۹/۲۶/۱۴۰۴

سروصدا و رویاهای موش کور!

 

 

گروه‌های ایرانیان خارج‌نشین با الهام از برخی «تحولات» اجتماعی و سیاسی در کشور،  تحرکاتی را آغاز کرده‌اند.  اگر سلطنت‌طلبان با تکیه بر حمایت‌های مالی و تشکیلاتی باند ترامپ سروصدای بیشتری از دیگران به راه می‌اندازند،  این واقعیت غیرقابل تردید است که دیگر گروه‌های سیاسی نیز سروصداهائی می‌کنند.  در مطلب امروز،  در چارچوب سروصدائی که اینان به راه انداخته‌اند،   سعی در بررسی شتابزدۀ آن خواهیم داشت.  ولی این مطلب را نیز نمی‌باید از نظر دور نگاه داشت که قسمت عمده‌ای از این به اصطلاح «تحولات»،  بیش از آنچه ریشه در روابط واقعی در داخل کشور داشته باشد،  صرفاً بازتابی است از پروپاگاند سیاسی و خبرسازی‌های اینترنتی. 

 

در گام نخست این مسئله قابل بررسی است که آیا جامعۀ ایران واقعاً از آمادگی لازم جهت پای گذاردن در یک تحول عمدۀ «سیاسی ـ تشکیلاتی» برخوردار است یا خیر؟   پاسخ به این سئوال با مشکلات فراوانی روبروست،   چرا که رصد آماری از مسائل کشور عملاً غیرممکن است؛  حکومت ملایان حتی در چارچوب نیازهای تشکیلاتی خودش نیز به برخوردی آماری با مسائل اجتماعی و سیاسی رضایت نمی‌دهد.  همچون موش کور در سوراخی چپیده و با چشم فروبستن بر واقعیات،  دل به رویاهای شیرین داده.

 

از سوی دیگر،  این سئوال نیز مطرح می‌شود که گروه‌هائی سیاسی با بهره‌گیری از کدامین خمیرمایۀ حقوقی و تشکیلاتی در مورد مسائل کشور «اعلام مواضع» می‌کنند؟   به طور مثال   آن‌ها که ادعای برقراری دمکراسی دارند ـ  این گروه از دیگران سروصدای بیشتری به راه می‌اندازد ـ  جهت برقراری دمکراسی مورد نظرشان که الزاماً معنائی جز اعمال کنترل رسانه‌ای،  نوشتاری،  حقوقی و ساختاری بر عملکرد قوای سه گانه‌ است،  از چه تشکیلات و سازمان‌هائی برخوردارند؟  جای تردید نیست!  مشکل بتوان تشکل‌های موجود را ـ  چه در داخل و چه در خارج از مرزها ـ   به عنوان زیرساخت‌های مناسب جهت برقراری حکومتی قانونی تلقی کرد. 

 

در اینجا بلااجبار می‌باید تأکید داشت که موضع‌گیری گروه‌های سیاسی،  از هر قبیل و هر قسم،  بیشتر بر شعارهائی «گنگ» و عوام‌پسند تکیه کرده،  تا واقعیاتی ملموس.  خلاصه،   جهت بررسی نقش آیندۀ این گروه‌ها در آیندۀ سیاسی کشور نمی‌باید راه دور رفت؛  مسئله بیشتر بر پایۀ مردم‌فریبی شکل گرفته تا برقراری یک نظم قانونی.   اینکه «فلانی می‌آید و همۀ مشکلات حل خواهد شد»،   از جمله همان خزعبلاتی است که طرفداران و سینه‌چاکان روح‌الله خمینی طی غائلۀ 22 بهمن (می‌بخشید!‌  انقلاب «شکوهمند» 1357)  به خورد عوام می‌دادند.  یادمان نرفته که قرار بود پول نفت را حاج‌ روح‌الله،  که عکس‌اش در کرۀ ماه اوفتاده بود،‌   هر ماه دم در خانه تحویل عوام‌الناس بدهد! ‌  شاهدیم که نه پول نفت را تحویل دادند،  نه آب و برق و تلفن و ... مجانی شد.       

 

در نتیجه جماعت سیاست‌زدۀ فعلی کشور را می‌باید «سیاسی‌نما» بخوانیم؛  کسانی که در ادارۀ امور یک کشور سررشته‌ای ندارند،  و فقط دادوفریاد و هیاهو بلدند!   ولی اگر «شعار» جماعت‌های سیاسی‌نما از منظر اقتصادی،  اجتماعی،  ساختاری و ... گنگ،  بی‌آینده و نامفهوم است،‌   بازده عملیات‌شان در داخل کشور کاملاً‌ روشن و واضح خواهد بود.   زمانی که اینان خلق‌الله را با اینگونه شعارها به دنبال «نخودسیا» می‌فرستند،  در عمل دست‌اندرکار برقراری یک حکومت فراقانونی،  مستبد و سرکوبگر،  به رهبری مشتی اوباش از خودمتشکر شده‌اند.   اوباشی از قبیل همان‌ها که دهه‌هاست عکس‌های‌شان زینت‌بخش روزی‌نامه‌های ساندیس‌خور،  و اسامی‌ و فضیلت‌های‌ نداشته‌شان سرفصل مطالب سوبسیدخورهای قلم‌به‌دست است.   اینکه مشتی اوباش با حداقل دانش و آگاهی از مسائل یک کشور «کارشناس» معرفی شوند،   و صرفاً با تکیه بر حمایت‌های فرامرزی نویسنده،  مورخ،  فیلسوف و صاحب‌نظر به شمار آیند یک مطلب است،   اینکه این جماعت بتواند و یا حتی بخواهد در آیندۀ کشور نقشی سازنده ایفا کند،  مطلبی است کاملاً متفاوت.   خلاصه اگر اینان خواب پشم عوام را می‌شناسند و خوب نوازش‌اش می‌دهند،  برآوردن نیازهای واقعی همین «عوام» کار هر کس‌وناکسی نیست! 

 

دقیقاً در چارچوب همین ناتوانی‌های تشکیلاتی،  ایدئولوژیک،  ساختاری،   اقتصادی و اجتماعی است که برندگان «بخت‌آزمائی» حاکمیت استعماری بر ملت‌های جهان سوم،  در صورت دست‌یابی به قدرت هر روز بیش‌ازپیش پای در افراط‌گرائی می‌گذارند.   به طور مثال،  در 28 مرداد 1332،  زمانیکه آریامهر با گردن کج و چندهزار دلار سرمایه‌گزاری سازمان سیا به دمب امثال سپهبد زاهدی و اکبرجگرکی و ... چسبیده،  به ایران بازگشت،  افراط‌گرائی‌هائی به مراتب محدودتر از آریامهری داشت که در سال 1353 سینه‌اش را ستبر کرد و به ملت ایران گفت،  «هر که نمی‌خواهد عضو حزب رستاخیز بشود پاسپورت بگیرد و برود!»   البته آن روزها،  بادمجان دورقاب‌چینان برخورد وی را نشانۀ «قدرت» اعلیحضرت تحلیل کردند.  برخوردی ضعیف و بی‌خردانه که نتیجۀ مستقیم عملکرد غلط شخص وی در هماهنگی با همان «کارشناسان» از همه جا بی‌خبری بود که در اطراف‌اش می‌لولیدند!     

 

پر واضح است که در تشریح نقش مخرب «کارشناسان» کذا در دوران روح‌الله خمینی و علی‌روضه‌خوان نیز دچار ابهام نخواهیم شد؛  عملکرد ویران‌گرشان حی‌وحاضر در برابرمان نشسته!  در نتیجه مشکل بتوان جهت برقراری یک حکومت قانونی و خصوصاً قانون‌مدار بر اینگونه «کارشناسان» و تشکل‌های سیاسی‌نما تکیه داشت.   حال این سئوال مطرح می‌شود که چرا به یک‌باره رسانه‌ها دست به تبلیغات برای چنین تشکل‌هائی می‌زنند؟  به دنبال چه هستند؟  و هدف‌شان از اینگونه تنش‌زائی‌ها چیست؟!   

 

به صراحت می‌دانیم که افسار دولت ملایان در دست محافل غرب است؛   اگر خواستار برقراری دمکراسی در ایران باشند،  یک مکالمۀ تلفنی چند دقیقه‌ای کفایت خواهد کرد.   مگر ندیدیم با چه سرعتی ملاممد خاتمی را به سخنگوی «دمکراسی اسلامی» تبدیل کرده بودند؟!‌  چرا محافل غرب بجای حمایت از برقراری دمکراسی در ایران اینهمه جیغ‌وویغ به راه می‌اندازند؟  این‌ها مجموعه‌ سئوالاتی است که تلاش خواهیم کرد در حد امکان برای‌شان پاسخی بجوئیم.  پس ابتدا برویم به سراغ دولت آمریکا که در واقع صحنه‌گردان اصلی خیمه‌شب‌بازی سیاسی‌نماها در ایران شده.   

 

به استنباط ما،  شرایط سیاسی برای دولت ترامپ هر روز مشکل‌تر شده است؛   افق موفقیت‌های سیاسی و انتخاباتی در درون مرزهای ایالات‌متحد برای این دستگاه هر روز بیش‌ازپیش تیره‌وتار است.   بر اساس آخرین آماری که شبکۀ سی‌.ان‌.ان اخیراً منتشر کرد،   نزدیک به 70 درصد رأی‌دهندگان آمریکائی شرایط کشور در دوران دولت ترامپ را بد و نامناسب تشخیص داده‌اند!   به همین دلیل ترامپ دربه‌در به دنبال «پیروزی» می‌گردد،  باشد تا افسار افکار عمومی از دست دولت‌اش خارج نشود.   و شاید دلیل تنش‌های سیاسی در داخل مرزهای ایران همین باشد.   در بررسی بن‌بست‌های سیاسی ترامپ چه بهتر که نخست سری به خاورمیانه عرب‌زبان بزنیم.

 

همانطور که شاهدیم دولت آمریکا به بهانه‌های متفاوت،   ماه‌هاست که جنگ و درگیری در غزه به راه انداخته.  این جنگ قرار بود بر موجودیت سازمان حماس و حزب‌الله لبنان نقطۀ پایان بگذارد،  ولی علیرغم هزینه‌های نجومی،  تلفات چشم‌گیر نظامیان،  کشت‌وکشتار غیرنظامیان و ...  امروز هیچکدام از این اهداف به دست نیامده.   اینکه یک سازمان تروریستی به نام حماس بتواند ماه‌های متوالی در برابر حملات ارتش اسرائیل و ناوگان و نیروی هوائی آمریکا «مقاومت» کند به این شبهه دامن می‌زند که قضیه نه آن است که اینان می‌گویند!

 

نه حماس آن سازمان زپرتی تروریستی است که عنوان می‌شود؛  نه اهداف این درگیری مشخص است،  و نه «نیروهای» درگیر در این جنگ آن‌هائی هستند که اعلام شده!  حزب‌الله لبنان نیز رسماً اعلام می‌کند که خلع‌سلاح نخواهد شد،   چرا که خطر حملات تکفیری‌ها به لبنان و کشتار مخالفان‌ در میان است!   خلاصۀ کلام،  سرنوشت اعمال کنترل بر سواحل جنوب شرقی دریای مدیترانه هنوز مشخص نیست.   و این مسئله برای دولت ترامپ که هلوی پوست‌کندۀ «اسرائیل ـ غزه ـ لبنان» را ماه‌ها پیش در دهان گذارده بود و مز‌مزه می‌کرد،  سخت ناخوشایند است؛   هلوی کذا به استخوان کج‌ومعوجی تبدیل شده که در گلوی‌ دولت گیر کرده.

 

عجله نکنیم!   در سوریه نیز استخوان دیگری در انتظار دولت ترامپ است.  در واقع  ترامپ  در سوریه همان اشتباهی را تکرار کرده که دولت‌های پیشین آمریکا در افغانستان مرتکب شده بودند.  اینکه با پیش کشیدن یک اسلامگرای دوآتشه و تزهیب‌اش در مقام جناب آقای ریاست‌جمهور بتوان بر موج تعصبات عوام‌گرایان سوار شد،   در ظاهر خوشایند می‌نماید.  ولی در واقع تله‌ای است مرگ‌آور.   چرا که،   عوام‌گرائی حدومرزی نمی‌شناسد،    اگر صندوقچۀ پاندورای‌اش را گشودیم،   انواع و اقسامی پیدا می‌کند که عملاً از شمار بیرون خواهد بود.   دولت اسلامگرای آمریکائی‌ها در دمشق دقیقاً پای در همان بحرانی گذارده که حمید کرزای افغانستانی گذارد.  هم اسلامگرایان به خون‌اش تشنه‌اند،  هم لائیک‌ها،  هم کردها و هم دیگران!   

 

به عبارت ساده‌تر،  اگر سازمان اف.‌بی‌.آی پیش از رفاقت ترامپ با ال‌گولانی برای سرش 10 میلیون دلار جایزه گذارده بود،  امروز سر الگولانی مفت و مجانی توسط تمامی گروه‌های سیاسی،  مذهبی و قومی کشور به حراج گذارده شده!   چنین شرایطی نمی‌تواند دوام و بقاء داشته باشد،  به استنباط ما طی ماه‌های آینده،  سیاست آمریکا در سوریه با شکست سهمگینی روبرو خواهد شد.

 

در ادامه چه بهتر که کمی از لجنزار اوکراین نیز بگوئیم؛  همانجا  که ارابه‌های جنگی سازمان آتلانتیک شمالی،  تحت پوشش ارتش اوکراین در گل گیر کرده‌.   شبکه‌های تبلیغاتی غرب در بارۀ «مذاکرات صلح» در اوکراین سروصدای فراوانی به راه می‌اندازند.  همه روزه سخن از اعزام فلانی و بهمانی جهت مذاکرات به این پایتخت و آن یک در میان است.   البته احدی نمی‌داند در این مذاکرات چه مواردی روی میز گذارده ‌شده،  و چه توافقاتی صورت گرفته.   ولی با نیم‌نگاهی به روند جریانات به صراحت درمی‌یابیم که مسکو هنوز حرف خودش را می‌زند؛   لندن هنوز به دنبال مسائل ویژۀ انگلستان در اروپای شرقی است؛  واشنگتن هم می‌خواهد همه را دور زده کار دونالد ترامپ را در داخل آمریکا راه بیاندازد،  و ...  در نتیجه،  اگر کسی از ادامۀ جنگ سخن به میان نمی‌آورد،  ادامۀ آن ظاهراً اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. 

 

و  اینجاست که هیاهو بر سر دولت ملایان،  برای دستگاه ترامپ از منظر استراتژیک نه صرفاً در خاورمیانه،  که در عمق روابط انتخاباتی در درون آمریکا سرنوشت‌ساز می‌شود.  ترامپ،  همانطور که بالاتر عنوان کردیم دربه‌در به دنبال پیروزی می‌دود،  و در شرایط فعلی هیچ تفاوتی ندارد که این پیروزی در اوکراین،  دریای کارائیب،  غزه و یا حتی در شهر تهران نصیب وی شود.  روشن‌تر بگوئیم،  بار دیگر همچون دوران «اشغال سفارت آمریکا»،  سیاست داخلی ایالات‌متحد تبدیل شده به سیاست داخلی کشور ایران.   اگر آن روزها رونالد ریگان و جمهوری‌خواهان قصد داشتند زیرپای کارتر را بکشند،   امروز دونالد ترامپ به این صرافت اوفتاده که با هیاهو و قیل‌وقال در تهران خواهد توانست در انتخابات میاندوره‌ای به موفقیت رسیده،  حداقل در یکی از مجالس مقننه اکثریت کوچکی را از آن جمهوری‌خواهان کند.  این پیروزی نه فقط ادامۀ سیاست کنونی وی را ممکن خواهد ساخت،   که از فروپاشی ساختاری در درون حزب کذا نیز جلوگیری به عمل می‌آورد!       

 

در میانۀ این محشر خر،   «سیاسی‌نمایان» وطنی،  به سیاق مرضیه هر کدام تلاش دارند سروصدای کذا را به ابزار تبلیغاتی برای دارودستۀ خودشان تبدیل کنند.  هیچکدام‌شان دست از شخصیت‌ستائی برنمی‌دارند؛   مصدق‌السلطنه،  میرپنج و آریامهر،   مسعود و مریم،  و ... و حتی خائینی همچون دستمالچی که به دستور آمریکا برای خمینی خانه و ملک در فرانسه خریدند،  جملگی از قهرمانان اینان هستند.  برای به ارزش گذاردن این قهرمانان،   به ناگاه گریبان زندانیان «تزئینی» رژیم ملایان را هم می‌گیرند؛   مرگ و یا قتل فردی را که نه می‌شناسند و نه برای‌شان تره‌خرد می‌کرده است پیراهن عثمان می‌کنند و در کوچه و محله می‌گردانند؛  عَلَم و کتل برای یلدا و نوروز و چارشنبه‌سوری به راه می‌اندازند،  ...   ولی هرآنچه در یک برخورد سیاسی می‌تواند سازنده باشد از قلم‌شان می‌اوفتد.  

 

احدی سخن از چگونگی ادارۀ امور کشور بر اساس یک نگرش دمکراتیک به زبان نمی‌آورد.  کسی نمی‌گوید با چه ترفندی می‌توان قدرت محاکم دادگستری را گسترش داده،  در برابر تخلفات اوباش «سیاسی‌نما» و دولتی‌های زیاده‌خواه از حقوق ملت دفاع به عمل آورد.  کسی برای مشکلات ژئوپولیتیک کشور،  مسئلۀ زجرآور حاکمیت یکصدوپنجاه سالۀ استعمار بر امور مملکت راهی پیشنهاد نمی‌کند.  خلاصه بگوئیم،  برای اینان فقط یک اصل از اهمیت اساسی برخوردار شده:  «به قدرت برسیم و با کمک آمریکائی‌ها پدر خلق‌الله را در بیاوریم!»   

 

امیدواریم که اینبار،  جماعت خودفروختۀ «سیاسی‌نما» نتواند با تحمیل توحش و حقارت‌‌اش بر افکار عمومی،  اهداف واقعی و اساسی یک ملت را در امیال فردی و گروهی‌‌اش به قولی «ذوب» کند،   و همچون دوران نورانی کارتر،   پوپولیسم و مرزشکنی و لشکرکشی خیابانی و تروریسم را به ارزش بگذارد.  ولی در هر صورت آینده نشان خواهد داد که آیا جامعۀ ایران از خمیرمایۀ استقرار یک دمکراسی  برخوردار است یا خیر.   

 

جشن یلدا بر همۀ ساکنان فلات بلند خوش باد!