
اجزاء مختلف بحرانی که، رسانهها در سطوح مختلف، بر آن نام «سهمیهبندی» بنزین گذاشتهاند، در حال علنی شدن است. دیروز از قضای روزگار دو خودروی انفجاری در مرکز شهر لندن «کشف» شد، و در نیمههای شب دیشب نیز، یک مقام امنیتی ـ انواع مختلف اینان را همیشه در کنار گویندگان اخبار تحت عنوان «مفسر» میبینیم ـ در تلویزیون دولتی فرانسه اعلام داشت که، «کشور فرانسه یکی از اهداف تروریسم» است! در توجیه این نقطهنظر، دلیل ارائه شده نیز از حد «ممنوعیت» حجاب در مدارس فراتر نرفت! اینکه چرا یک باره مقامی امنیتی در کشور فرانسه، علیرغم عدم حضور اینکشور در ماجراجوئیهای عراق، کشور را «هدف» تروریسم بینالمللی اعلام میکند، در صورتیکه چند هفته پیش و طی دوران ژاک شیراک اصولاً چنین گفتمانی وجود خارجی نداشته، مسئلهای است که بررسی آنرا در ابعاد داخلی، به «مفسران» کشور فرانسه واگذار میکنیم؛ ولی در این میان، تا آنجا که به ما ایرانیان مربوط میشود، مسئلة کلی، همان تغییر سیاست اروپا در هماهنگی با آمریکاست که میتواند بر سرنوشت کشور ایران تأثیری پایدار بگذارد.
بلر با «افتضاحی» که شایستگیاش را نیز داشت، صحنة سیاست کشور انگلستان را رها کرد، ولی جانشین وی، همانطور که در وبلاگ دیروز مطرح کردیم، آنقدرها از حق انتخاب برخوردار نخواهد بود. شاید لازم به تکرار نباشد، ولی مسئلة حضور ارتش انگلستان در عراق و افغانستان هنوز «لاینحل» باقی مانده! پیروزیهای چشمگیری که کاخسفید در آغاز درگیریها در صحنة رسانهها به «نمایش» گذاشته بود، امروز دیگر کمتر کسی را میتواند بفریبد؛ جنگ عراق و در کنار آن، بحران اشغال افغانستان نه تنها یک شکست نظامی، که یک شکست تمام و کمال سیاسی باقی مانده، و مسلماً نخستوزیر جدید انگلستان میباید برای این معضلات راه چارهای ارائه دهد! ولی سئوال اینجاست که، در چنین شرایطی، چه نوع راه چارهای میتوان یافت؟ ادامة حضور در عراق فقط بریتانیا را ضربه پذیرتر خواهد کرد؛ خروج از عراق، در این شرایط، روابط امنیتی و نظامی میان آمریکا و اروپا را به بحران خواهد کشاند؛ و شاید در پی همین بنبستهای سیاسی است که آقای براون و مشاوراناش دستاندر کار کشاندن بحران به درون خاک کشور ایران شدهاند، و در راستای این بحرانسازیها چه کسی بهتر از «رهبر معظم» حکومت اسلامی!
علی خامنهای، در میان معممهائی که پس از کودتای 22 بهمن، به ناگاه از آسمان به درون پدیدهای به نام «شورای انقلاب» افتادند، شاید یکی از ناشناسترین و بینام و نشانترینهایشان باشد؛ اگر ساواک برای توجیه مقامات «بالای» افرادی چون رفسنجانی و بهشتی خود را موظف به چاپ یک عکس «امنیتی» و شمارة تقلبی و ساختگی زندان از اینان میدید ـ هر چند که اینگونه عکسها دلیلی بر چیزی نیست ـ برای علیخامنهای اصولاً هیچگونه توجیهی ضروری تلقی نشد! ایشان بدون هیچگونه سابقهای، بدون هیچگونه نوشتار معتبری در نظریهپردازی سیاسی، و یا در زمینة تحقیقات سیاسی، و بدون هیچگونه پروندهای از نظر نظامی، امنیتی و عملیاتی ... معلوم نیست به چه دلیل، یکی از اعضای ثابت «شورای انقلاب اسلامی» شدند؛ شورائی که حتی پیش از 22 بهمن، به دست ارتش آمریکا در ایران تشکیل شده بود. البته بعضیها، مبارزات «نامرئی» ایشان در ارتشهای اسلامی لبنان را مطرح میکنند، مطلبی که خود جای بحث و گفتگو دارد! چرا که هر تفنگچیای را نمیتوان کارشناس مسائل نظامی «معرفی» کرد.
وضعیت حوزوی و معلومات فقهی خامنهای نیز عملاً در همان هاله از ابهام مطلق دست و پای میزند، بر خلاف ادعاهای «زندگینامه» نویسان و احوالات نویسان ایشان، علی خامنهای از هر گونه موضع حوزوی، حداقل در حدی که بتوان آنرا تعیین کننده به شمار آورد بینصیب است. اصولاً از حد و حدود «معلومات» فرضی حوزوی ایشان، جز تکرار جملة بیسروته، «کسب فیض در محضر» این آیتالله و آن آیتالله، سخنی به میان نمیآید. ولی از آنجا که اشغال مقامات بالا، آنهم به صورت مادامالعمر، در یک نظام استعماری و دستنشانده آنقدرها هم نیازمند علم و دانش نیست؛ این «پدیده» که معلوم نیست حتی معمم هم باشد، از روز نخست به دست «قدرتمند» حاجروحالله که خود نیز دست کمی از این یک نداشت، به مقامات بالای «نظامی» و «امنیتی» کشور منصوب میشود! در همین راستا است که چند ماه پس از کودتای 22 بهمن، نام علیخامنهای را در فهرست مقامات نظامی و امنیتی میبینیم: معاونت وزارت دفاع، سرپرستی سپاه پاسداران، نمایندة خمینی در شورای عالی دفاع، و ... و اینهمه در شرایط جنگ با عراق!
اینکه یک ملانما ـ گفتیم که در ملا بودنش هم شک و تردید وجود دارد ـ بدون آنکه در عمر خود یک فشنگ را لمس کرده باشد، در شرایط یک جنگ، در جبههای به طول یکهزار کیلومتر، معاونت وزارت دفاع و سرپرستی گروههای میلیشای سپاه پاسداران را بر عهده میگیرد، از آن مسائلی است که میباید صاحبنظر را حسابی حالی به حالی کند! اگر جنگ عراق بر علیة ایران و ادامه دادن این جنگ از طرف برخی گروهها، توطئهای بر علیه ملت ایران در مسیر تأمین منافع اجنبی تلقی شود، «رهبر معظم» به احتمال بسیار زیاد یک ساواکی و پادوی استعمار بیش نیستند! چرا که دلیل دیگری، بر حضور پیگیر این فرد، نه در شورای انقلاب میتوان یافت، و نه در مقامات بالای امنیتی و نظامی!
اگر این سخنان را پیش از بحران «سهمیهبندی» مطرح میکردیم، برخی اشکالات وارد میشد، عنوان میکردند که جهتگیریهای مستقیم خامنهای در مسیر سیاستگذاریهای اجنبی، آنقدرها که ادعا میشود، «واضح» نیست؛ ولی امروز، این مشکل همانطور که ملاجماعت خواهد گفت، با تکیه بر «فیض الهی»، بر طرف شده! و طی بیانات «آتشین» ایشان در حمایت از برنامههای دولت «مهرورزی»، در جمعی از «مسئولان اجرائی حکومت»، میتوان به صراحت سیاستهای جدید دولت انگلستان را از زبان ایشان باز شنید! علیخامنهای در این گردهمائی، عبارات بیمعنائی چون «بازگشت به ارزشهای انقلاب»، «اتخاذ سیاستهای تهاجمی»، «شجاعت دولت» و ... را پشت سر هم تکرار میکند، یادمان نرفته که این ترهات، همان پرتوپلاهائی است که 28 سال پیش، همه روزه از زبان روحالله خمینی میشنیدیم. ترهاتی که ترجمان آن در عمل، سرکوب، غارت و تحقیر ملت ایران در عرصة جهانی شده! اگر 28 سال این «مضحکه» ادامه دارد و نتیجهاش این است که امروز مشاهده میکنیم، به قول صاحبنظران، جلوی ضرر را هر چه زودتر بگیریم منفعت است!
دولتی که در زبان الکن مشتی ساواکی و وطنفروش تا دیروز در قلههای دستیابی به «نیروی هستهای» قرار گرفته بود، امروز کاشف به عمل آمده که، عملاً نه تنها از «تولید»، که حتی از «خرید» و «توزیع» سوخت خودرو نیز عاجز مانده؛ آیا اینهاست آنچه، بر اساس بیانات «رهبرمعظم» میباید «شجاعت دولت» و «بازگشت به ارزشهای انقلاب» تلقی شود؟ کی قرار بر این گذاشته شده، که ملت ایران جهت «اثبات» این امر جانفشانی کند که، «اسلام» رهبرمعظم، اسلام خوب و درستی است؟ باید پرسید، این اسلام شما که گویا «خوب» است، برای شما و دوستانتان خوب بوده، چرا که شما را از ته چاهک مسجد به مواضع و موقعیتهائی رساند که اصلاً نمیدانید با آنها چه میتوان کرد! اگر این اسلام «خوب» است، چرا برای ملت ایران فقط ذلت و خفت به بار میآورد؟ مگر شما از این «مردم» نیستید؟ چه کسی گفته که نمیباید به ساحت مقدس «رهبر معظم» اهانت کرد؟ قرآن گفته، یا شریعت؟ باید از این فرد پرسید، تو کیستی که فکر میکنی از مسائل مردم این مملکت جدائی؟ این «اسلام»، خوب یا بد، تو و همپالکیهایت را همانجائی نشانده که محمدرضا پهلوی را نشانده بودند، بر سر چارپایة مستخدمی برای اجنبی! اگر یادت نرفته باشد، «اهانت» به مقام سلطنت هم «جرم» شده بود!
ولی میدانیم که این حرفها اصلاً به این «موجود» ارتباطی ندارد، ایشان فقط از یک ورشکستة سیاسی به نام «مهرورزی» حمایت میکنند، از کسی حمایت میکنند که عملاً مملکت را به ورشکستگی کشانده! ولی شاید بهتر باشد یک مطلب را گوشزد کنیم، ملت ایران میخواهد زندگی کند، مردان ایران «ملا» نیستند، زنان این کشور هم «منزل» نام ندارند! این یک را مثل اینکه این «رقم» ملا نمیتواند درست درک کند!
آنچه تحت عنوان بحران «سهمیهبندی» بنزین پیش آمد یکی از رویدادهای کلاسیک در کشورهای جهان سوم است، در کشورهائی که دولتهائی فاسد، بیلیاقت و دزد، با حمایت محافل اجنبی، بر احوالات یک ملت حاکم میشوند. این ساختارهای اجنبیپرست تصمیماتی خلقالساعه را همه روزه، بدون هیچگونه رایزنی در برابر افکار عمومی، به یکباره از «مرداب» حاکمیتهای فروریختهشان بیرون میکشند، تا آبی به آسیاب اربابان فرامرزی بریزند. تصمیمات این نوع «دولتها»، به صورتی اتخاذ میشود که، تو گوئی به طور مثال، در این ممالک هیچ مشکل دیگری، جز مصرف بیرویة بنزین وجود ندارد! ولی در پس پردة چنین صحنهگردانیهائی اگر درست بنگریم، زوایای دیگری خواهیم دید. به طور مثال خواهیم دید که چگونه دولت انگلستان برای خروج از بحران عراق و افغانستان دست به دامان «رهبرمعظم» و دولت «مهرورزی» شده! خواهیم دید که پس از فروپاشی توطئة جنگ بر سر سلاح هستهای «فرضی»، و کودتای ناموفق محافل «بشردوست» کالیفرنیائی، امروز نوبت به آتش افروزیهای «رهبرمعظم» کشیده، تا آخرین برگ برندة آمریکا و انگلستان را در منطقه «علم» بفرمایند!
ولی احتیاجی به تکرار مکررات نیست، برگ «مقاممعظم» رهبری، برگی است که سالهاست «سوخته»! این برگ از همان روزی سوخت که در دوران محمدخاتمی نمایندة رهبر معظم را با هو و جنجال و فحش از دانشگاه اسلام و مسلمین بیرون انداختند! بله، تکیه دادن به نیروهای انتظامی و امنیتی هم حد و اندازهای دارد، تا ابد نمیتوان همچون «رهبرمعظم» بر«سرنیزه» جلوس کرد! ولی در این مقام نمیتوان از کنار موضعگیریهای اخیر برخی آتشبیاران معرکة سیاستبازی ایران بدون هیچ بررسی گذشت. آتشبیارانی که بوی کباب به مشامشان خورده، ولی نمیدانند که در همسایگی «خر داغ» میکنند. در این میان میباید از کسانی یاد کرد که دیروز یک جابجائی کوچک در مدیریت کشور را در مقالاتی مفصل «فاجعه» معرفی میکردند، و امروز در روزینامههای حاکمیت اسلام، در توجیه «تصمیمات» سازندة همین دولت مهرورزی قلمفرسائی میکنند. بله، این تصمیمات امروز «سازنده» شده، چرا که دو جناح فعال است: سلطنت و حکومت اسلامی! و از آنجا که بعضیها جائی برای واکس زدن کفش سلاطین برای خودشان نمیبینند، به این صرافت افتادهاند که با ابراز وفاداری به حکومت اسلامی، ممکن است باز هم میدانداری در تهران را حداقل در خواب و رویا بتوانند ببینند!
ولی هم این جناح، و هم آن جناح، یک واقعیت را فراموش کردهاند، واقعیتی که همیشه طی تاریخ ننگین 80 سالة استعماری ایران به دست فراموشی سپرده شده: خواستهها و نیازهای ملت ایران! میباید به اطلاع این حضرات رساند که، اینبار تصمیمهائی که گرفته میشود، چه بخواهند و چه نخواهند، میباید از صافی افکار عمومی ملت ایران عبور کند. میباید به این حضرات اطمینان داد که، دوران «خوش» آقا بالاسرها گذشته، و به خاطر داشته باشند که، «خدایگان» و «خلایگان» هم دورانی داشت و دیگر سپری شده!