پس از موضعگیری نظامی و صریح مسکو در مورد مسائل سوریه، و آغاز
آنچه حداقل در رسانهها «بمبارانهای شدید» مواضع اسلامگرایان توسط روسیه معرفی میشود، شاهدیم
که خبرگزاریها از مرگ نظامیان جمکرانی نیز در جنگ با داعش سخن به میان میآورند. جالب
اینکه، پیش از آغاز این «بمبارانها»، هیچ آسیبی به سرداران و جاننثاران ولایتفقیه، که
گویا صدها تنشان در جبهههای داعش مشغول جانفشانی در راه اسلام شیعی و اصیل و ناب
و مردمی و ... بودند، نمیرسید؛ خبر «شربت» خوردن اینان به رسانهها درز نمیکرد! به هر تقدیر،
به گفتة رسانهها، نخست یکی از اوباش سرشناس سپاه پاسداران، سرتیپ همدانی، که کارشان را با سرکوب کردها آغاز کرده و در
جریان جنبشسبز نیز از عوامل آتشبیار لاتبازی و معرکة موسوی و کروبی بودند، در یک عملیات نظامی شربت شهادت میل میفرمایند.
و
سپس تاکنون حداقل چهار پاسدار «عالیمقام» دیگر نیز در سوریه کشته و یا مفقودالاثر
شدهاند!
ولی به تدریج «بوی گند» آنچه عملیات گستردة نظامی جمکرانیها
در سوریه خوانده میشد، در رسانهها مشام
را میآزارد. به طور مثال،
معلوم شده که سردار همدانی، نه به
ضرب گلولههای جانگداز داعش «ظالم و ستمگر» در جبهة نبرد حق علیه باطل، که به
دلیل تصادم با تیرچراغ برق و چپه شدن خودرو،
«شربت» نوشیدهاند! همچنین
در برخی رسانهها سروصدا برخاسته که،
گروهی از «مفقودین» سپاه در حوادث اخیر مکه و یا در سوریه، به
اروپا و آمریکا گریخته، تقاضای پناهندگی و مهاجرت دادهاند. نهایت
امر، به دلیل همین آبروریزیها، آمریکائیها که ادعا میکردند لشکر پرشماری از
سپاه پاسداران، همسو با مسکو به دفاع از رژیم بشار اسد مشغول
است، دروغهایشان را تلطیف کرده و رسماً اعلام داشتند
که تعداد پاسداران مستقر در سوریه، به چند صد نفر محدود میشود! البته
آنچه آمریکائیها نگفتند این بود که، همین
«چندصد نفر» در صورت آبروریزیهای بیشتر تعدادشان میتواند به چندنفر هم کاهش یابد!
در این وانفسا، خبرگزاریها، خصوصاً سایتهای فارسیزبان که با سرمایهگزاری
گسترده روی احساسات خرکی ایرانیان پیرامون قراردادهای ترکمانچای و گلستان، همزمان تلاش میکنند سپاه پاسداران و «شهدای»
فرضیاش را حامیان بشار اسد «ظالم و دیکتاتور و ستمگر» معرفی کنند، انگشت به «ئون» حیران ماندهاند. این حضرات نمیدانند چگونه، هم
سیاست «حمایت از دمکراسی» را که تحت نظارت واشنگتن اعمال میشود و به تهاجم
مزدوران تروریست به سوریه منجر شده توجیه کنند، هم جهت بهرهگیری از نفرت عمومی ایرانیان از
سپاه پاسداران، عملة حکومت اسلامی را در
صف حامیان بشار اسد بنشانند، و نهایت امر روسیه و شخص پوتین را هم با تکیه بر
ترکمانچای و گلستان به این پروندة پوشالی سنجاق نمایند؟ قبول میفرمائید که «این تو بمیری» از «آن تو بمیریها» نیست و برای چسباندن پوتین
به پاسدار هیچ سریشم و چسبی کارساز نخواهد بود!
ولی چه نشستهاید که،
بساط «شهادت» و شهیدپروری حتی به روزنامههای غربی، از جمله
به فیگارو نیز رسیده بود. بله، روزنامة
فرانسوی کذا عکس مکشمرگمائی از سردار همدانی به چاپ رساند و رسماً اعلام داشت
که این «سردار» جهت مبارزه با داعش در کنار اسد بود و در نبرد با داعش ـ مقصود باید همان تیر چراغ برق باشد ـ جان باخت!
خلاصه، فیگارو هم به آش تاپالة کاخسفید پیازداغ فراوان
اضافه میکرد و سخن از حملة «نهائی» به مواضع داعش به میان میآورد. حملهای که قرار بود ارتش سوریه با همکاری سپاه
پاسداران به مرحلة «اجرا» بگذارد!
ولی واقعیت جز این است. در عمل،
خبر اعزام پنج هزار تن از نیروهای سپاه پاسداران، در پی تأئید
ایالاتمتحد و با همکاری ارتش ترکیه به عراق و سوریه پیشتر منتشر شده بود. این
حضرات تحت حمایت همین داعشیها و آنچه «اسلامگرایان معتدل» خوانده میشود، تحت عنوان حفاظت از فلان و بهمان «امامزاده» به
سوریه و عراق منتقل شده بودند. هیچ مأموریت نظامی هم نداشتند؛ خادمین
خلا و آفتابه و حرم بودند! مسلم است که دولتهای محلی نیز از اینان دعوتی
به عمل نیاورده بودند. و امروز روشن شده
که «حضور» اینان در محل صرفاً جهت رنگوروغن زدن هر چه بیشتر به جریانات اسلامی و
خصوصاً حمایت از «اسلامگرایان معتدل» بوده،
و بس! خلاصه نبرد اینان با داعش، و
حمایتشان از بشار اسد «دیکتاتور و ظالم و جانی و غیره»، ساخته
و پرداختة یانکیهاست. ولی
زمانیکه تشتهای دروغ از بام فرومیاوفتد، کار تبلیغات نیز گره میخورد.
خلاصه بگوئیم، جنگ
سوریه به دلیل بنبست سیاستهای آمریکا در منطقه،
به تدریج تبدیل به نوعی «کمدی ـ درام» از نوع هولیوودی شده. روسیه
که تلاش دارد، هم خود را به بازیگر اصلی
در بحران سوریه تبدیل کند، و هم جهت
گذاردن نقطة پایان بر ماجراجوئی اسلامگرائی آمریکائیها در خاورمیانه، خط
قرمز استراتژیک مسکو را در منطقه ترسیم نماید، از دامن زدن به احساسات مذهبی اسلامگرایان در
درون مرزهایاش وحشت دارد، از اینرو قاطعیت لازم را نشان نمیدهد. مسلماً تجربة هولناک درگیریهای نظامی با
اسلامگرایان، و خصوصاً شکست ارتش سرخ در افغانستان، هنوز برای بعضیها در کرملین کابوسهای شبانه
به ارمغان میآورد. در نتیجه، باید پرسید روسیه چگونه میتواند، هم «اسلام
سیاسی» را در خاورمیانه به بنبست و فروپاشانی بکشاند و هم کرملین را به طور
مستقیم در برابر اسلام سیاسی قرار ندهد؟ راهکار در برابر این بنبست تا حدودی خود را در
سوریه نشان داده؛ پیش انداختن یک دولت پوشالی و فوت کردن در آستیناش
جهت ایجاد راهبند در برابر اسلام سیاسی! ولی
اینکه این تجربه تا کجا موفق از آب درآید، و اهداف
روسیه را به سرانجام برساند، جای بحث وگفتگو باقی است.
چرا که باید قبول کرد،
در بحران سوریه فقط «خاطرات
ناخوشایند» روسیه نیست که نقش ایفا میکند؛ آمریکائیها هم «خاطرات» خودشان را دارند: خاطرة «شیرین» شکست ارتش سرخ از اسلامگرائی در
افغانستان! در نتیجه، در قلب
بحران سوریه، نظامهای آمریکا و روسیه در
دو مسیر متخالف قرار گرفتهاند. مسکو تلاش میکند تا در مناقشات نظامی مناطق
مسلماننشین خود را به تلة «جنگ با اسلام» فرونیندازد. و آمریکا تمامی تلاش خود را برای کشاندن روسیه
به درون همین تله به کار بسته، باشد که تجربة
شیرین افغانستان را دوباره تکرار کند. این
همان تضاد استراتژیک «مسکو ـ واشنگتن» است که نهایت امر کار را در نظام رسانهای غرب
به جفنگبافی پیرامون بشار اسد،
اسلامگرایان «معتدل»، نقش جمکران در جنگ سوریه، شهادت
فلان و بهمان سردار، و ... کشانده.
به طور مثال، طی هفتة
گذشته قصة شیرین «موشکهای خزر» را از زبان همه ـ
آمریکائیها، اروپائیها، روسها،
جمکرانیها، و ... ـ شنیدیم!
ولی زمانیکه از نظر نظامی کاملاً محرز شده بود که این «برنامه» یک جنگ
تبلیغاتی بیش نیست و به هیچ عنوان وزنة اجرائی از منظر نظامی ندارد، ولادیمیر پوتین شخصاً پای به میدان گذارد و در
مورد شیوة عمل این موشکها و حملاتشان به مواضع داعش از طریق ناوگان مستقر در دریای
خزر، «توضیحات» مفصل ارائه نمود:
«[...] خط سیر پرواز
موشکها بر فراز دو کشور (ایران و عراق) قرار داشت و در حین پرواز در ارتفاع از 80
تا 1300 متر 147 چرخش انجام دادند. این، اطلاعات محرمانهای نیست و شرکای ما لااقل در سطح
کارشناسان میدانند که روسیه دارای چنین سلاحی است[...]»
منبع: سپوتنیک، مورخ
12 اکتبر 2015
آنچه در این میانه
گفته نشد این بود که، توضیحات ولادیمیر
پوتین پیرامون عملکرد این موشکها به جای خود،
حمله به مواضع داعش از شمال ایران از نظر نظامی نمیتواند توجیه شود، چرا که این حملات به صوری بسیار قاطعانهتر از
دریای مدیترانه و پایگاههای روسیه در درون سوریه میتواند صورت پذیرد. از اینرو به استنباط ما، حضور
شخص پوتین در میانة این جنگ تبلیغاتی اهدافی به مراتب گستردهتر از بمباران چند
«بونکر» داعش دنبال میکرد. و در عمل
دیدیم که چنین اهدافی وجود داشت، هر چند احدی از آن سخن نمیگفت.
بله، در دنبالة همین
«حملات موشکی از دریای خزر» بود که، مجلس
جمکران، بیترهبری،
و محافلی از اوباش حکومت اسلامی که به فرمان یانکیها برای ایجاد درگیری
پیرامون طرح «برجام» خیز برداشته بودند، عقب نشستند. برجام
در یک حرکت تند و شتابزده به «تصویب» مچلسیهای جمکران رسید، و در فردای همان روز، شورای
نگهبان به نوبة خود بر آن مهر تأئید زد! به این ترتیب مقام معظم جمکران هم خلعسلاح
شدند. البته راستگرایان افراطی، چه در داخل و چه در خارج مرزها، هنوز دلشان برای یک «مخالفت» جانانه با
«برجام» و دعوا و درگیری خیابانی حسابی لک زده. اینوروآنور کامنت میگذارند، و با غُرغُرها و وزوزهایشان دل یانکیها را
خوش میکنند، ولی این فصل از درگیریهای
بینالمللی دیگر از مسیر حرکت ملت ایران برداشته شده. عملة فاشیسم باید راه دیگری برای غائلة مطلوبشان
پیدا کنند. چرا که، دیگر
امکان ندارد مسئلة «برجام» از نو علم شود. مسلماً موشکهائی که به صورت پیچپیچی و درهموبرهم، چشمبسته و روبسته و پشتپستوئی و زیرآبی و
غیره میتوانستند از دریای خزر به گفتة ولادیمیر پوتین در ارتفاعات مختلف هر گونه
هدفی را «نابود» کنند، در خلع سلاح سیاستی
که خواستار درگیری در مرزهای ایران بود، نقش
چشمگیری داشته!
اصلاً به دنبال پرواز همین موشکهای «ناقلا» بود که، شمخانی،
سپهسالار جنگندیدة جمکرانیها،
کمر همت بست و از توطئة امپریالیسم جهانی در به شهادت رساندن سردار همدانی با
توسل به یک تیرچراغبرق و یک خودروی خائن
به اسلام انسانساز پرده برداشت:
«[...] سردار همدانی
مشغول شناسائی منطقهای در حلب بود که بتواند قدرت مشاورهای خود را به درستی ارائه
کند که همانجا در صحنه شناسائی و در خودروئی به شهادت رسید.»
منبع: همشهریآنلاین،
مورخ 15 اکتبر 2015
دروغ چرا؟ این موشکها همانطور که پیچدرپیچ «دریبل» میدادند، و
زیرآبی میرفتند و داعش را حسابی «کلافه» کرده بودند، تنهشان خورد به تیرچراغبرق و لامپ را
انداختند روی کلة سردار! اینچنین بود که آن
عاشق شهادت با تیرچراغ برق شهید شد؛ روحاش شاد و رواناش با غلمان معشور که غلمانهای
بهشت حق همین بزرگواراناند. ولی دنیا را
چه دیدید، هزار گرفتاری هم در بهشت هست؛ امیدواریم ایشان به مرض امپریالیسم جهانخوار یا
همان «ایدز» مبتلا نشوند! چرا که،
در اینصورت مجبورند سوار بر همان
تیرچراغ برق تشریف بیاورند به بیت رهبری،
باشد که ایشان از طریق ارتباط با امامزمان و آسمان هفتم و ته چاه و اینور
و آنور بتوانند فکربکری برای رفع «کسالت» سردار بکنند. ولی خوشبختانه هنوز به این مرحله از «مصیبت»
نرسیدهایم؛ سردار را در آغوش غلمانها
رها میکنیم، و به دنیای خاکی و زیبای خودمان باز میگردیم.