۱۱/۲۵/۱۳۹۹

بایدن و بادکنک!

 

  

از هم اینک سیاست‌های «بادکنکی» حزب دمکرات آغاز شده،  و شاهد تحرکات دولت بایدن پیرامون مسائل داخلی و جهانی هستیم.  تلاش برای محاکمۀ ‌دونالد ترامپ،  تبلیغات گسترده پیرامون بستن زندان گوانتانامو،  کودتا در بیرمانی،  هیاهوی خیابانی در روسیه،  شایعۀ بمباران هسته‌ای کالینینگراد،  و ... و جدیداً اطلاعیۀ گروهی از نمایندگان جمهوری‌خواه و دمکرات در حمایت از یک دولت سکولار در ایران،   فقط قسمت نمایان کوه‌یخی است که محفل بایدن مسلماً از ماه‌ها پیش روی میز طراحی حزب‌ دمکرات گذارده بود.   با این وجود،  چه بهتر که بجای فروافتادن در گرداب تبلیغاتی دولت جدید نیم‌نگاهی به واقعیات سیاسی بیاندازیم.   واقعیاتی که نشاندهندۀ توانائی‌های دولت بایدن در اعمال سیاست‌هائی باشد که در بوق و کرنا گذارده.   در این راستا نیم‌نگاهی گذرا به سیاست‌های داخلی آمریکا و نقش واشنگتن در برنامۀ برکسیت الزامی‌ می‌شود،  سپس بدون اتلاف وقت به بررسی مسائل ایران می‌پردازیم. 

 

دولت ترامپ که با حمایت از برکسیت،   انگلستان را از اتحادیۀ اروپا بیرون کشید،  و ادعا داشت که برنامۀ گسترده‌ای جهت کنترل اقتصاد جهانی در آستین دارد شکست خورد.   برخی تحلیل‌گران شکست ترامپ را نتیجۀ بیماری واگیردار کووید 19 می‌دانند؛  گروهی دیگر معتقدند که طرح‌های ترامپ،  حتی بدون این بیماری فراگیر بلندپروازانه‌تر از آن بود که آمریکا توانائی اجرائی کردن‌شان را داشته باشد.  در هر حال،  پس از گذشت 4 سال به صراحت می‌توان گفت که برنامۀ ترامپ،  هر چه بوده با شکست روبرو شده.  امروز انگلستان با آنچه ادعا می‌شد فاصلۀ زیادی دارد،   و به دلیل 10 درصد سقوط تولید ناخالص ملی بحرانی «کلان‌ اقتصادی» طی سال‌های دراز دامان کشور انگلستان را فرا خواهدگرفت. 

 

از سوی دیگر،  علیرغم سرازیر کردن سرمایۀ کشورهای اتحادیۀ اروپا به درون نظام اقتصادی آمریکا،  واشنگتن نیز با صورتبندی حاکم بر انگلستان فاصلۀ چندانی ندارد.  در آمریکا که هر روز به طور متوسط 3 هزار تن از بیماری کووید جان می‌بازند،   ماه‌هاست که بانک‌مرکزی جهت حمایت از ساختارهای صنعتی و تولیدی دست به خرید مستقیم سهام شرکت‌ها ‌زده.  و  هر چند از این مفر ارزش سهام رو به صعود می‌گذارد،   این نوع سیاست که از سال‌‌ها پیش توسط دولت ژاپن نیز دنبال شده بود،   نتیجۀ‌ مثبتی در زمینۀ اقتصادی به همراه نخواهد آورد.  نتیجۀ واقعی این است که اعتبار شرکت‌ها از میان می‌رود؛   پول رایج کشور بی‌ارزش می‌شود؛  زمینۀ نوآوری و رقابت سالم اقتصادی به شدت تضعیف می‌شود؛  و ...  و در آخر شرکت‌هائی که به این ترتیب دولتی شده‌اند،   ماموت‌هائی خواهند بود که همچون سیستم اداری در کشورهای جهان سوم جز بلعیدن بودجۀ ملی،  گسترش فساد تشکیلاتی و عدم کارآئی دستاوردی نخواهند داد.  این شیوۀ برخورد که در ژاپن تجربه شده بود،  در کمال تعجب در آمریکا تحت ریاست‌جمهوری فردی دنبال شده که ادعای حمایت بی‌چون و چرا از سرمایه‌داری لیبرال را داشت!   ولی ظاهراً حزب دمکرات و باند بایدن نیز جز دنبال کردن همین برنامۀ پوچ هدف دیگری ندارند.  در نتیجه،  می‌باید قبول کرد که علیرغم هارت‌پورت‌های دهان‌پرکن،   ملت آمریکا پایان «تونل وحشت» را به این زودی‌ها به چشم نخواهد دید.  و در چنین شرایط نامساعد مالی و اجتماعی،   اگر تبلیغات سیاسی واشنگتن را به محک آزمایش بگذاریم به صراحت خواهیم دید که واشنگتن بیشتر به سگی می‌ماند که خوابیده پارس می‌کند.

 

در این مرحله،  ادعاهای آمریکا پیرامون دیگر مسائل جهانی را کنار گذارده،  مستقیماً به مسئلۀ ایران می‌پردازیم.  همانطور که بالاتر گفتیم گروهی از نمایندگان پارلمان آمریکا خواهان حمایت از یک دولت سکولار،  غیراتمی و غیرتروریستی در ایران شده‌اند!  جالب اینکه،   همزمان با اعلام این «سیاست پارلمانی» گروه‌های سیاسی خارج از کشور فعال شده،  هر یک ادعا می‌کنند که اطلاعیۀ کذا روی به اهداف آنان دارد!   به عبارت ساده‌تر،  همه جز رضا پهلوی،   فریاد «ما هم هستیم!» سر داده‌اند.  ولی سخنان رضا پهلوی مبنی بر اینکه بازگشت آمریکا به برجام یک «اشتباه» است،   نشان می‌دهد که در شرایط فعلی حمایت کاخ‌سفید از خانوادۀ پهلوی پایان یافته. 

 

در هرحال از آنجا که گروه‌های سیاسی ایران،  چه آنان که در تهران به زعم خودشان دولتمدارند،  و چه خارج‌نشین‌ها،  جملگی خراجگزار آمریکا به شمار می‌روند،   روی سخنان اخیر واشنگتن در مورد ایران،  نمی‌تواند  با اینان باشد؛   با کرملین است.  از سوی دیگر،  با نگاهی دقیق‌تر درمی‌یابیم که، ‌ آنچه در این اطلاعیه اعلام شده بیشتر به اهداف سیاسی کرملین در ایران نزدیک است،  تا سیاست‌های کلاسیک آمریکا.  این روسیه است که به شدت از اسلامگرائی در ایران هراس دارد،   و برنامۀ هسته‌ای ایران،  همچون برنامۀ هسته‌ای پاکستان روسیه را هدف ‌گرفته تا دیگر کشورها را.   و نهایتاً باید یادآور شویم که عملیات تروریست‌ها در افغانستان،  چچنی،  ترکیه و عراق بیشتر روس‌ها را هدف می‌گیرد تا آمریکائی‌ها را.  

 

بررسی این واقعیات از دولت بایدن سیاله‌ای در دو مسیر متخالف می‌سازد.   ایندولت از یک سو قصد دارد با گنجاندن تمامی سیاست‌های کرملین در تبلیغات‌اش،  کارت‌های روسیه را به دست گرفته،  به خیال خود کرملین را در سیاست ایران منزوی کند.  و از سوی دیگر،  با هیاهوسالاری و بحران‌سازی دست‌ روس‌ها را در داخل روسیه و اروپای شرقی و غربی در پوست گردو بیاندازد.  جای تردید نیست،  این عملیات که در واقع نوعی تردستی و جیب‌بری سیاسی به شمار می‌رود،   اگر با موفقیت توأم گردد کارت برنده را به گروه بایدن خواهد داد؛   البته همانطور که گفتیم،  «اگر» موفق شود!

 

ولی شرایط آن نیست که آمریکا می‌پندارد.   به عبارت دیگر،  دزد ناشی دوباره به کاهدان زده.   با نیم‌نگاهی به مسائل اروپا،  خصوصاً روابط امروزی واشنگتن با پایتخت‌های اروپای غربی به صراحت می‌بینیم که این رابطه سوای آن است که در دو دهۀ پیش بوده.  واشنگتن در شرایطی از اروپا تقاضای همکاری در سیاست‌های‌اش در شرق اروپا را دارد که رابطۀ اروپای غربی با واشنگتن به شدت شکرآب است.   فراموش نکرده‌ایم که بحران جلیقه زردهای فرانسه و بلژیک؛  اوباش‌گری نئونازی‌های آلمان،  هلند و ... و خصوصاً برنامۀ ضداروپائی برکسیت،  طی تمامی سال‌های ترامپ همچنان ادامه داشت.  و در همین دوره سفیرکبیر آمریکا در آلمان رسماً خواهان فروپاشاندن حاکمیت بورژوازی‌های اروپا،   و برقراری «حکومت‌های مردمی» در اینکشورها شده بود!            

 

اگر این واقعیت غیرقابل انکار است که هیئت‌های حاکمۀ اروپای غربی جملگی تا مغز استخوان وابسته به ایالات‌متحد‌اند،  این سئوال نیز مطرح است که،   آیا این وابستگی می‌تواند همچون نمونۀ دول دست‌نشاندۀ جهان سوم تا مرز خودفروپاشانی در بارگاه ارباب کشیده شود؟  به استنباط ما پاسخ به این پرسش منفی است.   و این پاسخ به همان اندازه به دلیل طبیعت ویژۀ بورژوای دولت‌های اروپای غربی است،  که بازتابی است از روابط نوین «اروپا ـ روسیه» در هزارۀ نوین.   به همین دلیل لاوروف،  وزیر امور خارجۀ روسیه در چارچوب تحرکات جدید دولت‌های اروپای غربی که امکان اعمال تحریم‌های جدید علیه روسیه را بررسی می‌کنند،  کار را به اولتیماتوم کشانده:

 

«در صورت وضع تحریم‌ها روابط با اتحادیه اروپا را قطع می‌کنیم!»  

منبع:  دویچه‌وله،  12 فوریه 2021

 

ساعتی پس از این اظهارات،‌   سخنگوی کرملین، دیمتری پسکوف‌ اعلام داشت که اظهارات لاوروف از سوی نظام رسانه‌ای اروپائی «تحریف» شده،  و روسیه همچنان خواستار گسترش روابط با اروپاست.‌  چه تحریف شده و چه غیر،  دیپلمات استخواندار و کارکشته‌ای چون لاوروف سخنانی بر زبان رانده که می‌بایست مطرح می‌شد و این «تهدید» کارتی است که در واقع جهت تعیین سیاست واقعی روسیه برای «طرف‌های مربوطه» روی میز گذاشته شده. به مصداق،   «من با تو آنچه شرط بلاغ است می‌گویم،  تو خواه از سخن‌ام پند گیر و خواه ملال!»

 

و دقیقاً در دنبالۀ همین روند «پند و ملال» است که امروز خبر رسید ده‌ها تانکر حامل سوخت در مرز ایران و افغانستان،  در چند کیلومتری شهر هرات در حریق می‌سوزند!   باید پرسید ده‌ها تانکر و کامیون که الزاماً حامل سوخت‌ نیز نیستند در مرز ایران با افغانستان چه می‌کرده‌اند؟   و اینکه،   آیا این آتش سوزی با آتش‌سوزی‌های دوران اوباما در مرزهای جنوبی افغانستان با پاکستان که همه روزه ده‌ها کامیون را به کام حریق می‌کشاند ارتباطی دارد یا خیر؟  به استنباط ما این ارتباط وجود دارد،  و دولت ملایان همچون همتای پاکستانی‌اش از هیچگونه همکاری‌ با ارتش آمریکا،  طالبان،  و گروه‌های تروریست در افغانستان رویگردان نیست.  اگر قرار است غرب همزمان با تهدید به تحریم اقتصادی،  از یک مجرم مالی و اقتصادی به نام ناوالنی نیز حمایت کرده و دست‌اندرکار ایجاد انسداد سیاسی در روسیه شود، آیا می‌توان انتظار داشت که  زیر سبیل مسکو،  تروریست‌های اسلامگرای افغانستان تحت نظارت ارتش آمریکا از دست ملایان سوخت و دلار و سلاح و ... دریافت کنند؟  مسلماً پاسخ به این پرسش نمی‌تواند مثبت باشد؛   ‌همانطور که در وبلاگ «باقالی برژینسکی» هم گفتیم،  روسیه طبیعتاً به شرارت‌های واشنگتن در اروپا،   در خاورمیانه و آسیای مرکزی پاسخ خواهد داد.

 

 

  

۱۱/۲۱/۱۳۹۹

محمدباقر ناوالنی!

 

 

سفر اخیر محمدباقر قالیباف به مسکو،  اوپوزیسیون خارج‌نشین و خودخواندۀ ملایان و فضای پیش‌انتخاباتی حکومت جمکران را به تلاطم انداخته.   در داخل مرزها،  اصلاح‌طلبان شاد و خرسند فریاد برآورده‌اند که «قالیباف موفق به دیدار با ولادیمیر پوتین در کرملین نشد و نتوانست عکس و فیلم و کلیپ در شبکه‌های اجتماعی پخش کند!»   اصولگرایان هم سخت نگران شدند!  چرا که در چارچوب تحلیل‌های کودکستانی‌شان،  این «شکست» سیاسی کار را برای آنان و نقشه‌های انتخاباتی‌شان مشکل‌ خواهد کرد!  از سوی دیگر،  خارج‌نشینان که علیرغم جاری کردن اشک‌ تمساح برای ملت ایران بیشتر چشم به نوازش‌های اربابان واشنگتن‌نشین دارند،  جیغ‌وویغ به راه انداخته‌اند که «دست‌های مسکو در کار اوفتاده تا مشکلات ایران و آمریکا لاینحل باقی بماند!»  به طور مثال،  ایندیپندنت فارسی در تحلیل سفر قالیباف به مسکو چنین القاء می‌کند که اختلافات ملایان با آمریکائی‌ها نتیجۀ سیاست روسیه است:

 

«مسکو ضمن آن که خواهان جنگ بین آمریکا و جمهوری اسلامی ایران نیست،  نمی‌خواهد همه اختلافات تهران واشنگتن هم حل شود،  چون از ادامه آن اختلافات سود می‌برد.»

منبع:  گویانیوز،  8 فوریه 2021

  

البته این فقط یک «چشمه» از اظهارنظرهائی است که اوپوزیسیون پیرامون سفر قالیباف به مسکو ارائه کرده،  دیگر تحلیل‌ها نیز از این «سطح خیابانی» پای فراتر نمی‌گذارد.  خلاصۀ کلام اوپوزیسیون «خودخوانده»،   مشکلات امروز ایران را در ارتباط با سیاست‌های «شل‌کن، سفت‌کن» واشنگتن و وابستگی‌های مالی،  تشکیلاتی،  نظامی و ژئوپولیتیک حکومت ملایان به غرب نمی‌بیند.   اگر هم می‌بیند به دلیل دریافت حقوق و مزایا به خود اجازه نخواهد داد از آن‌ها سخنی به میان آورد.  «مشکلات ایران»،  در چارچوبی که اینان قصد تلقین‌اش را دارد،  چیزی نیست جز روسیه و خصوصاً شخص پوتین!

 

اگر فراموش نکرده باشیم،  در ارتباط با جنگ سوریه نیز این اوپوزیسیون دقیقاً همین سیاست مزورانه را دنبال می‌کرد.  شبکه‌های تبلیغاتی که با هزینۀ‌ واشنگتن و لندن فعال شده‌اند چنین تلقین می‌کردند که مخالفان بشار اسد خواستار دمکراسی و حقوق‌‌بشر و ... هستند و روسیه با حمایت ملایان خاندان اسد را در قدرت نگاه داشته تا جلوی پیشرفت دمکراسی در سوریه را بگیرد!   بارها و بارها در همین وبلاگ نوشته بودیم که حکومت جمکرانی‌ها نه همراه با مسکو عمل می‌کند،  و نه حامی اسد است.  گفتیم که پاسداران در مقام سیاست دوم آمریکا در سوریه فعال شده‌اند.  ولی کو گوش شنواو کو چشم بینا؟  دلارهای سبزرنگ گوش‌ها را کر و چشم‌ها را کور کرده.  امروز نیز همین حضرات،  باز هم در ایندپندنت فارسی،  ادعای همکاری نظامی میان ایران اسلامی و سوریه لائیک را اینچنین بازنشخوار می‌کنند:

 

«روسیه [...] برای حفظ حکومت بشار اسد وارد همکاری نظامی با ایران [...] شد.  حال که بقای اسد در خطر فوری نیست،  روسیه خواهان ادامه حضور نظامی [...] ایران در سوریه نیست.»

همان منبع  

 

می‌باید قبول کرد که طبخ و خصوصاً خوراندن چنین «آش‌های درهم جوشی» کار بسیار پرمشقتی است.   از مسئولان محترم «نشریه» باید ‌پرسید،   اگر روسیه برای حفظ مواضع خود در سوریه نیازمند همکاری با ملایان بوده،  چه پیش آمد که در طرفه‌‌العینی «بقاء اسد دیگر در خطر نیست؟»   این تغییرات که با تغییر فصل ارتباطی ندارد، چه پیش آمده؟   پاسخ روشن است؛   آمریکا در سوریه شکست خورد،  و بالاجبار سیاست‌اش را تغییر داده!   سیاستی که بر اساس آن حضور حکومت ملایان و حمایت از سپاه پاسداران در سوریه برای واشنگتن حیاتی شده بود.   ولی واشنگتن زمانیکه صحنه را باخت،   گروهی را هم با قلم و دوات پشت میز نشاند تا با این نوع «تحلیل‌ها» واقعیات ژئواستراتژیک منطقه را به میل و مرام کاخ‌سفید قلمی کنند! 

 

ولی واقعیت را نمی‌توان با این قلم‌زنی‌‌ها پنهان کرد.   دولت جدید در واشنگتن عملاً شمشیرش را بر علیه فدراسیون روسیه از رو بسته.  واشنگتن قصد دارد شکست در خاورمیانه را به هر قیمتی،  حتی اگر صرفاً رسانه‌ای هم باشد «جبران» کند.  در همین چارچوب،  دمکرات‌ها به خود اجازه داده‌اند با نقض آشکار مفاد کنوانسیون وین،  دیپلمات‌های کشورهای وابسته به خیمۀ آمریکا ـ   آلمان،  لهستان،  سوئد ـ  را به چماقدار تبدیل کرده،‌   آنان را با شعار دهان پرکن «حمایت از دمکراسی» برای تظاهرات بر علیه دولت روسیه و شخص پوتین در مسکو به خیابان‌ها بیاورند!   این یک نوآوری بی‌سابقه در دیپلماسی جهانی است،  و حکومت آمریکا که چهار سال تمام «دخالت» فرضی مسکو در انتخابات آمریکا را پیراهن عثمان کرده بود و بسیاری افراد را به جرم خیانت و دیگر جرائم «من درآوردی» به پای میزهای محاکمه کشانده بود،  حال رسماً ابواب‌جمعی لهستانی،  سوئدی و آلمانی‌اش را در مسکو به خیابان‌ها هی کرده تا بر علیه دولت روسیه «تظاهرات» به راه بیاندازند:    

 

«[...] روسیه روز جمعه اعلام کرد [...] سه دیپلمات آلمانی،  لهستانی و سوئدی را که در اعتراضات غیرقانونی [...] مشارکت داشتند [...] اخراج کرده است.»

منبع:  همشهری آنلاین، 19 بهمن 1399

 

لازم به یادآوری است که اخراج سه چماقدار با سفر جوزف بورل به مسکو تقارن زمانی داشت،‌ و در واقع پاسخی بود از سوی مسکو به فضولی «اتحادیه اروپا» و ارباب یانکی‌اش در امور داخلی روسیه.   اینان گویا روسیه را با اوکراین اشتباه گرفته بودند!   حال بازمی‌گردیم به گزارش ایندیپندنت فارسی.            

 

می‌باید قبول کرد که ادبیات این رسانه،  برخی اوقات حکایت دوستی خاله‌خرسه را پیدا می‌کند!  یادمان نرفته که خاله‌خرسۀ معروف برای کشتن مگسی که مزاحم خواب رفیق‌اش می‌شد،  چگونه سنگی عظیم بر فرق طرف کوبید.  اینجا نیز دقیقاً با یک «تحلیل» خاله خرسه‌ای،   همین سنگ را ایندیپندنت بر فرق واشنگتن می‌کوبد.

 

«روسیه مانع حملات هوائی مکرر اسرائیل به [...] پاسداران و گروه‌های نیابتی‌اش و حتی مواضع ارتش سوریه نمی‌شود.»

منبع:  گویانیوز 8 فوریه 2021

 

بله،  تحلیل فوق بر این اصل تکیه می‌کند که،‌  در شطرنج سیاسی منطقه،  همکاری و یا ضدیت روسیه با اسرائیل،   در ترازوی همکاری و یا ضدیت‌اش با حکومت جمکران قرار می‌گیرد!  و نتیجۀ منطقی از این «ترادف» استراتژیک این خواهد شد که ایندو حکومت  ـ  اسرائیل و جمکران ـ  می‌باید الزاماً هم‌زاد،  هم‌سو و هم‌مسلک‌ باشند.  البته این نتیجه را از چندین دهه پیش به دلیل سیاست‌های اتخاذ شده از سوی اینکشورها می‌توانستیم بگیریم،   ولی مسلماً «نشریۀ» کذا به هیچ عنوان قصد تلقین چنین مسئلۀ «کفرآلودی» را نداشته؛  این سنگی است که خاله‌خرسه کوبیده.

 

حال نشریۀ کذا را در اثبات همکاری حکومت ملایان با روسیه در جنگ سوریه رها می‌کنیم و می‌پردازیم به سفر پاسدار قالیباف به مسکو.  پیش از ادامۀ ‌مطلب یادآور شویم که در دوران ترامپ،  روسیه تمامی تلاش خود را به خرج داد تا از فروپاشی حکومت در تهران پیشگیری به عمل آورد.  و هر چند نشریات «برون‌مرزی»،  خصوصاً همین ایندیپندنت،   سیاست روسیه را طی ماه‌ها حمایت کرملین از جمکران معرفی می‌کردند،  در مطالب‌مان نوشتیم و تکرار کردیم که این سیاست را نمی‌توان حمایت از ملایان به شمار آورد.  چرا که  واشنگتن در دوره‌های مختلف تاریخ‌معاصر بارها،  و نه صرفاً در ایران،   ثابت کرده که جهت بهینه کردن منافع‌اش از فروپاشاندن رژیم‌های دست‌نشانده هیچ ابائی ندارد.   و اینکه،  در عمل نمی‌باید فروپاشاندن این رژیم‌ها را به معنای بهینه کردن شرایط زندگی در کشورهای تحت استیلای واشنگتن به شمار آورد.   آن‌ها که امروز به دلیل کوری و کری «مصلحتی» فراموشکاری پیشه کرده‌اند،   چه بهتر که بجای لات‌بازی و عربده‌جوئی به تجربۀ سقوط شاهنشاهی و برقراری دولت ملائی نیم‌نگاهی بیاندازند،  و تلاش آمریکا جهت ارائه تصویر دلپذیر از دولت دست‌نشانده‌ را نیز از یاد نبرند. 

 

بله،  آمریکائی‌ها از دوران سرداران سازندگی و عروتیزهای خانوادۀ هاشمی رفسنجانی،   تلاش داشتند تصویر «رادیکالیسم اسلامی» را که نظام رسانه‌ای از حکومت ملایان ارائه می‌داد،  تلطیف کرده،  این حضرات را حداقل در سطح رسانه‌ای حکومتی «قابل معاشرت» جلوه دهند.  در واقع همان کاری را بکنند که با بیرون کشیدن امثال کرزائی و اشرف غنی از دکان طالبان در افغانستان عملی کرده‌اند.   هدف در ایران روشن بود؛   تبدیل کشور به یک عربستان سعودی شیعه‌مسلک،  که همچون نمونۀ سنی‌تبارش جز ریختن آب به آسیاب واشنگتن و بحران‌‌سازی برای سیاست‌های منطقه‌ای هدف دیگری دنبال نکند.   در دنبالۀ‌ همین سیاست‌هاست که گربه‌رقصانی‌های اصلاح‌طلبی،  «بحران هسته‌ای»،   دولت احمدی‌نژاد و نهایت امر «جنبش‌سبز» نیز یک به یک با صحنه‌سازی‌های سپاه‌پاسداران،  بیت‌رهبری،  حوزه‌های علمیه و ...  سر از کاسۀ واشنگتن بیرون آوردند.   ولی تا پایان دورۀ اوباما،‌  تمامی این تحرکات با شکست روبرو شد.

 

در عمل،  دولت ترامپ زمانی به قدرت دست یافت که ابزارهای استعماری واشنگتن در ایران فرسوده شده بود.  به عبارت ساده‌تر،  دولت ملائی دیگر توان حمایت از سیاست‌های دیکته شدۀ واشنگتن در مسیر خودفروپاشانی را نداشت.   و از سوی دیگر،  شبکۀ ظاهراً «غیردولتی» و مخالف‌نمایان موجود در داخل نیز عملاً کاری از دست‌اش برنمی‌آمد.   به همین دلیل برنامۀ ترامپ بر پایۀ فروپاشاندن رژیم به هر قیمت و به هر طریق،  و حمایت از بازگشت خانوادۀ پهلوی با همان شعارهای آریامهری و رضاشاهی شکل گرفت.  برنامه‌ای که به مراتب سریع‌تر از دیگر طرح‌ها از هم فروپاشید و ترامپ حتی نتوانست در معبد حاکمیت آمریکا یک دورۀ چهار سالۀ دیگر برای ریاست‌جمهوری‌اش دست‌وپا کند.   ترامپ رفت،  و به احتمال قریب‌به‌یقین دیگر سروکلۀ ترامپیسم در سیاست خارجی آمریکا آفتابی نخواهد شد.   ولی حکومت اسلامی باقی مانده،  و می‌باید برای این شب ‌جمعه‌اش فکر بکری بکند!

 

نخست این سئوال را مطرح کنیم که به چه دلیل محافل مختلف جمکرانی،  قصد دارند در مسیر دولت روحانی «تغییر» ایجاد کنند؟   این سئوال از این نظر مهم است که ظاهراً حسن روحانی توانسته به نفع ملایان،   بر سیاست‌های فروپاشانندۀ ترامپ نقطۀ پایان بگذارد.   به عبارت ساده‌تر،  به چه دلیل حکومت ملائی دست‌اندرکار است تا برای سیاست ظاهراً «برنده» در طیف مخالفان‌اش،  یعنی اصولگرایان «جایگزین» پیدا کند؟   در شرایط منطقی سیاست برنده می‌باید دنبال شود.   ولی این سیاست برنده در واقع تبلور شکست سیاست آمریکا در ایران است؛  و این به معنای شکست در کل خیمۀ اسلام سیاسی است.   به این دلیل تمامی محافل ملائی به دنبال یافتن جایگزین برای سیاست «برندۀ» حسن روحانی‌ در طیف مخالف‌اند.   این تب‌وتاب سیاسی تا آنجا دنبال ‌‌شده که با منسوب کردن روحانی به جناح اصلاح‌طلب،  برخی محافل حتی از رد تمامی نامزدهای اصلاح‌طلب در انتخابات ریاست‌جمهوری سخن به میان می‌آورند.  و در این مقطع است که عکس گرفتن قالیباف با پوتین معنا و مفهوم پیدا می‌کند. 

 

آمریکا قصد دارد به شکست کلان‌استراتژیکی که طی دوران ریاست‌جمهوری روحانی از طریق روسیه بر واشنگتن تحمیل شده،   با «تجدید فُراش» در تهران پاسخ دهد.   ولی از آنجا که واشنگتن طی چهار دهۀ گذشته در سیاست ایران پیوسته نعل‌وارونه زده،  اینبار نیز می‌خواهد با اعزام اوباش و اراذل به کرملین و پخش عکس و تفصیلات،  «گزینۀ» واشنگتن در تهران را به اسم گزینۀ پوتین در رسانه‌ها علم کند.   به همین دلیل است که سروصدای عجیبی پیرامون این عملیات محیرالعقول در نظام رسانه‌ای جهان به راه انداخته‌اند. 

 

ولی باز هم بگوئیم،   مسائل واشنگتن هر چه باشد،  و سیاست‌های روسیه در هر مسیری متحول شود یک اصل کلی غیرقابل تغییر باقی ‌مانده؛  حیات حکومت اسلامی به آخر خط رسیده.  لبخندهای پیروزمندانۀ علی خامنه‌ای در دیدارهای اخیرش را زیاد جدی نگیریم؛ ژست تبلیغاتی است و ‌فاقد هرگونه مبنای منطقی است.   به قول ظریفی ایشان «به روی آب می‌خندند!»