۸/۲۶/۱۳۹۱

خشتک و خوارزم!




 

 

همانطور که دیدیم،  باراک اوباما،   حداقل بر اساس آمار «رسمی»،  دورة دوم ریاست جمهوری‌اش را با کسب آرای بسیار و مشروعیت گستردة‌ «مردمی» آغاز کرد.  اگر چه  تاکنون ایالت‌های ساحل غربی از جمله کالیفرنیا،   اورگان و واشنگتن،   پیوسته به نامزدهای حزب دمکرات نظر «بهتری» نشان ‌داده‌اند،  و اغلب دمکرات‌ها با استفاده از آرای همین ایالات پای به کاخ‌سفید گذارده‌اند،   اینبار جهت احراز مقام ریاست جمهوری،  باراک اوباما هیچ نیازی به آرای این ایالات نداشت!    آمار «رسمی» وزارت کشور،   اوباما را فقط چند ساعت پس از آغاز رأی‌گیری به مقام شامخ ریاست جمهوری رسانده بود!  و بازی موش‌وگربه‌ای که پیرامون «شمارش» آراء ایالت فلوریدا در ساحل شرقی به راه افتاد بیشتر قایم‌باشک می‌باید تلقی شود تا «بازشماری.»  

 

با این وجود،   داده‌ها به صراحت حاکی از آن است که،   «مشروعیت» کسب شده برای اوباما اگر در داخل مرزها برای رئیس جمهور رنگین‌پوست وجهه‌ای قابل توجه به همراه آورد،   نتوانست در سیاست خارجی ایالات متحد تغییری ایجاد کند.   و همچنان که پیشتر نیز در مطلب «نفت گهربار» گفتیم،   بر خلاف گذشته‌ها،   برآیندی از مجموعه سیاست‌های روسیه،  چین و هند است که نهایت امر امروز سیاست خارجی ایالات متحد را تعیین خواهد کرد؛   نه الزامات کاخ‌سفید و یا سنا!

 

همانطور که حدس می‌زدیم،  سیاست خارجی ایالات متحد،  حداقل پیرامون مسئلة فلسطین و اسرائیل، پس از پیروزی «درخشان» آقای اوباما،  پای در حیطة آزموده‌ شده‌ای گذارد!   همان «میدانی» که پس از هر انتخابات آمریکا تحت عنوان «مذاکرات صلح خاورمیانه» گشوده می‌شد،   و برای کاخ‌سفید و متحدان‌اش زمینة‌ مساعدی جهت فراهم آوردن بهانه‌های لازم برای خروج تل‌آویو از همین مذاکرات می‌آفرید.    با این وجود،   اینبار مایة «مذاکرات» نگرفت؛   و طی چند روز گذشته،   حماس و اسرائیل پای در نوعی جنگ ناخواسته گذارده‌اند که امروز «نهایت» و نقطة خروجی آن به هیچ عنوان «روشن» نیست.

 

برخلاف روال معمول،   الهامات «اسلامی ـ انقلابی» سازمان حماس  ـ سازمان مذکور از پایه و اساس ساخته و پرداختة محفل آریل‌شارون است ـ  اینبار نتوانست برای اسرائیل «زمان» بخرد.   چرا که در منطقه سیاست جدیدی فعال شده که فقط نامی از «حماس» دارد! و این سیاست می‌رود تا همان بلائی را بر سر تل‌آویو،  حکومت جمکران،  شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس و فکل‌کراواتی‌های آنکارا بیاورد که با جنگ 33 روزه نیز برسرشان آورده بود! 

 

باری اوباما که با خیال راحت و مشروعیت «مردمی» فراگیر،   طبق معمول به آهنگ «ما فلسطین را به رسمیت نمی‌شناسیم»،   مشغول ترنم و قر و قنبیله بود،  تا بتواند باز هم زمینة «شکست مذاکرات» صلح را فراهم آورد،  متوجه شد که «گز نکرده جر داده» و آنچه جر خورده هم خشتک شلوارش نیست!  چرا که اینبار با پف‌ونم نمی‌توان ردای جنگ‌طلبی را بزک کرد.   اصلاً مسئلة فلسطین در میان نیست؛   مسئله این است که روسیه و هند اجازه نخواهند داد آمریکا و شرکای‌اش هم در سوریه «لات‌بازی» به راه اندازند؛   هم دست‌نشاندگان‌شان را در جمکران در جایگاه گماشتة مخصوص آتاترکی‌های آنکارا بنشانند  و هم شیخک قطر را با تنبان گل‌منگلی از زیر لحاف حرمسرا بیرون کشیده و به سیاستگزار اصلی منطقه تبدیل کنند!  به هیچ عنوان!   دورة ‌اینکارها دیگر گذشته.  ولی برای تفهیم این  مطلب «ساده» لازم آمده بود که آقای اوباما،  علاوه بر شنیدن صدای خشک «جر خوردن»، درد ناشی از آن را هم حس کنند که کردند!  

 

دکان «جنگ‌سازی» و «آتش‌افروزی» تل‌آویو که پس از جنگ 33 روزه در مرزهای شرقی‌ و حتی در درون خاک لبنان تعطیل شد،   اینبار می‌رود تا در نوار غزه نیز «تخته» شود.  موشک‌‌‌هائی که به ادعای رسانه‌ها توسط تشکیلات «حماس» به سوی «اهداف» اسرائیلی شلیک می‌شود و امروز به حوالی سفارت ارباب،   یعنی طویلة یانکی‌ها در قلب پایتخت اسرائیل هم اصابت کرده،  به صراحت نشان می‌دهد، که اینبار حماس  خوب می‌داند «کجاها» را باید بزند!  

 

البته حماس به قول معروف «سگ کیست که از این غلط‌ها بکند!»   اسماعیل هنیه تا همین چند ماه پیش از رجب اردوغان،   فوتبالیست «فنربچه»‌ و پادوی پنتاگون در ترکیه گدائی نان و کباب می‌کرد.   هنیه و موشک‌اندازی به سفارت آمریکا؟!  استغفرالله!   رهبرحماس اگر در خواب هم می‌دید که بدون تعظیم و تکریم از برابر سفارت آمریکا گذشته،  از ترس رختخواب‌اش را تر می‌کرد!  موشک‌اندازی که هیچ،   هنیه حتی جرأت «تعظیم» و تکریم به سفارت آمریکا را هم ندارد.   این موشک‌ها عین همان موشک‌های «حزب‌الله» لبنان‌اند.  این   حزب‌الله ارتش ناتو را که تحت عنوان  «تساهال»،   ملت‌ها را به موشک می‌بندد،‌ خرد و خمیر کرد،  و حالا نوبت به «حماس» رسیده تا خشتک بعضی‌ها را در غزه «جر» بدهد. 

 

از شما چه پنهان،   «جر» خوردن این خشتک که خیلی هم مفرح است،  حال خیلی‌‌ها را خراب کرده.   در ایران،  در رأس این «خیلی‌‌ها» جناح خط‌امام و علی خامنه‌ای نشسته.   جناحی که تمامی «باند» کودتای 22 بهمن 57،   از توده‌ای و فدائی و مجاهد گرفته تا آخوند و «ملی مذهبی» و خصوصاً باند «شیخ‌وشاه» را شامل می‌شود.  اینان که جملگی فرزندان «خلف» کودتای میرپنج‌اند،  تنها امیدشان باقی ماندن انگلستان در میدان سیاستگزاری ایران است.  و اینک که موشک‌های حماس قلب سیاستگزاری‌های «سنتی ـ استعماری» لندن را نشانه رفته، ‌ سخت «خود ریده‌ حال» شده‌اند.

 

این «موشک‌ها» سیاستگزاری‌های لندن و پاریس را در سوریه به بن‌بست کشانده.   اسلامگرایان «بهار عرب» که با حمایت‌های مالی غرب در تونس،  مصر و لیبی به قدرت رسیده‌اند بر اساس هیاهوسالاری‌های رایج می‌باید از مواضع «ضداسرائیلی» حماس نیز حمایت کنند.  تاکنون این «حمایت‌های» رسانه‌ای راه‌گشای تل‌آویو برای خروج از روابط سازندة منطقه‌ای و دامن زدن به تنش‌های نظامی بوده.   ولی «موضع» ضداسرائیلی کنونی به قول ظریفی «فلان‌اش توی توپ افتاده!»   زورش زیاد شده،   و خلاصه «اسلامگرائی» خرج‌اش از دخل بهار عرب فراتر می‌رود!   به همین دلیل رئیس جمهور «اخوان‌المسلمین» در مصر از اسرائیل می‌خواهد تا به غزه «حمله» نکند!  ایشان حق دارند،  چرا که موجودیت اسرائیل مدیون حضور حماس در غزه است.      

 

بله،  قصه را دنبال کنیم.  تا پیش از 14 نوامبر 2012،  «اتحادیة عرب»،  که در واقع می‌باید آن را شاخة فرامرزی سازمان سیا در خاورمیانه تلقی کنیم،‌  رسماً خواستار دخالت نظامی «شیوخ» قطر و عربستان و لش‌ولوش‌های «جهادی» در سوریه بود!   از شما چه پنهان در نشست دوحه،  روضه‌خوان یکی از مساجد دمشق را هم به عنوان «رهبر» مخالفان بشار اسد در بوق گذاشته بودند!  حال باید دید این «اتحادیه» با جنگ «نوع جدید» بین اسرائیل و حماس چه خاکی بر سرش می‌ریزد؟  آنچه مسلم است در این شرایط جبهة سوریه به حاشیه رانده شده و اتحادیة کذا می‌باید یا از اسرائیل حمایت کند یا از «جنگ جدید!» 

 

ولی از همه جالب‌تر موضع اروپائی‌‌هاست.  این‌ها که انتظار چنین صورت‌بندی پیچیده‌ای را نداشتند،  آناً از طریق سخنگویان «رسانه‌ای» خود که گویا «تحلیل‌گران» برجسته‌ای نیز به شمار می‌روند به این نتیجه رسیدند که بهتر است سلفیست‌ها را به عنوان «لولو» علم کنند: 

 

«[...] اگر حماس این حملات را متوقف نکند،  جهادیون و سلفیست‌ها در غزه از حماس قدرت‌شان بیشتر شده،  ابتکار عمل را به دست خواهند گرفت!»‌     

منبع:  فیگارو،  16 نوامبر 2012   

 

جای تعجب نیست که همین «منابع» رئیس مقتول عملیات نظامی حماس،  احمد الجعبری را «دشمن» جهادیون و سلفیست‌ها بخوانند و چنین وانمود کنندکه «تندروها» به خون الجعبری تشنه بوده‌اند!  خلاصه،   به قول معروف حضرات تلاش می‌کنند از ایشان «تصویر دلپذیر» ارائه دهند!  در ایران از این تصاویر دلپذیر کم نداریم،   «اسلامگرایان معتدل»،  آخوندهای میانه‌رو،   اصلاح‌طلبان «دمکرات» و مردمی،  و ... و اینک الجعبری هم در نظام رسانه‌ای غرب تبدیل شده به نوعی محمد خاتمی؛  از قماش «شهید!»   البته اینبار اهداف متفاوت است.  غرب به حساب خود می‌خواهد روسیه و هند را با سلفیست‌ها تهدید کند.  یعنی همان عملی را تکرار کند که در لیبی کار دست‌شان داد و سفیرکبیر آمریکا را با آن وضعیت هولناک به مسلخ کشاند.  ولی با توجه به تفاوت موضع سوزان رایس با هیلاری کلینتن پیرامون قتل سفیر کبیر آمریکا در لیبی،   و همچنین محاکماتی که در آن پتریوس می‌باید پاسخگوی این «جنایت» باشد،  بعید به نظر می‌رسد که آمریکا پای در این میدان گذاشته از مواضع لندن حمایت کند.   

 

با اینهمه خوش‌خیالی باراک اوباما هم حکایتی است.   در تاریخ 15 نوامبر 2012،  کاخ‌سفید در واکنش به شرایط نوین اعلام داشت،   «حماس دلیلی برای خشونت و حمله به اسرائیل ندارد!»  این بیانات گهربار پس از آن منتشر شد،  که 13 غیرنظامی در حملات موشکی اسرائیل به قتل رسیده بودند!   البته،  اگر این «حماس» همان حماس «سابق» می‌بود،   باراک اوباما موضع درستی اتخاذ کرده بود؛   ولی چه بگوئیم که اینبار باد خنک از «جانب خوارزم وزان است!»  

 

 

 

 

 

 

 

   

  

 

 ..