۸/۰۱/۱۴۰۳

ناهار در بغداد!

 

 

طی چند روز گذشته مقولۀ «جنگ اسرائیل با ایران» نُقل ‌محافل شده.  چه خارج از مرزهای ایران و چه در میان «مقامات» حکومت ملایان تأئید و یا تکذیب جنگ به میانۀ میدان اوفتاده است.   گروهی از اینان خواهان جنگ‌اند،   چنانکه بعضی‌های‌شان در تهران حتی پیشنهاد حملۀ پیشگیرانه به اسرائیل می‌کنند!   گروه دیگری نیز با این «حملات»،  چه از سوی اسرائیل و چه از جانب «انقلابیون اسلامی» سرسختانه مخالفت‌ می‌ورزند!   با اینهمه هر دو گروه‌ یک واقعیت اساسی را از نظر دور داشته‌،  یا بهتر بگوئیم،  رهبران‌ هر دو گروه تلاش دارند ‌این واقعیت را به حاشیه برانند.   و آن اینکه  اگر قرار باشد جنگی تمام عیار میان ایران و اسرائیل در منطقۀ پراهمیتی همچون خاورمیانه به راه اوفتد،   این دولت مافنگی نتانیاهو و یا ملایان زپرتی قم‌وکاشان نیستند که در موردش تصمیم خواهند گرفت.  شرایط جنگی در چنین منطقه‌ای تحت نظارت قدرت‌های جهانی و صرفاً در چارچوب منافع و مطالبات آنان تنظیم خواهد شد.   و منافع ملی ایجاب می‌کند تا ایرانیان بجای تمرکز بر جنگ،  بر صلح منطقه‌ای متمرکز شوند.  در این چارچوب،   مواضع‌ جنگاورانۀ سوسول‌های واشنگتن‌نشین همانقدر مضحک و ایران‌ستیزانه است که عرعر و هل‌من‌مبارزطلبی‌های‌ اوباش بازار تهران!

 

ولی هنگام سخن گفتن از جنگ در خاورمیانه،   پیش از تأئید و یا تکذیب جنگ اسرائیل با ایران می‌باید شرایط ژئوپلیتیک منطقه،  خروجی‌های ممکن پیرامون درگیری نظامی اوکراین،   تقابل غیرقابل اجتناب فضای بریکس با اقتصاد غرب،‌  و نهایت امر شکل‌گیری بازارهای نوین جهانی در آفریقا،  اروپا و آسیا را مد نظر قرار داد.   چرا که کوچک‌ترین تغییر در هر کدام از شرایط فوق خواهد توانست در آغاز و یا عدم آغاز جنگ دخیل شود.   ورای آن،   تغییرات فوق می‌تواند نتیجۀ «جنگ» و یا «صلح» را نیز تعیین نماید.   نتیجتاً،  اگر در عرصۀ کلام،   سخن گفتن از «جنگ» در مقام نوعی «پیک‌نیک» خانوادگی،  که بعضی‌ها دوست دارند،   و بعضی دیگر با آن مخالف‌اند،  امکانپذیر باشد،   وقوع جنگ فی‌نفسه «پیک‌نیک» نیست.  پایان جنگ همیشه نامعلوم است؛   نتایج‌ و تبعات‌اش نیز به هیچ عنوان قابل محاسبه نخواهد بود.   جنگ حتی برای ملت‌هائی که پیروز میدان می‌شوند،   همیشه یک فاجعه است! 

 

ایرانیان پس از استقرار حکومت ملایان با مسئلۀ جنگ برخوردی مستقیم داشته‌اند.   فراموش نکرده‌ایم آن روزها را که روح‌الله خمینی، ‌ همه روزه از بالکن جماران زوزۀ «جنگ با صدام» می‌کشید.  و مسلماً کم نبودند خوش‌باورانی که برای پیروزی نهائی بر دشمن سر از پای نشناخته،  راهی جبهه‌ها می‌شدند،   به این امید که همین روزها «کلک صدام» را خواهند ‌کَند!    ولی صدام حسین یک فرد نبود؛  سیاستی بود منطقه‌ای که حداقل در آن روزها هنوز حکم نابودی‌اش صادر نشده بود.   در نتیجه،  خوش‌باورها هر چه بیشتر جنگیدند،  هر چه بیشتر کشته دادند،  کمتر پیروز شدند!   و نهایت امر این آمریکا بود که پس از ساخت‌وپاخت با کرملین «کلک صدام» را همانطور که شاهد بودیم در چارچوب منافع منطقه‌ای‌اش کَند. 

 

اگر در این مبحث از جنگ ایران و عراق سخن به میان آوردیم بی‌دلیل نیست.   چرا که این جنگ به صراحت نشان داد،   رژیم پوسیدۀ صدام حسین که عملاً در برابر اکثریت شیعۀ عراق و کردهای مخالف خود قرار گرفته بود،   صرفاً با تکیه بر سیاست حاکم بر منطقه،  توانست با کمتر از یک سوم جمعیت عراق در برابر هجمۀ کشوری به مراتب قدرتمندتر و پرجمعیت‌تر که ادعای پیروزی در انقلابی «فراگیر و جهانی» را نیز یدک می‌کشید پای به میدان جنگ بگذارد و حتی یک گام به عقب برندارد.   این واقعیت که صدام حسین یک سیاست منطقه‌ای بود و امکان پیروزی بر آن وجود نداشت،   از روز هم روشن‌تر بود.    ولی گروهی که پس از «انقلاب اسلامی» قدرت را در دست گرفت،   علیرغم اشراف بر این مسئله،  هر گونه صلح و مصالحه را کنار گذاشت و در چارچوب منافع محفلی خود تا توانست بر شعله‌های این جنگ روغن پاشید!   این گروه حتی ایرانیان را به دلیل مخالفت با جنگ به زندان و چوبه‌دار سپرد،  و ...  و اینهمه به این دلیل که منافع قشر حاکم و سیاست‌ پایتخت‌هائی که این جنگ را رقم زده بودند،  چنین ایجاب ‌می‌کرد.

 

از این گذشته،  منصفانه بپرسیم.  هدف آن‌ها که قصد نابودی رژیم صدام حسین را داشتند چه بود؟!    پیروزی بر اسرائیل،   برقراری حکومت اسلامی در عراق،   نابودی آمریکا،   و ...  خلاصه بگوئیم،   اینان کاری جز لبیک گفتن به خزعبلات نداشتند؛   تخم‌های لق دولت ملائی در دهان‌شان می‌ترکاندند.   دولتی که تنها هدف‌اش گرم کردن دکان شرکت‌های نفتی و رونق بازار فروشندگان تسلیحات بود.  

 

پس چه بهتر که امروز کسانی را که حامیان جنگ هستند بشناسیم.   این حضرات همان‌ها نیستند که حامیان استبداد،  سرکوب،  سانسور و تحریم ملت ایران بوده‌اند؟!   سردستۀ اینان،  رضاپهلوی که خواهان جنگ اسرائیل با ایران است،   همانی نیست که پیشتر خواهان تحریم ملت ایران توسط آمریکا نیز بوده؟!    همان فرصت‌طلبی نیست که در هر مقطع تاریخی تلاش کرده تا تحولات اجتماعی و سیاسی کشور را نمایه‌ای از حمایت گستردۀ ملت از استبداد آریامهری بنمایاند؟!   رضاپهلوی که در عمرش نه کار کرده و نه جنگیده،  حاضر است شخصاً به میدان جنگ رفته،   کَلک ملایان را بکند؟!   وی که چندی پیش در آغوش نتانیاهو نشسته بود،   همان فردی نیست که در هر میعاد قربان ‌صدقۀ استبداد رضاشاهی و آریامهری رفته؟   بالاخره خارج از تبلیغات مسخره‌ای که در اطراف وی به راه انداخته‌اند،  ‌آیا نمی‌باید رفتار سیاسی و اهداف واقعی شخص وی و جناح حامی‌اش را که طرفدار تهاجم اسرائیل به ایران شده‌اند مورد بررسی قرار داد؟!

 

در خارج از ایران،  حامیان جنگ،  چه سلطنت‌چی و مجاهد،  چه کومله‌ای و صادراتی‌های جمکرانی،   بر دو پایۀ پوچ «تبلیغاتی و سیاسی» تکیه کرده‌اند.   اینان در عرصۀ تبلیغات،   مدعی برنامه‌ریزی‌های کلان جهت بهبود شرایط اقتصادی و مادی قشرهای حامی‌شان می‌شوند،  و در بُعد سیاسی نیز چشم انتظار نتیجۀ انتخابات آمریکا نشسته‌اند.   به زعم اینان،  اگر دونالد ترامپ از صندوق‌ها بیرون آید،   جنگ اسرائیل با ملایان آغاز شده،  شاهد پیروزی نیز در آغوش‌شان اوفتاده است!  

 

زهی خیال باطل!‌   نخست اینکه،  بهبود شرایط اقتصادی در جهان امروز نمی‌تواند صرفاً‌ بازتاب یک تغییر و تحول سیاسی باشد؛  در ثانی،  وضعیت آمریکا حتی پس از انتخابات و پیروزی فرضی ترامپ آنقدرها که اینان می‌انگارند «روشن» نیست!   از سوی دیگر،   الگوبرداری سلطنت‌طلبان از آنچه «رونق اقتصادی آریامهری» می‌خوانند خواب و خیال است.  گذشته‌ها،  برخلاف ادعای اینان آنقدرها هم «پررونق» نبوده،  ولی هر چه بوده هرگز باز نخواهد گشت؛  آریامهر و جهان وی نیز نزدیک به نیم‌قرن است که چشم از جهان فروبسته‌اند.   خلاصه بگوئیم،   نتانیاهو با انداختن چند بمب و موشک بر سر ملت سرکوب شدۀ ایران،‌  نمی‌تواند اقتصاد جهانی را بر پایۀ توهمات و خیالات این جماعت،  نیم‌قرن به عقب باز‌گرداند.  ولی مجاهد و کومله‌ای و «صادراتی‌های» جمکرانی نیز تکلیف‌شان روشن است.  یکی خواهان برقراری «اسلام راستین» به شیوۀ سرهنگ قذافی است؛   دیگری تجزیه‌طلب است و به قول خودش «کورد!»   و نهایت امر «صادراتی‌ها» که از دیگ پلوی حکومت ملایان جدا اوفتاده‌اند؛  قصد انتقام دارند.   این جماعت می‌خواهد با بوسیدن چکمۀ سرباز اسرائیلی،   ایران را «آباد و آزاد» کند!

 

جنگ‌طلبان داخل نیز مواضع‌شان بیش از این‌ها روشن است.   بازماندگان همان‌ها هستند که می‌خواستند به قول ارتشبد آریانا،  «به دستور اعلیحضرت،   ناهار را در بغداد صرف بفرمایند!» حال آنکه در واقعیت،   بنزین تانک‌های ارتش شاهنشاهی را در بازار آزاد می‌‌فروختند و به جایش آب می‌‌ریختند؛  باک تانک‌ها زنگ زده و سوراخ شده بود!   همین‌ اوباش،   بعدها در دوران خمینی می‌خواستند «کَلک صدام را یک روزه بکَنند و بیت‌ال‌مقدس را آزاد کنند!»  ولی نهایت امر این جماعت نه ناهار را در بغداد کوفت کرد،  نه کلک صدام را کند؛   با این مزخرفات و لات‌بازی ملت ایران را به خاک سیاه نشاند.  پس چه بهتر که «بررسی» توهمات سرسپردگان محافل را رها کرده،   نیم‌نگاهی به شرایط واقعی منطقه بیاندازیم. 

 

شواهد نشان می‌دهد که دولت نتانیاهو آخرین شانس جهت باقی ماندن اسرائیل در جرگۀ آمریکا و سیاست‌های غرب است.   فراموش نکنیم که حملات 7 اکتبر و گروگان‌گیری گروهی از اسرائیلی‌ها،   از پیش برنامه‌ریزی شده بود.  اگر دولت نتانیاهو امروز به صراحت می‌داند که در کدام آپارتمان و در چه ساعتی می‌باید فلان و بهمان حزب‌اللهی و حماسی را سر به نیست کند،   آن روزها  نمی‌دانست که چنین برنامۀ هولناکی در دست تهیه است؟   با توجه به ماجرای پیجرها،   اگر منصف باشیم،  پاسخ به این سئوال مثبت خواهد بود.   اگر بپذیریم که تهاجم 7 اکتبر،  یک سناریوی از پیش تنظیم شده بود،   می‌باید اذعان داشت که حماس،  حزب‌الله و خصوصاً دولت ملایان در اجرای آن دست داشته‌اند.  حال باید پرسید، چرا اسرائیل مجبور شده دست به چنین صحنه‌گردانی‌هائی بزند؟  و چرا استیلای غرب بر منطقۀ خاورمیانه که عموماً‌ از طریق همکاری‌های زیرمیزی اسرائیل با دولت‌های منطقه تأمین می‌شد،   اینچنین به مخاطره اوفتاده؟       

 

به استنباط ما،  در برهۀ کنونی عقب‌نشینی آمریکا از منطقه الزامی شده،  و برخلاف طرح‌های از پیش تنظیم شده،  واشنگتن دیگر نمی‌تواند از طریق حمایت از محافل اسلامگرای فعلی،   منطقه را تحت استیلای خود نگاه دارد.   از اینرو ایجاد تغییر و تحول در برنامه‌های غرب و خصوصاً ترمیم «کمربند سبز اسلام» آغاز شده است.  بی‌دلیل نیست که اجرای این برنامه را واشنگتن به گردن نتانیاهو،   نخست‌وزیر بی‌اعتبار اسرائیل انداخته.   چرا که در صورت ناکامی نتانیاهو،  واشنگتن به راحتی می‌تواند سرش را زیر آب کند.   از این گذشته طرح‌های جدید واشنگتن با پیش‌روی سریع روسیه،  چین و هند و خصوصاً جا افتادن طرح‌های گستردۀ اقتصادی بریکس در منطقه همزمانی نشان می‌دهد.   و در چارچوب این تحلیل،   جنگ‌طلبی اسرائیل در منطقه فقط تلاشی است نوین از سوی واشنگتن جهت «نوسازی» تروریسم اسلامی و تثبیت اسلامگرائی در منطقۀ خاورمیانه.   

 

ساده‌تر بگوئیم،  آمریکا جهت بهینه کردن منافع منطقه‌ای خود دست به نوعی کودتای «درون‌سازمانی» زده.   حامیان این کودتا همان طرفداران جنگ اسرائیل با ایران هستند؛   اینان تحت عناوین مختلف،   با شعارهای غلط‌انداز به تهییج افکار عمومی پرداخته عملاً آب به آسیاب کودتای منطقه‌ای واشنگتن می‌ریزند.  در سوی دیگر این هیاهو،  گروه کثیری از مخالفان کودتا نشسته‌اند.    اینان نیز برای رد گم کردن،   دم از مخالفت با جنگ می‌زنند،  و جهت حفظ منافع خود ـ  منافع حاصل از چهار دهه بحران و جنگ در منطقه ـ  صورتک مخالف جنگ بر چهره زده‌اند.   این گروه با ادعای مخالفت با جنگ در واقع خواستار حمایت واشنگتن از اسلامگرایان کنونی و تداوم وضع موجود است.   ولی همانطور که پیشتر نیز عنوان کردیم،  درگیری‌های نظامی هیچگاه نتیجۀ از پیش تعیین‌شده نخواهد داشت؛  حامیان کودتای واشنگتن در منطقه به همان اندازه آب در هاون می‌کوبند که مدعیان مخالفت با جنگ.   در این میانه وظیفۀ هر ایرانی میهن دوست فاصله گرفتن از ایندو گلۀ استعماری و تلاش برای صلحی پایدار در کل منطقه است.