۳/۱۲/۱۳۹۰

دراکولا و دقیانوس!




در منطقة خاورمیانه و شمال آفریقا تحولات شدت گرفته؛   هم سوریه عملاً پای در جنگ ‌داخلی گذاشته،   هم رژیم یمن،‌  علیرغم «ادعاها» از کنار آمدن با آنچه نیروهای قبائل عنوان می‌شود عاجز مانده،  و هم اینکه سه عضو «گروه4»،  یعنی فرانسه،  آمریکا و خصوصاً روسیه، طرف‌های درگیر در «بن‌بست» مذاکرات صلح خاورمیانه،   به صراحت از بازگشت اسرائیل و فلسطین به پشت میز مذاکره سخن  می‌گویند.  اگر به این چشم‌انداز،   بحران فزایندة لیبی و تلاش‌های «صلح‌آمیز» اخیر بریتانیا در بحرین را اضافه کنیم،  به صراحت می‌توان گفت که تا رسیدن مشکلات به دروازه‌های تهران راه دوری نمانده.  بی‌دلیل نیست که رادیوفردا،  مورخ 12 خردادماه 1390 به نقل از وزیر امور خارجة‌ فرانسه،  آلن ژوپه می‌نویسد:

«پیش از نشست پیش روی مجمع عمومی سازمان ملل،  مذاکرات نیمه‌تمام صلح خاورمیانه [باید]  احیا [شود]»

ولی تا آنجا که به یاد داریم در میعادهای پیشین فرانسه هیچگاه از تعلیق مذاکرات صلح خاورمیانه ابراز نگرانی نکرده بود!  به هر تقدیر،   تا آنجا که به شرایط داخلی ایران مربوط می‌شود،   به دلیل «بازداشت موقت» دیپلمات جمکرانی در قاهره،   یکی از مهم‌ترین لایه‌های دیپلماتیک منطقه در ارتباط با حکومت اسلامی،   لایه‌ای که به برکت «سیاست انسداد» به طور کلی از چشم پنهان نگاه داشته شده بود از چنبرة «اسرار مگو» بیرون افتاد.   این بازداشت که به تعلیق سفر یک هیئت 50 نفرة مصری به ایران منجر شد،  به صراحت نشان داد که نقش حکومت اسلامی در همکاری مستقیم با سیاست‌های اسرائیل بیش آنچه بعضی‌ها فکر می‌کنند علنی شده،  در نتیجه زدن نعل‌وارونه دیگر کارساز نیست.  

می‌دانیم که گذرگاه «رفح» و ارتباط زمینی بین مصر و نوار  غزه یکی از مهم‌ترین ابزار «سیاسی ـ انتظامی» است که می‌تواند بر انزوای این منطقه و سلطة انسان‌ستیز سازمان حماس بر ساکنان  غزه نقطة پایان بگذارد.   مهم‌ترین نقش حماس،   سازمان اسلام‌گرائی که با حمایت مستقیم «آریل شارون»،  نخست وزیر وقت اسرائیل و همتایان منطقه‌ای او در نوار غزه فعال شده،  زمینه‌سازی جهت تأمین حاشیة امن برای اسرائیل است. 

البته از آنجا که تبلیغات دولت اسرائیل همچون تبلیغات بسیاری از دول جهان در مسیر واژگون‌نمائی طی طریق می‌کند،  «حاشیة امن» برای تل‌آویو می‌باید همان باشد که حماس به وجود می‌آورد!  به عبارت ساده‌تر،   تحریک افکار عمومی جهانیان پیرامون حضور فعال یک تشکیلات «خطرناک» و اسلامگرا که به هیچ عنوان «موجودیت» اسرائیل در منطقه را تحمل نخواهد کرد!   بدیهی است،  چنین سازمانی که سال‌ها مورد حمایت «تساهال»،  ارتش اسرائیل قرار گرفته جهت به بن‌بست کشاندن مذاکرات صلح پیوسته نقشی حیاتی ایفا ‌کند.  کافی است دولت اسرائیل حضور «قدرتمند» حماس در منطقة غزه را خطری جدی برای امنیت خود معرفی کرده،   و جهت اثبات خطر این مسلمانان «پشم‌آلو» و از جان‌گذشته،  سناریوی چند عملیات ایذائی توسط سازمان‌های رنگارنگ داخلی و خارجی به روی صحنه برده شود.    افکار عمومی در غرب آماده خواهد بود که از هرگونه وحشیگری دولت‌های «تل‌آویو» در منطقه حمایت «معنوی» و نهایتاً «مالی» و اقتصادی صورت دهد.   این سناریوی انسان‌ستیزی است که در مناطق اشغالی،  پس از به قدرت رسیدن آخوندها در ایران توسط سازمان سیا گام به گام به پیش برده شده.       

زمانیکه دکان حسنی مبارک،   «فرعون» انگلیسی و «ابدمدت» مصر،  در چارچوب دیپلماسی‌های نوین منطقه «تعطیل» شد،   همانطور که دیدیم در گام نخست حکومت اسلامی خیز برداشت تا از فروپاشی سیاست‌های حامی جمکران در مورد «گذرگاه رفح» جلوگیری به عمل آورد.   جمکرانی‌ها از اینکه ساکنان نوار غزه امکان ایجاد ارتباطات منطقی و طبیعی با همسایگان مصری خود داشته باشند به شدت مضطرب شدند،   و به همین دلیل نیز کاروان‌های خردجال در تهران با کفن و تابوت و زوزة شهادت‌طلبی به راه افتاده بود تا به «ملت مسلمان» «نوار غزه» کمک‌رسانی‌ کند!    یادمان نرفته که دولت ترکیه نیز از طریق «او. ان. جی‌های» وابسته به محافل آمریکائی،   کشتی آذوقه و محموله‌های «انساندوستانه» برای «مسلمانان» غزه می‌فرستاد!   بله،  هدف تمامی این تلاش‌های خیرخواهانه،   در واقع ممانعت از برقراری ارتباط طبیعی ساکنان غزه با همسایگان مصری‌شان بود.   این ارتباط سیاست «حماس‌سازی» و شهیدپروری و لات‌بازی دولت اسرائیل را در غزه با شکست روبرو می‌کرد و خطری بود برای دولت‌های وابسته به غرب.  با این وجود،  شکست محاصرة زمینی ساکنان نوار غزه امروز علنی شده،  و حنای اینگونه رزمایش‌های انسان‌ستیز که تحت عنوان «کمک» به ملت‌ها صورت می‌گیرد دیگر رنگی ندارد.   

پس از شکست طرح‌های اربابان حکومت اسلامی برای تداوم انسداد گذرگاه رفح،   چشم امید جمکرانی‌ها به تحولات سیاسی در مصر خیره ماند.   در وادی این امیدهای واهی،   حمایت مالی جمکران از نامزدی محمد البرادعی،   از وابستگان محفل اخوان‌المسلمین و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی در انتخابات آتی ریاست جمهوری،   به عنوان مهم‌ترین سنگ زیربنای سیاسی جمکران در منطقة خاورمیانه تعیین شد.  اینجاست که فروپاشی روابط «حسنه» ملایان با بازماندگان رژیم حسنی‌مبارک در مصر از اهمیت استراتژیک برخوردار می‌شود.   جمکرانی‌ها که برای پیشبرد سیاست اربابان‌شان حساب سیاسی قرص و محکمی در مصر باز کرده بودند، ‌ پس از اخراج دیپلمات‌شان و منتفی شدن سفر هیئت 50 نفرة مصری به تهران،   بالاجبار عقب‌نشسته و ملت مصر را به حال خود رها کرده‌اند.   حال باید دید تا کی این عقب‌نشینی ادامه خواهد یافت؟

از طرف دیگر،  در مورد سوریه نیز شاهدیم که دولت خاندان اسد پای به مرحلة نوینی در سرکوب شورش‌ها گذاشته.   اینکه «شورش خیابانی» نهایتاً به نفع چه محافلی تمام خواهد شد،  مسئله‌ای است که بارها و بارها در همین وبلاگ مطرح کرده‌ایم؛   شورش‌های شهری،   بی‌پایه و بی‌هدف هیچ منفعتی برای ملت‌ها به ارمغان نخواهد آورد،   نکبت و توحش برخاسته از «انقلاب اسلامی» در برابرمان قرار دارد.   ولی اگر دود این شورش‌ها به چشم ملت‌ها می‌رود،   مسلماً کباب‌اش نصیب قدرت‌های بزرگ خواهد شد.   و دقیقاً به همین دلیل است که عوامل حزب بعث سوریه از یک‌سو،   و عناصر وابسته به سیاست‌های استعماری از سوی دیگر سعی دارند به آتش شورش‌های شهری و آشوب‌های خیابانی هر چه بیشتر دامن بزنند.  جالب اینکه،  همزمان با اوج‌گیری این تنش‌ها و درگیری ارتش سوریه با آنچه «مردم» عنوان می‌شود،  در ترکیه نیز برخی محافل قصد کودتای نظامی داشتند و امروز «اوپوزیسیون» سوریه با آقای اردوغان در ترکیه مذاکره می‌کند!  رادیوفردا،  مورخ 12 خردادماه 1390  می‌نویسد:

«در حالیکه رهبران و شخصیت‌های اپوزیسیون سوریه برای بررسی وضعیت این کشور و آینده آن در ترکیه گردهم آمده‌اند،  خبرگزاری‌ها از مرگ 41 تن از مردم شهر الرستن در اثر بمباران این شهر خبر می‌دهند.»  

باید قبول کرد که هم «شخصیت‌های» اپوزیسیون به موقع در ترکیه جمع شده بودند،   و هم نیروی هوائی «خاندان اسد» بمب‌ها را درست سربزنگاه بر سر مردم ریخت؛   اگر هم بمبارانی در کار نبوده،  حداقل «خبرش» را آنطور که باید و شاید در بوق انداختند.   خلاصه نوعی «17 شهریور سوری» تهیه دیده شده بود که احتمالاً حلوای‌اش را نیز قرار بوده،   ژنرال نیروی هوائی ترکیه پس از انجام کودتای فرخنده بین مردم «تسهیم به نسبت» کنند!   می‌بینیم که همتایان قره‌باغی‌ها و فردوست‌ها در سوریه نیز فعال‌‌اند،   هر چند پایان این نوع سیاستگزاری دیگر فرارسیده و بهترین دلیل اینکه تمامی تلاش‌های محافل استعماری جهت جایگزینی دیکتاتورهای فرسوده با انواع نوین و «مردمی» و «دوست‌داشتنی» و ...  بر ملت‌های منطقه به بن‌بست می‌‌رسد! 

جالب اینکه روابط تاریخی،  فرهنگی و سیاسی بین دو ملت ترکیه و سوریه،   که مرزهای آبی و زمینی مشترک‌شان به صدها کیلومتر بالغ می‌شود،   طی 70 سال گذشته در پستوی روابط جهانی «خاک» خورده.    این دو کشور به صورتی «رفتار» می‌کنند،   تو گوئی هر کدام در یک سیارة مستقل و مجزا قرار گرفته‌اند!   ولی آنچه این ملت‌ها را از یکدیگر جدا کرده،‌   و مرزهای‌شان را به زباله‌دان تبدیل نموده،   منافع محافل استعمارگر است.  محافلی که امروز در چارچوب روابط نوین پای در مرحلة‌ فروپاشی گذاشته‌اند.   

از اینرو دولت ترکیه دیگر نمی‌تواند نسبت به آنچه در مرزهای جنوبی‌اش می‌گذرد همچون دوران گذشته «بی‌تفاوت» بماند.   حکومت جمکران نیز نمی‌تواند هم با سوریه روابط تنگاتنگ و دوستانه داشته باشد،   هم  ترکیه،   شریک استراتژیک دولت اسرائیل را کشور دوست و برادر بخواند و همزمان خواستار نابودی اسرائیل نیز بشود.    دورة این نوع «لات‌بازی‌های» دیپلماتیک که مرده‌ر‌یگ   روابط «جنگ‌ سرد» است به پایان رسیده.  و به همین دلیل است که امروز دولت ترکیه با همان ارتش «سازمان ناتو» که در مرزهای‌اش استقرار یافته مجبور است در مورد مسائل داخلی سوریه مستقیماً «قبول مسئولیت» کرده و ایفای «نقش» نماید.   این «نقش‌پذیری» نوین را با کودتا نمی‌توان از صحنة سیاست داخلی ترکیه محو کرد.     

جهت اجتناب از اطالة کلام،   بررسی مسائل منطقه را در همینجا متوقف کرده،   پیش از پایان مطلب نگاهی به تحولات داخلی کشورمان می‌اندازیم.   در ایران دولت احمدی‌نژاد،  همانطور که بارها گفته‌ایم در برابر دو میعاد انتخاباتی قرار گرفته.   نخستین انتخابات مربوط است به کنترل مجلس شورای اسلامی،  و دومین آن حفظ و یا حذف «باند احمدی‌نژاد» در قدرت اجرائی را مشخص خواهد کرد.   به همین دلیل جناح‌های سیاسی موجود در بافت حکومت اسلامی،   به صورتی که شاهدیم به جان یکدیگر افتاده‌اند.   با این وجود این امر را نمی‌توان از نظر دور داشت که «حملاتی» که محافل متفاوت سیاسی‌ در داخل مرزهای ایران بر علیه یکدیگر صورت می‌دهند،   به هیچ عنوان تناسبی با شرایط استراتژیک نوین منطقه‌ ندارد.   به عبارت ساده‌تر،   اینکه لات‌ولوت‌های وابسته به بیت‌رهبری بر سر مشائی و «جن‌گیری‌های» او چه سروصدائی به راه بیاندازند و چه لفاظی‌ها کنند،  اگر هنوز از منظر حقوقی و سیاسی در شرایط حکومت اسلامی امکانپذیر باشد،   دیگر ثمره و میوة مأکول گذشته را به بار نخواهد آورد.   در وبلاگ «نعل‌طلا» گفتیم،  هیاهوی «مقام معظم» بر سر مصلحی،  هر چه بود و نبود،   میخ آخر به تابوت احمدی‌نژاد نمی‌باید تلقی شود؛   احمدی‌نژاد هر لحظه می‌تواند همچون کنت دراکولا سر از تابوت به در آورده و به راه بیافتد. 

اما از طرز برخورد محافل استعماری و حامیان خامنه‌ای و‌ روزی‌نامة کیهان و برخی مراجع مذهبی نزدیک به اینان،   چنین برمی‌آید که ارتباط‌شان با فضای سیاست‌گزاری کشور قطع شده.   علی خامنه‌ای همچون اصحاب کهف از غار بیرون دویده،   قصد دارد با سکه‌های عهد دقیانوس به بازار رفته و به خیال خود «خرید» کند.   سکة دقیانوس علی خامنه‌ای چیزی نیست جز همان «انقلاب» اسلامی،   و به اصطلاح «ارزش‌هائی» که گویا سه دهة پیش امام خمینی از جیب‌ مبارک‌شان بیرون آورده و کف دست ملت ایران گذاشته‌اند!   امروز خارج از طیف پاسدار و بسیجی و آنان که شستشوی مغزی شامل حال‌شان شده مشکل می‌توان برای این شعارها  «مشتری» پیدا کرد.  ملت ایران پاسدار نیستند؛   در تفکر سیاسی جاری نزد ایرانیان این حرف‌ها دیگر خریدار ندارد.  آقای خامنه‌ای می‌تواند با بسیج لات‌ولوت‌ها و پاسدار جماعت یک یا دو انتخابات دیگر را هم به نفع محفل خود «تمام» کند،‌   ولی این سیاست دیگر به پایان خط رسیده و پس از این عملیات «محیرالعقول» فقط پرتگاه مرگ و نیستی در برابرش آغوش خواهد گشود.  به عبارت دیگر،  اگر مرور زمان شامل حال دقیانوس شده،  این امر در مورد دراکولا صادق نیست؛  بر اساس افسانه‌ها،   جاودانگی کنت دراکولا ریشه در مرگ  «ویژة» ایشان دارد.    

البته در اینکه بعضی‌ها این بساط «باورشان» شده،   جای تردید نیست.  نه تنها این «بساط» که حتی «نبرد با آمریکا» نیز در کلة پوک بعضی‌ها حسابی «جاافتاده»،   ولی استفادة پیوسته از قرص‌ خواب‌آور فقط یک نتیجه دارد؛   تأثیر قرص را روز به روز کاهش می‌دهد.   باری در دنبالة همین «بساط»‌ شاهدیم که می‌خواهند سالگرد «ارتحال»‌ خمینی دجال را به میعادی جهت لبیک به افکار بلند و عالمانة آنحضرت تبدیل کنند!   خبرگزاری‌های جمکران از چند روز پیش عملیات مسخرة خود را آغاز کرده‌،   و با بیرون کشیدن «حسن و حسین» از پستو و «خاطره‌سازی» پیرامون رشادت و سجایا و مبارزات و به ویژه «ادب» و تربیت حضرت آیت‌الله خمینی دست پیش گرفته‌اند تا پس نیفتند.   کار داغ کردن تنور «اسلام انقلابی» به این مرحلة «حساس و سرنوشت‌ساز» رسیده که ‌آیا احمدی‌نژاد در مراسم یادبود ارتحال این جناب «سخنرانی» خواهد کرد یا خیر!   باید بگوئیم این مسخرگی‌ها جان کسی را از مرگ سیاسی نجات نخواهد داد؛  به بیراهه می‌روید.   چه احمدی‌نژاد سخنرانی کند و چه اصلاً در این «مراسم» شرکت ننماید،   مسائل سیاسی کشور در همین مرحله‌ای که منجمد شده باقی خواهد ماند.

بن‌بست سیاسی‌ای که در ساختار نوین منطقه‌ای،   حکومت اسلامی پای در آن گذاشته با شرکت و یا عدم شرکت احمدی‌نژاد در مراسم «ارتحال»؛   جن‌گیری‌های مشائی و یا اخلاص بی‌شبهة امام خمینی به حضرت باریتعالی حل نخواهد شد.   روزگاری بود که این نوع لات‌بازی‌ها و «برخوردهای» تبلیغاتی می‌توانست از حمایت محافل بین‌المللی برخوردار شود،  چرا که سانسور حاکم بر ملت‌ها و «کنار» آمدن محافل متخالف کارساز این قماش صحنه‌گردانی‌ها بود و تفکر اجتماعی را در این صورت‌بندی‌ها به قهقراء می‌برد و همان می‌شد که پس از کودتای میرپنج تا به امروز شاهدیم؛   حکومت برای اوباش،  و سرکوب برای ملت!   ولی این صورتبندی در شرایطی که مسئولیت سیاسی هر روز «علنی‌تر» و الزامی‌تر می‌شود،   و حتی دولت آتاترکی‌های دست‌نشانده نیز مجبور شده به یاد مرزهای جنوبی‌اش بیفتد و راه چاره‌ای برای بحران سیاسی در سوریه بیابد،  دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت.       

حکومت اسلامی در تمامیت‌اش ـ  اصولگرا،  اصلاح‌طلب،  سبز،   مجاهدین انقلاب و ... ـ  می‌باید امروز این سئوال را در برابر ملت ایران پاسخ دهد.   آیا حملات اخیر روزی‌نامة کیهان به اکبر رفسنجانی؛   فحاشی‌ و تهدیدات گروه‌هائی از ملایان بر علیه مشائی؛    بازداشت 50 تن از نزدیکان احمدی‌نژاد؛   دعوا بر سر محدودة مسئولیت‌ها و اختیارات قوة مجریه؛   قهرهای «جدید» جناب ریاست جمهوری با مقام ‌معظم و عدم شرکت ایشان در برخی «جلسات»؛  و مزخرفاتی از این قماش می‌تواند ارتباطی با مسائل و مشکلات ایرانیان داشته باشد؟   به اینان بگوئیم،  به تدریج می‌باید قبول کنید که قدرت اگر در گذشته می‌توانست فقط به دلیل موفقیت در مردمفریبی به شما تفویض شود،   در شرایط فعلی می‌باید به نحوی از انحاء جوابگوی نیازهای ملت ایران باشید.   حواله دادن یک ملت به روز قیامت،  و فریاد و هیاهو بر علیه «ظلم» و «ستم»،   کاری که تخصص تمامی ملایان و بچه‌ملایان است،  دیگر در سیاست کشور جائی ندارد،   و مطمئن باشیم روز به روز موضوعیت‌ چنین «مبهماتی» هر چه بیشتر به زیر سئوال خواهد رفت.
      














...


  
  
 





Share



۳/۰۹/۱۳۹۰

اینترنت و یوتوپیا!



روزنامة «وال‌ستریت جورنال»  متعلق به «روپرت مرداک» که صدای حاکمیت و به ویژه حزب جمهوری‌خواه آمریکا را به گوش جهانیان می‌رساند،   در نسخة اینترنتی خود،  مورخ 28 ماه مه 2011،  مطلبی در مورد رزمایش‌های آتی حکومت اسلامی در مورد سانسور اینترنت منتشر کرده.   البته مسلم بود که «اینترنت» برای حکومت اسلامی مشکل‌آفرین خواهد شد،  ولی پاسخ به این پرسش که اینترنت برای چه نوع حکومت‌ها «مضر» و جهت کدامین آن‌ها «مفید» واقع خواهد شد،  به این سادگی‌ها نیست.   به همین دلیل وبلاگ امروز را به کنکاش در مورد اینترنت و راهکارهای «سیاسی ـ امنیتی» مرتبط به این ابزار ارتباطی در رژیم‌هائی اختصاص می‌دهیم که یا همچون جمکران دست‌نشانده و سرکوبگرند،  و یا بدون اینکه دست نشانده باشند، ‌ «تبادل آزاد» اطلاعات را برنمی‌تابند؛  رژیم‌هائی که در مفهوم کلی مخالف «آزادی بیان» به شمار می‌روند،   چرا که «مصلحت عمومی» را در این می‌بینند!

زمانیکه بیل‌ کلینتن،   رئیس جمهور وقت ایالات متحد،   پروژة ارتباطات «اینترنتی» را در قالب «شاهراه ارتباطی» در سطح جهان مطرح کرد،   شبکة اینترنت در مراکز ارتباطی،  مدارس فنی شمال آمریکا و بسیاری مراکز دیگر جهان فعال بود!   اصولاً فناوری‌هائی که امروز تحت عنوان «آخرین‌ داده‌های» تکنولوژیک به خورد خلق‌الله داده می‌شود،   از دیرباز در گنجة پنتاگون و دیگر مراکز تصمیم‌گیری نظامی،   چه در اردوگاه غرب و چه نزد بلشویک‌ها خاک می‌خورد.    به طور مثال،  تکنولوژی «دی‌. اس. ال» که امروز «مقصر» اصلی در مبادلة فایل‌های حجیم ویدئوئی و صوتی در اروپای غربی معرفی می‌شود،   و مشتی وکیل و «صاحبان حقوق» با عملیات‌شان پیرامون آن بحرانی عظیم به راه انداخته‌اند،   متعلق به سال‌های 1960 است!   ارتباطات ایجاد شده از طریق این فناوری آنقدر «افت کیفی» داشت که پس از سال‌های 1970،‌  حتی در بسیاری از مدارس مهندسی و علوم ارتباطات تدریس واحد‌های «دی. ال. اس» به حال تعلیق در‌آمد.   

خلاصة کلام،  هیچکدام از فناوری‌های «نرم» و «سخت» که امروز در زمینة ارتباطات به بازار ارسال شده،   ساخته و پرداختة بیل گیتس و دیگر «نخبگان» نوجوان جهان ارتباطات نیست.  در دورانی که داده‌های «جنگ سرد» بر مسائل جهانی سنگینی می‌کرد،   محدودیت ارتباطات   به دلیل «ارزش امنیتی» آن بود.   شرایط امنیتی حاکم بر روابط جهانی به بلوک‌بندی‌های شرق و غرب اجازه نمی‌داد که سیستم‌های ماهواره‌،  اینترنت،   تلفن‌های همراه و دیگر ابزار ارتباطی را در دسترس عموم بگذارند.   به طور مثال،  از سال‌های 1950 در برخی کشورهای غرب ابزاری همتراز با تلفن‌های همراه امروزی به بازار آمده بود.   این تلفن‌ها می‌توانست با ارسال امواج «فوق‌کوتاه» به نخستین خط تلفنی موجود،  با استفاده از شبکة تلفن شهری با شمارة آبونه‌ها تماس برقرار کند!  مسلم است که پلیس و مراکز امنیتی سریعاً از گسترش این نوع «تلفن»،   خصوصاً در مناطق تحت نظارت و چپاول سرمایه‌داری جهانی ممانعت به عمل آوردند،   چرا که «کنترل تلفنی» از دیرباز بهترین و کارسازترین شیوه جهت اعمال سرکوب در جهان بوده و هنوز هم در بر همین پاشنه می‌چرخد. 

به همین دلیل است که فقط پس از سقوط بلشویسم ماهواره،  اینترنت و سپس تلفن‌های همراه سر از کاسة شرکت‌های غرب به در می‌‌آورد.   البته هیاهوی اینترنت نیز وسیله‌ای شد تبلیغاتی جهت قرار دادن «پیشرفت‌های» صنعتی جهان غرب بر ویترین‌های پروپاگاند برتری‌طلبان.   حال آنکه این پیشرفت‌ها هر چند در شرکت‌های به اصطلاح «نوین» و در مناطق تحت نظارت سرمایه‌داری غرب حاصل شده‌،   فناوری‌های‌شان به همان اندازه شرقی‌ است که غربی! 

پس از خروج از سیلان «جنگ‌سرد»،  در مرحلة نخست شاهد شکل‌گیری «معضلی» به نام ماهواره و شبکه‌های متفاوت تلویزیونی بودیم.   خلاصة کلام در کشورهائی که اصولاً «آزادی بیان» وجود ندارد،   و ابراز عقیده و سخن گفتن «آزادانه» به هر صورت که باشد «جرم» به شمار می‌رود،   دریافت صدها شبکة تلویزیونی به زبان‌ها و فرهنگ‌ها و سبک و سیاق متفاوت و مختلف به راحتی می‌تواند بحران‌ساز تلقی گردد.   چنین بحرانی پس از سقوط اتحاد شوروی،   طی سال‌های سیاه دیکتاتوری اسلامی پای به مرحلة موجودیت خود در ایران گذاشت.   حکومت اسلامی نیز شمشیر شکسته‌اش را بر علیه «ماهواره» از رو بست و به بهانه‌های مرضیه،‌  و تحت عنوان «مبارزه با منکرات» و دفاع از «دین» همان کرد که دیگر رژیم‌های تمامیت‌خواه و مستبد در مناطق متفاوت جهان می‌کنند:   سانسور و سرکوب!

البته در بررسی «ارزش‌» سیاسی و عملی شبکه‌های ماهواره‌ای هر دو طرف «اشتباه» کرده بودند.   مخالفان رژیم‌های مستبد بر این باور بودند که صرفاً با چند برنامة تلویزیونی «شاخ غول» را شکسته،   رژیم را به قول معروف «ضربه‌فنی» خواهند کرد!   طرفداران استبدادهای محلی و حاکم نیز در همین توهم دست‌وپا می‌زدند.   اینان می‌پنداشتند با پخش چند برنامة مخالفان کارشان به پایان خواهد رسید؛  دیدیم که به هیچ عنوان چنین نشد.   ولی از آنجا که اکثر رژیم‌های سرکوبگر دست‌نشانده‌اند،  موجودیت‌شان بر خلاف تصور «حاکمان» احمق و عروسکی،   نه در ارتباط با افکارعمومی و خواست توده‌های مردم که در رابطه با الزامات اربابان‌شان شکل می‌گیرد.   در نتیجه،  پس از یک جنجال و هیاهوی مصلحتی و گذرا،   هم طرفداران رژیم‌ها و هم مخالفان‌شان،   به قول معروف «گوشی به دست‌شان» آمد.   به همین دلیل،‌  در اکثر رژیم‌های دست‌نشاندة‌ جهان سوم،   هیئت‌های حاکمه شبکة ماهواره‌‌ای را به حال خود گذاشته به دنبال کسب‌وکارشان رفتند. 

در مورد اینترنت و ارتباطات «تلفن همراه» نیز در اولین گام‌ها دقیقاً همین بساط مسخره به راه افتاده بود.   با این تفاوت که بهره‌مندی از این شبکه‌های ارتباطی نیازمند زیرساخت‌های گسترده و گرانبهائی می‌شد که اغلب کشورهای غارت شده قادر به سرمایه‌گزاری‌های لازم در آن نبودند.  از طرف دیگر،   در این کشورها توده‌های وسیع جهت استفاده از این شبکه‌ها،  خصوصاً در مورد اینترنت از فناوری‌های مورد نیاز بهره‌ای نداشتند.  خلاصة کلام،  مشکل حکومت‌های دست‌نشانده،   در مصاف با فناوری‌های نوین،  پس از چند سال بحران‌سازی‌ از طریق استفاده از چند اهرم اساسی نظیر دست‌نشاندگی و فقر‌ «حل و فصل» شد.  

حاکمیت‌هائی از قماش کرةجنوبی،  تایلند،  سنگاپور،  و ... ساختار‌های‌شان آنچنان پوشالی است که بود و نبود اینترنت در سرنوشت ملت‌ها آنقدرها تغییری ایجاد نمی‌کند؛‌  و در اکثر کشورهای آمریکای لاتین و یا پاکستان و افغانستان و مغولستان دامنة فقر آنقدر گسترده است که اینترنت بجای اینکه به یک شبکة ارتباطی توده‌ای تبدیل شود،   به عنوان «تفنن»  و سرگرمی جدید در خدمت طبقات حاکم قرار می‌گیرد.   در نتیجه برای بسیاری از حکومت‌های دست نشانده «مشکل» حل شده بود.   با این وجود،  چند نمونه در میان کشورهای جهان می‌توان یافت که صورتبندی بالا در موردشان «صدق» نمی‌کند.   به طور مثال روسیه،  چین،  هند،  ایران،  عربستان سعودی، و ...که هر کدام به دلائلی متفاوت با اینترنت به طور کلی مخالف‌اند.  

به طور مثال،   روسیه کشوری است که اینترنت را سانسور می‌کند؛   البته طرف‌های غربی از ابراز این مطلب به دلائل دیپلماتیک خودداری می‌کنند،   ولی «خودداری» اینان به هیچ عنوان واقعیت را نمی‌تواند پنهان دارد.    در روسیة امروز پدیده‌ای به نام «آزادی بیان»،  خصوصاً آنچنانکه اینترنت مطرح می‌کند،   نه در ابعاد سیاسی و اجتماعی،  که حتی در ابعاد فرهنگی وجود ندارد.  با اینهمه نمی‌توان روسیه را نه از منظر فناوری و نه از بعد مالی و سرمایه‌گزاری با کشورهائی که بالاتر عنوان کرده بودیم مقایسه نمود.   چین نیز کشور دیگری است که با اینترنت دشمنی دیرینه دارد.   

حکومت مائوئیست‌های پکن که از دیکتاتوری سیاه مائو و «کتاب سرخ» کذا به یک‌باره پای در میدان «سرمایه‌داری» از نوع بهره‌کشی و سرکوب توده‌ای گذاشته‌،   به هیچ عنوان حاضر نیست موضع‌گیری‌های «مائوئیستی» دولت خیرخواه ملت را با «آزادی بیان» به زیر سئوال ببرد.   از اینرو در برنامه‌‌های پکن،   سرکوب «آزادی بیان»‌ اولویت ویژه دارد و‌ از جایگاه بسیار مستحکم و توجیه‌شده‌ای برخوردار است.  

کشور دیگری که با اینترنت به قول جمکرانی‌ها «زاویه» پیدا کرده،  ‌ در کمال تعجب دمکراسی هند است.   ساختار سیاسی این کشور،  علیرغم دمکراسی غیرقابل تردید حاکم برآن،  ساختاری است باستانی و متکی بر مجموعه پیشداوری‌هائی که «آزادی بیان» از نوع اینترنت پایه‌های‌اش را به لرزه در خواهد  آورد.   در دمکراسی هند،   «محدودیت کلام» در قالب ارتباطات قشرهای اجتماعی هنوز بر گویش سیاسی،  اجتماعی و فرهنگی حاکم باقی مانده،  و اگر اینترنت این «محدودیت کلامی» را به زیر سئوال برد دمکراسی سیاسی به شدت آسیب خواهد دید.    البته همانطور که می‌توان حدس زد،  اگر نمونه‌های روسیه،   هند و چین با «آزادی بیان» به شیوة آمریکائی که سوغات اینترنت است مخالفت می‌کنند،‌  و این مخالفت را به صورتی بسیار فشرده و خلاصه در بالا ریشه‌یابی کردیم،   مخالفت‌های اینان با مخالفت  عربستان سعودی و جمکران تفاوت ماهوی دارد؛   مرکز تصمیم‌گیری سیاسی در روسیه و چین و هند «درونی» است،   حال آنکه در عربستان و جمکران چنین نیست. ‌ در این کشورها   استعمار و منافع استعماری تصمیم‌گیرندة نهائی خواهند بود.   

حال ببینیم مشکل عربستان،   امارات،  کویت و حکومت جمکران با اینترنت چه می‌تواند باشد؟  در مرحلة نخست می‌باید این اصل اساسی را بپذیریم که حاکمیت‌ در این کشورها استبدادی،  فاسد و متحجر است،   در نتیجه به صورت خودبه‌خود با «آزادی بیان» مشکل پیدا خواهد کرد.  ولی مشکل اینان با مشکل دیگر کشورها که در بالا به آن‌ اشاره کردیم متفاوت است.    فضای سیاسی‌ای که تحت «انقیاد» این حکومت‌ها قرار گرفته،  یوتوپیائی است؛   به این معنا که ارتباط‌اش را به طور کلی با واقعیات اجتماعی گسسته.   این حکومت‌ها در خلاء فکری،  فلسفی و عقیدتی بر مجموعه‌ای حکم می‌رانند که در واقع وجود خارجی ندارد.   به طور مثال،  تکیة‌ آخوندها بر پدیدة موهوم «مردم» به بهترین وجه نشان می‌دهد که «مردم» مورد نظر اینان با افرادی که در شهرها و روستاهای ایران ساکن‌اند تفاوت بسیار دارد.   چرا که محبوبیت و مشروعیت ادعائی حاکمیت اسلامی را نزد اینان نمی‌بینیم.   این نوع «مشروعیت» فقط در نمایش‌های «فرمایشی ـ  دولتی» خود را به منصة ظهور می‌رساند.   در شرایط عادی،  احدی برای حاکمیت جمکران پشیزی ارزش و اعتبار قائل نیست،  طیف حکومتی اگر به چنگ ملت ایران بیفتد تکة بزرگ‌اش گوش‌اش خواهد بود.   

ولی در کنار این «واقعیت» غیر قابل انکار،‌   یعنی نفرت مردم از نظام‌های استبدادی و ضدبشری،‌  این نوع حکومت‌ها مشکل دیگری نیز دارند.   اینان مشروعیت خود را از کانال‌هائی کسب می‌کنند که اینترنت و آزادی بیان موجودیت‌شان را به خطر خواهد انداخت.   نخستین کانال «مشروعیت‌بخش» این قماش رژیم‌ها «تقدس»،  یعنی «باورهای» دینی‌ و بومی و قومی در کشورهای متبوع‌شان است.   باورهائی که همچون دیگر «پیشداوری‌ها» بر کوردلی،   تاریک‌اندیشی،‌ خرافه،‌  مبهمات عصرحجر و تعصبات و توهمات تکیه کرده.  تزلزل پایة این باورها،   ارکان رژیم پوسیده و استخوانی را چنان به لرزه در می‌آورد که مفری جز فروپاشی نخواهد داشت.  

به عنوان نمونه،‌   اگر خاندان سعود در افکار عمومی عربستان،  جایگاه «کلیددار کعبه» را از دست بدهد،   چگونه می‌توان برای این «خاندان» فلسفة وجودی دیگری جز نوکری در بارگاه شرکت «آرامکو» آمریکا یافت؟  روشن است که چنین «فلسفة وجودی‌ای »،  حتی در عربستان سعودی نیز که از منظر نظریه‌پردازی سیاسی یکی از عقب‌مانده‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌رود مشکل می‌تواند پایه‌ای جهت یک مشروعیت مطلوب به حاکمیت اعطا کند.   

در نتیجه در حکومت‌هائی از قبیل عربستان و جمکران،‌   که هم از امکانات مالی کافی جهت سرمایه‌گزاری در فناوری‌های نوین برخوردارند،   و هم تخصص برخی طبقات اجتماعی امکان استفادة بهینه از ابزارهای ارتباطی را فراهم می‌آورد،   مشکلی که اینترنت به وجود آورده،  ایجاد تزلزل در  باورهائی است که این حکومت‌ها بر آن تکیه زده‌اند.  

سانسور اینترنت،‌  این امید واهی را به این حکومت‌ها داده که از این طریق قادر خواهند بود در برابر تحولاتی که در تفکر اجتماعی پیش می‌آید،   و یا در مقابل تغییراتی که در ساختار رفتاری و الگوهای فکری به وجود خواهد آمد ایستادگی کرده،   جامعه را در ایستائی نگاه دارند،   تا نظرات استعمار تأمین شود.   باید اذعان کرد که چنین برخوردی جز توهم نیست.    جامعة بشری در مسیر تحولات خود منتظر «تصمیمات» مشتی شیخ و شیخک باقی نخواهد ماند،   و دیر یا زود طوفان‌های اجتماعی و فرهنگی برگ‌های دفتر فرسودة موجودیت این نوع رژیم‌ها را به گردباد تحولات خواهد سپرد.   ولی تا زمان وزیدن چنین گردبادهائی،   سانسور همه جانبة‌ اینترنت تنها راه باقی مانده در برابر اینان خواهد بود.  

این نوع حکومت‌ها نه همچون روسیه و هند و چین،‌ که در مسیری متخالف اینترنت را سانسور می‌کنند.  چرا که سه کشور مذکور در مسیر حفظ مراکز تصمیم‌گیری داخلی و در مصاف با سرمایه‌داری غرب فعال‌اند،  حال آنکه دست‌نشانده‌ها و نوکران  غرب در مسیر حفظ موجودیت وابستة خود به همین سرمایه‌داری‌ها اینترنت را مثله می‌کنند.  این حکومت ها هرگز منافع غرب را به خطر نمی‌اندازند،   این تحولات فکری،  اجتماعی و سیاسی ملت‌هاست که منافع غرب را متزلزل خواهد کرد و اینان جهت مقابله با همین تحولات دست به سانسور می‌زنند. 

به همین دلیل است که بارها و بارها گفته‌ایم و بازهم می‌گوئیم که «فرمان» سانسور اینترنت در کشورهای نفتخیز از سوی کانال‌های وابسته به غرب صادر می‌شود.   در وبلاگی تحت عنوان «فیلترینگ و گه‌خورینگ»‌ این مسئله را در مورد امارات متحدة عربی تا حدودی شکافته بودیم.   حال پس از این مقدمة طولانی که جهت قرار دادن مخاطب در رابطه‌ای نزدیک‌تر با واقعیات ارتباطات نگاشته شد،   نگاهی داشته باشیم به مقالة حضرت «وال‌ستریت جورنال»!  در این مقاله نویسنده به صراحت از گسست ارتباط اینترنتی ایران با جهان سخن به میان آورده و می‌گوید: 

«ایران قطع تماس با اينترنت بين‌المللی را تدارک می‌بيند!»

اینکه تشکیلاتی از قماش حکومت اسلامی بخواهد به طور کلی رابطه‌اش را با خارج از کشور قطع کند تعجب ندارد؛   «انزوا»،   از مهم‌ترین الزامات یوتوپیاست و  رابطه با خارج از کشور،   هر چه باشد تهدید این انزواست.   چرا که ارتباط  و تبادل به معنای ورود عوامل و عناصری به درون ساختار اجتماعی است که با یوتوپیای «شترگاوپلنگ» اسلامی هماهنگی نخواهد داشت.   ولی آنچه به معنای واقعی در این میانه ایجاد ابهام می‌کند،  این است که چرا حکومت اسلامی،  در روزنامه‌های آمریکا قصد دارد ارتباط کشور را با خارج قطع نماید؟

به عبارت دیگر چه دلیلی دارد که حکومت اسلامی از بیان اهداف سرکوبگرانة خود اجتناب ورزد،   در صورتیکه به گواهی تاریخچة 33 ساله‌شان،   حضرات در هیچ موردی چنین ملاحظاتی به خرج نداده و برای ابراز برنامه‌های ایرانی‌ستیزشان از هر فرصتی استفاده کرده و می‌کنند.   خلاصه بگوئیم رسانة «روپرت مرداک»  پیش از حکومت اسلامی از «تدارکات» این حکومت برای قطع رابطه با جهان خبر می‌دهد!   یک وقت فکر نکنید برای  تدارکات کذا از حضرات در غرب کمک می‌گیرند!         

در هر حال نویسندة مقاله در ادامه،  ضمن اشاره به طرح «اینترنت ملی» که پیشتر توسط حکومت ملایان مطرح شده بود، می‌گوید،  این طرح به معنای سرآغاز قطع ارتباط ایرانیان با جهان خارج خواهد شد.   پس اگر نویسندة «وال ستریت جورنال» از شدت خوشحالی در پوست نمی‌گنجد،  تعجبی ندارد.   در چنین شرایط ایده‌آلی،  ایران به دورة‌ «گوتنبرگ» عودت داده شده،‌  و تا دنیا دنیاست، ‌ یانکی‌ها خواهند توانست نفت ما را به رایگان ببرند و هیچکس  نیز بالای حرف  «مقام معظم» حرفی نخواهد زد.   درست مثل دوران نورانی «امام» روشن‌ضمیر سبزها.   ولی همینجا بگوئیم،   قلم‌زن «وال‌ستریت جورنال» شکمش را بی‌جهت صابون  زده؛  «اینترنت ملی» طرحی است کشکی و «آبدوخیاری»  که فقط می‌تواند از ذهن علیل ملا و بچه‌ملا تراوش کند.   از مخیلة همان‌ها که اصولاً ساختار فنی ارتباطات اینترنتی و کاربرد ابزارهائی از قبیل «ابر اطلاعاتی» را نمی‌شناسند.   اینان می‌پندارند که ارتباط اینترنتی بین دو نقطه،   یک شبکة «قائم به ذات» است که با آن می‌توان از خانة حسن به دفتر حسین نامه فرستاد!   این برخورد تبلیغاتی که پیشتر هم در بارة آن سخن گفته‌ایم،   سوءاستفاده از ناآگاهی عمومی است.  

«اینترنت ملی» که نویسندة «وال‌‌ستریت جورنال» قصد دارد با آن بچه‌ها را بترساند،   همان است که امروز وزارت اطلاعات با شبکة «ایمیل» صورت داده.   این «وزارتخانه» در داخل کشور با استفاده از فناوری‌هائی که شرکت «نوکیا» در آغاز دورة دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به ملاها فروخت،   و از قضای روزگار «گندش» هم در روزنامه‌های جهان  درآمد،   اینک شروع به کار کرده.   تمامی ایمیل‌های ارسالی به ایران،  حتی «جی‌میل‌ها» از طریق این شبکه تحت نظارت وزارت اطلاعات قرار می‌گیرد و طرف‌هائی که «ایمیل» را در داخل دریافت می‌کنند در صورت «لزوم» تحت نظر‌ قرار خواهند گرفت.   این است  «اینترنت ملی!»  نوعی شبکة بولتن‌نویسی دولتی که با کمک‌های فناورانة غرب در اختیار ملایان قرار گرفته. 

ولی اینکه چنین شبکة بولتن‌نویسی‌ای بتواند جایگزین اینترنت شود جای بحث و گفتگوی  فراوان دارد.  اما نویسندة «وال‌ستریت جورنال» بدون توجه به این مسائل،  «هدف» حکومت اسلامی را از  «اینترنت ملی» برای‌مان بازگو می‌کند.  به زعم ایشان،   از آنجا که حکومت جمکران  «اسلامی» است اینترنت‌اش هم می باید «حلال» باشد؛   یعنی شبکه‌ای برای پخش روضه و زوزه و پوچیات: 

«شبکه‌ای واقعاً حلال برای مسلمانان خواهد بود که اخلاقيات و معنویات را هدف می‌گيرد»

گویا اینک راست‌گرایان ایالات متحد قصد دارند زمینه‌ای فراهم آورند تا با گسترش همین شبکة «ایمیل» که با پول نفت چپاول‌ شدة ملت ایران خریداری شده،  تمامی خدمات اداری و غیره که با تکیه بر اینترنت انجام می‌گیرد،   در صور تغییر شکل یافتة «شبکة ایمیل» جاسازی کنند.   به ادعای اینان شبکة کذا دیگر «حلال» خواهد بود.   خلاصه بگوئیم،  ملایان و اربابان‌شان می‌خواهند ضمن «بازگشت به گذشته»،   نوع ابتدائی اینترنت را از نو «اختراع» کنند؛   همان نوع که در سال‌های 1970 مهندسین شرکت «بل» در آمریکا،   با استفاده از آن برای یکدیگر «جوک دیجیتال» ارسال می‌کردند!   نام این «ماموت» بدهیبت و عصرحجری را هم رسانه‌های غرب گذاشته‌اند «اینترنت ملی!» 

ولی چه این «ماموت» خوش‌تیپ از یخ‌های قطبی سر برآورد،‌   و چه در خاک بپوسد،  یک اصل را نمی‌باید فراموش کرد؛  حکومت اسلامی با اصل «آزادی بیان» که پایه و اساس ارتباطات اینترنتی است کنار نخواهد آمد.   این حکومت بر اساس خفقان،  تقدس و نوچه‌پروری پا گرفته و تا زمانیکه عمال آن نفس بکشند حامی همین «ارزش‌های» ضدانسانی باقی خواهد ماند.   نام انسان‌ستیزی،   سرکوب و چپاول را هم گذاشته «دین اسلام!»   در اینجا فقط یک پرسش بی‌پاسخ ‌مانده و آن اینکه،  چرا روزنامة «روپرت مرداک» برای ما ملت و آزادی‌ اینترنت‌مان  «اشک تمساح» می‌ریزد؟ 

پاسخ به این پرسش روشن  است؛   اشکی که امروز «وال‌ستریت جورنال» برای «آزادی اینترنت» در ایران می‌ریزد،   همان اشکی است که جیمی کارتر برای رعایت «حقوق‌بشر» درکشورمان ‌ریخت.   دیدیم که تحت نظارت ایشان چقدر حقوق‌بشر رعایت شد!   مسلم بدانیم رهنمودهای پیامبرگونة‌ «وال‌ستریت‌جورنال» نیز در باب «آزادی اینترنت»،  همچون «حقوق‌بشر» اهدائی جیمی کارتر،‌ ایران و ایرانی را گلباران خواهد کرد.  هر چند به استنباط ما دیگر دوران واژگون‌نمائی و این نوع سیاستگزاری‌ها در ایران گذشته و کارفرمایان «وال‌ستریت جورنال» بهتر است فکری برای ماتحت «مبارک‌شان» بکنند.  


 












...







   





 










Share