...
داستان عموسام و طالبان، حکایت مردی است که زنش را سه طلاقه میکند. از او میپرسند چرا سه طلاقهاش کردی؟ جواب میدهد، برای اینکه وسوسة نکاح با او دیگر به جانم نیفتد.
غرب، طالبان را از روی الگوی حاکمیت اسلامی ایران، به افغانستان صادر کرد. و از حق نگذریم که در چارچوب اعتقادات خلقالله و آداب و رسوم مردم کوچه و بازار اینکشور ـ افغانستان را میتوان یکی از عقبماندهترین جوامع جهان به شمار آورد ـ نظریهپردازان غرب بسیار درست «نشانه» گرفته بودند. در واقع، تجربة «فرخندة» جمهوری اسلامی در ایران برای غرب بسیار پر بار بود. حاکمیت اسلامی ایران هم غرب را ـ اینبار در هیئت «حاکمیت خداوند» ـ در جنوب اتحاد شوروی سابق مستقر کرد، هم پشت جبهة جنگ «اسلام بر علیة کفر» را در افغانستان مستحکم کرد، هم به یمن «جنگ زرگری» با آمریکا، دست مجامع حقوق بشر را ـ محافلی که از سیاستهای جاری بینالملل تحت عنوان حفظ حقوق بشر باجگیری مستقیم و "نقدی!" راه انداختهاند ـ از سر سازمان سیا و کاخ سفید کوتاه کرد. بیدلیل نیست که آقای برژینسکی، "بچه مهاجر" لهستانی و صهیونیست خردهپای، که در دورة آقای کارتر مشاور امنیت ملی ریاست جمهوری بود، به دلیل «دستهگلی!» که در ایران و افغانستان برای کاخ سفید و سرمایهداران ارجمند به ارمغان آورد، موفق به دریافت نشان «آزادی» شد، نشانی که تا آن زمان، به هیچ "بچهمهاجری"، هر قدر خدمتگذار و نوکرصفت، اعطا نشده بود.
این تجربة «فرخنده» را غرب در افغانستان به اوج خود رساند، و حکومت «طالبان» در واقع، دستهگلی است که جهان «پیشرو و فناور» غرب، در قرن بیستویکم برای مردم افغانستان به «ارمغان» آورد. ولی از آنجا که هر عملی، عکسالعملی هم به دنبال دارد. در شب زفاف، عمو سام زمانی که به رسم قبایل نیمه وحشی حجاب از چهرة طالبان ـ همان عروس خانم ـ برمیداشت، دید که چه آکلة نکره، چروکیده، بددهن، و ... را به نکاح خود در آورده، و شام عروسی به دهان عموسام مادرمرده زهرمار شد. ولی از آنجا که عقد ایندو در «آسمانها» بسته شده، و هر یک نیازمند وجود دیگری است، عمو سام چشم بر هم گذاشت و دلش را به شمردن اسکناسها ـ فعالیت مورد علاقهاش ـ خوش کرد. بعدها که طالبان و انواع ایرانی طالبان ـ همان آیات عظام خودمان ـ سر اتحاد جماهیر شوروی را برای عمو سام «هدیه» آوردند، تازه این گاوچران بدبخت و بیسواد فهمید که چه «لعبتانی» را به حرمش راه داده. و آنقدر دست و پایشان را ماچ کرد که هر دو لوس شدند و گذاشتند «طاقچهبالا»!
کیف و لذت نکاح با این عروسهای خوشخدمت از دل این عموسام خاک برسر بیرون نمیآید، و از طرف دیگر بدنامی همخوابگی با این عجوزههای بدسگال در سطح جهانی آبروئی هم برایش باقی نگذاشته. دقیقاً داستان همان مردی است که زنش را سهطلاقه کرد. ولی این عمو سام مگر میتواند از عهدة مخارج طلاق برآید؟ بله، چنین عروسان خوش خط و خالی را نمیتوان به این سادگیها طلاق داد.
بله، بازتاب این طلاق زیاد است. اگر به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی، عموسام مجبور است که برای کلاشی چند دلار ناقابل از کنگره در عراق جنگ راه بیاندازد، اگر برای توجیه سیاستهای غیرقابل توجیه خود مجبور است دست و پای «آیات عظام» و تتمة «طالبان افغان» را ببوسد، و اگر برای حفظ موقعیت جهانی خود ـ بعد از این همه ندانمکاری اگر موقعیتی هنوز باقی مانده باشد ـ مجبور است از چپ و راست خبرنگاران خودی و غریبه را در عراق به گلوله ببندد و مردم را با بمب تکه تکه کند، که به دنیا حالی کند، دشمنانش از هر گونه عمل «غیرانسانی» در راه مبارزه با «دمکراسی و آزادی!» دست برنمیدارند، از عهدة سهطلاقه کردن این عروسها برنمیآید.
در واقع، اینهمه «شرح وظایف» را جلوی هر کارمند لایق و زحمتکش و توسریخوری بگذارید، فیوزهایش در دم میپرد. گویا، فیوزهای عمو سام هم یکی پس از دیگری در حال پریدناند. چرا که امروز بیبیسی ـ اولین شریک خبرپراکنی عمو سام ـ اعلام کرد که: «قاری بابا، فرماندة پر نفوذ ضد طالبان کشته شد!» بعد هم توضیح میدهد که این «قاریبابا» ـ از اسمش معلوم است که خیلی باید پر نفوذ باشد ـ سابقاً عضوی از طالبان بوده، و بعد نبوده، و بعد بازهم بوده، و خلاصه آخر سر معلوم نیست که از طالبان بوده یا نبوده و ...
همان است که خدمتتان عرض کردم: "عروس عموسام" بوده، در نتیجه از طالبان هم بوده، و در آخر کار سر از ایران هم در میآورد، که بعد از ایران باز به افغانستان باز میگردد، و اینبار در خرتوخر «دمکراسی» آمریکائی در افغانستان او را میکشند و میگویند: طالبان او را کشتند!! میبینید وقتی بعضیها میگویند: "آمریکا در چاهی افتاده که فضولات تا زیر مژگانش را گرفته، مقصودشان چیست؟!"