۳/۱۳/۱۳۸۵

امروز، چرا اقوام؟!


اخیراً در سایت‌های خبری، چه آن‌ها که خارج از مرزهای ایران قرار گرفته‌اند، و ظاهراً تحت تأثیر سیاست‌های حکومت اسلامی نیستند، و چه انواع «درون‌مرزی» آنان، مقالات و مطالب فراوانی در مورد «قومیت‌ها»، «ملیت‌ها»، «زبان‌ها» و دیگر مسائل، حول محورهائی کاملاً سیاسی و گاه خارج از هرگونه سندیت علمی و اساسی، به چاپ می‌رسد. این «بازی» سیاسی خطرناک که مسلماً سرمایه‌داری غرب، و قدرت‌های منطقه‌ای در پشت آن خزیده‌اند، شاید نیازمند بررسی‌های وسیع‌تری باشد، و صرفاً عنوان کردن مطالبی چون «ستم‌مضاعف بر قومیت‌ها»، «سرکوب بیرحمانة زبان‌های غیرفارسی در جغرافیای سیاسی ایران» و ... برای توضیح ماوقع و تبعات آن کفایت نکند. آیا واقعاً ایران به سوی یک تجزیة اقلیمی پیش می‌رود، و یا این سیاست‌های اجنبی هستند که چنین وانمود می‌کنند؟ جواب به این سئوال مشکل است، ولی باید در نظر گرفت، آنهنگام که همزمان هم در سایت‌های «مخالف‌خوان!» خارج از کشور، و هم در نشریه‌ای «معلوم‌الحال» چون اطلاعات که هنوز مالکیت آن در دست خانوادة مسعودی باقی مانده، دو نویسندة مجزا، و ظاهراً بی‌ارتباط با یکدیگر، ایران را از نظر سیاسی و اقتصادی، مجموعه‌ای «فدرالیسم پذیر» معرفی می‌کنند، غرض و مرض در جائی نهفته است.

در اینکه بر اقلیت‌های ایران ظلم روا شده، نباید شکی کرد، ولی باید همزمان عنوان کرد که این ظلم نه تنها بر اقلیت‌ها که بر تمامی انسان‌هائی اعمال شده که در این محدودة جغرافیائی زندگی می‌کنند. آنچه برخی «ستم‌مضاعف» می‌نامند، که به دلیل وابستگی افرادی به مجموعة «قومیتی» غیرفارس اعمال شده، آیا واقعاً صحیح است؟ این مطلب را می‌توان بررسی کرد. «مرکزیت سیاسی و فرهنگی» در همة کشورهای جهان وجود دارد. کسانی که امروز، وجود کرد و ترک و بلوچ و ... را در خاک ایران، بنا به درخواست مشخص برخی سیاست‌ها، «پیراهن عثمان» کرده‌اند، آیا می‌دانند که در کشورهائی چون فرانسه، انگلستان، آلمان، اسپانیا و ... که مسلماً در چارچوب باورهای‌شان «دمکراسی‌» هستند، «اقوام»، «ملیت‌ها»، «زبان‌ها» و فرهنگ‌های حاکم و محکوم وجود دارد؟ مسلماً این بعد از مسائل، برای کسانی که می‌خواهند بر محور «قومیت‌ها» در کشور ایران هیاهوی سیاسی به راه بیاندازند، کاربرد زیادی نخواهد داشت، و این مسائل را به قول معروف از «زیرسبیل‌شان» به خوبی در می‌کنند. چه کسی می‌تواند ادعا کند که زبان فرانسة امروز، زبان ملتی است که در جغرافیای کشور امروز فرانسه زندگی می‌کنند؟ چنین ادعائی خبط مطلق است، چرا که چنین نبوده و چنین نیست. چه کسی می‌تواند مشکلات ایرلند جنوبی و امپراتوری انگلستان را نادیده بگیرد؟ چه کسی می‌تواند این واقعیت را از نظر دور دارد که در کشور سوئیس که بسیاری از این افراد، بر اساس مدروز، امروزه آنرا مدل کامل و تمامِ فدرالیسم معرفی می‌کنند، فقط کسانی به مراحل تصمیم‌گیری‌های اقتصادی و سیاسی دست می‌یابند که «آلمانی‌الاصل» باشند؟ آیا باید 50 چشم و 100 گوش داشت تا دید و شنید که در کشور ایالات متحد، نمونة بارز و تمام «دمکراسی!»، که آب از دهان همین مبلغان «آزادی قومیت‌ها» به راه می‌اندازد، و دعوت شدن از طرف این کنفرانس و آن دانشکده‌اش را وسیلة مباهات و فخرفروشی به هموطنان خود می‌کنند، طی تاریخ «جمهوری‌اتش» فقط یک رئیس جمهور کاتولیک داشته، که آن هم جان‌اف کندی بود و به ضرب گلوله به قتل رسید؟ در این کشور که بیش از 45 درصد ساکنانش کاتولیک هستند، حقوق «حقة» کاتولیک‌ها چه شده، حقوق رنگین پوستان چه شده، حقوق این و یا آن اقلیت چه شده؟

چه شده که «حاکمیت» بلامنازع و 250 ‌سالة پروتستان‌های اروپای‌الاصل و سفیدپوست بر سیاست و اقتصاد ایالات متحد، که در تعریف «فدرالیسم» هم هست، فراموش می‌شود، و به یکباره مشتی افراد کم‌سواد و بی‌بهره از هر گونه تخصص و شناخت واقعی در زمینه‌های سیاسی، با تکیه بر حمایت‌های همان محافلی که پایه‌گذاران «آپارتاید» آمریکائی، «نژادپرستی» اروپائی و چپاول آفریقائی هستند، میدان‌دار «فدرالیسم» و احیای حقوق حقة اقلیت‌های ایرانی می‌شوند؟ اقلیت‌هائی که دست در دست همان «ملیت» به اصطلاح «سرکوب‌گر»، بیش از 150 سال است که همگی طعمة سیاست‌ها و چپاول‌های استمعار شده‌اند.

زمانی که فرد شناخته شدة چون پیروز مجتهدزاده، که در خدمت و خیانت‌اش همان بس که کمر به خدمت به حکومت اسلامی و منافع‌اش در خارج از مرزها بسته، در مقاله‌ای که در روزنامة «اطلاعات» به چاپ می‌رساند، حکومت ایران باستان را «فدرالیسم!» معرفی می‌کند، باید گفت که حقاً مرض و غرضی در کار است. چرا که اینبار، حیله‌گری استعمار می‌خواهد کارساز حل مسئله شود! نظام فدرالیسم، به ادعای جناب آقای مجتهدزاده، اینبار نه سوغات ارتش «دمکراسی‌پرور» ایالات متحد در مرزهای ایران، که بازتابی از «تاریخ‌باستان کشور!» معرفی می‌شود. «بازتابی» که سراسر خلط است، سراسر هجو و ترهات است، ولی به دست حکومت امروز ایران، در صدها هزار نسخه، در شرایطی که گویا کشور نیازمند آرامش قومی است، چاپ شده و در سراسر کشور توزیع هم می‌شود!

بر بررسی ترهات این افراد و «محققان!» در همین جا نقطة پایان می‌گذارم، ولی باید اضافه کنم که، ما ایرانیان در دو سدة گذشته در صحنة سیاست جهانی نتوانستیم به آنچه شایستة یک ملت تعیین کننده است دست یابیم. این واقعیتی است که می‌باید پیش از هر چیز خود به آن گردن نهیم، ولی آیا واقعاً در شرایط فعلی کشور، در بوق بحث «قومیت‌ها» دمیدن، و امکان شکل‌گیری نطفه‌های اجتماعی، سیاسی و صنفی در بطن جامعه را، به «احقاق» حقوق ترک و لر، سنی و گیلکی و غیره، متصل کردن، بحثی انحرافی نیست؟ چرا، این بحث کاملاً انحرافی است، ایران نیازمند کردستان آزاد، جمهوری لرستان، و ایالات متحدة خراسان نیست، ایران نیازمند بهره‌گیری از تشکل‌های صنفی، دانشجوئی و اتحادیه‌های اجتماعی و گروهی است، که بتوانند بر هر گونه بازگشت به سیاست‌های سرکوب مرکزیت «قومی»‌ تحت عنوان حاکمیت «برحق» نقطة پایان گذارند. به نظر نمی‌رسد نگرانی‌ اصلی آنان که فریاد و هلهلة «قومیت‌ها» در روزی‌نامه‌ها و سایت‌های خبری ایرانی به راه انداخته‌اند، ‌ آیندة دمکراسی در ایران باشد.
 Posted by Picasa

۳/۱۱/۱۳۸۵

مذاکره با آمريکا


دولت بوش نهایت امر تخم دوزرده‌اش را گذاشت، و خانم رایس رسماً اعلام کردند که با دولت «ولایت‌فقیه»، اگر از غنی‌سازی دست بردارد، پشت میز مذاکره خواهند نشست. این «غنی‌سازی» کذائی، و «مانورهای» مضحک سیاسی آمریکا، در واقع نشاندهندة هیچ نوع چرخشی در سیاست جاری کشور ایران نخواهد بود. حکومت اسلامی ایران، به عنوان نظامی که در پناه قدرت آتش امپریالیسم غرب، در جنوب مرزهای اتحاد شوروی سابق، در اوج جنگ سرد، به قدرت رسیده، همچنان دولتی طرفدار غرب باقی می‌ماند. ولی، این امر که امروز اربابان واقعی «حاکمیت الهی» در ایران، سر از پشت ابرهای سپید فراخنای آسمان‌ها در آورده، و این چنین دست‌پرورده را مورد تفقد قرار می‌دهند، ثابت می‌کند که تحولاتی عظیم در پیش روی است.

بلافاصله پس از ابراز آمادگی خانم رایس برای مذاکره با دولت حضرت «ختمی‌مرتبت»، کشور هندوستان دست به یک آزمایش موشکی جدید و مشترک با روسیه زد. موشکی که در این آزمایش به هوا پرتاب شد، مسلماً وسیله‌ای جهت ایجاد هول و هراس در دل حاکمیت پاکستان بود، چرا که در جواب این «گستاخی» دیپلماتیک، آمریکا رسماً اعلام کرد که در آیندة نزدیک به پاکستان موشک‌های بسیار پیشرفته تحویل خواهد داد! این قایم باشک سیاسی نشان می‌دهد که مذاکرات «ولی‌فقیه» در مورد غنی‌سازی را باید در چارچوب راهبردهای کلان منطقه‌ای تحلیل کرد، و نه آنطور که روزی‌نامه‌های نانخور ولایت عنوان می‌کنند: موضع‌گیری‌های سیاسی ایران.

برخی از روزنامه‌نگاران حرفه‌ای حکومت اسلامی، در چارچوب راهبردهای عنوان شده، چنین وانمود می‌کنند که ایران در این «مصاف» شکست خورده است، برخی دیگر «ناغافل» فریاد مرگ بر روسیه به هوا بلند کرده‌اند، و گروه آخر سخن از «پیروزی» بزرگ به میان می‌آورند. در واقع، همانطور که در بالا آمد اگر غرض و مرضی در کار نباشد، با تکیه بر اظهارات رایس و همتایان ایرانی‌اش، نمی‌توان نتیجه گرفت که این مذاکرات حتی اگر صورت پذیرد، «تغییری» از نظر دیپلماتیک ایجاد کند. تنها تغییری که نهایت امر مسلماً پیش خواهد آمد، تضعیف بیش از پیش موضع آمریکا در منطقه خواهد بود. در برابر این سئوال که چنین تضعیفی نتیجة چه پدیده‌ای است، به صراحت باید پاسخ داد که، یکی از برگ‌های برندة عوام‌پسندانة حاکمیت اسلامی، که همان مبارزة تنگاتنگ با امپریالیسم آمریکا بود، امروز در حال باطل شدن در بازی راهبردهای منطقه‌ای است.

به عبارت دیگر، امروز مشکل می‌توان هم بر سر میز مذاکره با آمریکا نشست، هم از همکاری‌های هسته‌ای همه‌جانبه با اینکشور دفاع کرد، هم در عراق و افغانستان آب به آسیاب ارتش‌های غربی ریخت، و همزمان لباس رزم برای مبارزه با غرب نیز بر تن داشت. این معجون، که باید آنرا «راهبرد» اصلی مردم فریبی حکومت اسلامی نامگذاری کرد، در روزهای آینده با تغییرات وسیعی روبرو خواهد شد. و شاید عدم پذیرش مذاکره با آمریکا و پیش‌شرط‌های دولت بوش که دولت تهران تظاهر زیادی به آن می‌کند، صرفاً در این مطلب خلاصه شود که دولت ولایت فقیه سعی در حفظ کارت‌های فرضاً برندة خود بر صحنة دیپلماسی منطقه دارد. ولی، این کارت‌ها گویا دیگر به آخر عمر مفید خود نزدیک می‌شوند، و امید بستن به آن‌ها، همانند امید بستن یک غریق به تخته پاره‌ای بر امواج خروشان دریا است.

عقب‌گرد دولت بوش از مواضع خود در منطقه، نبود راهکارهای جدید جهت ادامة بحران در منطقة نفتخیز خاورمیانه ـ که گویا دیدار بلر از واشنگتن برای رایزنی در اینمورد چند روز پیش صورت پذیرفته بود ـ و اینک علنی شدن روابط «دوستانة» دولت «ختمی‌مرتبت‌» با یانکی‌ها، همگی نشان از یک پدیدة واحد دارد: شمارش معکوس جهت تبدیل این حکومت به مجموعه‌ای «قابل قبول!» آغاز شده، مجموعه‌ای «قابل قبول!»، نه از نظر منافع ملی ایرانیان، که در چارچوب منافع کلان منطقه‌ای! و در شرایطی که چند روز پیش مورد کاریکاتور «سوسک‌ها» نشان داد، در این جایگزینی، عملاً هر دولتی قادر است، کشور ایران را که تحت حاکمیت یک نظام فاشیستی 27 ساله تبدیل به یک بشکه باروت شده، با کم‌ترین هزینه‌ای به انفجار بکشاند.

اینجاست که روشنگران، روشنفکران و سیاسیون کشور، می‌باید جهت تنویر افکار عمومی و یافتن راهکارهائی مؤثر در راه منافع کشور دست به کار شوند، چرا که منافع کلان منطقه‌ای، ضرورتاً بازتاب منافع ایرانیان نخواهد بود. امید است که اینبار، ‌ آنان که می‌باید در مقاطع حساس نقشی بر عهده گیرند، و در صحنة مبارزات ملت‌ها با استعمار، در هر نوع و هر صورت آن، شرکت فعال داشته باشند، چون گذشته‌هائی نه چندان دور، خود اسیرانی در زنجیرة سیاست‌های محافظه‌کارانه، فرصت‌طلبانه، و نهایتاً نابخردانه از آب در نیایند.
 Posted by Picasa

۳/۱۰/۱۳۸۵

انگولک‌چی و مهرنیوز!

مهرنیوز ـ امام خمینی زعامت شیعه را به طور جدی مطرح کردند.
انگولک‌چی ـ خیلی کار خوبی کردند!

مهرنیوز ـ ایران در حال تبدیل شدن به قدرتی بین‌المللی است
انگولک‌چی ـ خوب شد! حالا مشکلات داخلی را حل می‌کنیم.

مهرنیوز ـ معاونت پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی و معرفی شایسته پیامبر(ص)
انگولک‌چی ـ اصلاً پیامبر از روز اول روی همین معاونت پژوهشی حساب می‌کرد.

مهرنیوز ـ غوغاسالاری و ایجاد بحران، رمز بقای آمریکا در شطرنج سیاسی است
انگولک‌چی ـ مات می‌شه بالاخره یا نه؟!

مهرنیوز ـ ایران تهدید هسته‌ای نیست
انگولک‌چی ـ بی‌تخم بی‌تخمه! هسته‌ در کار نیست!

مهرنیوز ـ تعیین تکلیف چای
انگولک‌چی ـ یخ نکنه، بفرمائید!

مهرنیوز ـ تعامل فرهنگی دو ملت ایران و ترکیه باید گسترش یابد
انگولک‌چی ـ اگر این سوسک‌های ذلیل‌مرده بگذارند!

مهرنیوز ـ آموزش حقوق شهروندی از وظایف رادیو تهران است
انگولک‌چی ـ پس صدای آمریکا چکاره است؟

مهرنیوز ـ خاتمی در کویت: مردم ایران امام خمینی را مظهر عزت خود می‌دانند
انگولک‌چی ـ شما 8 سال وقت داشتید.

مهرنیوز ـ نخست وزیر پاکستان: وحدت مسلمانان برای ارائه چهره حقیقی اسلام
انگولک‌چی ـ و تجزیة هند برای منافع انگلستان

مهرنیوز ـ آزادی دینی لطمه به دیگران را نفی می‌کند
انگولک‌چی ـ خصوصاً لطمه به آمریکا را!

مهرنیوز ـ دین آزادیهای انسانی را گسترش می‌دهد
انگولک‌چی ـ و جا برای وحشیگری‌ها حیوانی باز می‌کند.

مهرنیوز ـ دیدگاه های امام (ره) در سطح جامعه «کاربردی» نشده است
انگولک‌چی ـ فقط «کارآموزی» شده!

مهرنیوز ـ کشورهای اسلامی باید با اندیشه‌های مخالفان غربی مقابله کنند
انگولک‌چی ـ باید «لنگ‌اش» کنید!

مهرنیوز ـ نمایشگاه اشیاء کمیاب صومعه‌های آتوس برگزار می‌شود
انگولک‌چی ـ گوشت آبگوشتی، نان سنگگ، میوه، سبزی، تره‌بار ...

مهرنیوز ـ حقوق بشر مدرن باید بر اساس اخلاق تعریف شود
انگولک‌چی ـ ما همون قدیمی را هم قبول می‌کنیم.

مهرنیوز ـ نشست "بازخوانی آرای مارکس" برگزار می‌شود
انگولک‌چی ـ این هم حکایت آرای رفسنجانی است که هی شمردید؟!

مهرنیوز ـ رهبران دینی با مقامات اتحادیه اروپا دیدار کردند
انگولک‌چی ـ چی گفتند؟

مهرنیوز ـ نشست مقدماتی "اعجاز علمی قرآن" برگزار شد
انگولک‌چی ـ حیف! کاش نشستش پیشرفته بود.

مهرنیوز ـ دولت آمریکا را "افراد از دین برگشته و انعطاف ناپذیر" قبضه کرده‌اند
انگولک‌چی ـ پس همه جا همین بساط است.

۳/۰۹/۱۳۸۵

آمریکا ژاندارم جهانی!


تا چندی پیش صرفاً سخن از درگیری‌های ارتش آمریکا در عراق مطرح بود؛ حضور ارتش‌های اجنبی در افغانستان، در چارچوب سیاست‌های رسانه‌ای، گویا امری «عادی» به شمار می‌آمد. ولی، از آنجا که «اشغال» نظامی یک کشور، حتی اگر تحت عناوین «دهان‌پرکن» صورت پذیرد، یک اشغال نظامی است، و از تبعات خود نیز برخوردار می‌شود، امروز شاهدیم که مسئلة حضور ارتش‌های اجنبی در کشور افغانستان، در قالب اعتراضات وسیع و گستردة مردم در کوچه و خیابان‌های کابل، یعنی تنها منطقه‌ای که سازمان ناتو، به صراحت عنوان می‌کرد که تحت کنترل کامل‌اش قرار دارد، آغاز شده. در این میان مسائلی که در مطلب پیشین در همین وبلاگ مطرح شد، همچنان از اهمیت برخوردار است، چرا که سفر اخیر کرزائی به تهران نشاندهندة تغییرات وسیع ژئوپولیتیک در منطقه خواهد بود، و اثرات چنین «دیداری» نیز همان بود که نوشتیم: «بحران برای غرب در قلب افغانستان!»‌

ایالات متحد در برخورد با پدیده‌های مختلف جهانی، آنزمان که به مسئلة «جهان سوم» می‌رسد، تنها عملی که «منطقی» تلقی می‌کند، استفادة وسیع از جنگ‌افزار جهت سرکوب است. این سیاستی است که از زمان حملة توماس جفرسون به سیاهپوستان شورشی جزیرة هائیتی آغاز شد، و تا به امروز در کشورهای عراق، افغانستان و پیشتر صربستان و کوسوو شاهد آن هستیم. در تفکر سیاست خارجی ایالات متحد، که تفکری بر پایة «آپارتاید از نوع آفریقای جنوبی» است، هر آنچه سفید، اروپائی، مسیحی و نهایتاً قابل انطباق در چارچوب‌ «آپارتاید مورد نظر این رژیم» نباشد، می‌باید از ریشه و بن سرکوب شده و نابود شود. این نظریه که ستون اصلی «تمدن!» یانکی‌هاست، مسلماً طی چند قرن، با در نظر گرفتن نیازهای رژیم «آپارتاید کابوئی» مورد تجدید نظرهائی قرار گرفته، ولی ریشه‌های متعفن این «تمدن!» بی‌ریشه، و ضدبشری هیچگاه تغییری اساسی به خود ندیده است. در واقع، برخورد این بنیاد «آپارتاید» را طی تاریخ داخلی ایالات متحد با سرخپوستان، سیاهپوستان، کاتولیک‌های جنوب کشور ـ کشتار آنان به دست پروتستان‌های سفید پوست ـ و مهاجران زردپوست آسیائی طی دهه‌ها شاهد بوده‌ایم.

گسترش «سیادت» این رژیم در سطح جهان، که پس از جنگ دوم به عنوان «دژ استوار» سرمایه‌داری در برابر کمونیسم خود را بر سیاست جهانی حاکم کرد، زمینه‌ساز گسترش این نظریة «آپارتاید کابوئی» در روابط بین‌الملل شده. به عبارت ساده‌تر، امروز اگر آمریکا پس از 60 سال اشغال نظامی کشور نروژ، با حمایت همه جانبه از بنیادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این «شبه‌کشور»، نروژ ـ پادگان نظامی آمریکا در شمال اروپا ـ را تبدیل به کشوری با شرایط قابل قبول اقتصادی و اجتماعی کرده، همین نوع اشغال در دیگر مناطق، به دلیل آنکه اشغال شدگان سفید پوست، مسیحی، اروپائی و ... نبوده‌اند، به فاجعه منتهی شده است. ما در طرز برخورد آمریکائیان با افغان‌ها، عراقی‌ها، و پیشتر از آن ویتنامی‌ها، تمایلی از جانب این «ابرقدرت» جهت پایه‌ریزی ساختارهائی که مردم یک مملکت با تکیه بر آنان بتوانند، در آرامش روزگار بگذرانند، نمی‌بینیم. ایالات متحد که برای نروژی‌های نیمه‌وحشی، 60 سال آرامش پس از جنگ به ارمغان آورد، طی همین 60 ساله تمامی کشورهای «غیراروپائی» را که تحت اشغال نظامی خود در آورده است، در همة زمینه‌ها فقط «سرکوب» کرده. این مسئله تا به آنجا برای ما ایرانیان مسلم است که، شاید بازگو کردن شیوه‌های سرکوب آمریکائیان در مملکت‌مان دیگر صرفاً «تکرار مکررات» به شمار آید.

پس از ماه‌ها اشغال عراق و افغانستان، شاهدیم که ساختارهای اقتصادی ایندو کشور هنوز شکل و شمایلی به خود نگرفته‌اند. هنوز در کشور افغانستان «تریاک» و «حشیش» واحد اصلی پول رایج به شمار می‌رود، و حاکمیت‌هائی که بر این کشور، به دست ارتش ناتو بر قرار شده‌اند، صرفاً در جهت امتداد در همین مسیر «سیاسی اقتصادی» فعال‌اند. هیچگونه سرمایه‌گذاری جهت بهبود شرایط اقتصادی، نه در افغانستان و نه در عراق صورت نگرفته، و تمامی همکاری‌های ارتش‌های اشغال‌گر در راستای استقرار هر چه بیشتر حاکمیت‌هائی صورت می‌گیرد که آخرین دلنگرانی‌شان شاید مسائل واقعی مردم باشد. منابع زیرزمینی عراق، به عنوان یکی بزرگ‌ترین منابع نفتی شناخته‌شدة جهان، پس از ماه‌ها اشغال نظامی، صرفاً به دست ارتش ایالات متحد و انگلستان، غارت می‌شود، و نفت بشکه‌ای70 دلار، به قول آقای احمدی‌نژاد، سر سفرة کسی نمی‌رود، یا اگر بر سر سفره‌ای برسد، آن سفره مسلماً از آن «عراقی» نخواهد بود.

دولت بوش از یک طرف کنگره را تحت فشار قرار می‌دهد تا با بالابردن بودجه‌های نظامی که در ظاهر «برای حفظ امنیت عراقی‌ها» می‌باید پرداخت شود، همکاری لازم را به عمل آورد، و از طرف دیگر، با غارت منابع نفتی عراق، پول به جیب اربابان و اسلحه‌سازانی سرازیر می‌کند که جرج بوش، رایس و پادوهای بی‌ارزشی چون اینان را روانة کاخ سفید کرده‌اند. مشخص است که با پیروی از چنین سیاستی جهان شاهد آرامش سیاسی، امنیت اجتماعی، دمکراسی و آبادی کشور عراق و یا افغانستان نخواهد بود، و در واقع، باید صریحاً عنوان کرد که عملکردهای ایالات متحد طی دوره‌ای که از اشغال عراق، و یا افغانستان می‌گذرد نیز، امروز پس از گذشت چند سال به خوبی نشان می‌دهد که خواست‌های واشنگتن جز این مسائل است.

حاکم کردن یک نظام «آپارتاید نیمه‌دهقانی» تحت عنوان «دژسرمایه‌داری» بر روابط بین‌الملل، اگر آخرین ترفند سرمایه‌داری جهت حفظ بقای خود در تاریخ بشر نباشد، مسلماً در تاریخ جهان، منفورترین و مهوع‌ترین تلاش این شیوة تولید ـ سرمایه‌داری ـ به شمار خواهد آمد. امروز شاید مردم در سطح جهانی می‌باید از خود بپرسند که، چه کسانی با بهره‌گیری از چه مشروعیتی اجازه داده‌اند که رأی‌ توده‌های عموماً بی‌خبر در دهات و شهرهای کشوری به نام ایالات متحد، می‌باید نهایت امر، در چارچوب نیازهای یک نظام «آپارتاید نیمه‌دهقانی» عامل تعیین کنندة سیاست‌های جهانی برای تمامی ساکنان کرة ارض به حساب آید؟

۳/۰۸/۱۳۸۵

به یاد ترانة دوصدائی ویگن و پوران


ترانة دوصدائی ویگن و پوران اخیراً «به‌روز» شده. هر چند به قول آیت‌الله صافی «امتی که در میان‌شان موسیقی و آلات آن باشد، رستگار نمی‌شوند»، امیدواریم بوش و رایس رستگار شوند.

۳/۰۷/۱۳۸۵

از جنگ تا مذاکره!


تا چند هفته پیش، جراید حکومت اسلامی، «اوپوزیسیون ویژة» دولت اسلامی ایران در خارج، روزنامه‌های کشورهای مختلف، و ... از «بحران‌هسته‌ای» سخن‌ها می‌گفتند، و ملت ایران را برای حفظ منافع «محافل» بین‌الملل، با قلم و با تصویر و خصوصاً با خدعه‌، «دم توپ امپریالیسم» نشانده بودند. گروهی از این «جریانات سیاسی» حملة آمریکا ـ حملة اتمی! ـ را غیرقابل اجتناب و حتمی قلم‌داد می‌کردند، و گروهی دیگر سناریوهای «جنگ‌های خونین میان "حزب‌الهی‌ها" و ارتش "عموسام" در خیابان‌های پایتخت می‌نوشتند»، ولی کم‌تر کسی این مهم را متذکر می‌شد که جنگ، فی‌نفسه می‌باید محکوم شود، و اینکه حملة یک ابرقدرت خون‌خواره به مردم یک کشور، حتی اگر به بهانة «جایگزینی» یک حکومت منفور نیز صورت گیرد، در نفس خود محکوم است. برخی اوقات با مطالعة این «ترهات» که در رسانه‌های مختلف، از «چپ افراطی» تا «راست‌سنت‌پرست ساواکی» را در بر می‌گرفت، این احساس به انسان دست می‌داد که این افراد فکر می‌کنند در حال نوشتن سناریوی یک فیلم سینمائی‌اند، و اینکه، بسیاری از دست اندرکاران این «تئاتر موهن و استعماری» حتی قادر به درک این مطلب نیستند که «جنگ اصولاً یک فاجعه است!»

گام به گام، به دلیل دخالت‌ سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای، و به دنبال مردود شدن «گزینة» جنگ و سامان یافتن فرآیندهای سیاسی متفاوت در منطقه، «بحران هسته‌ای» به سوی بحران دیگری گام برداشته، و با وجود آنکه هنوز گروه‌ها و جناح‌هائی در خارج و داخل ایران از کوبیدن بر طبل «جنگ‌مطلوبشان» دست برنداشته‌اند، «بحران‌مذاکره با آمریکا» به تدریج جای «بحران هسته‌ای» را می‌گیرد. این «بحران» با وجود آنکه، در عمل و نهایت امر، حداقل در مرحلة «تبلیغات» و هیاهوهای رسانه‌ای، راه حل «‌انسانی‌تری» از «مفر» گذشته ارائه می‌دهد، برای حکومت اسلامی و دولت بوش گامی است «مرگبار»!

این «بحران» که مسلماً دیدار اخیر تونی‌بلر از کاخ‌سفید جهت بررسی آن صورت گرفته، به طور کلی می‌تواند مهره‌های انگلستان و آمریکا را در منطقة خاورمیانه منزوی کرده، و دست عوامل این سیاست‌ها را که در چارچوب منافع استعماری دهه‌هاست این منطقه را چپاول می‌کنند، از مناصب کلیدی کوتاه کند. در واقع، مجلة وزین «اکونومیست» در انگلستان، پس از دیدار نخست وزیر کشورشان از واشنگتن، به محور «بوش ـ بلر» عنوان «محور ناتوان» داد. و لازم به تذکر نیست که بلر عملاً از نظر سیاسی مدت‌های مدیدی است در انگلستان «سرنگون» ‌شده، و فقط برای حفظ ظاهر، و امتداد دادن به سیاست‌های نظامی انگلستان در عراق، تا «دستور بعدی» از جانب محافل سیاسی در «پست‌خود» ابقاء شده است.

شاید «اکونومیست» با درج چنین دیدگاهی، نیم‌نگاهی نیز به «بازیگران» آیندة سیاست جهانی ـ حزب دمکرات آمریکا، سنت‌گرایان در حزب جمهوریخواه و حتی حزب محافظه‌کار انگلستان ـ داشته است. چرا که، ندای «مذاکره» با دولت ایران، مدت‌هاست از جانب «شخصیت‌های» حزب دمکرات، خصوصاً جیمی‌کارتر، و انواع سنت‌گرای‌شان در حزب جمهوریخواه، از قبیل کیسینجر به گوش می‌رسد، و به احتمال زیاد حزب محافظه‌کار انگلستان نیز ترجیح می‌دهد که اگر «مذاکراتی» در کار باشد، این عمل قبل از سقوط حتمی بلر صورت پذیرد، چرا که می‌توان «تبعات» ناخوش‌آیند احتمالی را به گردن «حزب‌کارگر» انداخته، برای محافظه‌کاران، در اینمورد بخصوص، «بکارت سیاسی لازم» را محفوظ نگاه داشت.

ولی این «بحران» جدید در چه ابعادی می‌تواند برای «محورناتوان» و همپیمانان ایرانی‌اش، مسئله‌ساز شود؟ به این سئوال فقط می‌توان با در نظر گرفتن سیاست‌های جاری در منطقه‌ پاسخ گفت. پیمودن مسیر «جنگ» تا «مذاکره»، طی چند هفته، نشان دهندة تغییرات وسیع ژئوپولیتیک در منطقه است. اگر فرض را بر این بگذاریم که مجموعة «آمریکا ـ انگلستان» می‌باید از منطقه خارج شود، خلاء پیامد خروج نظامی این مجموعه را با چه عواملی می‌توان پر کرد؟ پیشنهاد «مذاکرة» آمریکا با ایران، صرفاً در همین راستاست که معنا می‌یابد. آمریکا برای خروج از منطقه منتظر فرصت مناسبی است، و سعی دارد که در این میان ایران را به سمت «ژاندارمی» منصوب کند. ولی نقش ایران جز آن خواهد بود که در گذشتة «سلطنتی» می‌بود، به عبارت دیگر، دولت احمدی‌نژاد هم باید حلال مشکلات روسیه، هند و چین در منطقه باشد، و هم به سیاست‌های غرب «سیادت» دهد، عملی که از مجموعه ناتوان و عاجزی چون حکومت اسلامی بعید می‌نماید. به همین دلیل است که بسیاری از «متحدان» سابق حکومت اسلامی، چه در خارج و چه در داخل، سعی تمام دارند که با تکیه بر بحران‌های پیاپی، «بحران کاریکاتور»، «بحران ساختگی دانشگاه»، «بحران قومیت‌ها و ترک‌زبانان» و ... این دولت را در برابر چشمان حامیان‌اش، «ضعیف‌تر» از آنچه هست نشان داده، و در این راستا با زدن نعل وارونه، «محورناتوان» را از خروج از منطقه، و سپردن مسئولیت‌هائی به دولت احمدی‌نژاد منصرف کنند. مسئولیت‌هائی که در صورت تفویض جای پائی برای سیاست‌های نوین جهانی در ایران خواهد گشود!

پر واضح است که با بحران‌های ساختگی از قبیل آندسته که در بالا اشاره شد، نمی‌توان یک حکومت را «سرنگون» کرد. ولی در نتیجة این جهت‌گیری‌های سیاسی، دست «اپوزیسیون» خارج از مرزها، و وابستگی بیش‌ از پیش آن به «محورناتوان» ‌و سیاست‌های اعمال شده‌اش در ایران را، بیشتر باز شده. اگر برخی دیروز از «جنگ با ایران» خوشحالی می‌کردند، و به دنبال موضع خود پس از «جنگ» می‌گشتند، امروز، با فوت کردن در آستین «بحران‌های اجتماعی» سعی دارند از در هم ریختن «دفتر و دکان» خود جلوگیری کنند. شاید وقت آن رسیده که ملت ایران، از دست چنین «اپوزیسیونی» خود را نجات دهد. ایرانیان، چون دیگر ملت‌های جهان، مسلماً برای بهره‌گیری از «مواضع سیاسی‌ای» مترقیانه‌تر، احزاب و گروه‌هائی متشکل‌تر، و سیاست‌هائی متین‌تر و «ایرانی‌تر»، می‌باید شایستگی خود را به جهانیان نشان دهند. آنروز مسلماً چندان دور نیست، ولی در همین نقطه، بسیاری از «تشکیلات سیاسی» می‌توانند با دور ریختن بساط «مردم فریبی» و با تعلیق سیاست‌های «به نعل و به میخ»، سعی بر آن داشته باشند که در آیندة سیاسی کشور راهکارهائی ارزنده و قابل اعتنا ارائه دهند.