۵/۱۲/۱۳۸۷

هنجارهای «روز»!



چه نشسته‌اید که بر اساس گزارشات «رسمی» یک سازمان دولتی، البته جهت ارعاب مردم، منبعد هر کس با پراکسی روی خطوط اینترنت آفتابی شود، «اعدام باید گردد»! چرا که رنگ چشم، رنگ مو، قد، وضعیت «تأهل»، حتی دورباسن مادر محترم‌اش را مخابرات جمکران از همان پراکسی می‌گیرد و «ذخیره»‌ می‌کند! وقتی هم برای «ادامة» تحصیل راهی دیار «کفر» می‌شود، دم در فرودگاه سربازان ریش‌دار امام زمان جلویش را می‌گیرند و می‌گویند: «کجــا مـــی‌روی؟! کجـــا مـــی‌روی؟!»

البته همانطور که گفتیم این «قضیه» صرفاً برای ارعاب مردم مطرح شده. ولی بررسی جزئیات این تبلیغات احمقانه آنقدرها هم خارج از لطف نیست. گویا یکی از دکه‌های کاسبی در حکومت اسلامی، تحت عنوان «سازمان ملی جوانان»، بجای برنامه‌ریزی تابستانی برای جلوگیری از بیکاری و ولگردی جوانان کشور، گزارش «چشم‌گیری» از فعالیت‌های اینترنتی ایرانیان در حکومت امام‌زمان ارائه داده. اگر می‌گوئیم «گویا»، از اینروست که هر چه گشتیم متن اصلی این «اظهارنامة» دولتی و مفتضحانه را به دست نیاوریم! به هر تقدیر اگر نویسندة این وبلاگ با تمامی امکاناتی که در اختیار دارد قادر نیست به متن اصلی این «گزارش» دست پیدا کند، و بالاجبار جهت فراهم آوردن یک تحلیل مجبور می‌شود از متن‌های مختلفی که در سایت‌های متفاوت منتشر شده استفاده کند، معلوم می‌شود که اصولاً از پخش و چاپ چنین «گزارشی»، اهدافی جز «اطلاع‌رسانی» مد نظر بوده! در همینجا عنوان می‌کنیم که «شیرة» این به اصطلاح «گزارش»، همانطور که می‌توان حدس زد، بر پایة ارتباط کاربران ایرانی با «سکس» استوار شده!‌

به عبارت ساده‌تر، حکومت مفتضح اسلامی که جز شکم و زیرشکم آخوندها و اوباش حوزه و بازار در مملکت‌مان گویا هیچ «گرفتاری» دیگری نمی‌بیند، پر واضح است که در اینترنت و ارتباطات اجتماعی نیز درگیر «سکس» باشد! آنهم از نوع «حرام»! به هر تقدیر آنجا که اوباش نانخور حکومت سعی دارند بر روابط آزاد اجتماعی به «فرمودة» مشتی اراذل تأثیری «حکومتی» بگذارند، همزمان «تأثیرات» دیگری را هم بر جامعه تحمیل خواهند کرد. به عبارت دیگر اگر جامعه خود را با ممنوعیت‌هائی در ظاهر امر هماهنگ می‌کند، فقط برای آن است که بتواند بعدها بر مسیر آن‌ها تأثیرات ممکن را نیز اعمال کند. با این وجود از آنجا که ملاجماعت به حساب خودش خیلی «متفکر» است، و مرتباً از «انحرافات»‌ انتقاد می‌کند، بهتر است ما هم «انحراف» را اینبار از زبان آدمیزاد تعریف کنیم!

چرا که از نظر تاریخی، در جوامع بشری «انحراف» را صرفاً در رابطه با «هنجارهای» رایج تعریف ‌کرده‌اند. به عبارت دیگر، بر خلاف آنچه ملایان تحت تأثیر تفکر فاشیستی و حاکم بر ادیان ابراهیمی عنوان می‌کنند، «انحرافات» حتی در چارچوب‌های تاریخی آن به هیچ عنوان ارزش‌هائی «فرااجتماعی» نیستند! با این وجود این امر را نمی‌باید فراموش کرد که جامعة بشری، پس از طی هزاره‌‌ها که از پایه‌ریزی آن می‌گذرد، امروز توانسته به داده‌هائی جهانشمول در زمینة هنجارها دست یابد! به طور مثال کمتر جامعه‌ای، حتی در قبایل «وحشی» آمازون می‌یابیم که در آن‌ها «دزدی»، «آدمکشی»، «زورگوئی»، و ... «هنجار» تلقی شود!

ولی بشر از دورة قبایل فاصلة زیادی گرفته، در نتیجه نمی‌توان صرفاً در چارچوب‌هائی فرضی، قبیله‌ای، گروهی و گروهکی، دست به تعریف «هنجار» زد! به همین دلیل است که در جوامع دمکراتیک «هنجار» را برخاسته از الهامات حقوقی تعریف می‌کنند، به عبارت دیگر، عمل «به‌هنجار» همان عملی است که از نظر «حقوقی» نیز بتواند قابل دفاع باشد. مسلم است که در جوامع دمکراتیک هنجارها و قوانین در ارتباط با یکدیگر «متحول» می‌شوند، و اگر برخی صاحب‌نظران بتوانند رابطة استخوانی «هنجار ـ قوانین» را در بحث‌هائی قابل انتقاد بدانند ـ به این بحث‌ها پای نخواهیم گذاشت ـ رابطة اندام‌وار این دو ساختار، در مقام خود یک اصل غیرقابل تردید در حاکمیت یک نظام دمکراتیک خواهد بود. یعنی اینکه، تغییر «هنجار»، نهایت امر می‌باید به تغییر «قوانین»‌ منجر شود.

ولی در جوامعی که رابطة اندام‌وار میان «هنجار» و «قوانین» از میان می‌رود، مشکل می‌توان هنجار را اصولاً تعریف کرد! و به همین دلیل، تعریف «انحراف» نیز دچار مشکلی اساسی خواهد شد، چرا که «انحراف» فقط در رابطه با «هنجار» قابل تعریف است! در رأس اینگونه جوامع هیئت‌حاکمه‌ای قرار می‌گیرد که تعریفی «انتزاعی» و زمانشمول از «هنجار» را در درون خود پیوسته «بازتولید» می‌کند! ‌ به عبارت دیگر در این نوع نظام‌ها، ارتباطی میان تحولات اجتماعی و قوانین و هنجارهای رایج وجود نخواهد داشت. این جوامع را استبدادی می‌خوانند، و در چنین جوامعی «هنجارها» نتیجة تحمیل مشتی پیش‌فرض از سوی هیئت حاکمه بر جامعه است، و از آنجا که این پیش‌فرض‌ها نتیجة تغییر در چارچوب روابط واقعی جامعه نخواهد بود، رابطة حاکمیت و قوانین حاکم هر چه بیشتر با مردم منقطع شده، زمینة فروپاشی فراهم می‌آید.

با این وجود، در چنین جوامعی فروپاشی منفور‌ترین پدیده‌ها نخواهد بود؛ چرا که پیش از فروپاشی، جامعه به دلیل عدم برخورداری از یک «هنجار»‌ تعریف شده و مقبول، از درون دچار چندپارگی (اسکیزوفرونی) می‌شود! روابط اجتماعی هنجارهای خود را از دست می‌دهد، خشونت، عدم احترام به قوانین، زورگوئی، نادرستی و فساد بر روابط حاکم شده، حاکمیت مجبور می‌شود که هر چه بیشتر جهت حفظ موجودیت خود در انتزاع قرار گرفته، در برابر مردم به خشونت متوسل شود! این چرخة نامیمون تا به آنجا ادامه می‌یابد که خشونت اعمال شده از جانب حاکمیت روزی از روزها تبدیل به خشونت توده‌ها در برابر قدرت شود؛ در این لحظه است که حاکم و محکوم جای خود را عوض می‌کنند، ولی این نوع جابجائی قدرت به هیچ عنوان مشکل مردمان را حل نخواهد کرد؛ تجربه‌های ناموفق انقلابی نشان داد که این «نسخه»، اگر از طرف برخی بسیار «شیرین» و اعلا می‌نماید، به هیچ عنوان منجر به درمان دردها نخواهد شد.

همانطور که استدلال بالا نشان داد، در جوامع استبدادی، معمولاً عملکرد حاکمیت به دلیل قرار گرفتن در انتزاع و به دور از روابط اجتماعی، خود تبدیل به نوعی «ناهنجاری» می‌شود. به طور مثال، همانطور که شاهدیم، در ایران گروه‌هائی از اوباش تحت حمایت حاکمیت با مردم مرتباً درگیر می‌شوند؛ اوباشی که خود را نمایندگان «هنجار» اجتماعی معرفی می‌کنند! به صراحت بگوئیم، «هنجار»، جهت تحمیل خود نیازمند حضور پیوسته و فراگیر اوباش و اراذل نیست!‌ آنچه نیازمند تحمیل پیوسته و گسترده در میان مردم می‌شود «ناهنجاری» است، نه «هنجار»!‌ کسانیکه با توسل به خشونت گسترده قصد دارند نوعی «هنجار» را بر روابط اجتماعی تحمیل کنند، درست همانند افرادی عمل می‌کنند که جهت «ارضاء» جنسی دست به خشونت می‌زنند! این افراد معمولاً از بحران‌های شدید شخصیتی در رنج‌اند؛ ولی از منظر اجتماعی در جامعة ایران، این بحران شدید شخصیتی پای به بنیاد مذهب گذاشته، و تبدیل به نوعی (اسکیزوفرنی) در بنیادهای مذهبی شده!‌ مذهب رابطة اندام‌وار خود را در این مقطع با جامعه از دست داده،‌ درست به همان صورت که یک بیمار اسکیزوفرن رابطه‌اش با واقعیت قطع می‌شود. مذهب که تا چند دهة پیش می‌توانست با حمایت‌های معنوی و مادی قشرهای مختلف مردم مسیر خود را به راحتی در سطح جامعه بگشاید، امروز جهت حفظ موجودیت خود بالاجبار به تحمیل، تحمیق و تطمیع گروه‌های اوباش روی آورده.

در نتیجه با بازگشت به مطالب بالا می‌بینیم که حاکمیت در چنین رابطه‌ای مشکل می‌تواند «هنجار» و در نتیجه «انحرافات» را تعریف کند. تعریفی که حکومت اسلامی ارائه می‌دهد یک پیش‌فرض صرفاً حکومتی است، تعریفی که بدون ارتباط اندام‌وار با مسائل اجتماعی ارائه می‌شود، چرا که این حکومت خود ارتباط اجتماعی‌اش را دیگر از دست داده، در نتیجه تعریفی که از انحرافات ارائه می‌کند، در ساختار حقوقی فاقد هر گونه وجاهت قانونی خواهد بود.

از قدیم‌الایام گفته‌اند، قانون می‌باید قابلیت اجراء داشته باشد! به عبارت دیگر، نمی‌توان قانونی به مورد اجرا گذاشت که با روح اجتماعی و اعتقاد و تمایلات توده‌های مردم در تضاد کامل قرار می‌گیرد. این اصل نشان می‌دهد که اگر فروپاشی اعتقادات مذهبی، خصوصاً در میان جوانان ایران، که خود نتیجة سوءمدیریت جامعه بوده در روزهای آینده مورد «تأئید» قرار گیرد، نهایت امر جامعه راه به اتخاذ مسیرهائی «فرامذهبی» باز خواهد کرد.

نمی‌توان این اصل را از نظر دور داشت که برخورد غیرانسانی با مردم در کوچه و خیابان و به زیر پای گذاردن حقوق فردی انسان‌ها، خود یک «انحراف» از روند زندگی اجتماعی است. برخوردی است «ضد اجتماعی» که نتیجه‌اش پرورش نطفه‌های «ضدیت با ارزش‌هائی» خواهد بود که خشونت‌طلبان مبلغ آن هستند. آنقدرها تفاوت نمی‌کند که تبلیغات دولتی به مردم چه «تفهیم» ‌کند، چرا که در بالا عنوان کردیم، «حکومت رابطه‌اش را با مردم از دست داده!» حکومت می‌تواند این اعمال را که نوعی «ناهنجاری» علنی است، تحت عنوان به ارزش گذاردن «فضائل» مورد تأئید هم قرار دهد! ولی نتیجة چنین تبلیغاتی فقط «تف سر بالا خواهد بود!» چرا که مردم خود را برای استقبال از «ناهنجار» و جایگزینی آن با «هنجار»، از دیرباز آماده کرده‌اند. روزگاری در کشور آلمان، فروانداختن یهودیان در آتش به دستور هیتلر نوعی «فضیلت» و «هنجار» شده بود، ولی چنین اعمال ضدبشری نمی‌تواند در مسیر فرهنگ انسانی توجیه پذیر باشد.

با اینهمه، انتظار نداریم که آنچه در بالا آمد در حد درجة فهم و شعور اوباشی باشد که به دست اجنبی و جهت چپاول اموال ما ملت بر تخت سیاه حاکمیت و «روسپی‌گری سیاسی» در ایران تکیه زده‌اند. درک چنین مسائلی از فهم اینان بسیار فراتر است. انتظار نداشته باشیم که این اراذل قادر به درک مسائل یک کشور و یک جامعه باشند. این خودفروختگان در جهنمی که برای خود و ملت ایران ساخته‌اند، در بهترین شرایط ممکن وظیفه‌شان به قدرت رساندن مشتی نوکر جدید و تازه‌نفس برای خدمت در بارگاه امپریالیسم جهانی خواهد بود!

بارها گفته‌ایم و این مسئله را باز هم تکرار می‌کنیم که یک حاکمیت وابسته صرفاً مجموعه‌ای «بسته» و «گسسته» از فضای سیاسی کشور معنا نمی‌دهد؛ این نوع حاکمیت «اوپوزیسیونی» به همان اندازه وابسته و نوکر پایه‌ریزی خواهد کرد. این «اصل» را طی دوران سلطنت پهلوی شاهد بوده‌ایم، و دیدیم آنان که سال‌های دراز دم از «استقلال» و مبارزه برای «آزادی» ملت زدند، نهایت امر در هنگام دست‌یابی به قدرت چگونه مردم این مملکت را به دستور اجنبی در سیاهچال استبداد فروافکندند. امروز نیز در بر همان پاشنه می‌چرخد. برای آنکه از موضوع کاملاً به دور نباشیم بر می‌گردیم به مسئلة «سکس» از دیدگاه حکومت آخوندها در اینترنت!

بالاتر اشاره کرده‌ایم که این «گزارش» بسیار نایاب است!‌ ولی بررسی چند و چون آن آنقدرها از اهمیت برخوردار نخواهد بود. نخست اینکه «آمار» ارائه شده در این گزارش به هیچ عنوان نمی‌تواند زمینه‌ای واقعی و اجتماعی داشته باشد. به طور مثال، گزارشگران با تکیه بر این «آمار» ادعا دارند که:

«بيش از 55 درصد کاربران اينترنت در ايران که معادل 12 ميليون نفرند به جستجوی سايت‌های سکسی مبادرت می‌کنند.»

این آمار می‌تواند صحیح باشد، می‌تواند کاملاً هم غلط از کار در آید!‌ در واقع یکی از استدلال‌های گروه‌های مخالف سانسور، بر این اصل تکیه دارد که به دلیل اعمال سانسور «تمایلات» واقعی در جامعه خود را پنهان کرده، از این مفر مبارزة اساسی و کارساز با «انحرافات» غیرممکن می‌شود. یادمان نرفته که «دکتر» احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا فرمودند: «ما در ایران همجنس‌گرا نداریم!» بله، زمانیکه این تمایل در «قانونگذار» دیده می‌شود که خود را به کوری و کری بزند، روح ‌قوانین مخدوش خواهد بود. حال می‌باید از گزارشگران «محترم» پرسید، در شرایطی که چند خط پائین‌تر ادعا می‌کنید:

«نزديک به 50 درصد کاربران برای عبور از اين فيلتر به پروکسي‌های قوی دسترسی داشته‌اند.»

با تکیه بر چه آماری و ارقامی ادعا دارید که بیش از 55 درصد افراد به سایت‌های سکسی مراجعه می‌کنند؟ چه کسی به شما چنین اطلاعاتی داده؟ ولی قضیه بیش از این‌ها خنده‌دار است که تصور می‌کنیم!‌ ادعای اینکه نزدیک به 50 درصد از کاربران به «پروکسی» دسترسی دارند، دیگر از آن داستان‌هاست. از کی تا به حال تعداد تگ‌هائی که بر روی پراکسی‌ها از داخل کشور ایران خورده می‌شود، در ادارة مخابرات حکومت اسلامی تبدیل به «داتا» شده که، سازمانی به خود اجازه دهد این «آمار» را به صورت رسمی در سطح جامعه هم پخش کند؟ این «آمار» دروغ محض است، و هیچ پایه‌ای از نظر آماری و علمی نمی‌تواند داشته باشد. ادارة مخابرات و هیچ مرجعی در کشور ایران نمی‌تواند تحت هیچ عنوان به شمار کسانی دسترسی داشته باشد که از فیلترشکن استفاده می‌کنند! شاید این «مجاهدین عصر اینترنت» فراموش کرده‌اند که یکی از خصوصیات اصلی فیلترشکن میانبر زدن مجاری کنترل است! در جای دیگری گزارشگران «دانشمند» این آمار عنوان می‌کنند که:

«97 درصد مردان متاهلی که در سايت‌های مسئله‌دار به دوستی‌های غيرمشروع روی می‌آورند، اين مسئله را از همسر خود پنهان می‌کنند.»

بله، اینهم «فرازی» است از این گزارش که از اهمیت بسیار بالائی برخوردار خواهد شد!‌ در شرایطی که به قول گزارشگران، 97 درصد از مردان متأهل روابط‌شان را حتی از همسران‌شان پنهان می‌کنند، می‌باید پرسید «آمارگران» با استفاده از چه ابزاری به این مسائل «ناگفته» دست یافته‌اند؟ علم غیب دارند، یا اطلاعات «رسمی» و «ارزشی» از چاه جمکران برای‌شان ارسال شده؟ باید به اینان گفت، شما شیر پاک خورده‌ها که معلوم است توسط چه کسانی و از کدام زباله‌دان بیرون کشیده‌ شده‌اید، حال می‌خواهید با جفنگ‌گوئی بر روی خطوط اینترنت به ایجاد فضای ترس و وحشت دامن بزنید؟ ما که عمری را در ارتباطات دیجیتالی تلف کرده‌ایم، هنوز نمی‌دانیم چگونه می‌توان به اینهمه «اطلاعات» دست اول و مطمئن دست پیدا کرد! ‌

در ثانی، حکومت اسلامی خود یکی از بانیان و پایه‌گزاران سایت‌های پورنوگرافیک در ایران است!‌ پیشتر در همین وبلاگ از اشاعة موسیقی «لوس‌آنجلسی» و فیلم‌های هولیوودی به دست اوباش حزب‌الله در مطلبی تحت عنوان «استعمارنت» سخن گفته‌ایم، و چندی پیش نیز «دقایق» سایت «شهوت‌سرا» را با تکیه بر آمار واقعی، و نه همچون تحلیل دانشگاه آزاد، «شکمی» و آش‌کشکی ارائه داده بودیم. «شهوت‌سرا» همزمان با انتشار مطالب سعید سامان در اینمورد دچار فیلترینگ شدید شد! ولی هنوز کاربران ایرانی می‌توانند با مراجعه به سایت «الکسا» از «تاریخچة» پرافتخار فعالیت‌های این سایت که به دست مخابرات و حکومت اسلامی در کشور آمریکا برای کاربران ایرانی ساخته شده بود، به «دقت» آگاه شوند. هنوز ایرانیان می‌توانند بدانند که 90 درصد مراجعان به این سایت پورنوگرافیک از «آی‌پی‌های»‌ مستقیم کشور ایران آمده بودند! به عبارت دیگر هنوز قابل تحقیق است که این سایت ماه‌های متوالی فعال بوده و هیچگونه «فیلترینگ» از طرف دولت ایران شامل حالش نمی‌شده! البته «غمی نیست!» اگر امروز این سایت به فیلترینگ دچار شده، در عوض سایت دیگری به نام «آویزون» توسط حکومت اسلامی هنوز فعال باقی مانده!

سایت «آویزون» که همزاد «شهوت‌سرا» است، امروز در مقام 67 امین سایت پر طرفدار حکومت اسلامی قرار دارد، و نزدیک به یک میلیون و 200 هزار «بینندة» ارزشی و دینی را در ماه به خود «جذب» می‌کند! و از این میان، بر اساس آمار رسمی و موثق در اینترنت، 72 درصد مراجعان از «آی‌پی‌های» مستقیم کشور ایران می‌آ‌یند! به عبارت دیگر، این سایت نیز به هیچ عنوان از طرف مخابرات حکومت اسلامی «فیلتر» نشده! به هر تقدیر، بررسی «جفنگیات» محققین این گزارش را در همینجا خاتمه می‌دهیم، چرا که این به اصطلاح «تحلیل» همانطور که می‌توان حدس زد بیشتر نوعی «تبلیغات» سیاسی و امنیتی است. نیازی به تذکر نیست که این نوع «تحقیقات» در دکان دانشگاه آزاد مسلماً زیر نظر شخص «جاسبی»، رئیس دزدهای محفل بهرمانی امکانپذیر شده!‌ ولی در این مقطع تلاش خواهیم داشت، تا به اهداف واقعی‌ای که در پس انتشار این مزخرفات و اینگونه «گزارشات» سراپا دروغ پنهان شده تا حدودی دست یابیم.

همانطور که می‌توان حدس زد تبلیغات برای «مسائل اخلاقی»‌ و احترام به «اخلاقیات» یکی از تله‌های قدیمی و «خررنگ‌کن» در نظام‌های استعماری است. این مسئله جای تعجب دارد که چگونه نظام‌های استعماری، که همه ساله میلیاردها دلار ثروت‌ ملت‌های تحت ستم را در بانک‌های خارجی به نفع رژیم‌های سرمایه‌داری «انبار» می‌کنند، زمانیکه به «اخلاقیات» می‌رسند، اینهمه «پاستوریزه» می‌شوند! بله، تبلیغات حکومت اسلامی برای «اخلاقیات» والا، عین همان تبلیغاتی است که بر علیه بلشویک‌ها در زمان سلطنت پهلوی در ایران به راه انداخته بودند. یادمان نرفته که کمونیست‌ها در ادبیات پهلوی، خصوصاً پهلوی اول و دوران حکومت قوام، زن و بچه‌های‌شان هم «اشتراکی» بودند! البته این نوع برخورد با مسائل اجتماعی به هیچ عنوان سوسیالیستی نیست!‌ این نوع برخورد خود ریشه در باورها و اعتقادات دوران فئودالی دارد.

در تفکر فئودالی است که زنان فاقد شخصیت اجتماعی‌اند، و برخورد مرد با آن‌ها به معنای برخورد «حاکم» بر سرنوشت‌ زنان تلقی می‌شود. در نظام فئودالی است که مرد می‌تواند «زن» را به «اشتراک» بگذارد، نه در تفکر سوسیالیستی! ولی خوب همانطور که می‌دانیم برای لجن‌مال کردن یک نگرش سیاسی، خصوصاً نگرشی که می‌تواند منافع اربابان را به شدت به خطر اندازد هر کاری «واجب‌» شرعی می‌شود، حتی تلفیق روح فئودالیته با ماتریالیسم، دروغ‌بافی و جفنگ‌گوئی!

پس از انتشار گزارش عالمانة «سازمان ملی جوانان»، همانطور که می‌توان حدس زد، اکثر سایت‌های مخالف‌نما، یعنی همان‌ها که مستقیماً سال‌هاست با پول سفارتخانه‌های حکومت اسلامی، سنگ منافع این حکومت را به عناوین مختلف، در خارج از کشور به سینه می‌زنند، «فرازهائی» از این «تحلیل» عالمانه را نیز در صفحات نخست خود منتشر کرده‌اند! ولی در این میان، «روزآن‌لاین» که دیگر به صراحت نقش ملیجک «بی‌بی‌سی» را بر عهده گرفته، تحلیلی هم بر این ترهات به قلم فردی به نام «شهرام رفیع‌زاده» به چاپ رسانده! «شهرام» جان که فراموش کرده‌اند، در هنگام تغییر «سنگر» ریش مبارک‌ و پاسداری‌شان را هم مثل دیگر همکاران‌ از ته بتراشند، عکس دلفریبی ضمیمة این «تحلیل» کرده‌اند که بیشتر خواننده را به یاد پاسداران نادم «امام‌زمان» می‌اندازد، تا تحلیل‌گران سیاست پیشه! به هر تقدیر این «تحلیل»، تماماً به بازگوئی مزخرفات ادعائی در «گزارش» کذا بسنده می‌کند، و همان چند خطی هم که در این وبلاگ به بررسی «دروغ‌های» شاخدار «محققین» فرضی آن اختصاص دادیم در این تحلیل پیدا نخواهیم کرد. ولی در آخر کار «شهرام جان» گویا به یاد می‌آورند که چرا اصلاً مطلب «قلمی‌» کرده‌اند، و مقصود اصلی از نگارش را اینچنین بیان می‌فرمایند:

«کانون مدافعان حقوق بشر تأکید کرده است: در صورت تصویب نهائی این طرح، آزادی بیان ‏محدودتر گشته، امنیت قضائی شهروندان به مخاطره افتاده و بر تعداد اعدام‌ها افزوده خواهد شد.»‏


البته مقصود ایشان از «طرح»، که در متن اصلی به صورتی گنگ مطرح شده، همان «طرح تشديد مجازات اخلال گران امنيت روانی» است! می‌دانیم که دولت ایثار و اسلام قرار شده همانطور که ارواح شکم‌اش، «امام» را از آسمان به زمین آورد، جرم‌هائی هم از آسمان به زمین بیاورد، تا بتواند مردم را همچون نمونة مجازات اعدام «اوباش»، به دلیل ارتکاب به «جرائمی» من‌درآوردی اعدام کند! البته این برنامه از سال‌‌ها پیش در دستورکار حکومت اسلامی قرار داشته، و به هیچ عنوان مسئلة جدیدی نیست. ولی زمانیکه شهرام رفیع‌زاده برای مطلب تحلیلی خود تیتر می‌زند:

«اتهام انحراف جنسی به 12 میلیون کاربر اینترنتی!»

‌می‌باید دریافت که خود ایشان هم مراجعه به سایت‌های پورنوگرافی، دوست‌یابی، ارتباطات مختلف، و ... را گویا «انحراف» به شمار می‌آورند! خوب، حال باید ببینیم که اصولاً آقای رفیع‌زاده خود در مقام «تحلیل‌گر»، با حکومت اسلامی چه تفاوت‌هائی می‌تواند داشته باشد؟ اگر این حکومت با جاسوسی و فضولی در روابط خصوصی و شخصی افراد، روابطی که هیچ ارتباطی با حکومت و قوانین جاری نمی‌تواند داشته باشد، قصد سرکوب و ایجاد مزاحمت برای مردم را کرده، و در این میان با تکیه بر خرافه‌های یک جامعة فئودال و عقب‌مانده، پدیده‌ای به نام «انحرافات» اجتماعی را هم به تصویب «قانونمداران» آخوند و خودفروختة خود می‌‌رساند، آقای رفیع‌زاده به چه دلیل این «انحرافات» را نخست تأئید می‌کنند، و بعد هم وانمود می‌کنند که با مجازات‌ها مخالف‌اند؟ یعنی به صراحت بگوئیم، اگر عملی «جرم» شناخته شده، مجرم می‌باید مجازات شود! ‌ شاید ایشان که مراجعه به سایت‌های پورنوگرافی و دوست‌یابی را «انحراف جنسی» لقب می‌دهند، برای «مجازات» «افراد خاطی» پروژة دیگری در نظر دارند!

ما فکر می‌کنیم، اوباش «روزآن‌لاین» و کلیة کسانیکه هنوز کله‌شان را در گنداب حوزه‌های «جهلیه‌» نگاه داشته‌اند، بهتر است در مسیر مزخرفات همان حوزه‌ها مطلب قلمی کنند! خلاصه می‌گوئیم جای حضرت آقای رفیع‌زاده موضع «مخالف» حکومت اسلامی نمی‌تواند باشد. این را ما از مدت‌ها پیش به صراحت می‌دانستیم، و می‌دانستیم که «روزآن‌لاین» امتدادی است متعفن بر حوزة جهلیة قم و قلم به مزدان ساواک! ولی ایشان بجای چاپ عکس‌های پاسداری و مکش‌مرگ‌ما بهتر بود از «پروژه‌های» سرکوب که مورد نظر جناح «بهرمانی ـ خاتمی» است، بیش از این‌ها پرده بر می‌داشتند، تا جماعت کرولالی که به امید این «طناب‌های پوسیده» به قعر چاه رفته‌، حساب‌اش را هر چه زودتر با امثال اینان روشن کند. حتماً بر اساس «نظریات» حضرت رفیع‌زاده صدها میلیون مرد و زن که در غرب و شرق همه روزه به این نوع سایت‌ها مراجعه می‌کنند، همه «منحرف‌‌اند»! و غیرمنحرف‌ها هم آقای رفیع‌زاده‌ و امام خمینی هستند!

ولی پیام ارسالی از جانب حکومت اسلامی و اربابان غربی آن در این میان کاملاً روشن است! اینان قصد القاء این دروغ بزرگ را دارند که همه چیز در جامعه تحت کنترل‌شان قرار گرفته، و اینکه حتی پراکسی‌های غیرقابل کنترل در چنگ مخابرات حکومت اسلامی است! به این ترتیب، اگر کسی فردا با پراکسی به گردش بر خطوط اینترنت بپردازد، ادارة مخابرات جمکران بر اساس تبلیغاتی که به راه انداخته، قادر خواهد بود وضع خانوادگی او را هم مشخص کند، بداند متاهل است یا مجرد، طلاق گرفته یا در حال ازدواج دوم است،‌ تعداد بچه‌ها،‌ شغل پدر، و دور کمر مادر و تعهد یا عدم تعهد اجدادش به اسلام و ولایت فقیه را هم مشخص می‌کند، غذاهای مورد علاقة‌ او نیز حتماً در فهرست داده‌ها به ثبت خواهد رسید.

در واقع حکومت آخوندی، تحت عنوان «اخلاقیات والا» قصد فراهم آوردن زمینة سرکوب مردم ایران را دارد، و آنان که با دریوزگی و پفیوزی جل و پلاس متعفن خود را در جبهة به اصطلاح «مخالف» پهن کرده‌اند، تا تحت عنوان «مخالفت»، در عمل توجیهی باشند بر فعالیت‌های ضدبشری یک نظام خودفروخته و دست‌نشانده بهتر است بدانند که مردم ایران کور نیستند! کور همان‌ها هستند که پس از سال‌ها خدمت در سپاه استعماری پاسداران، وزارت کشور و ساواک منفور جمکران امروز نویسنده شده‌اند! و به خود اجازه می‌دهند ترهات مشتی اوباش دانشگاه آزاد را تحت عنوان «مخالفت» تبدیل به وسیله‌ای جهت تهدید ملت ایران کنند! خلاصه می‌گوئیم، ساواک جمکران «می‌برد»، و این جماعت مخالف‌نما و نانخور حکومت اسلامی در خارج «می‌دوزند»! ولی این اصل را همینجا بگوئیم، آنچه می‌برند و می‌دوزند فقط خود خواهند پوشید.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

۵/۱۰/۱۳۸۷

آشتی‌ناپذیر و هسته‌ای!




همانطور که انتظار می‌رفت، با آغاز فروپاشی حاکمیت نئوکان‌ها، چرخش‌های جدید هیئت حاکمه‌ای که طی چند ماه ‌آینده «سرنوشت» ایالات متحد را در دست خواهد گرفت، ثمرات سیاسی و استراتژیک خود را یک به یک علنی می‌کند. در درجة نخست می‌باید از سقوط بی‌سابقة قیمت نفت خام سخن به میان آورد. قیمت نفت خام، به طور متوسط طی هفتة گذشته 20 درصد سقوط کرده! برای آندسته از خوانندگان که آشنائی زیادی با ارقام و آمار ندارند می‌باید عنوان کنیم که «سقوط قیمت نفت» طی هفتة گذشته، به تنهائی برابر با قیمت دو بشکه نفت طی دوران جنگ ایران و عراق است!‌ نفت خام که از 147 دلار آمریکا در بشکه به 122 دلار رسیده، سقوطی معادل 25 دلار در بشکه را نشان می‌دهد؛ بهای نفت ایران در دورة جنگ «پربرکت» با عراق، بشکه‌ای 9 دلار، آنهم به صورت «پایاپای» بوده! مسلماً دست‌هائی را که در پس چنین تغییرات استراتژیک گسترده‌ای قرار دارند، می‌باید در پایتخت‌های بزرگ جستجو کرد. در مقیاس تجارت نفتی جهان تفاوت 25 دلار برای هر بشکه در روز بالغ بر صدها میلیارد دلار می‌شود، و این چرخش عمدی در زمینة امور مالی، تبعاتی سیاسی به همراه خواهد آورد، جناح‌هائی را به سوی قدرتمداری رهنمون می‌شود، و جناح‌هائی دیگر را راهی پرتگاه‌ افلاس و ناتوانی خواهد کرد.

تغییراتی که انتخابات آینده در ایالات متحد به همراه خواهد آورد، از هم اکنون در سطوح مختلف جهانی، خصوصاً در منطقة خلیج‌فارس به سرعت جای خود را باز می‌کند. برخورد «منطقی» حاکمیت روسیه با پدیده‌ای به نام «قیمت نفت» از آن جمله است. در برابر اظهارات رئیس جمهور پوپولیست و فاشیست ونزوئلا، هوگو چاوز، مدودف، رئیس جمهور روسیه خواهان ارائة قیمتی «عادلانه» برای نفت شد. این برخورد بیشتر از آنچه نشانه‌ای از «عدالت» مدودف در ارتباط با مسئلة انرژی در سطح جهانی باشد، نشان داد که حمایت بی‌قید و شرط نئوکان‌های کاخ‌سفید از افزایش سرسام‌آور قیمت نفت دیگر به روزهای پایانی خود نزدیک می‌شود. از این پس روسیه می‌باید نفت و گاز طبیعی خود را در شرایطی به بازارهای جهانی ارسال کند که از حمایت کاخ‌سفید برخوردار نیست. سقوط بی‌سابقة قیمت نفت و برخورد «منطقی» مدودف با این مسئله‌ که به صراحت تنها منبع درآمد ارز برای کشور روسیه به شمار می‌آید، نشان داد که جهانیان باید برای روزهای «منطقی‌تری» آماده شوند.

ولی این برخوردهای «منطقی» در دیگر کشورها نیز به صراحت چشم‌انداز سیاسی را تسخیر کرده‌. همانطور که دیدیم دولت آمریکا در تلاشی نافرجام قصد آن داشت که از طریق یک کودتای نظامی، یک‌بار دیگر برای اسلامگرایان و اوباش حزب‌الله ترکیه، و در چارچوبی متفاوت، جواز فعالیت و در نتیجه امکان تسخیر قلب ملت ترک را «صادر» کند! این کودتا، هم می‌توانست یک دوره سرکوب و خفقان برای ترکیه به ارمغان آورد، و هم پس از علنی شدن محدودیت‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دولت کودتا، تصویری «دلپذیر» از «شهدای» احزاب اسلامگرا در برابر چشم توده‌های از همه جا بی‌خبر ترسیم کند. ولی دیدیم که پس از دیدار وزیر امورخارجة روسیه از ترکیه، روزنامه‌ای «رسمی» در اقدامی بی‌سابقه نام و مشخصات کودتاچیان را انتشار داد! این «ناکامی» که مستقیماً زیر نظر روسیه بر آمریکائی‌ها تحمیل شد، در نخستین گام چندین ژنرال و افسر نانخور سازمان ناتو را به جرم تلاش جهت سرنگونی دولت،‌ راهی دادگاه و زندان و بازداشتگاه کرد. در گام بعدی در کشور ترکیه، قوة قضائیه که یکی از وابسته‌ترین محافل به ارتش ناتو به شمار می‌رود سعی کرد که با غیرقانونی اعلام کردن حزب «خردرچمن»، عدالت و توسعه، روند «شهیدسازی» برای اعضای این حزب را آغاز کند، تا اگر کودتا ناکام مانده، حداقل تصویر «شهید» و «مظلوم» از اینان در افکار عمومی ساخته و پرداخته شود!

در همین راستا، اتحادیة اروپا که پیوسته نقش چرخ پنجم گاری شکستة سیاست ایالات متحد را با افتخار فراوان ایفا می‌کند، با سر و صدای زیاد به استقبال همین محکومیت قضائی رفته بود! این اتحادیه اعلام کرد که محکومیت حزب رجب اردوغان می‌تواند جهت ورود ترکیه به اتحادیه ایجاد مانع کند! چرا که در صورت این «محکومیت»، سرنوشت حزب «خردرچمن» یا یکی از «نوه‌ها و نتیجه‌های» آن می‌توانست مستقیماً به «پیش‌فرضی» علنی جهت ورود به اتحادیة اروپا تبدیل شود!‌ ولی از آنجا که مدودف «منطقی» و «انسانی» شده، کاخ‌سفید هم بهتر دید که دست از سیاست‌های «غیرمنطقی» بشوید. تئاتر تکیه بر «فرمان» قوة قضائیه که از «ممنوعیت» فرضی احزاب اسلامگرا استفادة تبلیغاتی می‌کرد عملاً به بن‌بست برخورد. این تئاتر روحوضی که مستقیماً زیر نظر سازمان سیا در ترکیه اداره می‌شود، طی سالیان دراز توانسته بود با استفاده از «شهیدپروری»‌ و «مظلوم‌نمائی‌» مشتی اوباش، متولیان مساجد، قاریان قرآن، فوتبالیست و ... را به جمعی «سیاستمدار» تبدیل کرده، آنان را به جامعة ترکیه تحمیل کند! در عمل، ممنوعیت 20 حزب و تشکل اسلامگرا طی چندین سال از طرف قوة قضائیه «نعمتی» بود که اسلامگرائی را تبدیل به مهم‌ترین چماق ایالات متحد در ترکیه کرد!‌ البته بسیاری از اروپائیان و محافل آمریکائی چون همیشه در خواب خوش بودند. این «فکربکر» که اگر کودتا امکانپذیر نشد، می‌باید با استفاده از قوة قضائیه وسیله‌ای جهت «تطهیر» اوباش حزب‌الله فراهم آورد، هنوز بر پلک‌های‌شان سنگینی می‌کرد که خبر رسید:

«دادگاه قانون اساسی ترکیه تصمیم گرفته است که حزب حاکم عدالت و توسعه را منحل نکند. ولی قضات[...] محدودیت‌های مالی علیه این حزب قائل شده‌اند.»

منبع: «بی‌بی‌سی»، مورخ 9 مردادماه سالجاری

بارها در وبلاگ‌های مختلف به روند کار سازمان سیا در کشورهای مسلمان‌نشین اشاره کرده‌ایم، یکی از مهم‌ترین ‌آن‌ها روند تبدیل اوباش به شهید و قهرمان است. روندی که در کمال تأسف در کشورمان دهه‌هاست عملاً حاکم شده! در واقع، اوباشی که به دلیل سرکوب‌های سازمان یافته، یک‌شبه تبدیل به «مظلوم» و «قهرمان‌های» آزادیخواه می‌شوند اگر در شرایط آزاد فعال باشند، جز جیب‌بری و شیادی آینده‌ای نخواهند داشت. یادمان نرود که آمریکائی‌ها اگر در ترکیه به این صراحت برگ‌های برنده‌شان را از دست می‌دهند، این روند را سال‌ها پیش در ایران، طی نمایشات مضحک «اصلاح‌طلبی» به روی پرده برده بودند. و همینجا بارها عنوان کرده‌ایم که دیگر آمریکا نمی‌تواند به صورت آزادانه بر پرونده‌های سیاسی اوباش و عوامل خود، صرفاً با تکیه بر بحران‌سازی، کودتا، آشوب، و یا حتی «انقلاب‌های ساختگی» خط بطلان بکشد. آمریکا در پی شرایط سیاسی ایجاد شده به دلیل فروپاشی دیواره‌های امنیتی جنگ‌سرد، مجبور است که تبعات عملیات سیاسی، فرهنگی و استراتژیک ساختارهای دست‌ساز خود را در درازمدت «متحمل» شود. و این شاید یکی از مهم‌ترین داده‌های استراتژیک پس از فروپاشی جنگ سرد به شمار می‌رود.

آیندة حزب عدالت و توسعه، در ساختار سیاسی کشور ترکیه، تفاوت زیادی با آیندة سید اردکانی، احمدی‌نژاد، لاریجانی و دیگر عمال حکومت اسلامی نخواهد داشت؛ اینان همگی در یک بحران واحد دست و پای خواهند زد: از یک سو در برابر افکار متخاصم عمومی قرار می‌گیرند، افکار گروه‌هائی که به غلط به امامزادة اینان جهت «معجز» دخیل بسته بودند، و از طرف دیگر به دلیل محظورات اربابان‌شان قادر نیستند «مسئولیت‌های» سیاسی را در ساختارهای وابسته و فاسد اداری، امنیتی و انتظامی به صور مختلف لوث کنند. اینان شاید برای نخستین بار طی زندگانی نکبت‌بارشان مجبور شوند متحمل پیامد اعمال خود باشند.

امروز شاهد بودیم که علی‌خامنه‌ای، رهبر حکومت آخوندها بار دیگر در سخنرانی‌ خود بر موضعی که نظام رسانه‌های جهانی آنرا «‌آشتی‌ناپذیر» معرفی کرده‌، تأکید می‌کند! نخست می‌باید گفت که از نظر سیاسی، مفاهیم این «سخن‌‌پرانی‌ها» ارتباط زیادی با معنای لغوی آن‌ها ندارد. اینکه «موضع ‌آشتی‌ناپذیر» حکومت اسلامی اصولاً در عمل چیست، و به چه کار می‌آید، جای بحث فراوان خواهد داشت. به هر تقدیر امروز در تهران شاهد دو حرکت متفاوت در بطن مسائل سیاسی هستیم؛ از یک سو دولت احمدی‌نژاد تمامی سعی خود را به کار می‌برد که مواضع دوستانة دولت را به رخ آمریکائی‌ها بکشد، و خلاصة مطلب خودشیرینی کند! و از طرف دیگر، هر از گاهی، علی خامنه‌ای را لنگ‌لنگان پشت میکروفون می‌آورند تا مواضع «آشتی‌ناپذیر» دولت را یادآور شود!‌ از این دوگانگی می‌توان چنین نتیجه گرفت که طرف‌های صحبت دولت احمدی‌نژاد و علی‌خامنه‌ای دو جناح متفاوت‌اند. اگر احمدی‌نژاد سعی در به اثبات رساندن مراتب نوکری خود دارد، خامنه‌ای با تکیه بر همان ارباب اولی، که گویا دل در گرو احمدی‌نژاد گذاشته، سعی دارد به سرطویلة قدرت‌های دیگر جفتک‌ اندازی کند.

در این میان، «بی‌بی‌سی» دست در دست رادیوهای فردا و صدای‌آمریکا، علاقة فراوانی به سازش‌ناپذیری‌های علی خامنه‌ای نشان می‌دهد، و در هر فرصت بر این امر تأکید می‌کند! به عبارت دیگر، تلاش تمامی این خبرگزاری‌ها «تفهیم» این مطلب به خوانندگان و شنوندگان است که «علی گدا» کوتاه نخواهد آمد! و اینکه این فرد حرف آخر را می‌زند! می‌دانیم که اگر این حکومت اصولاً حرفی برای گفتن داشت جز «غلط‌کردیم» و ما را ببخشید، بگذارید برویم سر روضه‌خوانی‌هایمان چیزی دیگری از دهانش بیرون نمی‌آمد. ولی همانطور که در بالا گفتیم، اگر «ببخشید» و «غلط کردیم» در ترکیه به کار نیامده، در تهران هم به طبع‌اولی به درد نخواهد خورد. با این وجود «بی‌بی‌سی» امروز از قول علی‌خامنه‌ای می‌نویسد:

«[...] ملت ايران به دنبال استفاده از انرژی هسته‌ای برای تأمين برق است، اما می‌گويند چون اينكار، به شما توانائی می‌دهد ما نخواهيم گذاشت.»

بله، در شرایطی که مردم و خصوصاً جوانان ایران با شکم گرسنه، بی‌خانمان، بیکار، و بی‌آینده، بر سر بزرگ‌ترین منابع نفتی و گازی جهان به ولگردی و فروش مواد مخدر و یا دیدار اجباری از زندان‌ها مشغول‌اند، حکومتی که خود را نمایندة یک «انقلاب مردمی» معرفی می‌کند، خاموشی‌های برق در پایتخت را هم به گردن همان‌هائی می‌اندازد که جلوی «غنی‌سازی‌های» فرضی حکومت «خردرچمن» را گرفته‌اند! ‌ رهبر آخوندها می‌فرمایند، «تولید برق به شما توانائی می‌دهد!» ما هم می‌دانستیم که تولید برق می‌تواند در شرایط ویژه‌ای به دولت‌های ویژه‌ای توانائی‌هائی بدهد، ولی اینکه برق تولید شده می‌باید وسیله‌ای جهت «سیاست‌بازی» و لات‌بازی مشتی اوباش باشد، و تهدید نظامی و مستمر یک قدرت‌ خارجی را برای ملت ایران به ارمغان بیاورد، دیگر از آن حرف‌هاست. در ثانی مگر فناوری تولید برق فقط هسته‌ای است؟ کدام احمقی توصیه کرده که کشوری با صدها میلیارد مترمکعب گازطبیعی، برای تولید برق مصرفی مردم حتماً می‌باید رآکتورهای برق هسته‌ای داشته باشد؟ حال می‌باید برای تولید برقی که به هزار وسیلة مختلف امکانپذیر است 70 میلیون ایرانی تبدیل به گوشت دم توپ جهت پیشبرد سیاست‌های یک قدرت استعماری شوند؟

البته این سئوالی است که مسلماً علی‌خامنه‌ای ترجیح می‌دهد بی‌پاسخ بماند، راستش را بخواهید این «آدم‌نمائی» که من می‌بینیم اصلاً نمی‌داند «برق» چیست! ولی همانطور که در بالا گفتیم، این «برق» نیز به سرنوشت «اسلام‌گرائی» اردوغان دچار خواهد شد. تبعات این اسلام‌گرائی، و تمایل بیمارگونه به «برق‌هسته‌ای» از پروندة این جناح‌ها نمی‌تواند پاک شود. خلاصه می‌گوئیم، آمریکا نمی‌تواند اینان را به هیچ عنوان و با توسل به هیچ ترفندی از تله‌ای که در آن گرفتار آمده‌اند «نجات» دهد! و روزی خواهد رسید که سئوال بالا را همین علی خامنه‌ای بالاجبار پاسخ خواهد گفت. آنروز زیاد هم دور نیست.







...


۵/۰۷/۱۳۸۷

انگولک‌چی و عدم تعهد!



آن‌ها که نخستین روزهای بحران فراگیر کشور را در سال‌ 1357 به یاد دارند، بحرانی که به کودتای 22 بهمن انجامید، اگر کلاه خود را «قاضی» کنند، از بررسی این فضای حزن‌انگیز که نهایت امر به حاکمیت اوباش حوزه و بازار، تحت نظارت سازمان سیا منجر شد درس‌های بزرگی خواهند گرفت. نمی‌باید فراموش کرد که بررسی شرایط «واقعی» و تحلیل فضای سیاسی‌ای که رژیم سلطنتی ایران در آن دست و پا می‌زد هنوز میسر نشده. استعمار و نوکران غرب که پس از فروپاشی سلطنت در ایران تحت عنوان «دولت اسلامی» حاکم شدند، هنوز چنین اجازه‌ای نداده‌اند!‌ آنچه ملت ایران امروز به یاد دارد در چند سرفصل کوتاه خلاصه می‌شود. نخست اینکه طی چند ماه یکی از سرکوبگرترین و فاشیست‌ترین رژیم‌های وابسته به ایالات متحد، رژیمی که بر شاهراه عبور نفت خام در خلیج‌فارس اشراف کامل داشت، و در سرزمین‌های شمالی خود نیز با کمونیسم آنروز از یکهزار و 500 کیلومتر مرز مشترک برخوردار بود، به ناگهان از هم فرو می‌پاشد! دوم اینکه، این رژیم علیرغم «حمایت‌های» ایالات متحد و انگلستان، یا بهتر بگوئیم «ادعای» حمایت‌های غرب، در برابر آنچه «طوفان» اسلام‌گرایان و متدین‌ها عنوان می‌شود، دیگر محلی از اعراب نداشت، و می‌بایست حاکمیت را به یک ملای پیر و خرفت و بیسواد و از همه‌ جا بی‌خبر به نام «حاج» ‌روح‌الله تقدیم کند!

از «سجایا» و علوم این امام، هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم! اصلاً این سیاستمدار بزرگ و کم‌نظیر که در سخنرانی خود در بهشت‌زهرا ـ این سخنرانی را بادمجان دورقاب‌چین‌های ولایت،‌ «تاریخی» لقب داده‌اند ـ مجلس سنا را مجلس «ثنا» ‌خواند، شاهکار کم ندارد! یکی از جالب‌ترین شاهکارهای ملای «خمین»، در سخنرانی «تاریخی» وی در نخستین روزهای «پیروزی» انقلاب اسلامی اوباش، صورت گرفت! همان روزها بود که «مهندس» برای انقلاب جوش می‌زد، «ابولی» نظریة اقتصادی می‌بافت، و برادر «آمریکائی» ملت ایران، حاج ابراهیم یزدی با همان لهجة شیرین‌ واشنگتنی «بسم‌الله» می‌گفتند و ملت را برای مبارزه با امپریالیسم آمریکا آماده می‌کردند. در گیرودار همین روزها، زمانیکه «مهندس» بازرگان در تکمیل پروژة مردمفریبی‌های خود قصد داشت ایران را در جرگة «غیرمتعهد‌ها» وارد کند، امام خمینی روزی بالای منبر رفتند!

آنروزها تلویزیون خیلی «مردمی» شده بود، هر وقت حضرت امام «ظاهر» می‌شدند، «پخش» مستقیم صورت می‌گرفت! در این روز بخصوص هم ایشان به عادت همیشگی با سکرمه‌های در هم ـ تو گوئی ارث پدرشان را از ما ملت طلبکار بودند ـ سر منبر رفتند و کمی «فر و فر» و «تر و تر» فرمودند! «فر و فر» به این دلیل بود که خمینی مثل ماشین‌های قدیمی اول باید خوب «هندل» می‌خورد تا موتورش راه بیافتد و گرم شود! و اگر درست «هندل» نمی‌خورد چانه‌اش «پت و پت» می‌کرد و زود از کار می‌افتاد. ولی آنروز خدا را شکر امام خوب «هندل» خوردند، و پس از «تر و تر» فراوان به زبان ویژة عربی خودشان، یک مرتبه فریاد زدند:

«این چطور است که اینجور باشد؟!»

می‌دانیم که زباله‌پروری‌های غرب در دورة سلطنت پهلوی‌، به وفور در ایران اوباش «تولید» کرده بودند، و آنروز همه را برای دیدن روی چو ماه امام‌شان، برده بودند به قم! اوباش همچون دیگر دفعات در سایة منبر می‌رقصیدند و عین بچه غاز جیغ ‌جیغ می‌کردند! می‌دانیم که شایع کرده‌اند در انگلستان دختربچه‌ها با دیدن میک‌جاگر سینه‌‌بندهای‌شان را به روی سن می‌انداختند، ولی در قم، اوباش امام زمان، مرتب هم از ته دل عربدة ارزشی می‌کشیدند، با دیدن روی ماه رهبرشان پریده بودند تا خشتک یکدیگر را در بیاورند و به سوی امام‌شان پرتاب کنند! تصنیف دل‌‌انگیز «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» هم از بلندگوهای، «بیضیة» قم به گوش می‌رسید! ولی اینهمه، با شنیدن چنین جملة «عظیمی» یک باره از میان رفت! نه تنها اوباش در جا خشک‌شان زد که بلندگو هم به سرفه افتاده بود، بعد هم هی «خر، خر» می‌کرد! اوباش که نفهمیده بودند مرجع ‌تقلیدشان چه گفته، هاج و واج به اطراف خیره مانده بودند، همه منتظر بودند که رئیس دسته‌ها فریاد «تکبیر»، یا «مرگ بر آمریکا»، یا «چیز» دیگری سر دهند و «نت» ورود به همسرائی در اختیارشان قرار گیرد، ولی سردسته‌ها هم گویا سر در گریبان مانده بودند.

خمینی که خودش هم اصلاً از جماعت حزب‌الله خوشش نمی‌آمد، و بعضی وقت‌ها به سردسته‌ها که مرتب «تکبیر»، «تکبیر» می‌کردند پریده بود، که چرا وسط حرف‌هایش سروصدا راه می‌اندازند، با دیدن جماعت لال‌ و کر خیلی خوشحال شد. با خود گفت صدراسلام نزدیک است! پس از فرصت استفاده کرد و تا این‌ها گرفتار «چه کنم، چه کنم؟» بودند، دو باره فریاد زد:

«بر این امت، انقلاب اسلامی اتفاق شده!»

کمی نگاه کرد تا تأثیر «بیانات» را در صورت مستمعین درست ببیند! بعد ادامه داد:

«حالا عده‌ای می‌خواهند که متعهد نباشیم ما، عدم‌تعهد کرده‌اند این‌ها ما را! خلاف اسلام است این! ملت به اسلام متعهد است!»

بله، این از همان توطئه‌های حرم شاه‌عبدالعظیمی بود! گویا عده‌ای برای به نمایش گذاردن درجة درک و فهم سیاسی امام سیزدهم زیر پای ایشان نشسته بودند که «مهندس» می‌خواهد ما متعهد نباشیم!‌ و امام هم خیلی عصبانی شده بودند، و با این سخنرانی «تاریخی» می‌خواستند حساب‌شان را از «مهندس» جدا کنند. البته مهدی‌ بازرگان بعداً آمد و کثافتکاری امام‌اش را مثل همیشه جمع و جور کرد! ولی امروز که نشست وزرای امورخارجة کشورهای «غیرمتعهد» در تهران به راه افتاده، و اوباش حکومتی هر کدام در بوق‌هایشان در حال عربده‌کشی‌های مستانه هستند، بی‌اختیار به یاد افاضات امام‌ بزرگوارشان افتادم.

البته اگر امام «مهربان» زنده بودند، حتماً در چنین موعدی سخنرانی «تاریخی» دیگری به نام نامی امت ایران به ثبت می‌رساندند. سخنرانی‌ ایشان پس از «هندل‌‌های» معمول اینچنین ادامه می‌یافت:

مـــــن! امروز به این آقای منوچهر «چه و چه» نصیحت هستم. این عدم تعهد کار شیاطینه، در صدراسلام هم بودند این توطئه‌ها! اما مسلمین به ائمه اتصال کردند، شیاطین به مرافعه رفتند، بطالت شدند همه‌شان! دشمن مسلمین همین منوچهر بوده. [در اینجا صدا اوج می‌گیرد] این چه عمل است!؟ در حکومت اسلامی و روحانی و مردم و جبهه‌ها و پاسدار و بسیجی و لاغیر، این وزارتخانه چرا منوچهر شده؟ به این آقای احمدی‌نژاد نصیحت هستم، این علی‌گدا که جای ما آمده، یه حرفی بزنه! اینجا یکی می‌گویه، «متکی» هستند ایشان! به چه «اتکاء» بوده‌؟ به آمریکا و به شیاطین! به منوچهر، به هوشنگ، به افراسیاب و به کفار! اسم قحطه؟ «منوچهر»!‌ در صدر اسلام دار بودند برای این‌ها، نقره داغ بودن بر این‌ها! ما از صدر اسلام با آمریکا و اسرائیل و اذناب‌شان جنگ بودیم، در حکومت مسلمین منوچهر آورده‌اند باز ما را. بسه! هی می‌گه «متکی»، متکی چیه؟! همة مسلمین اتکال باشند! ‌والسلام و علیکم ...




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

۵/۰۶/۱۳۸۷

هند و حسین!



در مطلب پیشین بررسی شتابزده‌ای از تحولات اخیر هند ارائه دادیم. نیازی به تکرار مسائل نیست، ولی در همانجا عنوان کردیم که نزدیک شدن آمریکا به هندوستان در چارچوب آنچه «همکاری‌های هسته‌ای»‌ عنوان می‌شود، می‌تواند به شدت بر موضع سیاسی هند در منطقه، و در نتیجه بر اوضاع داخلی این کشور تأثیر گذاشته، فروپاشی‌های شدیدی به همراه آورد. امروز تصویر استراتژیک به صراحت روشن و روشن‌تر ‌شده!‌ ایالات متحد همانطور که پیشتر نیز گفتیم در عمل به دنبال نوعی «جایگزین» برای سیاست‌های طالبان‌پروری خود در آسیای مرکزی است. و در این میان سعی دارد از وجهة هند و موضع برتر این کشور استفادة کامل صورت دهد. اینکه این «طرح» تا کجا می‌تواند به پیش رانده شود جای بحث خواهد داشت، ولی در حال حاضر نخستین هزینة این همکاری‌های منطقه‌ای را مردم کوچه و خیابان می‌پردازند؛ دیروز و امروز، ده‌ها غیرنظامی در شهرهای بنگلور و احمدآباد در انفجار بمب‌هائی که به دست افراد «ناشناس» در معابر عمومی تعبیه شده بود، کشته و زخمی شده‌اند!

این بمب‌ها را که معمولاً می‌باید نداهائی «دیپلماتیک» تلقی کرد، می‌توان به عکس‌العمل محافل مختلفی ارتباط داد. محافلی که بر سه شاخة عمده تقسیم می‌شوند. نخستین شاخه همان «دنبالک‌‌های» سیاست ایالات متحد در منطقه ‌است. این جناح‌ها از طریق انفجارات هند می‌توانند حاکمیت هندوستان را به مسیر «دلخواه» رهنمون شوند! دومین شاخه می‌تواند محافل ناخرسند چین «مائوئیست» از معاشرت و مجالست «هسته‌ای» آمریکا با هند‌ را شامل شود. و در این میان سومین شاخه را نیز نمی‌باید از نظر دور داشت، شاخه‌ای که با این بمب‌ها در عمل چرخش تند آمریکا به سوی هند را نه در میادین آمریکائی که در کشور هندوستان «هدف» قرار داده؛ این شاخه مستقیماً از الهامات روسی برخوردار می‌شود. در اینکه به صراحت کدام یک از شاخه‌های فوق مسئولان واقعی این جنایات‌اند، در حال حاضر نمی‌توان اظهارنظر کرد، چرا که نقش‌ها در پس پرده پنهان خواهد ماند، چون پس از گذشت چند روز از این حوادث، بازیگران و شاخه‌های حامی در این «عملیات» دست به دست خواهند شد! ولی آنچه از اهمیت برخوردار است این اصل کلی است که هیئت حاکمة هند بدون آنکه بتواند بر این مسیر تأثیری بگذارد، پای به قربانگاه گذاشت! ‌و این نشان می‌دهد که در پس چرخش سریع هند به سوی «پروژة» آمریکا نوعی اجماع جهانی نشسته. اجماعی که مسلماً هند از آن مطلع بود، ولی نتوانست در برابر آن عکس‌العمل مناسب سیاسی و نظامی نشان دهد.

با این وجود، این مطلب مطرح می‌شود که اصولاً آمریکا در منطقة آسیای مرکزی و جنوبی به دنبال چیست؟ مشکل‌ اصلی ایالات متحد در منطقة آسیای مرکزی بر یک اصل کلیدی در اقتصاد جهانی تکیه دارد، و به عقیدة نویسندة این وبلاگ، این «اصل اقتصادی» مهم‌ترین دلیل موضع‌گیری‌های اخیر واشنگتن در هندوستان نیز شده. بر اساس این «اصل»، اعتبار استراتژیک این منطقه به دلیل گسترش میادین تجاری میان ملت‌های چین، هند و روسیه در سال‌های آتی به شدت افزایش خواهد یافت. توضیح آنکه، همانطور که می‌دانیم ایالات متحد و انگلستان طی چند سده، به یمن برخورداری از مهم‌ترین ناوگان‌های تجاری جهان به قدرت‌های بزرگی در زمینة اقتصادی و تجاری تبدیل شده‌اند. ولی اینک شاهد فروپاشی راه‌بندهای اقتصادی در قارة آسیا هستیم. آسیا با بیش از دو سوم جمعیت جهان، بدون استفاده از آبراه‌های شناخته شده می‌تواند این میادین را در بطن خود بدون استفاده از ناوگان‌های آمریکائی و انگلیسی و شاهراه‌هائی که تحت نظارت این ناوگان‌ها قرار گرفته گسترش دهد! و در کمال تعجب شاهدیم که آمریکا و همکاران آنگلوساکسون و آلمانی آن، در منطقة آسیای جنوبی و مرکزی عملاً از پایگاه قابل اعتنائی در زمینة سیاسی و اقتصادی برخوردار نیستند.

آمریکا در نخستین گام‌ها سعی کرد این «پایگاه» را از طریق حمله به افغانستان، و اعزام نیروهای چندملیتی «غربی» به این منطقه ایجاد کند. این عملیات به بهانة مبارزه با تروریسم صورت می‌گرفت، ولی همانطور که دیدیم مسئلة بحران «اقتصادی ـ تجاری» در آسیای مرکزی از آنچه پنتاگون پیشتر تخمین زده بود به مراتب فراتر رفت. آمریکائی‌ها در این منطقه با سه قدرت بزرگ و تعیین‌کنندة جهانی: هند، روسیه و چین مستقیماً رو در رو قرار می‌گیرند، و پشتیبانان بی‌قید و شرط ایالات متحد، که همان طالبان و رژیم‌های «طالبانی» در جهان اسلام‌اند، در این منطقه جهت تأمین پایگاه مناسب به هیچ عنوان کفایت نمی‌کنند. از طرف دیگر، ساختارهای طالبانی و اسلامی به دلیل حملات نظامی به شدت متزلزل شد، و نهایت امر شاخه‌های این تشکیلات فروپاشیده، به سرعت به محافلی جهت اعمال سیاست‌های مختلف منطقه‌ای در تقابل با آمریکا تبدیل شدند! اگر دیروز یک «طالبان» داشتیم که به فرماندهی بن‌لادن و زیر نظر هنگ‌های «عرب» سازماندهی شده بود، و به هزینة عربستان سعودی و امارات متحدة عربی، زیر نظر سازمان سیا و ضداطلاعات ارتش پاکستان اداره می‌شد، امروز همان «طالبان» تبدیل به چندین و چند شاخه شده و مراکز الهامات سیاسی، نظامی و مالی آن عملاً نامشخص است. این «نتیجه‌ای» بود که آمریکا از پایه‌ریزی تهاجمات نظامی خود در افغانستان به دست آورد. و مسلماً عقل سلیم به چنین نتیجه‌ای مفتخر نخواهد بود.

از طرف دیگر، بحران فزایندة افغانستان، همانطور که بارها و بارها عنوان شده، نهایت امر پای به پاکستان گذارد! فلسفة وجودی حکومت و دولت پاکستان در سایة این بحران عملاً به زیر سئوال رفته و ساختار کشور از هم فروپاشیده! کشوری که از روز نخست به دلائل استراتژیک در همسایگی هند و به دست انگلستان چشم به جهان گشود، امروز پایه‌های سیاسی‌اش به هیچ عنوان قابل ترمیم نمی‌نماید؛ ایالات متحد به عنوان نمایندة تام‌الاختیار غرب نمی‌تواند این مجموعة از هم فروپاشیده را تا ابد با کمک‌های بلاعوض مالی، و حمایت‌های لوژیستیک‌ دیپلماتیک، امنیتی و نظامی سر پا نگاه دارد. تلاش‌های غرب جهت برپائی تئاتر یک «دمکراسی»، ویژة جهان سوم، که قرار بود با شرکت بی‌نظیر بوتو به روی صحنه برده شود، همانطور که دیدیم به شکست انجامید. حضور گستردة نظامی آمریکا در پاکستان اگر در شرایط فعلی غیرممکن به نظر می‌آید ـ این دلائل را می‌باید در راستای مرده‌ریگ سیاست‌های کلان «جنگ سرد» تحلیل کرد ـ از نظر سیاسی، ایجاد فروپاشی در هند و تشویق موضع‌گیری‌های جنگاورانه از طرف ارتش هندوستان در پاکستان می‌تواند تا حدودی سرپوشی باشد بر بن‌بست‌های سیاسی آمریکا در آسیای جنوبی. این یکی از دلائلی است که آمریکا را به ارسال «بحران» به هند، از طریق امضاء قرارداد همکاری‌های هسته‌ای با این کشور تشویق کرده!

در آغاز این مطلب زمانیکه سخن از «دنبالک‌های» سیاسی آمریکا در منطقه به میان آوردیم، روی سخن با همین سیاست بود. امروز «خبرگزاری فارس»، خبری مبنی بر درگیری نظامی مرزی میان ارتش‌های هند و پاکستان منتشر کرده:

«سخنگوي ارتش پاكستان، شليك نيروهاي ارتش هند به سمت مرز كشمير پاكستان را محكوم كرد و خواستار بررسي اين مسأله در جلسه‌اي فوري با نيروهاي مرزي پاكستان شد.» ‌

البته پیشتر نیز شاهد درگیری‌های نظامی میان هند و پاکستان بوده‌ایم. این درگیری‌های مرزی که به «بهانة» بحران کشمیر هر از گاهی سر از کاسه به در می‌آورد، در عمل وسیله‌ای در دست سیاست‌های روسیه و آمریکا، جهت ایجاد بحران در منطقه شده. ولی هیچگاه منطقه، تا آنجا که به وضعیت اسفبار پاکستان مربوط می‌شود، در چنین وانفسائی قرار نداشته. اینکه اینبار نیز نتیجة درگیری‌های مرزی بر محور «بحران کشمیر» به نتایجی یک‌سان منتهی شود، جای تردید بسیار دارد. از طرف دیگر طی روزهای گذشته با چند خبر اساسی در زمینة استراتژیک روبرو می‌شویم؛ جمع‌بندی از این مجموعه خبر می‌تواند تصویری روشن‌تر ارائه دهد.

نخست اینکه، هندوستان از امضاء قرارداد «خط لولة صلح» سر باز می‌زند! در همینجا عنوان کنیم که،‌ این خط‌لوله از نظر استراتژیک تا به آن حد از اهمیت برخوردار است که حتی از حضور ارتش‌های غربی در افغانستان نیز تعیین کننده‌تر خواهد بود. اینکه امروز، علیرغم حضور غیرمستقیم گازپروم روسیه در این طرح، هند پای به عقب می‌گذارد مسئلة کم اهمیتی نیست. مشکلات تأمین انرژی در هند و نهایت امر در چین، نیازهای استراتژیک پاکستان جهت قرار گرفتن در بطن یک اتحاد قدرتمند «صنعتی ـ مالی» برای دستیابی به نوعی ثبات سیاسی، ایجاد ثبات سیاسی و اقتصادی در افغانستان، و ... شاید از جمله «کم‌اهمیت‌ترین» مسائلی باشد که به احداث این خط‌لوله وابسته شده. چرا امروز هند از این قرارداد پای عقب می‌گذارد؟

از طرف دیگر، مسئلة سازماندهی «اوپک‌گازی» که قرار بود چند ماه پیش از طرف روسیه نهائی شود، و در آن کشورهای ایران، روسیه و دیگر شورائی‌های سابق از موضعی تعیین‌کننده برخوردار باشند، به دلائلی مسکوت مانده! به علاوه، طی چند روز گذشته، کشورهای عضو گروه شانگهای بررسی «عضویت» رسمی ایران در این گروه را به تعویق انداخته‌اند! اگر به این مجموعه، چرخش‌های اخیر «اسلام‌گرای» کرملین را نیز اضافه کنیم، تصویر از پیچیدگی عجیبی برخوردار می‌شود.

شاهد بوده‌ایم که طی سال‌های گذشته، هر گاه واشنگتن نوکرانی را بر زمین گذارده، مسکو در جمع‌آوری‌ و جایگیر کردن‌شان در خیمة کرملین تردیدی به خود راه نداده. آیا می‌باید امروز منتظر موضع‌گیری‌های «اسلامگرا» از جانب کرملین در منطقه باشیم؟ این نوع «پرورش مار در آستین» چه عواقبی خواهد داشت؟ از این گذشته، حضور هندوستان بودائی در تقابل با دشمن مسلمان «دیرینه»، و در خیمة آمریکائی‌هائی که سال‌های سال به بحران اسلام‌گرائی دامن زده‌اند، چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ ‌ تنها تصویری که می‌توان از این داده‌ها ارائه داد، چرخش آتی آمریکا از اسلام‌گرائی به جانب «هند بودائی» خواهد بود، مسئله‌ای که به هیچ عنوان به این سادگی‌ها حل و فصل نمی‌شود.

برای جلوگیری از اطالة کلام، می‌توان نتیجه گرفت که بحرانی گسترده و عمیق به دست سیاست‌های جهانی، در حال گسترش در منطقة آسیای مرکزی و جنوبی است. اگر نتیجة انتخابات آمریکا طی چند ماه آینده باراک اوباما را به کاخ‌سفید برساند، به احتمال زیاد آمریکا پیش از «موعد» از عراق پای بیرون خواهد گذاشت. ولی همانطور که پیشتر نیز در مطالب مربوط به عراق گفته‌ایم، مسئلة خروج آمریکا از عراق دیگر آنقدرها اهمیت ندارد؛ مسئله این است که آمریکا از عراق به کجا می‌رود؟ مک‌کین چند روز پیش عملاً اوباما را به آماده کردن افکار عمومی مردم آمریکا جهت قبول «شکست» در عراق متهم کرده بود!‌ البته این «اتهامات» سریعاً از طرف دفتر اوباما مورد تکذیب قرار گرفت، ولی برنامة دمکرات‌ها روشن‌تر از آن است که بتواند تکذیب شود. سفر اخیر اوباما به اروپا، خصوصاً حضور وی در کاخ‌الیزة فرانسه در عمل نوعی سفر در ردة دولتی بود. اوباما در این مذاکرات نه در موضع یک «نامزد» عادی، که در مقام «ریاست‌جمهور» شرکت کرد! این سفر نشان داد که جبهة مخالف ـ مک‌کین و جمهوری‌خواهان ـ در موضعی تدافعی و ناخوشایند قرار گرفته‌.

در اینکه خروج آمریکا از عراق برای منطقة خلیج‌فارس، ایران و ملت‌های دیگر چه عواقبی خواهد داشت، و اینکه فراهم آوردن زمینة حضور گستردة آمریکا در افغانستان با تکیه بر همکاری‌های نظامی و لوژیستیک هند چه نتایجی در مرزهای چین و روسیه به همراه می‌آورد، مسلماً جای بحث بسیار باقی است، ولی در کمال تأسف آسیای مرکزی می‌رود تا خود را برای دوره‌ای طولانی از بحران‌های گسترده آماده کند.

آمریکا به این سادگی‌ها لقمة چرب و نرمی که طی سالیان دراز «نظارت» عالیه بر تجارت‌جهانی در اختیارش قرار داده، از دست نخواهد داد! فقط می‌ماند اینکه پتانسیل‌های نظامی و اقتصادی این کشور تا کجا به کاخ‌سفید امکان چنین بلندپروازی‌هائی، آنهم در منطقة آسیای مرکزی بدهد.




...