۶/۳۱/۱۳۸۶

تولدت مبارک!


باز هم ندای طبل «جنگ» از دکان‌ رسانه‌های جهانی به صراحت به گوش می‌رسد، جنگی بر علیة ایران، جنگی بر علیة اصولگرایان اسلامی، یا جنگی صرفاً برای جنگیدن و پر کردن کیسة زرپرستان غربی و شرقی! چه فرقی می‌کند، از دوران باستان تا به امروز، جنگ یک عارضة هولناک نظام‌های اقتصادی‌ای بوده که به دست بشر پایه ریزی شدند. در اقتصاد برده‌داری، و طی دوران امپراتوری‌های باستان، جنگ‌ها اغلب جهت به دست آوردن نیروی کار ارزان ـ همان بردگان نگون بخت ـ صورت می‌گرفت، هر چند که «عظمت» این امپراتوری‌ها و ابعاد «انسانی» و «پرشکوه» فتوحات سپهسالاران در برابر خدایان و مقدسین دلایل اصلی این جنگ‌ها معرفی شدند. ولی در عمل، یکی از دلایل سقوط امپراتوری‌ها و جهان «پرآوازة» باستان، همان از میان رفتن منابع «تغذیة» بازار‌ برده‌ها بود! پس از نابودی جهان «افسانه‌ای» باستان، در بطن اقتصادی که فئودالیسم مسیحی به همراه آورد، جنگ معنای دیگری یافت. اینبار تصرف سرزمین‌ها، به معنای تصرف رعایا و چنگ انداختن بر مازاد تولید کشاورزی آنان بود، ولی طی همین دوره، ریشة کشتارها و اعمال غیرانسانی بنیادهائی که خود را گاه نمایندگان خدا، و زمانی حافظان مقام شامخ سلطنت و یا تمدن‌های مشخصی معرفی می‌کردند، از چشم مردمان پنهان نگاه داشته شد؛ اینبار «اسلام»، «مسیحیت» و هزار بهانة مردمفریب دیگر دلایل ظاهری آدمکشی‌ها و ویرانگری‌ها شده بود. و امروز می‌دانیم که، هر چند غارت‌ها، کشتارها و دیگر بلایائی که انسان‌ها بر انسان‌ها حاکم کردند، روزگاری ظاهری اعتقادی و عقیدتی یافت، و روزگاری دیگر، سرنوشت شکست خوردگان این جنگ‌ها در ید «قادر متعال» و دالان‌های این دین و آن دین قرار گرفت، جنگ، در مطلع هزارة سوم هنوز با ماست! هنوز یادمان نرفته که، تا همین چند سال پیش جنگ را، شرقی‌های استالینسیتی و غربی‌های به اصطلاح آدام اسمیتی، هر کدام تلاشی در راه «آزادی» ملت‌ها معرفی می‌کردند!

ولی جنگ‌ها، در ابعاد استعماری از زوایای دیگری برخوردار می‌شوند. اینبار دیگر بنیادهای تصمیم‌گیرنده و تعیین کننده، در بطن روابط نظامی حضور ندارند، و یا حضورشان کاملاً مخدوش و مبهم می‌شود! در جنگ غیرانسانی ویتنام، تصمیم‌گیرندگان اصلی سال‌های سال غایب‌های جبهه‌های جنگ بودند، و فقط طرف آمریکائی مجبور شد با حضور در جبهه‌ها صورتک مردم‌فریبی و «آزادی‌خواهی» را از رخسار ارتش ایالات متحد در آسیای جنوب شرقی بردارد؛ چینی‌ها که عاملان اصلی آغاز این جنگ بودند، تا پایان کار در پس پرده باقی ماندند، و حتی پس از عقب‌نشینی‌ غرب، ترجیح دادند روس‌ها را «برندگان» این جنگ معرفی کنند! ولی صورتحساب واقعی این «ماجراجوئی» را ملت نگون‌بخت ویتنام پرداخت، و اینک پس از گذشت چندین دهه از پایان این ماجراجوئی «استعماری»، ملت ویتنام هنوز بر آرامگاه انسانیت‌ها که طی این تجربة هولناک در تاریخ این ملت برای همیشه به خاک سپرده شد، می‌گرید. آسیب‌شناسی تبعات وحشتناک یک جنگ، تا عمق ناخودآگاه ملت‌ها می‌باید دنبال شود چرا که، «تجربة» یک جنگ، هیچگاه از تاریخ یک ملت‌ زدوده نخواهد شد. خلاصه بگوئیم، هیچ جنگی نهایت امر «افتخارآمیز» نیست، و این «افتخار» فرضی نیز خود همچون «عارضة جنگ»، فقط و فقط ساخته و پرداختة دستگاه تبلیغاتی جنگ‌پرستان است!

ولی از قضای روزگار، امروز در سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق نیز هستیم. در سالروز آغاز یک فاجعة نظامی و منطقه‌ای که با اقبال قدرت‌های جهانی و همراهی‌های دو حاکمیت خود فروخته و وابسته ـ حزب بعث عراق و حکومت اسلامی ـ به قیمت 8 سال آوارگی، کشتار و سرکوب، صدها هزار مردم این دو کشور را راهی گورستان‌ها کرد. اگر صدام حسین در ماجراجوئی‌های سیاسی‌ای که در تبلیغات جنگ به خورد ملت عراق می‌داد ـ پیروزی در نبرد قادسیة دوم ـ ناکام ماند، حکومت اسلامی نیز از این جنگ هیچ بهرة نبرد. پروژة «قدس از کربلا می‌گذرد» به اندازة قادسیة صدام بی‌مزه و خنک بود؛ و همانطور که پیشتر گفتیم، جنگ‌های استعماری بازیگران و تصمیم‌گیرندگانی پشت‌پرده‌ها دارند، و در پشت‌ همین پرده‌هاست که برندگان و بازندگان واقعی «تعیین» می‌شوند. اینکه پس از 8 سال جنگی خانمان‌سوز، هر دو طرف «بازنده» باشند، نه تنها خنده‌دار که بسیار شگفت‌انگیز است.

ولی در عمل دیدیم که همین شد و جز این نبود. هر دو ملت باختند، تا دو حاکمیت ضد انسانی، در بارگاه اربابان‌شان وسیله‌ای جهت توجیه‌ سیاست‌ها و روابط مالی و اقتصادی و استعماری در این منطقه بیابند. دو ملت به قربانگاه رفتند، تا دو حاکمیت استیجاری جهت حفظ موجودیت خود و ارائة «فلسفة» وجودی دستگاه خود، به اربابان بفهمانند که بازیگران و خادمانی بسیار «قابل» و مورد اعتماد‌اند! و اگر امروز ارتش یانکی‌ها در بغداد و سامره، نجف و کربلا چادر زده و به جان مردم عراق افتاده، فقط و فقط به دلیل پیروی‌ و سرسپردگی روح‌الله خمینی و صدام حسین از سیاست‌های قدرت‌های استعماری در سال‌های گذشته است. اگر جنگ 8 ساله ساختارهای انسانی و اقتصادی، خصوصاً روابط میان ملت‌ها را تا به این اندازه دچار از هم گسیختگی نمی‌کرد، آمریکا حتی خواب اشغال عراق را هم نمی‌توانست ببیند! ولی امروز نه تنها خواب اشغال عراق را دیده، که در جهشی و استنباطی کاملاً «منطقی»، خواب حملة نظامی و اشغال مناطقی از کشور ایران را نیز می‌بیند! و سابقة حکومت اسلامی و خوش‌خدمت‌های این حاکمیت دست نشانده در بارگاه سیاست‌های استعماری جای هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که اگر سیاست آمریکا حکم کند، حکومت اسلامی پای در میدان جنگی «نمایشی» با یانکی‌ها خواهد گذاشت تا زمینة اشغال کشور به وسیلة نیروی خارجی، اینبار به دست شخص «ولی‌فقیه» فراهم آید.

اگر امروز در رژه‌ای که «نیروهای» نظامی حکومت اسلامی به راه انداخته‌اند، شاهد هل‌من‌مبارز طلبی‌های مشتی پاسدار و اراذل حکومتی هستیم جز این نیست. این «نعره‌های» قدرت طلبانه، که امروز از حلقوم مشتی پاسدار «ولگرد» و اوباش در مراسم سالروز جنگ ایران و عراق به گوش می‌رسد، آیا همان «پارس» کردن سگ‌ها در کنار لانة اربابان نیست؟ این‌ «سلحشوران» آیا همان به اصطلاح «نیروهای» نظامی و انقلابی‌ نیستند، که طی 8 سال جنگ، از پس یک دولت وابسته و عروسکی به نام دولت حزب‌ بعث عراق بر نیامدند؟ یادمان نرفته که امروز، 20 سال پس از عقد به اصطلاح «پیمان صلح»، کشور ایران را اینان همانطور که شاهدیم در شرایط صلح مسلح در دهان گرگ رها کرده‌اند. حال می‌باید از این «شیرمردان» که در عمل همان «پهلوانان ننه‌اند» پرسید، «شما که با تکیه بر اوهام و خرافات یک بلوای مذهبی، و به حساب خودتان با تکیه بر تأئیدات توده‌ها، از پس یک حزب پوسیدة بعث برنیامدید، چطور است که امروز درس مبارزه با اسرائیل، ارتش آمریکا و دیگر «اذناب» جهانخواران به ما می‌دهید؟ با همین آهن‌پاره‌ها که از چین و ماچین جمع کرده‌اید می‌خواهید به جنگ بروید؟ یا بهتر بگوئیم برای جنگ اربابان‌تان با ملت ایران «حساب» باز کرده‌اید؟

مگر ارتش عراق همان تشکیلات نظامی‌ای نبود که در سال 1975 طی چند ساعت، 70 درصد از نیروهای هوائی خود را در مصاف با حکومت وابستة پهلوی از دست داد، و همین صدام حسین مجبور شد در الجزایر حقوق ایران بر شط‌العرب را به رسمیت بشناسد؟ اگر یک حکومت وابسته تا به این حد می‌تواند امنیت ایران و ایرانی را حفظ کند، شما که خود را تافته‌های جدا بافته می‌دانید، برای ما ملت جز نکبت و ادبار چه آورده‌اید؟ البته حق دارید، فراموش کرده بودیم، «حزب‌توده» شما را «تأئید» می‌کند! این یکی از «افتخارات» حکومت اسلامی شده، و هیچکس هم حق ندارد آنرا فراموش کند! ولی نگفتید که از روزگار اسکندری و فرقة دمکرات تا به امروز، اصولاً این «حزب» با هر چه در این کشور گذشته همراهی کرده! نگفتید که از قضای روزگار در «کابینة» همان میرپنج که همه روزه فحش‌کشش می‌کنید، توده‌ای‌ها وزیر «معارف» هم بودند!

تحلیل ابعاد استراتژیک را در همین مرحله خاتمه می‌دهیم، و معتقدیم که ملت ایران بعدها این حسابرسی‌ها را به پایان خواهد برد. ولی می‌باید اضافه کنیم،‌ «جالب» اینجاست که جنگ‌های استعماری صرفاً از ابعاد اقتصادی و مالی برخوردار نمی‌شوند، و از آنجا که منعکس کنندة منافع ابرقدرت‌های جهانی‌اند، ابعاد دیگری نیز دارند: ملت‌سازی، ایدئولوژی‌سازی، و حتی دین‌سازی از آنجمله است! و امروز، آنچه در سالروز «افتضاحات» نظامی حکومت اسلامی به چشم می‌بینیم، خارج از لاف و گزاف در بارة آهن‌پاره‌های اسقاطی چین و ماچین، همین دین‌سازی و ایدئولوژی سازی است؛ حکومت عدل‌علی، که امروز مردم کشور را به گرسنگی و فروش اعضاء بدن خود انداخته، در سایة همین «دین‌سازی» و «ایدئولوژی‌سازی» است که به راه خود ادامه می‌دهد. در سایة توهمی که امروز پای به 28‌امین سال موجودیت خود گذاشته!





۶/۳۰/۱۳۸۶

دمرو و «بی‌آبرو»!



ملت ایران تدریجاً به صراحت می‌بیند که، «مرغ جادوئی» دولت ایالات متحد، چه تخم‌های طلائی‌ای برای فرد فرد مردم ایران و منطقه، در دکان سیاست‌بازی‌ها تدارک دیده. حجت‌الاسلام‌های آمریکائی و کراواتی «ترک»، همانطور که دیدیم، دروازه‌های پرافتخار دولت استیجاری و «ناتو پرور» آنکارا را، در راستای «احیای اصول اسلامی» به تصرف در آورده‌اند. بعد هم، یک «تف» غلیظ و چسبناک بدرقة راه80 سال تبلیغات مضحک و «کمالیستی» محافل غرب در مورد ترکیة به اصطلاح لائیک کردند. اینهمه بدون آنکه، حتی یک «قل‌هوالله» هم بدرقة راه ملت «قهرمان» ترک کنند! البته، این آغاز «حرکت» است! چرا که قرار شده، همین حجج کراواتی، طی برنامه‌های قانونگذاری خود، حجاب اسلامی، چادر و چاقچور، نعلین و عبا و دیگر «الزامات» دین مبین را نیز در قانون اساسی ترکیه به مردم بچپانند؛ مشکلات عمدة ملت ترک، همانطور که می‌بینیم به سرعت «برطرف» می‌شود!

ولی در همین راستا، ایرانیان نیز شاهد «اوج‌گیری» اسطورة بازگشت دوبارة قهرمان دمکراسی و اصلاحات‌دینی، و حلال مشکلات ملت ایران، شخص شخیص «دکتر» محمدخاتمی، به صحنة تبلیغات انتخابات ریاست «جمهوری» اسلامی است. روزنامة «فاینانشال تایمز»، چاپ لندن، در شمارة امروز خود، از قول خبرنگار این روزنامه در تهران، «احتمال» شرکت دوبارة خاتمی را در راه تسخیر «قلوب» ملت ایران در بوق و کرنا گذاشته؛ بی‌بی‌سی نیز همین «خبر» را تبدیل به چماقی جهت تبلیغات حکومت «ملکة موش‌ها» کرده، و در ضمن از ملت همیشه «پشت‌صحنه» مانده، مرتب می‌پرسد، «نظرتان در مورد خاتمی چیست؟»

البته، این از آن سئوال‌هاست که مسلماً «بی‌جواب» نخواهد ماند. کیست که در برابر گزینة سرنوشت سازی چون،‌ بازگشت «سردار فرهیختگی» به میدان سیاست «لات و لوت‌های» حکومت اسلامی بتواند ثانیه‌ای سکوت اختیار کند؟ آقای خاتمی، یکی از همان دسته حجج‌ اسلام‌اند که به قولی، ترجیحاً «با پنبه سر می‌برند!» و اگر جانشینان بر حق «امام‌زمان»، امروز با کمک و همیاری حجت‌الاسلام «شاهرودی عراقی»، در کوچه و خیابان جلسات سنگسار، حلق‌آویز، شلاق و دیگر «برکات» حکومت اسلامی به راه می‌اندازند، فقط و فقط برای آن است که «بازگشت» ایشان تسهیل شود! برای آن است که پیام را درست به ملت ایران برسانند، و به جماعت بفهمانند، «یا خاتمی می‌آید، یا مملکت را طرفداران خاتمی تبدیل به باغ‌وحش می‌کنند!» چرا که، خوب می‌دانیم این «عراقی» پدرسوخته، با آن عکس تمام‌قدی که روزی‌نامة «اعتمادملی» از وی به چاپ رساند، نان‌اش را از دست همین سرداراکبر و خاتمی می‌خورد. و اگر امروز کشتن و زجر دادن مردم این مملکت را در میادین تبدیل به «قانونی» دینی و الهی کرده، صرفاً برای آن است که آب به آسیاب ارباب پدرسوخته‌ترش، دولت آمریکا بریزد!

البته دولت «انتخابی» احمدی‌نژاد هیچوقت به صراحت نخواهد گفت، «مسئله به ما مربوط نمی‌شود!» می‌دانیم که در عالم سیاست، اعلام عدم ‌مسئولیت از طرف «حکام»، در مقام قبول عدم مشروعیت نیز می‌‌شود. چنین عملی، هیچوقت نمی‌تواند در افکار عمومی تبدیل به بهانه‌ای قابل قبول شود. از نظر مردم و خلق‌الله، دولتی که رسماً بگوید «نمی‌تواند»، دولتی است که به نقطة پایانی خود رسیده، چرا که فعل «توانستن» پیوسته یکی از پایه‌های فلسفة وجودی حاکمیت بوده! تصور قبول «عدم‌توانائی» یک دولت، در افکار عمومی، در عمل، به معنای «اخته‌» بودن حاکمیت سیاسی در جامعه است! و هر چند «حکومت» اسلامی،‌ از روزی که به میمنت حضور کارشناسان سازمان ناتو در تهران بر اریکة قدرت تکیه زده، همچون عروس هزارداماد هر شب را در آغوش یک حرامزادة اجنبی گذرانده، هنوز «آبرو» دارد آقا! نمی‌باید خدائی ناکرده انتظار داشته باشیم که، آقای احمدی‌نژاد «حکومت اسلامی»‌ ابداعی امام راحل را خودشان «اخته‌» کنند!

اصولاً آلت تناسلی، و وجود فرضی چنین «ادواتی»، در سنت، ارتباط بسیار نزدیکی با حکومت و اعمال حاکمیت دارد! حال باید دید زمانی که حضرت «بقیه‌الله» با آن «قبل‌منقل» و هفتاد دست کاسه بشقاب، از چاه معروف بیرون می‌آیند تا جهان را غرق صلح‌ و داد و عدالت کنند، تکلیف آلت «مبارک‌شان» چه می‌شود. و چند سر صیغه و عقدی از زنان و دختران دیار شیعی‌نشین ایران‌زمین، کام‌شان را به راه، و ایام‌شان را خوش خواهند کرد؟ روزی آخوندی مسخره به نام «قرائتی»، در تلویزیون جمکران برنامة «سواد‌آموزی» به راه انداخته بود، و در مورد «آنحضرت» سخن‌پرانی می‌کرد! می‌گفت که، در روز ظهور «آنحضرت» ایشان فرماندهی دارند و همگی در رکاب ایشان خواهیم بود، بعد کمی فکر کرد و گفت، «به فرماندهی امام زمان، و به معاونت امام خمینی!» همانطور که می‌بینیم، حتی در کلام مردک پرحرفی چون «قرائتی»، امام زمان «آلت» دارد! حالا می‌باید از این خلاصه دید اهم امور جهان را، و نیاز به «آلت» را در دنیای واقع و حاکمیت اسلام بر جهانیان!

به موضوع اصلی و «آلت» خودمان باز می‌گردیم: خاتمی، و تأمل داریم در باب «نان ‌قرض دادن» رسانة جهانشمول «بی‌بی‌سی» به ایشان. بله، در بسیاری از «اظهارنظرهای» دوستداران، به صراحت می‌خواندیم که نظرشان نسبت به خاتمی چقدر مثبت است، و همگی مشتاق‌اند که ایشان به قدرت بازگشته و دوران سازندگی «اصلاحات» را از سر گیرند! و تکیه کلام همگی هم این بود، «ایشان برای ملت ایران آبرو تأمین کردند!» خاتمی خود یک روز گفته بود، «دلم برای این ملت می‌سوزد!» ولی از ایشان چه پنهان که، «دل‌ ما هم برای این ملت می‌سوزد!» دل ما برای ملتی می‌سوزد که، 28 سال پیش در نعلین بوگندوی یک ملای وحشی،‌ شقی و بی‌فرهنگ «مبارزات ضدامپریالیستی» کشف کرده بود، و امروز هم در عملکردهای یک ساواکی شناخته‌ شده و دلال محبت‌ محافل سیاست پیشه، «آبروی جهانی» خود می‌جوید!

ولی به خاتمی می‌باید گفت، تو و امثال تو با دلسوزی کاری ندارید! فرهیختگانی چون شیخ شیراز صدها سال پیش گفته‌اند: «هر آنکس که جور بزرگان نبرد، نسوزد دلش بر ضعیفان خرد»! ولی حوالت آنان که، در عبای این «روانپریش» قدرت‌طلب و مجنون «آبروی یک ملت» رویت کرده‌اند، به این حکایت می‌دهیم. «در قدیم الایام لوطی و رندی روسپی بر بستری خواباند و گفت، دمر باش! روسپی پاسخ داد نتوانم. چه اگر در هنگام جماع صورتت نبینم آبرو بر باد رود و دولت هم!» امیدواریم که طرفداران خاتمی هم در بستر، همواره موفق به رویت روی «آنحضرت» بشوند! چه،‌ آبرو محفوظ بماند و دولت هم!


‌ ‌





۶/۲۸/۱۳۸۶

شرکت سهامی مزدوران!


با سقوط «تدریجی پروژة» عراق، در سطح جهانی، طرف‌های مختلف و محافل متفاوت، هر کدام سعی دارند که از تبعات سیاسی انفجار این «پروژة»، هر چه بیشتر فاصله گیرند؛ از قدیم گفته‌اند، در جبهة شکست خورده نمی‌باید پافشاری کرد! هر چند عکس‌العمل مضحک دولت فرانسه در این میان، زمینه‌ساز تفریح و مسرت بسیاری از تحلیل‌گران سیاسی شد، می‌باید قبول کرد که اینبار نیز نقش دولت فرانسه، چون همیشه خارج از «هنجارها» بوده. این دولت عملاً نقش مأمور آتش‌نشانی را در حریق‌های سیاسی‌ و معمولاً بی‌سرانجامی که ایالات متحد به راه می‌اندازد، به عهده می‌گیرد، و عمل سرکوزی نیز اینبار خارج از همین «قاعده» کلی قرار نگرفته. ولی ابعاد عظیم استراتژیک، اقتصادی و مالی، در هنگامة شکست یک «قدرت‌جهانی»، و در روند رو به شکست در تحمیل یک حاکمیت استعماری و دست‌نشانده بر ملتی مستقل و بسیار کهن‌سال، مطلبی نیست که به بازی‌های معمول‌ بر روی میزهای طراحی استراتژیک محدود بماند. بارها گفته‌ایم و تکرار می‌کنیم که، بر خلاف آنچه مصطلح شده، «عراق، ویتنام نیست»، به مراتب از ویتنام عظیم‌تر خواهد بود.

هر چند سال‌هاست که عراق در قلب یک فاجعه زندگی می‌کند، با این وجود طی چند روز گذشته، فاجعة دیگری، در بغداد به وقوع پیوسته، که یادآور ابعاد عظیم بحران انسانی پروژة شکست خوردة عراق است. بر اساس خبرهای جسته و گریخته، در عملیات نیروهائی که ارتش اشغالگر از آنان تحت عنوان مأموران شرکت‌های «امنیتی ـ حفاظتی» یاد می‌کند‌، گروه کثیری از غیرنظامیان عراقی به دلیل تیراندازی مأموران این «شرکت» قتل‌عام شده‌اند! اینکه چنین حادثة تأسف‌باری می‌باید در بزنگاهی تعیین کننده چون امروز به وقوع پیوندد، شاید صرفاً دست‌ سرنوشت باشد؛ تصادفی که در چند و چون آن کسی آگاهانه اعمال نظر نکرده، ولی «عملیات» این شرکت‌های «امنیتی ـ حفاظتی» که خود وابسته به ساختارهائی کاملاً مبهم و ناشناس‌اند، در عمل خود یکی از مهم‌ترین زوایای فاجعة امروز عراق است.

در بررسی دلایلی که به حضور این «شرکت‌ها» در عراق منجر شده، بهتر است نگاهی به تاریخچة مسائل نظامی در کشور آمریکا داشته باشیم. پس از شکست نظامی ایالات متحد در ویتنام، و متعاقب آن طی اوج‌گیری بحران‌های شدید سیاسی و اجتماعی به دلیل همین شکست، در افکار عمومی آمریکائیان، عملیات نظامی در ابعادی وسیع مورد بازبینی و تجدیدنظر قرار گرفت. این بازبینی در برخی مراحل حتی از ابعادی فلسفی برخوردار شد، و جنبش عظیم هیپی‌گری طی دهة 1970 عملاً پاسخی «توده‌پسند» به این بحران «وجودی» (اگزیستانسیالیستی) بود که، دامنگیر جوانان در جامعة آمریکا شده بود. بازتاب این بحران در لایه‌های مختلف جامعة آمریکا بسیار گسترده است، و در یک وبلاگ قابل مطرح شدن نخواهد بود؛ به همین بسنده کنیم که خدمت اجباری زیر پرچم، در این راستا از اولین قربانیان بازبینی نظامیگری در جامعة آمریکا شد. جوان آمریکائی را دیگر به خدمت اجباری زیر پرچم فرا نمی‌خوانند! ولی آنان که با روحیة مردم آمریکا آشنائی دارند، و عملکرد گستردة ساختارهای نظامی را در اقتصاد روزمرة جامعة آمریکا بخوبی می‌شناسند، در تحلیل این «لیبرالیسم» به اصطلاح «ضد نظامی» دچار سردرگمی نخواهند شد؛ آمریکا حتی امروز، یکی از نظامی‌ترین و پلیسی‌ترین ساختارهای اجتماعی و سیاسی در جهان است! هر چند نظامیگری و حاکمیت پلیسی در این کشور، به دلیل ارتباطی اندام‌وار و مستقیم با ساختارهای مالی سرمایه‌داری و قرار گرفتن در بطن مفاهیم مطلق لیبرالیستی آن، بجز دوران وانفسای مک‌کارتیسم، از روندهای «سرکوب» کلاسیک «پلیسی ـ فاشیستی» که در دیگر کشورها شاهد هستیم، دور مانده!

الغاء خدمت اجباری زیر پرچم در کشور آمریکا، به پدیده‌ای جان داد که در گفتمان اجتماعی و تشکیلاتی غربیان، از آن تحت عنوان ارتش حرفه‌ای نام می‌برند. و در هنگام برخورد با این «مفهوم» جدید، برداشت افراد عادی چنین خواهد بود که، این «ارتش»، مسلماً متشکل از سربازان نیروهای حرفه‌ای، درجه‌داران مدارس نظامی، و افسران دانشکده‌های جنگ خواهد بود! می‌باید در همین مقطع عنوان کنیم که،‌ چنین برداشتی کاملاً اشتباه است. چرا که فراهم آوردن یک نیروی متشکل نظامی، آنهم در ابعادی که نیازهای یک امپراتوری گسترده و غالباً متجاوز را ارضاء کند، نیازمند اختصاص بودجه‌هائی سرسام‌آور است؛ و در شرایطی که سربازگیری اجباری ملغی شده، دستگاه دولتی تمامی سعی خود را مبذول خواهد داشت که هزینه‌های مربوط به رده‌های پائین نظامی: سربازان و درجه‌داران جزء را، تا حد امکان بسیار پائین نگاه دارد. چرا که این افراد معمولاً برخاسته از طبقات بسیار کم‌درآمد و بسیار کم فرهنگ در جامعه‌‌اند، و در ساختارهای سیاسی و تشکیلاتی یک نظام سرمایه‌سالاری حامیان با نفوذی نخواهند داشت. اینان در عمل «گوشت‌های دم توپ‌اند!» و به همین دلیل است که در این شرایط، آغاز «فعالیت‌های» نظامیان جزء در نیروهای مسلح آمریکا معمولاً با بحران‌های شدید بیکاری در صنایع همزمان می‌شود؛ ساده‌تر بگوئیم این «سربازان» برای نان خوردن و فرار از گرسنگی به ارتش و گاه نیروهای پلیس شهری می‌پیوندند، نه در چارچوب اعتقادات عمیق وطن‌پرستانه، آرمانی و یا حتی «دینی»! ولی این سئوال مطرح می‌شود: «آیا زمانی که سخن از عملکردهای پیچیدة سیاسی و اجتماعی، در مواردی چون اشغال کشور عراق به میان می‌آید، می‌توان ارتباطات متقابل میان نیروی اشغالگر و شهروند کشور اشغال‌شده را در ید اختیار چنین افرادی قرار داد؟» جواب کاملاً‌ منفی است؛ و همانطور که در مورد اشغال کشور عراق به چشم دیدیم، اکثر سربازان و رده‌های پائین درجه‌داری به دلیل برخاستن از طبقات فوق‌العاده پائین اجتماعی و تعلق به گروه‌های مهاجر، حتی قادر به تکلم درست به زبان انگلیسی نیز نیستند. در نتیجه، آنان که با خارج شدن «بچه‌پولدارها» از رده‌های پائین ارتش آمریکا، به خیال خود به یکی از «معضلات‌» جامعة آمریکا پاسخ «مناسب» داده بودند، امروز در برابر معضلی بسیار مشکل‌تر و پیچیده‌تر قرار گرفته‌اند: آیا این ارتش حامل ارزش‌های جامعة آمریکائی است؟ و سئوالی دیگر: آیا اصولاً‌ افرادی که تماماً وابسته به رده‌های بسیار پائین اجتماعی‌اند، خود با ارزش‌های جامعة آمریکا ارتباطی اندام‌وار برقرار کرده‌اند؟ جای تعجب نیست که جواب به هر دو سئوال منفی باشد! اوباش و اراذل، ولگردان مناطق صنعتی رو به اضمحلال، و گرسنگان شهری، شکی نیست که «قربانیان» یک نظام اقتصادی‌اند، ولی این امر نیز صحت دارد که اینان نمی‌توانند نمایندگان مناسبی برای ارتقاء روابط اجتماعی میان یک ارتش اشغالگر و غیرنظامیان یک کشور خارجی باشند.

مشکلات ساختار «نوین» ارتش آمریکا از سا‌ل‌ها پیش عملاً‌ به چشم دیده می‌شد، و در مورد بحران سومالی، این ساختار در ابعادی بسیار وسیع مخرب بود. دولت آمریکا در این کشور عملاً به دلیل روابط نامناسبی که این «ارتش» با بومیان برقرار کرد، مجبور به ترک سومالی شد، و این خاطرة تلخ در دستگاه رهبری ایالات متحد به ثبت رسید. ولی از آنجا که الغاء قانون سربازگیری اجباری، بازتاب یک نیاز در دستگاه بی‌نهایت طبقاتی کشور آمریکاست، بن‌بست‌های عملی نتوانست متفکران تشکیلاتی این کشور را به صرافت بیاندازد؛ این روند همچنان محفوظ باقی مانده، و با در نظر گرفتن شرایط ویژة اقتصادی در سال‌های اخیر، روند حضور طبقات کم‌فرهنگ اجتماعی در نیروهای مسلح آمریکا، از نظر کمی و کیفی، هر روز شدت بیشتری گرفته. در برابر چنین نیروی نظامی‌ای سخن گفتن از «ارتش» گزافه است، اینان بیشتر «مزدور‌اند»!

در آغاز اشغال غیرقانونی کشور عراق، عملکرد رعب‌آور این «نیروها» را در زندان ابوغریب شاهد بودیم، و دیدیم، زمانیکه «ارتش» از هر گونه ارزش اجتماعی، عقیدتی و فرهنگی تهی می‌شود، چگونه تبدیل به ماشین سرکوب و کشتار مردم خواهد شد. مسلماً جهت رتق‌وفتق امور حساس امنیتی و نظامی، در کشوری همچون عراق، با ویژگی‌هائی بسیار پیچیده، ایالات متحد نمی‌توانست بر چنین «نیروهائی» متکی باشد. از اینرو، شاهد آغاز فعالیت‌ شرکت‌های «امنیتی ـ حفاظتی» می‌شویم. این شرکت‌‌ها، با وجود آنکه هنوز جهت تأمین نیروی انسانی لازم بر «واماندگان» شهری تکیه دارند، «نامزدهای» اشغال پست‌های حفاظتی را از رده‌های بالاتری از نظر فرهنگی انتخاب می‌کنند، در میان اینان برخی اوقات حتی با فارق‌التحصیلان دانشگاه‌های آمریکا نیز برخورد می‌کنید! مضحک‌تر از همه اینکه، سفارت ایالات متحد در عراق نیز، امنیت اماکن وابسته به سفارتخانه و کارکنان آن را به یکی از همین «شرکت‌ها» واگذار کرده! این نوع «گزینش» از طرف دولت آمریکا فقط یک تف سر بالا است! و این سئوال مطرح می‌شود، زمانی که دولت آمریکا عملکرد یک شرکت را به عملکرد ارتش کشور خود «ترجیح» می‌دهد، آیا فقط ساختار نیروهای نظامی خود را «مسخره» می‌کند، یا اینکه «سخره»، روی به تمامی دستگاه دولتی دارد؟

جالب‌تر از همه اینکه، اگر وزارت امور خارجه و دفاع آمریکا، مدیریت و «کارکنان» این «شرکت‌ها» را در ایالات متحد مورد «تأئید» قرار می‌دهند، در قبال عملکرد اینان در عراق و در ارتباط با شهروندان عراقی، هیچگونه مسئولیت قانونی ندارند! «نورعلی‌نور» زمانی است که بدانیم، هیچ مقام قضائی و هیچ دادگاهی نیز در عراق نمی‌تواند عملکرد این «شرکت‌ها» و افراد وابسته به آن‌ها را مورد بازبینی و مؤاخذه قرار دهد! به عبارت ساده‌تر اینان مشتی «تفنگچی‌اند» که با لباس غیرنظامی در میان مردم هر کار که دل‌شان بخواهد می‌کنند، و هیچکس نیز در برابر اعمال اینان مسئول نیست! پایه‌ریزی یک «دمکراسی» سیاسی ـ حکومتی که گویا امثال «جرج بوش» خیلی به آن وفادار و سرسپرده‌اند ـ از طریق حاکم کردن چنین اراذل «نظامی» و «نیمه‌نظامی‌ای» بر روزمرة مردم عراق عملاً غیرممکن است. آنان که حضور این نوع «ارتش‌ها» را در عراق فرصتی برای دستیابی به «دمکراسی» و تأمین حاکمیت «قانون» تحلیل می‌کنند، مسلماً‌ نه دمکراسی را می‌شناسند، و نه قادرند برداشت درست و متقنی از حاکمیت قانون داشته باشند!

بحران عراق در راستای منافع جناح‌های حاکم بر ایالات متحد، صرفاً بحرانی بر محور استراتژی و انرژی ـ نفت و گاز ـ است، ولی همانطور که در بالا اشاره شد، روابطی که ایالات متحد از طریق مدیریت این بحران با جهان خارج از مرزهایش برقرار کرده، خود بازتابی بسیار گسترده از بحران اجتماعی فزاینده و فروپاشاننده‌ای است که جامعة آمریکا را فرا گرفته. تا زمانیکه رسانه‌ها بر طبل‌های «تب» آمریکا می‌کوبند، مسلماً می‌توان باز هم مشتی مهاجر را به بهشت موعود کشاند، و فرزندان‌شان را به بهای لقمه‌ای نان، فدای منافع طبقات حاکم کرد. ولی، نظریة نیروهای نظامی در بطن حاکمیت سرمایه‌سالاری آمریکا، همانطور که در بالا آمد، دچار بحرانی بنیادین شده. شاید هیئت حاکمة آمریکا فراموش کرده که در تاریخ ملت‌ها، «سرباز» نه برای برخورداری از حقوق و مزایا، که جهت تحقق آرمان‌ها پای به میادین جنگ می‌گذارد؛ این آرمان‌ها، گاه پوچ و گاه والا، در عمل تنها ریسمان ارتباط انسان‌ها با یکدیگر است، و زمانی که این ریسمان حیاتی بگلسد، اعمال انسان‌ها به سرعت معنا و مفهوم خود را از دست خواهد داد؛ خیانت‌، وفاداری، از خودگذشتگی، و ... فقط در سایة همین ارتباطات معنا دارد، و سربازی که فاقد این ارتباط باشد، موجودیت‌اش نیز دیگر عملکردی به همراه نخواهد آورد، نه برای دشمنان، و نه برای خودی‌ها!




۶/۲۶/۱۳۸۶

بزنگاه جنجال‌ها!



دیروز رسانه‌های غربی، خصوصاً سایت «بی‌بی‌سی»، بر محور اظهارات «برنار کوشنر»، وزیر امور خارجة حکومت فرانسه تحلیل‌های ضد و نقیض فراوان به خوانندگان خود ارائه دادند! در اینکه رسانه‌های «جهانی» نقش دیگری جز «تخدیر افکار عمومی» ندارند، جای بحث نیست، ولی همانطور که در مورد اظهارات کوشنر مشاهده کردیم، «اطلاعات» سراپا کذب «بی‌بی‌سی»، عملاً‌ به معنای شرکت رسانة «رسمی» دولت انگلیس در اعلان جنگ روانی بر علیة ملت ایران می‌باید تلقی شود، جنگی که هم از نظر افکار عمومی جهانی، خصوصاً غربی، به نظر غیرقابل حصول می‌نماید، و هم از نظر ساختارهای امنیتی و نظامی در منطقة خلیج‌فارس، اصولاً‌ یک «حماقت» بی‌عیب و نقص می‌تواند تلقی شود. سئوال اینجاست که آیا کشورهای غربی به سرکردگی ایالات متحد قادرند یک جنگ دیگر بر ملت‌های غربی تحمیل کنند؟ چند روز پیش، در تظاهراتی که بیش از یکصدهزار تن در آن شرکت کرده‌ بودند، «جنگ عراق»، و سیاست‌های جنگ‌طلبانة ایالات متحد در خاورمیانه از طرف مردم آمریکا در شهر واشنگتن به شدت مورد مؤاخذه قرار گرفت. آیا در چنین شرایطی دولت آمریکا می‌تواند به ایران حملة نظامی صورت دهد؟

برای بررسی این سئوال می‌باید نخست مسئلة «جنگ» در ابعادی که به ملت‌های جهان سوم مربوط می‌شود، تا حد امکان مورد بازبینی قرار گیرد. جنگ‌های جهان سوم در عهد معاصر، از ویژگی‌های مخصوص خود برخوردارند، و نمی‌توان این نوع جنگ‌ها را با انواع کلاسیک و تاریخی آن که در گذشته‌های دور شاهد بوده‌ایم به قیاس کشید. این جنگ‌ها معمولاً بر محور غارت‌های سازمان یافتة مالی و اقتصادی صورت می‌گیرد. و در منطقة خلیج‌فارس، این نوع غارت‌های سازمان یافته، فقط در میدان «نفت» و انرژی، معنا و مفهوم می‌گیرد. همانطور که شاهدیم، بازی‌های سیاسی غربی‌ها، بر محور موضوعات انرژی ـ نفت و گاز ـ در خاورمیانة امروز، به تهدیدهای جنگ‌طلبانه کشیده شده. ولی نمی‌باید فراموش کرد که، اگر امر بر جنگ استوار شود، کشورهائی چون ایران، در چارچوب سیاست‌های «اقتصادی ـ استراژیک» از گزینه‌های متفاوت و مختلفی برخوردار نخواهند بود: یا در جنگ‌ها «فعالانه» شرکت می‌کنند، و همانطور که اربابان می‌خواهند به «بازی» جنگ، کشتار، ویرانی و آوارگی، در چارچوب منافع آنان مشغول می‌شوند، و یا این جنگ‌ها علیرغم خواست هیئت‌های حاکمه، بر آنان و ملت‌هایشان «تحمیل» خواهد شد! در همسایگی‌مان، نمونة افغانستان از نوع نخست بود، و نمونة عراق از نوع ثانی! ولی تا آنجا که به ملت‌های این کشورها مربوط می‌شود، آوارگی، فقر، فحشاء، و دیگر «بلایای» جنگ در موضع خود کاملاً دست نخورده باقی خواهد ماند. عراقی‌ها به همان اندازه از جنگ «ضربه» خوردند که افغان‌ها، هر چند که برخورد هیئت‌های حاکمه‌‌اشان ـ طالبان در افغانستان و حزب‌ بعث در عراق ‌ـ با مسئلة اشغال نظامی کشور کاملاً متفاوت بود.

ولی، در رأس تمامی مطالب مطرح شده یک اصل را نمی‌باید از نظر دور داشت: «جنگ» نه یک عمل خلق‌الساعه و ناگهانی، که پاسخی در امتداد یک استراتژی درازمدت سیاسی و ساختاری است. در کمال تأسف در خاورمیانه، همانطور که موارد جنگ‌های عراق، لبنان، اسرائیل و مصر به صراحت نشان ‌داد، هیچکدام از ملت‌ها، با جنگ فاصلة زیادی ندارند! ملت‌های این منطقه در برابر «گزینة» جنگ، عملاً‌ فاقد هر گونه ابزار مناسب پاسخگوئی در ابعاد سیاسی، استراتژیک و یا اقتصادی‌اند. این ویژگی کشورهای منطقة خاورمیانه در مطلع هزارة سوم میلادی است، و هیچ عاملی نمی‌تواند این ویژگی‌ را از میان بردارد، چرا که خود نتیجة عقب‌ماندگی‌های صنعتی و سیاسی، و باقی ماندن اغلب کشورهای خاورمیانه در حیطة بیرونی بلوک‌بندی‌های بزرگ جهانی است: این نبود وابستگی‌ به خیمه‌‌های بزرگ جهانی را برخی نااهلان و گاه مغرضان، به غلط «استقلال» سیاسی هم «تحلیل» می‌کنند!

و چندین سال پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، به ابتکار حکومت جنایتکار ایالات متحد، دامن زدن به این «استقلال» فرضی سیاسی در منطقة خاورمیانه، تبدیل به یکی از سیاست‌های «کلان منطقه‌ای» شد! «استقلال» فرضی حکومت اسلامی، در عمل ریشه در همین «برنهادة» استعماری دارد، چرا که اگر تصور حضور یک دولت «مستقل»، در مرزهای امپراتوری شوروی سابق، غیرقابل قبول می‌نمود، این امر که چنین حکومت خلق‌الساعه‌ای عملاً ساختاری ضدکمونیستی و ضدروسی نیز داشته باشد، دیگر نورعلی‌نور بود! ولی چنین سیاست‌هائی بازتاب منافعی کلی بوده‌اند، و نتیجة اعمال چنین سیاستی، از میان رفتن هر گونه مسئولیت‌‌ «نظامی ـ امنیتی» از جانب غرب در مورد سرنوشت این حکومت‌ها است؛ در چنین ساختاری است که غرب می‌تواند، هر لحظه سرنوشت ملت‌ها را به راحتی از این «سیاست» به آن «سیاست» در تناوب نگاه دارد، و «مسئولیت‌های»‌ نظامی و امنیتی خود را به صورتی زیرجلکی و غیرعلنی بر ملت‌ها و دولت‌های این حاکمیت‌ها «تحمیل» کند. همزمان، همانطور که نمونه‌های حکومت اسلامی و طالبان به صراحت نشان داد، غرب می‌تواند ادعای «مبارزه» با جنایات همین رژیم‌ها را نیز در رأس سیاست‌های تبلیغاتی خود قرار داده، بدون تحمل کوچک‌ترین هزینه‌ای از نظر نظامی و سیاسی، پیشبرد سیاست‌های تبلیغاتی خود را نیز در سطح جهانی به هزینة ملت‌ها و دولت‌های منطقه تمام کند! این نوع «سیاستگذاری» استعماری، وزنه‌های مالی فوق‌العاده سنگینی بر بودجة ملت‌های فقیر در این کشورها تحمیل کرد، هزینه‌هائی که پیشتر، و پیش از پیشبرد این سیاست‌ها، در عمل دامنگیر بودجة دولت‌های سرمایه‌داری جهانی می‌شد! به طور مثال اگر عربده‌های «استقلال‌طلبانة»‌ حاج‌روح‌الله در غائلة 22 بهمن در عرصة جامعه طنین‌افکن نمی‌شد، کشور عراق به هیچ عنوان نمی‌توانست به خود اجازه دهد به ایران حمله‌ور شود، و یا حملة عراق به ایران به سرنوشت ماجراجوئی پیشین صدام در دورة شاه ایران منجر می‌شد. ولی رها کردن ملت‌ها در دامان روابط پیچیدة سیاسی، و بهره‌برداری از سرگردانی ملت‌ها در این میدان، پیشتر در ابعاد مالی و صنعتی با پدیدة «ملی‌کردن نفت»، به دست مصدق‌السلطنه بر ملت ایران تحمیل شده بود. و دیدیم که، در عمل،‌ عدم وابستگی به یک بلوک‌بندی‌ سیاسی مشخص، نتیجه‌اش جز وابستگی مطلق به تمامی سیاست‌های گوناگون جهانی نخواهد بود!

پس از فروپاشی اتحاد شوروی، سیاست‌های «مستقل‌نما» از قبیل حکومت اسلامی، طالبان و پاکستان دست‌هایشان در پوست گردو افتاد. و خلاء سیاسی‌ای که پیش از این فروپاشی، نتیجة محتوم سرنگونی اتحادشوروی بود، زمینه‌ساز اشغال کویت از طرف ارتش بعث عراق شد! ولی همانطور که دیدیم، ایالات متحد در مورد کشورهای کویت، عربستان، امارات و ... از اعمال این سیاست سرباز زد، در عمل این کشورها را در خیمة غرب نگاه داشت، «استقلال» فرضی آنان را به رسمیت نشناخت، و در مقابل سیاست مسکو از خود عکس‌المعلی «سنتی» و بسیار تند نشان داد! در عمل، خطوط سیاسی منطقه طی جنگ اول خلیج‌فارس ترسیم شده بود، و «مورد» دعوا همانطور که سال‌ها بعد نیز شاهدیم هنوز کشور عراق است!

در اینمورد می‌توان در ابعاد دیگری نیز ـ مالی، اقتصادی و استراتژیک ـ به بحث ادامه داد، ولی از آنجا که مسئله مربوط به بحران رسانه‌ای بر محور «جنگ» با ایران می‌شود، می‌باید توضیح داد که امثال «برنارد کوشنر» نمی‌توانند در چنین راستائی «سیاستگذار» تلقی شوند. دولت فرانسه یکی از همکاران حکومت اسلامی در زمینة فراهم آوردن دستیابی تهران به بمب‌اتمی بوده، سیاستی که پیشتر در مورد پاکستان، به همراهی چین، فرانسه و آمریکا به مورد اجرا گذاشته شده بود. و اگر اینک در چرخشی علنی، فرانسه به مخالفت با اتمی‌شدن تهران می‌پردازد، به این دلیل است که زمینة پیشبرد سیاست‌های غرب در تهران به شدت تضعیف می‌شود. به همین دلیل است که بوق‌های رسانه‌ای غربی طبل جنگ می‌زنند، و سایت‌های ایرانی‌نما و وابسته به همین محافل نیز، در داخل و خارج بر این شعلة بی‌جان روغن می‌ریزند! شاخة غربگرای حکومت اسلامی، که عملاً شامل رهبری، دارودستة رفسنجانی، اصلاح‌طلبان دینی و غیردینی است، از گزینة جنگ حمایت می‌کند. برای اینان، اگر امکان جنگ در میان نیاید، مرگ سیاسی حتمی است! چرا که غرب، اگر مجبور به قبول شرایط نوین استراتژیک در منطقه شود، در ساختارهای نوین خود دیگر نیازی به این قبیل «اراذل» نخواهد داشت؛ «اراذل» نوینی با اهداف و عملکردهای نوین مطرح خواهند شد.

در تخالف کامل با این دارودسته، دولت احمدی‌نژاد قرار گرفته که هیچگونه علاقه‌ای نه به روحانیت دارد، و نه به اسلام! در هیاهوی رسانه‌ای که غرب به راه انداخته، این دولت که عملاً نوعی حاکمیت کودتائی، فراقانونی و «میرپنجی» اعمال می‌کند، به ایجاد شرایط جنگی در کشور ایران «متهم» می‌شود؛ این در حالی است که احمدی‌نژاد، بر اساس توافق‌های رسمی با طرف‌های روس، چینی و هندی، مسلم می‌داند، جنگی در کار نخواهد بود! و یکی از دلایل اظهارات تند و مضحک «ضداسرائیلی» وی در آغاز کار دولت که، آب فراوان نیز به آسیاب غرب ریخت، همین اطمینان خاطر از ابعاد امنیتی رژیم در برابر تهاجمات ارتش آمریکا بود. در عمل، فحاشی به اسرائیل در شرایطی که ده‌ها هزار تفنگچی آمریکائی مرزهای کشور را در محاصره دارند، و جنگ در گرو یک «سوءتفاهم» است، یک شوخی بسیار خنک و مسخره بود؛ این نوع شوخی‌های سیاسی را فقط از جانب اوباشی می‌توان انتظار داشت که با مفهوم واقعی «مسئولیت سیاسی» بکلی بیگانه‌اند.

در هر حال، مسئول یا غیرمسئول، دولت فعلی می‌داند که جنگی در کار نیست! و این اطمینان خاطر را از طریق روابط ایجاد شده با قدرت‌های منطقه‌ای به دست آورده. لیک، علیرغم اطمینان خاطر دولت، می‌باید محدودیت‌های استراتژیک در چنین توافقاتی را نیز در نظر آورد. چرا که اگر روسیه در ارتباطات جهانی خود در زمینة تقسیم مناطق نفوذ در مرحله‌ای ترجیح دهد که ایران را به غرب واگذار کند، در عمل، به دلیل وجود همین ارتباطات و ناامیدی کامل غرب در به قدرت رساندن عوامل خود در تهران و در شرایط غیرجنگی، «جنگ»، از نوع استعماری، مسلماً بر ملت ایران تحمیل خواهد شد.

شاید وقت آن رسیده باشد که در کشور ایران، سیاست را نه در آئینة توهمات «استقلال‌طلبانه» و «کورکورانه»، که در راستای اهدافی واقع‌گرایانه و اصولی مورد بررسی قرار دهیم. از امثال هاشمی، خامنه‌ای و احمدی‌نژاد نمی‌توان انتظار برخورد مسئولانه با مسائل سیاسی یک کشور را داشت؛ اینان «ستارگان» جشنوارة مضمحل «جنگ‌سرد» هستند، و در هنگامة نوین امروز، عملاً محلی از اعراب نخواهند داشت. امروز احمدی‌نژاد مورد حمایت قدرت‌های منطقه‌ای قرار گرفته چرا که با تکیه بر ساختاری پوسیده، و مطرح کردن مواضع «انقلابی‌نمای» افرادی نظیر وی، قدرت‌های منطقه‌ای می‌توانند افسار این حاکمیت را به سوئی دیگر بکشند، ولی دیری نخواهد انجامید که، شاهد بزنگاه‌هائی خواهیم بود که در آن‌ها احمدی‌نژادها می‌باید به سرعت جایگزین شده، سیاست‌های نوین و منطقی‌تری بر فلسفة دولت‌ در ایران سایه اندازد. فقط یک سئوال تاریخی امروز در برابرمان قرار گرفته: آیا ملت ایران آمادگی کامل برای خروج از بحران 8 دهه استعمار مستقیم را دارد یا خیر؟ به این سئوال فقط در صورتی می‌توان پاسخ صریح داد که عکس‌المعل ایرانیان را در مواجهه با چنین بزنگاهی عملاً به چشم دید!


۶/۲۵/۱۳۸۶

انتقام انگولک‌چی!


بازتاب ـ بازي پيچيده «سيا» براي سقوط دولت مالكي به نتيجه مي‌رسد؟
انگولک‌چی ـ اگر شما کمک کنید، شاید!

بازتاب ـ دلجويي احمدي‌نژاد از بيت آيت‌الله ‌بني‌فضل
انگولک‌چی ـ حتماً بیوة «دم‌بخت» دارد!

بازتاب ـ جيره‌بندي دائمي آب در سيدني
انگولک‌چی ـ بالاخره اسلام در سیدنی خیمه‌اش را بر پا کرد!

بازتاب ـ وزارت بهداشت: هموطنان به عراق نرويد
انگولک‌چی ـ آره والله، روح صدام راضی نیست!

بازتاب ـ متكي به ‌مجلس فراخوانده شد
انگولک‌چی ـ برای صرف چلوکباب!

بازتاب ـ رئيس سابق بانك مركزي آمريكا: نفت، انگيزه حمله به عراق
انگولک‌چی ـ تو دیدی، قبول نیست!

بازتاب ـ انگيزه حمله احتمالي به ايران مسأله ‌اتمي نيست
انگولک‌چی ـ تو هم دیدی، قبول نیست!

بازتاب ـ دولت براي دغدغة فرهنگي رهبري چه مي‌كند؟
انگولک‌چی ـ مدادرنگی برایش می‌خریم، نقاشی کند!

بازتاب ـ تبريز صبح امروز «لرزيد»
انگولک‌چی ـ و دیشب اردبیل «عرق» کرد!

بازتاب ـ توكلي: ساعات كاري رمضان قانوني نيست
انگولک‌چی ـ کدام کارتان قانونی است؟

بازتاب ـ رهبر انقلاب: مسئولان كنوني آمريكا به خاطر عراق محاكمه خواهند شد
انگولک‌چی ـ مسئولان کنونی در کشورهای دیگر هم محاکمه خواهند شد!

بازتاب ـ پدر وزير كشور درگذشت
انگولک‌چی ـ دق کرد از دست این بچه!

بازتاب ـ خروج «صدری‌ها» از ائتلاف عراق يکپارچه
انگولک‌چی ـ و خروج «دمسیاه‌ها» از سفرة ایرانیان یکپارچه!

بازتاب ـ داستان نويسنده ايراني در کتاب درسی ارمنستان
انگولک‌چی ـ حالا داستان‌های ارمنی برایمان بنویسید!

بازتاب ـ حداد عادل: از تلاش مجلس هفتم راضي هستم
انگولک‌چی ـ از دم‌تان چطور؟!

بازتاب ـ به كجا چنين شتابان؟
انگولک‌چی ـ ندای «حق» لبیک می‌گویم!

مهرنیوز ـ «آموزة کانت در باب توهم استعلائی» منتشر شد
انگولک‌چی ـ «آموزة سروش در باب تخیل استمنائی» هم بعداً می‌آید.

مهرنیوز ـ همایش «امید در لحظات بحرانی» برگزار می‌شود
انگولک‌چی ـ همایش «ناامیدی و بدبختی» هم همچنان ادامه دارد!

مهرنیوز ـ کتاب «سخنان حضرت محمد(ص)» منتشر شد
انگولک‌چی ـ «کلیپ‌های» آن حضرت را منتشر نمی‌کنید؟!

مهرنیوز ـ کتاب «انتخاب؛ سلطه یا رهبری» منتشر می‌شود
انگولک‌چی ـ به دائره‌المعارف «جبر؛ زندان یا حکومت الهی» مراجعه کنید!

مهرنیوز ـ رمضان؛ فرصتی برای تحکیم ریشه‌های اعتقادی کودکان
انگولک‌چی ـ فرصتی برای تحکیم ریشه‌های گرسنگی و تشنگی دینی!

مهرنیوز ـ تحقیر زنان ایرانی در یک «رمان آمریکائی»
انگولک‌چی ـ شما هم در یک «کوچة تهرانی» تحقیرشان کنید!

مهرنیوز ـ احمد جلالی نخستین نشان مولانا را از دبیرکل یونسکو دریافت کرد
انگولک‌چی ـ بی‌چاره مولانا!

مهرنیوز ـ جشنوارة مطبوعات سودی برای «مردم» ندارد
انگولک‌چی ـ خود مطبوعات هم که برای «دولت» سودی ندارد!

مهرنیوز ـ ناشران دولتی کتب مذهبی افزایش یافته‌اند
انگولک‌چی ـ اصلاً هم معلوم نیست چرا!