۴/۱۵/۱۳۸۵

اقتصاد قرون وسطي!


این روزها شاهد ارائة طرح‌ها، جزئیات و دقایق قابل توجهی از برنامه‌های اقتصادی «حکومت مستضعفان جهان» هستیم. در واقع، این موضع‌گیری‌ها دیر زمانی است که آغاز شده، و عملاً آن‌هنگام که، آقای احمدی‌نژاد، یکی از شعارهای محوری جولان‌های انتخاباتی‌شان: «آوردن پول نفت بر سر سفرة ملت» را، خود شخصاً به زیر سئوال بردند، و در برابر خبرنگاران داخلی و خارجی اظهار داشتند که، «این شعار از من نبوده»، فصل نوینی به تاریخچة افتخار آفرین سیاستمداری در «حکومت‌اسلامی» ایران افزودند. البته، با در نظر گرفتن سبقة «مالی‌ـ‌اقتصادی» حکومت «عدل‌اسلامی»، هر ایرانی با انصاف می‌توانست از همان آغاز کار، نتیجه‌گیری نهائی را به عمل آورد، و بداند که چنین قول و قرارها، صرفاً از آندسته «بادهای موسمی انتخاباتی» هستند، که هر چه زودتر آرام گرفته، جای خود را به «واقعیات» حاکمیت اسلامی خواهند داد. ولی، از آنجا که امروز شاهد چرخش تند و بی‌سابقة دولت «مستضعفان جهان» به سوی سرمایه‌داری جهانی هستیم، شاید بررسی پدیدة اقتصاد در حکومت اسلامی ایران، هر چند عجولانه و شتابزده، و مسلماً نارسا، و در حد نوشتاری که در یک وبلاگ بگنجد، بتواند گوشه‌هائی از تاریخچة «دولت اسلامی» را، اینبار در آئینة علم اقتصاد، به ما بنمایاند.

با اوج‌گرفتن بحران‌های اجتماعی و اقتصادی‌، که نهایت امر به غائلة 22 بهمن منجر شد، مسئلة اقتصاد، در مفهومی «ساده‌اندیشانه»، «بازاری» و «نوسوادانه»، از نقشی تعیین کننده برخوردار شد. در واقع، نظریة حاکم اقتصادی در میان «عوام‌الناس»، یعنی همان طبقات فرهیختة «اسلامی» و یا «غیراسلامی» که خود، موجودیت‌شان مدیون امتداد سیاست‌های استعمار پهلوی دوم بود، بر چند اصل ساده‌انگارانه از اقتصاد جهانی تکیه داشت. بر اساس این «باورها»، در درجة نخست نفت کشور از سوی آمریکا «غارت» می‌شد؛ سپس درآمد حاصله از این نفت به واردات، خصوصاً تسلیحات و خدمات غیرتولیدی اختصاص می‌یافت؛ و با بالا نگاه داشتن ارزش دلار، سطح زندگی بالا می‌رفت ـ مطلبی که از نظر اقتصادی کاملاً اشتباه بود ـ و نهایت امر، کشور در تولید مایحتاج خود، هر روز بیش از پیش به صنایع وابسته به غرب، تکیة بیشتری کرده، زمینة وابستگی و غارت بیشتر فراهم می‌آمد.
در همین مقام باید متذکر شد، که تمامی آنچه در بالا آمد، ضرورتاً غلط نیست. و زمانی که سیاست‌های جاری، در بطن یک محدودة جغرافیائی، قصد کشاندن مردم به «قتلگاه‌های» سیاسی را دارند، الزاماً به «دروغگوئی» متوسل نمی‌شوند. «دروغ» تحلیل کردن یک برخورد سیاسی، در این راستا، در شرایطی می‌تواند یک «پیشداوری» بی‌نهایت بی‌خردانه باشد. ولی، اطلاع صرف از «بدیهیات» گزنده و شرم‌آور ـ در این مورد بخصوص، وابستگی نظام اقتصادی و سیاسی کشور به بیگانه ـ الزاماً به معنای «نابودی» همین «بدیهیات» نیست، و آنچه کانال‌های «تحریک افکار عمومی»‌، جهت کشاندن مردم به خیابان‌ها و گسترش ابعاد «استعمارزدگی» و «سرافکندگی» در میان طبقات مختلف انجام دادند، نه برای حل واقعی مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور، که صرفاً جهت گسترش برخوردهای «ساده‌اندیشانه» از جانب عوام‌الناس، با همین مشکلات بود. «وابستگی‌ها»، نه در مفهوم «ارتباطات»، که در معنای «سرشکستگی‌ها» تحلیل شد، و گسستن هر گونه ارتباط با جهان پلید ـ بخوانید غرب ـ به غلط، «آزادی و نجات ملی» تعبیر شد.

از آغاز سخن قول دادیم که صرفاً از اقتصاد خواهیم گفت، ولی شاید تذکر این مهم لازم باشد که، آنچه در بالا آمد، خود ساخته و پرداختة دست کسانی بود که «شمرهای» فرضی این داستان ساختگی «امام‌حسین‌» شده بودند: همان غربی‌ها! باز هم شاید لازم به تذکر نباشد، ولی پایه‌های اقتصادی یک کشور را نمی‌توان، نه یک‌شبه منقلب کرد و نه یک‌شبه ترمیم نمود. این «انقلابی‌ عمل‌کردن‌ها»، خصوصاً در زمینة مسائل اقتصادی، صرفاً از جمله لالائی‌‌هائی است که به درد خواب کردن «جوجه‌روشنفکران» می‌خورد. در عمل نیز، حکومت اسلامی ایران، تحت نظر کارشناسان استعمار غرب، از آغاز از همان الگوهائی پیروی کرد که پیشتر از جانب «متفکران» غائلة 22 بهمن، مورد خطاب و عتاب قرار می‌گرفت. فراتر از آن، اصولاً هیچگونه ترمیم مسائل اقتصادی، از همان روز نخست، در دستور کار دولت اسلامی ایران قرار نداشت.

پس از 22 بهمن، ملت ایران این افتخار را برای نسل‌های بعد به یادگار گذاشت که، قوانین حاکم بر کار و کارگر، مزد و مزدبگیر، در کشور ایران به دوران جاهلیت عرب بازگشت! از همان روزهای نخست، وزرای کار و امور اجتماعی، نغمة شوم الغاء «حداقل دستمزد» را سر دادند، کاری که نهایتاً در حکومت «عدل‌علی» عملی نیز شد. و روابط کار و کارگر در کشور ایران، تحت حاکمیت انقلاب «اسلام‌انسان‌ساز»، به مردابی سقوط کرد که فقط ژنرال‌های سیه‌روی برزیلی، آرژانتینی و شیخک‌های عرب، ملت‌های‌شان را به عمق آن فروانداخته‌ بودند. اشتباهی در کار نباشد، اگر در چارچوب این اقتصاد اسلامی، اصل «بردگی» احیاء نشد، به این خاطر نبود که شرم و حیائی در کار بود، این یک را شاید مدیون همان اربابان غربی‌ آخوندها باشیم که نخواستند این «پرونده» را در تاریخ «پرافتخار» ملت ایران از نو بگشایند. «بردگی» در اسلام «حلال» است. هیچ حدیثی از پیامبر گرانقدر و ائمة محترم در مذمت «بردگی» ندیده‌ایم و نشنیده‌ایم، و احیای آن نیز فقط در گرو خواست همان‌هائی بود که بقیة مسائل اقتصادی را نیز، تا به امروز،‌ بر ما تحمیل کرده‌اند: نابسامانی کامل در مورد مالکیت زمین‌های زراعی، نابسامانی کامل در مالکیت واحدهای تولیدی، نابسامانی کامل در مالکیت زمین‌های شهری، نابسامانی کامل در خدمات شهری، گسترش رانت‌خواری، سودا‌گری، نبود سندیکاهای کارگری، نبود تشکل‌های صنفی، نبود هر گونه حقوق مصرف‌کننده، و ...

به عبارت بهتر، پس از غائلة 22 بهمن، کشور ایران در چارچوب نظریة اقتصادی حاکم نیز، به دوران قرون وسطی پرتاب شد، و در این راستا، مسلماً منافع اربابان غربی این حکومت منظور شده بود. امروز به دلیل تغییرات بنیادین در نیازهای «اقتصادی» سرمایه‌داری جهانی، مسئله‌ای که شاید در وبلاگ دیگری باید به آن پرداخت، ملی کردن بانک‌ها ـ همان بانک‌ها که با آن جدیت مضحک دولتی شدند ـ ملی کردن شرکت‌ها ـ که دولتی شدن‌شان همتراز حفظ «استقلال» کشور معرفی می‌شد ـ و حتی ملی کردن صنایع نفت و گاز کشور، کاملاً «اسلامی» و «جایز» به شمار می‌آید. و بر اساس دست‌خط‌های رهبر حکومت اسلامی ایران،‌ و تقاضاهای عاجل ایشان از تأئیدات الهی بر عملکرد دولت احمدی‌نژاد، ایران، عملاً در مفهومی که صرفاً در استعمار «آمریکای لاتین» نمونه‌ای از ‌آن دیده‌ایم، به کام چندملیتی‌ها فرو می‌رود.
 Posted by Picasa

۴/۱۴/۱۳۸۵

تاريخ ايران را چه کساني خواهند نوشت؟



از چند ماه پیش، سایت‌های خبری، در داخل و خارج از کشور، سعی تمام بر بزرگنمائی افرادی چون اکبر گنجی، سروش، خاتمی و دیگر همدستان نظام جمهوری اسلامی، اینبار تحت عنوان مخالفان حاکمیت استبدادی و طرفداران آزادی دارند. این سئوال مطرح می‌شود که چرا نظام رسانه‌های جهانی، که می‌دانیم سر در آبشخور کدامین بانک‌ها، محافل مالی، صنایع نظامی و ... دارد، با این هجوم مغول‌وار، سعی در بزرگنمائی افرادی می‌کند،‌ که حداقل از نظر صاحب‌نظران بی‌مرض و بی‌غرض، مشتی عمله و اکرة استعمار بیش نبوده‌اند، و بررسی جزئیات زندگینامه‌شان نیز این واقعیت را نمایان خواهد کرد، که اینان دلقکان دربار استعماراند؟

چند روز پیش آقای اکبر گنجی، یکی از اکره‌های جدیداً «دمکرات شده»، در مصاحبه با رادیو فردا، به دولت جمهوری اسلامی «اخطار» داده‌اند که،‌ در صورت امتناع حکومت از آزاد کردن منصور اصانلو، رامین جهانبگلو و علی اکبر موسوی خوئینی‌ها، وی از ایرانیان در سراسر جهان خواهد خواست که دست به اعتصاب غذا بزنند! چنین «اخطارهای تند و آمرانه‌ای» از زبان «پیشخدمت» سابق مقام رهبری، مسلماً جای تعجب بسیار دارد. ولی ما ایرانیان نباید فراموش کنیم که امثال حاج‌روح‌الله، مصدق، فاطمی، قطب‌زاده، یزدی و ... نیز، پیشخدمت‌هائی بیش نبودند، هر چند که همگی «یک شبه ره صد ساله» رفتند.

بررسی ریشه‌های استعمار در تاریخ ایران، تنها راهی است که می‌تواند ما را به شاهراهی رهنمون شود، که مقصد نهائی آن، آبادی کشور و آزادی ایرانی، در مقام یک شهروند باشد؛ و این امر امروز برای هر ایرانی میهن دوست یک وظیفة ملی است. بن‌بستی که استعمار، ملت ایران را پیوسته در مقاطع مختلف تاریخی در برابر آن قرار می‌دهد، تا کی باید بر تاریخ کشور ایران سنگینی کند؟ تا کی باید، آن‌ها که خود را گروه‌های سیاسی «سازمان‌یافته» معرفی می‌کنند، آیندة خود و ملت ایران را در آینة خوش‌رقصی‌های عملة استعمار در برابر ملت ایران پیوسته توجیه کنند؛ یک روز همچون حزب توده، به حکومت اسلامی رأی مثبت دهند، و روز بعد همچون آقای سروش، سال‌ها همکاری با فاشیسم و تأئید کشتار مردم را در چرخشی «فلسفی!» به «نظریه‌های حقوق بشری» آراسته کنند؟ و در این میان نقش ما ایرانیان در تاریخ کشورمان چیست؟ به فرزندان این سرزمین چه خواهیم گفت؟ می‌گوئیم آقای طبری «دستور» گرفته بودند که مارکسیستی اسلامی باشند، یا می‌گوئیم که با فروریختن دیوار برلین، دیواره‌های امنیتی غرب در ایران فرو ریخت و حال، همان‌ها که جسد پشت جسد در خیابان‌ها کشیده‌اند، پیام‌آوران آزادی و حقوق بشر در تاریخ کشور ایران شده‌اند؟

از ماه‌ها پیش ـ دقیقاً از زمانی که حاج «تدارکات‌چی»، عضو با سابقة سازمان اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی، مسئول سابق روزی‌نامة کیهان، به سمت ریاست «جمهوری» دست یافتند ـ پر واضح بود که استعمار غرب جایگزینی «عمله و اکرة» حکومت اسلامی را در دستور کار خود قرار داده. کاملاً ‌روشن بود که اراجیف «پیشخدمت‌های فیلسوف مسلک!» استعمار، سروش، کدیور، جهانبگلو، شایگان و دیگران در چه راستائی قرار دارد. اینان نه تنها سال‌های سال نانخورهای دستگاه استعمار بوده‌اند، که برخی از آنان امروز، رسماً کارمندان بازنشستة وزارتخانه‌های کشورهای خارجی‌اند! این برهوت فرهنگی را، که ارمغان دهه ‌ها چپاول ثروت‌های ملی، فرهنگی و نیروی انسانی این سرزمین است، امروز در آینة مصلحت‌جوئی‌های فدائیان سابقاً مارکسیست باید دید، یا مجاهدین سابقاً صدامی؟ بر این افتضاح، که امروز صحنة سیاست کشور ایران را جولانگاه افراد بی‌سواد، بی‌صلاحیت و آدم‌نماهای مسخره‌ای چون گنجی‌ها کرده، یک‌ ایرانی چه جوابی دارد؟

کسانی که فکر می‌کنند، از زمان «دارسی» تا به امروز، غرب فقط نفت ایران را به غارت برده، بس در اشتباه‌اند. استعمار، همه چیز را در این مملکت غارت کرده، برهوتی درست کرده که دیروز میرپنج‌ها و حاج‌روح‌الله‌ها سخنگویان نیازهای ملی‌اش شدند، و امروز، خواست‌های ملت دردمند ایران باید از دهان یاوه‌گویانی چون اکبر گنجی به گوش جهانیان برسد، و گروه‌هائی هم در چارچوب مصلحت‌جوئی‌های خود ـ منافع مالی، منافع سیاسی کوته‌بینانه ـ به آهنگ نفرت‌انگیز هزلیات این «پیشخدمت‌های سابق» خوش‌رقصی کنند!

روزی، پیرمردی کهنسال که استاد زبان فرانسة من بود، مرا به کناری کشید و گفت، طی جنگ دوم، فرانسه نیز به اشغال فاشیست‌ها در آمد، و ما شاهد بودیم که چه افرادی، چه سازمان‌هائی و چه احزابی در ثنای فاشیسم پیراهن می‌دریدند. سپس گفت، «این سال‌ها دردناک‌ترین سال‌های زندگانی من بود.» در جواب او درماندم. چرا که اگر فرانسه چند سال در چنگال فاشیسم اشغالگر زیست، کشور من، ایران، 80 سال است که در عمق منجلاب فاشیسم دست و پا می‌زند، 80 سال است که احزاب خلق‌الساعه مصلحت‌جوئی می‌کنند، 80 سال است که انسان‌ها می‌میرند، بدون آنکه نامی از آن‌ها بماند،‌ 80 سال است که «قلب» جایگزین «واقعیت» شده، و هنوز در این غربت نفرت انگیز هیچ یک از آنان که از بد روزگار هم‌میهن من‌ شده‌اند، از خود نمی‌پرسد، «این گرداب متعفن تا کی؟»

Posted by Picasa