۸/۱۴/۱۳۹۲

علی و آتلانتیک!

 
تظاهرات سیزده آبان امسال در شرایطی صورت گرفت که حضور لات‌ولوت‌های وابسته به حکومت اسلامی در خیابان‌ها با بروز مسائل و پیچش‌های گسترده‌ای در سیاست‌های داخلی و خارجی تقارن یافت.   البته جای تعجب نیست که امسال نیز در میعاد «بزرگداشت» تسخیر ساختمان سفارت ایالات متحد در تهران توسط عوامل ایرانی‌نمای سازمان سیا،  خبرگزاری‌های غرب،  هر یک به شیوة خود از این رخداد فرخنده «به نیکی» یاد کنند.  و صدالبته تظاهرات امسال نیز با شرکت «اقشار میلیونی» و بلکه «میلیاردی» انجام گرفت و در شرایطی که دولت روحانی،‌  حداقل در ظاهر امر،  تحت «زعامت» مقام معظم رهبری تلاش دارد تا روابط با شیطان بزرگ را «عادی» نماید،   عربدة اوباش و اراذل و نانخورهای مساجد و مراکز بسیج و محفل‌های آشکار و پنهان چماق‌کشی در خیابان‌های تهران به صراحت نشان داد که سیاست ضدایرانی‌ای که با کودتای ننگین 22 بهمن 57 بر این مملکت حاکم شده،   سنگ زیرین‌اش هنوز فعال است و حمایت‌های ماوراءبحاری از این اوباش‌پروری هنوز به نقطة‌ پایان خود نرسیده.    ولی علیرغم این «تداوم استعماری» شاید بهتر باشد خارج از هیاهوی تبلیغات رسانه‌ای نگاهی به شرایط واقعی سیاسی در کشور بیاندازیم؛  شاید تا حدودی از این شرایط رفع ابهام کنیم.   
 
در این راستا لازم است به چند رخداد مهم بنگریم.   چند روز پیش از تظاهرات کذا،   فدراسیون روسیه در مرزهای جنوبی‌اش ـ   بخوانیم سواحل دریای خزر ـ  دست به یک رزمایش گسترده و غیرمترقبة «نظامی‌ ـ‌ هسته‌ای» زد.   و از آنجا که این نوع رزمایش‌ها پیوسته با دیپلماسی‌های جاری ارتباطی تنگاتنگ دارد،   استنباط ما این است که برخی عوامل آمریکا  در عادی‌سازی روابط واشنگتن با حکومت اسلامی سنگ‌اندازی‌هائی صورت می‌دهند،   و مانور هسته‌ای روسیه پاسخی به این عوامل بوده.  
 
و دقیقاً در واکنش به همین رزمایش بود که علی خامنه‌ای توسط عوامل ایالات متحد به صحنه آورده شد تا به بهانة ‌سخنرانی ‌در مورد «سیزده آبان»،   تا آنجا که می‌تواند با زدن به «سیخ و سنگ»،‌   هم مذاکره‌کنندگان را «بچه‌های انقلاب» خوانده و از عملکردشان حمایت به عمل آورد،  و هم فحاشی‌های رایج در مورد «غیرمشروع» بودن اسرائیل در جغرافیای منطقه را بار دیگر به میانة میدان سیاست کشور بیاندازد.  به عبارت دیگر،  علی خامنه‌ای وحشت خود را از تحولات جاری در قالب سیاست به نعل و به میخ بروز داد،   و تلاش کرد تا به قول معروف،  نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را!    هر چند به استنباط ما،   با این موضعگیری،  ‌ خامنه‌ای هم خود و عوامل حکومت اسلامی را «جزغاله» کرد،‌  و هم دیگر جائی برای این حکومت در گفتمان سیاسی خاورمیانه باقی نگذاشت:
 
«[...] هيچکس نبايد مجموعه مذاکره کنندگان ما را سازشکار بداند،  اينها بچه‌هاي خود ما و بچه‌هاي انقلابند. [...] به مذاکره خوشبين نيستم [...] اگر مذاکرات به نتيجه برسد که چه بهتر، [...] لبخند فريب‌گرانه دشمن کسي را دچار خطا نکند [...] جوانان مؤمن و شجاع دانشجو که در سال 1358،  سفارت آمريکا را تسخير کردند[...] از اين مذاکرات ضرري هم نمي‌کنيم[...]» 
روزنامه ابتکار،  دوشنبه 13 آبان ماه 1392
 
باید به آقای خامنه‌ای گفت،  این « جوانان مؤمن و شجاع دانشجو» همان‌ها نیستند که چند سالی است در حصر و حبس و انزوا افتاده‌اند و برخی در لندن و واشنگتن اقامت گزیده‌اند؟  ولی نهایت امر،   با این نوع موضع‌گیری‌های خصمانه،  گنگ و فاقد چارچوب،  احدی پای به مذاکرات سیاسی نگذاشته که سرکار بخواهید «مذاکره» آغاز کنید.   البته موضع‌گیری گنگ و مبهم اخیر «مقام معظم» پیرامون سیاست‌های داخلی و خارجی دولت،   هر چند با فرمان و از «راه‌ دور» توسط یانکی‌ها تنظیم ‌شده،  فی‌نفسه نمایه‌ای است از سنت حاکم در رابطة آخوند با جامعة ایران.   آخوند شیعی‌مسلک،   طی 300 سالی که از موجودیت‌اش می‌گذرد،  همیشه تلاش کرده تا با اجتناب از موضع‌گیری صریح‌ در برابر روند مسائل،   خود را «برندة» صحنة سیاست کشور جا بزند.   این مسئله‌ای بود که پس از آغاز رشد شهرنشینی در دوران ناصرالدین شاه قاجار در قوالب متفاوت و خصوصاً طی پایه‌ریزی نطفه‌های انقلاب مشروطه به صراحت خود را نشان داد.   همانطور که اکثر مکاتب معتبر تاریخ‌نگاری معاصر کشور به صراحت عنوان ‌کرده‌اند،‌  آخوندها در انقلاب مشروطه که می‌باید نخستین تلاش ایرانیان جهت خروج از کلاسیسیسم قرون‌وسطائی و پای گذاردن به دنیای مدرنیته به شمار آید،   هم «طرفدار»‌ مشروطه بودند،‌   هم «مخالف» آن!    
 
به عبارت دیگر،  در آغاز دوران مشروطه نیز،   هر گاه که در گیراگیر تحولات اجتماعی و سیاسی احساس می‌شد،   وزنة استبداد قرون‌وسطائی «دربار ـ ملا» سنگین‌تر شده،   آخوندها آناً دشمن مشروطه می‌شدند؛  ولی در میعادی که جنبش‌های برخاسته از مدرنیته قدرت بیشتری می‌گرفت،  شاهد «حضور فعال» همین ملایان در صفوف مشروطه‌طلبان هستیم!  آثار فریدون آدمیت که در واپسین سال حکومت شاه به چاپ رسید و به این موضع‌گیری مزورانة آخوند اشاره داشت،  هرگز در حکومت اسلامی تجدید چاپ نشد.‌    در هر حال،  این بده‌بستان مزورانة آخوند با تاریخ کشور نهایت امر کار را بجائی کشاند که ملایان رسماً خواهان مشروطه‌ای «مشروعه» شدند!   و همان خواستند که امروز علی خامنه‌ای می‌خواهد.  خواست ملایان در آن دوره چه بود؟   هم استبداد «دربار ـ ملا» بر جامعه حاکم باقی بماند؛   و هم رفرم‌های مسخرة میرپنج و صحنه‌سازی‌های دلقلک‌مأبانة وی با آن شنل «آبی آسمانی» نشانه‌ و نمادی از «مدرنیتة» کشور بشود؛  تا نهایت امر،   با تکیه بر دین‌خوئی دربار،   آخوند بتواند مشروطه‌خواهی و نهضت مدرنیتة ایران را از ریشه بسوزاند و دیانت را عین سیاست کند.   روند مسائل تاریخی در این مقطع روشن است.   قشر آخوند در پیشبرد این پروژة استعماری با موفقیت روبرو شد،   و دیدیم که پس از 57 سال حاکمیت «مدرن» پهلوی‌ها،   ایران چگونه با چند تظاهرات روزانه و چند الله‌اکبر شبانه،   شادان و خندان و دست‌افشان پای به دوران سیاه قرون‌وسطی گذارد.   
 
ولی اشتباه نکنیم،   طی دوران پهلوی نیز همین رابطة «به نعل و به میخ» را آخوندها حفظ کردند.  هم از کودتای میرپنج و استبداد «مدرن» وی حمایت به عمل آوردند،   هم «دین خدا» را در پناه دربار آخوندپناه پهلوی از گزند محفوظ داشتند،  و هم در هر موقعیتی که احساس می‌کردند حکومت کودتائی پهلوی‌ها تضعیف ‌‌شده،   اراذل و اوباش را به عنوان مخالفان استبداد پهلوی به خیابان می‌کشیدند و «مشروطه‌خواه» می‌‌شدند!  و بر جسد به خون خفتة مدرنیتة کشور در این مناسبت‌ها چند نوحة «حسینی» داغ هم می‌خواندند.  سخنرانی روح‌الله خمینی در مخالفت با انقلاب سفید اوج این برخورد دوگانه است.  به این ترتیب ملایان هم نانخور پهلوی بودند،   و هم مخالف استبداد و هم ناجی «الهامات» انقلاب مشروطه!   این بازی مسخره ادامه یافت تا رسیدیم به کوتای «جدید»،   یعنی به 22 بهمن 57 که در عمل یانکی‌ها سربازخانة پهلوی را با مسجد ملا جایگزین کردند،   و آغازگر قرون‌وسطای نوین ایران شدند.         
 
ولی علیرغم این تاریخچة اسفبار،   آنچه علی خامنه‌ای و قشر آخوند فراموش کرده،  یا بهتر بگوئیم،  آنچه حامیان اینان در ینگه‌دنیا در نظر نگرفته‌اند،  این واقعیت «تلخ» است که هم روابط منطقه‌ای،   به دلیل فروپاشی بلشویسم سازشکار شوروی در مرزهای شمال ایران بنیادی نوین گرفته،   و هم ایران از پایه و اساس تغییر کرده و آخوند به دلیل بیش از سه دهه حکومت مستبد و فاسد اسلامی،   موضع «ربانیت‌‌اش» را از دست داده.    در نتیجه،‌   بازی تکراری و مسخرة «نه سیخ بسوزد و نه کباب» آخوندها،   اگر در گذشته به نیازهای ملا و اربابان‌اش بخوبی پاسخ می‌داد،   امروز در سیاست‌های جاری ایران نخواهد توانست برای اینان حاشیة امن تأمین کند.   
 
آخوندیسم راه دیگری در برابر ندارد،‌   یا مواضع خود را در قبال سیاست‌های کشور با صراحت عنوان کرده،‌   با اجتناب از گنگ‌گوئی و جفنگ‌بافی و «مردم‌دوستی»‌ مسئولیت این سیاستگزاری‌ها را بر عهده می‌گیرد،   یا برای همیشه صحنة قدرت‌دوستی و قدرت‌سازی را تفویض کرده،  به کار اصلی‌اش یعنی روضه‌خوانی در مساجد باز می‌گردد.   این است واقعیتی که ما در ورای سخن‌پرانی‌های اخیر خامنه‌ای و نوچه‌هایش از قماش سعید جلیلی و احمد خاتمی می‌بینیم.  و با در نظر گرفتن روند مسائل منطقه مشکل می‌توان خارج از این چارچوب سیاست دیگری را در ایران پیش‌بینی کرد.    
 
با توجه به تحقیقات مورخان صاحب‌نام به ویژه در آمریکا،‌  امروز این امر از بدیهیات است که جناح‌های مشخصی در ایالات متحد از دیرباز از جریانات فاشیست در جهان حمایت به عمل ‌آورده‌اند.  این جناح‌ها همان محافلی‌اند که حکومت‌های اسلامی،   تندروهای اسرائیل،   فاشیست‌های رنگارنگ اروپائی و قاچاقچیان انسان،   موادمخدر و سلاح را مورد حمایت قرار می‌دهند.  پیشبرد سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای ـ چین،  روسیه و هند ـ  این محفل جنایتکار را به انزوا خواهد کشید.  همانطور که می‌بینیم تحولات مسائل جهانی لندن و پاریس و برلن را از «بهار عرب» جدا کرده،  و این سرطان اجتماعی اینک به ریشة‌ اصلی‌اش یعنی واشنگتن نزدیک شده.   به عبارت دیگر در آن‌سوی آتلانتیک «علی مونده و حوض‌اش!» در نتیجه،  در اینسوی آتلانتیک هم علی خامنه‌ای نمی‌تواند همچنان بر شاخ فاشیسم بنشیند و  برای ملت ایران اراجیف بخواند و با ضدونقیض‌گوئی و چرندبافی،   هم اوباش گروگان‌گیر سفارت را «بچه‌های مومن» بخواند،  هم زندان‌بانان اینان،   یعنی باند سعید جلیلی را مورد حمایت قرار دهد.    
  
روحانیت شیعی‌مسلک به استنباط ما به آخر خط سیاسی خود نزدیک شده.  خامنه‌ای نمی‌تواند یک نفره نقش «پارلمان» برای کشور ایفا کند،   و هر روز با نوسانات و هیجانات سیاسی تغییر موضع هم بدهد!    روند تغییر مواضع در یک حاکمیت فقط در دمکراسی می‌تواند محقق شود،   نه در یک تئوکراسی قرون‌وسطائی و دست‌نشانده.   و روند «دمکراتیک» به سازماندهی دمکراسی سیاسی نیاز دارد.  در نتیجه یا روحانیت شیعی‌مسلک بر دمکراسی سیاسی و حاکمیت قوانین «انسان‌محور» صحه می‌گذارد،   یا با نفی دمکراسی از صحنه سیاست ایران خارج خواهد شد.   به استنباط ما نمی‌باید منتظر تغییر موضع روحانیت باشیم،   چرا که اینان مرد این میدان نیستند،   و از سوی دیگر،  سیاست‌های حاکم جهانی نیز برای چسباندن نان به تنور یخ‌زدة روحانیت شیعی‌مسلک صف نخواهد کشید.