۵/۳۱/۱۳۹۳

مطبخ و مأموریت!




استراتژی‌ قدرت‌های بزرگ در عراق به تدریج پای به مراودات سیاسی‌ای می‌گذارد که سرنوشت ایرانیان را نیز به نحوی از انحاء تحت تأثیر قرار خواهد داد.   فروپاشی کاخ پوشالی بلندپروازی‌های خاورمیانه‌ای آمریکا،‌   که با شکست بهارعرب در مصر آغاز شده بود،   در سوریه و غزه تداوم یافت و سرانجام به عراق رسید.  در اینکشور که از دیرباز میدان تاخت‌وتاز فرقه‌های شیعی‌مسلک وابسته به انگلستان بوده،   شکست‌ کاخ‌سفید در آینة تحولات منطقه‌ای برای ملت ایران معنا و مفهومی دیگر خواهد یافت.   بی‌دلیل نیست که تمامی جناح‌های محفل «شیخ‌وشاه»،   از سلطنت‌چی‌ها و ساواکی‌های «محترم» گرفته،   تا جنبش‌سبز و ملانقطی‌های «فرنگی‌نما» و «مطهر و متدین»،   و خصوصاً ناراضی‌های «انقلاب اسلامی» در کنار یکدیگر در چاهک سازمان سیا برای پیروزی «آنحضرت» دست‌نماز می‌گیرند.  واقعاً مگر آنحضرت از کاخ‌سفید به دادشان برسد،   چرا که اینبار کودتای «شیخی‌‌وشاهی» در کار نخواهد آمد.   خلاصه بگوئیم،  گذشت آن روزگاران که «شیخ‌وشاه» خون ایرانی به شیشة فرنگی ‌می‌ریختند؛   اینرا خودشان هم به صراحت دریافته‌اند. 

در چنین شرایطی است که شبکة «شیخ‌وشاه» به تقلا افتاده.   از بی‌بی‌سی،  سردمدار این شبکة منحوس شروع کنیم که این روزها برای کردها،  ایزدی‌ها،   و خلاصه کودکان و زنان «معصوم» اشک تمساح می‌ریزد.  ‌ همان بی‌بی‌سی را می‌گوئیم که بیش از دو دهه قتل‌عام ملت عراق را به عنوان مبارزه با دیکتاتوری صدام حسین «جشن» گرفته بود و اینک در کشور مصیبت زدة‌ عراق  برای بریتانیا،   «مأموریت» درازمدت پیش‌بینی می‌کند: 

«'ماموریت بریتانیا در عراق ماه‌ها طول خواهد کشید'»
منبع:  بی‌بی‌سی، 27 مردادماه 1393

اگر بپرسیم این «مأموریت» چیست،  جواب روشن است،‌  مبارزه با تروریسم!   روزی که پس از حوادث 11 سپتامبر در نیویورک،   جرج بوش اعلام داشت،    نبرد با تروریسم سال‌ها به طول خواهد انجامید،  تحلیل‌گران اظهارات‌اش را با «دقت» لازم گوش ندادند.   برخی سخن از چند ماه گفتند و برخی دیگر 2 یا 3 سال را مطرح ‌کردند،   ولی هیچکس نگفت که این سناریوی هولناک که جرج والکر بوش آن را «نبرد با تروریسم» می‌خواند،   صورتکی است که جنگ‌سازان آتلانتیست جهت ارائة تصویر دلپذیر از یک جنگ استراتژیک جهانی از قماش «جنگ‌سرد» ساخته و پرداخته‌اند.       

جنگی که یک ساختار سیاسی و نظامی مشخص را هدف نخواهد گرفت.   چرا که کارزار سیاست جهانی دیگر نمی‌تواند همچون دوران گذشته خطوط حائل منطقه‌ای و امنیتی ترسیم کند.   در عمل،   ضعف کارزار سیاست جهانی در ترسیم خطوط امنیتی را به صراحت طی سال‌های بعد دیدیم.   آنزمان که سازمان ناتو گام به گام اروپای شرقی را اشغال می‌کرد،   و آنهنگام که در پاسخ به این تعرض آشکار،   سرانجام مسکو واکنش نشان داد و شبه‌جزیرة کریمه را «خاک روسیه» به شمار آورد.   بازیگران بین‌المللی در سکوت به تمامی این تحولات نگریستند و هیچ کدام حاضر نشد،   و هنوز هم حاضر نیست در برابر آن از خود عکس‌العملی نشان دهد.   

هر چند کمتر تحلیل‌گری،   خارج از فضاسازی‌های «جانبدارانه» به خود زحمت بررسی عینی این تحولات را هموار کرده،  ولی می‌باید روزی از روزها پرده از چهرة پلید «نبرد با تروریسم» یانکی‌ها برگرفت.  روزی از روزها باید حکایت آتش‌نشانی را بگوئیم،   که ملت‌ها را به آتش می‌کشد تا فلسفة وجودی‌اش به زیر سئوال نرود.   از آمریکا و انگلستان بگوئیم که سوار بر امواج خروشندة نژادپرستی،   سرکوب پلیسی،  فقر روزافزون و پول‌بازی،   همزمان برای سعادت و امنیت میلیاردها انسان‌ در چارگوشة جهان اشک تمساح می‌ریزند و نمایشنامة «دل‌سوزی» به صحنه می‌آورند.
   
این سناریوی مهوع در تمامی پهنة خاورمیانة امروز به جریان اوفتاده.  به صورتیکه،   ادامة نبرد فرضی دولت تروریست‌پرور ایالات متحد با «تروریسم» در خاورمیانه به چند استراتژی همزمان و متخالف جان داده.   استراتژی نخست به نبرد ایالات متحد با داعش منجر شده.   در این استراتژی،   ایالات متحد تلاش دارد شکست مفتضحانه در سوریه را با یک جنگ «ساختگی» بیاراید.  این نبرد «فرضی» که ابعاد و اهداف‌اش ‌به هیچ عنوان مشخص نشده،   ‌ برای شبکة خبرسازان وابسته به غرب خیلی «خوش‌خوراک» است.   چرا که،  قسمت اعظم تلاش‌های‌شان را به بزک همین «خبر» سرنوشت‌ساز و کشکی اختصاص داده‌اند. 

استراتژی دیگر آمریکا در خاورمیانه به بازپس گرفتن مواضع از دست رفته در اسرائیل و غزه اختصاص دارد!    بله،   اینجا نیز ایالات متحد تلاش  می‌کند تا بر شکست علنی‌اش دربحران  اخیر اسرائیل و حماس پرده‌ای از «ابهام» فروافکند،   و ناکامی خود را با اوج‌ دادن به درگیری‌های نظامی میان طرفین «تزهیب» نماید.   خلاصه بگوئیم،   اگر آنچنان که مسائل در جریان اوفتاده،   قرار باشد حماس به طور کلی از صحنة توازن‌ نظامی و امنیتی در نوار غزه حذف شود،   و اسرائیل نیز تحت‌تأثیر سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای خود را هر چه بیشتر از شر سیاست‌گزاری‌های «سنای» آمریکا خلاص کند،  گذران زندگی عموسام در منطقه مشکل می‌شود.  و این واقعیت تلخ رنگ‌ از رخسار بعضی‌ها پرانده!

ولی استراتژی سومی نیز در منطقه فعال شده.   در این استراتژی ایالات‌متحد سعی دارد با کارت‌های سوخته‌اش:   ترکیه و حکومت اسلامی جمکران پای به بازی سرنوشت‌سازی بگذارد!    در این راستا،  همانطور که شاهدیم،‌  از طریق «تغییر» قانون اساسی،   واشنگتن کشور ترکیه را نهایت امر به نوعی دیکتاتوری از انواع ولایت‌فقیه تبدیل کرد.   و در این مسیر با تکیه بر «حضرت رئیس‌جمهور» که کسی نیست جز همان فوتبالیست نوچة اخوان‌المسلمین،   توانست برای اوباش اسلامگرا «تأئیدات رسانه‌ای» کافی نیز جمع‌آوری نماید!   در این ترکیة «نوین»،‌  که دیگر نه مجلس کاره‌ای است،  و نه افکارعمومی حقی برای حرف زدن دارد،   فقط و فقط اردوغان می‌ماند و دروازة حریف!   یک مترسک مضحک به نام «داوات‌اوغلو» هم قرار است «نخست‌وزیر» این جمهوری نیست‌درجهان شود!   همان داوات‌ اوغلوئی که در دوران تصدی پست وزارت امور خارجة ترکیه جز معلق زدن برای آمریکا در سوریه،  غزه،   اوکراین،  ارمنستان و عراق «دیپلماسی» دیگری نداشت،   و در تمامی این دیپلماسی‌ها شکست خورد و آنقدر دست‌اش از پا درازتر شد که گویا فقط به درد نخست‌وزیری مهرة سوخته‌ای به نام اردوغان می‌خورد.   اینبار نیز وظیفة اصلی «داوات اوغلو» به احتمال زیاد از تکرار همان دورهای شکست و افتضاح که از سال‌ها پیش در کارنامه‌‌اش به ثبت رسیده یعنی نشان دادن جای دوست و دشمن آمریکا به «مردم» تجاوز نخواهد کرد.   

ولی سیاست آمریکا در آناتولی یک لایة‌ مکمل هم دارد که می‌باید آن را در قم جستجو کنیم.   این لایة ‌مکمل عبارت است از للایبا «قابل معاشرت» کردن اوباش جمکران.   همان‌ها که روز 22 بهمن 57 با سرنیزة ارتش خودفروختة شاهنشاهی از زباله‌دان بیرون کشیده شدند تا بر اریکة قدرت در ایران بنشینند.  برای پیروزی این لایة‌مکمل، ‌ آخوندهای خودفروختة شیعی‌مسلک،  ‌ و لات‌ها و «سیاسیون اسلام‌زده» دو وظیفة اصلی بر عهده دارند.   نخستین وظیفة اینان تطهیر اسلام‌گرایان ترکیه،‌   و اثبات «دمکرات» بودن لات‌های اخوان‌المسلمین آنکارا از طریق به ارزش گذاردن «تفاوت‌های» شیعه و سنی است!   به عبارت دیگر،  با به نمایش درآوردن وحشی‌گری‌ «شیعه‌ها» در برابر افکارعمومی ترکیه،   از  حکومت مفلوک،‌  دست‌نشانده و فروپاشیدة «آتاترکی‌های اسلامگرا» تصویر دلپذیر ارائه می‌دهند.   دومین وظیفة ‌لوتی و عنترهای سازمان سیا در جمکران،   بازتعریف «اسلام سیاسی»،   و خوشمزه‌تر کردن آن به دهان خلق‌الناس و خصوصاً میدان دادن به تبلیغات اسلامگرائی در شبکه‌های یانکی‌جماعت است.   برای تحقق این بخش از سناریوی یانکی‌ها،   ادعای مخالفت بی‌قید و شرط ملایان قم وکاشان با داعش کفایت خواهد کرد!    به عبارت دیگر،   تروریست‌های جمکران با محکوم کردن تروریست‌های داعش «تطهیر» می‌شوند،   و بین‌الملل ابلهان باور خواهد کرد که حکومت انسان‌ستیز و  سرکوبگر جمکران مخالف تروریسم است!      

از تلفیق سه استراتژی عنوان شده در بالا، ‌  می‌توان از تحرکات جدید کاخ‌سفید و همداستانان اروپای غربی‌اش در خاورمیانه «کشف رمز» کرد.   همانطور که بارها گفته‌ایم،  کاخ‌سفید مدتی است در خاورمیانه از شکستی به شکست دیگر رفته،   ولی به این سادگی‌ها منطقه را رها نخواهد کرد.   خصوصاً که رها کردن منطقة‌ خاورمیانه به معنای از دست شدن کنترل شاهرگ‌های انتقالی هیدروکربورهاست،   و این مسئله برای شبکة تولید آتلانتیست از زهر هم کشنده‌تر است.    

از سوی دیگر،  انزوای سیاست آمریکا در اسرائیل،   که در شبکه‌های خبرسازی آتلانتیست به سکوت برگزار شده،  مسئلة فوق‌العاده خطرناکی است.  می‌دانیم که یانکی‌جماعت و دارودستة نفتخورهای جمبول،  پس از اطمینان یافتن از شکست آلمان نازی یک‌شبه طرفدار یهودیان شدند.  اینان که خود از حامیان اصلی نازیسم و هیتلریسم آدمکش بودند،‌   پس از شکست آلمان نازی،  با یک چرخش 180 درجه پشت سر یهودیان ایستادند،‌   و تبدیل شدند به حامیان «قوم زجر کشیدة یهود!»‌   ولی این حمایت «هزینه‌ای» دارد که یهودی می‌باید با خون خود آن را بپردازد.   بله،  یهودی در منطقة خاورمیانه باید تبدیل شود به سگ هرزه‌مرس عموسام و جمبول و هر وقت اینان صلاح می‌بینند دست به جنگ‌سازی و هیاهو و غوغا بزند.  در غیراینصورت قوم یهود و اسرائیل دیگر به درد یانکی نمی‌خورد؛    دیگی است که برای دیگران می‌جوشد،  و به قولی چه باک که،   سر سگ در آن بجوشد. 

این است فلسفة یانکی در گیرودار بحران «اسرائیل ـ غزه.»   به همین دلیل نیز حماس،‌   داعش و دیگر اوباش اسلامگرا را می‌بینیم که بی‌محابا به حملات و آدمکشی و فتنه‌انگیزی ادامه می‌دهند؛  و خبرسازی‌های آتلانتیست هم پیوسته از «فعالیت‌های ضدانسانی» اینان «پرده‌‌برداری» می‌کنند.  از آنجمله است،  ‌ «حماس گفت: جوانان یهودی دزیده و سربریده؛   حماس مخالفان خود را اعدام کرده؛   داعش سر خبرنگار آمریکائی را بریده؛  مسجد را خراب کرده؛‌  و ...»   و خلاصه هدف از این هیاهوی رسانه‌ای «تهاجم نظامی به سوریه» و یا حتی اشغال غزه توسط نیروهای آمریکائی است!   سرخط خبری رادیوفردا به صراحت این مواضع را نشان می‌دهد:

«بریتانیا:  برای مقابله با داعش در سوریه نیازی به مجوز دولت بشار اسد نیست!»
منبع:  رادیوفردا،  22 اوت 2014 

به عبارت دیگر،   اگر آتلانتیست‌ها نتوانستند با کمک لات‌های اسلامگرا دولت سوریه را سرنگون کنند،  چه باک!   حال به بهانة‌ مبارزه با همین لات‌ها می‌شود هم بشار اسد را سرنگون کرد،   و هم خاک سوریه را مانند خاک عراق به توبره کشید!   به قول معروف «چه علی‌خواجه،   و چه خواجه‌علی!»   اینجاست که اهداف واقعی آتلانتیسم از هیاهو پیرامون  داعش،   و پیشرفت‌های نظامی و چشم‌گیر این تروریست‌های بیابانگرد که تجهیزات‌شان هم گویا از آسمان می‌رسد،   به صراحت از پرده بیرون می‌افتد.  آتلانتیسم به دنبال مکانی می‌گردد تا برای خود در منطقه «لانه» بسازد و اگر این لانه را نتواند تحت عنوان حمایت از «مردم» و «اسلام سیاسی» تأمین کند،‌   هیچ اهمیتی ندارد!   به بهانة مبارزه با وحشی‌گری‌های همین اسلامگرایان نیز می‌توان لانه‌های خوبی در خاورمیانه ساخت. 

اینجاست که نقش آخوندهای جمکرانی و آتاترکی علنی می‌شود.   اینان هر یک می‌باید در ارائة الگوهای حکومت اسلامی «قابل هضم» برای خلق‌الناس غرب،‌   نقش‌های سازندة خود را ایفا کنند.  چرا که،    الگوسازی اسلامی از طریق عربستان و کویت و قطر امکانپذیر نیست.   و فعال‌مایشائی دولت‌های ترکیه و به ویژه جمکران در طرح‌های خاورمیانه‌ای آمریکا باعث شده که فشار خردکننده‌ای از سوی قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای بر شانة دولت «حسن فوتبال» فروافتد.  به این مفهوم که دولت کذا بجای روابط پنهانی با‌ آمریکا،   در برابر سیاست‌هائی که اتخاذ می‌کند پاسخگو باشد:

«سخنگوی وزارت امور خارجه ايران برخی اخبار منتشرشده به نقل از محمدجواد ظريف مبنی بر تعیین شرط برای همکاری ايران با آمريکا در عراق در ازای رفع تحريم‌های جمهوری اسلامی در شورای امنيت را بی‌اساس دانست.»
منبع:  ایرنا،  30 مردادماه 1393

باید بگوئیم،  برخلاف اظهارات «سخنگوی» این وزارتخانه،‌  این اخبار به هیچ عنوان «بی‌اساس» نیست؛   چرا که ساختار سیاستگزاری‌های ایالات‌متحد در خاورمیانه این موضع‌گیری را نه تنها منطقی که از منظر استراتژیک الزامی کرده.   در نتیجه،  سفر قریب‌الوقوع ظریف به روسیه ـ  29 اوت 2014  ـ‌‌  به احتمال زیاد جهت روشن کردن همین موضع «آمریکانوازی» است.    

به استنباط ما، ‌ اگر جمکرانی‌ها قصد دارند دست در دست همتایان آتاترکی‌شان در چارچوب سیاست‌های منطقه‌ای جدید آمریکا فعال شوند،   می‌باید این فعالیت را نه به صورت پنهانی و زیرجلکی که در چارچوب هنجارهای بین‌المللی،‌   یعنی از طریق قبول مسئولیت‌ سیاسی و استراتژیک و به صورت شفاف به انجام برسانند.   شفافیتی که با منافع ضدانسانی آتلانتیسم در تقابل قرار می‌گیرد.   

یانکی ترجیح می‌دهد با نوکران جمکرانی‌اش همان روابطی را برقرار کند که اربابان قدیم با کنیزکان مطبخی به راه می‌انداختند.   ولی امروز رابطة آمریکا با دولت‌های منطقه می‌باید از طریق تکیه بر روابط قانونی تأمین شود،‌   نه جهت حضور نظامی غیرقانونی،   زیرجلکی،   و فراهم آوردن زمینة حملات هوائی و حتی اشغال سرزمین‌های مختلف در خاورمیانه.