۷/۲۵/۱۳۸۸

میثاق استعمار!



شاید بهتر باشد امروز نگاهی به مسائل داخلی داشته باشیم. سایت «پارلمان نیوز» که به ادعای خبرگزاری‌ها نظرات نمایندگان «اصلاح‌طلب» را در مجلس حکومت اسلامی بازتاب می‌دهد از دیدار و ملاقات محمد خاتمی با میرحسین موسوی سخن به میان آورده. گویا طی این دیدار که هنوز جزئیات دقیق آن در دست نیست مسائلی در مورد وضعیت «امنیتی» که پس از انتخابات بر کشور سایه انداخته مطرح شده است. آقایان اصلاح‌طلب خواهان برچیده شدن «فضای امنیتی» هستند و جهت توجیه این تقاضا فرموده‌اند:

«اگر تريبون‌هاى رسمى و رسانه‌هائى كه بايد در خدمت آرمان‌هاى انقلاب و مصالح جامعه باشند [...] فضا را آلوده‌تر كنند، بى‌ترديد مناسب‌ترين موقعيت براى فعال شدن جريان‌هائى پديد خواهد آمد كه با اصل انقلاب و نظام سر سازگارى ندارند.»

رادیوفردا، 16 اکتبر 2009

در همین چند عبارت کوتاه می‌توان به صراحت دلائل واقعی نگرانی پیروان «خط‌امام» را از مسائل دریافت. اینان با توجه به این واقعیت که حکومت اسلامی در وضعیتی قرار گرفته که امکان ادامة حیات ندارد، تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهند تا حکومت را حتی به صورت مقطعی از بحران خارج کنند. اینکه «خروج» موقت این حکومت از بحران کار را در عمل به کجا خواهد کشاند، همانطور که تجربة 8 سالة دولت خاتمی نشان داد آنقدرها مشکل «خط امام» و «اصلاح‌طلبان» نیست. اینان به عنوان «سوپاپ ‌اطمینان» سعی دارند وسیله‌ای جهت امتداد حیات حکومت ولی‌فقیه فراهم کنند، بقیة مسائل هیچ اهمیتی برای‌شان ندارد.

بی‌دلیل نیست که طی تمامی سخنرانی‌ها و ترهاتی که «اصلاح‌طلبان» با استفاده از تریبون‌های دولتی و حکومتی تحویل ملت ایران داده‌اند، حتی یک بار نیز اشاره‌ای به یک برنامة سیاسی منسجم جهت ایجاد تغییرات واقعی و فراهم آوردن زمینة خروج کشور از بحران «فاشیسم اسلامی» ارائه نشده. به صراحت بگوئیم «فاشیسم» حاکم بر کشور را اصلاح‌طلبان بسیار هم مقبول و مناسب «برآورد» می‌کنند!‌ آقای میرحسین موسوی پس از هیاهوئی که تمامی حکومت برای به ارزش گذاشتن شخص وی و «اصلاح‌طلبان» و «خط‌امام» به راه انداخت، با تکیه بر آنچه حضور فرضی 85 درصدی واجدین شرایط در حوزه‌های رأی‌گیری عنوان شده توانست با کمک رسانه‌های داخلی و خارجی از سلطنت‌طلبان گرفته تا مجاهدین و توده‌ای‌ها همه را در چنتة هواداران خود «جاسازی» کند!‌ باید به چشم‌بندی و قدرت خیمه‌شب‌بازی ایشان و اربابان‌شان واقعاً «ای‌ول» آورد! چرا که همین آقای میرحسین موسوی زمانیکه بر اریکة قدرت تکیه زده، نخست‌وزیر «عزیز» جنگ امام خمینی‌شان بودند، و از حمایت‌های انقلابی نیز برخوردار می‌شدند چنین «اقبال» عمومی و گسترده‌ای نصیب‌شان نشده بود! حال چه شده که پس از گذشت سه دهه، و اعمال جنایاتی که اعدام‌های سال 67 در زندان‌ها فقط گوشة بسیار «کوچکی» از آن به شمار می‌رود، حکومت اسلامی و «خط امام» اینچنین هوادار و خریدار پیدا کرده؟ اگر آقای موسوی به این سئوال جواب بدهند مسلماً کارشان درست است!

بله، این است رمز «پیروزی» و نیک‌بختی «اصلاح‌طلبان»: دروغگوئی، شیادی و به بیراهه انداختن ملت ایران. در «ملاقات» سرنوشت‌ساز خاتمی با موسوی که مسلماً در چاردیواری خانه‌های «امن» حکومتی و تحت حفاظت چاقو‌کش‌های وزارت اطلاعات نیز صورت گرفته ـ همان‌ وزارت اطلاعات که سر شاپور بختیار را برید و دکتر سامی را در مطب‌اش سر به نیست کرد و ... ـ «رهبران» اصلاح‌طلب تأکید فرموده‌اند:

«ملت با زور و فشار از راه خود منحرف نخواهد شد»

حداقل در یک مورد گویا ما با ایشان کاملاً هم‌ عقیده‌ایم: زور و زر و سرکوب فقط در کوتاه ‌مدت عمل می‌کند، ملت‌ها راه خود را در دراز مدت دنبال خواهند کرد! فقط می‌ماند این مسئلة «کم‌اهمیت» که این به اصطلاح «راه ملت» را اصلاح‌طلبان اصولاً چگونه در شیوة برخورد خود با جامعه «تبیین» می‌کنند؟ نخست باید پرسید، از چه رو مشتی غاصب که مناصب دولتی را طی سه دهه با اعمال جنایاتی که همگان به چشم دیده‌ایم، و با برخورداری از حمایت محافل بین‌المللی، در تخالف با خواست ملی در کشور مسخر کرده‌اند امروز به خود اجازه می‌دهند که از «زبان» همین ملت نیز سخن بگویند؟ آقای محمدخاتمی ده‌ سال تمام در وزارتخانة «ارشاد اسلامی» پست وزارت داشته‌اند، آیا حاضرند در برابر محاکم صالحه و خصوصاً آندسته از ایرانیان که صاحب‌قلم و صاحب‌نظر و هنرمند و هنردوست تلقی می‌شوند از عملکرد ده سالة خود و خصوصاً از پایه‌ریزی این وزارتخانه، با تکیه بر آمار، ارقام و مستندات «حمایت» به عمل آورند؟ اگر حاضرند چنین عملی را انجام دهند بهتر است بجای اولتیماتوم دادن به دولت احمدی‌نژاد، از برنامه‌های خود حمایت کرده، نخست تکلیف خود را با همین «ملت» که گویا در بوق‌های استعمار خیلی هم طرفدار ایشان هستند روشن کنند.

اگر آقای خاتمی چنین عملی انجام نمی‌دهند به دلیل وجود «جو امنیتی» در جامعه و ندانم‌کاری‌های دولت احمدی‌نژاد نیست، ایشان اصولاً موضع قابل دفاعی طی سه دهة گذشته نداشته‌اند؛ امروز هم ندارند. تنها راهی که اصلاح‌طلبان جهت پیش انداختن تزهای خود در جامعه پیدا کرده‌اند، تکذیب دولت و به راه انداختن هیاهو در انتقاد از عملکردهای احمدی‌نژاد است! باید گفت که اگر احزاب در کشورهای دمکراتیک به خود اجازه می‌دهند که برخی اوقات با بی‌مسئولیتی به مسائل جامعه نگاه کرده، بجای ارائه برنامة هدف خود بر تخریب احزاب مخالف متمرکز کنند، کشور ایران به هیچ عنوان در شرایط یک حکومت دمکراتیک و آزاد قرار نگرفته. به عبارت دیگر، هر چه زودتر می‌باید تکلیف ملت ایران با این فاشیسم دست‌نشانده و خونریز روشن شود. شاید بهتر است به آقای خاتمی این نکتة کوچک را گوشزد کنیم که بر خلاف آنچه خیلی هم «دوست» دارند، ایشان رئیس قوة مجریة انگلستان و سوئد و فرانسه نیستند. در نتیجه، تا زمانیکه شرایط سیاسی کشور تغییری پایه‌ای و اساسی در مسیر احترام به آزادی‌های فردی، حمایت از مطبوعات و گسترش حقوق مدنی به خود ندیده، شخص ایشان دست در دست احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای و چماق‌کش‌ها و اوباش حکومتی فقط یک آدمکش، ‌ مزور، غاصب و فاشیست به شمار خواهند آمد. این یادآوری برای پاره‌کردن چرت بعضی‌ها که روی امواج رادیوهای «دوست» شب را به صبح می‌رسانند ضروری به نظر می‌آید. اگر روزی شرایط بالا ایجاد شد، و ملت ایران در چنین شرایطی به جنابعالی و یسار و یمیین‌تان «رأی» داد،‌ آنوقت به خود اجازه دهید که از طرف ملت ایران سخنرانی بفرمائید.

با در نظر گرفتن آنچه در بالا آوردیم، استنباط ما این است که ملت ایران به هیچ عنوان طرفدار آقایان خاتمی و موسوی نیست، و اینکه دکان خیمه‌شب‌بازی «اصلاح‌طلبی» که یکی از مهم‌ترین پروژه‌های استعماری پس از کودتای ننگین 22 بهمن 57 می‌باید به شمار آید، بهتر است هر چه زودتر از پایه و اساس تعطیل شود. ولی گویا این آقایان حرف‌های ما را شنیده‌اند، چرا که به عنوان «راه‌حل» در برابر بحران چماق «قانون اساسی» حکومت اسلامی را بیرون کشیده می‌فرمایند:

«آنچه امروز بيش از هر چيز مورد نياز است بازگشت به قانون اساسى و پرهيز از نقض، تحريف يا توجيهات ناروا نسبت به اين ميثاق گرانسنگ ملى است.»


البته سخن گفتن از «قانون» حتی اگر این قانون «یاسای چنگیزی» هم باشد، برای فاشیست‌ها همیشه یک «گام به عقب» می‌باید تحلیل شود؛ اینان اصولاً از قانون خوش‌شان نمی‌آید! چرا که مسئولیت تشکیلاتی که نتیجة قانون‌پذیری و نظم‌پذیری در جامعه خواهد بود در مسیر منافع متلون و رنگارنگ و متغیر اینان قرار نمی‌گیرد. فراموش نکنیم که «مسئولیت» این به اصطلاح «دولتمردان» نه در برابر ملت ایران که در برابر اربابان اجنبی‌شان معنا و مفهوم دارد. به همین دلیل نیز ترجیح می‌دهند با سرکوبی مردم در بی‌قانونی کامل، برای اربابان‌شان هر چه بهتر خوش‌رقصی کنند. با این وجود حتی طی تجربیات بشری در روند رشد و نمو فاشیسم‌های به اصطلاح «مستقل» نیز مورخان صراحت دارند که بهترین قانون برای این اوباش همان اصل «بی‌قانونی» است. و در کنف حمایت همین «بی‌قانونی‌ها» است که اینان می‌توانند هر گونه عمل ضد بشری را در هر مقطعی توجیه کنند!‌ این است راه و رسم فاشیست‌ها جهت حکومت‌!

با این وجود می‌باید از این دو شیاد حیله‌گر و مزدور، محمدخاتمی و موسوی پرسید، روزی که «فرمان 8 ماده‌ای خمینی» صادر شد، یکی از شما دو نفر نخست وزیر بود، و دیگری وزیر ارشاد، چرا از این «فرمان» در روزنامه‌ها، سخنرانی‌ها و جلسات مجلس حمایت نکردید؟ و چه شده که امروز، پس از گذشت نزدیک به سه دهه همچون سگ‌ هرزه‌مرس فریاد «قانون! قانون!» به آسمان بلند کرده‌اید؟ مگر این مملکت طی دورانی که امثال شماها وزیر و نخست‌وزیرش بودید بر اساس «قانون اساسی» حکومت اسلامی اداره می‌‌شد که امروز اینچنین «قانون‌گرا» و «قانون‌دوست» شده‌اید؟ بالاخره شما که خود را آمادة حکومت بر یک مملکت کرده‌اید آیا حاضرید به این سئوال پاسخ بدهید، یا فقط دوست دارید از احمدی‌نژاد انتقاد کنید؟ احمدی‌نژاد هیچ عملی انجام نداده که قادر به دفاع منطقی و مستدل از آن باشد؛ اینرا همه می‌دانند! ‌ شما بگوئید طی دورانی که بر رأس امور تکیه زده بودید چه غلطی کرده‌اید و اگر باز هم در رأس امور قرار بگیرید خارج از شعارهای پوچ چه غلطی خواهید کرد؟

بر پایة قانون اساسی بود که تمامی مجلات و روزنامه‌های کشور را تعطیل کردید، کادرهای‌اش را به زندان انداختید و از صافی‌های امنیتی و ایدئولوژیک عبور دادید؟ بر اساس «قانون» بود که شخص خمینی تمامی احزاب را «غیراسلامی» و وسیلة «تشتت آراء نزد مسلمین» معرفی کرد و به تعطیل کشاند؟ بر اساس قانون اساسی بود که سال‌ها دانشگاه‌ها را بستید و صدها دانشجو و استاد را اخراج کردید و به قتل رساندید؟ بر اساس قانون بود که جوانان را در مدارس دستگیر کردید، به زندان انداختید و بدون محاکمه فقط با مجوز «حاج آقا» اعدام‌شان کردید؟ بر اساس قانون بود ...؟ نه بر اساس «قانون» نبود در چارچوب منافع اربابان‌تان بود! همان‌ اربابانی که امروز قلادة جواهرنشان و رنگین‌تان را در «رادیوفردا» باز کرده‌اند، و مزخرفات و خزعبلات‌تان را به خورد ملت ایران می‌دهند؛ جعلیاتی که آناً در سایت‌های توده‌ای‌ها، سلطنت‌طلب‌ها، مجاهدها و اکثریتی‌ها «بازتولید» می‌شود تا به حساب خودشان به آن «انعکاس» هم بدهند. بله ما می‌دانیم شماها کجا نشسته‌اید، حتی اگر خودتان احمق‌تر از آن باشید که جایگاه واقعی‌تان را بشناسید.

در ثانی، این به اصطلاح «قانون اساسی حکومت اسلامی» مگر نمی‌گوید که «ولی‌فقیه» می‌تواند بر همة امور این مملکت نظارت عالیه اعمال کند؟ چرا به چنین قانون احمقانه‌ای رأی دادید؟ ما که به این ورق‌پارة مفتضح و این فاضلاب استعماری رأی ندادیم؛ شما بودید که رأی دادید و فاضلاب کذا را به چشم و روی‌‌تان می‌مالیدید!‌ اگر مسائلی در این به اصطلاح «قانون اساسی» می‌بینید که با «روح» انقلاب‌تان، همان کودتای احمقانة ارتشبدهای شکم‌گندة آریامهری را می‌گوئیم، همسازی ندارد چرا دهن‌تان را باز نمی‌کنید و مواضع‌تان را در مورد این قانون به صراحت بیان نمی‌کنید؟ مگر قرار نیست شما را اربابا‌ن‌تان روزی از روزها از صندوق‌ شکسته‌ها بیرون بکشند و عین «کرزای» با یک وافور «خوش‌دست» و یک من تریاک اعلای سناتوری بر تخت سلطنت بنشانند؟ چرا خفقان گرفته‌اید؟ اینهم حتماً تقصیر «جو امنیتی» است! اگر این جو امنیتی برای ما ملت «بد» است، برای شماها که در چنین جوی نخست‌وزیری و وزارت می‌کردید که زیاد هم بد نبوده!

در پایان، «رادیوفردا» دست شیخ کروبی را هم گرفته، ایشان را نیز وارد «صحنة مبارزات» می‌کند!‌ این رادیو عنوان می‌کند که کروبی و موسوی از مقامات حکومت اسلامی درخواست کرده‌اند که فرصتی فراهم آورند تا اینان دلائل خود را دال بر «تقلب در انتخابات» در تلویزیون به اطلاع عموم برسانند! باید پرسید این «دلائل» را چرا در اختیار همان رادیوها و روزی‌نامه‌ و سایت‌هائی نمی‌گذارند که اربابان‌شان از راه چپاول نفت ما ملت به راه انداخته‌اند؟ مگر این سایت‌ها و رادیوها نمی‌توانند «ملت» را از تقلب آگاه کنند، مگر همچون احکام انسان‌ساز اسلامی این سایت‌ها و رادیوها بچة کنیز صیغه‌ای هستند که «حق» و حقوق ندارند:

«در اين ديدار ميرحسين موسوى و مهدى كروبى[...] از مقام‌هاى جمهورى اسلامى خواسته بودند‌، به آن‌ها اين فرصت را بدهند كه با حضور در تلويزيون مدارك خود را (درباره تقلب در انتخابات) ارايه كنند.»

در اینجا مسئلة «بحران انتخاباتی» کاملاً روشن می‌شود. اوباش حکومت اسلامی که همگی با حمایت مستقیم سازمان سیا بر کشورمان حاکم شده‌اند، بر خلاف تمامی ادعاها هیچ کاری با ملت ایران و مسائل کشور ندارند. اینان با فریاد و هیاهو بر سر «تقلب» می‌خواهند از «ارباب» اجازه بگیرند که این هیاهو را به «رادیو ـ تلویزیون» استعماری جمکران نیز بکشانند!‌ البته پرواضح است که در این «انتخابات» تقلب شده؛ ولی ما از جمکرانی‌ها می‌خواهیم که نخست نشان دهند در کدام یک از «انتخابات» طی سه دهه تقلب نشده، بعد ثابت کنند که در این یکی هم تقلب کرده‌اند. نشان دادن اینکه در انتخابات حکومت اسلامی «تقلب» می‌شود، حتی از عهدة شیخ پلید و احمقی همچون کروبی نیز برمی‌آید.

ولی همانطور که می‌بینیم مسئله در جای دیگری و در مقطع دیگری مورد بحث و گفتگو قرار گفته، و به همین دلیل است که به یک‌باره سروکلة خاتمی و موسوی در رادیوفردا پیدا شده!‌ بله، بی‌دلیل نیست که درست پس از تأئید «تقلب» در انتخابات افغانستان از طرف سازمان ملل متحد و اتحادیة رسوای اروپا، این نوع «موضع‌گیری‌های» رادیوئی در شاخک سازمان سیا، یا همان «رادیوفردا» از نو شروع می‌‌شود. خلاصه بگوئیم، اینکه احمدی‌نژاد رئیس دولت جمکران باشد یا میرحسین موسوی، مشکل ما ملت را حل نخواهد کرد، در روند فعلی مسائل صرف گذشت زمان بر مشکلات ایران خواهد افزود، چرا که مشکل اصلی کشور موجودیت این حکومت و افرادی از قماش موسوی و احمدی‌نژاد در رأس امور است. اینان همانطور که نمونة خبرسازی «رادیوفردا» نشان داد، افسارشان در دست کسانی است که هدف اصلی از سیاستگزاری‌های‌شان غارت ملت ایران، سرکوب فرهنگ این سرزمین و نابودی ایران است.

اربابان این حکومت به هیچ عنوان حاضر به قبول یک حکومت دمکراتیک،‌ مسئول و منتخب در چارچوب مرزهای کشور ایران نخواهند بود؛ با توسل به مترسک‌های پوسیده‌ای همچون موسوی و خاتمی نمی‌توان راه خروج از بحران معاصر کشور را جستجو کرد. هر چند که محافل مفتضحی از قماش هم آن‌ها که بالاتر نام‌شان را آوردیم قصد داشته باشند راه خروج را به موضع‌گیری‌های این اوباش وصله کنند، راه خروج واقعی فقط از طریق برچیده شدن کامل حکومت‌های مقدس، و گشودن راه بر انسان‌محوری، آزادی مطبوعات، آزادی‌های انسانی و نهایت امر پیروی کامل و بی‌قید و شرط از اصول اعلامیة جهانی حقوق بشر در مسیر تعیین حکومت آتی ایران خواهد بود. راه دیگری وجود ندارد.








نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...



۷/۲۳/۱۳۸۸

محفلک‌ها!



امروز سقوط آتی حکومت اسلامی دیگر از جمله پیش‌گوئی‌های بعید به شمار نمی‌آید، چشم‌بندی هم نخواهد بود؛ این حکومت در حال فروپاشی است و بدنة شبکه‌های نانخور حکومت به صراحت در حال ریزش است. حکومت اسلامی دقیقاً حکایت یک بنای فرسوده را پیدا کرده که در اثر کوچک‌ترین لرزشی بن‌وبنیادش فروخواهد ریخت. با این وجود شاهدیم که سیاست‌های حامی این حکومت از خود کوچک‌ترین عکس‌العملی در جهت تقویت بنیة سیاسی آن صورت نمی‌دهند. حمایت‌ها فقط در مسیر تأمین امتداد حیات سیاسی این حکومت و در شرایطی متمرکز می‌شود که فروپاشی آن نیز از طرف همان سیاست‌های حامی در دستورکار قرار گرفته! این نوع «حمایت» که در بطن خود یک «تضاد» بنیادین را به نمایش می‌گذارد از همان نوع حمایت‌هائی است که پیشتر در دورة حکومت پهلوی‌ها و در برابر غائلة 22 بهمن آمریکا از تهران صورت می‌داد.

در مطلب امروز سعی خواهیم کرد این نوع «فروپاشی» را که همچون مرگ بیماران محتضر تحت نظارت پزشک و پرستار و حتی توأم با کمک‌های فناورانة پرسنل بیمارستان صورت می‌گیرد از نزدیک بررسی و تحلیل کنیم؛ باشد که حداقل برای برخی از هم‌میهنان زمینه‌ای هر چند محدود جهت تحلیل گسترده‌تر رخدادها در کشور فراهم آوریم. پرواضح است که نخست می‌باید به «طبیعت» این نوع رژیم‌ها اشاره کرد.

بارها در مطالب این وبلاگ از حکومت اسلامی تحت عنوان یک رژیم استعماری سخن گفته‌ایم؛ و فلسفة وجودی این نوع رژیم‌ها را نمی‌باید در بطن روابط درون مرزی و ارتباطات موجود میان محافل داخلی و حتی ارتباط این محافل با خارج از کشور جستجو کرد. رژیم‌های استعماری در عمل فاقد نطفة سیاسی به معنای واقعی کلمه‌اند. نطفة این گونه رژیم‌ها در ارتباطی بسته می‌شود که دستگاه‌های سرکوب «نظامی ـ امنیتی»‌ در چارچوب پیروی از فرامینی که معمولاً از «اجنبی» دریافت می‌کنند، با برخی محافل که در اینجا می‌باید آن‌ها را «محفلک» بنامیم، پایه‌ریزی می‌کنند. و در همینجا عنوان کنیم که این نوع «ارتباط» به هیچ عنوان با نیازهای داخلی هماهنگی و هم‌آوائی ندارد. این ارتباط توسط هنگ‌های علنی و پنهان استعماری حتی بر این «محفلک‌ها» تحمیل می‌شود و مسیر اصلی و نهائی و غائی آن نیز توسط استعمار مشخص خواهد شد. به همین دلیل است که معمولاً رژیم‌هائی از نوع حکومت اسلامی قادر به بازساخت سیاسی، ایدئولوژیک و سازمانی خود نیستند.

برای بررسی این عجز و ناتوانی که رژیم‌های استعماری در بازسازی خود خواهند داشت می‌باید ورای سخن گفتن از طبیعت نطفة سیاسی نگاهی نیز به آنچه بالاتر «محفلک» خواندیم داشته باشیم. این «محفلک‌ها» نوع بسیار «اتمیزه» و تحلیل رفته‌ای از محافل‌اند، و اعضای‌شان معمولاً از چند ده تن فراتر نمی‌رود. برخلاف آنچه تصور می‌شود این محفلک‌ها بازتابی از آنچه می‌نمایند نیز نیستند، به طور مثال طی دوران پهلوی «محفلک» دربار برخلاف معمول نمایندة فئودالیسم و ساختارهای فئودال از قبیل بنیاد مذهب، خوانین و قدرت‌مداران و حتی سرمایه‌داران کشور نبود؛ «محفلک» دربار یک روبنای مضحک از سلطنت را به نمایش می‌گذاشت، و این «روبنا» قدرت تشکیلاتی و کارورزانه‌اش را نه از بنیادهای حامی تاج و تخت که از دست نیروهای سرکوبگر «نظامی ـ امنیتی» که توسط ایالات متحد در ایران تشکیل شده بودند دریافت می‌کرد. دریافت درست این «مهم» از طرف تحلیل‌گر حائز اهمیت فراوان است،‌ چرا که در بررسی روش‌ها و اسلوب کار یک حاکمیت استعماری که نهایت امر استبدادی نیز هست شناخت از عملکرد «محفلک‌ها» یکی از کلیدی‌ترین مسائل خواهد شد.

به طور مثال، فقط با استفاده از آنچه «تعریف» واژة محفلک خواندیم امروز می‌توان ارتباط ویژه‌ای را مورد بررسی قرار داد که میان «شخصیت‌های» به اصطلاح طراز اول حکومت اسلامی با حوزه‌های علمیة شیعی‌مسلکان، آیات عظام و حتی مراجع‌ تقلید به راه افتاده. هر چند ما به هیچ عنوان مبلغ توهمات و الهامات شیعی‌مسلکان نیستیم، این حق را برای هم‌وطنان‌ قائل‌ایم که در اعتقادات شخصی خود آزاد باشند. در نتیجه دلیلی بر محکومیت دربست تعلقات دینی نمی‌بینیم، با این وجود به صراحت شاهدیم دولتی که خود را نمایندة مذهب شیعة اثنی‌عشری معرفی می‌کند، نه امروز که از دیرباز هر گونه ارتباط خود را با «محافل» مذهبی به طور کلی قطع کرده!‌ طی نماز عیدفطر امسال، هیچ یک از مراجع تقلید روز عید فطر را با علی خامنه‌ای همزمان «جشن» نگرفتند؛ و می‌دانیم که اصولاً علی خامنه‌ای از نظر حوزوی در شرایطی نیست که حق تعیین عیدفطر را داشته باشد!‌ این سئوال پیش می‌آید که «اسلام» و مسائل شرعی و فقهی‌ای که حوزه‌ها مدعی حل و فصل‌ آن هستند، توسط چه کسانی رتق‌وفتق می‌شود؟ آیات‌عظام و مراجع تقلید یا افرادی به نام‌های علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد؟

این دقیقاً همان معضلی است که طی دوران پهلوی‌ها بر فضای سیاست کشور سایه انداخت. و همان سئوالی است که پیشتر نیز مطرح کرده بودیم. مطلب را خلاصه می‌کنیم، تشکیلاتی که امروز به نام مذهب بر کشور حاکم شده هیچ ارتباطی با بنیادهای مذهب در ایران ندارد؛ یک سازماندهی کودتائی است که نه پس از هیاهوی 22 خرداد، که با تکیه بر نخستین غائله‌هائی که نهایت امر به فروپاشی حکومت پهلوی در 22 بهمن 57 انجامید بر کشور تحمیل شده. خواست‌ها و انتظارات این بنیاد کودتائی کاملاً روشن است: فراهم آوردن زمینة چپاول نفت، سرکوب نهضت‌های آزادیخواه ایران از هر قبیل و هر قماش، فراهم آوردن زمینة نابودی بنیادهای اقتصادی، ‌ مالی و صنعتی و نهایت امر فراهم آوردن زمینة فروپاشی آتی! فروپاشی‌ای که باز هم در راستای منافع سیاست‌های استعماری می‌باید یکی از همین روزها گریبان این حکومت دست‌نشانده را نیز بگیرد!‌ این خلاصه‌ای است از آنچه در پروندة سیاسی و تاریخی حکومت اسلامی آیندگان در قالب «تاریخ» خواهند خواند. بقیة مسائل تزئین واقعیاتی است که در بالا آوردیم؛ پیشرفت‌های صنعتی، خدمت به اسلام، استقلال سیاسی و فرهنگی و غیره تماماً تزئینات نطفة استعماری است که در 22 بهمن توسط ساواک و شهربانی پهلوی‌ها پایه‌ریزی شده.

در مطلب پیش این سئوال را مطرح کرده بودیم که در شرایط فعلی «چه می‌باید کرد؟» مسلماً ملت ایران هنوز جوابی بر این پرسش مهم و تاریخی نیافته، ولی نبود جواب بر این معضل دلیلی بر گنگ‌گوئی نیست؛ می‌باید راه حلی یافت. استعمار غرب که در عمل پدرخواندة این حکومت به شمار می‌رود در برنامه‌های خود دچار بحران شده، و دیدیم که چگونه طرح‌های استعماری «اصلاح‌طلبی» بجای آنکه راه‌حل‌های کودتائی و «ایده‌آل» برای غرب در ایران بگشاید نهایت امر هم آمران کودتاهای آینده را بدنام کرده و هم حکومت اسلامی را از هر گونه اعمال سیاست عاجز! دولت احمدی‌نژاد امروز دیگر موجودیت سیاسی و تشکیلاتی ندارد، فقط با نیم‌نگاهی به فرار مهره‌های این رژیم از کشور و تقاضای پناهندگی اینان از غرب می‌توان به شمه‌ای از جو حاکم بر جامعه دست یافت. دیروز سخن از تقاضای پناهندگی زن جوانی به نام نرگس کلهر، دختر مشاور رسانه‌ای احمدی‌نژاد از کشور آلمان بر صفحة سایت‌ها خودنمائی می‌کرد، امروز فرار مهدی رستم‌پور، از مجریان و برنامه‌سازان «صداوسیما» و تقاضای پناهندگی وی از دانمارک مطرح می‌شود! این فرار و گریزها فقط قسمت نمایان کوه‌یخی‌ است که حکومت اسلامی در بطن جامعه در کار برپائی آن است. همانطور که گفتیم حکومت مجری فروپاشاندن خود نیز خواهد بود؛ این یکی از همان فرامین فرامرزی است که در دستورکار این نوع حکومت‌ها قرار می‌گیرد.

فرار این افراد از کشور که فقط نمونه‌های کوچکی از آن بر سایت‌ها خودنمائی می‌کند نشاندهندة این اصل کلی است که اگر خروج از حکومت اسلامی از دهه‌ها پیش تبدیل به یک «آرمان» گروهی برای جوانان ایران شده بود، امروز افرادی همچون دو نمونة بالا، از بطن حکومت اسلامی خود را جدا کرده به دامان مخالفان فرار می‌کنند! آقای رستم‌پور فرموده‌اند:

«به ندرت کسی در صدا و سیما با حاکمیت همراه است!»

رادیوفردا، 21 مهرماه 1388

ما هم این مسئله را در همینجا عنوان کنیم که ورای سخنان ایشان افرادی که در صداوسیما کار می‌کنند همگی تحت یک رژیم فوق‌امنیتی به استخدام در آمده‌اند و پرونده‌های استخدامی‌شان به توشیح «معرف‌های» امنیتی و شناخته شدة سپاه پاسداران، دولت‌، بسیج و دیگر نهادهای سرکوبگر رسیده! در نتیجه ابراز این سخنان از جانب این فرد را می‌باید در چارچوبی بسیار ویژه مورد بررسی قرار داد. چارچوبی که نهایت امر ما را به تحلیل شیوه‌های فروپاشانی در حکومت‌های دست‌نشانده توسط سازمان‌های عریض و طویل استعماری می‌رساند. ما بر خلاف کسانیکه در اوپوزیسیون ایران جا خوش کرده‌اند و مرتباً سخن از «گشودن راه خروج» برای هواداران حکومت اسلامی جهت پیوستن اینان به اوپوزیسیون بر زبان می‌رانند، معتقدیم که بجای «گشودن راه خروج» بر اینان، بهتر است «راه ورود» برای عناصر آزادیخواه، انسان‌محور، دمکرات و آزادی‌طلب در بطن این به اصطلاح اوپوزیسیون باز کنند. ما این سئوال را به صورتی بسیار جدی امروز در برابر خوانندگان این وبلاگ مطرح می‌کنیم و انتظار داریم کسانیکه ادعای «رهبری» حداقل گروهی از مخالفان حکومت اسلامی را مرتباً با افتخارات فراوان یدک می‌کشند بر این سئوال پاسخی بیابند: چرا برای «ورود عناصر» آزادیخواه به بطن این جریانات سیاسی تلاشی صورت نمی‌گیرد، و در عوض تمامی عملة ظاهراً «نادم» فاشیسم آخوندی مورد عنایت‌های فراوان قرار می‌گیرند؟ آیا این «لطف» و عنایت به این دلیل نیست که حضرات ترجیح می‌دهند با افرادی همکار و هم‌خور و همراه باشند که در امر نوکری برای یک نظام فاشیست و سرکوبگر تجربیات موفقی را پیشتر از سر گذرانده‌اند؟

به این عمل که امروز توسط اوپوزیسیون «ایرانی‌نما» صورت می‌گیرد، مبارزه در راه آزادی کشور نمی‌گویند؛ این اعمال به معنای «سربازگیری» جهت برپائی پادگان‌های جدید است. همانطور که روح‌الله خمینی نیز بجای حمایت از گروه‌های سیاسی، ‌ احزاب، تشکل‌های مختلف کارگری و سندیکاها و سازمان‌های اصناف و غیره، از کودتای ارتشیان و هماهنگی اوباش و اراذل خیابانی قدردانی می‌کرد، از کسانیکه که به قول وی «به انقلاب پیوستند!» در عمل دیدیم، و امیدواریم دیگران نیز دیده باشند که این «قدردانی‌ها» از نظامیان نادم، شهربانی‌چی‌های پوست عوض کرده، ساواکی ریش‌دار شده، و لات‌واوباش «جاویدشاه» که تبدیل به «حزب‌الله» شده بود نهایت امر حکومت اسلامی را در چه مسیر و جهتی رهنمون شد: فاشیسم، سرکوب، آدمکشی و نهایت امر نوکری در بارگاه استعمار. پس آنان که امروز مرتباً بر طبل «گشودن راه خروج» برای نوکران حکومت اسلامی می‌کوبند در عمل و در واقع آرزوهای باطنی خود را جهت برقراری یک حکومت از نوع «ولایت فقیه»، البته با آب و رنگی متفاوت، و با تکیه بر همین مهره‌ها و کارکنان به نمایش ‌گذاشته‌اند. می‌بینیم که نزدیکان و مشاوران‌‌شان را هم عملاً از میان همین نوکران سابق و نادم دستگاه «ولایت فقیه» انتخاب می‌فرمایند.

به همین دلیل نیز در اینجا گفتیم که اظهارات امثال رستم‌پور و کلهر را در محکوم کردن حکومت اسلامی نمی‌باید جدی گرفت و نباید برای آن‌ها در مقام یک برخورد اجتماعی اهمیت قائل شد. این «رفتار» بازتاب یک سیاست‌گزاری استعماری است؛ هر چند این افراد خود از عملکردشان هیچ اطلاعی نداشته باشند. امروز می‌بینیم که با سخنرانی‌های امثال حسینعلی منتظری، صانعی و ... دولت اسلامی دقیقاً در مقام یک حکومت غیرمذهبی خود را در برابر «استفهامات» شرعی مذهبیون گرفتار می‌بیند! اگر روحانیت وابسته و جنایتکار شیعه پس از سه دهه سرکوب امروز با چرخاندن فرمان خودروی «استعمار» قصد دارد اربابان‌اش را در مسیر «ایده‌آل» رهنمون شود، می‌باید از کسانیکه در منجلاب متعفن همین روحانیت، آنهم پس از عملکرد هولناک‌اش، به دنبال مرورایدهای غلطان می‌گردند پرسید، شما اگر بر اساس اظهارات‌تان با فاشیسم و سرکوب و استعمار و استبداد بیگانه‌اید، با روحانیتی که مستقیم و غیرمستقیم، حداقل طی سه دهة اخیر به صورتی علنی همکار استبداد بوده چه کار دارید؟ چرا اینهمه آب به آسیاب اینان می‌ریزید؟

در گام‌های نخست این سئوال را مطرح کردیم که «چه باید کرد؟» اینک سعی در ارائة مسیرها و جریانات امکانپذیر داریم. نیروهای آزادیخواه، دمکرات و انسان‌محور می‌باید تکلیف خود را با جریانات فاشیست، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، که از تاریخچه‌ای دیرینه نیز در کشورمان برخوردارند روشن کنند. فروافتادن در عمق منجلاب تبلیغات این گروه‌ها، و سعی در پنهان نمودن آرمان‌های انسان‌محور به بهانة «میدان ندادن به تضادها» کار را به همان فاجعة 22 بهمن خواهد کشاند؛ اگر کسی فکر می‌کند که فروپاشی ابرقدرت کمونیست در شمال ایران، دیگر جائی برای قتل‌عام مخالفان فاشیسم در کشور باقی نگذاشته، در همینجا بگوئیم سخت در اشتباه است. سرمایه‌داری‌های جهان از جمله سرمایه‌داری نوپای روسیه به این سادگی‌ها با آزادیخواهی در ایران کنار نخواهند آمد، این آزادیخواهی که نهایت امر می‌باید کار را به پایه‌ریزی مطبوعات آزاد، جامعة قانونی و شکل‌گیری احزاب و فعالیت‌های سیاسی در چارچوب‌های «عرفی» و «قانونی» برساند، مستقیماً با منافع اینان از نظر اقتصادی، مالی و تجاری در تضاد قرار می‌گیرد. در مورد هماهنگی فساد دستگاه اداری در حکومت‌های مستبد و منافع مستقیم استعمار هزاران کتاب و جزوه به رشتة تحریر در‌آمده و در اینجا هر چه ما بگوئیم فقط دوباره‌گوئی و تکرار مکررات خواهد بود. از طرف دیگر عملکرد سیاسی محافل سرمایه‌داری جهانی در برابر معضلاتی که امروز مبتلا به جامعة ایران است به صراحت نیات واقعی و اساسی‌شان را از هم اینک به نمایش ‌گذارده.

هیچ کشوری در میان دمکراسی‌های اروپائی، آمریکائی و حتی انواع آسیائی آن از جنبش‌های دمکراتیک در ایران حمایت نمی‌کند. همانطور که دیدیم و کور هم نبودیم، اینان تحت عنوان حمایت از دمکراسی یک آدمکش شناخته شده به نام میرحسین موسوی را مورد «عنایات» فراگیر رسانه‌ای قرار داده‌اند! این عمل بخوبی نشان داد که مقصود نهائی غرب از دمکراسی و آزادی در ایران همان خط جهنمی امام‌خمینی‌ است که با دست‌های مقدس «ام. ‌آی. ‌6» در بطن کودتای آمریکائی 22 بهمن در ایران مستقر شده بود. اگر کسانی دچار توهم هستند بهتر است هر چه زودتر ابر توهم‌ را از افکار و دیدگان‌شان بشویند، در غیراینصورت بر سرشان همان خواهد آمد که بر سر همفکران و همرزمان‌شان.

در مطلب پیشین از بن‌بست تشکیلاتی که استعمار در برابر ملت ایران قرار داده سخن گفته‌ایم، تکرار مکررات نمی‌کنیم، ولی در اینجا می‌باید تأکید کرد که این «بن‌بست» یک ساختار قدرتمند «راهبردی» است و به این سادگی‌ها نمی‌توان از چنبرة چرخ‌دنده‌های انسان‌سوز آن گریخت. با غر‌غره کردن آیات قرآن، یا بازگوئی طوطی‌وار «تئوری‌های» چپ،‌‌‌ و یا حتی به کشتن دادن چندین هزار نفر راه خروج از این بن‌بست گشوده نخواهد شد؛ این راهی است که می‌باید با سلاح عقل از آن گذشت، عقلی که امروز بیش از پیش در بطن اوپوزیسیون ایران نایاب شده.







نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس


...

۷/۲۱/۱۳۸۸

تابوی گنگ‌گوئی!



در وضعیت نامعلوم سیاسی که در حال حاضر بر کشور سایه افکنده این سئوال مطرح می‌شود که، «چه ‌باید کرد؟» مسلم است که هر یک از گروه‌های مختلف سیاسی در برابر این پرسش جوابی در چارچوب نگرش‌، انتظارات، طرزتفکر و آرمان‌های خود دارند. در همینجا بگوئیم که یکی از مهم‌ترین مشکلات و معضلاتی که در برابر جامعة ایران طی سال‌های آینده قد علم خواهد کرد، نه وجود این نگرش‌ها و انتظارات و آرمان‌های مختلف، که «پنهان‌کاری» گروه‌ها در نمایاندن، علنی کردن و تئوریزه کردن این نگرش‌هاست.

مرده‌ریگ زیستی 80 ساله در بطن فاشیسم دست‌نشانده، فرهنگ سیاسی کشور را به مرحلة «ضدفرهنگ» سوق داده. ساختار تفکر سیاسی دچار آنچنان فروپاشی‌ای شده که مشکل می‌توان طی چند سال از سیطرة این «ضدفرهنگ» پای بیرون گذاشت. از طرف دیگر هنوز برخی نمایندگان سیاسی حکومت اسلامی و حتی برخی خارج‌نشینانی که خود را «اوپوزیسیون» معرفی می‌کنند سعی دارند همین «ضدفرهنگ» را در مقام «فرهنگ سیاسی معاصر» به ملت ایران تحمیل کنند. در کمال تأسف تلاشی جهت از میان بردن این «توهمات» و جایگزین کردن نوعی نگرش ساختارگرایانه ـ نه در مفهوم فلسفی که در قالب شکل دادن به بنیادها و تحرکات سیاسی ـ صورت نمی‌گیرد.

بارها در مورد فقر تأسف‌بار فرهنگ سوسیالیسم در ایران سخن گفته‌ایم؛ مسببین این فرهنگ فروهشته را نیز در درجة نخست چپ‌گرایان کشور معرفی کرده‌ایم. ولی این فروهشتگی به هیچ عنوان مختص «چپ» نیست. اگر این مسئله را در مورد چپ به دفعات عنوان کردیم به این دلیل بود که تفکر جهان‌وطنی و انترناسیونال را در مفاهیم کلی‌شان غیرقابل تلفیق با فروهشتگی‌هائی می‌دانیم که بنیاد «ضدفرهنگ» سیاسی کشور به آن آغشته شده. با این وجود گروه‌های راستگرا به همین اندازه دچار از هم گسیختگی ساختاری هستند. با یک تفاوت کلی؛ راست‌گرایان همیشه گزینة چرخش به جانب فاشیسم را در صور مختلف خود ـ بومی، دینی، مذهبی، قومی، و ... ـ در چنته محفوظ نگاه می‌دارند، در شرایطی که این گزینه برای «چپ»، حتی اگر به صورت دیکتاتوری استالینیست به مرحلة ظهور برسد پایان کار و آغاز سقوط خواهد بود. همچنانکه در اروپای شرقی نیز به صراحت دیدیم.

یکی از «داده‌های» غیرقابل تردید که برآمده از تجربیات ملت‌ها در آغاز هزارة سوم میلادی است، خصوصاً در مباحث «چپ»، همان احترام به آزادی و اجتناب از فروافتادن در منجلاب دیکتاتوری خواهد بود. این دیکتاتوری در صورت «تحقق» نخستین گام‌های خود را در مسیر نابودی نقش توده‌ها برمی‌دارد و ساختارهای برآمده از چنین سرکوبی دیگر به کار کسی جز مستبدان و منتفعان از قدرت نخواهد آمد. پس چه بهتر که بحث امروز را با بررسی «آزادی» آغاز کنیم. اگر قرار است «آزادی» نهایت امر تبدیل به سرفصلی تعیین‌کننده در مسیر مبارزات ملت‌ها جهت تحقق آرمان‌های کهن باشد بحث در مورد آن اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. و در همین چارچوب است که می‌باید «آزادی» را نه صرفاً در بطن یک استدلال کلامی که در مسیر یک حرکت «ساختارسازانه» مورد توجه قرار داد.

می‌دانیم که بحث «آزادی» بسیار گسترده‌تر از آن است که برخی سیاست‌بازان در بوق‌وکرنا می‌گذارند. به طور مثال در تمامی سایت‌ها، حتی از دهان پیروان علی خامنه‌ای سخن از «آزادی» می‌شنویم؛ همه امروز طرفدار آزادی‌اند! با این وجود می‌باید قبول کرد که واژة «آزادی»، خارج از مفاهیمی که در بطن یک ساختار مشخص و معین می‌تواند به خود گیرد، اصولاً فاقد هر گونه مفهومی است. آزادی می‌باید در چارچوب‌های فلسفی، اجتماعی،‌ مالی و اقتصادی مورد بررسی قرار گرفته، ساختارهای حقوقی و مناسب جهت حمایت از آزادی و به ارزش گذاشتن آن در جامعه پیش‌بینی شود. در غیراینصورت شعار آزادی نه تنها برای جامعه «آزادی» به ارمغان نخواهد آورد که فقط وسیله‌ای خواهد شد در دست شیادان و صحنه‌گردانان جهت تشویق و فراهم آوردن زمینة سرکوب جامعه در گستره‌ای هر چه فراگیر‌تر.

اینجاست که «پنهان‌کاری» به عنوان یکی از فعالیت‌های «اساسی» و «سیاسی» کشور در مسیر آینده بحران‌آفرین می‌شود. ولی این «پنهانکاری» نیز دلائلی دارد. به طور مثال، طرز برخورد حکومت اسلامی با پدیده‌های مختلف تا حدودی روشن شده؛ و علیرغم عشق عمیق فاشیسم به «گنگ‌گوئی» و «توهم‌پراکنی»، یک حکومت نهایت امر در حد و حدودی پای از «گنگ‌دوستی‌های» معمول بیرون گذارده مواضع خود را «روشن» می‌کند. موضع‌گیری مخالفان حکومت نیز سریعاً تبدیل به بازتابی در برابر همین «شفافیت‌هائی» خواهد شد که مسلماً آنقدرها از اهمیت و ارزش برخوردار نیست. باید قبول کرد که این رابطة «دوگانه» مولود عوامل مشخص «مادی» است.

طی سالیان دراز به دلیل دست‌نشاندگی حکومت و گسترش اقتصاد وابسته به صدور نفت‌خام، جامعه از شکل دادن به هر گونه فعالیت اقتصادی و مالی خارج از کنترل مستقیم و یا غیرمستقیم دولت محروم مانده. و از آنجا که در مباحث سیاسی و اجتماعی مسائلی همچون آزادی، حقوق‌انسان‌ها، حقوق شهروندی، نقش مطبوعات و ... می‌باید در چارچوب ساختارهای حاکم مالی و اقتصادی مورد بحث قرار گیرد تا بتواند از پایه‌ای عملیاتی، شفاف و انسان‌محور برخوردار شود، حضور بلاانقطاع یک دولت مستبد در رأس تمامی فعالیت‌های اقتصادی به صراحت هم دولت را بیش از پیش مستبد و خودرأی کرده و هم جامعه را در برابر این تحکم و آمریت بی‌سلاح‌تر و بی‌دفاع‌تر. شرایط سیاسی کشور نتیجة یک «چشم‌بندی» نیست، و بی‌دلیل هم نیست که امروز دولت احمدی‌نژاد بجای آنکه در کشور پالایشگاه بسازد، ترجیح می‌دهد بنزین را از خارج وارد کند!‌

ساخت پالایشگاه، آنهم در حد نیازهای امروز کشور به تحرک سرمایه، اشتغال گستردة توده‌های کارگری و کارمندی، شکل‌گیری اجتناب‌ناپذیر شبکه‌های توزیع و تولید موازی و هزار و یک پدیدة مستقیم و غیرمستقیم صنعتی و حرفه‌ای و اجتماعی منجر خواهد شد که هر کدام نیازمند مدیریت و کارشناسی است. در چنین ساختاری نقش گروه‌های مختلف شهروندان پررنگ‌تر می‌شود، و دولت در برابر صفوف فشردة کارگران، کارمندان، حقوق‌بگیران، مقاطعه‌کاران و غیره قرار خواهد گرفت. ادارة این گروه پرشمار برای دولتی که سعی دارد ملت را در هر مقطع تشکیلاتی به عقب‌ بنشاند یک دردسر سیاسی و سازمانی به همراه خواهد آورد. در صورتیکه سفارش بنزین به خارج از کشور و فروش آن در سطح شهرها نیازمند چنین ساختاری نیست.

می‌بینیم که بیکاری گستردة جوانان، بی‌برنامگی «ظاهری» دولت، اقتصاد بیمار و مفلوک و تشکیلات دولتی که به بیمار روبه‌مرگ ماند، هر کدام دلائلی دارد؛ اگر حکومت جمکران مدعی است که از آسمان «مأموریت» الهی دریافت کرده، مصائبی که طی سه دهه بر ملت ایران حاکم شده هیچ ارتباطی با عرش اعلی نداشته، تماماً زمینی، مادی و دست‌ساز منافع محافل در داخل و خارج است. خلاصه می‌کنیم این دولت و این نظام سیاسی در ساختاری که در بطن آن شکل گرفته، جهت حفظ موجودیت خود نیاز دارد که هر چه بیشتر جوانان، فرهیختگان، صاحبان‌فن، و به طور کلی نیروی کار را منجمد کرده، از طریق این انجماد که با حمایت صنایع و بانک‌ها و محافل غرب بر ملت ایران تحمیل می‌کند برای عجز «دستگاه» در برآوردن نیازهای ملت پوشش و توجیه مناسب ارائه دهد.

به طور کلی دولت فاشیست بر خلاف تمامی شعارهائی که معمولاً با آن‌ها سر خلق‌الله را گرم نگاه می‌دارد یک هدف غائی و اساسی بیشتر نخواهد داشت: حفظ موجودیت فاشیسم به هر قیمت بر اریکة قدرت! اگر این دولت با فروپاشاندن ساختارهای اقتصادی و مالی و وابسته کردن هر چه گسترده‌تر کشور،‌ از آب‌ آشامیدنی گرفته تا نان شب به محافل استعماری می‌تواند به حفظ موجودیت خود ادامه دهد مسلم بدانیم که همچون نمونة حکومت اسلامی یک لحظه نیز در اینکار تردید نخواهد کرد. این حکومت در راه حفظ موجودیت خود دو نسل کامل از جوانان کشور را نابود کرده‌، یک اقتصاد قرون‌وسطائی و شیخی بر ملت ایران حاکم نموده‌ و جامعه را به مرز اخلاقیات و روابط قرون‌وسطی هدایت کرده‌‌؛ اگر بیش از این نیز به پس‌رفت نیاز داشته باشد، و اربابان‌اش اجازه دهند کوچک‌ترین تردیدی نخواهد کرد.

حال این سئوال مطرح می‌شود که در بطن ساختاری که در هر گام ملت را به حاشیه می‌راند تا دولت و روابط مستبدانة نشأت گرفته از نقش دولت را در بطن جامعه به صورتی ساختگی «تزریق» ‌کند، چگونه می‌توان بحث آزادی، آنهم در ساختاری اجتماعی و مالی و اقتصادی و فرهنگی را آغاز کرد؟ نتیجة عملیات گسترده‌ای که حذف ملت از روابط اجتماعی و اقتصادی بوده امروز در برابرمان قرار دارد؛ ملت مجبور خواهد شد که چهره به چهرة یک دولت دست‌نشانده و مستبد «بحث‌آزادی» را نیز به پیش راند! مسلم است که چنین بحثی، در چنین فضائی راه بجائی نخواهد برد. دولت پیوسته بر امتیازاتی که به دلیل عقب‌راندن ملت از روابط اجتماعی و اقتصادی و مالی به ناحق و از طریق ساخت‌وپاخت با اجنبی کسب کرده پافشاری خواهد کرد، و ملت نیز نهایت امر جز «نفی» تمام و کمال این حاکمیت راه دیگری در برابر خود نخواهد دید. این است نتیجة عملکرد یک استبداد دست‌نشانده که اهرم‌های اصلی و حامی آن در خارج از کشور قرار گرفته.

شورش‌هائی که تحت عنوان مخالفت با «تقلب در انتخابات» سراسر کشور را فراگرفت، اگر از طرف برخی محافل غرب به دلائلی مورد حمایت قرار گرفته بود، از نظر «زمینة عملی» وامدار همین بن‌بستی است که در بالا آوردیم؛ بن‌بستی که گسترش روابط استعماری طی 8 دهه سیطرة غرب بر «دولت»،‌ ساختار دولت و دستگاه حاکمه تحمیل کرده، و اینان را اینچنین به سهولت در برابر ملت قرار می‌دهد. دولت اگر واقعاً از نظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مالی نمایندة کنش‌ها و واکنش‌های توده‌ها و ساختارهای مالی و اقتصادی داخلی می‌بود نمی‌توانست با چنین وحشیگری مردم را در کوچه و خیابان سرکوب کند. بعد هم نمایندگانش را برای «هارت و پورت» به رادیو و تلویزیونی بفرستد که ظاهراً با اعتبارات برآمده از همین روابط و ضوابط اداره می‌شود! آنچه طی بحران «پساانتخاباتی» در ایران گذشت، خارج از تمامی ابعاد تحلیلی‌اش ـ این ابعاد را طی مطالب گسترده تشریح کرده‌ایم ـ نشاندهندة وابستگی حکومت اسلامی به مراکز تصمیم‌گیری خارج از مرزها بود.

حال می‌باید دید این ساختار دست‌نشانده چگونه می‌تواند در گفت و شنودی سازنده در برابر ملت بنشیند؟ از یک اصل کلی گریزی نیست؛ ملت ایران اگر می‌خواهد به اهدافی در راستای تأمین آزادی‌های سیاسی، مطبوعاتی و دستاوردهائی مالی و اقتصادی نائل آید نهایت امر می‌باید این ساختار را به پای میز مذاکره بنشاند، ولی شاهدیم که این ساختار با جمع کردن اوباش و اراذل در اطراف خودروی علی خامنه‌ای طی سفرهای استانی هنوز سعی دارد خود را «نمایندة» گروهی از ایرانیان معرفی کند که در عمل دیگر موجودیتی خارج از یارانه‌های دولتی ندارند. خلاصه می‌کنیم این حکومت در عمل هم نمایندة این «بن‌بست» همه‌جانبه شده، و هم یکی از منتفعان واقعی آن به شمار می‌رود!

در همینجا بگوئیم که محافل استعماری غرب، یعنی همان‌ها که این بن‌بست‌ها را در زندگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جوامع ضعیف‌تر به وجود می‌آورند بخوبی از وجود بن‌بست‌ها آگاه‌اند. و همانطور که در بحران‌های دست‌سازی که طی 8 دهه سرنوشت ملت ایران را هر کدام در مسیری رقم زده شاهد بودیم،‌ بهره‌وری از این «بن‌بست» نهایت امر تبدیل به یکی از تخصص‌های استعمار غرب در جهان سوم شده.

ولی امروز شرایط تا حدودی تغییر کرده، چرا که اگر غرب بنیانگزاری «بن‌بست‌ها» را به امر تخصصی خود تبدیل نموده، امروز خود نیز پای در بن‌بست وسیعی گذاشته. و جهت خروج از همین «بن‌بست» که به دلیل روابط ویژة محافل غرب با سرمایه‌داری نوپای روسیه ایجاد شده، غرب سعی تمام داشت تا طی چند تجربة «ناموفق» در حکومت اسلامی «دخل‌وتصرف‌هائی» در مسیر منافع استراتژیک خود صورت دهد. البته شکست غرب در اعمال این «دخل‌وتصرفات» نه به دلیل «مقاومت‌های» فرضی مقام‌معظم و این چرندبافی‌ها، که صرفاً به دلیل مخالفت روسیه با دست‌درازی غرب به محدودة همسایگی مسکو رخ داده. روسیه همانطور که پیشتر نیز در وبلاگ‌ها به کرات گفته‌ایم، بر خلاف روند حاکم طی دوران «جنگ‌سرد» در دو مورد ویژه که ترکیه و ایران باشد، با شکل‌گیری ساختارهای استراتژیک و درازمدت استعماری غرب، ساختارهائی که تبعات درازمدت بر اقتصاد، سیاست و مسائل نظامی در این ممالک به همراه بیاورد کنار نخواهد آمد!

اهمیت این مسئله به دلیل نیازهای آتی سرمایه‌داری روسیه آنچنان حیاتی شده که امروز شاهد عقب‌نشینی ساختارهای نظامی و حتی امنیتی غرب هم در ایران و هم در ترکیه هستیم. دیروز انصراف رسمی ترکیه از برگزاری مانورهای مشترک با نیروهای اسرائیل و آمریکا ـ روزی‌نامة کیهان این عقب‌نشینی را ترس از جمکران معرفی کرد ـ به صراحت نشان داد که عضویت ترکیه در سازمان آتلانتیک شمالی هر چه بیشتر جنبة فرمالیته و روبنائی به خود گرفته. ترکیه در چشم‌اندازی که قراردادهای اخیر با ارمنستان نشان داد بیشتر متعلق به محدودة نفوذ مسکو خواهد بود تا چرخی از گاری نظامی ناتو! این صورتبندی‌ای است که در مورد ایران نیز به همین صراحت از هم اکنون می‌باید قبول کرد.

حکومت اسلامی ایران و حکومت ترکیه در واقع هر کدام قسمت‌های نمایان کوه‌یخ سنت‌های استعماری منطقه‌اند؛ ریشه‌های‌شان را عملاً می‌باید در محافل کودتاهای میرپنج و آتاتورک جستجو کرد. با این وجود اگر دیروز محافل کودتائی در ایران برای غرب مایة نعمت مالی و اقتصادی بودند، امروز در چارچوب روابط جدید وبال گردن و مزاحم شده‌اند! به همین دلیل شاهد تحرکات «اصلاح‌طلبانة» یک آخوند حکومتی به نام سیدمحمد خاتمی هستیم، و دنبالة این تحرکات امروز به بحرانی به نام «جنبش سبز» نیز کشیده شده. ولی اینکه «جنبش سبز» تا چه حد می‌تواند نیازهای جامعة ایران را در رفع سلطة استعماری برآورده کند جای بحث و گفتگو هنوز باقی است.

اگر این به اصطلاح «جنبش سبز» قصد بیرون بردن جامعه از همان «بن‌بست» کذائی را دارد، می‌باید در نخستین گام بجای ایجاد فضاهای ملتهب و هیجان‌زده، تظاهرات و «مرده باد! زنده باد»، سعی در ایجاد فضای «گفتگو» در جامعه داشته باشد. فضائی که نهایت امر ساختار دولت را در قوالب سنتی و ضددمکراتیک آن بشکند. ولی می‌بینیم که چنین فضائی در حرکت «جنبش سبز»‌ به هیچ عنوان محلی از اعراب ندارد. خلاصه می‌گوئیم به دلائل بالا استنباط ما این است که «جنبش سبز» را می‌باید صرفاً تحرکی استعماری در چارچوب تلاش‌های نوین غرب در مسیر دست‌کاری‌ حکومت اسلامی ایران و هماهنگ کردن آن با نیازهای نوین غرب در منطقة آسیای مرکزی به شمار آورد.

با این وجود برخی از تشکیلات سیاسی که در میان‌شان حتی عناصر «چپ» نیز دیده می‌شود از این وحشت دارند که با فروپاشی نظام اسلامی نوعی حکومت نظامی به صورت مستقیم و یا در همگامی با یک سلطنت ظاهری به کشور بازگردد. نخست باید گفت که حکومت نظامی از دورة میرپنج تا به امروز بر کشور حاکم بوده، و طی هیچ دوره‌ای این حکومت نظامی دچار «سکته» و گسست نشده. هر چند که ایران از بحران‌های گسترده عبور کرده، و حتی تغییراتی ظاهراً بسیار «پایه‌ای» نیز در بنیادهای حکومتی ایجاد شده باشد. در نتیجه جواب ما به این جماعت صریح و روشن است: حمایت از حکومت اسلامی، جنبش سبز یا دیگر محافل، به بهانة اجتناب از کودتای نظامی و جلوگیری از بازگشت سلطنت نظامی و فاشیست هیچ محلی از اعراب ندارد. حکومت اسلامی سوای ریش و پشم و چادرسیاه و لات‌بازی‌های معمول همان حکومت نظامی و سلطنت فاشیست پهلوی است. خلاصة کلام سوای «ظواهر»، بنیادهای ایندو رژیم یک‌سان‌اند، تکیه‌گاه‌های داخلی و خارجی‌شان نیز به همچنین. پس این گروه‌های سیاسی بهتر است توضیحات مقبول‌تری در توجیه مواضع‌شان ارائه دهند. در کشور ایران پس از کودتای میرپنج هیچ ساختاری جز «پادگان» جهت حمایت از دستگاه دولت وجود نداشته،‌ این دولت‌ها از آن‌ روزگار تاکنون نه احزاب‌ سیاسی را به رسمیت شناختند، نه اتحادیه‌های اصناف و تجار و بازرگانان و محصلین و مربیان و حتی کارگران را. تکیه‌گاه تمامی این دولت‌ها فقط نیروهای مسلح بوده، پس بهتر است موضع برخی چپ‌نماها بهتر از این‌ها روشن شود. در ثانی، همانطور که پیشتر نیز گفتیم شرایط استراتژیک منطقه به طور کلی تغییر کرده، و سخن گفتن از بازگشت به حکومت‌هائی که تنها دلیل موجودیت‌شان حاکمیت روابط «جنگ‌سرد» بوده، در شرایطی که دیگر «جنگ‌سرد» وجود خارجی ندارد، بیشتر به هذیانات بیمارگونه می‌ماند تا تحلیل سیاسی.

در اینجا در مقام یک نتیجه‌گیری عملی، سعی خواهیم داشت خلاصه‌ای از آنچه در بالا آوردیم ارائه کنیم. نخست اینکه جهت برون‌رفت از بحران امروز، ملت ایران نیازمند پایه‌ریزی تشکل‌های اجتماعی، سیاسی، صنفی و حرفه‌ای است. خارج از حضور گسترده و مسئولانة مردم نمی‌توان از بن‌بست فعلی بیرون رفت؛ البته نیاز به توضیح نیست ولی این «حضور» با خیابان‌گردی و تظاهرات و هیجانات و شعار «زنده باد، مرده باد» تأمین نخواهد شد. می‌باید راه‌کارهای حقوقی،‌ قانونی و تشکیلاتی را جستجو کرد. ولی همانطور که بالاتر عنوان کردیم موجودیت این نوع حکومت در گرو نابودی «گفت‌وگو» در سطح جامعه و انزوای قشرها، گروه‌ها و دستجات مختلف مردم است. گفتیم که دولت‌های برآمده از کودتاها این روش سرکوبگرانه را از دیرباز بر ایرانیان حاکم کرده‌اند، هر چند امروز به سرکوب‌ها عناوینی از قبیل «مبارزه با ضدانقلاب» و یا حمایت از «ارزش‌های اسلامی» و خزعبلاتی از این قماش داده باشند، ما ملت از دیرباز با این ترفندها آشنائیم‌. اگر این گفت‌وگو در سطح جامعه جان بگیرد، نخستین بازتاب آن نفی اعمال حاکمیت سرکوبگرانة دولت در موارد مالی، اقتصادی، صنعتی،‌ فرهنگی و ... خواهد بود. ولی فلسفة وجودی این دولت‌ها همانطور که گفتیم به ریشه‌های مالی، اقتصادی و صنعتی، در بطن محافل استعماری باز می‌گردد. در نتیجه ملت ایران امروز رو در روی استعمار ایستاده، نه در برابر احمدی‌نژاد و خامنه‌ای که کارگزاران استعمارند.

در همین راستاست که ما از احزاب و گروه‌های سیاسی می‌خواهیم بدون پنهانکاری سعی در گسترش واقعی تفکرات سیاسی و ساختاری خود داشته باشند. برخورد «کودتائی» و زیرجلکی با مسائل کشور، به صورتی که طی شرایط «جنگ‌سرد» بر ایران حاکم شده بود برخوردی بسیار مخرب است. میدان سیاست کشور تحت تأثیر این «برخورد» موذیانه و مزورانه تبدیل به یک صحنة بالماسکه شده، صحنه‌ای که در آن شرکت‌کنندگان همگی لباس‌های مبدل بر تن دارند و سعی در تحریف گفتار و نظرات و کردار خود می‌کنند. این «خودانکاری » یا بهتر بگوئیم «تقیه»، که در کمال تأسف فضای سیاست کشور را اشباع کرده به پدیده‌ای جان داده که به آن «فقرفرهنگ سیاسی» کشور می‌گوئیم. این «فقر» را فقط ملت ایران می‌تواند از میان بردارد، و در این راه مسلماً تکیه کردن به اعمال دولت دست‌نشانده مشکلی را حل نخواهد کرد.

از طرف دیگر تعمیم گذشته‌ها به شرایط کنونی، که از سوی بسیاری گروه‌ها و افراد صورت می‌گیرد به استنباط ما یک برخورد غلط و شتابزده، اگر نگوئیم ضدایرانی است. حکومت اسلامی پس از بساط «انتخابات» اخیر به طور کلی از هم فروپاشیده. تکیة روزافزون دولت بر گروه‌های فشار خیابانی و تحریک اوباش یونیفورم‌پوش و یا لباس شخصی و انداختن اینان به جان مردم اگر در کوتاه مدت برای بعضی‌ها «دولت و مکنت» به همراه بیاورد نهایت امر محکوم به شکست خواهد بود. ولی آنچه از امروز می‌باید به فکر پایه‌ریزی‌اش باشیم ایجاد شرایطی است که بتواند بر حاکمیت 80 سالة محافل استعماری در کشور نقطة پایان بگذارد. این مهم گویا از دستورکار اکثر آنان که خود را فعال سیاسی می‌نامند خارج شده. بازگرداندن این مسئله به بطن گفت‌وگوها و بحث‌های سیاسی مهم‌ترین عملی است که در شرایط فعلی می‌توان صورت داد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...