۱/۲۷/۱۴۰۴

عکس گرگ و ژئوپولیتیک!

 

 

طی روز‌های اخیر،  موضع‌گیری‌های دولت ترامپ پیرامون جنگ اوکراین،  تعرفه‌های گمرکی،  مبارزه با هژمونی تکنولوژیک و تجاری چین،  و خصوصاً آنچه «برنامۀ اتمی ایران» معرفی می‌شود، رأس خبرهای جهانی را به خود اختصاص داده.   ورای تمامی ابعاد فنی،  سیاسی و اقتصادی‌ای که در این موضع‌گیری‌ها مطرح است،    این اصل غیرقابل تردید است که دستگاه ترامپ علاقۀ فراوانی به اشغال صدر خبرهای جهانی از خود نشان می‌دهد،  و سخنان ضدونقیض و تغییر مواضع جنجالی ترامپ این تمایل را به صراحت به نمایش  گذارده.   با این وجود،‌   علیرغم این نمایشات تبلیغاتی و تغییراتی که هر لحظه می‌تواند شرایط سیاسی و اقتصادی را دچار بحران‌های نوین کند،   در مطلب امروز سعی خواهیم داشت تا نیم‌نگاهی به موضع‌گیری‌های ترامپ بیاندازیم.  نخست می‌رویم به سراغ جنگ اوکراین.

 

‌شبکۀ خبرسازی جهانی در مورد اوکراین تلاش فراوان به خرج ‌داده تا مذاکرات پیشنهادی کاخ‌سفید با کرملین را نشان «حسن‌نیت» واشنگتن در حل‌وفصل بحران نظامی در اروپای شرقی جا بزند.   حال آنکه اصل مطلب در واقع جز این‌هاست.   آمریکا در تقابل با منافع کرملین در اروپای شرقی،  در گام نخست و در دوران اوباما و بایدن گزینۀ کودتا و درگیری نظامی را عامدانه برگزید؛   طی چند سالی که این گزینه‌ها روی میز بود و به صور مختلف اعمال می‌شد،   ندای صلح و مصالحه‌ به هیچ عنوان از واشنگتن به گوش نمی‌رسید.  تغییر مواضع آمریکا در مورد جنگ اوکراین نشان می‌دهد که گزینه‌های کودتا و نظامی واشنگتن در اوکراین شکست خورده است.  و دقیقاً به همین دلیل بود که هیئت‌حاکمۀ ایالات‌متحد،   با حذف دمکرات‌ها،   دونالد ترامپ را با سروصدای فراوان و هیاهوی تبلیغاتی،  ظاهراً تحت عنوان صلح‌طلبی و در واقع جهت پایان دادن به بحرانی که کاخ‌سفید دیگر قادر به کنترل آن نیست از صندوق‌ها بیرون کشید.

 

با این وجود،   تلاش جهت صلح هر چه باشد،  از دیرباز یک اصل کلی بر تمامی بحران‌های «نظامی ـ سیاسی» حاکم بلامنازع است؛   آنچه در میدان جنگ از دست رفته،   با مذاکره و صلح بازنمی‌گردد.   به عبارت ساده‌تر،  اگر آمریکا تغییر مواضعی اینچنین وسیع صورت داده،  فقط به این دلیل است که در پروندۀ اوکراین شکست خورده؛   نتیجتاً گزینۀ دیگری جز قبول شکست از سوی واشنگتن روی میز مذاکرۀ «آمریکا ـ روسیه» قرار نخواهد گرفت.  نمی‌باید مقهور تبلیغات رسانه‌ها شد،   مذاکرات آمریکا با کرملین فقط در چارچوب همین پذیرش شکست قرار می‌گیرد. 

 

از اینرو،   واشنگتن تلاش دارد تا پرونده‌های متفاوتی را همزمان به جنگ اوکراین سنجاق کند.  باشد تا از این طریق،   هم شکست علنی خود و متحدان‌اش در اوکراین را تا حد امکان به پشت صحنه براند،   و هم با دادن امتیاز در میادین دیگر،  مواضع روسیه را در اوکراین نرم‌تر کرده،  و تا حد امکان سنگرهای باقی‌ماندۀ غرب را در این جبهه از «گزند» محفوظ نگاه دارد.  از سوی دیگر،  اینک که آمریکا در اوکراین به زانو اوفتاده،  روسیه نیز به نوبۀ خود تلاش دارد مواضع اساسی سیاست جهانی‌اش را در جوف پروندۀ اوکراین به هر ترتیب ممکن به خورد واشنگتن بدهد.   

 

حملات نمایشی ترامپ به دولت‌های اروپائی از طریق وضع تعرفه‌های گمرکی کمرشکن،   مقابله با هژمونی صنعتی،  تولیدی و تجاری چین،   و خصوصاً «مبارزه» با برنامۀ هسته‌ای ایران در واقع به همین دلیل به پروندۀ جنگ اوکراین سنجاق شده.   تا آنجا که به روابط ویژۀ اروپای غربی با ایالات‌متحد مربوط می‌شود،  آنقدرها نیازمند مراجعه به منابع تاریخی و نظامی‌ نیستیم.   چرا که پس از پایان جنگ دوم جهانی،  آمریکا به عنوان صاحب‌اختیار دولت‌های اروپای غربی پای به میدان گذارد،   و تا به امروز این رابطه همچنان دست‌نخورده و محفوظ باقی مانده است.   روند مسائل طی سالیان دراز چنان کرده که هم آمریکا به این رابطه نیازمند شده،   و هم اروپائیان غربی جز وابستگی تام‌وتمام به واشنگتن راه دیگری در برابر خود ندارند. 

 

حال این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل چماق کاخ‌سفید با این صراحت برای کوبیدن بر فرق اروپای غربی بلند شده،   و تولیدات صنعتی،  صادرات،  واردات و ... را هدف قرار داده.   نخست بگوئیم،  چماق کذا،   همچون بسیاری چماق‌های دیگر که ترامپ از کیسه بیرون کشیده و خواهد کشید،  صرفاً «مجازی» و تبلیغاتی است.  تا به امروز،  نه تعرفه‌های گمرکی نوینی بر اروپائیان اعمال شده  ـ  خود وی این تعرفه‌ها را به مدت 90 روز معلق کرده ـ  و نه حمایت نظامی سازمان آتلانتیک شمالی از اروپای غربی در برابر آنچه «تهدید» نظامی روسیه می‌نامند به زیر سئوال رفته.   در برنامۀ ترامپیست‌ها،   تنها موضوعی که هنوز در میانۀ میدان سیاست اروپا قابل رویت باقی مانده،  حمایت «تبلیغاتی» کاخ‌سفید از «پوپولیست‌های» برتری‌طلب سپیدپوست،   یا همان فاشیست‌های اروپائی است.  و این «هیاهو» نیز مسلماً هدفی جز باج‌گیری بیشتر از هیئت‌حاکمه‌های اروپائی دنبال نمی‌کند.  

 

خلاصه بگوئیم،   موضع‌گیری‌های گمرکی و نظامی و امنیتی ترامپ در مورد اروپا همان است که بالاتر عنوان کرده‌ایم؛   سروصدای فراوان جهت پوشش تبلیغاتی و به حاشیه راندن عقب‌نشینی از برابر روسیه در اروپای شرقی.  به عبارت ساده‌تر،  ترامپ عکس گرگ ـ  تعرفه‌های گمرکی،  فاشیست‌ها و عدم حمایت نظامی ـ  را به گوسفندان اروپائی‌اش نشان می‌دهد،  باشد تا گلۀ وحشت‌زده،  به عقب‌نشینی‌های کاخ‌سفید در جبهۀ اروپای شرقی «رضایت» دهد.        

 

از سوی دیگر،  موضع‌گیری‌های ترامپ در مورد چین نیز تا حدودی بازتابی است از همین شکست نظامی.  فراموش نکنیم که روابط روسیه و چین ویژگی‌هائی از آن خود دارد،  و ایندو کشور که پیش‌تر دو قدرت جهان کمونیسم به شمار می‌رفتند،  روابط‌شان از فراز و نشیب‌های بی‌شماری عبور کرده.   خلاصه بگوئیم،  تاریخچۀ این روابط با آنچه «اخوت و برادری ایدئولوژیک» و یا حُسن‌همجواری می‌نامند بسیار فاصله دارد.   روسیه شکست ارتش سرخ در افغانستان را نتیجۀ عملیات هماهنگ «پکن ـ واشنگتن» می‌داند،   و چین نیز هنوز فراموش نکرده که چگونه مسکو در معرکۀ‌ جنگ‌های کره و ویتنام،  واشنگتن را به جان انقلاب مائوئیست‌ها انداخته بود. 

 

در نتیجه،  با در نظر گرفتن این پیشینۀ ملتهب،  امروز ترامپ سعی دارد تا با اعمال فشار بر چین،   به زبان بی‌زبانی به روسیه تفهیم کند که تمایلی به نزدیک‌تر شدن به چین ندارد،  و خواستار تکرار تجربۀ تلخ شکست ارتش سرخ در افغانستان نیست!   بله،  ورای مسائل اقتصادی‌ای که باند ترامپ پیرامون قدرت تجاری چین در بوق می‌اندازد،   مخالفت‌های ترامپ با چین و حملات بی‌مهابای وی بر هژمونی صنعتی و تجاری اینکشور می‌تواند به نوبۀ خود ابزار مناسبی باشد جهت حفظ هماهنگی «واشنگتن ـ مسکو» در زمینۀ مذاکرات پیرامون مسئلۀ اوکراین.   

 

از شما چه پنهان،  مذاکرات «هسته‌ای» ملایان با واشنگتن نیز دقیقاً بر پایۀ همین پیش‌فرض‌ها می‌تواند مورد تحلیل قرار گیرد.   فراموش نکرده‌ایم که ترامپ شخصاً آمریکا را از توافق «برجام» خارج کرد،  و تحریم اقتصادی ایران را تشدید نمود.  وی در دورۀ نخست ریاست‌جمهوری‌اش برجام را نافی منافع ایالات‌متحد معرفی می‌کرد،   و گروهی از هواداران وی نیز مسئلۀ گسترش نفوذ سیاسی تهران در منطقه،  و خصوصاً برنامه‌های موشکی و فضائی ملایان را بهانه کرده،   نادیده گرفتن این موارد را در برجام دلیل مخالفت ترامپ معرفی می‌کردند!   ولی امروز شاهدیم که واشنگتن بدون در نظر گرفتن موضع‌گیری‌های «نظامی ـ ایدئولوژیک» ملایان در منطقه،  و خصوصاً بدون کوچک‌ترین اشاره‌ای به برنامۀ موشکی ایران پای به میدان مذاکراتی گذارده که پیشتر آن را نافی منافع آمریکا می‌دانست.   حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل واشنگتن امروز مذاکرات را صرفاً به «نیروی نظامی هسته‌ای» محدود کرده‌؟  و این تغییر موضع چه معنائی دارد؟ 

 

برخی به این نظریه میدان می‌دهند که به دلیل عقب‌نشینی‌های تهران در سوریه،   لبنان،  فلسطین،  و خصوصاً بمباران‌ ممتد یمن توسط نیروی‌هوائی آمریکا،  دیگر تهران فاقد عمق استراتژیک در منطقه است.   اینان معتقدند که تهران تمامی متحدان منطقه‌ای خود را به دلیل حملات آمریکا از دست داده،  و امکان بازپس‌گرفتن این مواضع غیرممکن است.   و به این دلیل است که واشنگتن با خیال راحت‌تری پای به مذاکرات گذارده!    البته این مسئله هنوز باقی است که «تغییرات» فوق،  در حال حاضر به هیچ عنوان شامل برنامۀ موشکی تهران نمی‌شود؛  این برنامه همچنان فعال است و هر روز ابعاد وسیع‌تری نیز به خود می‌گیرد.   

 

با این وجود،   به استنباط ما نظریۀ فوق یک واقعیت غیرقابل تردید را در مورد رژیم ملایان به زیر سئوال ‌برده؛   حکومت اسلامی توسط باند «ارتش شاهنشاهی ـ ساواک» به قدرت رسیده،   و اگر در این میانه هژمونی این رژیم به زیر سئوال رفته،  به این معناست که کفۀ ترازوی آمریکا در قلب این رژیم سبک‌تر ‌شده است.   پس بجای رصد شرایط سیاسی و نظامی در فلسطین،  سوریه،  لبنان و باب‌المندب بهتر است بپرسیم،   چه پیش آمده که در ایران چنین بلائی بر واشنگتن نازل شده است؟! 

 

طی نیم‌قرن گذشته،  تهران ملازده در منطقۀ خاورمیانه و برخی مناطق آفریقا،  نقش شاگرد قهوه‌خانۀ عموسام را برعهده گرفته بود.   طی این دوره حکومت ملایان در تمامی طرح‌های واشنگتن «پلان‌ ب» را در دست داشت،  و از عملی کردن آن نیز به هیچ عنوان کوتاه نمی‌آمد.  این رژیم به صورتی علنی،   در سطح جهان بارها و بارها اعلام داشته که حامی نهضت‌های اسلامی است.   و کیست که نداند حفظ ویژگی «اسلامی» در تحولات خاورمیانه معنائی جز ریختن آب به آسیاب انگلستان و آمریکا ندارد. 

 

ولی همانطور که شاهدیم،   امروز «خروجی» اوکراین می‌رود تا فصل نوینی در برابرمان بگشاید.   عقب‌نشینی آمریکا از اوکراین پیامدهای بیشماری در سطح دیپلماتیک و ژئوپولیتیک به ارمغان خواهد آورد.  و همانطور که بالاتر نیز اشاره کرده‌ایم،  هر چند تغییر مواضع آنی و هوسبازانۀ کاخ‌سفید پیرامون مسائل جهانی همچنان امکان‌پذیر است،   در مرحلۀ فعلی می‌توان اطمینان داشت که حداقل برگ‌های تاریخ معاصر ایران،   تا آنجا که به پدیدۀ شوم «انقلاب ملایان» مربوط می‌شود،  ورق خورده است.   فصول جدیدی در راه است؛   می‌باید در انتظار گشوده‌ شدن‌شان باشیم.   به عبارت ساده‌تر،  بازی موذیانۀ «اسلام راستین» که از کشور ایران مهرۀ بی‌ارادۀ سیاست‌های آمریکا در منطقۀ خاورمیانه ساخته بود،   به تدریج به مرحلۀ پایانی‌اش نزدیک می‌شود.