۷/۳۰/۱۳۹۰

دوشنبه بازار!



ظاهراً فاجعة «برقراری دمکراسی» با دست‌های «مقدس» لندن و پاریس در کشور لیبی به نقطة پایانی رسیده.  رئیس دولت دست‌نشاندة لیبی،   جناب سرهنگ قذافی،   که در طرفه‌العینی از آسمان بر زمین نازل شده و بیش از چهار دهه خون ملت لیبی را در شیشه کرده و خدمت بزرگ‌استعمارگران تقدیم می‌فرمودند،   دوباره به آسمان‌ها بازگشتند.   بر اساس گزارشات،  «انقلابیون» که همان اوباش مسلح وابسته به پاریس و لندن هستند،   جناب سرهنگ را آخر عمری در لولة فاضل‌آب یافته و گلوله‌ای خرج‌شان کرده‌اند.  این ظاهر قضیه است.  حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا با مرگ قذافی،  «فاجعة» لیبی که تاکنون هزاران نفر را آواره کرده،  و هست و نیست‌شان را به خاکستر تبدیل نموده،‌   روی به پایان دارد یا هنوز «اندر خم یک کوچه‌ایم؟»   شاید ما را «بدبین» بدانید.

اما این ناباوری،  یا بهتر بگوئیم،  این «بدبینی» دلیل دارد.   علیرغم وحشی‌گری‌هائی که طی دهة اخیر تحت عنوان «حمایت از دمکراسی» در خاورمیانه،   آسیای مرکزی و شمال آفریقا به راه افتاده،   و ایالات متحد نیز در مقام «بزسرگله» این جنایات را تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» و پرچم‌داری از «دمکراسی» در مناطق مسلمان‌نشین باب نموده،   در عمل پیشرفت چشم‌گیری در زمینة احترام به حقوق انسان‌ها در این مناطق دیده نمی‌شود.    بهتر بگوئیم،   در اغلب این کشورها شاهد وخیم‌تر شدن اوضاع نیز هستیم،  وخامتی که نتیجة مستقیم تزلزل بنیادهای دولتی است.   

ایجاد تزلزل صرف در حاکمیت‌ها،   حتی اگر استبدادی،  سرکوبگر و غیرمسئول نیز باشند در غیاب ارگان‌ها،   سازمان‌ها و بنیادهای مسئول،‌  فقط به معنای میدان دادن به محافل خودسر خواهد بود.   محافلی که خارج از هر گونه نظارت قانونی عمل کرده،   و به عبارت ساده‌تر استبداد حاکم را در کوتاه مدت به هرج‌ومرج تبدیل می‌کنند. بهترین نمونه همین کشور لیبی است.  

بارها عنوان کرده‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم،   مشروعیت و قانونی‌ات یک جریان سیاسی،  یک جنبش عمومی و یا حتی یک تحرک محفلی را نه در ارتباط با مجیزگویان و طرفداران،‌ که فقط و فقط در ارتباط با «مخالفان‌» می‌باید مورد بررسی قرار داد.   و برخورد «انقلاب» و «انقلابیون» لیبی با سرهنگ قذافی که دادگاه بین‌المللی حکم جلب او را صادر کرده بود،   به صراحت نشان داد که تحولات اخیر در اینکشور هیچ ارتباطی با قانونمداری ندارد و نمی‌تواند چنین ارتباطی برقرار کند.   

اینکه مشتی اوباش مسلح فردی را که بیش از چهاردهه رهبری یک کشور را بر عهده داشته در یک سوراخ فاضل‌آب گیر بیاندازند و با گلوله به زندگی‌اش خاتمه دهند،  بیش از آنچه قذافی را بی‌آبرو کند،   از چهرة واقعی حامیان،  دست‌اندرکاران و بادمجان‌دورقاب‌چینان این «انقلاب» پرده برداشته.   مردم لیبی،  در اسارت چنین اوباش و اراذلی مشکل خواهند توانست به حقوق شهروندی و انسانی خود برسند؛   و این نیست،  مگر خواست و نیت واقعی استعمارگران.   استعمارگرانی که اینبار رودربایستی را نیز کنار گذاشته با ارسال اسلحه،  مزدور و اوباش به جهانیان نشان دادند که تا چه حد «خواستار برقراری دمکراسی» در لیبی هستند!

ولی همانطور که شاهدیم،  با قتل قذافی،   روند مسائل منطقه شتاب گرفته.   خروج «غیرمنتظرة» نیروهای نظامی آمریکا از عراق،  که توسط اوباما،  و پس از انتشار خبر قتل سرهنگ قذافی اعلام شد،   نشان داد که ابعاد جدیدی از «پروسة» تحولات منطقه‌ای پای به صحنة سیاست گذاشته.   خلاصة کلام در مرزهای غربی ایران تحولات بزرگی در شرف تکوین است و مشکل می‌توان در حال حاضر تمامی ابعاد آن را مورد بررسی قرار داد. 

آنچه خبرگزاری‌ها تحت عنوان «خروج» نیروهای نظامی ایالات متحد از عراق مطرح می‌کنند در ابعاد داخلی فقط یک «تهاجم رسانه‌ای» از جانب کاخ‌سفید بر علیه مخالفان حزب دمکرات می‌تواند تلقی شود.   خواهیم دید که این «اظهارات» از ابعاد منطقه‌ای و استراتژیک نیز برخوردار است.    در نخستین واکنش به «خروج» نیروهای نظامی ایالات متحد از عراق،   خبرگزاری فرانسه،   مورخ 21 اکتبر 2011،   از قول سناتورمک‌کین،  نامزد حزب جمهوریخواه می‌نویسد: 

«این تصمیم به مثابه یک پیروزی استراتژیک برای دشمنان ما در خاورمیانه خواهد بود،  خصوصاً برای رژیم ایران که پیگیرانه خواستار خروج نیروهای نظامی از عراق بوده.»

فردریک کاگان،   پروفسور آکادمی نظامی «وست پوینت» و یکی از معماران دخالت نظامی ایالات متحد در دیگر کشورها در وبلاگ خود در هم‌سوئی با سناتور مک‌کین می‌نویسد،  «تخلیة نظامی عراق به معنای فروانداختن اینکشور به دامان ایران است!»  البته خبرگزاری فرانسه و دیگر خبرگزاری‌ها تصریح نمی‌کنند که پیشنهاد «جایگزین» حزب جمهوریخواه در این میانه چیست؟  به عبارت دیگر،  اگر نیروهای نظامی از عراق خارج نشوند به چه صورت می‌توانند در این کشور باقی بمانند؟  ولی جالب‌تر از همه اینکه،  خبرگزاری فرانسه تصریح می‌نماید که مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی در ایالات متحد چنان کرده،   که امروز فقط 5 درصد از آمریکائی‌ها جنگ در عراق و افغانستان را «مشکل اصلی» کشور تلقی می‌کنند!   خلاصه «چنان قحط‌سالی شد اندر دمشق ...» که حضرات عشق جنگ را فراموش کردند.

به عبارت ساده‌تر،   اگر در آغاز جنگ بعضی‌ها ـ  همچون حسین اوباما ـ  مخالفت ظاهری با این جنگ را به نردبامی برای عروج سیاسی‌شان تبدیل کردند،  امروز گروه دیگری سعی دارد همان نردبام را از طریق «مخالفت با خروج از شرایط جنگی»‌ به دست آورد .   ولی در واقع،  هر دو گروه،   چه هنگام شروع جنگ و چه در مقطع پایانی آن با یکدیگر هم‌سو و هم‌آوا بوده و هستند.  مسئله فقط این است که در سیاست جاری چه بهره‌برداری‌هائی می‌توان از این «مخالفت» صورت داد.   در نتیجه،  بررسی ژست‌های «انتخاباتی» در برابر خروج نظامی از عراق را نمی‌باید آنقدرها «حساس» و تعیین‌کننده بشماریم؛  آنچه می‌باید مورد بررسی قرار گیرد ابعاد استراتژیک مسئله است.
 
در ابعاد استراتژیک،  اعلام خروج «نابهنگام» ارتش آمریکا از عراق،  با حضور علی لاریجانی و هیلاری کلینتن در «دوشنبه»،   پایتخت تاجیکستان همزمانی یافته!  با توجه به این امر که پس از فروپاشی اتحاد شوروی،   تاجیکستان به یکی از «لانه‌های» مورد توجه حشرات موذی تبدیل شده،   سفرهای متعدد «مقامات» حکومت اسلامی به اینکشور که به احتمال زیاد هنوز هم تحت نظارت «کا. گ.  ب» در ویراست نوین آن اداره می‌شود،  به این گمانه دامن می‌زند که از یکسو ایالات متحد از طریق کشاندن حکومت اسلامی به این کشور رویای گسترش نفوذ خود در منطقه را دارد،‌   و از سوی دیگر روسیه،   با «نشان دادن در باغ سبز» به حکومت اسلامی،‌  می‌خواهد عوامل خود را از طریق تاجیکستان به درون محافل جمکران «تزریق» نماید.  

به هر تقدیر،  رخداد اخیر،  یعنی تقارن حضور علی لاریجانی و کلینتن در شهر دوشنبه،‌  تا حدودی پایه و اساس سخنان علی خامنه‌ای پیرامون «حذف احتمالی» انتخابات ریاست جمهوری و قرار دادن «مجلس» در مرکز تصمیمات را برملا می‌کند.   خامنه‌ای با این اظهارات به «پیشواز» سیاست آمریکا رفته و سعی کرده حکومت اسلامی را بر روی ریل‌هائی قرار دهد که از پیش توسط واشنگتن آماده شده بود.   خروج «فرضی» ایالات متحد از عراق یکی از همین «ریل‌ها» است.  

اگر می‌گوئیم «خروج فرضی» ‌دلیل دارد؛   آنچه بسیاری از خبرگزاری‌ها در گزارشات‌شان از «قلم» انداخته‌اند،  ادامة حضور 2 هزار «کارمند» آمریکائی و  10 هزار مزدور «لباس‌شخصی» و مسلح جهت تأمین امنیت اینان پس از خروج ارتش آمریکاست!    ساده‌تر بگوئیم،   آقای اوباما بجای گاو می‌خواهند «شاخ گاو» به ملت‌ها بفروشند.  ‌باید پرسید،   2 هزار کارمند کذا به چه دلیل در عراق می‌مانند؟   در چارچوب کدام مقاوله‌نامة بین‌المللی یک دولت خارجی به خود حق می‌دهد در یک کشور «مستقل» و عضو رسمی سازمان ملل 2 هزار کارمند به کار بگمارد و یک لشکر هم برای محافظت از این کارمندان بسیج کند؟  در شرایطی که تعداد 2 هزار کارمند صوری است و در عمل هیچ سدی در برابر گسترش تعداد این «کارمندان» وجود ندارد.  

از سوی دیگر،  اینک اگر دولت ایالات متحد تا حدودی خود را در چارچوب مقررات پنتاگون مسئول رخدادهای نظامی در عراق می‌بیند،   با خروج رسمی نظامیان،  دست   مزدوران مسلحی که معلوم نیست نقش ‌اصلی و مسئولیت‌‌شان در عراق چیست،  برای هر گونه اجحاف و زورگوئی به ملت عراق باز خواهد بود.    باید به آقای اوباما بگوئیم،   «ارواح شکم‌تان!  به این نمی‌گویند خروج نظامی از عراق!»   اینکار به معنای جا خالی دادن و سلب  مسئولیت‌های نظامی و حقوقی از دولت واشنگتن است،  در شرایطی که اشغال نظامی عراق به صورت پنهان همچنان ادامه می‌یابد.   می‌بینیم که اگر «خروج» کذا کشکی و تبلیغاتی است،  هنوز هیچ نشده،  بر اساس همین‌ «توهمات» بلندگوهای بین‌المللی جهت به ارزش گذاشتن حکومت اسلامی در منطقه هیاهو به راه انداخته‌اند!  

اگر بر اساس اظهارات آقای مک‌کین و بسیاری دیگر از مفسران و «تحلیل‌گران» و نوابغی همچون کاگان،   حکومت اسلامی برندة اصلی در جنگ عراق خواهد بود،   پس حضور 2 هزار «کارمند» و 10 هزار نیروی مسلح آمریکائی در اینکشور را نیز می‌باید جزئی از «پیروزی حکومت اسلامی» تلقی کنیم.  به صراحت می‌بینیم که ارتباط حکومت اسلامی با واشنگتن روز بروز واضح‌تر و صریح‌تر شده و دلیلی ندارد که از تقارن زمانی سفر علی لاریجانی و کلینتن به دوشنبه «حیرت» کنیم.  با این وجود،  مسائل دیگری نیز در کل منطقه در شرف وقوع است که به این داده‌ها اضافه خواهد شد.  

به طور مثال،  شاهدیم  که پس از چند روز سکوت،  آنکارا در مقام عضو رسمی «پیمان ناتو» با «مخدوش» تلقی کردن شرکت ایران در توطئة ترور سفیر عربستان،  تلاش دارد که به ایران نزدیک شود!   همزمان احمدی‌نژاد،   رئیس جمهوری که عمر سیاسی‌اش تا چند صباح دیگر به پایان خواهد ‌رسید،   تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهد تا به عنوان «سوزن‌بان» خطوط داخلی،   سیاست جمکران را از روی ریل‌ آمریکا عبور داده،   به روی ریل مسکو بیاندازد.   اینهمه به دلیل اینکه موضع‌گیری‌های صریح علی خامنه‌ای پیرامون «آیندة» سیاسی علی لاریجانی در مقام رئیس دولت،   باند احمدی‌نژاد را حسابی «تولب» برده.  رادیوفردا،‌  مورخ  سی‌ام مهرماه سالجاری بخشی از مصاحبة احمدی‌نژاد با «سی‌ان‌ان» را بازتاب داده و از زبان وی در مورد بحران سوریه می‌نویسد: 

«ما قتل و کشتار را محکوم می‌کنیم ... عدالت حکم می‌کند که هیچ‌کس نباید دیگری را بکشد.  [...]  چه دولت باشد چه مخالفان.»

البته شبکه‌های غرب که مبلغ سیاست سازمان سیا در سوریه هستند،   و خصوصاً روزنامة فیگارو این اظهارات را تحت عنوان عجیب «انتقاد احمدی‌نژاد از دولت سوریه» بازتاب داده‌اند!   عنوانی که به استنباط ما مغرضانه و مخدوش است.  اظهارات احمدی نژاد در مسیر سیاستی است که مسکو در سوریه مد نظر قرار داده.   این سیاست در جهت خلاف  «منتقدان» دولت سوریه حرکت می‌کند،   خلاف مسیر آن‌هائی که در سوریه قصد بازتولید سناریوی فجیع لیبی را  دارند.   با این وجود،   باید اذعان داشت که پس از سه دهه حاکمیت سرکوب و تضعیف بی‌محابای تفکر دمکراتیک در ایران،   شنیدن این سخنان از زبان رئیس جمهور جمکران،‌  تعجب‌ آور و پرسش بر‌انگیز است!  

چه پیش آمده؟  جمکرانی‌ها به کجا رسیده‌اند که با مسائل ملت‌ها اینچنین «منطقی» برخورد می‌کنند؟  و اگر این «منطق» را قبول دارند،   چرا آن را بر روابط سیاسی کشور حاکم نمی‌کنند؟   پرسش‌ها به کنار،  ما هم در این موضع‌گیری با احمدی‌نژاد توافق نظر داریم.  از نظر ما اهداف اهمیت دارد نه افراد.  احمدی نژاد یا هر فرد دیگری که از منطق دمکراتیک دفاع ‌کند،  مورد تأئید ماست.   و منطق دمکراتیک ایجاب می‌کند که درگیری‌های فیزیکی،  نظامی و پلیسی پیرامون اختلاف‌نظرهای سیاسی،  فرهنگی و هنری و ... در کشور متوقف شود.   ولی این امر مستلزم قبول یک مجموعه حقوق دمکراتیک و انسان‌محور در جامعه است.  مجموعه‌ای که در قلب آن یک دولت قادر خواهد بود واژة «شهروند» را از منظر اجتماعی،  سیاسی و خصوصاً حقوقی تعریف کند.   خارج از این صورتبندی پدیده‌ای به نام «شهروند» وجود خارجی نخواهد داشت.   در نتیجه،  اگر این شرایط ایجاد نشود «رأی‌‌گیری»،   تشکیل مجلس و برقراری «جمهور» تماماً نمایشی و تبلیغاتی می‌شود.   این مهم را ملت ایران سال‌ها و سال‌هاست که دریافته؛   گویا این آقای احمدی‌نژاد است که جدیداً از آن خبردار شده‌.

در مطالب پیشین بارها و بارها عنوان کرده‌ایم که اگر در صورتبندی فعلی حکومت اسلامی بتوان نوعی «اصلاحات» پیش‌بینی کرد،  این اصلاحات می‌باید از طریق گروه احمدی‌نژاد عملی شود،  نه از جانب «خط‌امام»،   میرحسین موسوی و یا خامنه‌ای.   امروز به صراحت می‌بینیم که دو خط متفاوت در سیاست داخلی در حال شکل‌گیری است.  ولی خطوط دیگر،  یعنی «خط امام»،  اصلاح‌طلبان و سبزها در این میانه با واقعیات سیاسی جامعه کاری ندارند.   اینان فقط خواهان تداوم غوغاسالاری‌هائی هستند که در روزهای نخستین کودتای 22 بهمن 57 امثال خمینی و دوستان‌اش از نردبام آن بالا رفته و به قدرت رسیدند.   میان حضرات «خط امام» و «سبز» و غیره این توهم جا باز کرده که با کوبیدن بر طبل هیاهو می‌توان همچنان شرایطی ایجاد نمود که حقوق شهروندی قربانی جنجال خیابانی و تقدس «خر دجال‌ها» شود. 

خارج از غوغاسالاران «صدر انقلاب»،   که شرایط سیاسی جامعه فعلاً  آن‌ها را به سکوت واداشته،   خامنه‌ای گاری‌شکستة حکومت اسلامی را به سوی سیاست آمریکا و تأمین حاکمیت مستبدانة «رهبر» پیش می‌راند،   و در این مسیر از همکاری و همگامی گروهی از مقامات داخلی از قماش خانوادة لاریجانی بهره‌مند می‌شود. ‌ احمدی‌نژاد نیز با انعکاس دادن به سیاست‌های «اعلام شده» از جانب مسکو قصد دارد جائی برای آیندة باند خود در رأس هرم قدرت بجوید.   تا اینجای قضیه روشن است،   ولی نکات تاریک در این میانه کم نیست. 

نخست باید دید اوباما تا کجا می‌تواند برنامة مورد نظر،  یعنی «خروج ظاهری» از عراق را در شرایطی اجرائی کند که نظرات کاخ‌سفید را تأمین نماید.  می‌دانیم که اینگونه «سخنوری‌ها» زمانیکه پای به مرحلة عمل می‌گذارد با معضلات عدیده‌ای می‌تواند روبرو شود.   در مرحلة بعد می‌باید به آیندة تحولات سوریه بنگریم؛   چرا که این تحولات آیندة‌ سیاست‌های کلان در دیگر کشورهای خاورمیانه را نیز رقم خواهد زد.   در گام بعدی باید دید علی خامنه‌ای که اینک مورد حمایت مستقیم خانوادة لاریجانی قرار گرفته چگونه خواهد توانست طرح مورد نظر اربابان‌اش،  یعنی از میان بردن انتخابات ریاست جمهوری را عملی کند.  چرا که در شرایط بی‌نهایت پیچیدة منطقه بازی کردن با افکار عمومی آنقدرها ساده و آسان نیست؛  خصوصاً که خامنه‌ای بارها و بارها ثابت کرده که در میدان «بازی با افکار عمومی» بی‌نهایت ضعیف و ناشی است.  

با اینهمه یک مطلب را نیز نمی‌باید فراموش کنیم،   و آن اینکه تلاش جهت تأمین آزادی‌های اجتماعی،  فرهنگی و سیاسی همیشه از جانب ملت‌ها می‌باید صورت گیرد،  نه از سوی دولت‌ها.   در نتیجه،  بررسی موضع‌گیری دولتمردان در سطوح جهانی،  خصوصاً در قبال این آزادی‌ها،  هر چند می‌تواند سمت و سوی سیاست‌های کلان را روشن‌تر کند،   به هیچ عنوان نمی‌تواند جایگزین تلاش ملت‌ها در راه تحقق «دمکراسی» ‌شود. 
   

 












...











Share



۷/۲۶/۱۳۹۰

معماران کور!




علی خامنه‌ای،  رهبر حکومت اسلامی که  به سیر و سیاحت در استان کرمانشاه مشغول شده،   در نمایشات مضحکی که تحت عنوان «استقبال» از مقام رهبری توسط سپاه و واحدهای چماق‌کش حکومت اسلامی به راه می‌افتد،   هر از گاه بیانات «جالبی» ایراد می‌فرمایند.    یکی از این «بیانات» به حذف احتمالی انتخابات سراسری ریاست جمهوری و گزینش رئیس دولت از طریق مجلس مربوط می‌شود.   همچنین پس از هیاهوی فراوان که محافل مختلف بر سر «لزوم» شرکت همگان در انتخابات پیش‌روی به راه انداختند و نتیجة مطلوب نیز حاصل نشد،   حکومت اینک دست به دامان افرادی «خوش‌نام» نظیر حجت‌الاسلام یونسی،   رئیس سابق ساواک و وزارت اطلاعات شده.   یادآور شویم،  یکی از عیالات یونسی،  بیوة «شهید باکری» است.   یونسی با روزنامة «اعتماد» مصاحبه کرده و رادیوفردا هم این مصاحبه را پسندیده!  رادیوفردا،   مورخ 24 مهرماه سالجاری به نقل از همسر بیوة آن شهید می‌نویسد: 

«برخورد با اصلاح‌طلبان اقدامی ضدامنيتی بود.»

ما هم در وبلاگ امروز،  در گام نخست می‌رویم به سراغ برخوردی که به زعم آخوندیونسی «ضدامنیتی» است،  سپس خواهیم دید که به چه دلیل علی خامنه‌ای با اظهارات بی‌سروته در کرمانشاه به سراغ ملت ایران آمده،   و امیال انسان‌ستیز حکومت اسلامی در این میانه چیست؟ 

آنچه یونسی برخورد «ضدامنیتی» تعریف کرده کاملاً صحیح است،   ولی می‌باید دید اهداف پیدا و پنهان که پشت این «برخورد» از چشم ملت ایران دور مانده چیست؟    به چه دلیل در قلب یک حکومت فاشیست و «یک‌دست» که از نخستین روزهای موجودیت‌اش «تک‌‌صدائی» حاکم اصلی بوده،   و هر ندای «تغییر» و هر تحرک نامتناسب با خطوط «رسمی»،   در کمال توحش،  از طریق  ترور و لات‌بازی سرکوب شده،   ناگهان گروهی به بهانة «انتخابات»،   انتخاباتی که در این حکومت هیچ معنا و مفهومی نداشته،   ادعا می‌کنند  که می‌خواهند به روزهای «درخشان صدر انقلاب» بازگردند؟   بله،   اینگونه پرسش‌ها در گفتگوی یونسی با روز‌نامة اعتماد منعکس نمی‌شود.   ایشان فقط یک قسمت از «واقعیت» را منعکس می‌کنند،‌   همان قسمتی که نیازهای محفلی و الهامات اربابان‌شان را بازتاب می‌دهد.   یونسی در ادامة این مصاحبه می‌گوید:

«زمانیکه فردی در انتخابات شرکت می‌کند و به قانون اساسی اعتقاد دارد و خودش می‌گويد که من برانداز نيستم،  بعضی افراد چه اصراری دارند بگويند که وی خارج از نظام است؟»

اتفاقاً یونسی نیز دقیقاً می‌باید به همین پرسش پاسخ دهد و بگوید به چه دلیل او و همپالکی‌های‌اش از همان روز 22 بهمن 57 که با دست‌های توانای ارتش شاهنشاهی و ساواک به قدرت رسیدند تمامی گروه‌ها و تشکل‌های پیرو حضرت «امام» خمینی و طرفدار «انقلاب» را مورد تهاجم قرار دادند؟   به چه دلیل یونسی و شرکاء طرفداران «انقلاب» را به زندان انداختند،  و بعد هم گروه کثیری از آن‌ها اعدام کردند؟   مگر اینان «خارج» از نظام شما بودند؛   مگر این‌ها طرفدار آن «انقلابی» به شمار نمی‌آمدند که شما و امثال شما برای‌اش همه روزه سینه می‌زدید؟   اگر حکومت اسلامی آن روزها به این صرافت افتاده بود که این گروه‌ها «ضدانقلاب» هستند،   و علیرغم تمامی زحمات‌شان برای این به اصطلاح «انقلاب» می‌باید هر چه سریع‌تر حذف فیزیکی شوند؛   امروز هم بعضی‌ها هم به این نتیجه رسیده‌اند که جنابعالی و دوستان‌تان «ضدانقلاب» هستید؛  باید گورتان را گم کنید؛   قضیه به همین سادگی است!   

از قضای روزگار در گیرودار همان سرکوب‌های «شیرین» که جناب موسوی با کمک عیال‌شان همه روزه در راه آن «عرق شرافت» می‌ریختند،   گروه کثیری از «معتقدان» به این نظام «هشل‌هف» فریاد می‌زدند،   «باریک کردن طیف انقلاب و محدود نمودن آن به یک قشر ملا و ملاپرست یک عمل ضد امنیتی برای تمامی ملت ایران است!»   چرا خبرنگار اعتماد از یونسی نمی‌پرسد،  به چه دلیل آن روزها سکوت کرده بود؟   بله،   مصاحبه کردن با «خودی‌ها» و «هم‌کاسه‌ها» بسیار خوشایند است و مطبوعات جهان فاشیست همانطور که نمونة رابطة «ارباب ـ رعیتی» یونسی با «اعتماد» بخوبی نشان می‌دهد،   بجای «مصاحبه» و رو کردن دست مفتگویانی از قماش ایشان،  شیرینی هم به دهان جوجه فاشیست‌ها و مستبدان می‌‌گذارند.  روز‌نامه‌ها به اینان تریبون می‌دهند تا با جفنگ‌بافی،  هم برای خودشان «مشروعیت» اجتماعی و سیاسی کسب کنند،   هم این نظام ضدبشری را یک حاکمیت قابل‌قبول معرفی نمایند!  

می‌بینیم،   بی‌جهت نیست که حکومت اسلامی پول کاغذ و جوهر و حقوق خبرنگار و هزینة چاپخانه و ... به این روز‌نامه‌ها می‌دهد.   پدر آن امیرکبیر بسوزد که در این مملکت «بولتن ‌نویسی» را باب کرد و زمینه ساز تبلیغات خردرچمن پهلوی‌ها و ملاها شد.  بولتن‌نویسی در جامعة ایران بجای «روزنامه‌نگاری» نشسته ولی واقعیت حاکم بر عرصة روزنامه‌نگاری جز این است؛  مطبوعات متعلق به ملت است،   نه ارث پدران بی‌نام و نشان میرپنج و علی خامنه‌ای.  مطبوعات برای فاشیست‌ها و همکاران آشکار و پنهان‌شان «تریبون» فراهم نمی‌آورند.   ولی مخدوش شدن جایگاه واقعی مطبوعات در ایران بجائی رسیده که بیش از  یک‌سده پس از مرگ امیرکبیر، ‌  این جماعت هنوز در همان دوره گیر کرده‌‌اند؛   هنوز «بولتن» می‌نویسند،  اسم‌اش را هم گذاشته‌اند‌ «مطبوعات!»  این بولتن اسمش «اعتماد» است؛   حتماً «معتمد» مقام رهبری هم هست و به همین دلیل با یونسی جنایتکار مصاحبه می‌کند:  

«اگر مردم شرکت نکنند امنيت کشور آسيب می‌بيند.»

اهداف یونسی،   ساواکی دو زنة حکومت جمکران در این مصاحبه کاملاً روشن است؛  «مردم» باید شرکت کنند،  تا مثل گذشته یونسی و همکاران‌اش با سرکوب،  چپاول،  لات‌بازی و آدمکشی بر گردة ملت ایران سوار بمانند و سواری بگیرند؛   اینهمه تا «کشور آسیب» نبیند!  خدمت‌شان بگوئیم،   حضور امثال شما در رأس حکومت خود بیشترین آسیب برای یک مملکت است.   شما در مقام «وزیر اطلاعات» ثابت کردید که عرضه ندارید یک آدمکش به نام سعید عسگر را به دلیل سوءقصد به جان «برادر عزیزتان» دستگیر و مجازات کنید؛   شما در همین مقام نتوانستید مسئلة «قتل‌های زنجیره‌ای» را حل کنید،‌  و ترجیح دادید سعید امامی،   عزیزدردانة آقای خامنه‌ای را با واجبی «خودکشی» بفرمائید؛   سرکار در برابر قتل عمد یک خبرنگار  ـ  زهرا کاظمی ـ  در زندان اوین، آلو به دهان‌تان گذاشتید،  و  بروبر به جهانیان زل زدید و خفقان گرفتید،  چه بهتر که این خفقان را همچنان حفظ کنید.   

امنیت یک کشور زمانی می‌تواند تأمین شود که جنابعالی و امثال شما پشت میله‌های زندان باشند.   دل‌تان را هم به این «مصاحبه‌ها» خوش نکنید؛   «انتخاباتی» که شما برای آن شکم‌تان را صابون زده‌اید تا با تکیه بر «نتایج‌اش» خرلنگ ارباب را به سرمنزل مقصود برسانید،   در کار نخواهد بود.   و اگر انتخابات «مردمی» صورت نگیرد،   از قضای روزگار امنیت کشور به خطر نمی‌افتد؛   این امنیت شما و دوستان‌تان است که در خطر خواهد اوفتاد. 

و اما علی خامنه‌ای،   سرکار استوار حکومت اسلامی که با یونسی در کشتی شکستة حکومت جمکران نشسته «پلیتیک» زده و در تخالف ظاهری با او،  به زبان بی‌زبانی همان می‌گوید که یونسی گفته!   جای تعجب هم ندارد؛   اینان همگی همکاران قدیم‌اند.   دستیار اصلی اصلاح‌طلبان،   سرداران سازندگی،  و خصوصاً یار وفادار جنبش سبز و موسوی کسی نیست جز همین خامنه‌ای که بالاجبار نقش «مخالف» بر عهده گرفته.   به گزارش رادیوفردا،  مورخ 24 مهرماه 1390،  خامنه‌ای طی سفر به کرمانشاه می‌گوید:

«انتخاب مستقیم رئیس‌جمهور شیوه‌ای مؤثر ولی قابل تغییر است»

این اظهارات هر چند در ظاهر با نظر امثال یونسی متضاد بنماید،  جز تأئید سخنان وی نیست.  خامنه‌ای با این سخنان دو پیام مشخص به «فعالان» حکومت اسلامی ارسال می‌کند.  نخست اینکه،   انتخابات پیش‌روی در جمکران می‌تواند «مهم‌تر» از آن باشد که بعضی‌ها تصور کرده‌اند؛  دیگر آنکه اگر در این «انتخابات» شرکت فعال نداشته باشید،   این امکان وجود دارد که با تغییر قانون از هیاهوی «انتخابات ریاست جمهوری»‌ نیز در جمکران فاکتور گرفته،‌  از درون همین «مجلس شلم‌ شوربا»‌ که سپاه و بسیج برای‌تان سرهم می‌کنند،  رئیس جمهور هم بیرون بکشند!

البته برای افراد خارج از طیف حکومتی که اعتباری برای این تشکیلات قائل نیستند اصولاً این حرف‌ها به قول دهخدا «چرند و پرند» است.  در حکومتی که نه مشروعیتی در میان است و نه افکارعمومی از اهمیتی برخوردار می‌شود،  چه تفاوتی دارد که رئیس دولت را از کدام سوراخ بیرون بکشند؟  مگر برای هزاران جوان ایرانی که پشت در سفارتخانه‌های غربی صف کشیده‌اند تا ویزای «فرار از حکومت اسلامی» اخذ کنند،  یا برای میلیون‌ها کارگر وکارمند که حقوق‌شان کفاف حداقل زندگی را نمی‌دهد،   احمدی‌نژاد با موسوی و کروبی و حاج‌ «زهرمار» تفاوتی می‌تواند داشته باشد؟  

چرا راه دور برویم؟  نگاهی داشته باشیم به فرار مدیرکل بانک ملی حکومت اسلامی.   بانک ملی  تا حدی تحت نظارت وزارت امور اقتصاد و دارائی اداره می‌شود.   از طرف سیدشمس‌الدین حسینی،  مدیریت کل بانک ملی،‌  بر خلاف نص صریح قانون کشور به فردی تفویض شده که تابعیت کانادا دارد!   نه قوة قضائیه از وزیر دادگستری می‌خواهد که وزیر مسئول را به دلیل نقض آشکار قوانین به دادگاه معرفی کند،  و نه مجلس نمایشی و «نمایندگان» شکم‌بارة آن جرأت دارند وزیر مسئول را استیضاح کنند.  خلاصه بگوئیم،  قانون اساسی،  و دیگر قوانین در چنین تشکیلاتی فقط عصای دست «خودنمائی‌های» بین‌المللی و محفلی است؛    ابزاری است جهت توجیه «قانونی» موجودیت یک دولت غیرقانونی. 

در نتیجه،  روی سخن علی خامنه‌ای در افاضات‌ کرمانشاهی‌اش به هیچ عنوان با ملت ایران نیست،   ملت ایران جداگانه با این دجالان تعیین تکلیف‌ خواهد کرد.  وق‌وق‌های خامنه‌ای در کرمانشاه فقط مصرف «خانگی» دارد.   اگر طی دو دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد،  روند حوادث در حکومت اسلامی را با دقت دنبال کنیم به واقعیاتی دست می‌یابیم که امکان درک واکنش‌‌های خامنه‌ای را برای‌مان فراهم می‌آورد.   

اگر فراموش نکرده باشیم،   در گام نخست خصوصاً از طریق روز‌نامة کیهان و محفل شریعتمداری،   که خود زیرمجموعه‌ای است از تشکیلات ملاممد خاتمی،   سعی شد تا احمدی‌نژاد را «محبوب» علی خامنه‌ای جا بزنند!   خلاصه همان علی خامنه‌ای که همکار و دوست و هم‌کاسة دیرینة رفسنجانی و باند سرداران سازندگی بود نهایت امر در سایة این تبلیغات تبدیل شد به حامی احمدی‌نژاد و دشمن خونی رفسنجانی! 

دلیل نیز روشن بود،  سیاست‌های حامی محفل کودتای 22 بهمن 57،   که تا ریاست جمهوری  احمدی‌نژاد همة اهرم‌های قدرت را به خود اختصاص داده بودند،   از توانائی کافی جهت رویاروئی مستقیم با سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای در ایران عاجز بودند.   این محافل تنها راه حل را در چپاندن «مقام معظم» به عنوان عنصر نفوذی در استراتژی نوین دیدند!      

در دور دوم ریاست جمهوری مهرورزی نیز همین برنامه از طرف سیاست‌های تعیین کننده در منطقه دنبال شد،   با این تفاوت که مخالفت شاخه‌هائی از محفل کودتا با تغییرات پایه‌ای در سیاست‌های کلان منطقه‌ای در کشورمان ارتباط «بیت رهبری» را با احمدی‌نژاد به چالش کشاند.   به همین دلیل بود که شبکة اوباش وابسته به انگلستان،  فرانسه و آمریکا در شهرهای بزرگ ایران بسیج شده،  با کمک و همیاری ساواک،  سپاه و بسیج دست به آشوب زدند.   اینهمه تا به خیال خود از تثبیت سیاست‌های نوین در ایران که برای‌ آنان منافعی در نظر نگرفته بود جلوگیری به عمل آورند.   این عملیات ضدایرانی به این امید آغاز شد که اگر نهایت امر فرصتی دست دهد،   اینان بتوانند برای باندهای مختلف وابسته به غرب «وجهة»‌ سیاسی نیز حداقل در «میانمدت» فراهم آورند.   و این بود دلیل هیاهوئی که موسوی و کروبی برای به اصطلاح «رأی مردم» به راه انداختند؛   و این بود دلیل سکوت یکهفته‌ای «مقام معظم!» 

با این وجود،  مسئلة انتخاب ریاست جمهوری از طریق مراجعه به «آراء مستقیم» در یک فاشیسم دست‌نشانده مشکلات فراوانی ایجاد می‌کند.   ریاست جمهوری در این حکومت یک مقام تشریفاتی است؛    به قول ملاممد شیاد،  رئیس جمهور «تدارکات‌چی» است.  همة تصمیمات در جای دیگر اتخاذ می‌شود،   هر چند تبلیغات سعی دارد دست تصمیم‌گیرندگان اصلی را پشت سر یک فرد بی‌قابلیت که علی خامنه‌ای نام دارد پنهان کند.   علم کردن «مقام معظم» به عنوان «رهبر بلافصل»،   در کنار یک رئیس‌جمهور که با تبلیغات فراوان و ظاهراً «آراء میلیونی» به کاخ ریاست جمهوری می‌رود،  کار را خراب می‌کند؛  چرا که مشروعیت در این میان به دو واحد «مجزا» تقسیم می‌شود،   و امکان جفتک‌اندازی سیاست‌های جهانی از طریق توسل به خشتک پارة «رهبر» کاهش می‌یابد. 

در شرایطی که رئیس جمهور با تبلیغات و هیاهوی فراوان و «آراء میلیونی» قرار است انتخاب شود،  و «رهبر» که ظاهراً همه‌کاره است و هیچگونه مشروعیت از صندوق‌ها کسب نکرده، حکومت اسلامی در تضادی غیرقابل حل گرفتار می‌آید.   شرایطی ایجاد می‌شود که در آن یک فرد با «آراء میلیونی» می‌باید در برابر «رهبری» که احدی حاضر نیست به او رأی بدهد کرنش کند.   باید بپذیریم که این شرایط ساختار حکومت دست‌نشانده و وابسته را متزلزل‌تر می‌کند و برای آن‌ها که جیب‌شان را از قبل چپاول ما ملت پر می‌کنند دردسرساز خواهد بود.    این است دلیل تمایل اربابان حکومت اسلامی به حذف «انتخابات ریاست جمهوری!»      

با اینهمه،  تلاش اینان برای سرکوب ملت ایران نهایت امر کارش به بن‌بست خواهد کشید.  اگر انتخابات ریاست جمهوری «لغو» شود،   ساختار حکومت اسلامی یک گام دیگر به حکومت‌های استبدادی نزدیک‌تر شده،   این توهم آزاردهنده که هر 4 سال یک‌بار «انتخاباتی سرنوشت‌ساز» در پیش خواهیم داشت از میان بر خواهد خاست.   ولی تازه اول دردسر خواهد شد،  چرا که ملت ایران بارها ثابت کرده که در چنین مقاطعی است که به صورت فعال بر علیه استبداد دست به سازماندهی می‌زند.  

«معماران» کور و هاری که این حکومت را روز 22 بهمن 57 با کمک ساواک و ارتش شاهنشاهی سر هم کرده‌اند، ‌  بهتر است جهت خروج از بحرانی که گریبان‌شان را گرفته،  ترفندهای دیگری خارج از گسترش اختیارات سپاه و بسیج و «مقام معظم» یافته،  خروج از بحران را به صورتی انسانی‌تر بررسی کنند.  ملت ایران حقوق انسانی از دست رفتة خود را به دست خواهد آورد،   و در همینجا بگوئیم،   عقربه‌های سیاست در کشور ایران به هیچ عنوان در مسیر منافع محفل کودتا نمی‌چرخد. 
 














...









       






 


  


           






         




Share