
هر چند این مسئله تعجبآور بنماید، در زندگی اجتماعی، درست مانند زندگی حیوانات در بطن طبیعت، عواملی وجود دارد که خارج از هرگونه نظارت بنیادها و ساختارهای اجتماع، موجودیت افراد را «تعریف» میکند. این عوامل، به موجودیت افراد «امتداد» میدهد، و نبود همین عوامل، در مقاطعی بر موجودیتشان نقطة پایان میگذارد. اگر بخواهیم کمی در این مورد توضیح دهیم میتوان به بررسی نقش دو حیوان در بطن زندگی اجتماعیای که انسانها بر آنان تحمیل کردهاند، بپردازیم: سگ و قاطر!
همه میدانیم که سگ علیرغم جثة نسبتاً کوچکاش، طی تاریخ بشر، همیشه یکی از پاسداران سنتی زندگی اجتماعی انسانها به شمار رفته، و به همین دلیل است که از این حیوان تحت عنوان «بهترین دوست انسان» سخنها گفتهاند. البته سگ را در فرهنگی که پس از حملة تازیان بر کشور ایران تحمیل شد «نجس» خواندند، چرا که در فرهنگ زرتشتیان سگ از موضع والائی برخوردار بود، و چنین آمده که زرتشت سگ را تنها حیوانی به شمار میآورد که قادر به ایجاد ارتباط میان انسان و دیگر حیوانات است. حتی امروز نیز، در میان پارسیان هند، طی مراسمی که فرزند ذکور جهت ارتقاء به درجة والای «فردیت» در آن شرکت میکند، «حضور» یک سگ نگهبان الزامی است. این توضیح از این نظر ضروری تشخیص داده شد که فلسفة «نجس» خواندن سگ را در اسلام به درستی بشناسیم، البته این «فلسفة پر مغز» صرفاً در مناطقی «رایج» شد، که پیشتر زرتشتی نشین بودند، در دیگر نقاط «مسلماننشین» جهان: شمال آفریقا، اندونزی، و کشورهای مسلمان آفریقای سیاه، «اسلام» سگ را به هیچ عنوان «نجس» تلقی نکرد! حال که از فلسفة «نجس» بودن این حیوان آگاه شدیم، باز میگردیم به بررسی نقش سگ در بطن زندگی اجتماعی انسان.
سگ از نظر بیولوژیک خصوصیات بسیار ویژهای دارد، ولی مهمترین آنها ساختمان آروارههای این حیوان است، آروارة سگ به نسبت جثة کوچکش از قدرتی بینظیر برخوردار است. آروارهها به صورتی شکل گرفته که یک سگ با وزنی شاید کمتر از 20 کیلوگرم قادر است یک انسان را با وزن تقریبی 70 یا 80 کیلوگرم کاملاً تحت کنترل آورد! در واقع آروارههای سگ و قدرتی که در آن نهفته، یکی از مهمترین دلایل ارادت «انسانهای» نخستین به این حیوان بود؛ سگ با تکیه بر این آروارهها میتواند به ارباب خود خدمات ارزشمندی ارائه دهد.
حال حیوان دیگری را بررسی میکنیم: قاطر! که مورخان اصولاً ظهور آنرا در تاریخ به دلیل همزیستی اسبها و الاغها در طویلههای انسانهای اولیه میدانند. قاطر در طبیعت وجود نداشته، و این زندگی اجتماعی انسان است که این حیوان را از اختلاط اسب و الاغ به وجود آورد. قاطر نیز خصوصیات عجیبی دارد؛ پاهای این حیوان از قدرتی برخوردارند که به راحتی میتواند چندین برابر وزناش را در مناطق کوهستانی تحمل کرده و با سرعتی غیرقابل تصور جابجا کند. عملی که هیچ حیوان دیگری قادر به انجام آن نیست. قدرت مچ پاهای قاطر، و دقتی که این حیوان در جابجائی سمهایش در مناطق صعبالعبور کوهستانی دارد، شاید در میان تمامی حیوانات جهان منحصربهفرد باشد.
البته، بیدلیل نیست که برای بررسی مسائل سیاسی، امروز این دو حیوان را مثال میزنیم. چرا که مرگ طبیعی در میان سگها، همیشه از عفونت آرواره آغاز میشود، و قاطرها نیز همیشه پیش از مرگ میلنگاند!
امروز مطلبی از عطاالله مهاجرانی در یکی از سایتهای اینترنتی به چاپ رسیده بود. البته این «سایت» سخنی از منبع مقاله به میان نیاورده، در نتیجه معلوم نیست که «مقاله» مستقیماً به این سایت ارسال شده، یا اینکه گردانندگان سایت به خود اجازه دادهاند، «مستقلاً» مطلب یک فرد را بدون قید منبع منعکس کنند! البته در فرهنگ «مطبوعاتی» کشور استبدادزدة ایران، با شناختی که از روشهای فرهنگی رایج داریم، از این دست «عملیات» محیرالعقول نمیباید متعجب شد! ولی این عملیات از جانب سایتی صورت میگیرد که آمار مراجعات به آن حتی از برخی سایتهای رسمی حکومت اسلامی نیز بیشتر است! البته همه «میدانیم» که این سایت «فیلتر» شده! پس حتماً این آمار حتماً «دروغ» است! با مطالعة مطالب این سایت، متوجه میشویم که، بر خلاف دیگر سایتها، نویسنده و یا نویسندگان آن از قلمی حرفهای و بسیار «محکم» برخوردارند، هر چند که سعی دارند به شیوهای بسیار «دریده» و «بازاری» مطالب را ارائه دهند. مطالب این سایت پیوسته با چاپ سرمقالههائی از «حزبتودة ایران»، آغاز میشود. خواننده با نگاهی به این مجموعة عجیب، بیاختیار به یاد «قلم به مزدهای» کیهان و اطلاعات میافتد. چرا که در این سایت نیز، از همه چیز میگویند، ولی مشکل میتوان «موضع» سیاسی گردانندگانش را «مشخص» کرد.
در مورد ترافیک «عجیب» این سایت میباید اضافه کرد که، به طور مثال در شرایطی که سایت تخصصی «الکسا» ـ این سایت آمار ترافیک اینترنتی را به ثبت میرساند ـ آمار ترافیک خبرگزاری رسمی «ایسنا» را در روز اول ماه ژانویة 2007، (300 در یک میلیون) اعلام میکند، آمار سایت «فیلترشدة» کذائی، طی همان روز (110 در یک میلیون) است! برای کسانی که با ارقام و آمار در زمینة شبکههای اینترنتی آشنائی زیادی ندارند، بهتر است توضیح دهیم که به طور مثال، سایت افرادی چون بهنود، هادیخرسندی، و روزنامههائی چون «روزآنلاین» و بسیاری از سایت شناختهشدهتر، به دلیل نبود مراجعات کافی اصولاً در «الکسا» به ثبت نرسیدهاند! به طور مثال، ترافیک سایت «رادیو زمانه»، که با سرمایهگذاری خارجی، لینکهای داخلی، و حمایت و تبلیغات فراوانی در محافل مشخص داخلی و خارجی پایهریزی شده، در همان روز اول ژانویة 2007، فقط (10 در یک میلیون) است! و «سایت میراث فرهنگی» که یک سایت حکومتی در ایران است، نیز در این روز فقط (30 در یک میلیون) ترافیک دارد! جالبتر از همه اینکه، سایت حکومتی «آفتاب نیوز»، که یک خبرگزاری به شمار میرود، در روز اول ژانویة 2007، فقط به اندازة همین «سایت کذائی» فیلترشده مراجع داشته است: 110 در یک میلیون!
از طرف دیگر، سایتی که چنین ترافیک سنگینی دارد از نظر فنی، جهت رساندن مطالب خود به خوانندگان نمیتواند صرفاً به یک «سرور» قناعت کند، چرا که «سرورهای» تجاری قادر به پاسخگوئی به چنین ترافیکی نیستند! ولی در کمال تعجب مشاهده میکنیم که این «سایت» حتی فاقد هرگونه «پراکسی»، جهت تقویت اطلاعرسانی است. اگر بخواهیم مسئله را نه از دید فنی که از دیدی روشنتر و به زبان فارسی بیان کنیم، این سایت نه تنها اصولاً «فیلتر» نشده، چرا که هیچ «فیلترشکنی» قادر نیست چنین «ترافیکی» برای این سایت تأمین کند، که از نقطه نظر مهندسی شبکه نیز میباید قبول کنیم که این سایت نه در خارج از کشور، که در بطن شبکة اینترنتی حکومت ایران، و روی کابلهای نوری دولت مستقر شده؛ شاید در یکی از خیابانهای مرکزی شهر تهران! البته از این نوع سایتهای «مخالفخوان» چند نمونة دیگر نیز وجود دارد، که شاید در فرصت دیگری به بررسی جزئیات فنی آنان بپردازیم.
حال که وضعیت «استثنائی» این سایت برای هموطنان روشن شد، شاید بهتر باشد، با «قهرمان ملی» کشور ایران، جناب آقای مهاجرانی که مقالة تابناکشان نیز در همین سایت ارائه شده، بیشتر آشنا شویم؛ نخست نگاهی به زندگانی سیاسی ایشان بیاندازیم. آقای مهاجرانی از قضای روزگار، از جمله «فرهیختگانی» هستند که از اولین روزهای حاکم شدن اصل «ولایت فقیه» بر سرنوشت ملت ایران، به دلایلی که مسلماً خود ایشان هیچگاه سعی در ارائة آنان به ملت ایران نخواهند داشت، طی تقریباً 20 سال، همواره یکی از مهرههای اصلی این حاکمیت انسانسوز بودهاند. اگر آخرین سمت رسمی ایشان تصدی پست وزارت ارشاد در دولت «شیاد اردکان» ـ سیدمحمد خاتمی ـ بود، آقای مهاجرانی، از مجراهای «پرافتخار» دیگری عبور فرمودهاند. و «یک قلم»، ده سال تصدی پست مشاورت ریاست جمهور، طی دولت «سردار سازندگی» را داشتند، که شاید از مهمترین «شاهکارهای» سیاسی ایشان باشد!
بله، کاملاً روشن است که، مقالة «وزین» چنین شخصیتی، میباید در چنین سایتی هم منعکس شود! آقای مهاجرانی که، پس از سالها تصدی مقامهائی کلیدی در رأس حکومت «شعبدهبازان» و «طراران» جمکران، فقط پس افشای «افتضاحات» روابطشان با زنان متعدد، و به دلیل «زنبارگی» مجبور میشوند از کشور ایران به کعبة مسلمین جهان، یعنی انگلستان فرار بفرمایند، اجازة خروج از مملکتی دریافت میکنند، که عوامل حکومتی آن، دهها انسان را به دلیل ارتکاب همان «جرم جنسی»، تاکنون «سنگسار» کردهاند. و اگر ویزای ورود امثال مهاجرانی به کشور ارباب «حکمتی» دارد، میبینیم که «سایتهای» کذائی هم همزمان به ایشان ویزای ورود به صفحة اول را اهداء کردهاند!
خوب اینهمه گفتیم، ولی تا حال سخن از «محتوای» مقالة ایشان به میان نیامده. «محتوا» بسیار جالب است، و نویسندة دانشمند، با یک سئوال جالبتر مطلب را آغاز میکند: «آيا صدام ضدآمريكائي بود؟ يا آمريكائي بود!» میبینید که جهت یافتن پامنبریهای حکومت اسلامی که دچار «عقبافتادگی» ذهنی هم باشند، لزومی ندارد ساکن تهران یا قم باشید، در انگلستان هم پامنبریها هستند، و سایتهائی که «چپ» میزنند، تا «راستافراطی» و «فاشیسم» را بر سرنوشت مملکت ایران حاکم نگاه دارند، همین «بحثهای» شیرین را ادامه خواهند داد! «ارزیابی» عملکرد یک رژیم دیکتاتوری هولناک و خونریز، که پایههای استراتژیک یک منطقة نفتخیز را در ارتباطات شرق و غرب میساخت، از نقطه نظر یک «فرهیختة» سیاسی کشور ایران، فقط در گرو «آمریکائی بودن» یا نبودن عروسک بیاختیار و فعلة استعماری است که «اسماً» در رأس آن قرار گرفته بود! تو گوئی که در جهان سیاست، جهانی که در ظاهر امثال مهاجرانیها سالها «برگزیدگاناش» به شمار میرفتهاند، عملکردهای بنیادین اقتصادی و مالی، تعریفی ندارد، ملاک همان «ضدآمریکائی» بودن و یا «آمریکائی» بودن است! بله، همانطور که ملاحظه میشود، مهاجرانی هنوز هم سر در مبال روحالله گرفته، و به این میگویند «سرسپردگی»! مثلاً اگر پای صحبت بعضی از همین «نوابغ» بنشینیم، میگویند در دوران «جنگسرد» آمریکا به روسها گندم میداد، در غیر اینصورت همهشان از گرسنگی میمردند! ولی هم اینان نمیگویند که، با «پیشفرض» واقعی بودن این ادعاها، «حسن» نیت آمریکائیها از کجا میآمد؟ همانطور که میبینیم، نقش نخستین «فلاسفة» جهان سوم، ارائة ویراستی «ابلهانه» از روابط میان ملل، جهان سیاست، روابط مالی و اقتصادی در سطح جهانی است. ویراستی آنچنان ابلهانه، که فقط به درد عقبماندگانی ذهنی چون خود آنان خواهد خورد. نویسندة دانشمند، تلویحاً پس از رسیدن به این نتیجه که صدام «آمریکائی» بود، اضافه میکند:
«نخست بايد ممنون بود كه دادگاه محاكمه صدام دستكم به دو پرونده دجيل و كشتار اكراد با سلاح شيميايي كم و بيش پرداخت. صداي شاهدان مظلوم ثبت و پخش شد. اگر اين دادگاه نبود، اين صداها به گوش مردم نميرسيد.»
بله، خدا را شکر که آمریکائیها آمدند! بالاخره مردم مظلوم کرد توانستند صدایشان را به جائی برسانند! ولی اگر این «حکم» را قبول کنیم، برای فردی که 20 سال در رأس یک حکومت «سنیکش»، «کردکش»، «کمونیست کش»، «کودک کش»، و ... خوش خدمتیها کرده، و دست در دست این حکومت، کردستان ایران را بارها به خاک و خون کشیده، این نوع برخورد با مسائل منطقه آیا مضحک نیست؟ شاید حال که «فیلسوف» حکومت اسلامی، به دلیل «زنای محصنه» به انگلستان متواری شدهاند، ترجیح میدهند که آمریکائیها بیایند! بیایند و برای استیفای حقوق حقة ایشان، پدر این حکومت را در بیاورند. چرا که اگر چنین «فیلسوفی»، به اینچنین خزعبلات میافتد، فقط نشان از «عشق» صادقانة او به «قدرت» از دست رفته میتواند باشد! ولی آقای مهاجرانی مطمئن باشند که، اگر کوچکترین «حساب وکتابی» ـ با آمریکائیها و یا بیآمریکائیها ـ در این مملکت در کار آید، حضرت محترمشان، از جمله اولین «فرهیختگانی» خواهند بود که میباید پاسخگوی بسیاری مسائل باشند. با این وجود، «فیلسوف» دست بردار نیست و در ادامه میفرمایند:
«صدام همواره[...] خودش را قرباني مبارزه با منافع آمريكا در منطقه معرفي ميكرد. سابقه صدام و تاريخ سياسي حزب بعث كاملا تصوير ديگري از صدام را نشان ميدهد.»
ای داد بیداد، دیدید؟ عاقبت «گربه شد عابد و مسلمانا!» حال مهاجرانی به ما درس «تاریخ» میدهد. از جریانی تاریخی که خود را «قربانی مبارزه با منافع آمریکا در منطقه معرفی» میکند، سخن به میان آورده! اگر اسم صدام حسین را از جملة بالا برداریم، انسان عاقل آناً به یاد همان «حکومت اسلامی» میافتد! یادمان نرفته زمانی که برای حفظ موقعیت آمریکا در منطقه، مشتی «ماشیننویس» و «دربان» سفارت آمریکا را دوستان و همکاران همین مهاجرانی به گروگان گرفته بودند، و چه فریادها با هم میزدند. حال اگر سابقة صدام حسین و حزب بعث، به قول ایشان «تصویر دیگری» نشان میدهد، سابقه و تاریخچة روحانیت شیعة 12 امامی چه چیزی نشان میدهد؟ از «رژی تنباکو» بگوئیم که پول ملت را به جیب انگلستان ریخت، یا حمایت «روحانیت» از کودتای رضاخان؟ از کودتای 28 مرداد و عکسهای یادگاری آیتالله کاشانی با زاهدی در باشگاه افسران بگوئیم، یا از یک دیوانة قدرت، از یک مجنون به نام روحالله خمینی که، ملتی را پیشمرگ «جنون» خود کرد؟ حاج مهاجرانی! آنکه «تاریخ» مینویسد، اول «زحمت» خواندن تاریخ بر خود روا میدارد، البته نه از آن «تاریخنگاریها» که در پستوهای «دفتر گفتگوی تمدنها» به راه انداخته بودید!
بررسی دیگر نکات «ارزشمند» نامة «فیلسوف جهان اسلام در تبعید» را، به دوستارانشان در کلوپهای نمناک لندن واگذار میکنیم، به کسانی که برای آیندة امثال چنین «فضلگویانی» تصمیمگیری میکنند! ولی اینرا بگوئیم که مهاجرانی و امثال او را «دشمن» خود تلقی نکنیم. چرا که انسان بیاختیار، خود شبیه به کسانی میشود که آنان را در ذهن «دشمن» میبیند! این یک واقعیت روانی است، این همان بلائی است که بر سر هم اینان آمد، همان بلائی است که بر سر هر «دیکتاتور» ابله، و آدمکش دیگری نیز خواهد آمد؛ استالینها که تزار میشوند، و مائوها که خاقاناند! هنگام خواندن نامة این «فیلسوف»، همانطور که در بالا آمد، فقط به یاد سگ و قاطر افتادم! به یاد موجوداتی افتادم که در پنجة مرگ غوطه میخورند، چرا که تنها دلیل امتداد زندگیشان، که همانا خدمت به «ارباب» باشد از دست رفته؛ یکی لثههایش چرکین شده، دیگری لنگ میزند، و مهاجرانی که هم آروارهاش عفونت کرده و هم پایش میلنگد، از برخورد «منطقی با تاریخ» میگوید، یعنی از همان «پدیدهای» سخن به میان میآورد که برای تحریف آن، به دست استعمار، در کشورمان بر تخت «قدرت استیجاری» نشسته بود!