۱/۰۶/۱۳۹۶

رفراندوم، از روح‌الله تا رجب!





یاداشت کوتاه امروز را به بررسی روابط ویژة دولت رجب اردوغان با مسکو اختصاص می‌دهیم.  همانطور که می‌دانیم اردوغان،  رئیس‌جمهور اسلامگرای ترکیه،   مدتی است که   دول آلمان و هلند را هدف هتاکی قرار داده و از آنان به عنوان  «مرده‌ریگ نازیسم» یاد می‌کند.  در مطلب امروز امکان بررسی اینکه،   فلسفة حاکم بر تشکیلات سیاسی و نظامی آلمان و هلند با فاشیسم همخوانی نشان می‌دهد یا خیر،  وجود ندارد.   ولی در هر حال،  این امر مسلم است که رجب اردوغان در مقام رئیس یک ‌حکومت دست‌نشانده که نان شب از  ارتش سازمان ناتو تحویل می‌گیرد،  علیرغم ادعاهای «انتخاباتی» و «پارلمانتاریسم ترک» و غیره در جایگاهی نیست که بتواند دمکراسی‌های غرب را «نازی و فاشیست» بخواند.  پس می‌باید در قفای این تهاجمات لفظی مسائل دیگری بجوئیم. 

و از قضای روزگار تحولات چند روز اخیر،  خصوصاً تهاجم اسلامگرایان ترکیه به حکومت جمکران این امکان را فراهم آورد تا زاویة جالب‌تری از روابط پرتنش «آنکارا ـ مسکو» در برابرمان گشوده شود.  و با در نظر گرفتن شرایط استراتژیک منطقه،  مسلم است که این زاویه به مسئلة عراق و سوریه و درگیری‌های نظامی در اینکشورها مربوط می‌شود.  مسائلی که آنکارا تا گریبان درگیر آن‌ها شده.

اگر فراموش نکرده باشیم طی کودتای «نافرجام» ترکیه قرار بر حذف فیزیکی اردوغان و باند اسلامگرایان و بازگشت به «سکولاریسم» بود.   البته سکولاریسم و استبداد نظامی آنقدرها با یکدیگر سنخیت ندارند؛   در واقع سخن گفتن از سکولاریسم در حکومت نظامی مضحک می‌نماید.   ولی طی دهه‌های متمادی پروپاگاند استعمار غرب در منطقه،   استبداد «پلیسی ـ نظامی» را در لُپ عوام تحت عنوان «سکولاریسم» ترکانده،  و در این میانه ترکیه نیز مسلماً استثناء نیست. 

ولی اینک پس از گذشت چندماه از کودتای نافرجام 15 ژوئیه،  به صراحت می‌توان اهداف آن را تشخیص داد و این به اصطلاح سکولاریسم را که قرار بود از لولة تفنگ تیمسارهای پیمان آتلانتیک شمالی خارج شده بر حلقوم ملت ترکیه بنشیند،   تجزیه و تحلیل کرد.   هدف نخست از کودتای کذا همان بود که بالاتر گفتیم:  حذف باند اردوغان از صحنة سیاست ترکیه؛  باندی که دیگر برای غرب کارآئی نداشت.   هدف بعدی به قدرت رساندن یک دستگاه آمرانة نظامی بود که به دور از هر گونه تبلیغات و هیاهو،  در مذاکرات «پستوئی ـ  دیپلماتیک»،   ترکیه را به دوران شیرین «جنگ‌سرد» بازگرداند.   به دورانی که طی آن آنکارا علیرغم ایفای نقش اساسی در منطقة خاورمیانه،   از تمامی گزارشات و تحلیل‌های استراتژیک به دور مانده بود!    تو گوئی این دولت و ارتش تا بُن‌دندان مسلح آن در خاورمیانه و در همسایگی سوریه،  عراق،  لبنان و ... و خصوصاً اتحاد شوروی سابق وجود خارجی نداشت!    باری هدف اصلی از این دگردیسی نیز مشخص بود.   موضع‌گیری‌های هر چه بیشتر آمرانة نظامی و امنیتی در بحرا‌ن‌های سوریه و عراق به نفع واشنگتن در شرایطی که فرضاً قرار بود برکسیت انگلیسی و دست‌یابی دونالد ترامپ به کاخ‌سفید در آمریکا زمینه‌ساز قدرت‌نمائی‌های هر چه گسترده‌تر آتلانتیسم در خاورمیانه شود! 

ولی از آنجا که کودتای ترکیه به آب گوزید،   «برکسیت» و ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ نیز نتایج پیش‌بینی شده را به بار نیاورد.   و این رویای تحقق نیافته نهایت امر تبدیل شد به قوزبالاقوز در سنگر آتلانتیسم.    بز سرگلة برکسیت، ‌ استعفا داد و از انگلستان به آمریکا فرار کرد؛   افکار عمومی انگلیسی‌ها بر علیه برکسیت بسیج شده،   و دونالد ترامپ در عشق‌بازی‌های فرضی‌اش با مسکو که قرار بود «سرنوشت‌ساز» باشد،  هر روز از یک ناکامی به ناکامی دیگر در پرش اوفتاده!   در چنین شرایطی است که بار دیگر آتلانتیسم جهت رتق‌وفتق اوضاع و احوالات‌اش گریبان رجب اردوغان را گرفته.  خلاصه همان حاج‌رجبی که قرار بود چند ماه پیش در راه حفظ موجودیت اربابان در کوچه‌پس‌کوچه‌های ترکیه تکه‌تکه شود،   بار دیگر می‌باید دست به کار شده،   نوشداروئی باشد بر ناکامی‌های لندن و واشنگتن!     

همانطور که به یاد داریم،  پس از کودتای نافرجام،  از آنجا که اردوغان موجودیت فیزیکی خود را «رسماً» مدیون سیاست مسکو شده بود،   جهت رد گم کردن،‌   دست به یک سری «دیده‌بوسی‌» و «خوش‌وبش‌» دیپلماتیک با کرملین زد.   ولی حاج‌رجب غلام خانه‌زاد دربار انگلستان است؛   داغ این بندگی‌ها را با هیچ ترفندی نمی‌تواند از پیشانی‌اش بزداید.   در نتیجه،   ایشان دوباره همانطور که انتظار می‌رفت سر از دکان علیاحضرت ملکة انگلستان درآوردند.   اینبار انگلستان و برخی جناح‌ها در ایالات‌متحد قصد داشتند با حاج‌رجب «واویلا» و مفلس همان کاری را بکنند که قرار بود با گلة تیمسارهای کودتاچی به انجام برسانند!   به همین دلیل نیز اردوغان بجای تیمسارها،   به قول آخوندک‌های شیعه دست به «پاکسازی» زد.  حال قرار شده تا یک رفراندوم هم به شیوة رفراندوم «جمهوری اسلامی،‌ آری، یا نه!» به راه بیاندازد.   و به این ترتیب الگوی کودتاچی‌گری ترک که پس از جنگ اول جهانی شیوة حکومت بر ترکیة آتاترکی شده بود،‌  جای خود را ‌سپرد به تنها الگوی موفق آتلانتیسم در خاورمیانه یعنی الگوی حکومت ملایان جمکران! 

عربده‌جوئی‌های اخیر اردوغان در برابر آلمان و هلند نشان از همین الگوبرداری‌هاست.   اردوغان که به دلیل وابستگی صریح و علنی نظامی به آمریکا و انگلستان نمی‌تواند همچون ملایان از نشادر «مرگ بر آمریکا» جهت نشاط «مردمی» استفاده کند،  اجازه یافته تا متحدان «کم‌خطرتر» آتلانتیسم را «فحش‌کش» نماید.   احدی نیز در دیپلماسی‌های اروپائی به خود اجازه نمی‌دهد به اهانت آشکار سلطان رجب اعتراض ‌کند!   کاملاً برعکس!   شاهدیم که همین چند روز پیش علیرغم فحاشی‌های مکرر اردوغان به اعضای اتحادیة اروپا،  پرنس آندرو،  عضو خاندان سلطنتی انگلستان،   بوریس جانسون،  وزیر امور خارجة اینکشور و خصوصاً نمایندگان بلندپایه از اتحادیة اروپا با حاج‌رجب دیدارهائی بسیار «سازنده» برقرار کردند و ... و این دیدارها آنقدر به مذاق رجب اردوغان خوش آمد که قرار شد پس از «پیروزی» در رفراندوم گسترش اختیارات ریاست‌جمهوری ـ  از هم‌اکنون اردوغان خود را  پیروز میدان می‌داند ـ  رفراندومی هم جهت تعیین تکلیف ارتباط ترکیه با اتحادیة اروپا بر پا کند!

به عبارت ساده‌تر،   حال که قرار شده یک جوجه‌ملا از قماش اردوغان  نقش کودتاچی ایفا کند،  می‌‌باید کارت‌ها را نیز بر اساس «امکانات واقعی» بین بازیکنان تقسیم کرد.  سلطان ‌رجب نمی‌تواند همچون نظامیان پشت یونیفورم پنهان شود و در خلوت کارها را سروسامان دهد!  ایشان باید همچون «خلقی‌ها» وسط خیابان و در برابر عوام عربده بکشند.   از سوی دیگر،  در کمال تعجب حملات لفظی اردوغان به دولت‌های آلمان و هلند هیچگونه تغییری در روابط مالی و اقتصادی ترکیه با اتحادیة اروپا به همراه نیاورده؛   این حملات به تحریم واردات غلات از روسیه منجر شده!   به عبارت ساده‌تر،   باز هم کاشف به عمل می‌آید که اردوغان پای را دقیقاً جای پای حاج‌روح‌الله گذارده؛   به اربابان غربی‌اش فحش می‌دهد،   تا در راه تأمین منافع غرب‌ دست‌اش برای تهدید روسیه بازتر شود.

در نتیجه،   به صراحت می‌بینیم که مشکل آمریکائی‌ها در منطقه همچنان در مرحله‌ای که پیش از انتخابات آمریکا و برکسیت قرار داشت باقی مانده.  در دوران باراک اوباما آمریکا قصد داشت،   به ترکیه مرکزیتی تاریخی بر اساس پیشینة عثمانی اعطاء کند،  باشد تا از این مفر راه را برای سرکوب مخالفت‌ها در برابر سیاست‌ آتلانتیسم در منطقه هموار نماید.  ولی پس از شکست پروژة کودتا اینک اردوغان بدون برخورداری از مرکزیت پیشینة‌ تاریخی می‌باید از طریق عربده‌جوئی و لات‌بازی همین مسیر را برای آمریکا و انگلستان هموار سازد.  و در این میانه مسلماً مسئلة کردها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌شود. 

مسئلة اقوام کرد در مناطق مختلف کشورهای خاورمیانه از این نظر حائز اهمیت است که آمریکا،  ترکیه و حتی روسیه هر کدام سعی دارند به طرق متفاوت از این اقلیت قومی ابزاری جهت پیشبرد سیاست‌های‌شان بسازند.  ترکیه جهت به ارزش گذاردن «عظمت ترک»،  سرکوب کردها را به ابزار قدرت‌نمائی تبدیل کرده،  و در اینراه تمام سعی خود را به کار می‌برد تا حمایت انگلستان را جلب نماید،   حتی به تقلید از اتحادیة اروپا روسیه را هم تحریم‌ کرده.   از سوی دیگر آمریکا قصد دارد جهت کنترل روسیه،   در سوریه و عراق از دولت‌های خودمختار و حتی مستقل کرد حمایت به عمل آورد،   به این امید که کردها برای واشنگتن تکیه‌گاهی استراتژیک فراهم آورند.  و نهایت امر انگلستان از وحشت همکاری کردها با روسیه در یک مقطع همراه با آمریکا بر اردوغان می‌تازد،   و در مقطع دیگر از وحشت فروپاشی ترکیه،  یعنی تنها دژ باقی‌ماندة آنگلوساکسون در منطقه،‌  خود را به سیاست آنکارا نزدیک می‌کند و از سرکوب کردها توسط اردوغان حمایت به عمل می‌آورد!   با این وجود،  آنچه در سنگر آتلانتیسم پیرامون کردها می‌گذرد به هیچ عنوان نمایة کاملی از تحولات منطقه به دست نمی‌دهد،   مگر آنکه مواضع مسکو را نیز در این میانه در نظر آوریم. 

امروز مواضع مسکو در مرزهای جنوبی‌اش کاملاً‌ روشن است؛   پرهیز از تکرار اشتباه استراتژیک گذشته،  که چیزی نبود جز سپردن سرنوشت سرزمین‌های آسیای جنوب غربی به دست آتلانتیسم.  در مطالب پیشین گفته بودیم یکی از اشتباهات استراتژیک روسیة شوروی این بود که خود را آمادة‌ نبرد در اروپای شرقی می‌کرد،   ولی این نبرد در مرزهای جنوبی‌اش رخ داد،   با نتایج هولناکی که از بررسی بی‌نیاز است.   اینبار این اشتباه تکرار نخواهد شد؛  و به همین دلیل از آغاز غائلة بهارعرب،   مسکو در برابر تبدیل ترکیه به مرکزیت تاریخی عثمانی موضع‌گیری کرد،  و نتیجة غائی آن شد که باراک اوباما دست از پا درازتر کاخ‌سفید را ترک نمود.  ولی ترامپ در ظاهر امر از آغاز کار سنگ زیربنای خود را در میدان دیگری گذاشته بود؛   میدان همکاری با مسکو!   هر چند تجربة چند هفته‌ای حاکمیت وی به صراحت نشان داده که هیچ تغییری در سیاست‌های کاخ‌سفید،  حداقل در مورد خاورمیانه در میان نیست.   

محفل ترامپ در مرحلة نخست می‌خواست ارتش ترکیه را از طریق کودتا در «جایگاه» سیاستگزار منطقه بنشاند،  برنامه‌ای که شکست خورد.   اینک می‌خواهد با استفاده از همین اردوغان تضعیف شده و «مچاله‌ شده»،  ترکیه را در چارچوب همان سیاست‌های اوباما به پیش براند!  پروژه‌ای که منطقاً به نتیجه نخواهد رسید.   در این مرحله است که تقاضاهای مکرر آنکارا جهت سپردن سرنوشت کردها به دست ارتش ترکیه با مقاومت،  اگر نگوئیم بی‌اعتنائی مسکو مواجه می‌شود.  مسکو نیک می‌داند که قرائت اردوغان از شرایط کردها به معنای کسب اعتبار هر چه بیشتر برای ارتش ترکیه ـ  ارتش ناتو ـ  در منطقه است؛   اعتباری که به ضرر سیاست‌های مسکو عمل خواهد کرد.   و از سوی دیگر،   کرملین بخوبی آگاه است که سپردن اختیار کردها،  چه در ترکیه و چه در عراق به دست آنکارا این خطر را نیز به همراه خواهد آورد که سر بزنگاه،   ترکیه دست آمریکا را برای کشورسازی و ایجاد کردستان مستقل باز بگذارد.   عملی که تمامی استراتژی‌های منطقه‌ای روسیه در سوریه،   عراق،  لبنان و حتی کویت و ایران را به صورتی منفی تحت‌الشعاع قرار خواهد داد. 

با توجه به مواضع روسیه چنین استنباط می‌شود که دولت اردوغان در بن‌بست استراتژیک عمیقی گرفتار آمده.  چراکه،   ایندولت برای پیشبرد سیاست‌های مورد نظر لندن و واشنگتن از ساختار و قدرت عمل کافی برخوردار نیست.  روسیه نیز همانطور که دیدیم از ساقط کردن ایندولت بی‌اختیار جلوگیری می‌کند،  چرا که هر چه بیشتر آمریکا و انگلستان جهت پیشبرد سیاست‌های‌شان ناچار شوند به عوامل فرسودة خود تکیه نمایند،  شانس مسکو جهت دست‌یابی به امتیازات منطقه‌ای افزایش خواهد یافت. و همین «روند» تلاطم بیشتری در آنکارا به همراه خواهد آورد.   از اینرو مسلماً در روز‌های آینده شاهد بندبازی‌های متعدد و «ناموفق»،  عجولانه و بی‌سرانجام از سوی اردوغان در سیاست‌های منطقه‌ای خواهیم بود.   بندبازی‌هائی که در پی سفر پرنس آندرو و همراهان به ترکیه،   با اعتراض شدید اردوغان به «نژادپرستی» دولت جمکران در عراق و سوریه صورت جالبی به خود گرفته. 

البته در اینکه حکومت اسلامی جمکران یک حکومت ضدبشری و مذهب‌پرست است جای تردید وجود ندارد،  ولی برتری‌طلبی جمکران را مشکل بتوان «نژادپرستی» نامید.    جیغ‌وفریاد اردوغان از اینجا ناشی می‌شود که پای گذاردن جمکرانی‌ها در سیاست‌های واشنگتن از طریق حمایت از شیعی‌گری در عراق و سوریه،  و به راه انداختن «جنگ‌مذاهب»،  می‌تواند نهایت امر کار اردوغان را در سروسامان دادن به مسئلة‌ کردها مشکل‌تر کند.   ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم،  در حال حاضر مالیخولیای اردوغان در مراحل ابتدائی است.   طی روزهای آینده که شرایط لندن و واشنگتن رو به وخامت می‌گذارد،  بیماری اردوغان نیز حادتر خواهد شد.