تب «روسستیزی» غرب که در پی برگزاری رفراندوم کریمه به اوج خود رسیده بود، آنطور که باید و شاید عرق نکرده. البته سروصدای «بعضیها» آرام گرفته، و شاخوشانه کشیدن برخی دیگر هم در ظاهر تمام
شده. ولی همانطور که در وبلاگهای گذشته عنوان
کردیم، تحولات اوکراین، هم در
اروپای شرقی و هم در دیگر مناطق جهان تبعات گستردهای خواهد داشت. پیش از ادامه مطلب بدنیست یادآور شویم، رفراندوم کریمه که تحت نظارت هیئتهای اتحادیه
اروپا برگزار شد، دو گزینه داشت: پیوستن به روسیه، یا برخورداری از خودمختاری بیشتر در یک اوکراین
فدرال. و همچنانکه هیئتهای ناظر اروپا گواهی دادهاند، بیش از 90 درصد ساکنان کریمه «پیوستن به روسیه»
را برگزیدند و مسلماً اگر آتلانتیستها برای انقلابسازی در اوکراین و به قدرت
رساندن نئونازیها در این کشور تلاش نمیکردند، کار به رفراندوم کریمه هم نمیکشید. قدما میگفتند: «دیوانهای سنگی در چاه میاندازد که هزاران
عاقل از بیرون کشیدناش عاجز خواهد ماند!» و میباید قبول کرد که سازمان سیا تحت عنوان
«خواست مردم»، در اوکراین سنگی به چاه انداخت که بیرون کشیدناش
امکانپذیر نیست.
در همین راستا، و پس از بحران
اوکراین، شاهد گسترش روند ویژهای در
مسائل اروپای شرقی و خاورمیانه هستیم، که
به صراحت میتوان آن را با تنشهای دوران «جنگ سرد» به قیاس کشید! نوعی
«جنگ سرد»، برخوردار از ابعاد تبلیغاتی
بسیار پیچیده، که بیشتر به رویاروئیهای
جنگ اول جهانی شباهت دارد. به دلیل همین تشابهات نیز میباید نگاهی داشته
باشیم به کلاناستراتژیهای آتلانتیسم طی دو دهة اخیر ـ پس از فروپاشی اتحاد شوروی ـ در اروپای شرقی و خاورمیانه. نخست نگاهی خواهیم داشت به اروپای شرقی، سپس میپردازیم
به خاورمیانه.
امروز پروژة آتلانتیسم در مرزهای غربی و «جنوب ـ غربی» فدراسیون روسیه دیگر بر
احدی پوشیده نمانده. در اروپای شرقی همانطور
که بارها نیز گفته بودیم، استراتژی
آتلانتیسم بر پایة فراگیر کردن تشکیلات سازمان آتلانتیک شمالی، و به ارزش گذاردن «دکان دلپذیر» این تشکیلات
سرکوبگر، یعنی «اتحادیة اروپا» متمرکز
شد. در این روند ظاهراً بسیار
«دمکراتیک»، اتحادیة اروپا در کشورهای محروم اروپای
شرقی، با تکیه بر اهرمهای محلی، یعنی اولیگارکهای «تازه به دوران رسیده» و
باندهای مافیائی، آشوبسازی میکرد. سپس از سوی «مردم» خواستار پیوستن این کشورها به
اتحادیة اروپا میشد. دنبالة این روند نیز مشخص بود. رسانههای
جمعی تصاویری از ازدحام «مردم» پای صندوقها منتشر میکردند، و همه میباید میپذیرفتند که «مردم» فلان و
بهمان کشور خواهان پیوستن به اتحادیة اروپا شدهاند!
پر واضح است که دولتهای برآمده از چنین نمایشات «مردمی»، سریعاً جهت حفظ «امنیت»، خواستار حضور نیروهای ناتو در کشورشان و عضویت
در سازمان آتلانتیک شمالی نیز بشوند!
البته در پروپاگاندهای رسانهها احدی نمیگفت که ارتش ناتو که دههها پیش جهت
مقابله با تهدید نظامی اتحادشوروی سازمان یافته بود، پس از
فروپاشی پیمان ورشو، به چه دلیل میخواهد
در اینکشورها دست به حفظ امنیت شهروندان بزند.
خلاصه، احدی نمیگفت که شهروندان کذا با کدام «خطر و
تهدید» نظامی روبرو هستند؟ حاشا کردن
برنامة گسترشطلبی سازمان ناتو و تقابل با منافع فدراسیون روسیه در این مناطق کار
را بجائی رسانده بود که در بعضی نمونهها، همچون
بلغارستان، پیوستن به ناتو جهت جلوگیری از خطر روزافزون
حکومت اسلامی جمکرانیها هم معرفی شد! به
عنوان نمونه انفجار اتوبوس یهودیان در بلغارستان را خبرگزاریهای آتلانتیست به
حساب حکومت ملایان گذاشتند:
«[...] انفجار اتوبوس یهودیان در بلغارستان؛ بازسازی انفجار کشتی اکسودس [...] روز چهارشنبه گذشته به اتوبوس گردشگران اسرائیلی
پس از پیاده شدن آنها از هواپیما در بلغارستان حمله شد. این بار نیز به رسم گذشته [...] انگشت اتهام [...]
به سوی ایران و حزب الله نشانه [رفت].»
منبع: مهرنیوز، ۱۳۹۱/۴/۳۱
این صحنهسازیها طی سالیان دراز، در اروپای شرقی توسط سازمان ناتو با دقت و وسواس
فراوان دنبال شد، تا اینکه رسیدیم به
اوکراین. در این مرحله بود که سیاست کرملین برای پاسخگوئی
به توسعهطلبی آتلانتیسم فعال شد و روسیه همچون کشتیگیران حرفهای در مقابله با
«فن» حریف، «ضدفن» را به کار گرفت. بله، اینبار «حق انتخاب آزاد» روسزبانها بود که در
برابر «تمایلات مردمی» جهت پیوستن به اتحادیة اروپا قد علم میکرد، و ابزار تبلیغات جادوئی آتلانتیسم را از دستاش
میگرفت.
اینکه «حقوق روسزبانها» که اینک در اوکراین به یک واقعیت استراتژیک تبدیل شده، در کلان استراتژیهای اروپای شرقی تا کجا خواهد
توانست امتداد یابد، قابل پیشبینی نیست. چرا که بر پایة همین «حقوق» میتوان حقوق متعدد
دیگری را به ادبیات استراتژیک منطقه افزود. از آنجمله است «حق برخورداری از حمایت روسزبانها»، «حق ارتباط فرهنگی با روسزبانها»، و ... و چرا که نه، «حق خروج از سازمان ناتو!» میبینیم که سازمان سیا واقعاً سنگ «خوبی» در
اوکراین به چاه انداخته! تا جائی که کار به پا در میانی «کیسینجر» کدخدای
دهکدة جهانی رسیده! بیدلیل نیست که همزمان با شکلگیری نقطة عطف در
بحران اوکراین، بار دیگر همچون دوران
شکست ایالات متحد در جنگ ویتنام، پای کیسینجر
به مباحث استراتژیک باز میشود:
«ولادیمیر پوتین استراتژیستی است که در زمینة تاریخ روسیه سخت جدی است [...] سیاستگزاران
ایالات متحده [...] درک کاملی از تاریخ و روانشناسی روسیه ندارند.»
منبع: صدای آمریکا، ۱۳۹۲/۱۲/۱۹
ادعای اینکه، سازمان سیا با اختصاص
میلیاردها دلار بودجه و آنهمه کارشناس و تحلیلگر که چند افسر فراری «کا. گ. ب»
نیز در میانشان دیده میشود، از تاریخ و روانشناسی روسیه «درک کاملی»
ندارد، از آن حرفهاست که فقط از زبان کدخدا
کیسینجر میتوان شنید. ولی پا در میانی شخصیت
شناختهشدهای چون کیسینجر در این هیاهوی تبلیغاتی فقط به این معناست که واکنش
مسکو به سیاست آمریکا در اروپای شرقی باعث نگرانی شدید شده. از اینرو کیسینجر توصیه میکند که بهتر است به
سلیقة کرملین بیش از اینها توجه نشان داده شود.
خلاصه کدخدا با این اظهارات تلاش دارد نشان دهد که واشنگتن «حق» مسکو را
ضایع نمیکند. با این وجود، تلاشهای
عموسام جهت بزک شکست استراتژیک در اروپای شرقی، که اینبار به صورت مقالة کیسینجر در واشنگتنپست
علنی شده، ابعاد این شکست را در مناطق دیگر، و در
مورد استراتژیهای مالی و اقتصادی جهانی نادیده گرفته. و این
مطلبی است که در وبلاگ امروز بررسی نخواهد شد، چرا که،
ما را از موضوع اصلی دور میکند.
ولی در اوکراین، پاسخ آتلانتیسم به
این «شکست» استراتژیک را از زبان شخصیتهای دولت کودتائی اوکراین و در قالب «جوسازیهای»
جنگطلبانة سازمان ناتو شنیدیم. «مقامات»
کودتا حتی روسیه را به «جنگ» هم تهدید کردند.
کار بجائی رسید که در میان نامزدهائی
که قرار است در «انتخابات» آتی ریاستجمهوری اوکراین شرکت کنند، شخصیت مورد
تأئید «حزب مناطق» که در رسانههای غرب طرفدار مسکو قلمداد میشود، آشکارا مخالفت خود را با پیشنهاد فدراسیون روسیه
در مورد آیندة اوکراین اعلام داشت! روسیه پیشتر،
چه از زبان یانوکوویچ، و چه از طرق
دیگر، خواستار برقراری «فدراسیون
اوکراین» شده بود. ولی حداقل تا این لحظه هیچیک از طرفهای «دعوا»
به این پروژه اعتنائی نکرده. آسوشیتدپرس
در تاریخ 30 مارس 2014 از پاریس چنین گزارش میدهد:
«روز شنبه، روسیه از زبان
لاوروف، وزیر امور خارجه، طی دیدار با جان کری، جهت حل بحران در اوکراین خواهان تشکیل یک
فدراسیون در اوکراین شد، که به مناطق
خودمختاری گسترده اعطا کند.»
منبع: دِ گلوباندمیل، 30 مارس 2014
جالب اینکه، فراتر از بیتوجهی طرفهای
سیاسی اوکراین به پیشنهاد روسیه، در میان
نامزدهائی که برای پیروزی در این انتخابات شانسی دارند، هیچ
تمایلی به شناخت کریمه به عنوان جزئی از خاک فدراسیون روسیه مشاهده نمیشود! جملگی
در سخنرانیهای تبلیغاتیشان تکرار میکنند که این شبهجزیره را پس خواهیم گرفت، و
تمامیت ارضی اوکراین بدون کریمه بیمعناست:
«[...] یولیا تیموشنکو، نخستوزیر
سابق این کشور و پترو پوروشنکو، تاجر میلیاردر
که هر دو حامی نزدیکی با غرب هستند در انتخابات ثبت نام کرده [...] پترو پوروشنکو [...]
گفت: از آنجا که امکان تهاجم به کشورمان
وجود دارد، اولویت ما حفظ حاکمیت و تمامیت ارضی اوکراین
است.»
منبع: یورونیوز، 30 مارس سالجاری
البته در شرایط فعلی، زمانیکه سخن از
«امکان تهاجم» به میان آورده میشود، معلوم است که مقصود کدام «متجاوز» است. ولی میباید صحنه را به دقت از نظر گذراند. نخست اینکه، «تعرض» سیاسی علنی از سوی گروهی «سیاستباز»، آنهم در همسایگی روسیه بر علیه سیاستهای
مسکو، خصوصاً در کشوری همچون اوکراین که
عملاً فاقد ساختار دفاعی چشمگیر است، و در واقع نیمی از سکنة آن خود را بیشتر روس میدانند
تا اوکراینی، یک واقعیت دوگانة عریان و
تکاندهنده را بازتاب میدهد. برخی از سیاستبازان با موضعگیریهای «شداد و غلاظ»، در
شرایطی که امکان حمایت از مواضعشان را هم ندارند، فقط و فقط به دنبال کسب حمایت نظامی آمریکا، و عضویت در سازمان ناتو هستند! و اینهمه،
در شرایطی که گروهی دیگر، که به
سیاستهای روسیه نزدیکترند، با دامن زدن به همین «فضاسازیها» سعی دارند تا
دستهای روسیه را در سیاستهای اوکراین «باز» نگاه دارند. در غیر اینصورت
عمر سیاسی و تشکیلاتی حکومت فعلی اوکراین،
«نامزدهای» انتخابات کذا، و حتی
نامزدهای مورد تأئید روسیه که مخالفتهای تند بر علیه روسی شدن کریمه نشان میدهند،
به 24 ساعت هم نخواهد رسید. خلاصة کلام شاهد برقراری نوعی روابط دوجانبة بسیار
پیچیده شدهایم. روابطی
که مسلماً بازندة اصلی آن ساکنان اوکراین ـ
چه اوکراینی و چه روس ـ خواهند
بود.
در نتیجه، برداشت ما از رخدادهای
اوکراین بر این استوار شده که آتلانتیسم هنوز در این منطقه دست از تحرکات «نظامی ـ
امنیتی» بر علیه روسیه برنداشته، و امید دارد
که با تکیه بر هیاهو و غوغای سیاسی خواهد توانست شکست استراتژیک خود را در اوکراین
به «پیروزی» تبدیل کند. اینجاست که اظهارات «ریشسپیدانة» کیسینجر، که دوست دارد بحران اوکراین را بیشتر دعوائی
بین «شغال و کفتار» ببیند، چاشنی عملیات
سازمان سیا شده. ولی این «بحران» اگر
امروز به دلیل فضاسازیهای آتلانتیسم «دعوا» معرفی میشود، مسلماً
به یک درگیری مقطعی محدود نخواهد ماند.
این بحرانی است فراگیر که برخلاف اظهارات کیسینجر به «روانشناسی» روسیه نیز
محدود نمیشود. یک بحران استراتژیک
گسترده خواهد بود که پوششی بینالمللی به سیاستهائی نوین میدهد. سیاستهائی که نه دیروز وجود داشته، و نه
امروز میتوان چارچوبشان را شناسائی کرد. حال بخش اروپای شرقی را پایان داده به
خاورمیانه میپردازیم.
بحران اوکراین در خاورمیانه، خصوصاً
پیرامون «مذاکرات هستهای» جمکران، و
انتخابات ترکیه تبعاتی به همراه آورد. نخست به جمکران نگاهی بیاندازیم. در میان جمکرانیها، کودتای اوکراین ابتدا با شادی و هلهله و رضایتخاطر
توأم شد. اظهارات احمقانه، چه از سوی «خلفای» مافنگی جمکران در داخل، و چه از سوی «مخالفنماها» در خارج، جملگی
بر ستایش از «مردم اوکراین» متمرکز بود و البته جای تعجب نیست! «ارباب»
قدم رنجه کرده، «کودتا» فرمودهاند؛ نوکران
نیز هر یک به نوبة خود میباید کودتای «آقا» را به شیوة مطلوب مورد تأئید قرار
دهند.
ولی شاهد بودیم که «رضایتخاطر» اولیة رسانههای جمکرانی که در گزارشاتشان از
«انقلاب میدان»، «فرار» یانوکوویچ، «اخراج» روسها از اوکراین، و ... خیلی «خبرسازی» میکردند، سریعاً
به اتخاذ دو موضع متفاوت منجر شد. موضع
اول حمایت بیدلیل از سیاستهای روسیه بود که توسط روزنامه کیهان به «اجرا» در آمد، و موضع دوم،
که از حلقوم علی لاریجانی بیرون میزد، حکایت بچة حرف گوشکنی است که سرگردان و
بلاتکلیف مانده! لاریجانی ابتدا ـ 20
مارس 2014 ـ رفراندوم دمکراتیک کریمه و
کودتای اوکراین را در ترادف قرار داد، ولی به فاصله چند روز ناچار شد تغییر موضع داده،
کل ماجرا را «نادیده» بگیرد:
«[...] رئیس مجلس شورای اسلامی در مورد مسایل اوکراین گفت: ماجرای به وجود آمده در اوکراین ماجرای مهمی
است و به سادگی رفع و رجوع نمیشود، [...] اما این مسئله تأثیر چندانی بر کار ما
ندارد.»
منبع: کیهان لندن، ششم فروردینماه 1393
همچنانکه میبینیم ریاست قوه مقننه جمکران ناچار شد اوکراین را «نادیده»
بگیرد. هر چند شبکة خارجنشین جمکرانیها که مستقیماً با
حمایت آتلانتیسم روزگار میگذراند، نه
فقط طی گذشت زمان تغییر موضع نداد، که جریتر هم شد! و آنها
که سال تا سال یک خط هم نمینویسند، در
حمایت از «انقلاب اوکراین»، «حرکت» این
کشور به سوی نور، و در واقع جهت نشان دادن جای «دوست و
دشمن»، دست به «مقالهنویسی» زدند! و نصایح کدخدامنشانه لاریجانی را هم نادیده
گرفتند.
ولی نقش «کدخدامنشانة» لاریجانی در عمل، ریشه در
مسائل دیگری دارد. واقعیت این است که، جناحهای نزدیک به آمریکا در جمکران به هیچ
وجه ادامة مذاکرات هستهای با واشنگتن را به منافع خود و اربابشان «نزدیک» نمیبینند. در
نتیجه تلاش میکنند این مذاکرات را به هر ترتیب که شده نیمه تمام بگذارند. از
اینرو همزمان با انتشار ترجمة فارسی قطعنامة «سیاسی» پارلمان اروپا در مورد نقض
حقوق بشر در ایران ـ رادیو فردا، مورخ اول آوریل 2014 ـ سایت بیبیسی با انتشار تصویر خامنهای در کنار
احمدی نژاد، به بازگشت وی به صحنه سیاست «اشاره»
میکند. بله، احمدینژاد
همان کسی است که ایالات متحد از صندوق مارگیری بیرون کشید تا زمینة تهاجم نظامی به
ایران را فراهم آورد. و اشارة بیبیسی
به بازگشت احمدینژاد نشان میدهد که بعضیها میپندارند با توسل به امثال احمدینژاد، جنتی،
سعید جلیلی و ... خواهند توانست امکان هلمنمبارزطلبی برای یانکیها فراهم
آورند:
«در تصاویر منتشر شده در سایت آیتالله خامنهای از مراسم دیشب "فاطمیه"
در اقامتگاه رهبر، محمود احمدینژاد با یک نفر فاصله، در کنار
وی نشسته است.»
منبع: بیبیسی، سه شنبه اول آوریل 2014
مسلم است که این موضعگیری منافع امنیتی روسیه را تهدید میکند و مسکو در
برابرش عکسالعمل تندی نشان داد؛ هر چند رسانهها آن را به سکوت برگزار کردند. به
استنباط ما، پس از واکنش روسیه بود که لاریجانی ناچار شد
برای آرام کردن اوضاع پای به میدان بگذارد،
و به ویژه کیهان جمکران را ـ کیهان با هدف ایجاد نفرت از روسیه، با کودتای اوکراین مخالفتهای نمایشی به راه انداخته
بود ـ سر جایاش بنشاند. به این ترتیب بود که، لاریجانی که به «فتنهگر خاموش» ـ همراهی زیرجلکی با موسوی و اوباش سبز ـ معروف شده، پای به حیطة برخورد ظاهراً «منطقی» با مسائل
اوکراین گذارد. ولی برخلاف اظهارات
لاریجانی، بحران اوکراین که چند روز پس از توافق هستهای ـ
24 نوامبر2013 ـ به راه افتاد مستقیماً به ایران مربوط میشود. و
بازتاب سیاستهای اتخاذ شده در اوکراین،
آنزمان که نهائی شود، به سرعت پای به ایران نیز خواهد گذارد.
در این مرحله، در مقام تبعات مستقیم
شکست کودتای اوکراین، نگاهی اجمالی به
انتخابات ترکیه و خصوصاً سخنرانی بشار اسد در 67امین سالگرد تأسیس حزب بعث میاندازیم. همانطور که میدانیم، انتخابات ترکیه با نتایجی به پایان رسید که
اگر حزب اردوغان را در ظاهر امر «پیروز» انتخابات نشان میدهد، آنقدرها برای ارتش ناتو، سیاستگزار اصلی ترکیه نمیتواند خبر خوشی تلقی
گردد. خلاصة کلام، در
ترکیه و برخلاف انتظارات و منافع آتلانتیسم،
هم حزب اسلامگرای «عدالت و توسعه» در قدرت باقی ماند، و هم شبکههای مورد حمایت غرب که تلاش داشتند
قطبهای سیاسی «معمول» را در اینکشور به قدرت برسانند از اهرمهای سیاستگزاری محروم
شدند، و کسانی پای به شهرداریها گذاردند
که، دمکرات و چپگرا تلقی میشوند، و طرفدار سیاستهای ناتو و اسلام سیاسی نخواهند
بود.
این مجموعه «نتایج» در انتخابات شهرداریهای ترکیه، برای غرب شکست بزرگی به شمار میرود، و احیای شبکة دیرینة «راست ـ چپ» وابسته به
ناتو را در ترکیه عملاً منتفی کرده. از
سوی دیگر، اردوغان همانطور که ماهها پیش
در وبلاگ «اردوغان بر علیه اردوغان» نوشتیم،
به دست خود جهت از میان بردن ریشههای قدرت اسلامگرائی وارد میدان شده و
قصد محاکمة گولن، همکار و شریک قدیمی خود
را دارد! همان گولن که در عمل قرار بود ترکیه را از طریق
گسترش مدارس مذهبی، همچون پاکستان به
مرکز آشوبسازی و پرورش طالبان تبدیل کند.
در نتیجة شکست مفتضحانة اسلامگرایان در ترکیه، ناگهان خبررسید که «فتح الله گولن» گذرنامه
تقلبی دولتی داشته؛ و میباید به ترکیه
بازگردد و پاسخگو باشد:
«استانداری
ارزروم اعلام کرد که فتح الله گولن گذرنامه سبز ویژه کارمندان دولت را از طرق غیرقانونی
دریافت کرده و با این گذرنامه از ترکیه خارج شده است و این گذرنامه فاقد اعتبار
قانونی است. اردوغان [خواستار شناسائی] تمامی
عناصر این ساختار [...] و [پاکسازی آنها] از دستگاه دولتی [و محکومیت] آنان [...]
به اشد مجازات [شد].»
منبع: ایرنا،
15 فروردینماه 1393
بله، فتحالله گولن که قرار بود
جانشین رسمی اردوغان شده، شبکة «جماعت
نور» را به نوعی خلیفهگری عثمانی تبدیل نماید،
به دلیل فشارهائی که قسمتی از آن را در اوکراین شاهد بودیم در جایگاه «مجرمی»
قرار گرفته که با پاسپورت تقلبی مسافرت میکند!
به استنباط ما، این موضعگیریها نشان عقبنشینی آتلانتیسم از
طرح کلی استراتژیک، یعنی بازسازی
امپراتوری عثمانی در خاورمیانه است. و
همزمانی موضعگیری اردوغان بر علیه «جماعت نور»،
و مواضع بشار اسد بر علیه «اسلام سیاسی» به صراحت نشان میدهد که اردوغان
صحنة سیاست را باخته، و دست به خودکشی
سیاسی زده. حال آنکه، بشار اسد در موضعی قرار گرفته که توانسته حساب
خود را از حکومت ملایان جمکران جدا کند:
«بشار
اسد، رئیس جمهوری سوریه میگوید[...]
پروژه اسلام سیاسی شکست خورده و سیاست باید
از دین جدا شود. وی همچنین مدعی پایان عملیات گسترده نظامی در
سوریه ظرف سال جاری میلادی شده[...]»
منبع: رادیوفردا،
8 آوریل 2014
از سالها پیش بارها و بارها گفته بودیم که قرار دادن حکومت اسلامی در کنار
سوریه یک ترفند تبلیغاتی است که توسط نظام رسانهای آتلانتیست دنبال میشود و نمیتوان
ایندو حکومت را همکار یکدیگر جا زد. در
اینجا میباید از آنها که طی سالها، تحت
تأثیر تبلیغات آتلانتیسم به این نتیجه رسیده بودند که دولت لائیک سوریه «همکار»
حکومت اسلامی است، بپرسیم مواضع اعلام
شده از سوی بشار اسد را چگونه میتوان با سیاستهای کلی حکومت اسلامی «وفق»
داد؟ بله، نهایت
امر، گذشت زمان خود پاسخگوی دهها کامنتی
شد که در این وبلاگ جملگی بر «ابهام» مواضع ما پیرامون سوریه تکیه کرده بود.