط آمریکا محفلی برای جایگزینی تشکیلات فروریختة خود در اختیار ندارد.

البته بحث «جایگزینی» در ساختارهای استعماری گسترده است، و در این مختصر نمی‌توان به تحلیل تمامی ابعاد آن پرداخت، ولی به صورت کلی می‌باید عنوان کنیم که سیاستگزاری آمریکا در جهان سوم همیشه بر دو اصل اساسی تکیه دارد: استقرار یک حاکمیت مستبد در درون مرزها، و سازماندهی یک «اپوزیسیون مطیع» در داخل و خارج از مرزها! کاتالیزوری که این دو سازماندهی را در روز مبادا و در چارچوب منافع آمریکا به یکدیگر متصل خواهد کرد، چیزی نیست جز «کودتای نظامی و امنیتی»! یعنی دقیقاً همان روندی که در 22 بهمن شاهد بودیم. ولی امروز با گسترش «مرزهای منافع حیاتی روسیه» تا بندربوشهر، دیگر آمریکا نمی‌تواند در ایران کودتا سازمان دهد! کودتاهای گذشته نیز ـ 28 مرداد و 22 بهمن ـ با تأئید قبلی مسکو در ایران صورت گرفته بود. به همین دلیل حکومت مستبد و پوسیدة اسلامی و «اپوزیسیون» دست‌نشانده و نوکر صفت آن هر دو روی دست واشنگتن باد کرده‌اند!‌ و تلاش‌های آمریکا طی چهار سال گذشته جهت نقب زدن میان این اوپوزیسیون و حکومت مستبد داخلی، تماماً با شکست روبرو شد. واشنگتن نمی‌داند در صحنة انتخابات جمکران، «مراسم» مسخره‌ای که نظام رسانه‌ای غرب طی سه دهه سعی در داغ‌ نگاه ‌داشتن تنور آن دارد تا اجراء این نمایشات را تبدیل به توجیه‌نامه‌ای جهت سیاست‌های فاشیستی جمکران بر علیه مردم ایران کند، به کدام حرم شریفه «دخیل» ببندد.

از قضای روزگار اطلاعیة وزارت امورخارجة ایالات متحد که در آن جمکران یکی از فعال‌ترین محورهای تروریستی در سطح جهان و حتی در منطقة اروپا معرفی شده، درست در همین مقطع از سوی واشنگتن صادر می‌شود! در این «بیانیه» حکومت اسلامی به شدت مورد حمله قرار گرفته، ولی به مصداق «آنکه بیشتر دوست دارد سخت‌تر تنبیه می‌کند»، در این بیانیه نیز نمی‌باید به دنبال هرگونه صداقت، حتی صداقت سیاسی و ایدئولوژیک باشیم. آمریکا با ارائة این «بیانیه» در واقع مذبوحانه تلاش دارد که با فوت کردن در آستین پوسیدة «مقام ‌معظم» و باندها و اوباش «نبرد با آمریکا»، در میانة نمایشات انتخاباتی جان تازه‌ای در کالبد جناح موسوم به «راست» بدمد؛ هم از فروپاشی هر چه بیشتر آن پیشگیری کند، و هم برای انتخاب مجدد احمدی‌نژاد وزنة اوباش «مقام معظم» را سنگین‌تر نماید. در واقع آمریکا با زبان بی‌زبانی می‌گوید، «ما هنوز هستیم، نمرده‌ایم، یادتان نرود!»

ولی در مقطع فعلی، با یک بیانیة توخالی مشکل می‌توان این نوع صورتبندی عجیب و غریب را هم به خورد ملت ایران و صاحب‌نظران و ناظران بین‌المللی داد، و هم آنرا وسیله‌ای جهت اعمال تغییرات استراتژیک در منطقه نمود. یادمان نرفته که همین چند روز پیش در ایالات متحد چند تن از هواداران مجاهدین خلق به دلیل فعالیت جهت تأمین بودجه برای یک «گروه تروریستی» محکوم شده‌اند! شاید این اولین بار در تاریخ ایالات متحد باشد که یک رژیم سیاسی خارجی و عمده‌ترین سازمان مخالف آن «همزمان» متهم به «تروریسم» ‌شده از جانب دولت آمریکا «محکوم» می‌شوند! این سئوال مطرح می‌شود که این مانورهای توخالی چه اهدافی را می‌تواند دنبال کند، و در چارچوب شرایط فعلی تا کجا مسیر یک سیاستگزاری قابل‌قبول را در منطقه ترسیم نماید. تا آنجا که ما می‌بینم تنها ویژگی قابل اعتنا در سیاست‌های نوین منطقه‌ای و استراتژیک آمریکا فروپاشی و از هم گسیختگی است.







نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس


...

۲/۱۰/۱۳۸۸

صیانت یا خیانت؟



علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی امروز در سخنرانی‌ خود در جمع گروهی از معلمین و پرستاران، به کسانیکه به آنچه وی «سلامت» انتخابات خوانده انتقاداتی وارد می‌کنند به شدت حمله کرد. به گفتة رهبر جمکران کسانیکه سلامت انتخابات را به زیر سئوال می‌برند «حرف دشمن را می‌زنند»! لازم به یادآوری است که دو تن از نامزدهای گروه به اصطلاح «اصلاح‌طلب»، میرحسین موسوی و کروبی دست به تشکیل کمیته‌ای جهت صیانت از آراء زده‌اند. و این کمیته نیز به سرعت از طرف شورای نگهبان غیرقانونی اعلام شده است!‌ اینکه علی خامنه‌ای به خود اجازه می‌دهد، افرادی را متهم به سخنگوئی «دشمنان انقلاب» کند، که از شخص وی به روح‌الله خمینی نزدیک‌تر بوده‌اند، و در دورة حیات «رهبر اول» حکومت اسلامی از نزدیکان وی به شمار می‌رفته‌اند، فقط نشان از وحشتی دارد که بر رأس هرم قدرت در حکومت اسلامی حاکم شده.

نخست می‌باید از «رهبر» اوباش‌الله پرسید، اگر همچنانکه وزیر «همه‌فن‌حریف» کشور در کابینة احمدی‌نژاد اذعان دارد، امکان تقلب در این «انتخابات» اصلاً وجود نخواهد داشت، چرا شما بجای چنگ و دندان نشان دادن به «برادران دینی»، از تشکیل کمیتة صیانت از آراء استقبال نمی‌کنید؟ مگر اصل اساسی صیانت از آراء مردم نیست؟ در ثانی، آقای خامنه‌ای به صراحت می‌دانند که در این به اصطلاح «انتخابات»، مردم حرفی برای گفتن نخواهند داشت. خلاصه می‌گوئیم، آبی برای ملت گرم نخواهد شد. ما ملت طی سی‌سال گذشته از این نمایشات «دمکراسی دینی» کم ندیده‌ایم و نتیجة ملموس آن برای ما فقط گسترش هر چه بیشتر سرکوب‌ها، چپاول‌ها و فقر روزافزون بوده. حال می‌باید پرسید، چه شده که در رأس حکومت دست‌نشاندة آخوندی، اوباش اینچنین به جان یکدیگر افتاده‌اند؟

نخست می‌باید گفت، تا آنجا که به «احترام به آراء» مربوط می‌شود، آقای خامنه‌ای خودشان از جملة «محترمین‌» عمده هستند! مگر هم‌ایشان نبودند که دو بار، و هر بار با 99 درصد آراء از صندوق‌های مار‌گیری جمکران به مقام ریاست جمهوری «انتخاب» شدند؟ آنهم در شرایطی که مردم ایران سایة ایشان و دوستان‌شان را با تیر می‌زدند. این فرد متقلب و خودفروخته‌ که امروز با این وقاحت از «سلامت» انتخابات در جمکران نیز سخن به میان می‌آورد، مسلماً فراموش نکرده که آراء ریاست جمهوری، و تأئید «حکم رهبری» وی از کدام سوراخ به حساب‌‌اش ریخته شده. بله ما مطمئن‌ایم که خامنه‌ای بخوبی می‌داند 99 درصد آراء در انتخابات ریاست جمهوری از کدام فاضل‌آب بیرون می‌آمد و از طریق کدام کانال‌ها و محافل استعماری در صندوق‌های متعفن رأی‌گیری جمکران به نام وی خوانده می‌شد. تعجب ما اینجاست که وقاحت این سر آخوند تیغ‌کش دیگر از حد فراتر رفته. با این وجود از این حکومت نمی‌باید بیش از این‌ها انتظار داشت؛ آن‌ها که روز 22 بهمن برای برقراری حکومت اسلامی کودتای نظامیان آمریکائی و ساواک آریامهری را با جان و دل پذیرا شدند، بعدها نیز می‌بایست در مسیری پای می‌گذاشتند که همان «قدرت‌سازان» برای‌شان ترسیم کرده بودند، که از قدیم گفته‌اند:

خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا می‌رود دیوار کج!

البته اربابان آمریکائی حکومت اسلامی راه‌بندهای مشخصی جهت کنترل نتایج همین به اصطلاح «انتخابات» نیز برای خود پیش‌بینی کرده‌اند. نخست مسئلة تأئید صلاحیت «نامزد» انتخابات از جانب شورای نگهبان مطرح می‌شود. می‌دانیم که این به اصطلاح «شورا» و شخص «مقام‌معظم» در یک دور باطل حقوقی دست و پا می‌زنند. به عبارت ساده‌تر، رهبر اعضاء شورا را منصوب می‌کند، شورا هم انتخابات مجلس خبرگان را کنترل می‌کند، مجلسی که می‌باید «رهبر» را برگزیند! این «دورحقوقی» احمقانه یکی از مفتضح‌ترین شاهکارهائی است که حقوقدانان حکومت اسلامی از جمله صدر حاج ‌سیدجوادی به جامعة بشری تقدیم کرده‌اند. به هر تقدیر در چنین «ملغمه‌ای» مشکل می‌توان کسی را بدون تأئید مستقیم شخص خامنه‌ای حتی به مرحلة نامزدی در این «انتخابات» مسخره رساند!

از طرف دیگر، زمانیکه به اصطلاح «آراء ملت» به صندوق‌ها ریخته می‌شود، ریش و قیچی باز هم در دست نمایندگان همین شورای نگهبان و اوباشی خواهد بود که توسط وزارت کشور، سپاه و بسیج تحت عنوان «ناظر» بر صندوق‌ها در انتخابات حرف آخر را می‌زنند. خلاصه آنچه در صندوق ریخته شده، و در اغلب موارد آنچه «ریخته ‌نشده» می‌باید از طرف کسانی مورد «تأئید» قرار گیرد که اعمال و کردارشان طی سی‌سال اخیر ثابت کرده‌ که خود را برای چندرغاز سر گذر می‌فروشند. مشتی اوباش، حق‌حساب‌بگیر، جیب‌بر، لات و لوطی محل، باج‌گیر و قاپ‌انداز، «ناظران» حکومت اسلامی بر صندوق‌ها هستند! این صندوق‌ها در چنین شرایطی «مهر و موم» می‌شود، و معلوم نیست که محتوای آن، هر چه هست کی و چگونه قرائت خواهد شد!

چرا که داستان «قرائت آراء»، حکایت شیرین و کاملاً جداگانه‌ای است. معمولاً صندوق‌هائی که توسط «اوباش» مهروموم می‌شود، همان صندوق‌ها نیست که بعدها آراء درون‌شان را مشتی کارمند دون‌پایه، شمارش خواهند کرد. می‌دانیم که یکی از رموز ترقی و پیشرفت «دمکراسی پارلمانی» در ایران، رسم مرضیة «نگارش» آراء و پرکردن صندوق‌ها پیش از روز انتخابات است! در این روند بسیار دینی و رایج، صندوق‌ها را با آرای نامزدهائی مشخص پیش از روز انتخابات پر می‌کنند. سپس صندوق‌های مهروموم شده در حوزه‌ها سر به نیست می‌شود، و روز شمارش آراء «صندوق‌های مهر و موم» شده‌ای را می‌گشایند، که قبلاً با نام‌های مشخص پر کرده‌اند! کارمندان بیچارة وزارت کشور نیز در هر صندوق همان آرائی را خواهند دید که پیش از انتخابات صندوق‌ها با آن پر شده!‌ این روند «مصلحت‌آمیز» آنقدر در حکومت آریامهری ریشه گرفته بود که حتی برای صرفه‌جوئی در وقت از کاغذ «کاربن»‌ برای کپی زدن نام نامزدها استفاده می‌شد! و در کمال تأسف پس از کودتای 22 بهمن این روند در ایران نه تنها مرسوم باقی مانده که گسترش نیز یافته.

با این وجود، علیرغم اطلاع تمامی نامزدهای ریاست جمهوری جمکران از روندهائی که در بالا به آن اشاره شد، یادمان نرفته که در همین «انتخابات» اخیر، شخص کروبی به دلیل آنچه تقلب گسترده در این انتخابات می‌خواند، دست به نامه‌نگاری و شکایت رسمی از وزارت کشور و بسیج و ... زد!‌ شکایاتی که عملاً با دخالت شخص خامنه‌ای و «وق‌وق حکومتی» مقام معظم که به آن «حکم حکومتی» هم می‌گویند، به دست فراموشی سپرده شد. حال با چنین «پیشینه‌ای»، می‌باید دید که اولاً ادعای «صیانت از آراء» که کروبی و موسوی به آن دامن می‌زنند چه صیغه‌ای است؟ و چرا بعضی نامزدها با علم به اینکه این «انتخابات» از آغاز تا پایان فقط یک شبیه‌سازی گسترده است، سعی دارند با تشکیل کمیته‌هائی در برابر این «تقلب‌های» فرضی قد علم کنند! به هر تقدیر ادعای علی خامنه‌ای در اینکه در این «انتخابات» از آراء مردم صیانت خواهد شد، کلاهی است که برای کلة کچل وی بیش از اندازه گشاد می‌نماید.

حال که ابعاد گستردة «حسن نیت» مقامات جمکران را از نزدیک ملاحظه کردیم، بهتر است نگاهی به ریشه‌های این حکومت شترگاوپلنگ نیز داشته باشیم. این حکومت از نخستین روزهای شکل‌گیری خود را در تضادی بنیادین با افکار عمومی و ملت ایران قرار داده. دلیل نیز روشن بود، برنامة اصلی فراهم آوردن پشت جبهة جنگ افغانستان بوده، و اسلام و اسلام‌بازی نیز بهانه‌ای جهت سرکوب فراگیر ملت! بی‌دلیل نیست که این به اصطلاح «اسلام» در هیچ زمینه‌ای گامی مثبت برای حل و فصل مسائل کشور برنداشته. با این وجود، روند حضور حکومت دست‌نشاندة اسلامی با پدیده‌ای به نام انتخابات عجین شده است! و طی یک پروسة گسترده، این حکومت که اصولاً کاری با افکارعمومی ندارد، خود را به دلائلی مجبور می‌بیند که مرتباً نمایشاتی تحت عنوان «انتخابات» به راه بیاندازد.

برنامة گستردة «انتخابات» در این حکومت بیشتر یک ویترین نفرت‌انگیز جهت توجیه موجودیت حاکمیتی است که از روز نخست برای سرکوب و چپاول ملت ایران برقرار شده. اربابان آمریکائی این حکومت نیازمند برگزاری «انتخابات» هستند تا به جهانیان «ثابت» کنند که این تشکیلات مفتضح و ضدبشری فاصلة چندانی با اعتقادات مردم و افکارعمومی در ایران ندارد! این دروغ بزرگ و وقیحانه در شرایطی به خورد جهانیان داده می‌شود که میلیون‌ها ایرانی از کشور فرار کرده و یا با دستمایه‌هائی بسیار اندک کشور را به قصد دیگر مناطق جهان ترک نموده‌اند. آنچه در ایران می‌گذرد درست مثل این است که فردا مشتی نژادپرست را در کاخ‌سفید به قدرت برسانند، و جهت اجراء احکام نژادپرستانه دست به انتخابات نمایشی هم بزنند، تا به افکار عمومی در جهان «ثابت» کنند که مردم آمریکا طرفدار همین نژادپرستان‌اند. این همان پروسه‌ای است که توسط اوباش وابسته به آمریکا اینک سه دهه است در کشور ایران به راه افتاده. پروسه‌ای که بر اساس آن یک نظریة کاملاً ساختگی تبدیل به یک جریان واقعی سیاسی در کشور می‌شود.

ملت ایران نمی‌باید خود را در حد یک بازیگر در میدان کارگزاران استعمار به خفت بکشاند، در چنین میانه‌ای ملت فقط «بازی» خواهد خورد. این حکومت که بر پایة نیازهای استراتژیک، نفتی و نظامی ایالات متحد بر کشورمان حاکم شده نمایندة ملت ایران نبوده، نیست و نخواهد بود! این اصل کلی را نمی‌باید هیچگاه فراموش کرد. کمیته‌های به اصطلاح «صیانت از آراء» که امروز توسط اوباشی از قبیل میرحسین موسوی و کروبی افتتاح می‌شود، به همان اندازه مسخره است که «غرش‌های» احمقانة مقام معظم و ادعای وی در بارة صیانت از آراء مردم در کشور! آقای میرحسین موسوی زمانیکه نخست وزیر حضرت امام‌شان بودند خودشان در چارچوب همان روندی که پیشتر تشریح کردیم، دوبار علی خامنه‌ای را با 99 درصد آراء از صندوق‌ها به نام رئیس جمهور بیرون کشیده‌اند، حداقل ایشان خیلی خوب می‌دانند که «انتخابات» در این حکومت چه معنائی دارد!

تنها جواب مناسبی که ملت ایران می‌تواند به فغان و فریاد محافل استعماری بدهد، عدم شرکت در نمایش مهوع «انتخابات» جمکران است. اگر این حکومت به افکار عمومی احترام می‌گذارد می‌باید نخست زمینة تبادل آراء و افکار، یعنی آزادی مطبوعات، آزادی تشکل‌های سیاسی، آزادی فضای مجازی، و ... را تأمین کند. در شرایطی که کشور را در خفقان سیاسی قرار داده‌اند، انتخابات همان است که آمریکائی‌ها می‌خواهند؛ معرفی ملت ایران در مقام پادو و دوستدار آخوند و پاسدار! آنان که، چه در خارج از مرزها و چه در درون کشور، خود را سخنگویان این «انتخابات» معرفی می‌کنند، مشتی خودفروخته‌ بیش نیستند. این افراد به صراحت می‌دانند که چه بلائی بر سر مردم می‌آورند، ولی چه کنند که «مأمورند و معذور»!



نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس


...

۲/۰۸/۱۳۸۸

«فرمان» بریده!




تبلیغات رسانه‌ای در کشورهای اروپای غربی که طی سخنرانی‌ محمود احمدی‌نژاد در نشست «دوربان 2» در هاله‌ای از بهت «ساختگی» فرو افتاده بود به تدریج و بهتر بگوئیم بالاجبار شفاف می‌شود. چرا که، اگر افکار عمومی در اروپای غربی نیز همچون دیگر مناطق جهان فریب می‌خورد، «ابزار» این فریب در حد دیگر مناطق به سادگی در دسترس دولت‌ها و حاکمیت‌ها قرار نمی‌گیرد. افکار عمومی در اروپای غربی، در مقام مرکزیت تاریخی «دمکراسی پارلمانی»، طی سالیان دراز از فراز و نشیب‌های سیاسی‌ای عبور کرده که انواع آمریکائی و آسیائی هنوز آنرا نشناخته‌اند. در نتیجه دست احمدی‌نژاد علیرغم تمامی صحنه‌سازی‌هائی که غرب نیز در آن سهیم بود، به تدریج رو می‌شود و رسانه‌ها صریحاً سخن از موضع‌گیری‌های «انتخاباتی» رئیس جمهور جمکران در نشست ژنو به میان می‌آورند.

بر اساس این «تحلیل‌ها» که با دیرکردی نسبتاً طولانی ارائه می‌شود، آقای احمدی‌نژاد در واقع خواستار ایجاد «شور و هیجان» در داخل کشور بوده و از این مفر قصد آن داشته که شکست‌های اقتصادی دورة «مهرورزی» را تحت تأثیر «شجاعت‌های» فرضی ریاست جمهور به رده‌ها و لایه‌هائی تحتانی براند و از شور و هیجانی که «استقلال» ایشان در برابر سازمان ملل متحد در قلب خلق‌الله ایجاد خواهد کرد بهره‌برداری انتخاباتی بفرمایند!

البته می‌دانیم که موضوع «شکست‌های اقتصادی» دولت مهرورزی مطلب جالب توجهی است. هر چند ما را مجبور خواهد کرد که پای در بحث اقتصاد ایران نیز بگذاریم. در کمال تأسف اقتصاد کشور ایران، در هر حال با مسئلة صدور نفت خام ارتباطی تنگاتنگ برقرار کرده. نفتی که توسط غربی‌ها استخراج می‌شود، توسط آنان ابتیاع شده به بازارهای مصرف منتقل می‌شود، و نهایت امر در چرخة اقتصاد غرب «معنا و مفهوم» اقتصادی و مالی به خود می‌گیرد. خلاصه بگوئیم، «نفت» برای ملت ایران، اگر خریدار غربی وجود نداشته باشد، پشیزی ارزش ندارد!‌ ما ملت نه می‌توانیم نفت را بخوریم و نه می‌توانیم بپوشیم! و طی قرن معاصر حکومت‌های پی‌درپی هیچکدام جهت ایجاد نقش مستقلی برای کشور ایران در زمینة اقتصاد نفت، حتی در حد یک موضع‌گیری اقتصاد داخلی، دست به هیچ عملی نزده‌اند. و ما این «بی‌عملی» را در بحثی استراتژیک مهم‌ترین نشانة وابستگی و دست‌نشاندگی حاکمیت‌های کشور طی 80 سال اخیر می‌دانیم.

و در چنین «اقتصادی» هیچ جای تعجب نخواهد داشت که افزایش بهای نفت ‌خام نهایت امر در ایران به فقر هر چه گسترده‌تر نزد توده‌ها بیانجامد! البته با پای گذاشتن در بحث «چرخة اقتصاد نفت خام» ما از زمینة اصلی این وبلاگ که چرخش تبلیغات سیاسی در اروپاست جدا می‌شویم، به همین دلیل فقط می‌گوئیم که از نظر اقتصادی، ایران دقیقاً در همان نقطه‌ای ایستاده که در سال 1975 و در اوج «آریامهریسم» و نفت 38 دلار برای هر بشکه ایستاده بود. محورهای سرنوشت‌ساز در این ساختار اقتصاد استعماری در هر دو دوره کاملاً یکسان‌ است: افزایش سرسام آور واردات از غرب و محدوده‌های تحت نظارت غرب، خصوصاً مواد غذائی؛ بالارفتن بی‌رویة هزینة مسکن، پوشاک و خوراک، به ویژه در شهرهای بزرگ؛ بی‌برنامگی و «دست‌ودل‌بازی‌های» مسخرة حکومت در توزیع میوه و شیرینی و مایحتاج عمومی ـ این اعمال معمولاً از طریق واردات و با به زیر پای گذاشتن منافع تولیدکنندگان داخلی صورت می‌گیرد. و نهایت امر گسترش پدیدة فقرفرهنگی و همزمان فراگیرشدن ابتذال رسمی و حکومتی که با تکیه بر جلوگیری از چاپ‌ کتاب، مجلات، روزنامه‌ها و اصولاً سنگ‌اندازی در مسیر هر گونه فعالیت دماغی، ادبی و هنری صورت می‌گیرد. در نتیجه، آنچه غرب تحت عنوان «شکست اقتصادی» دولت احمدی‌نژاد در بوق و کرنا گذاشته آنقدرها هم برای غربی‌ها «ناآشنا» نیست!‌ این همان صورتبندی‌ای است که در سال‌های آخر آریامهری کاملاً علنی شده بود.

ولی غرب در این تبلیغات مسلماً اهدافی را دنبال می‌کند. می‌دانیم که بیرون کشیدن نام یک «نامزد» ریاست جمهوری در ایران در ساختاری که اصولاً از قوانین و مقررات طی سه دهة گذشته گریزان بوده، فقط در گرو اعمال نفوذ محافل خواهد بود. و این محافل از دیرباز زیر نگین انگشتری غربی‌ها خدمت می‌کنند. تا آنجا که به منافع ملی ایرانیان مربوط می‌شود، تفاوت چندانی میان نامزدها وجود ندارد. و امروز در خبرگزاری فارس، آب پاکی را روی دست کروبی نیز ریختند!‌ ایشان طی سخنرانی‌ای در دانشگاه شریف گویا فرموده‌اند:

«حكم حكومتي و اطاعت از رهبري را قبول دارم»
منبع: فارس‌نیوز، 27 آوریل 2009

و کروبی در همین مصاحبه اضافه می‌کند، در انتخابات گذشته همه انتظار داشتند آقای «معین» با بیش از 18 میلیون رأی به ریاست جمهوری انتخاب شود، ولی ایشان بیش از 4 میلیون رأی نیاوردند! البته کروبی توضیح نمی‌دهد که چرا نامزدی معین در انتخابات گذشته به این افتضاح و مضحکه کشیده شد. ولی ما می‌دانیم که رد صلاحیت وی از طرف شورای نگهبان و سپس «تأئید» مقام معظم رهبری از حضور ایشان در این انتخابات نهایت امر تیر خلاص را به آقای «معین» زده بود. معین با این وضعیت و دست‌بوسی از علی خامنه‌ای دیگر نمی‌توانست هم نمایندة تغییرات سیاسی در کشور باشد، و هم در مقام سگ دست‌آموز فردی ایفای نقش کند، که از نظر افکار عمومی این تغییرات و اصلاحات می‌بایست محدودة قدرت فراقانونی و مضحکی را که قانون‌نویسان و حقوق‌دانان خودفروختة کودتای 22 بهمن برای «مقام ولایت فقیه» پیش‌بینی کرده بودند، از میان بردارد. مقام معظم، مسلماً از طریق رایزنی با اربابان‌شان، ترتیبی دادند که معین هیچ شانسی برای انتخاب شدن نداشته باشد.

ولی ما در همینجا می‌باید به آقای کروبی نیز «تبریک و تسلیت» بگوئیم! تبریک از این نظر که چاکرمنشی ایشان در برابر «مقام معظم» مسلماً نان و روغن‌شان را در آینده بخوبی تأمین خواهد کرد. و «تسلیت» از اینرو که یک نامزد انتخاباتی با تکیه بر چنین شیوة نوکرصفتانه‌ای نمی‌تواند از خود تصویر یک فرد مسئول را در افکار عمومی ارائه دهد. در صحنة سیاست فعلی، هر چند همچون گذشته‌ها اجنبی «حرف آخر را می‌زند»، الزاماتی نیز وجود دارد که حتی همان اجنبی را برای بیرون کشیدن نام بعضی‌ها دچار تردید خواهد کرد. تردیدی که آن‌ بلا را بر سر حضرت «معین» آورد!

یک نامزد انتخاباتی نمی‌‌تواند همزمان از خود تصویر یک غلام خادم و خانه‌زاد به نمایش بگذارد، و در عین حال وکیل مدافع منافع ملی ایرانیان در سطح جهانی نیز بشود! این صورتبندی احمقانه که مسلماً ریشه در نوکرصفتی‌ها و خودفروختگی‌های به یادگار مانده از دوران اشغال ترک و مغول در ساختار اجتماعی ایران دارد، دیگر در هزارة سوم میلادی، حتی در نظر بسیاری از همان‌ها که در عمق این ساختار نفرت‌انگیز روزگار می‌گذرانند نمی‌تواند با مقام «ریاست جمهوری» یک کشور همزاد و عجین شود. آقای کروبی با تکرار احمقانة این مزخرفات در عمل عمداً دست به یک خودکشی سیاسی می‌زنند، و معلوم نیست نیات واقعی ایشان برای به نمایش گذاردن این نوکرصفتی‌ها، در شرایطی که احمدی‌نژاد «دون‌کیشوت‌وار» و با استفاده از تمامی امکانات تبلیغات جهانی دست به کار نبرد فرضی با «صهیونیسم» بین‌الملل و ساختار سازمان ملل شده، تا کجا می‌تواند برای‌شان جذب آراء کند!

آقای کروبی بهتر بود که بجای دنباله‌روی از این «سیاست پنهان» و تلاش جهت رأی‌سازی برای احمدی‌نژاد، از مقام «نامزدی» این انتخابات شترگاوپلنگ انصراف می‌دادند و بیش از این تتمة همان حیثیت نداشتة خود را نیز بر باد نمی‌دادند.

در همینجا می‌باید عنوان کنیم که حتی نزد همان‌ها که به صراحت قصد شرکت در این مضحکة استعماری را دارند، برداشت کلی از انتخابات ریاست جمهوری در یک کشور نمی‌تواند تعیین نوکری جهت خوشخدمتی در محضر «مقام معظم» باشد. مسئله این نیست که علی خامنه‌ای در مقام یک آخوند بیسواد و بی‌کس و کار اصولاً کیست که به خود اجازه داده با حمایت اجنبی «رهبر» کشور ایران معرفی شود! همین شیخ کروبی در خلوت انگشت به ماتحت مقام معظم هم می‌کند! پاره کردن و جر دادن «احترامات فائقه» و مفت‌گوئی‌های نوکرصفتانه صرفاً مصرف رسانه‌ای و تبلیغاتی برای آندسته بدبخت‌هائی دارد که هنوز دل در گرو افعال و کردار اینان دارند. ملت چپاول شدة ایران، بر فراز صدها و صدها میلیارد دلار نفت‌خام، گازطبیعی، مس، نیکل و ... می‌باید سیب‌زمینی‌های «التفاتی» و وارداتی یک لات ‌آسمان‌جل به نام احمدی‌نژاد را سق بزند، و همه روزه آوای خوش‌خدمتی و نوکرصفتی‌ امثال میرحسین موسوی و کروبی را نیز در مقام فعالیت‌های انتخاباتی در بارگاه «مقام‌معظم» به گوش جان بشنود! اسم این نمایش مهوع را بعضی‌ها «انتخابات» گذاشته‌اند، و این نوکران خودفروخته و روسپیان بارگاه امپریالیسم بین‌الملل نیز «نامزدهای» همین انتخابات‌اند!

کسی نمی‌گوید که «حکم حکومتی» همان راه نجاتی است که ریاست جمهوری جمکران برای فرار از مسئولیت‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در هنگام گرفتاری از خشتک‌اش بیرون خواهد کشید!‌ کسی نمی‌گوید که «حکم حکومتی» اگر در ادبیات اوباش جمکران مختص مقام‌معظم معرفی می‌شود، این نوع «حکم فراقانونی» که هیچ چارچوب حقوقی هم ندارد، در واقع وسیله‌ای است که خود اینان بتوانند با توسل به آن مسئولیت‌های قانونی را در چارچوب مقام‌های به اصطلاح «انتخابی» خود لوث کرده، آراء مردم این مملکت را لگدمال کنند. ولی این «مفت‌گویان» که امروز برای حفظ چند صباح حکومت استیجاری در ملاء عام به نوکری یک مزدور مفلوک همچون علی خامنه‌ای افتخار می‌کنند فراموش کرده‌اند که دیگر دست‌شان کاملاً رو شده.

حال می‌بینیم چرا احمدی‌نژاد، از آنجا که مراسم دست‌بوسی و کثافت‌کاری در حضور رهبر را پیشتر به انجام رسانده، دیگر کاری به اینکارها ندارد. ایشان با آن دست‌بوسی مفتضحانه‌ای که در مقام «منتخب» ملت ایران، و در برابر صدها خبرنگار و عکاس «انجام» دادند، نه تنها حکم حکومتی که تنقیة حکومتی را هم به کار خواهند بست!‌ در تبلیغات رسانه‌ای ایشان از جمله رهروان «مکتب» علی مارگیر‌ شده‌اند، و اینک که در محضر این «فرهیختة» جهان اسلام به کمالات هم دست یافته‌‌اند، به دستور اربابان خود از هر فرصتی استفاده کرده، با شمشیر چوبین و الاغ نیمه‌جان به جنگ صهیونیسم بین‌الملل و ابرقدرت‌های جهان در ساختار سازمان ملل متحد هم می‌روند! و این تبلیغات احمقانه از طرف تمامی شبکه‌های خبری جهان روزها و روزها به ملت بینوای ایران حقنه می‌شود!

ولی از آنجا که لحن خبرگزاری‌های غرب تا به این حد «تغییر» کرده و «منطقی» و قابل‌قبول شده، می‌باید اذعان داشت، به دلائلی کارگزاران استعمار در ایران، برای حقنه کردن این تصویر سراسر استحماری کارشان به اشکال برخورد کرده. می‌باید قبول کرد که حتی اگر مسیر این به اصطلاح «انتخابات» بر اساس آنچه از پیش در دفتر زندگی نکبت‌بار این رژیم خودفروخته تنظیم شده طی گردد، بازتاب گستردة تحولات منطقه‌ای، تحولاتی که اینک در پاکستان، ترکیه، سوریه و ... با آن روبرو هستیم، در تمامی سطوح سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این رژیم را به التهاب خواهد کشاند. حکومت اسلامی دیگر از موضع احمقانه‌ و مسخره‌ای که تحت عنوان «حاکمیت مقدس» توسط دلارهای آمریکائی برایش ساخته بودند فرو افتاده. و تجربة تاریخی نشان می‌دهد که حاکمیت‌های «مقدس» و بی‌پایه و اساس، آنزمان که «تقدس‌شان» از دست برود هر قدر تلاش در منطقی ‌نمایاندن مواضع‌شان داشته باشند، آب در هاون می‌کوبند!








...

۲/۰۶/۱۳۸۸

انتخابات اوباش!



با کودتای 22 بهمن 1357 شبکه‌ای از اوباش بازار در شهرهای بزرگ، دست در دست اراذل حوزه‌های ظاهراً «علمیه» در ساختار دست‌ساز سازمان سیا پای به دایرة قدرت گذاشتند. این ساختار «قدرت» که همچون محصول کودتای میرپنج تماماً استعماری، چپاولگرانه و سرکوبگرانه بود به دلیل ساده‌لوحی، خودفروختگی و بی‌سیاستی محافل مختلف سیاسی درون کشور توانست از طریق سرکوب تدریجی موضع خود را به عنوان حاکم بلامنازع در درون مرزها مستحکم کند. از 22 بهمن تا به امروز دوستان و نانخورهای این شبکه گام به گام به دست اوباشان همکار خود تصفیه ‌شده‌اند؛ با انفجار بمب به قتل ‌رسیدند؛ مفتضح شده کارشان به «خودزنی‌های» تلویزیونی ‌کشید؛ ‌ و اگر این مسیرها کفایت نکرد در صحنه‌سازی‌های «امنیتی ـ نظامی» ترور ‌شدند و نهایت امر اگر جان به سلامت بردند، به بهانه‌های مختلف در زندان‌های این رژیم به دست جلادان «ذبح اسلامی» ‌شده‌اند. این «شبکه» که دایرة قدرت در حکومت اسلامی را تشکیل می‌دهد، فرزند برحق شهربانی رضاشاهی و ساواک آریامهری است، و امروز تحت عناوین مختلف از «اطلاعات سپاه» گرفته تا گروه‌های خلق‌الساعة «بسیجی»، و ... و حتی «سازمان‌های مخالف‌نمای مسلح و نیمه‌مسلح»، همگی در مسیری حرکت می‌کنند که سازمان سیا از کودتای 28 مرداد 1332 تا به امروز برای مملکت‌مان ترسیم کرده: حمایت مستقیم و یا غیرمستقیم از حاکمیت دست‌نشاندة تهران، فراهم آوردن زمینة سرکوب نیروهای ملی و دمکراتیک و نهایت امر جاده‌سازی برای یک فاشیسم یا حکومت «نظامی ـ پلیسی» که می‌باید در بزنگاه آتی جای اوباش فعلی را بگیرد.

بی‌دلیل نیست که نویسندگان، وبلاگ‌نویسان، صاحب‌نظران و دیگر ایرانیانی که خارج از طیف مورد تأئید استعمار قرار می‌گیرند، در خارج از کشور تریبونی نمی‌یابند و توسط سایت‌ها، روزنامه‌ها، «شخصیت‌ها» و خبرگزاری‌هائی که برای «آزادی» و «دمکراسی» ملت ایران روزی چندین بار پیراهن چاک می‌دهند، حتی بیش از داخل مورد سانسور قرار می‌گیرند. البته می‌باید قبول کرد که شبکة «دولتمردسازی» استعماری با ظهور پدیدة اینترنت، دفعتاً دچار بحران شدیدی شده. و به همین دلیل نیز به یک‌باره با حضور شمار «غیرقابل تصور» و چشم‌گیر وبلاگ‌نویسان فارسی‌زبان در فضای مجازی روبرو می‌شویم؛ اکثر اینان که به سرعت و بدون هیچ مایه‌ای یک شبه منبع «الهام» اینترنت فارسی ‌شده‌اند، نانخورهای دستگاه استعمار و حکومت اسلامی‌اند که به شیوه‌های مختلف، از همکاری با بنیادهای رنگارنگ علمی، ادبی و هنری غرب گرفته، تا روضه‌خوانی و سینه‌زنی در کوچه پس‌کوچه‌های قم و کاشان کارشان ریختن آب به آسیاب تزها، آنتی‌تزها و سنتزهای حکومت اسلامی در چارچوب منافع استعمار است.

ولی امروز که فضای جنگ‌سرد فروشکسته، این ترفندها نیز آنقدرها که در گذشته می‌توانست کارساز باشد نمی‌تواند یک‌شبه صحنة سیاست کشور را تغییر داده، فضاسازی و جوسازی مناسب را تحویل کارفرمایان بدهد. به همین دلیل، شاهدیم که دست اوباش و نانخورهای حکومت اسلامی به سرعت رو می‌شود. به طور مثال، می‌بینیم کسانیکه به اسم حمایت از «اصلاح‌طلبی» و به قول خودشان «دمکراسی‌خواهی» از دورة دولت دوم سیدخندان در داخل و خارج از مرزها «سنگر آزادی» را محکم و دو دستی چسبیده‌اند، امروز دچار بحران شدیدی شده‌اند. این اوباش که عموماً از «امنیتی‌ترین» قشرهای حکومت اسلامی‌اند، و طی سه دهة گذشته در اکثر توطئه‌های استعماری جهت سرکوب ملت، نابودی نیروهای دمکراتیک و آزادیخواهان و طرفداران مطبوعات آزاد، احزاب و دیگر تشکل‌های ضروری سیاسی شرکت فعال داشته‌اند، پس از توزرد در آمدن پروژة سید‌خندان، امروز به دامان مهرة سوخته و شناخته‌شده‌ای به نام میرحسین موسوی متوسل شده‌اند!

در همینجا می‌باید یک مطلب را یادآور شویم: عدم حمایت ما از میرحسین موسوی به هیچ عنوان نمی‌باید حمایت از احمدی‌نژاد تلقی شود. به عقیدة ما ایران در شرایط کشورهای سوئد، سوئیس و یا هلند نیست. در نخستین گام حاکمیت در ایران می‌باید نشان دهد که قادر است الزامات اساسی و پایه‌ای جهت برگزاری یک انتخابات را تأمین کند. اگر حاکمیت از چنین قدرت عملی برخوردار نیست بسیار بی‌جا کرده که ادعای برگزاری انتخابات دارد. در شرایطی که رادیو و تلویزیون عملاً تبدیل به سخنگویان دولت شده‌اند، روزنامه‌های مخالف دولت وجود خارجی ندارند، اینترنت به صورتی وحشیانه و غیرمسئولانه توسط مراکز «مستقل‌الرأی» مورد سانسور قرار می‌گیرد، و میتینگ‌ و گردهمائی‌های سیاسی اگر هم تشکیل شود توسط اوباش به آشوب کشیده می‌شود، حکومت اسلامی غلط می‌کند سخن از انتخابات به میان می‌‌آورد. اگر قرار است کسی حرف نزند دیگر انتخابات برای چیست؟ انتخابات الزاماتی دارد؛ این حکومت یا از فراهم آوردن این الزامات عاجز است، یا از حسن‌نیت کافی جهت اینکار برخوردار نیست؛ در هر حال انتخابات در چنین شرایطی یک دروغ و دوروئی و مردم‌فریبی بیش نیست.

البته آنجا که سخن از دروروئی و مردمفریبی در میان باشد، راه دور نمی‌باید رفت. یادمان نرفته همین آقای خامنه‌ای را که دو دوره، و هر بار با بیش از 99 درصد آراء به ریاست جمهوری چاه‌ جمکران‌ «انتخاب» شدند! کدام عقل سلیمی می‌تواند بپذیرد که در یک انتخابات، نامزدی از 99 درصد آراء عمومی برخوردار شود؟ این جماعت از دیرباز با این دروغ‌ها و تزویرها بالا آمده‌اند، و اگر امروز ‌آب در لانة مورچگان افتاده به دلیل تغییر ماهیت و بازنگری در روش‌های حکومت‌شان نیست؛ شرایط جهانی دیگر برای ادامة جنایات این حضرات در چارچوب گذشته فراهم نخواهد بود. در نتیجه کت‌های‌‌شان را وارو به تن کرده‌، با شدت و حدت سخن از شرکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری به میان می‌آورند که با 50 یا 60 درصد آراء به «خانة بخت» می‌رود!‌

می‌دانیم که همین آقای میرحسین موسوی به مدت 8 سال نخست وزیر مورد تأئید آیت‌الله خمینی بوده. روزگاری که امثال احمدی‌نژاد، توکلی، مشائی، هاشمی ثمره، و ... به خلای روح‌الله خمینی هم راه نداشتند، جناب موسوی در اتاق خواب «امام‌شان» می‌نشستند و برای حکومت بر ملت فلک‌زدة ایران از حضرت امام ساعت‌ها و ساعت‌ها «استفتاء» می‌کردند!‌ حال چطور شده که فردی با این سابقة همکاری در این رژیم سیاسی، زمانیکه در شهر مشهد برای یک سخنرانی انتخاباتی حضور به هم می‌رساند می‌‌باید با اوباش و اراذل نانخور همین رژیم دست‌به‌گریبان شود؟ اگر امثال موسوی که حتی کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 را نیز بر گردن گرفته‌اند، در این رژیم حق حرف زدن ندارند، چه کسانی حق ابراز عقیده دارند؟ این سئوالی است که طرفداران شرکت در این به اصطلاح «انتخابات» می‌باید در همینجا به آن پاسخ دهند.

با این وجود مسئله به هیچ عنوان با شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات حل نخواهد شد؛ مسئلة حاکمیت در ایران مشکلی پایه‌ای و ساختاری است، و تا زمانیکه این حاکمیت استعماری فکر می‌کند با میانبرزدن و به زیر پای گذاشتن حقوق انسان‌ها در ایران می‌تواند تحت حمایت غرب مردم را سرکوب کرده و بر اریکة قدرت جا خوش کند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید! و فردا دور نخواهد بود که نوبت به شخص آقای احمدی‌نژاد و دوستان‌شان نیز برسد.

ما در ایران با یک رژیم سیاسی در معنا و مفهوم مترادف کلمه روبرو نیستیم؛ آنچه بر ایران حکومت می‌کند یک «سیال» و «ارتجاع» استعماری است که هر دم در چارچوب نیازهای غرب تغییر شکل و شیوه می‌دهد. یک رژیم سیاسی از الزامات و منافع مشخص و پایداری برخوردار می‌شود؛ حکومت اسلامی هیچ الزام، ساختار و منافع پایدار و بادوامی نمی‌پذیرد، این رژیم یک ارتجاع به تمام معناست.

سایت‌های «نظامی ـ امنیتی» از قبیل فارس‌نیوز که با آغاز کار دولت مهرورزی سر از کاسة «اطلاعات سپاه» بیرون آوردند و در اینترنت جا خوش کرده‌اند، در اوائل کار به فعالیت‌های به اصطلاح «انتخاباتی» میرحسین موسوی نیز پوشش می‌دادند!‌ بعضی اوقات مزخرفاتی که این سر «مهندس» تحویل ملت ایران می‌داد در این سایت‌ها منتشر می‌شد تا از این راه «حسن نیت» دوستداران احمدی‌نژاد بر همگان آشکار شود! فارس‌نیوز در ادامة این سیاست، در 24 آوریل 2009، در مطلبی تحت عنوان «اغتشاش ساختگی در جلسة موسوی در مشهد» می‌نویسد:

«سايت جهان نيوز نوشت: شواهد موجود حاكي از آن است كه مسير ستادهاي انتخاباتي موسوي، از تبليغات شفاف و سالم به تبليغات انحرافي با محوريت تخريب رقيب و مظلوم نمائي عمومي برگردانده شد.»


در دنبالة این به اصطلاح «خبر»، البته با تکیه بر آنچه «جهان‌نیوز» نوشته، فارس‌نیوز مرتباً مواضع سیاسی موسوی را مورد نکوهش قرار می‌دهد، تا می‌رسد به اغتشاش در جلسه! خلاصة بگوئیم، فحوای کلام این است که موسوی از آنجا که با «شورای مرکزی جبهة مشارکت» به توافق رسیده، چند «اصلاح‌طلب» تندرو نیز سعی کرده‌اند با شعارهای «ضدولایت‌فقیه» و غیره، جلسة سخنرانی وی را به تشنج بکشانند! به ادعای همین «نیوزها»، فردی که نخست از میرحسین موسوی دفاع جانانه می‌کرد، با همین دفاعیات سعی در بر هم زدن جلسه داشت. ولی زمانیکه می‌بیند «نقشه‌اش» موفقیت‌آمیز نیست، شخصاً به میرحسین موسوی حمله‌ور شده قصد ضرب و جرح او را می‌کند! تا از این مفر جلسه را بر هم زند. ولی این قصة احمقانه را چه کسی باور می‌کند؟ مگر موسوی محافظ ندارد؟ چرا دارد حداقل در «نیوز‌های» دیگر دارد!

البته این «نیوزها» قادر به درک مسائل سیاسی کشور نیستند. آنچه پیش آمده یک «تف سربالاست»، ولی همانطور که پیشتر نیز گفتیم اینان فقط سخنگویان خرده‌پای اوباش استعمارند. آنچه در مشهد اتفاق افتاده، مسبب‌‌اش هر که بوده، نشانی است از بی‌‌اعتباری رژیم سیاسی در ایران. رژیمی که نمی‌تواند امنیت سخنرانی نامزد ریاست جمهوری خود را تأمین کند! چنین رژیمی بجای برگزاری «انتخابات» بهتر است نخست دست اوباش و اراذل را از روزمرة مردم این مملکت کوتاه کند. آنزمان که چنین رخداد فرخنده‌ای به منصة ظهور رسید می‌توان حضور و یا عدم‌حضور مردم در پای صندوق‌های رأی را مورد بررسی قرار داد. اینکه اوباش از کدام منابع تغذیه می‌شوند آنقدرها اهمیت ندارد؛ ما ایرانیان می‌دانیم که حکومت اسلامی بر پایة حمایت از اوباش و اوباشگری در کشور ریشه گرفته، اینکه «جبهة مشارکت» اوباش می‌فرستد یا دیگران، برخلاف آنچه بعضی می‌نمایانند آنقدرها در اصل مطلب تغییری ایجاد نمی‌کند.

در همینجا می‌باید عنوان کنیم که برخورد قاطعانه با این به اصطلاح «انتخابات» از طرف ملت ایران می‌تواند یک فهرست از مطالبات ملی و دمکراتیک در برابر زیاده‌خواهی‌های استعمار در کشورمان نیز باشد. می‌دانیم که حکومت اسلامی صورتکی است نفرت‌انگیز بر چهرة استعمار؛ این حکومت موجودیت تاریخی و سیاسی ندارد. مترسکی است که حرکت توفندة ملت ایران روزی شب‌کلاه و پالتوی مندرس‌اش را از پیکرة چوبین و فروهشته‌اش جدا خواهد کرد، و ماهیت آنرا به جهانیان خواهد شناساند. امروز ملت‌ ایران می‌تواند با عدم شرکت در این خیمه‌شب‌بازی خائنانه، و رد صورت‌بندی‌های استعماری صدای اعتراض خود را به گوش جهانیان برساند. اگر در موسم «انتخابات» خود، حکومت اسلامی با چنین تلاشی سعی بر اعمال سانسور بر مطبوعات و نوشتار و گفتار و اینترنت دارد فقط به این دلیل است که صدای آن‌ها که بر علیه این تئاتر مصیبت‌بار حرفی برای گفتن دارند به گوش کسی نرسد. در نمایش مسخرة «انتخابات» حکومت اسلامی نمی‌باید شرکت کرد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

...