۵/۰۱/۱۳۹۷

هلاهل و هلسینکی!



همانطور که در وبلاگ پیشین (تغییر و تدبیر) نوشته بودیم،  نشست هلسینکی از هر نظر سرنوشت‌ساز بوده.   و در عمل شاهدیم که پس از این نشست شرایط جهانی جهت ایجاد و هماهنگی استراتژیک در راه تغییرات کلی در ایران و منطقه هموار می‌شود.  بدون آنکه قصد پای گذاردن در جزئیات مسائل را داشته باشیم،  در مطلب مختصر امروز نیم‌نگاهی خواهیم داشت به آنچه به صراحت می‌توان تبعات نشست هلسینکی نامید.  تبعاتی که نشاندهندة پای گذاردن حکومت اسلامی در بن‌بستی است که نهایت امر خروج از آن بدون هماهنگی تهران با سیاست‌های جهانی غیرممکن خواهد بود.  پس بپردازیم به آنچه طی این نشست مطرح شده،  و سخنرانی پمپئو را در ایالات‌متحد در پی آورده. 

آنطور که جراید و خبرگزاری‌ها نقل می‌کنند،  ملاقات چهارساعتة ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ،   روسای جمهور روسیه و آمریکا در شرایطی کاملاً غیرمعمول صورت گرفت.  جز دو مترجم احدی در این نشست شرکت نداشت،  و از آنچه طی اینمدت طولانی بین دو رئیس‌جمهور ردوبدل شده عملاً هیچ اطلاعی در دست نیست.  البته مشکل می‌توان پذیرفت که دو رئیس جمهور چهار ساعت رودرروی یکدیگر بنشینند و «گپ» بزنند.  مسلماً گروه‌های کاری حضور داشته‌اند؛  دستور جلسه از پیش تعیین شده بوده،   و مذاکرات همه‌جانبه صورت گرفته.   اگر رسماً اعلام می‌شود که هیچ فرد دیگری در این نشست حضور نداشته،   فقط و فقط به این دلیل است که احدی نتواند در هیچیک از دو گروه ادعا داشته باشد که از جزئیات این مذاکرات «مطلع» است و به این ترتیب امکان هیاهوی رسانه‌ای و تبلیغاتی برای گروه‌های رقیب،  خصوصاً در اروپای غربی و آمریکای شمالی فراهم آورد.    

از سوی دیگر،  شاهدیم که روند حاکم بر مذاکرات دوجانبه،   در نشست مطبوعاتی‌‌ای که پس از آن برگزار شد نیز موبه‌مو به مورد اجرا درآمد.  به عبارت دیگر،  در مطالبی که دو رئیس‌جمهور تحت عنوان «بیانیة‌ مشترک» قرائت کردند جز یک یا دو مورد،  عملاً هیچ مطلب قابل بحثی به چشم نمی‌خورد.  به استنباط ما،  همین «یک یا دو مورد» می‌باید دلیل واقعی نشست دوجانبه تلقی گردد.  و در فرصت امروز به بررسی‌شان می‌پردازیم. 

مسئله نخست مربوط به حضور جمهوری اسلامی جمکران در سوریه می‌شد.  دونالد ترامپ رسماً اعلام داشت که حاضر نیست شکست داعش در منطقه،   به معنای گسترش حضور عوامل جمهوری اسلامی در سوریه و احتمالاً دیگر مناطق خاورمیانه باشد.   البته این موضع‌گیری کاملاً «منطقی» به نظر می‌رسد،   ولی ترامپ طی قرائت این مطالب از پروژة دولت اوباما در خاورمیانه هیچ نگفت.   وی نگفت در پروژة «اسلامگرائی در خاورمیانه» که در دوران ریاست‌جمهوری اوباما در خاورمیانه اجرائی می‌شد،  به حکومت ملایان نقش پشت‌جبهة اسلامگرائی سنی‌مسلک اعطاء شده بود.   وی نگفت که دلیل شکست «انتخاباتی» میرحسین موسوی و بن‌بست چهارسالة دوم احمدی‌نژاد چیزی نبود جز مخالفت مسکو با همین پروژه!   به عبارت ساده‌تر،  روی کاغذباطله‌های اوباما قرار بر این بود که حکومت اسلامی با توسل به دلارهائی که اوباما از طریق برجام به دکان‌اش سرازیر می‌کند،‌   صاحب جاه‌وجلال شده،  و پشت جبهة مناسبی برای اوباش‌گری عوامل اسلامگرای وابسته به واشنگتن در خاورمیانه فراهم کند.  در عمل نیز دیدیم که نخستین عکس‌العمل استراتژیک ملا حسن روحانی،   پس از دستیابی به توافقنامة برجام چیزی نبود جز ارسال هر چه بیشتر مزدور مسلح به سوریه،   عراق و دیگر مناطق خاورمیانه.  مزدورانی که شبکة تبلیغاتی آتلانتیست از آنان به عنوان هواداران بشار اسد نام می‌برد!

اینجاست که موضع‌گیری علنی ترامپ پیرامون نقش حکومت اسلامی در فردای نابودی غائلة داعش،   از اهمیت فزاینده‌ای برخوردار می‌شود.  خلاصه بگوئیم،‌  حکومت اسلامی در قماری که با دلارهای نفتی بر سر حفظ منافع واشنگتن به راه انداخته بود،  به سختی شکست خورده و مسلماً می‌باید هزینة‌ سنگین این شکست و رسوائی را نیز بپردازد. 

مطلب دومی که از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است در بیانات ولادیمیر پوتین به چشم خورد.  وی رسماً سخن از «اشغال بلندی‌های جولان» به میان آورد و مسلماً طی روزهای آینده دیپلمات‌های روسیه و آمریکا پیرامون سرنوشت این منطقه مذاکرات را آغاز خواهند کرد.  همانطور که می‌دانیم این بلندی‌ها از سال 1967 تحت اشغال ارتش اسرائیل است،  و اهمیت استراتژیک،  اگر نگوئیم «سمبلیک» این عملیات نظامی تا جائی است که حتی دولت شاه سابق ایران نیز جهت مقابله با تعرض ارتش سوریه،  در این منطقه به نفع اسرائیل نیروی نظامی پیاده کرده بود! 

ولی در واقع مسئلة بلندی‌های جولان نیز همچون آلترناتیو «شیعی‌مسلکان» در خاورمیانة‌ پساداعش مطلبی است با لایه‌های متفاوت.   از نخستین سال‌های اشغال بلندی‌های جولان،  دولت اسرائیل این امکان را یافت تا تحت عنوان «حفظ موجودیت کشور»‌ هر گونه عملیات نظامی سوریه جهت پایان دادن به این اشغال غیرقانونی را از منظر حقوق بین‌المللی بی‌اعتبار بنمایاند.   و از سوی دیگر،  اشغال جولان به همراه اشغال دیگر مناطق ـ  این مناطق نیز تحت عنوان نیاز برای حفظ موجودیت اسرائیل به اشغال درآمده ـ   زمینه‌ساز درگیری‌های عمده در خاورمیانه شده.  درگیری‌هائی که مفری است جهت به ارزش گذاردن سیاست‌های آمریکا،  انگلستان و خصوصاً تحرکات دولت‌های دست‌نشانده اینان در منطقه.  عملیات «اشغال»،   توسط اسرائیل به این تصور مسخره دامن زده که یک کشور کوچک و‌ کم‌جمعیت به نام اسرائیل می‌تواند به همسایگان‌اش اینچنین زور بگوید،  و تمامیت ارضی اینان را به زیر پای بگذارد.  در واقع،  همین سناریوی استعماری است که نهایت امر کارساز شرکت‌های اسلحه‌سازی شد.  وسیله‌ای شد جهت فروش جنگ‌افزار در گستره‌ای بی‌سابقه در خاورمیانه،  و استقرار دولت‌های نظامی‌ و جلوگیری از هر گونه رشد و توسعة اقتصادی.  

اینکه اسرائیل می‌باید بلندی‌ها جولان را ترک کند،  به این معنا خواهد بود که نهایت امر می‌باید دیگر مناطق اشغالی را نیز آزاد کند.  به عبارت ساده‌تر،  دیگر واشنگتن در موقعیتی نیست که بتواند بهانة «حفظ موجودیت اسرائیل» را وسیله‌ای نماید جهت توجیه تجاوزات ارضی.  به همین دلیل به استنباط ما،  خاورمیانه طی چند سال آینده به طور کلی «تغییر» خواهد کرد،  و امیدواریم که این تغییرات در مسیر سازنده صورت گیرد. 

ولی حال که به تبعات نشست هلسینکی پرداختیم،  نیم‌نگاهی نیز به سخنرانی مایکل پمپئو در گردهمائی ایرانیان ساکن کالیفرنیا حائز اهمیت می‌شود.   به صراحت بگوئیم،  پمپئو در سخنرانی‌اش حرفی نزد که ارزش بررسی داشته باشد.   آنچه وی گفت،   خلاصه‌ای است از آنچه در میان ایرانیان ـ  خصوصاً در بین عامیانه‌ترین اقشار ـ  طی چند دهة گذشته تکرار و بازتکرار شده.  کم نیستند ایرانیانی که تصور می‌کنند ملایان از آسمان بر سرشان اوفتاده‌اند؛  پمپئو نیز به همین سیاق حکومت ملایان را «بررسی» کرد!   کم نیستند ایرانیانی که در توهمات‌شان آمریکا را حامی «دمکراسی در ایران» می‌بینند؛  پمپئو نیز به این باور عامیانه هر چه بیشتر دامن زد.   و باز هم کم نیستند ایرانیانی که ارتباط تنگاتنگ قوه مجریة ایالات‌متحد و حکومت ملایان را نمی‌بینند؛  پمپئو نیز در همین مسیر سخن گفت.  خلاصة کلام،  پمپئو هیچ نگفت جز آنچه همین لایه از ایرانیان دوست داشتند بشوند؛  اینبار از زبان وزیر امور خارجة یانکی‌ها. 

ولی این ظاهر قضیه است.  و تا آنجا که آرایش استراتژی‌های جهانی نشان می‌دهد،  پمپئو و ترامپ ناگزیر خواهند بود هلاهل را نوش جان کرده،   به نمایش مضحک «نبرد با آمریکا»،  صحنه‌سازی مسخره‌ای که از دوران جیمی کارتر در جریان است،   نقطة پایان بگذارند.  به عبارت ساده‌تر،   پمپئو به ایرانیان همان پیامی را داد که چند هفته پیش اردشیر زاهدی آن را در نامه‌ای «قلمی» کرده بود.    وزیر امور خارجة آمریکا به ایرانیان ساکن اینکشور اطمینان داده که اگر حاکمیت ایالات‌متحد بالاجبار می‌باید به سوی سازش آشکار و علنی با ملایان گام بردارد،   به آنان که عمری بر پایة توهمات‌شان آمریکا را حامی دمکراسی در ایران تلقی کرده‌اند پشت نخواهد کرد!  به ایرانیان ساکن ینگه‌دنیا پیام می‌دهد که اگر فردا ملایان را در آغوش ما دیدید،   فراموش نکنید که آمریکا همچنان حامی دمکراسی در ایران است!