بر خلاف اظهارات ضدونقیض داخلی و خارجی،
اخبار منتشر شده پیرامون سفر علیاکبر
ولایتی به مسکو و مذاکراتاش با وزرای امور خارجه و انرژی، و
همچنین دیدار وی با ولادیمیر پوتین، رئیسفدراسیون
روسیه، به صراحت نشان میدهد که آتلانتیسم برای جبران
ناکامیهایاش در برابر مسکو، حسن روحانی را به نفع بیت رهبری کنار زده. چرا که
در شرایط فعلی تمامی وعدههای انتخاباتی روحانی نقش بر آب شده و همین امر دولت تدبیر
و اعتدال را به شدت تضعیف نموده. در نتیجه
آتلانتیسم، سیاست بینالمللی را به محفل بیت رهبری سپرده! البته در برآورد «وظائف» واقعی روحانی دچار توهم
نشویم؛ تکیهگاه وی، همچون دستگاه ولایتفقیه، در برابر سیاستهای مسکو، جز سرسپردگی به آتلانتیسم نبوده و نیست! آتلانتیسمی که سیاستاش در جبهههای
اوکراین، سوریه، لبنان،
ترکیه، و خصوصاً در یونان به شکست
انجامیده و برای جبران شکستهایاش تلاش دارد مواضع ایرانینمای خود را در برابر
مسکو با ایجاد تغییراتی هر چند ناچیز توسط جمکرانیها «بهینه» نماید.
حال این پرسش مطرح میشود که اعزام یک شخصیت غیرمسئول، انتصابی،
و نهایت امر فاقد هر گونه وجاهت حقوقی و ساختاری به مسکو، خصوصاً
در چنین مقطعی چه تحلیلی میتواند داشته باشد؟
به استنباط ما، اعزام ولایتی، عضو باشگاه آنگلوفیل ولایتفقیه به معنی تلاش
آتلانتیسم جهت بازنگری در سیاستهای لندن میباید تلقی شود. سیاستهائی که میباید در هماهنگی با مسکو تغییر
یابد. و در این میان تلاش ولایتی بر آن خواهد بود تا
این تغییرات در اهداف دولت روحانی نیز جاسازی شود! در وبلاگ امروز سعی میکنیم، در حد امکان،
از ابعاد متفاوت سیاستهائی که
چنین «دیداری» را الزامی کرده رمزگشائی نمائیم.
نخست بگوئیم که ادعای خبرگزاریهای داخلی و خارجی در مورد اعزام ولایتی، به عنوان «نمایندة» روحانی یاوه و گزافه است. هیچ
دلیل منطقی وجود ندارد که روحانی، بجای
وزیر امور خارجه، فردی را به کرملین
بفرستد که فاقد «مسئولیت قانونی» است. در
نتیجه، سفر ولایتی ارتباطی با دولت روحانی و اهداف اعلام
شدة به اصطلاح «جنبش بنفش» نداشته و نخواهد داشت. از سوی
دیگر، برای محافل حاکم در جمکران که جملگی
رسوبات محفل کودتای 22 بهمن 57 به شمار میروند، «اصلاحات» و «اصلاحطلبی» فقط برای رقصاندن
اوباش و خوشخیالها پای صندوقهای رأی مناسب است، در زمینة اهداف پایهای و اساسی رژیم، موضعگیریهای باند ملاممد خاتمی و کروبی و
موسوی فاقد هر گونه اهمیت استراتژیک میشود. در حکومت اسلامی، مسائل
«مهم» را میباید باند کودتاچیان آنگلوفیل،
به دور از هیاهوی «عمومی» و در محضر اربابان «حل»کنند، و این است دلیل اعزام ولایتی به روسیه.
مهمترین مسائلی که این «دیدار» را برای مقامات جمکران الزامی کرده میتواند به
صورت فهرستوار در همینجا مطرح شود: تبعات فروپاشی قیمت نفتخام، گسترش حیطة امنیتی پیمان شانگهای که نهایت امر
به فروپاشی نقش هستهای پاکستان در جنوب آسیا منجر خواهد شد، و نقش روسیه در اوکراین و یونان.
نخست بپردازیم به سقوط بهای نفت خام. برخلاف آنچه در رسانهها اعلام میشود،
فروپاشی بهای نفت خام بیش از آنچه به کشورهای صادرکننده ضربه وارد آورد، معضلی است برای شرکتهای نفتی غرب. این
فروپاشی شرکتهای کوچک نفتی را ورشکست کرده،
و خصوصاً شرکتهای بزرگ آتلانتیست را بسیار متضرر نموده! بله، این نیز
یکی از همان چیستانهای اقتصاد معاصر باید باشد. چرا که،
شرکتهای به اصطلاح «خریدار»، در روند «تولید و مصرف» نفت خام در عمل رابطی هستند بین
تولیدکنندگان گرسنه، پاپتی، فقیر و دستبهدهان از یکسو، و مصرفکنندگان
ثروتمند و واقعی کالاهای نفتی از سوی دیگر!
دلارهای حاصل از صدور نفت خام نیز نه به دست ساکنان کشورهای تولیدکننده میرسد، و نه
دولتهای صادر کننده حق دارند از آن استفاده کنند. این دلارها که در بانکهای غرب ذخیره میشود، در
واقع چماقی است برای سرکوب ساکنان مناطق نفتخیز!
اگر فراموش نکرده باشیم، چند ماه پیش،
زمانیکه سخن از آغاز سقوط بهای نفت در بازارهای جهانی به میان آمد، وزیر نفت حکومت اسلامی به بهانة بالا نگاه
داشتن بهای نفت خام، هولهولکی خواستار پائین
آوردن سقف تولید اوپک شد! حال باید پرسید
وزیر نفت دولت روحانی چرا برای نفتی دلسوزی میکند که پولاش به جیب دولت نرفته و
نمیرود؟ در ثانی،
مگر احمدینژاد 8 سال نفت بالای یکصددلار نفروخت؟ پول این
نفت برای چه چیزی در این مملکت هزینه شده؟ البته فراموش نکنیم که این روزها فحاشی به احمدینژاد
در حکومت اسلامی «مدروز» شده. از تودهایها
گرفته تا قاریهای مسجد همه و همه به «دزدیها» در دوران احمدینژاد چسبیدهاند، اینهمه برای آنکه نقش حکومت دستنشاندة ولایتفقیه
در تاراج دارائیهای ملی ایرانیان را به حساب یک نفر بنویسند، و برای
کل حکومت کسب «آبرو» کنند. جالب اینجاست
که این مدعیان مخالفت با دزدی از روحانی
که گویا خیلی «مدیر و مدبر» و به ویژه خیلی «درستکار» است، و یکسال
تمام نفت بالای یکصددلار فروخته، نمیپرسند:
«پول نفت در دورة وی به کجا رفته؟» پس هوچیهای محفل کودتا را رها کنیم و بازگردیم
به فروپاشی بهای نفت.
در عمل، با فروریختن بهای نفت، دلارها
از کیسة شرکتهای نفتی غرب بیرون آمد، و
اینبار حضرات نتوانستند همچون سالهای 1973،
1978، 1998، و ... با بالا و پائین کردن بهای نفت، یکشبه
صدها میلیارد دلار به نقدینگیهایشان در بانکها بیافزایند. با
توجه به ناکامی اخیر غرب در زمینه تاراج، و با در نظر گرفتن موضعگیری وزیر نفت دولت
روحانی، به استنباط ما،
ملایان جمکران ولایتی را برای
رساندن پیام «مست بودم، اگر گهی خوردم» به
مسکو ارسال کردهاند. حکومت کودتائی
جمکران تلاش دارد به مسکو ثابت کند که به هر قیمتی از سیاستهای نفتی کرملین در
سطح بینالمللی پیروی خواهد کرد، و اینکه
شکرخوریهای وزیر نفت دولت حسن فوتبال ـ این فرد به عادت دیرینه به دنبالیچة بریتیش پترولیوم
چسبیده بود ـ نمیباید به حساب کل حکومت اسلامی نوشته شود! بیدلیل نبود که همزمان با حضور ولایتی در مسکو،
سرگئی دونسکوی، وزیر منابع طبیعی روسیه رسماً اعلام داشت، روسیه تولید نفت خود را کاهش نخواهد داد:
«مقامات [روسیه] هیچ طرحی برای کاهش پیشبینیهای خود در مورد تولید نفت
ندارند، اما حجم اکتشافات نفتی برای سال
2015 کاهش خواهد یافت.»
منبع: واحد مرکزی خبر، 1393/11/09
دونسکوی با این موضعگیری، در واقع دو کارت مطلوب شرکتهای نفتی غرب را از
بازی نفتی بیرون انداخته: کارت بازی با سقف تولید جهانی، و کارت افزایش بیرویة اکتشاف و تولید. همانطور که چندی پیش شاهد بودیم، شرکتهای غربی از کارت «سقف تولید» به عنوان
ابزار تهاجمات مقطعی استفاده میکنند، و کارت «افزایش بیرویة اکتشاف و تولید» را نیز جهت ذخیرهسازی «تبلیغاتی» برای کنترل حیطة عمل
اقتصادی و مالی دولتهای فروشندة نفت مورد استفاده قرار میدهند. این ذخیرهها ابزاری است جهت تهدید، و نهایت امر به بنبست کشاندن اقتصادهای وابسته
به تولید نفت. وارد جزئیات نمیشویم، فقط
بگوئیم شرکتهای غربی، هر دو کارت را جهت گسترش باجگیری در سطح بینالمللی
مورد استفاده قرار داده و میدهند. حال بازگردیم به بررسی استراتژیهائی که جمکرانیها
و نهایت امر اربابانشان را به بازنگری سیاستهایشان ناچار کرده.
پیوستن قریب الوقوع هند و ایران به پیمان شانگهای از جمله «اسرار مگو»
نیست. پیمان شانگهای در جنوب آسیا و
خاورمیانه به شیوهای عمل کرده که عدم حضور این رژیمها در پیمان کذا فقط میتواند
به ضرر هیئتهای حاکمه تمام شود. با این
وجود، تصور نمیرود که مسکو فقط با تکیه
بر «خواست و تمایل» رسانهای و تبلیغاتی این رژیمها حاضر شود پای آنها را به
پیمان فوق باز کند. سفر اخیر وزیر دفاع روسیه به تهران و سپس به
دهلینو نشان میدهد که مسکو برای ورود کشورهای فوق به پیمان شانگهای، پیشفرضهائی مطرح نموده، و حتی به
رژیمهای حاکم نشان داده که «خط ورودی» به پیمان شانگهای از چه مسیرهائی میباید
عبور کند:
«وزیر دفاع جمهوری فدراسیون روسیه شامگاه دوشنبه وارد فرودگاه مهرآباد تهران
شد. [...] وزیر دفاع روسیه روز چهارشنبه برای گفتگو با همتای هندی خود دربارة
همکاری نظامی ـ تکنولوژیکی بین دو کشور
راهی دهلینو میشود.»
منابع: فارسنیوز و ایرنا: مورخ 19 و 21 ژانویه 2015
نقش فزایندة هند در جنوب آسیا، خصوصاً
پس از اوجگیری طرح اوراسیای پوتین از چشم ناظران پنهان نمانده، و پیوستن اینکشور به پیمان شانگهای میتواند با
سرعت عملی شود. ولی در این میانه وضعیت حکومت اسلامی آنقدرها
روشن نیست. از یکسو، آخوندها
در داخل مرزها درگیر مسائلی شدهاند که هماهنگی زیادی با مواضع اعضای ثابت پیمان
شانگهای ندارد. و از جمله میتوان به وابستگی اطلاعاتی نه چندان
«پنهان» اینان به سازمان سیا، و قرار گرفتن نیروهای انتظامی و امنیتی جمکران
تحت نظارت سرفرماندهی سازمان ناتو اشاره کرد.
شرایطی که به تبلیغات گسترده کانالهای آشکار و نهان آتلانتیسم برضدروسیه، چین و هند در روزنامهها، سایتها
و مجلات و منابر و مساجد منجر شده، و مسلماً
راه ورود تهران به این پیمان را هموار نخواهد کرد. از سوی دیگر، نزدیکتر شدن استراتژیک مسکو به تهران در شرایطی
که حکومت اسلامی کوچکترین اعتنائی به رعایت حقوقبشر و آزادیهای اجتماعی و فردی
نمیکند، موضع بینالمللی مسکو را نیز متزلزل خواهد کرد. موضعی که به دلائل فراوان در حال حاضر آنقدرها
هم «مستحکم» نیست و فروپاشی در این میدان میتواند برای کرملین خطرناک باشد. کشاکشی
که این مسائل همزمان با معضلات دیگر به همراه آورده، کار
ارتباط تهران با پیمان شانگهای را بجائی کشانده که شاهدیم: اظهار تمایل پیوستة مسکو و تهران به حضور ایران
در پیمان شانگهای، و همزمان تعلل و تذبذب هر دو طرف!
به همین دلیل نیز طی روزهای اخیر، و قبل از حضور وزیر دفاع روسیه در تهران شاهد
حملات گستردة اطلاعات سپاه ـ وابستهترین
نهاد حکومت اسلامی به سازمان سیا ـ به چند
میهمانی و دستگیری زنان و مردان شرکت کننده بودیم. پیام این عملیات روشن بود: نزدیک شدن به ایران، بیآبروئی برای مسکو به همراه خواهد آورد. و در پی
این عملیات خانم کلودیا روت، نایب رئیس مجلس آلمان فدرال را دیدیم که با یک
من لچک و روبنده و چادر به تهران رهسپار شدند، و بجای به زیر سئوال بردن سیاستهای استبدادی
حکومت ملائی، با همان لچک و بساط اسلامی
عکسهای مکشمرگما با آخوند و پاسدار گرفته،
نشان دادند که سیاستهای ضداجتماعی و ضدجنسیتی حکومت اسلامی هیچ اشکالی
برای آلمان فدرال ایجاد نخواهد کرد! در واقع، مشکل اصلی ماچهالاغ ژرمانیک ارسالی به تهران این
بود که ایشان نمیتوانستند با موسوی و شیخ کروبی و ملاممد خاتمی «ملاقات» کنند! خلاصه
بگوئیم، آتلانتیسم با اعزام کنیزک خود به
تهران به جمکرانیها حالی میکند که «قابل معاشرت» هستند، به شرطی که بتوانند شبکة خردجال ملاممد را از نو
سازماندهی کرده، بساط مسخرة «اصلاحات» را
دوباره پهن کنند و شرایط را جهت یک کودتای آمریکائی دیگر آماده نمایند!
ولی جالبتر از همه اینکه، در همین گیرودار، در تاریخ 25 ژانویه 2015، باراک اوباما، رئیس جمهور «بییال و دم و اشکم» آمریکا نیز
راهی هند میشود! میدانیم که اوباما نه
از حمایت افکار عمومی برخوردار است، و نه
اکثریت کنگره را در اختیار دارد. خلاصه تا
یک سال و چند ماه دیگر که انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحد برگزار خواهد
شد، ایشان نقش «نخودی» باز میکنند. تنها
عکسالعمل سیاسیاوباما در برابر کنگره میتواند «حق وتو» باشد، موضعی که نهایت امر آنقدرها قابل دوام و احترامبرانگیز
نیست:
«باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا برای
دیداری سه روزه و در میان تدابیر شدید امنیتی
وارد هند شده است. آقای اوباما از
این سفر به عنوان فصلی تازه در روابط ...»
منبع: بیبیسی، 25 ژانویه، 2015
از منظر تبلیغاتی و رسانهای مواضع جنگجویانة واشنگتن در اقیانوس هند، برخلاف دیگر استراتژیهای ایالاتمتحد آنقدرها
مورد تفسیر و تحلیل قرار نمیگیرد. دلائل
سکوت رسانهای در این زمینه فراوان است، ولی
در حال حاضر به آن نمیپردازیم. با این
وجود، فراموش نکنیم که حضور نظامی و اطلاعاتی
ایالات متحد در این منطقه، به دلیل
حاکمیت بلامنازع دو محور قدرتمند هند و چین که هر دو از منظر «نظامی ـ امنیتی»
خارج از محدودة آتلانتیسم عمل میکنند،
تکیهگاهی جز پاکستان نداشته و نمیتواند داشته باشد! در عمل،
پادگان نظامی آمریکائیها در جنوب مرزهای آبی هندوستان در جزیرة «دیهگوگارسیا»، بدون
حمایت لوژیستیک و زمینی پاکستان عملاً ببر کاغذی خواهد شد. به همین دلیل نیز سفر باراک اوباما به هند که
تحت عنوان گسترش روابط «هستهای غیرنظامی» توجیه شده برای پاکستان بسیار گران تمام
میشود.
طی سالهای اخیر فشار خردکنندة کرملین بر کشورهای هند و چین، شکاف بین هیئتهای حاکمة اینکشورها را با سیاستهای
آمریکا و محافل آنگلوفیل افزایش داده. و
اگر ایندولتها بدون حمایت روسیه نمیتوانند عملکرد چشمگیری داشته باشند، در شرایط فعلی برخورداری از حمایت روسیه، برخلاف گذشته دیگر صرفاً سیاسی نیست، و میباید در درون ساختار نوین منطقهای، دهلینو و پکن دست به حضوری فعالتر
بزنند. این «شرایط نوین»، هم آمریکا را از سرنوشت سیاستهای منطقهایاش
نگران میکند، و هم دولت دستنشاندة
آمریکا، پاکستان را به وحشت میاندازد. به همین دلیل پاکستان به شدت به سفر اوباما به
هند و عقد قراردادهای «هستهای غیرنظامی» بین دو کشور اعتراض کرده، و این عمل را به زیر پای گذاردن امنیت هستهای
منطقه تحلیل نموده.
در نتیجه اگر بخواهیم زمینة استراتژیک منطقة جنوب آسیا را بررسی کنیم به صراحت
میبینیم که آمریکا جهت حفظ سیادت خود در این منطقه قصد دارد تا حد امکان رابطه با
پاکستان را قربانی نزدیکی با دیپلماسی هندوستان کند. باشد که
از این طریق هند را به عنوان «اسب ترویای» مورد نظر کاخسفید در پیمان شانگهای
بنشاند! باید دید چنین سیاستی راه بجائی خواهد برد یا
خیر!
حال که به اسب ترویا رسیدیم بد نیست بینیم دیگر اسبهای ترویا در چه وضعیتی
هستند. چرا که روسیه هم از این نوع
استراتژی در سیاستهای جهانی خود بسیار بهره میگیرد. مهمترین اسب ترویای روسیه در حال حاضر دولت
جدید یونان در قلب اتحادیة اروپاست!
تحلیل در مورد چند و چون مسائل اقتصادی،
مالی، ساختاری و پیشینة تحولات ضدنازی
یونانیان که به دوران جنگ دوم جهانی باز میگردد، و نهایت امر به قدرتیابی دولت جدید یونان
منجر شده، ما را از بحث امروز خارج میکند. در نتیجه، فقط به این مسئله میپردازیم که دولت جدید
یونان برای نخستین بار در دیوارة دژ نفوذناپذیر اتحادیة اروپا شکافی عمیق به وجود
آورده، و این شکاف به صراحت عملکرد ضدروسی این اتحادیه
را که قصد داشت به عنوان خاکریز سرمایهداری آمریکا در اروپا عمل کند با مشکل
اساسی روبرو کرده.
به استنباط ما، در روزهای آینده موضعگیریهای
دولت جدید یونان نشان خواهد داد که این شکاف تا چه حد میتواند «اجرائی» شود. ولی به هر تقدیر، از این مرحله به بعد دولت یونان از دو سو تحت
فشار خردکننده قرار خواهد گرفت. از یکسو
اروپای نانخور واشنگتن ـ خصوصاً آلمان و
فرانسه ـ تلاش خواهند داشت تا جهت اخراج
یونان و از بین بردن نقش اسبترویای روسیه دست به هر ترفندی بزنند. تا جائی که حتی اینکشور را از یورو و اتحادیه
بیرون بیاندازند. و از سوی دیگر،
مسکو تمامی سعی خود را خواهد کرد تا آتن را به عنوان اسب ترویای مسکو در
قلب اتحادیه محفوظ و دستنخورده نگاه دارد. با این
وجود، هر کدام از ایندو سیاست برندة
«مسابقة» کذا شود، به نظر ما تفاوتی در
نتیجة کلی به همراه نخواهد آورد. چه
یونان از یورو و اتحادیه اخراج شود، و چه
در وضعیت فعلی در اروپا ابقاء گردد، ایدة
اصلی اتحادیة اروپا، در مقام یک موجودیت
«مونولیتیک» ضدروسی دیگر امکان بقاء نخواهد داشت. اروپا
نه دیگر مونولیتیک است و نه دیگر میتواند به ضدیت کورکورانه با روسیه ادامه دهد. به همین دلیل طرحهای اولیة آتلانتیسم برای تبدیل
اروپا به «سنگر ضدروس» از پایه و اساس متزلزل شده. از این
مرحله به بعد، «اتحادیه» بالاجبار میباید
در سیاست خود چه با شرق و چه با غرب موضع متینتری از سابق اتخاذ نماید، موضعی که ضدیت سیستماتیک با روسیه و سرسپردگی
سیستماتیک به واشنگتن دیگر در آن محلی از اعراب نخواهد داشت.
ولی اشتباه نکنیم، روسیه اسبهای
ترویای دیگری را نیز در صحنة بینالمللی زین کرده؛ که مهمترینشان اوکراین «روستبار» و بشار اسد
«دمکرات» هستند. مواضع مسکو در مورد
اوکراین از ماهها پیش رسماً از سوی لاوروف،
وزیر امور خارجه اینکشور عنوان شده بود.
وی رسماً اعلام کرده بود که روسیه حاضر به قبول حضور سازمان ناتو در مرزهایاش
نخواهد شد. این همان موضع است که امروز
نیز به صورت علنی اعلام میشود. با این
تفاوت که به دلیل توسل غرب به عملیات نظامی این اظهارات جنبة «نظامی ـ امنیتی» نیز
به خود گرفته:
«روسيه: اوکراين بايد براي حفظ تماميت
ارضي خود سياست بيطرفي را در پيش گيرد.»
منبع: واحد مرکزی خبر، 9 بهمنماه 1393
به عبارت دیگر، مسکو پیام میفرستد که
اگر سیاست بیطرفی در میان نباشد، تمامیت
ارضی نیز در کار نخواهد بود! ولی اشتباه نکنیم، روسیه به هیچ عنوان قصد تجزیة اوکراین را
ندارد؛ این مجموعه سیاست «حفظ تمامیت
ارضی» است که اینجا تبدیل به اسب ترویا شده!
اظهارات مسکو به این معناست که اگر اوکراین میخواهد چرخش به غرب داشته
باشد هیچ اشکالی ندارد، میباید حضور
بلاانقطاع «تنش» را نیز در زمینة داخلی و بینالمللی بپذیرد! تنشی که نه فقط برای کییف مشکلات عمدة امنیتی
و اقتصادی درازمدت به همراه میآورد، که
وزنة سنگین مالی خواهد بود بر دوش اتحادیة اروپا.
اتحادیهای که با بحران غیرقابل حل مالی و اقتصادی دست به گریبان شده! جالب اینکه،
از قضای روزگار در اوکراین نیز همچون نمونة یونان، «خروجی» از بحران در هر صورت به ضرر غرب تمام
خواهد شد! اهرمهای سیاستگزاری روسیه
ـ روستبارهای اوکراین ـ یا کییف را به درون اوراسیا میکشانند، یا ابزاری خواهند شد جهت فرسایش هر چه بیشتر
اتحادیة اروپا در مرزهای شرقیاش! باید
دید زمانیکه آمریکا فرمان «کودتای» سوم اسفند را در کییف به پیادهنظام خود
داد، تا کجای این قضیه را خوانده بود! حال اوکراین را رها میکنیم و میرویم به سراغ
سوریه.
از قضای روزگار، در سوریه نیز
زمانیکه کاخسفید فرمان حمله را صادر کرد،
قضیه را تمام شده میدانست! ولی
در دمشق هم کارشان بجائی نرسید؛ بشار اسد
به تدریج تبدیل به شخصیت «لائیک» و رفرانسیل منطقه میشود. وی در
مصاحبة اخیرش با «فارین افرز»، رسماً «اسلام سیاسی» را به عنوان پایه و اساس
تروریسم به زیر سئوال برده:
«[رجب اردوغان] به اخوان المسلمین، نخستین سازمانی که اسلام سیاسی را مطرح کرد تعلق
دارد. و القاعده بر اساس همین ایدئولوژی تشکیل شده. به همین دلیل اردوغان از داعش حمایت میکند[...]»
منبع: سایت «کمیته والمی»، مورخ
29 ژانویه 2015
و حکومت ملایان هم این اظهارات را یواشکی سانسور کرد، و به کوفتن بر طبل اتحاد با سوریه ادامه
داد! خلاصه رسوائی پشت رسوائی برای اسلامگرایان نزدیک
به آتلانتیسم، نه صرفاً در منطقه که در کل جهان به ارمغان
آمده!
در چنین شرایط اسفباری است که میباید
سفر ولایتی به مسکو را مورد بررسی قرار داد.
حکومت اسلامی اگر میخواهد هنوز سر پا باقی بماند، میباید
از سیر تا پیاز همه چیز را از نو «بسازد!»
چرا که، در منطقه هم از اسلام
سیاسی ـ اسلام مورد حمایت غرب ـ دنبالهروی کرده، هم نزدیکترین دولت منطقه به پاکستان به شمار
میرود، هم کودتای اوکراین را «انقلاب
مردم» خوانده، و هم هر کجا که آمریکا تفی
بر زمین انداخته به آبیاری آن مشغول شده.
خلاصه وظیفة الهی این اسب ترویا آبیاری تف ارباب است، ولی ادامة این سیاستها دیگر امکانپذیر
نیست، و تلاش محافل آمریکائی در پیش
انداختن «تحریمها» و کلیدی معرفی کردن «اسلامگرائی» در امور سیاسی، حقوقی و اجتماعی در کشور نمیتواند دیگر برای
آخوندیسم سنگر و جانپناه بسازد. دیری
نخواهد گذشت که حکومت اسلامی ناامید از پناهگاه آتلانتیسماش دست از پا درازتر تسلیم
فشارهای منطقهای خواهد شد، و شاید جهت به تأخیر انداختن همین تسلیم است که
بیترهبری دست از پا درازتر ولایتی را به مسکو فرستاده.