۲/۲۷/۱۳۹۵

خیزش عاجزانه!




پس از مشخص شدن مواضع بین‌المللی روسیه پیرامون بحران سوریه،   که نهایت امر در اینکشور به قتل‌عام اوباش سپاه پاسداران و عوامل حزب‌الله لبنان انجامید،  واقعیات استراتژیک با صراحت بیشتری در برابر چشمان وحشتزدة حکومت ملایان خود را به نمایش گذارده.  در بررسی جزئیات این «واقعیات»،  و نهایت امر مشخص کردن ابعاد هراس‌انگیزشان که ارکان حکومت کودتاچیان 22 بهمنی را به لرزه درآورده،‌   می‌باید به مسائل منطقه،  بحران سوریه،  اوضاع نابسامان دولت ترکیه و خصوصاً دلواپسی و دستپاچگی دولت ایالات‌متحد اشاره داشته باشیم.    پس نخست نگاهی بیاندازیم به سوریه. 

با قتل‌عام اوباش اعزامی حکومت اسلامی به سوریه حباب تبلیغاتی سازمان سیا،   مبنی بر دروغ شاخدار «حمایت مسکو از حکومت ملایان» ـ  این پروپاگاند در داخل و خارج ایران پخش می‌شود ـ  ترکید.  خصوصاً که قتل‌عام این اوباش نه تنها هیچ واکنش اعتراضی از سوی دولت بعث سوریه و مسکو به دنبال نیاورد،   که در فردای آن نیز شاهد بمباران پایگاه‌های «مشخص» حزب‌الله لبنان در سوریه بودیم.  عملیاتی که سریعاً توسط شبکة خبرسازی سازمان سیا به دولت اسرائیل نسبت داده شد!   ولی واقعیت جز این است؛   اسرائیل به هیچ عنوان در شرایطی نیست که بتواند به نفع «داعش» پای در بحران سوریه بگذارد؛  چنین کاری نیز نکرده و نخواهد کرد.  آنچه پیش آمده به دلیل ضعف سیاست منطقه‌ای آمریکا،  و ناتوانی واشنگتن در حمایت از مهره‌های آشکار و نهان سازمان ناتو در سوریه و عراق است. 

آمریکا در ایندو کشور ـ سوریه و عراق ـ  تا گریبان در لجنزار بحرانی گرفتار ‌آمده که جرج والکر بوش آغازگرش بود و اوباما با امیدهای واهی به آن امتداد داده.   و آنچه بر سر اوباش جمکران و شاخه‌هائی از حزب‌الله لبنان در سوریه آمده و می‌آید،   نتیجة همین بن‌بست استراتژیک است،  نه حملة بمب‌افکن‌های اسرائیل!

امروز برای بسیاری از تحلیل‌گران،   اهداف واقعی واشنگتن و دلیل حمایت آمریکا از حضور لات‌های جمکران در سوریه،   و خصوصاً نقش‌آفرینی‌ای که شبکة خبرسازی سازمان سیا برای این «پاسداران» صورت داده و می‌دهد،  کاملاً علنی شده.   در عمل،   فعالیت حکومت ملایان جمکران در سوریه،   چیزی نبوده و نیست جز «پلان ب» پنتاگون.   به عبارت دیگر،   اگر دولت ترکیه با کمک و هم‌یاری سازمان ناتو شاخه‌ای از اوباش اخوان‌المسلمین را تحت عنوان «مردم» در سوریه مورد حمایت قرار ‌داده،   ملایان نیز وظیفه داشتند با «مخالف‌نمائی»،   فضای سیاست سوریه را به نفع واشنگتن اشباع کنند.  ساده‌تر بگوئیم،  سیاست استعماری «لندن ـ واشنگتن» برای ملت سوریه دو گزینة «اسلامی ـ آمریکائی» روی میز گذارده بود؛   اخوان‌المسلمین یا علوی‌ها!   پر واضح است که هر کدام به پیروزی دست می‌یافتند،  نان عموسام در روغن بود.   از سوی دیگر،  مخالفان این جریانات استعماری نیز به دلیل «جنگ زرگری‌ای» که عوامل ناتو با یکدیگر به راه انداخته بودند،   به حاشیه رانده شده و واشنگتن،  به دور از هر گونه «تداخل» منافع با دیگر کشورها،   در مسیر حرکت خود می‌توانست «بحران» را آنچنان که می‌خواهد هدایت نماید.              

ولی بمباران پایگاه حزب‌الله و قتل‌عام اوباش جمکران،   عموسام را از خواب خوش بیدار کرد و جان کری،  وزیر امورخارجة آمریکا که اخیراً به صورت رسمی به تمامی کشورهای منطقة خاورمیانه «سر» زده بود،   بالاجبار دوباره چمدان‌اش را بست و قرار شد راهی کشورهای خاورمیانه و اروپا و آسیا شود:

«سفر 13 روزه جان کری به خاورمیانه، ‌ اروپا و آسیا [...] جان کری به منظور گفت‌وگو درباره مسائل منطقه‌ای و دوجانبه،   لیبی و سوریه،  درگیری‌های قره‌باغ،  نشست سران ناتو و روابط با کشورهای "آسیا ـ  اقیانوسیه" به چند کشور خاورمیانه،  اروپا و آسیا سفر می‌کند.»
منبع:  جام جم،  26 اردیبهشت‌ماه 1395
   
اگر بخواهیم چشم‌انداز روشن‌تری از ابعاد بحران سوریه ارائه دهیم،   می‌باید چند واقعیت مد نظر قرار گیرد.  نخست اینکه،   تشکل‌های وابسته به «اسلام سیاسی» سنی‌مسلک که تحت حمایت ترکیه دست به بحران‌سازی در سوریه زده و قصد استقرار دولت اسلامی در اینکشور را داشتند به طور کلی به حاشیه رانده شده‌اند.   دیگر آنکه گزینة آمریکائی «اسلام علوی» نیز که می‌بایست تحت حمایت ملایان تهران،‌  در صورت شکست «پلان  الف»،   بشار اسد را به یک رئیس‌جمهور «اسلام‌پناه» و شیعی‌مسلک تبدیل کند نیز در حال فروپاشی است.  در نتیجه،  آنچه رخداده کاملاً روشن است؛   در سوریه جائی برای اسلام سیاسی ـ  از هر نوع و هر قسم ـ  باقی نمانده.   این سیاستی است که مسکو در سوریه دنبال می‌کند،   و رخدادهای ماه مه  ـ  برگزاری کنسرت در پالمیرا،  و تارومار کردن پاسداران و عوامل حزب‌الله ـ  نشان می‌دهد،  که حتی اگر لازم باشد،   در راه استقرار یک دولت لائیک در سوریه،   مسکو از برکناری بشار اسد نیز رویگردان نخواهد بود.    

پرواضح بود که جمکرانی‌ها به دلیل توسری‌ای که در سوریه خورده‌اند،  دست به لات‌بازی‌های متداول‌شان یعنی بمب‌گزاری و آدمکشی بزنند.   و نیازی نیست که بگوئیم  بمب‌هائی که اخیراً در ترکیه و خصوصاً در عراق ده‌ها تن را به خاک‌وخون کشید،   از آستین سپاه قدس و علی خامنه‌ای بیرون آمده:

«منابع امنیتی عراق از کشته و زخمی شدن دستکم 115 تن در انفجار خودروی بمبگذاری شده در شهرک صدر بغداد خبر دادند.»
منبع:  خبرآن‌لاین،  22 اردیبهشت‌ماه 1395
 
پیام حکومت ملایان و حامیان آتلانتیست‌اش از بمب‌گذاری‌ فوق،  و دیگر بمب‌هائی که اخیراً در عراق و ترکیه منفجر شده روشن است،   اینان به زبان «بمب و قتل‌عام» ابراز وجود کرده و می‌گویند،   «هستیم،   چون بمب منفجر می‌کنیم!»  ولی به دلائلی که توضیح آن کار را به درازا خواهد کشاند دیگر امکان این نوع لات‌بازی‌ها نیز برای جمکرانی‌ها وجود ندارد.  به همین دلیل است که وزیر اطلاعات حکومت اسلامی تعارف و رودربایستی را کنار گذارده،  همزمان با برگزاری میتینگ «استقلال‌طلبان کرد» در آلمان فدرال،   راهی کردستان عراق شده،  و در عمل به واشنگتن «پیام» می‌دهد که برای همکاری با آمریکا جهت تجزیة عراق آماده‌ایم: 

«هیات بلندپایه ایرانی به ریاست "محمود علوی" وزیر اطلاعات وارد شهر سلیمانیه منطقه کردستان عراق شد.[...]  هیات ایرانی با ارسال دعوتنامه رسمی برای مسعود بارزانی،  رئیس منطقه کردستان از وی برای سفر به تهران دعوت کرد.»
منبع:  فارس‌نیوز،  26 اردیبهشت‌ماه 1395

ولی همانطور که تجربه نشان داده،  سیاست بین‌المللی نمی‌تواند آنقدرها تحت تأثیر موضع‌گیری‌های جمکران قرار گیرد،  به همین دلیل نیز علیرغم «در باغ سبز کردستانی‌ای» که حکومت جمکران پس از دریافت توسری در سوریه به آمریکا نشان می‌دهد،   واشنگتن به روش‌‌های معمول خود یعنی سیاست «بحران‌آفرینی» در تهران بیشتر اطمینان دارد،   تا موضع‌گیری حکومت دست‌نشانده‌اش.  و در این راستاست که حضور فعالانة فائزة هاشمی،   دختر سردار اکبر سازندگی در محفل بهائیان،  و خبرسازی‌ای که پیرامون آن به راه انداخته شد به صراحت نشان داد که آمریکائی‌ها لایة «جنگ‌سازی‌های وطنی» را که در آن واقعاً تخصص دارند به میدان آورده‌‌اند.   این است دلیل اعطای مرخصی نابهنگام به «فریبا کمال آبادی»،   رهبر بهائیان در گیرودار افلاس آتلانتیسم در سوریه!   

همانطور که می‌گویند،    فائزة هاشمی اخیراً به دیدار فریبا کمال آبادی رفته،  و یک عکس یادگاری  از این دیدار گرفته و در فیس‌بوک گذارده!   البته موضع نویسندة این وبلاگ در مورد بهائیان کاملاً روشن است؛   اینان شاخه‌ای از مسلمانان‌اند و به همان اندازه که شیعه و سنی و وهابی و اسماعیلیه و ... خود را «برحق» می‌دانند،   اینان نیز خود را «قبول» دارند.  ولی مشکل آخوند با بهائی این است که بهائی رقیب است و نان ملا را آجر می‌کند!   به همین دلیل نیز آخوند چشم دیدن‌ او را ندارد.   چرا که آخوند از اعتقادات و توهمات جمع تغذیه می‌کند!  منصفانه بگوئیم،  اگر فردی قصد نان خوردن از قبل‌ «دین و مذهب» نداشته باشد،  با بهائی هم مشکلی نخواهد داشت.   ولی می‌دانیم که حداقل در ایران،   نان خوردن از راه دین یک عارضة تاریخی است،   و آخوندجماعت از نان‌خورهای معظم دکان دین‌فروشی به حساب می‌آید.  در نتیجه،  فائزه هاشمی با توجه به سابقة خود و خانواده‌اش،  مسلماً بدون چشم‌داشت سیاسی به دیدار رهبر بهائیان نرفته!‌   به همین دلیل است که «دست‌هائی» این دیدار خصوصی را «رسانه‌ای» کرده‌اند.    

برداشت ما از این «دیدار» و انعکاس «مناسبی» که در رسانه‌های داخل و خارج یافت،   روشن است؛  این نیز «در باغ سبز» دیگری است به یانکی‌ها!   و هر چند رسانه‌های جمکرانی این «دیدار» را به شدت محکوم فرموده‌اند،   و هاشمی را به دلیل رفتار صبیه‌اش مورد «نکوهش» قرار می‌دهند،   برخورد حکومت از مسائل دیگری حکایت دارد.   این رفتار به صراحت نشان می‌دهد که بن‌بست روابط «جنگ‌افروزانه» در سوریه،   بیت‌رهبری را رسماً به دامان رابطه با بهائیان انداخته؛   باشد تا از این مسیر حمایتی هر چند مقطعی از واشنگتن و اسرائیل دریافت دارد.  فراموش نکنیم که این فائزه همان فردی است که طی بحران‌های موسوم به «جنبش سبز»،  توسط اوباش در خیابان‌ها فحش‌کش ‌شد و مورد حمله قرار‌ گرفت،   بدون آنکه احدی به خود اجازه دهد در برابر اوباش بایستد؛   حال چه شده که همین لات و اوباش ارتکاب چنین «جنایت وحشتناکی» را توسط همین فائزة بدسابقه «نادیده» گرفته‌اند؟  با این وجود،  جریان به این مختصر محدود نمی‌شود.     

تجربة تاریخی‌ای که پس از کودتای 22 بهمن 57 در ایران آغاز شد،   به ما یادآوری می‌کند که یانکی مشکل خواهد توانست رابطة «گرم و صمیمانه» با حکومت ملایان را روی آنتن‌ها ببرد،   به همین دلیل،   جهت پنهان نگاه داشتن معاشقه‌‌‌اش با ملایان،   همزمان با «در باغ سبز» کردستانی،  و دیدار «دوستانة» جمکرانی‌ از محفل بهائی‌،   به دعواهای محفلی اوباش جمکران بر سر حجاب و بهائی‌ها نیز دامن می‌زند!  

البته مسئلة حجاب که آخوند پس از کودتای آمریکائی 22 بهمن در ایران علم کرد،   و به همت میرحسین موسوی،   جلاد صاحب‌نام حکومت اسلامی به «قانون» نیز تبدیل شد،  ریشه در تاریخ‌ معاصر کشور دارد.   ملایان شیعی‌مسلک در حرکت عروجی‌شان به سوی حکومت،  هر چند بیش از آنچه می‌نمایانند وام‌دار سیاست‌های دین‌پروری میرپنج و پهلوی‌ها هستند،   در ظاهر امر مبارزه با «بی‌حجابی» را به نوعی دهن‌کجی به رضامیرپنج و سیاست‌های به اصطلاح «دمکراتیک» دوران پهلوی‌ها تبدیل کرده‌اند!   ولی در واقع،  «حجاب اسلامی» عارضه‌ای است که غرب با تحمیل آن،   دست به سرکوب جامعة ایران زده،  و قضیة حجاب برای آخوند «حاشیه‌ای» است.   بهائی‌ستیزی نیز همچون «بحران حجاب» به اصطلاح ریشه‌های «خلقی» ‌دارد!    از اینرو با هیاهو پیرامون بهائیت می‌توان با سیاست بهائی‌پروری پهلوی‌ها نیز «مخالفت» نشان داد،  و به صدر انقلاب کودتاچیان 22 بهمن سری زده،   احساسات عوام‌الناس را در راه نابودی «فرقة ضاله» به راحتی تحریک کرد.   به همین دلیل است که یانکی‌ها ایندو سرفصل «عزیزتر از جان» را بیرون کشیده،   و به آن رنگ‌وروغن می‌زنند. 

یکی از سایت‌هائی که با بهائیت به صورت «جدی» سر جنگ دارد،  «فارس‌نیوز» است.   سایت کذا که رسماً به محافل لباس‌شخصی‌ و لات‌های یونیفورم‌پوش سپاه پاسداران تعلق دارد،   به محض آغاز بساط «بهائی‌نوازی» بیت‌رهبری،  جهت «نبرد» با بهائی‌ها دست ملای بی‌عمامه‌ای به نام عبدالله شهبازی را گرفته و به میدان آورده.   در مورد اینفرد فقط بگوئیم،  خان‌زاده‌ای است که پدرش را به جرم اقدام مسلحانه علیه پهلوی دوم اعدام کرده‌اند،   و به همین دلیل گویا به حزب توده پیوسته!  این خان‌زادة توده‌ای،   طرفدار «انقلاب ملایان» می‌شود،  و در زمرة فدائیان امام خمینی قرار می‌گیرد!   ولی اشتباه نکنیم،   مسیر اوج‌گیری جنون اینفرد همچنان ادامه دارد.  در آغاز دوران «پرافتخار» احمدی‌نژاد،  حاج عبدالله‌خان را می‌بینیم که همه روزه مجیز «آقای رئیس‌جمهور» را می‌گویند.   و چند سال بعد،  با آغاز لات‌بازی‌های میرحسین موسوی،  باز هم شهبازی به صحنه می‌آید،  اینبار برای حمایت از «جنبش سبز!»   خلاصه بگوئیم،  شهبازی نخاله‌ای است که درد هر جرز دیواری را درمان می‌کند،  و اینبار شبکة پاسدارهای فارس‌نیوز او را لای جرز دیوار «بهائی‌ستیزی» چپانده. 

ولی اشتباه نکنیم،  شهبازی به تنهائی به «عرش» فارس‌نیوز دست نیافته،  ایشان جهت «پاسخگوئی» به یکی دیگر از اوباش جمکران به نام حجت‌الاسلام کدیور،  اخوی کشتزار عطالله مهاجرانی پای پیش گذاشته‌اند.   این اخوی موقع شناس که در «تبلیغات جمکران»،   پس از بوسیدن چکمة عموسام در 22 بهمن 57،   مدرسه مهندسی دانشگاه پهلوی را به مقصد حوزة علمیه ترک کرده بود،   پس از حمایت جانانه از مواضع جنبش‌سبز و لات‌های طرفدار میرحسین و ملاممد خاتمی،   نهایت امر توانست به محل اصلی مأموریت‌اش یعنی آمریکا بازگردد و با نقل بی‌بی‌گوزک «خلخال آن زن یهودی و عدالت علوی»،  چندین هزار هکتار دامنة حماقت و بلاهت را در ینگه‌دنیا گسترش دهد.  همین کدیور،  گویا در مورد ارتباط با بهائیان مطالبی قلمی فرموده‌اند،   که تحت تأثیر فضای «انقلاب اسلامی» بس بهائی‌ستیز تلقی شده،   و شهبازی را جهت پاسخگوئی به ایشان به فارس‌نیوز آورده‌اند:

«[...] بدیهی است که با هر انسان باید به مثابه انسان و انسانی سلوک کرد.  آقای کدیور می‌دانند که مسئله طهارت و نجاست،  که در شریعت یهود نیز مشابه دارد،  ربطی به حقوق شهروندی ندارد.  نجاست اهل کتاب به زعم بسیاری از فقها به معنی غیرانسان بودن و نفی حقوق شهروندی ایشان نیست و بلاتشبیه نجاست سگ و خوک در فقه به معنی مجوز رفتار ظالمانه با ایشان [آن‌ها] نیست.»
منبع:  فارس‌نیوز،  26 اردیبهشت‌ماه 1395

از برخورد «شبه منطقی» شهبازی با مسئلة بهائی‌ها به صراحت می‌توان نتیجه گرفت که اگر برخورد با بهائی می‌باید «انسانی» باشد،  پس مخالفت با دفن بهائیان در گورستان‌ها و یا جلوگیری از تحصیل فرزندان‌شان مسلماً از جمله همین رفتارهای «ظالمانه» می‌باید تلقی گردد.  ولی این نوع برخورد با بهائی در حکومت اسلامی رایج بوده،   و کسی هم به خود اجازه نمی‌داد با این رفتار وحشیانه مخالفت کند.   ولی حال که بهائیان در ادبیات شهبازی حق زندگی یافته‌اند،   باید بدانیم که «دیدار» فائزه رفسنجانی از رهبر بهائیان برخلاف آنچه بعضی‌ها در بوق انداخته‌اند به هیچ عنوان «انقلابی» نیست؛   برنامه‌ای است که تحت نظارت بیت‌رهبری،   با همراهی سپاه پاسداران و اوباش «کتاب‌ساز» حکومت اسلامی سازماندهی شده.  در واقع پس از نرمش قهرمانانه اینک نوبت به «خیزش عاجزانه» رسیده.   هدف این عملیات ایجاد دوقطبی کاذب،   بهائی‌ستیزی و بهائی‌نوازی است.   ولی از آنجا که حکومت اسلامی یک مجموعة مسخره بیش نیست،  تبلیغات‌اش هم بیشتر به فکاهی می‌ماند.   به عنوان نمونه،   شهبازی و ملا کدیور فراموش کرده‌اند که حامیان یک حکومت مذهب‌پناه‌اند.   در نتیجه،   با انتقاد از مذهب‌پناهی بهائیان سرکوب اینان را نیز تا حد امکان توجیه می‌کنند: 

«آیا بهائیان می‌پذیرند که مانند سایر اقلیت‌های رسمی یا غیررسمی شهروند ایران،  مثلاً کلیمیان یا مندایی‌ها (صائبین)،  فقط در امور دینی از نهادهای دینی خود تبعیت کنند و در امور سیاسی تابع مرکزیت بیت‌العدل حیفا نباشند؟ [...] پاسخ منفی است»
همان منبع

بله،  راه دور نرویم!  افرادی که تا گریبان درگیر حکومت دینی و به اصطلاح «بیت‌العدل شیعی» شده‌اند،  با تره‌بافی و جفنگ‌گوئی وابستگی دیگران را به این «بیت‌العدل‌ها» مورد نکوهش قرار می‌دهند.   شهبازی گویا پیروی «انقلابیون اسلامی» ظاهراً ایرانی را از مراجع تقلید شهرهای نجف و کربلا هنوز در «تاریخ‌سازی‌های» خود نگنجانده،   که اینچنین افسار گسیخته و در ظاهری «منطقی» بلبل‌زبانی می‌کند!   

ولی اگر مسئله به انسان و انسانیت بازگردد،   باید پرسید چرا «شهبازی‌ها» نمی‌گویند،  به چه مجوزی مشتی ملای پیزوری به خود اجازه داده‌اند تا با حمایت آتلانتیسم برای تمامی ملت ایران،   از سنی و شیعه گرفته تا سوسیالیست و لیبرال و علی‌الهی و کلیمی و آسوری و ... تعیین‌تکلیف کنند؟  این اوباش با چه مجوزی یک ملت را محکوم به پیروی از «احکام و نصایح» مشتی کتاب‌دعا و رسم‌الخط و کاغذپاره و زیارت‌نامه کرده‌اند؟  اگر بهائی حق ندارد در امور سیاسی پیرو «بیت‌العدل» حیفا باشد،   به چه دلیل شیعی و غیرشیعی و خداناباور و ... همگی می‌باید در ایران بالاجبار تحت فرامین چند سر ملای خود فروخته قرار گیرند؟   بله،   اینجا هم می‌بینیم که مرگ خوب است،   فقط برای همسایه! 

حال که به همسایه رسیدیم نگاهی داشته باشیم به مسئلة داغ دیگری از مسائل ازلی و ابدی آخوند و  اسلام ناب محمدی،  یعنی زن و شیوة مطلوب سرکوب زن و زنانگی در ایران!   با آغاز فصل گرما و در آستانه فرارسیدن تابستان،   پلیس اوباش‌پرست جمکران دوباره چماق‌اش را برای سرکوب زنان در چارچوب مبارزه با بدحجابی از غلاف بیرون کشیده،   و برای صغیروکبیر «تعیین‌تکلیف» می‌کند.  ولی همچنانکه شاهدیم به دلیل «پس بودن هوا»،   حکومت اسلامی اینبار دو نوع «مبارزه دولتی» با بدحجابی به بازار آورده؛   «گشت علنی» و «گشت نامحسوس!»   

تکثر این گشت‌ها که گویا دولت روحانی هم با نوع نامحسوس آن «مخالف» بوده،‌   به صراحت نشان می‌دهد که بازوی مسلح آخوند،   دیگر جرأت ندارد آنقدرها مستقیم به رهگذران در خیابان‌ها حمله‌ور شود.   خلاصه بگوئیم،  خورة تردید و ترس به جان چماق‌کش‌های پلیس افتاده و به دلیل وحشت از عکس‌العمل تند و غیرقابل محاسبة خلق‌الناس دست به تأسیس یک «گشت نامحسوس» زده‌اند.   پیام ایجاد «گشت نامحسوس» مشخص است؛  به عوام‌الناس تفهیم می‌کند،  «هر کاری بکنید تحت نظرید‍!»   به این ترتیب،   جماعت باید «بداند» که چه مورد تعرض قرار بگیرد و چه خیر،  به قول ملاها،   «سرنماز می‌آیند به خانه‌اش و او را می‌برند به یک چاه تاریک و آنجا به خاطر رقصیدن و بی‌حجابی و اشاعه فساد و ... حسابی شکنجه‌اش خواهند کرد!»  خلاصه پلیس جمکران بجای خدا نشسته و کارنامة اعمال «مردم» دست اوست.

همانطور که می‌دانیم دامن زدن به وحشت‌های اجتماعی ابزاری شناخته شده در راه قوام و دوام حکومت‌های استبدادی و فاسد است.   ولی این «حاکمان» بدبخت نمی‌دانند که بازی مدام با عامل ترس اجتماعی،   نهایت امر به فروپاشی «آستانة ترس» منجر می‌شود و آنهنگام است که این حکومت دست‌نشانده و نوکر،   دستپاچه و وامانده می‌باید با «پوشال ترس» در برابر امواج خروشان تعرض عمومی سد سکندر بسازد.   خلاصه بگوئیم،  دست به کاری غیرممکن بزند.