۹/۰۸/۱۳۸۷

هند و اوباما!






ساعت‌ها پس از آغاز درگیری‌های مسلحانه در مرکز شهر بمبئی، در اظهار نظرهای مقامات انتظامی هند هنوز نقطة پایانی بر این درگیری‌ها به روشنی ترسیم نمی‌شود. هنوز به صراحت معلوم نیست که این حملات چند کشته و زخمی بر جای گذاشته، و یا اینکه هدف‌های مهاجمان ـ قربانیان و اماکن ـ از چه ویژگی‌هائی برخوردار بوده‌اند. البته حمله به هتل‌های مجللی که طی سالیان اخیر همچون قارچ در بمبئی، مرکز صنایع الکترونیک و اینترنت هندوستان، از زمین روئیده‌اند، این اصل را برای ناظران و خبرنگاران «مسلم» کرده که هدف اصلی ضربه زدن به اعتبار هندوستان، فراهم آوردن زمینة فرار سرمایه‌‌ها از این منطقه، ایجاد وحشت در افکار عمومی جهانی و نهایت امر تلقین این اصل کلی است که واحدهای عملیاتی اسلامگرا در آسیای مرکزی و جنوبی هنوز کاملاً دست نخورده باقی مانده‌اند!

با این وجود عقل سلیم حکم می‌کند که آمران و عاملان اصلی عملیاتی با چنین گستردگی را نمی‌باید نزد مشتی فناتیک مذهبی، روضه‌خوان‌های مساجد و یا قاریان تکایا جستجو کرد؛ هر چند آتش‌بیاران معرکة «فاشیسم سبز»، جهت تأمین نیروی انسانی مورد نیاز خود همیشه به این محافل و مکان‌ها چشم دوخته‌ باشند.

هندوستان یکی از مهم‌ترین و پرجمعیت‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌رود. پس از فروپاشی اتحاد شوروی و از میان رفتن قرنطینة نفرت‌انگیزی که برخورد منافع ابرقدرت‌ها در اطراف کشور هند و ملت بزرگ هندوستان آفریده بود، «شبه‌قاره» اینک می‌رود تا بار دیگر در صحنة بین‌المللی نقش تاریخی خود را بر عهده گیرد. و در این راستا جای تعجب نیست که در چنین شرایطی هند هدف آمالی اینچنین جنایتکارانه قرار گیرد. در اطراف مسئلة هند و روابط نوینی که این کشور پس از فروپاشی اتحاد شوروی پای در آن گذاشته مطالب فراوان است؛ از آنجا که بررسی تمامی دقایق این روابط در یک وبلاگ غیرممکن خواهد بود، در سطور پائین سعی خواهیم داشت در نگاهی هر چند شتابزده تحولاتی را که می‌تواند توضیحی بر دلائل حملات گستردة نظامی اخیر بر علیه هند باشد، در حد امکان مورد بررسی قرار دهیم.

نخست می‌باید هند را در بطن روابط دیپلماتیک بسیار پیچیده‌ای مورد بررسی قرار داد، که نتیجة مستقیم همسایگی با دو قدرت بزرگ و تعیین‌کنندة روسیه و چین است! هر چند مرزهای تعیین شدة بین‌المللی همسایگی هند با روسیة شوروی را در عمل، طی بیش از نیم‌قرن «معلق» گذارد، روابط گسترده‌ای که دهلی‌نو پس از استقلال هند از استعمار انگلیس با مسکو برقرار کرد، در عمل تأئیدی بود بر همین «همسایگی». برخورد دولت‌های غرب، خصوصاً انگلستان و ایالات متحد با انقلاب بزرگ هند برخوردی بسیار جنایتکارانه بود.

قدرت‌های استعماری پس از به قتل رساندن ناجی ملت هندوستان، مهاتما گاندی، در عمل دست به تجزیة این کشور زدند. کشورهای «استعمارساختة» پاکستان و بنگلادش نتیجة عملیات محیرالعقولی است که استعمار جهت سرکوب آرمان‌های ملت هند به آن دست یازید. ولی اگر تجزیة کشور هندوستان و جنایاتی که در مسیر عملی کردن آن در حق ملت‌ هند صورت گرفت، با چشم غیرمسلح قابل رؤیت باشد، بحران‌های سیاسی، دیپلماتیک و بن‌بست‌های اقتصادی و مالی‌ای که دول غرب، حتی به قیمت همکاری با اتحادشوروی و چین، در راه متوقف کردن مسیر عروج ملت هند ایجاد کردند در دالان‌های پیچ‌درپیچ روابط دیپلماتیک جهانی قابل پیگیری نخواهد بود. با این وجود به صراحت می‌توان گفت که جنبش استقلال طلبانة هند در تقابل با تهدیدات جهان استعماری، یکی از موفق‌ترین نمونه‌ها در تاریخ بشریت باقی خواهد ماند. جنبش استقلال طلب در این سرزمین، بر خلاف بسیاری نمونه‌های دیگر در جهان، برای خلاصی از شر حاکمیت‌های استعماری و بیرون راندن استعمارگران از خاک کشور، روح ملت هند را نفروخت، نه به تخیل یک ایدئولوژی، و نه به توهم یک دین!

انزوائی که ملت هند پس از دستیابی به استقلال و برقراری دمکراسی سیاسی، طی سالیان دراز متحمل شد، بهترین شاهد بر این اصل کلی است که اقتصاد به اصطلاح «لیبرال» جهان غرب فقط یک توهم و شعار توخالی است. اقتصاد غرب با آنچه در مفاهیم فلسفی می‌تواند «لیبرالیسم اقتصادی» عنوان ‌شود، هزاران سال نوری فاصله دارد. غرب که با تکیه بر حاکمیت‌های تمامیت‌خواه و سرکوبگر در شوروی و چین مائوئیست سال‌های دراز انزوای سیاسی این کشورها را نتیجة به اصطلاح حمایت پایتخت‌های غربی از «حقوق بشر» و حقوق شهروندان عنوان می‌کرد، همانطور که دیدیم در مورد هندوستان دهه‌ها خفقان مرگ گرفته بود. در عمل، هند به عنوان بزرگ‌ترین دمکراسی جهان از طرف همان پایتخت‌هائی دهه‌های طولانی به انزوای سیاسی، مالی و اقتصادی و صنعتی محکوم شد، که خود را ناجیان اصلی «دمکراسی» و حامیان «لیبرالیسم اقتصادی» و «آزادی تجارت جهانی» معرفی می‌کنند!

ولی همانطور که می‌توان حدس زد، با فرو افتادن پردة تزویر اتحادجماهیر شوروی، که سوسیالیسم و مارکسیسم را به زنجیر دیوانگانی چون استالین و خروشچف‌ کشیده بود، روابط جهانی با هند نیز دیگرگون شد. دیگر غربی‌ها نمی‌توانستند جهت سرکوب ملت هند، و جلوگیری از حضور این ملت بزرگ در صحنة روابط بین‌الملل بر معضل «من‌درآوردی» جنگ‌سرد و وجود تهدیدات اتحادجماهیر شوروی تکیه کنند! بهشت سرمایه‌داری که در تضادی کاملاً بنیادین با تبلیغات رسانه‌ای‌ا‌ش، در کنف حمایت بلشویسم به اوج امنیت رسیده بود، پس از سقوط شوروی پای به بحرانی واقعی گذاشت. از طرف دیگر، روابط حسنة طرفداران دمکراسی غرب با حکومت سرکوبگر مائوئیست چین به صراحت نشان می‌داد که علیرغم خوش‌رقصی‌های «حقو‌ق‌بشری»، در منطق همین جهان سرمایه‌داری، سخن آخر و نهائی را منافع مالی بر زبان خواهد راند. هند در راستای همین تغییرات، پس از سالیان دراز اسارت در انزوای سیاسی، توانست پای به جهان خارج گذارد.

و جای تعجب ندارد که نخستین برخورد هند با جهان خارج را ایالات متحد با اتمی کردن حکومت دست‌نشاندة خود در پاکستان به تجربه‌ای تلخ تبدیل کند! در روز 28 ماه مه 1998، فقط چند سال پس از آغاز فروپاشی اتحاد شوروی، و در دوره‌ای که پایان جنگ‌سرد می‌توانست به بیداری ملت‌ها بیانجامد، دولت دست‌نشاندة پاکستان در سطح جهانی رسماً اعلام داشت که به بمب اتم دسترسی دارد! این اظهارات در شرایطی عنوان می‌شد که دستگاه ضدبشری طالبان و فناتیک‌های اسلامگرا به دست شبکة هنگ‌های عرب و به فرماندهی اوسامه‌بن‌لادن و ملاعمر زیر نظر سازمان سیا خاک کشور افغانستان را نیز به توبره کشیده بودند. به دنبال ادعای پاکستان، ارتش این کشور 5 انفجار آزمایشی نیز صورت داد. هدف از این انفجارات کاملاً روشن بود؛ هدف هند و بلندپروازی‌های این کشور در منطقة آسیای جنوبی و مرکزی بود و بس! چرا که روسیه اگر خود را به دلیل درگیری‌های متعدد در برابر غرب متعهد می‌دید که از نظر دیپلماتیک در مخالفت با برنامة اسلامی کردن پاکستان و افغانستان موضع‌گیری نکند، این مسئله از طرف دهلی‌نو به هیچ عنوان اجباری به نظر نمی‌رسید. هند می‌توانست به راحتی با تکیه بر جمعیتی بیش از یک میلیارد «غیرمسلمان»، و با پشتوانة یک حکومت دمکراتیک، بنیاد حکومت‌های مستبد و اسلامی را که با حمایت واشنگتن در منطقه همچون قارچ از هر سوراخ سر بیرون آورده بودند برکند. بمب‌های اهدائی آمریکا به پاکستان هدف مشخصی داشت، این بمب‌ها از نظر نظامی ‌فقط می‌توانست در مسیر عروج هند ایجاد بحران و راه‌بند نماید؛ اهداف دیگری از قبیل روسیه و چین دور از دسترس بود.

ولی از آنجا که گذر پوست به دباغ‌خانه است، روابط جهانی در مسیری سوای آنچه ایالات متحد تصور کرده بود متحول ‌شد. پس از افتضاحات سازمان سیا و تشکیلات پنتاگون در افغانستان که منجر به حوادث هولناک 11 سپتامبر در نیویورک شد، دستیابی «نئوکان‌ها» به کاخ‌سفید نیز در کمال تعجب آغازگر دیدار رسمی جرج بوش، رئیس جمهور ایالات متحد از کشور هندوستان بود! دیداری که از نظر دیپلماتیک بسیار غیرمترقبه تلقی ‌شد. اینبار واشنگتن به گدائی به در خانة دهلی‌نو آمده بود. و در رأس این «دیدار» آنچه پیش‌بینی شده بود، گفتگو میان سران دو کشور جهت گسترش همکاری‌های هسته‌ای عنوان شد! مطلبی که باز هم تعجب بیشتری به همراه آورد. ولی مسائل طی ماه‌های آینده کاملاً روشن شد.

عملیات 11 سپتامبر در واقع نقطة پایان بر استراتژی چندین‌ سالة ایالات متحد در آسیای مرکزی گذاشته بود، و در راه بنیانگذاری یک استراتژی نوین، آمریکا در منطقة آسیای جنوبی و مرکزی به دنبال «شریک جدید» می‌گشت. البته تمامی شق‌های ممکن مورد مطالعه قرار می‌گرفت، و می‌باید قبول کرد که همکاری با یک دولت دمکراتیک همچون هند برای آمریکا آنقدرها که تظاهر می‌کند مطلوب نیست. آمریکائی‌جماعت ترجیح می‌دهد که روابط پنهان و آشکار خود را بیشتر با افراد و گروه‌های جنایتکار که فاقد هرگونه مشروعیت دمکراتیک هستند بنیانگذاری کند؛ این افراد را هم راحت‌تر و ارزان‌تر می‌توان خرید، هم با سرعت بیشتری می‌توان از طریق توسری به همکاری مجبورشان کرد! خلاصه بگوئیم، دیکتاتور و مستبد جماعت برای کاخ‌سفید جواهری کمیاب و گرانبها تلقی می‌شود؛ این نوع «جواهر» در حاکمیت هند آنقدرها در دسترس نیست. در نتیجه، همزمان با رایزنی‌های متعدد «هندوستانی»، دولت جرج والکر بوش تمامی سعی خود را جهت ابقاء و تمدید حیات دولت دست‌نشانده در اسلام‌آباد نیز به خرج داد. از کودتای مسخرة مشارف که سعی داشت نقش ضیاء‌الحق، «برادر معنوی جهان اسلام» را در برابر دوربین‌ خبرنگاران بازی کند، تا صحنه‌سازی‌های مسخره‌تر و دمکراتیک‌نما از قماش «بازگشت» موفقیت‌آمیز و سرنوشت‌ساز بی‌نظیر بوتو به صحنة سیاست پاکستان، و حتی میدان‌داری‌های نوازشریف، سردمدار شاخة «عربستانی» حاکمیت پاکستان، همگی گام به گام مورد آزمایش سیاسی واشنگتن قرار گرفت؛ افسوس که بخت برگشته بود و حنای آمریکا و آمریکائی‌ دیگر آنقدرها که دل‌شان می‌خواست رنگ نداشت. نهایت امر واشنگتن به حکومت فردی در پاکستان رضایت داد که با یک پروندة قطور سوءاستفادة مالی و سابقة چندین سال حبس، حتی مادر محترم‌اش نیز مشروعیت وی را جهت اشغال پست ریاست قوة مجریه مورد تأئید قرار نمی‌داد. خلاصه بگوئیم، بن‌بست استراتژیک آمریکا در پاکستان پس از این «انتصاب» دیگر کاملاً علنی شد.

خلاء قدرت در پاکستان از نظر آمریکا و استراتژی‌های این کشور در منطقة آسیای مرکزی و جنوبی فقط یک نتیجه خواهد داشت: پیشی گرفتن نقش تعیین کنندة هند در روابط منطقه‌ای! البته این «نقش» را ما پیشتر در بسیاری مطالب این وبلاگ از یکسال پیش به دفعات عنوان کرده بودیم، هر چند که از نظر عملیاتی هنوز به مرحلة ظهور نرسیده بود. با این وجود امروز می‌توان به صراحت مشاهده کرد که عملیات نظامی بر علیه هند و منافع هند عکس‌العملی کاملاً قابل پیش‌بینی از جانب محافلی می‌باید تلقی شود که اوج‌گیری نقش هند در منطقه منافع‌شان را به صراحت به خطر خواهد انداخت. چرا که امروز دیگر در برابر این اوج‌گیری نمی‌توان مقاومت کرد.

گرفتن انگشت اتهام به سوی این و یا آن دولت، و یا این و آن محفل، در شرایط فعلی آنقدرها مشکل‌گشای مسئله نخواهد بود. مسلماً در پس چنین عملیات گسترده‌ای تشکیلات بسیار پیچیدة نظامی و امنیتی قرار گرفته. همانطور که گفتیم نمی‌توان تصور کرد که مشتی آدمک هیستریک و فناتیک اسلحه به دست در قلب پایتخت صنعتی و فناوری هند دست به چنین عملیات وسیعی بزنند. ولی شق‌های متفاوت را می‌باید در این مرحله مورد بررسی قرار داد.

این عملیات که صرفاً در مقام عکس‌العملی مذبوحانه می‌باید تحلیل شود، مسلماً از جانب محافلی مورد حمایت قرار گرفته که از استراتژی جدید ایالات متحد خود را متضرر می‌بینند ـ اجزاء این استراتژی همانطور که بالاتر نشان دادیم آنقدرها برای واشنگتن هم ایده‌آل نیست، و آمریکا بیشتر به دلیل اضطرار و اجبار خود را در این معادلات قرار داده. در میان «محافل متضرر» مسلماً برخی کشورهای صنعتی و شماری شرکت‌های قدرتمند بین‌المللی را می‌توان یافت. ولی در اینجا آنچه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار می‌شود، این سئوال است که چرا و به چه دلیل این «گروه‌ها» از طرف این سیاست‌ها و محافل به قربانگاه اعزام شده‌اند؟ بحث واقعی در عمل در اینجا آغاز می‌شود!

جریاناتی که این گروه‌ها را اینچنین به قربانگاه فرستاده‌اند، در واقع پیام بسیار مشخصی به جهانیان ابلاغ می‌کنند؛ پیامی که در روز 11 سپتامبر نیز به نوعی در نیویورک به اقصی نقاط دنیا مخابره شد: جنگ با افراط‌گرائی‌ اسلامی نمی‌تواند از برنامة دولت آمریکا به هیچ عنوان حذف شود! به عبارت دیگر، سازش واشنگتن با اسلام‌گرائی، حداقل در مرزهای هند، چین و روسیه برای آمریکا امکانپذیر نخواهد بود. این پیام و تبعات بسیار گسترده‌ای که چنین پیامی می‌تواند در سطوح مختلف جهانی به همراه آورد، در واقع دعوت از واشنگتن به قبول بی‌قید و شرط یک استراتژی نوین در سطح جهانی است. در صورت تردید در این تقبل، آمریکا می‌تواند خود را درگیر بحرانی از قماش 11 سپتامبر ببیند! همانطور که شاهد بودیم، ایالات متحد پس از عملیات هولناک 11 سپتامبر در نیویورک با تکیه بر همدردی گسترده‌ای که نزد جهانیان یافته بود، دست به اشغال افغانستان و سپس کشور عراق زد!‌ در واقع دولت آمریکا سعی کرد که با قبول شکست، در بهترین صورت ممکن روند گسترش نفوذ سیاسی خود را در مناطق کلیدی جهان گسترش دهد!‌ بهانه نیز روشن بود: مبارزه با آن‌ها که برج‌های دوقلو را اینچنین ناجوانمردانه مورد هدف قرار داده‌اند!‌ حال نتیجة این جهانگشائی برای یانکی‌ها هر چه بوده، امروز از هیچ اهمیتی برخوردار نیست. چرا که در شرایط فعلی چک‌سفید امضاء در دست‌ دولت دهلی‌نو قرار گرفته. و با شناختی که از شرایط سیاسی در منطقه داریم مشکل می‌توان تصور کرد که نتایج عملیات آیندة «دهلی‌نو» در منطقه آب به آسیاب آمریکا بریزد.

همانطور که در بالا گفتیم خلاء قدرت در پاکستان نتیجه‌‌ای جز قدرت‌گیری هند در روابط منطقه‌ نخواهد داشت. و «پیام» مشخص عملیات بمبئی به صراحت دولت جدید در واشنگتن را هدف قرار داده. می‌دانیم که باراک اوباما با شعارهای فریبنده‌ای پای به مسابقات انتخاباتی گذاشت: خروج سریع از عراق، پایان جنگ در افغانستان، مذاکرة سریع و بدون پیش‌شرط با حکومت اسلامی در ایران، و ... در شرایط فعلی به دلیل رخدادهائی که در سطح جهانی شاهدیم به صراحت می‌باید قبول کرد که بر خلاف وعده‌های باراک اوباما هر گونه تغییر چشم‌گیری در روابط سیاسی در سطح جهان اگر نگوئیم غیرممکن که بسیار دور از ذهن می‌نماید. چرا که ساختار استراتژیک جهانی به شیوه‌ای شکل گرفته که هر گونه تلاش آمریکا جهت تغییر این استراتژی فقط ایجاد شرایط نامساعدتری برای واشنگتن را در پی خواهد داشت. و از آنجا که درجازدن در یک موضع ایستا در سطح بین‌المللی امکانپذیر نیست، طی ماه‌های آینده می‌باید منتظر عقب‌نشینی‌های تماشائی از جانب ایالات متحد در منطقة آسیای مرکزی و جنوبی باشیم.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

۹/۰۶/۱۳۸۷

تیپولوژی خلا!




در باب خلا مطلب کم است! یا بهتر بگوئیم خیلی زیاد است، ولی نه آنطور که ما دل‌مان می‌خواهد. خلاصه بگوئیم همیشه از این سرچشمة الهام تشنه‌لب بازگشتیم، تا اینکه سال‌ها پیش شبی را تا بامدادان به نگارش احوالات خلا سپری کردیم. و آنچه در فرمات پی‌دی‌اف تحت عنوان «تیپولوژی خلا»، به صورت داستان کوتاه ضمیمة این وبلاگ شده، میوة همان شب پرماجراست.


داستان کوتاه، تیپولوژی خلا، اسکریبد

داستان کوتاه، تیپولوژی خلا، اسپیس

...