۱۰/۱۰/۱۴۰۱

چشمک به شرق، گردش به غرب!

 

 

تحولات اخیر سیاسی ایران،  دکترین تحمیلی حکومت ملائی را به صورتی غیر قابل بازگشت به چالش کشانده.  حاکمیت و محافل نزدیک به قدرت به دو جریان اصلی تبدیل شده‌اند.  گروه اول معتقد است که می‌باید با قدرت هر چه بیشتر مخالفان را سرکوب نمود،  و گروه دوم که عموماً برخاسته از شاخه‌های اصلاح‌طلبی‌ است،   ضمن انتقاد از عملکرد گروه نخست،  به این ایده دامن می‌زند که فقط با عقب‌نشینی در برابر خواست‌های ملت است که می‌توان حکومت را از سقوط نجات داد.   از منظر ما هر دو گروه دچار توهم‌اند؛  توهمی ناشی از استبداد و وابستگی سیاسی.   هر دو گروه،  یک اصل کلی را از نظر دور داشته‌اند،  و آن اینکه،  سرنوشت یک کشور بیش از آنچه به «تصمیم‌گیری‌های» محفلی وابسته باشد،  بازتابی است از مسیر سیاست جهانی،  آرایش نیروهای منطقه‌ای،   اقتصاد سیاسی،  و خصوصاً جغرافیای انسانی کشور.  در مطلب امروز نخست می‌پردازیم به بررسی ریشه‌های این «خودبزرگ‌بینی» در حکومت ملایان،  سپس نگاهی خواهیم داشت به نقش اپوزیسیون در تحولات سیاسی.

 

شاید لازم به توضیح نباشد،   ولی یکی از دلائل اصلی «خودبزرگ‌بینی» رایج در ایران،   که نهایت امر به نوعی «خودباوری» بیمارگونه میدان داده،  تحلیل‌هائی است که از بحران،  آشوب و اغتشاشات سال1357 در ذهنیت عوام،  و خصوصاً عملۀ حکومت اسلامی ریشه دوانده.   پر واضح است،  آشوب‌هائی که روز 22 بهمن 1357،  به کودتای ارتش شاهنشاهی منجر شد،  از منظر این جماعت «انقلاب» تحلیل می‌شود!   ولی این به اصطلاح «انقلاب» نقائص بسیاری داشت؛    فاقد حزب سیاسی بود؛  ایدئولوژی و مسیر حرکت‌اش فی‌البداهه ارائه می‌‌شد؛   قشرهای اجتماعی و اقتصادی حامی آن به هیچ عنوان مشخص نبودند؛    نهایت امر آنان که خود را رهبران این «انقلاب» جا زده بودند،   بجای ارائۀ الگوهای اجتماعی،   سیاسی و اقتصادی،  با نادیده گرفتن کنونیت‌های جامعه،‌  پای در تقدیس شخصیت‌های موهوم،  افسانه‌ستائی و ارائۀ الگوهای مبهم از صدر اسلام گذارده بودند.   خلاصه بگوئیم،   زمانیکه چنین ملغمه‌ای الهام‌بخش نظریه‌پردازی می‌شود،  نمی‌توان انتظار داشت که تجزیه‌وتحلیل در مسیر منطقی قرار گیرد.  از اینرو جامعه دچار نوعی توهم دیرپای در تحلیل و بررسی رخدادهای تاریخی شده.  

 

در کمال تأسف الگوبرداری‌های «صدرانقلابی» هنوز که هنوز است سایۀ شوم خود را بر جامعۀ ایران گسترانده.  از اینرو طی خیزش ملی که بیش از یکصد روز به طول انجامیده شاهدیم که الگوهای حاکم بر اغتشاشات دهۀ 1357 همچنان بر تحولات امروز سایه انداخته.   هنوز گروهی بر این باورند که با تظاهرات،  شعارسرائی،  درگیری‌های پراکنده با گروه‌های سرکوب حکومت،  حمایت چند سایت‌ و بلندگوی اجنبی و ... «انقلاب» شده،  و سرنگونی رژیم حاکم در راه است!   به صراحت بگوئیم،  این الگوبرداری بیمارگونه است؛   برداشتی است ساده‌انگارانه از آنچه ملایان و حامیان فرامرزی‌شان از بدو استقرار حکومت اسلامی به اذهان عمومی تزریق کرده‌اند.  

 

یک تحلیل‌گر می‌باید سرنوشت پادشاهی پهلوی را در ارتباط با سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا،  برنامه‌ریزی جنگ در افغانستان،  و هزینۀ گزاف و سرمایه‌گزاری طولانی پنتاگون در جنبش‌های مذهبی،  خصوصاً اسلامی جستجو کند،   نه در تظاهرات و شعارسرائی و الله‌اکبرهای پشت بام.   ولی چرا به این نقطۀ موهوم و بی‌فردا پای گذاشته‌ایم؟  در کمال تأسف بن‌بست کارورزانۀ امروز صرفاً نتیجۀ عملکرد وحشیانۀ دولت ملایان نیست؛  دیگر گروه‌های سیاسی نیز که در میدان سیاست‌ورزی کشورمان فعال‌اند بر همین آتش توهم،  روغن می‌ریزند.  با این وجود،  نخست از ملایان بگوئیم.

 

ملایان که حکومت و آقائی استیجاری‌شان را تماماً مدیون تحولات 22 بهمن 57 هستند،  به هیچ عنوان از نقش آمریکا و اروپای غربی در شکل‌گیری حکومت اسلامی سخن نخواهند گفت.   چرا که در اینصورت تصویر «انقلابی و اصیلی» که اینان طی 44 سال اخیر با تکیه بر پروپاگاند رسانه‌های بیگانه ترسیم کرده‌اند به زیر سئوال خواهد رفت.   در نتیجه،  شبکۀ ملائی از همان روز 22 بهمن،   لحظه‌ای از دمیدن در بوق «انقلاب اسلامی»،  نقش توده‌های مسلمان،  اسلام انسان‌ساز،  مبارزات ضدامپریالیستی و ...  و خصوصاً فراگیر کردن شعار «نبرد با آمریکا» در شکل‌گیری دولت ملائی دست برنداشته و نخواهد داشت.   ولی از سوی دیگر،  گروه‌های سیاسی مخالف نیز در همین لجن‌زار تبلیغاتی دست‌وپا می‌زنند. 

 

چپ‌گرایان که خود را «رهبران واقعی» این انقلاب می‌دانند،   ملایان را به دزدیدن «انقلاب» متهم می‌کنند!   هر چند حاضر نیستند پای در ریشه‌یابی تحرکات سال‌ 57 و خصوصاً سقوط ناگهانی حکومت پهلوی بگذارند،   چرا که به ناچار می‌باید به نقش تعیین‌کنندۀ حزب دمکرات آمریکا و دکترین جیمی کارتر نیز اذعان داشته باشند.   اذعان به این واقعیت تبعات ناخوشایندی برای چپ‌گرایان خواهد داشت.   چرا که دیگر دود انقلاب بر خلاف ادعای اینان نه از کندۀ مواضع ضدامپریالیستی «خلق» که از دودکش کاخ‌سفید به هوا می‌رود.  یک برداشت تاریخی و منطقی از نقش «تعیین‌کنندۀ» آمریکا نتیجتاً نقش گروه‌های چپ‌گرا و انقلابیون حرفه‌ای را عملاً به زیر سئوال خواهد برد.  در نتیجه،  در زمینۀ ریشه‌یابی تحولات سال 1357 گروه‌های چپ‌گرا بسیار دست به عصا حرکت کرده،   به قولی کاری می‌کنند که «گربه شاخ‌شان نزند!»  و این نوع برخورد،  به نوبۀ خود آب به آسیاب آخوندها می‌ریزد.

 

ولی گروه‌های دست‌راست افراطی نیز که اینک تحت عنوان «سلطنت‌طلب» در اطراف رضاپهلوی خیمه‌های متعدد بر پا کرده‌اند به طور غیرمستقیم آب به آسیاب آخوند می‌ریزند.   چرا که اینان  به دلیل وابستگی،  اگر نگوئیم دست‌نشاندگی و جیره‌خواری،  نمی‌توانند نقش ولینعمت‌شان ـ  کاخ‌سفید ـ  را در به راه انداختن افتضاحی به نام «انقلاب اسلامی» علنی کنند.  در نتیجه با کوبیدن بر طبل «بی‌اطلاعی» کاخ‌سفید از عمق اسلامگرائی در ایران تلاش دارند برای آمریکائی‌ها در غائلۀ خونین اسلامگرائی در ایران چهرۀ «معصوم» ترسیم کنند.  از سوی دیگر،  کدام سلطنت‌طلبی حاضر است بپذیرد که مشتی تیمسار شکم‌گندۀ زن‌باره و بیکاره که هفته‌ای دوبار از اعلیحضرت قدرقدرت نشان و سردوشی و تاج و زلنگ‌وزولونگ دریافت می‌کرده‌اند،   از برابر مشتی لات‌ولوت اینچنین فراری شده،  هر کدام در گوشه‌ای پنهان شوند.  بله،  اگر این ارتش شاهنشاهی که در تبلیغات آریامهری پنجمین ارتش جهان بود،  توسط مشتی لات سرآسیاب‌دولاب یک‌شبه کله‌پا می‌شود،  پس اعلیحضرت هم طی سالیان دراز بجای واقعیات به عوام‌الناس مزخرفات تحویل داده بودند.   و قبول این واقعیت می‌تواند حرمت فر ایزدی ایشان را واقعاً خدشه‌دار کند؛   هیچ سلطنت‌طلبی حاضر نیست چنین تف پرملاطی به صورت شاهنشاه و معبودش بیاندازد!        

 

در چنین شرایطی است که امروز جوانان ایران،   عاصی از تحکمات یک حکومت واپس‌گرا،  فاسد و سرکوبگر با الهام از پیش‌فرض‌هائی سراپا دروغ و بی‌پایه به میدان اعتراضات خیابانی پای می‌گذارند.   اینهمه با این تصور نادرست که صرف اعتراضات،  همزمان با حمایت رادیوهای خارجی و هیاهوی اوپوزیسیون خارج نشین که وصف‌اش بالاتر آمد،  منطقاً انقلاب است و منجر به سقوط حکومت ملایان خواهد شد.  ولی این «عملیات» چنین نتایجی به بار نخواهد آورد.  بارها در مطالب‌مان «کف‌خیابان» را به برخورد منطقی با مسائل دعوت کرده‌ایم.  گفته‌ایم در مصاف با یک رژیم ددمنش و دست‌نشانده نمی‌باید با دست خالی به میدان مبارزه پای گذارد. 

 

در کمال تأسف پیرامون خیزش «کف‌خیابان»،   تحلیل‌هائی که رادیوهای خارجی،  گروه‌های سیاسی و فعالان‌مایشاء از شرایط کشور ارائه کرده‌اند سراسر بی‌معنا و پوچ است.   ایران دیگر در شرایط ژئواستراتژیک سال‌های 1350 نیست؛  و برای تحلیل شرایط فعلی نیازمند برخورد متفاوتی با تحولات هستیم.   به طور مثال،  ایالات‌متحد در عمل ثابت کرده که به هیچ عنوان حاضر به دست شستن از روحانیت خودفروختۀ شیعه در ایران نیست.  و شاهدیم که آمریکا جهت برقراری دوبارۀ حکومت طالبان در افغانستان چه هزینه‌های گزافی متحمل شده.   ادعای مخالفت آمریکا با حکومت‌ اسلامی در افغانستان بی‌اساس است.   کدام عقل سلیمی می‌پذیرد که در تمامی کشور افغانستان هیچ گروه و جماعت سیاسی‌ای جز طالبان نبوده تا آمریکا ارتش و قدرت را در کف او قرار دهد،  و کشور را ترک کند؟  از اینرو،   حمایت‌های رسانه‌ای آمریکائی‌ها از تحولات ایران ظاهرسازی است؛  این «حمایت‌ها» اهداف دیگری دنبال می‌کند.  اهدافی که هیچ ارتباطی با برقراری دمکراسی و تأمین رفاه و آسایش ملت ایران ندارد.        

 

متأسفانه حکومت ملایان و اپوزیسیون داخلی و خارج‌نشین آن هنوز در دوران جنگ‌سرد گیر افتاده‌اند،‌  و چرخش به شرق نیز که توسط حزب توده مورد «عنایت» فراوان قرار می‌گیرد دقیقاً در راستای همین سیاست دوران جنگ‌سرد شکل گرفته،  ارتباطی با کنونیت استراتژیک ندارد.    در جهان امروز چرخش به شرق و غرب معانی متفاوتی یافته.  مسئله دیگر این نیست که با کدام کشور بجنگیم،   مسئله اینجاست که یک کشور چگونه می‌تواند با به کارگیری بجا و به موقع ابزار سیاسی،  هم موجودیت‌اش را حفظ کند،  و هم اسباب رشد و توسعۀ داخلی را فراهم آورد.   نشستن در دامان یک سیاست «حامی»،  در مفهوم سال‌های 1950 دیگر محلی از اعراب ندارد؛   این چارچوب  به همان اندازه برای غرب‌پرستان بی‌معناست که چرخش به شرق چپ‌نمایان. 

 

در کمال تعجب،  حکومت ملایان علیرغم خرفتی حاکمان‌اش،  این مکانیزم را بخوبی فراگرفته،  چرا که آن را در هر شرایطی به کار می‌گیرد.  با علم به اینکه فدراسیون روسیه با شکل‌گیری یک مک‌کارتیسم نوین،  از نوع آریامهریسم مخالفت جدی دارد،  حکومت ملائی علیرغم سرسپردگی تام‌وتمام به بانک‌ها و مراکز پولشوئی و دول غربی،  در هر میعاد سناریوی «چرخش به شرق» را به روی صحنه می‌آورد تا با ارعاب،‌  اوپوزیسیون را هر چه بیشتر به دامان غرب براند.   از این مفر ارتباط سازندۀ اپوزیسیون با دولت‌های شرق به بن‌بست کشانده شده است.   و شاهدیم که جهت بهینه کردن این روش،  ملایان همه روزه گروه‌ گروه پرستو و لاشخور و سلبریتی و سیاست‌باز و ... را «فراری» داده،   به دامان دولت‌های غربی سرازیر می‌کنند.  از این طریق،  یک شبکۀ سیاسی روس‌ستیز را در خارج از کشور،  به عنوان اوپوزیسیون سازمان ‌داده‌اند.   از سوی دیگر،  رهبران همین اپوزیسیون نیز،   همه روزه با حمایت بی‌قید و شرط از مواضع ضدروس سازمان آتلانتیک شمالی،   سرسپردگی و وابستگی جریانات متبوع‌شان را به اثبات می‌رسانند.  از این طریق تحولات کشور ایران در انحصار و کنترل دول غربی و کارگزاران محلی‌شان یعنی آخوندها باقی می‌ماند.  و این تصویری است که تحلیل واقع‌بینانه از ژئواستراتژی فعلی کشور به دست می‌دهد.

 

نتیجۀ این سیاست نیز روشن است.  غرب قادر خواهد بود حکومت ملائی را تا آنزمان که مایل است،  در قدرت نگاه دارد،   چرا که اوپوزیسیون این حکومت نیز با مراکز تصمیم‌گیری شرق هیچ ارتباطی ندارد.  از سوی دیگر غرب،  در هر میعاد،  جهت بهینه کردن منافع و مواضع‌اش دست به آشوب‌سازی در ایران می‌زند؛   بساط بکش‌بکش و اعدام در ملاء عام و سرکوب اجتماعی به راه می‌اندازد،‌  و ملت را مقهور و وادار به سکوت می‌کند.   ولی آندسته از اوپوزیسیون که حامیان واقعی ملت ایران و منافع ملی‌ هستند می‌باید بدانند که در همسایگی فدراسیون روسیه،   بدون همکاری مسکو امکان تغییر رژیم وجود نخواهد داشت.  به عبارت دیگر،   تا زمانیکه مُهر وابستگی به واشنگتن را بر پیشانی چسبانده‌اید،  در عمل نقش حامیان حکومت ملایان را ایفا می‌کنید.