۸/۰۵/۱۳۹۳

ده فرمان آتلانتیسم!




فراموش نکنیم،   مهم‌ترین ویژگی‌ یک حکومت‌ مسخره،  فراهم آوردن زمینة مناسب برای قدرت‌یابی اوپوزیسیونی مسخره‌تر خواهد بود.  این همان صورتبندی است که پهلوی‌ها برای ملت ایران به ارمغان آوردند،   و مطمئن باشیم ملایان نیز از این صورتبندی فراتر نخواهند رفت.  در ثانی،  از مشتی ملای «زیر‌دم‌دریده»‌ که،  با تکیه بر سرنیزة ارتش شاهنشاهی یک‌شبه از چمباتمه‌زدن روی تشک‌های بوگندوی حوزة علمیه کارشان به لم دادن بر تخت‌‌های «مرصع» رسیده،  انتظار دارید برای ‌آیندة این مملکت فکرشان را هم خسته کنند؟  اشتباه نکنیم،  اینان با تمام قدرت تلاش خواهند کرد تا شبکة منفور و ضدایرانی «شیخ‌وشاه» را که نان‌آورشان به شمار می‌رود تقویت کنند؛  باشد که دوباره با تکیه بر این شبکة مفتضح میدان‌داری از سر گیرند.   اینان به هزار ترفند متوسل خواهند شد،  چرا که موجودیت‌ روحانی شیعی‌مسلک و بهره‌برداری از سناریوی «‌حسین در صحرای کربلا» بدون تکیه بر شبکة  ضدایرانی «خدا،  شاه،  شیخ» امکانپذیر نخواهد بود.     

در این مقطع تاریخی،  صورتبندی منفور «خدا،  شاه،  شیخ» را فقط و فقط می‌توان از طریق تلاشی ملی و آگاهانه از صحنة سیاست کشور بیرون انداخت.   تلاشی جهت به حاشیه‌راندن تعصبات،  دین‌خوئی‌ها و  باورهای سنتی و قرون‌وسطائی،  و فراهم آوردن فضائی جهت طرح  مسائل واقعی اجتماعی،  اقتصادی و خصوصاً فرهنگی.   در کمال تأسف،  در میانة این آوردگاه،   ایرانیان به هیچیک از قدرت‌های جهانی نمی‌توانند تکیه داشته باشند.  چرا که،   شبکة منفور «خدا،  شاه،  شیخ» جوابگوی نیازهای همین قدرت‌های استعماری بوده و هست.      

طی چند روز گذشته افتضاحی که تحت عنوان «اسیدپاشی» در کشور به راه افتاد،  به صراحت نشان داد که اعمال خشونت بر زن،  در تمامی محافل کشور ریشه‌ای بسیار عمیق دارد،  و به هیچ عنوان به محافل آخوندی و دین‌خو محدود نمی‌شود.   استعمار غرب با علم به موجودیت این خشونت قرون‌وسطائی،   توانسته از «زن» یک «ابزار سیاسی» برای جامعة ایران بسازد.   در این مسیر، حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی زن ایرانی ـ  حق موجودیت،  فعالیت و نشست و برخاست،  تحصیل و کار و تفریح ـ  جملگی به مجموعه‌ای مسخره از «آداب و رسوم» قرون‌وسطی پیوند داده شده.   پیوندی که به هیچ عنوان اتفاقی نیست.   و در پس تمامی این‌ «تشریفات خالصه» برای «بانوان ایرانی» منافع چندملیتی‌ها و نوچگان داخلی و خارجی‌شان در سازمان‌های اطلاعاتی،   و خصوصاً اهرم‌های قدرت‌یابی حاکمان دست‌نشانده را مشاهده می‌کنیم. 

ولی آنچه این «آداب و رسوم» را به افکار عمومی ایرانیان سنجاق کرده،   واقعیات سیاسی،  اقتصادی و استراتژیک نیست،  مرده‌ریگ سنت‌ و سنت‌پرستی است که می‌کوشد «حضور زن» در جامعه را  بجای «حقوق انسانی» وی بنشاند.   به همین دلیل شاهدیم که سیاست‌ استعماری،  چه در مسیر توجیه اسلامگرائی،   و چه در مسیرهای متخالف پیوسته سعی دارد از «سنت» در صور مختلف آن حمایت به عمل آورده،   از این طریق «تخم لق» مسائل زنان را نیز در جوف همین سنت‌ها،  به شیوه‌های مختلف در لپ ملت بترکاند.   تبلیغاتی از قماش «بانوان و دختران» تحصیل‌کرده،  «بانوان» طرفدار سلطنت،   «خواهران» با عفاف حکومت اسلامی،  دوشیزگان از خود گذشتة «سازمان»،   و ... تماماً یک هدف مشخص و معین دنبال می‌کند،  برخورد سیاسی با زن ایرانی!  

خلاصه بگوئیم،  استعمار و بلندگوهای آشکار و نهان‌اش چنین وانمود می‌کنند که «زن» موجود متفاوتی است،   و به همین دلیل می‌باید به شیوه‌ای «متفاوت» مورد «بررسی» قرار گیرد!   به عبارت دیگر،   «زن» آدم نیست!   بانو،  خانم محترم،   خواهر با عفاف،   سرکار علیه،   دوشیزه،  و ... می‌تواند باشد،   ولی انسان هرگز.   این تبلیغات یک هدف اساسی دارد:  جایگزین کردن حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی زن ایرانی با «حضور زن در جامعه»،  و «بازتعریف» زن و زنانگی در چارچوب منافع محافل و سازمان‌ها و تشکیلات استعماری!  

اطلاعیه‌ها،  مقالات،  نوشته‌ها،  وبلاگ‌ها و ... که گویا جهت «محکومیت» اسیدپاشی طی چند روز گذشته نگاشته شد،   چه از سوی عوامل حکومت اسلامی و چه از قلم گروه‌های اوپوزیسیون «خارج‌نشین»،  آنقدر مفتضح و وامانده بود که جهت بررسی‌شان وقت تلف نخواهیم کرد.   فقط به صورت خلاصه بگوئیم،   در تمامی این لغزخوانی‌های «من‌درآوردی» غایب اصلی «زن» است؛  گروه قابل توجهی از این قلم‌زن‌ها،   اصلاً از به کارگیری واژة «زن» وحشت دارند؛   می‌ترسند از این واژه استفاده کنند؛  می‌نویسند «بانو!»   کسانیکه مدعی حمایت از دمکراسی در ایران شده‌اند،   و به قول خودشان «آزادیخواه»‌ هم هستند،   با توسل به این مجموعه واژگان متعلق به فئودالیسم سنتی و وامانده،   تا کجا می‌خواهند پیش برانند؛  حتماً دمکراسی را می‌خواهند به ارزش‌های اجتماعی «کورش‌کبیر» و شاه ‌عباس و امام محمد غزالی سنجاق کنند؟   امروز آشنائی با خلقیات واپس‌مانده و قرون‌وسطائی‌‌ای که تبدیل به نوعی نگرش اجتماعی در ایران شده،   از منظر سیاسی یک اصل اساسی است.   بدون این آشنائی و آگاهی پای گذاردن به سوی آیندة بهتر امکانپذیر نیست؛  چه بهتر که بجای جمع شدن در قهوه‌خانه‌های کالیفرنیا و یا سوراخ‌سنبه‌های لندن و پاریس،   این به اصطلاح «آزادیخواهان» کمی سروگوش آب دهند و ببینند موضوعات معاصر پیرامون وضعیت «زن» در جوامع بشری چیست،  و خارج از الگوهای «خاله سوسکه و بزبز قندی»،  چه افق‌هائی را می‌تواند شامل ‌شود.

«بِوِرلی اِنجل»،  روانشناس سرشناس آمریکائی که در مورد مسائل زنان کتاب‌های فراوانی به رشتة تحریر در آورده،   در سال 2008 در کتاب «عارضة دختر خوب» در واقع به ده‌فرمان زن‌ستیزی اشاره کرده،  و چندین ویژگی از این نگرش ارائه داده.   نگرشی که توسط جامعة مردسالار در ذهنیت زن «تزریق» می‌شود تا از او موجودی قابل «کنترل» جهت بهره‌گیری در ساختار پدرسالار بسازد.   این ده‌فرمان را می‌توان به صورت خلاصه چنین مطرح کرد:

ـ  احساسات و نیازهای دیگران به مراتب از احساسات و نیازهای خود من مهم‌تر است.
ـ  اگر سربه‌راه باشم،‌  دیگران با من خوب رفتار می‌کنند.
ـ آنچه دیگران در مورد من می‌اندیشند به مراتب از سلامت،  اطمینان به نفس و حتی امنیت من مهم‌تر است.
ـ  اگر خوب و کامل باشم مورد قبول‌ام،   دیگران به من محبت خواهند کرد.
ـ اگر ساده‌لوح و معصوم باشم،   از من نگهداری می‌کنند و نیازی به قبول مسئولیت ندارم.
ـ حق مخالفت با دیگران و حمایت از نظرات خود را ندارم.
ـ  عصبانیت احساسی مخرب است و نمی‌باید ابراز شود،  خصوصاً مستقیماً در برابر کسانیکه از آن‌ها عصبانی شده‌ام.
ـ بهتر است از درگیری با دیگران به هر قیمتی دوری کنم.
ـ  همة مردمان خوب هستند؛  فرصت بدهید تا خیرخواهی‌شان را نشان دهند.
ـ  زنان به حمایت مردان نیاز دارند.
منبع: «عارضة دختر خوب»؛   بورلی انجل،  انتشارات جان وایلی،  2008.

جای بحث نیست که «ده‌فرمان» فوق نه فقط برای «دخترهای خوب» که جهت «آقاپسرهای خوب» نیز مورد حمایت حکومت‌های استبدادی،  دینی و سنتی قرار خواهد داشت.    به عبارت دیگر نفی فردیت،   جهت گسترش استبداد سیاسی «واجب» اساسی است.   و این نوع حکومت‌ها حامیان اصلی و اساسی همین «دخترهای خوب» خواهند بود.   ولی باید پرسید طرفداران یک حکومت دمکراتیک،   و یا آن‌ها که خواهان دمکراسی در ایران هستند،   با کدامیک از این ویژگی‌ها مخالف‌اند؟   اگر می‌خواهیم جامعه‌ای آزاد داشته باشیم،  می‌باید هزینة اجتماعی،   اخلاقی و خصوصاً ضدسنتی آن را نیز تقبل کنیم.   در غیراینصورت از یک فاشیسم به فاشیسم دیگر پرتاب خواهیم شد.   ولی از آنجا که فاشیسم یک استبداد مدرن است و توسط قدرت‌های استعماری و فرامرزی پایه‌ریزی می‌شود،   چه بهتر که برویم به سراغ سردمدار فاشیسم در جهان،   یعنی دولت ینگه‌دنیا.

دولت باراک اوباما که طی سال‌های گذشته مهم‌ترین حامی غوغاهای اسلامگرائی،  زن‌ستیزی و جنایات دین‌خویان تندرو در خاورمیانه و آ‌سیای مرکزی بوده،  اخیراً جهت تصدی سفارت  ایالات‌متحد در کشور سوئد،   یک زن ایرانی‌الاصل را به سنای آمریکا «پیشنهاد» کرده!   نیازی نیست که بگوئیم این «پیشنهاد» سیلی از تخرخرات فائقه در باب موفقیت «بانوان ایرانی» در آمریکا به راه می‌اندازد،   و بسیاری ذوق‌زدگان «حرفه‌ای» را هیجان‌زده‌تر از همیشه خواهد کرد.   اینان به هر وسیله‌ای که شده،  این موفقیت تاریخی را به «بانوان» عفیف و مبارز و تحصیل‌کرده «تبریک» خواهند گفت.   کسی چه می‌داند،   شاید حکومت اسلامی و جمکرانی‌ها هم عکس‌های سفیر پیشنهادی حاج حسین ‌اوباما را جهت تخرخرهای شیعی‌مسلکی در مجلات‌شان به چاپ برسانند!   خلاصه،   دکان مقالات و افتخارفروشی‌های «ملی و دینی و بومی» بعضی‌ها خیلی گرم می‌شود.   ولی واقعیت را کجا و در کدامین زاویه می‌باید جستجو کرد؟   به چه دلیل در شرایط فعلی،   آمریکا یک زن ایرانی‌الاصل را به مقام سفیرکبیر،   آنهم در کشور سوئد برمی‌گزیند؟   این گزینش‌های موذیانه به هیچ عنوان اتفاقی نیست:

«باراک اوباما،   رئیس‌جمهوری آمریکا، آزیتا راجی،  زنی ایرانی‌تبار را به عنوان سفیر آن کشور در سوئد برگزیده است.»
منبع: رادیوفردا،  5 آبان‌ماه 1393

همانطور که شاهد بودیم،   دولت اوباما از روزی که به قدرت رسید،  توطئه بر علیه ملت ایران را در رأس سیاست‌های خاورمیانه‌ای‌اش قرار داده.   هیاهوی آدمکشان حرفه‌ای حکومت اسلامی ـ  میرحسین موسوی و کروبی ـ  برای «انتخابات» که عملاً کشور را به مرز یک کودتا از نوع 28 مرداد و 22 بهمن 57 کشانده بود،  توسط دولت همین اوبامای «دوست‌داشتنی» به راه افتاد.   در تروریسم بهارعرب و تهاجم اوباش اسلامگرا به سوریه،   و ایجاد خلاء سیاسی در منطقه،   و سپس عارضة هولناک «داعش» نیز دست همین دولت اوباما را می‌بینیم.  حال باید پرسید چه شده که اوباما می‌خواهد پشم «ناسیونالیست‌های» ایرانی‌نما را با این نوع «پیشنهادات داغ» قشو بکشد؟  

نخست بگوئیم،  اینکه ایرانی‌های تحصیل‌کرده و یا متخصص در آمریکا و اروپا کار و فعالیت دارند به هیچ عنوان نمی‌تواند وسیلة «تخرخر» شود.   نویسندة این وبلاگ که دوران تحصیلات خود را در بهترین مدارس کشور گذرانده،   اگر امروز تمامی دوستان و همکلاسی‌های‌اش را در شرکت‌های آمریکائی و اروپائی می‌بیند،   فقط به حال کشورش تأسف می‌خورد.   حضور اینان در خارج نشانة چپاول ثروت‌های انسانی ایران است.   اگر یانکی نفت ایران را در خودروهای‌اش می‌ریزد،  خون متخصصان ایرانی را نیز در شاهرگ‌ صنایع،  ادارات و شرکت‌های‌اش به جریان انداخته.   همان شرکت‌ها و تشکیلاتی که اوج‌گیری کارآئی‌شان نهایت امر به معنای سرکوب هر چه بیشتر و فراگیرتر برای ملت ایران خواهد بود.   جماعت خوش‌خیالی که به «نمادهای» چنین چپاولی افتخار می‌کنند،  ‌مسلماً شناخت درستی از مسائل اقتصادی و سیاسی کشور ندارند.    بهتر بگوئیم،   یک ایرانی زمانی می‌تواند به امثال «آزیتا راجی» مفتخر باشد،  که او سفیرکبیر حکومت دمکراتیک و دمکراسی ایران در سوئد شود،  نه نمایندة کاخ‌سفید. 

ولی بهتر است گزینة اوباما را نه در راستای آنچه در کلة بعضی‌ خوش‌خیال‌ها می‌گذرد،   که در قلب استراتژی‌های شکست‌ خوردة «بهارعرب» بررسی کنیم.    و برای اینکار بالاجبار نگاهی به مرده‌ریگ نقش‌های پیشین آمریکا در ایران خواهیم انداخت.   تلاش آمریکا پس از فروپاشی اتحاد شوروی در ایران مشخص بود،   حمایت از زوج «هاشمی ـ  خامنه‌ای» و میدان دادن به آنچه کاخ‌سفید اسلام «میانه‌رو» لقب داده بود!  ولی اگر به «میانه‌روی» اسلامی مورد نظر آمریکا نزدیک شویم،   به صراحت بوی گند «عربستانی» کردن ایران از آن به مشام‌مان خواهد رسید.   میانه‌روی مورد نظر آمریکا به این معناست که سرکوب را به صورت سنتی،  بدون سروصدا،   و در قالب زیر‌جلکی صورت دهیم!   به قولی «انقلاب سفید» بکنیم؛   خون کسی نریزد،  ملت قتل‌عام نشود،   ولی صدای هر ایرانی را پیش از آنکه لب بگشاید،‌  با توسل به دین و سنت و رسم و رسوم و آنچه به غلط «فرهنگ» خوانده‌اند،   در گلو خفه کنیم.   به این می‌گویند «انقلاب سفید» و «اسلام میانه‌رو» و مورد پسند آمریکائی‌ها و مستبدان وابسته به آنان؛   راستش را بخواهید به این ترتیب «پرستیژ» کاخ‌سفید هم مخدوش نمی‌شود.   

ولی به دلائلی که در این مقطع امکان مطرح کردن‌شان را نداریم پروژة «اسلام میانه‌رو» کاخ‌سفید در بن‌بست افتاد؛   آمریکا از پشت سر بهرمانی بیرون آمد،   و کسیکه نمازگزاران جمعه‌ او را با پیغمبر اسلام طاق می‌زدند،  به یک‌باره تبدیل شد به مخالف اسلام و فحش‌ فراوان هم در همان نمازها نوش‌جان کرد!   در دنبالة این بساط،   یانکی‌ها دست خاتمی،  شیاد اردکانی را گرفته وی را از سوراخ بیرون کشیدند.   به این امید که با به راه انداختن آشوب و غائله در ایران،   یا روسیه کودتای آمریکائی را می‌پذیرد، ‌ و یا کاخ‌سفید خواهد توانست با تکیه بر «اسلام اصلاح‌طلب» خطری جدی برای منافع روسیه در مناطق مسلمان‌نشین آسیای مرکزی به وجود آورد.   این طرح هم دیدیم که با شکست و افتضاح به پایان رسید.  خاتمی به سوراخ خود برگشت؛   برنامة کودتا شکست خورد،  خامنه‌ای نیز مفتضح‌تر از همیشه «رهبر» غائلة کودتاچیان 18 تیرماه باقی ماند،   و در این میانه جز چند پاسدار ریش‌تراشیده و مستفرنگ شده،   و تعدادی توده‌ای ریش‌نتراشیده و مسلمان ‌شده،   کسی از خاتمی «قدردانی» نکرد!        

از پرداختن به جزئیات بازی موش‌وگربة یانکی‌ها با روسیه که بارها در این وبلاگ مطرح کرده‌ایم اجتناب می‌کنیم،  ولی لازم به یادآوری است که همین «بازی» تا به امروز به صور مختلف ادامه دارد.   حسن روحانی،  آخرین بازیکن این صحنه،   که گویا با تکیه بر «آراء عمومی» به ریاست دولت جمکران دست پیدا کرده،   در عمل وظیفه دارد آتلانتیسم را از بحران منطقه‌ای در ارتباط با روسیه نجات دهد.   همانطور که بارها نیز دیده‌ایم،  طی ماه‌های گذشته،  «مذاکرات هسته‌ای» خارج از صلاحدید نهائی مسکو از اعتبار و رسمیت قانونی برخوردار نمی‌شود،   و تلاش‌های آمریکا برای «خصوصی» کردن مذاکرات در هر مقطع با شکست روبرو شده.    بارها گفته‌ایم،  آمریکا ترجیح می‌دهد که یا این مذاکرات بی‌نتیجه بماند،   و یا به برقراری روابطی از قماش روابط یانکی‌ها با پاکستان منجر گردد.   چرا که،   برقراری یک حکومت قانونی در ایران تمامی منافع منطقه‌ای آمریکا را مخدوش می‌کند.  و این گزینه‌ای است که واشنگتن می‌کوشد به هر قیمت از پرداخت آن بگریزد.

آمریکا در چنین شرایطی گیر افتاده و خود را مجبور به ادامة «مذاکرات هسته‌ای» می‌بیند.   به همین دلیل است که شاهد تلاش‌های «نوین» واشنگتن در تمامی زمینه‌ها هستیم.   بساط اسیدپاشی و هیاهوی سیاسی پیرامون این عمل جنایتکارانه،  پیش کشیدن شبکة «شیخ‌وشاه» و تریبون دادن به نمایندگان این شبکه در بوق‌های آتلانتیسم،   و به ویژه ارائة الگوی «بزبز قندی» برای زن ایرانی در تقابل با «خاله‌سوسکه» از جمله همین تلاش‌های جدید می‌باید به شمار آید.   ولی مسلماً آخرین نمونة این تلاش‌ها بیرون کشیدن کارت سفیر ایرانی‌الاصل کاخ‌سفید در سوئد است!  کسی چه می‌داند،  شاید کارت‌های بعدی «جالب‌تر» از اینهم بشود. 

پیام این انتصاب،  اگر مورد تأئید سنای آمریکا نیز قرار گیرد،   بسیار روشن است.   با نیم‌نگاهی به ده‌فرمان در «عارضة دخترخوب»،   خواهیم دید که «دختر خوب» را صرفاً استبداد تعریف نمی‌کند،‌   می‌توان او را برای استبدادزدگان نیز «تعریف» کرد.   او «دختری» است که مورد تأئید محافل «استبدادنواز» قرار می‌گیرد،   تا جائیکه برای تأمین منافع حکومتی که هم‌میهنان‌اش را دهه‌‌هاست به تیغ آخوند سپرده،  ‌ به «ابزار» سیاسی و تبلیغاتی هم تبدیل ‌شود!