طی چند ماهی که از تشکیل دولت «بنفش» جمکران میگذرد، مکانیزم
عملکرد روحانی به تدریج از سایهها و ابهام خارج شده. همچنانکه پیشتر هم به کرات گفتهایم، مسیر
حرکت روحانی از پیش روشن است: حرکت به
سوی «تجربة شیرین» خاتمی. اگر میگوئیم
«تجربة شیرین» دلیل دارد. طی دوران اصلاحات،
یعنی طی 8 سال بلاتکلیفی و هیاهو برای
«هیچ» که توسط دولت و به ویژه شخص خاتمی به راه افتاد، ساختارهای سرکوبگر رژیم دستنشانده فرصت «بازسازی»
یافته، و با بیرون کشیدن احمدینژاد، نوعی «کامبک» به ارزشهای صدرانقلاب به میدان
آوردند. عمل مزورانهای که نتایج هولناک و ضدایرانیاش
هنوز در تمامی زمینهها از اقتصاد،
امورمالی، دانشگاهی،
و ... گرفته تا رشد بیضابطة جمعیت با ماست.
ولی این نخستین بار نیست که چنین شیوهای در کشورمان اعمال میشود، ملت
ایران با این نوع «کامبکها» برخورد داشته. و تحلیل
مسیر تحرکات سیاسی کشور نهایت امر میباید این پروسهها را نیز مورد بررسی قرار
دهد. هر چند تاریخنگاری رسمی، «کامبک»
را تحت عنوان «رخداد ناب» به پدیدههای موهوم و مبهمی از قماش «مردم»، فتوای فلان آخوند، و تصمیمات فلانالسلطنه و بهمانالدوله مرتبط کرده،
ریشة «کامبک» به دوران جنگ دوم جهانی باز
میگردد. در این دوره است که تاریخ مصرف کودتای میرپنج به
پایان رسید و ارتش شاهنشاهی به فرمان انگلیس کودتا کرد، ورضاشاه
پس از گریختن به اصفهان به آفریقای جنوبی تبعید شد، تا حکومت دستنشانده بتواند ارتباطات انگلیس با
جریانات «نازی» را از بساط «سلطنت» پهلوی «پاک» کرده، در سطح جهانی تصویری «قابل معاشرت»، خصوصاً در ارتباط با همسایة شمالی از این حکومت
ارائه دهد. در این راستا حکومت دستنشانده، حتی 3 وزیر تودهای را هم به کابینة قوام وارد
میکند تا جهانیان بپذیرند که دوران وحشت و فاشیسم رضاخانی «پایان» یافته. با این
«درباغسبزها» حاکمیت بریتانیا به صورتی نمادین اعلام میداشت که تاریخ ورق خورده؛
هر چند بعدها خوشباورانی که دل به این «در باغسبز»
بستند، دریافتند که حداقل این «برگ زرین» از تاریخ
کشور، یعنی برگ وابستگی ساختاری حکومت
ایران به سیاست آتلانتیست هنوز که هنوز است ورق نخورده و چه بسا که برای پایان
دادن به این وابستگی راه درازی در پیش باشد.
اینکه پس از آغاز کار دولت قوام بر سر اعضای تودهای کابینهاش چه آمد، و اینکه چگونه انگلستان با توسل به مصدقالسلطنه، و بحرانسازی در آذربایجان توانست انحصار رسمی بر
مخازن نفت ایران را به دست آورد، و ... و یا
اینکه همین مصدق با ترور رزمآراء،
قهرمان «بازگرداندن آذربایجان به مام وطن» دولت خود را بر مجلس بیاختیار
پهلوی دوم تحمیل کرد، موضوع وبلاگ ما نیست! قرآئت
تاریخ معاصر با «دیدگان باز» تمامی این اطلاعات را در اختیار خواننده قرار خواهد
داد. ولی دریافت منسجم از پروژة «کامبک» استعماری
نیازمند بررسی دقیقتری است. چرا که در اینمورد بخصوص، حرکتی پای به میدان میگذارد که نمیتوان برای آن
محدوده و مسیر مشخص تعیین نمود. این حرکت همه جا هست؛ هیچ جا هم عملاً حضور ندارد. از تمامی جریانات دفاع میکند، و
همزمان با همهشان مخالفت میورزد. خلاصه بگوئیم، عوامل
این روند، فقط و فقط در راه بزرگنمائی گام برمیدارند. بزرگنمائی دستاندرکاران و عمالی که در این
مجموعه تحرکات گنگ و بیمعنا نقشآفرینی میکنند. در واقع چندین جریان سیاسی، و ظاهراً «متخالف» همزمان توسط شبکة استعماری به
میانة میدان پرتاب میشوند. و با حمایت
محافل «آشکار و پنهان»، فعلة جریانات مذکور همچون مورچگان، هر یک به گوشهای از فضای سیاست کشور حمله میبرد
و این طعمة عظیمالجثه را به اینسوی و آنسوی میکشاند؛ به این
ترتیب کشور با «بحران مصنوعی» روبرو شده، و فضای جامعه «متشنج» میشود.
و این تنش است که راه بر عناصر سرکوبگر میگشاید، تا
اینان بتوانند با تکیه بر نگرانی، وحشت و
هولوولای شهروندانی که عملاً در این میانه هیچکارهاند، زنجیرة عملیات سرکوبگرانه استعمار را کامل کرده،
و نوعی کودتای «خوشوخرم» به راه
اندازند. کودتاهائی که برخی اوقات رسماً کودتا خوانده میشود؛ گاه
نام «انقلاب» بر آن میگذارند و در برخی مناطق «خیزشهای مردمی» نام میگیرد، و در دیگر محدودهها آن را «انتخابات» میخوانند؛ ولی هیچ تفاوتی نمیکند! آنچه
اهمیت دارد این است که شهروند با نیازها،
خواستها و مطالباتاش در این میانه تنها و دستخالی باقی میماند، و دولت
برآمده از کودتا یا انقلاب و انتخابات و غیره،
جهت رسیدگی به اموری که به مراتب
برایش «مهمتر» است، سرمایههای ملی را از
جیب ملت بیرون کشیده هزینة سیاستها و گزینههای استعماری میکند. این
نوع «کامبک» را در مقاطع متفاوت شاهد بودهایم.
در دوران پهلوی دوم سوءقصد به جان شاه و غیرقانونی کردن حزب توده، بحران
ملی کردن نفت، انقلاب سفید شاه و
مردم، غائلة 15 خرداد روحالله خمینی، قضیة سیاهکل، حزب رستاخیز، و ... جملگی ابزاری شد تا به این «کامبکها»
به نحوی از انحاء کمک رساند. جالب اینجاست که تمامی این «تحولات» عظیم در یک «لیوان
آب» به وقوع میپیوست؛ راه خروج از استراتژی «جنگ سرد» بر ایران و
ایرانی بسته بود. در نتیجه،
مشکل میتوان ادعا کرد که تحولات مذکور
ارزشی سیاسی و یا ساختاری داشته. در قفای
این رخدادها سیاست استعماری اهداف دیگری دنبال میکرد. دیدیم
که چگونه استعمار توانست با تکیه بر این به اصطلاح «تحولات» که عملاً هیچ ارزش
سیاسی، نظامی و امنیتی نداشت، ابزاری
جهت بازسازی، تطهیر و ترمیم عوامل و مزدوران
خود تأمین نماید. در دنبالة همین «کامبکها»
بودکه روحالله خمینی در کشوری پای به میدان سیاست و «رهبری انقلاب» گذارد، که سالها
پیش ـ در دوران سرداران مشروطیت ـ ملا و آخوند به دلیل وابستگیشان به دربار و
شبکة سرکوب قجر و جنایات محاکم شرعی منفور عام بودند.
با توجه به این سابقة تاریخی است که شناخت از پروسة «کامبکها» را برای آیندة
کشورمان ضروری میدانیم. به ویژه که این ابزار سرکوب هنوز از چنگ استعمار
بیرون نرفته، و با به قدرت رسیدن دولت حسن فریدون، همانطور
که بالاتر عنوان کردیم پروژة «کامبک» بار دیگر در شرف تکوین است. گذشته
از پروژة کذا، در دولت روحانی فقط دو برنامة مشخص به چشم میخورد. «مذاکرات
هستهای»، و تزریق بهینة دلارهای نفتی در
چرخة اقتصادی غرب در صورت رفع تحریمها.
در این میانه، «مذاکرات هستهای» به دلیل فشار مسکو گردنگیر
حکومت اسلامی شده؛ نه آمریکا به این مذاکرات علاقهای دارد و نه
آخوندها. و تزریق دلارهای نفتی به چرخة
اقتصادی ارباب و توزیع بهینة ثروت در میان «خودیها»، اگر با دقت بنگریم پیش از تحریم هم پایه و اساس
سیاست اقتصادی حکومت اسلامی بوده! اینبار فقط بدهبستانهای علنی است که با آمریکا
و متحداناش آغاز خواهد شد. ولی خارج از
ایندو برنامه، آنچه گاه و بیگاه از زبان این و آن در «قلب»
دولت روحانی میشنویم، اراجیف و حرافی است. میباید اذعان داشت که جهت پیش بردن دو برنامهای
که بالاتر عنوان کردیم، و در عمل چند و چونشان نیز به روحانی و اعضای دولت
وی مربوط نمیشود، به راه انداختن یک «دولت» با چند صد وزیر و
مشاور و مدیرکل و غیره به خودی خود گزافه و بزرگنمائی است. جالب اینکه، در مورد ایندو پروژة «مسلم» و معین، دولت حسن
فریدون آلو به دهان گذارده و ترجیح میدهد سخنی نگوید. در عوض «دولت بنفش» در مواردی «شیرینزبانی» میکند
که اصولاً نه در حیطة قدرت اوست و نه در برنامهاش گنجانده شده! دولت
«تکبیر و تکفیر» همچنانکه شاهدیم این روزها در میدان جهنم و بهشت و مردم و حجاب و
شادی و ... و غیره نفسکش میطلبد.
بله، میبینیم که روحانی بجای رمزگشائی از مذاکرات
هستهای و یا اعلام چند و چون تحریمها و شیوههای از میان برداشتن موانعی که توسط
اربابان آمریکائیاش در برابر حقوق مالی ایرانیان ایجاد شده، ترجیح میدهد در مورد «حجاب، حق جوانان،
دینداری و اقسام آن، نماز و اصول و
فروع دین، و خصوصاً آخرت» میدانداری نماید؛ و
پرداختن به دریاچة رضائیه سابق و محیط زیست را نیز «افتخار» خود میداند:
«[...] دولت
یازدهم
افتخار میکند که در نخستین جلسة خود موضوع دریاچة ارومیه را مد نظر قرار داد و کارش
را با مسائل محیطزیست آغاز کرد.»
منبع: سایت حسن روحانی، شنبه 10 خرداد1393
البته محیط زیست مهم است؛ ولی سخن
گفتن از یک دریاچه و کوفتن برطبل «افتخارات دولت» آنقدرها منطقی به نظر نمیآید. ایران
از دیرباز با خشکسالی روبرو بوده، و طی
سدهها، اگر نگوئیم هزارهها، دریاچههای متعدد آبشور و آبشیرین در فلات
بلند ایران خشک شدهاند. دریاچة هامون، و دریاچة آب شیرین پریشان در فارس شاید جدیدترین
نمونهها باشد. در این میانه، سدسازی
بیرویه بر مسیر رودخانهها، به هدر دادن
آب شیرین در مناطق شهری و گسترش بیرویة شهرنشینی، ازدیاد بدون برنامة جمعیت در مناطق کمآب، نبود
برنامههای عمرانی کشاورزی و ... جملگی میتواند در روند به هدر رفتن آب مؤثر واقع
شود. ولی خشکسالی در ایران پدیدهای است
جغرافیائی، عملکرد انسان آنقدرها در چند
و چوناش تأثیر ندارد.
البته عملکرد انسان میتواند در مسائل مهمتری از اهمیت برخوردار شود. به طور
مثال، آنجا که دولت «مسئولیت» میپذیرد و به
صراحت مواضع سیاسی و عقیدتی خود را اعلام میدارد. ولی دولت روحانی با این مسائل
بیگانه است و به همین دلیل، همچون دولتهای پیشین به مبهمگوئی روی
آورده:
«[...] دولت
دینی خوب است، اما دین دولتی جای صحبت دارد؛ حتی تبلیغ دین باید به دست عالمان، مراجع، صاحبنظران و دلسوزان انجام شود و دولت نیز حمایت
لازم را انجام دهد.»
همان منبع
اظهارات حسن فوتبال هیچ معنا و مفهوم مشخصی ندارد، یک
دورباطل است. اگر «دولت دینی» خوب است، میباید
بپذیریم که ورود ابهام دین به عرصة اجرائی هیچ اشکالی ندارد. در نتیجه «ابهام»
دولتی یا دین دولتی هم به نوبة خود میباید مورد تأئید رئیس دولت جمکران قرار گیرد. به
عبارت دیگر، روحانی با این اظهارات آنچه را «اینجا» قبول
دارد، «همانجا» نفی میکند! به این
ترتیب، مشکل میتوان برداشت صریحی از مواضع
دولت داشت. و میدانیم که ابهام و دامن
زدن به ابهام، از هنرهای سیاستمداران
جهان است. ولی «بازی با ابهام» حد و اندازه دارد. به
عبارت دیگر، پیرامون همه چیز، خصوصاً موضوعات کلیدی دامن زدن به ابهام عوامفریبی
است، چرا که موضع سیاستمدار را مخدوش میکند. هرکس چنین میپندارد که «رئیسجمهور» در خیمة او
نشسته! و اگر روحانی به این پوچگوئیها ادامه دهد، مشخص میشود که سعی دارد به آشوب در جامعه دامن
بزند.
تا آنجا که ما میدانیم در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی، دولت زیرمجموعهای است که تحت نظارت بیقیدوشرط
«ولیفقیه» قرار گرفته. و از آنجا که ولیفقیه الزاماً فردی «دینخو»
است، و دقیقاً به همین دلیل نیز به این
مقام «انتخاب» شده، پس دولت تحت نظارتش هم خارج از دین نمیتواند
وجود داشته باشد! مطرح کردن مباحثی همچون «دین دولتی» و یا «دولت دینی»، در شرایط حکومت اسلامی فقط پوچگوئی است؛ چرا که دین و دولت در این مجموعه از یکدیگر تفکیکناپذیر
شدهاند. و از قضای روزگار یکی از مهمترین
اشکالاتی که گروههای طرفدار دمکراسی بر حکومت اسلامی وارد میدانند، همین تداخل بیمعنای دین با دولت است. و به استنباط ما، رئیسجمهور
حکومت اسلامی هیچ برخورد انتقادیای با این تداخل ندارد. هدف ایشان
گسترش سفرة ابهامزائی است جهت پنهان داشتن مواضع واقعی دولت. و میبینیم
که دولت روحانی وظیفة گسترش ابهام نظری و سیاسی را بخوبی انجام میدهد.
اگر حسن روحانی مشکلی در قانون اساسی کشور میبیند، میتواند برنامة دولتاش را از طریق مراجعه به نهادهای
ذیصلاح اعلام دارد. و اگر هم در «قانون اساسی» از نظر ایشان اشکالی دیده
نمیشود، چه بهتر که ساکت بماند، و به
عنوان رئیسجمهور تحت امر «ولی فقیه» مسئولیتاش را تقبل کند، و پیامدهای آن را نیز بپذیرد. خلاصه بگوئیم،
حسن روحانی با این «سخنسازی» و پوچگوئی در حال گریز از مسئولیت است:
«[...]
بعضیها که کار ندارند دچار توهم هستند و مدام غصه دین و آخرت مردم را میخورند در
حالیکه نه میدانند دین چیست و نه میدانند آخرت چیست، فقط غصه میخورند.»
همان منبع
از سطور
فوق میباید چنین نتیجه بگیریم که اگر
«بعضیها» دین و آخرت را نمیشناسند، آقای
روحانی، هم «دین» را میشناسند و هم «آخرت» را! پس چه بهتر که دولت تدبیر و تکفیر هر چه زودتر امت تشنة شناخت را از این مسائل
«کلیدی» و سرنوشتساز آگاه کند! ولی اگر مقصود ایشان از «بعضیها»، اوباشی
است که هر از گاه در خیابانها برای برقراری «حکومت دینی» رژة فاشیستی میروند، خدمتشان بگوئیم اینان «بیکار» نیستند. حقوقبگیران دولت خودتاناند که به خرج ما ملت
سازمان یافته و به خیابانها هی میشوند. کارشان هم دامن زدن به بحرانهای اجتماعی است تا
دولتهای پیاپی با خیال راحت ملت ایران را به نفع بانکداران غرب چپاول کنند. این «بعضیها»
سیاستمدارانی را طی اینمدت به قدرت رساندهاند که تخموترکهشان در آپارتمانهای
لوکس آمریکا و اروپا به «امر مقدس تحصیل» و «تدریس» تنپروری و دلالی برای استعمار
اشتغال دارد، بعضی وقتها هم به حساب خودشان «حجاب» برمیدارند
و «عکس یادگاری» میگیرند! جالب اینکه،
آخوندیسم منفور که این لاتبازیها را به حساب مبارزات ضداستعماری و
ضداستثماری به راه انداخته، گویا هنوز دو
قورتونیماش هم باقی است، و برای ادارة امور دولتی «مردم همیشه درصحنه» را
به کمک میطلبد:
«[...]
دولت به تنهائی قادر به حل مسائل اجتماعی نظیر محیطزیست، اقتصاد و دین نیست، بلکه حل این مسائل نیازمند
حضور همة مردم است و دولت وظیفه دارد تسهیلات لازم برای حضور مردم در صحنه را
فراهم آورد و از آنها حمایت کند.»
همان منبع
بله پیشتر
دولت میتوانست چون کاخ سفید میتوانست! اینک
که کاخ سفید ناتوان شده دولت حسن فوتبال هم نمیتواند؛ مردم
به صحنه بیایند و مسئولیت دولت «ناتوان» را بر عهده گیرند! اگر میگوئیم،
هدف
اصلی حسن روحانی فرار از مسئولیت است، دلیل
داریم. اظهارات فوق به صراحت موضع اینفرد
را مشخص میکند. باید به روحانی بگوئیم اگر قادر به حل مسائل
نیست، چرا در رأیگیری شرکت کرده؟ مگر هر کس که از ننة محترماش قهر میکند میباید
در این مملکت رئیسجمهور «اسلامی» بشود؟ روحانی
به ادعای خودش از «مردم» رأی گرفته، چرا
که ادعا کرده قادر به حل مسائل است. اینک این گوی و این میدان! چرا ملت
ایران در هر مقطع میباید وجهالمصالحة مشتی آخوند و تولهآخوند شود که مطالبات
اربابانشان را به حساب پدیدة موهومی به نام «مردم» مینویسند؟ یک روز
«مردم» حجاب میخواهد؛ روز دیگر «روزنامة
اسلامی» میخواهد؛ بعد میخواهد با
آمریکا بجنگد؛ فردا میخواهد فوتبال بازی کند؛ پس فردا همین «مردم» میخواهد والیبال بازی
کند؛ و ... چرا
دست از سر ما ملت برنمیدارید؟ برنامة
دولت روحانی چیست؟ به صراحت بگوئیم، جز جفنگبافی، پریشانگوئی،
و دادن آدرس عوضی در دیباچة این «ریاست جمهوری» هیچ نخواهیم یافت.
برخلاف
اظهارات گنگ و بیمعنای روحانی، دولت به
هیچ عنوان حق ندارد «مردم» را به صحنه بیاورد.
این مزخرفاتی است که اوباشی از قماش بنیصدر، و دیگر همراهان روحالله خمینی بر سر زبانها
انداختند. دولت «وظیفه» دارد با برنامهای
«مشخص»، از طریق سازماندهی پتانسیلهای
اداری، مالی، تشکیلاتی،
فناورانه و ... مشکلات کشور را
مشخص کرده، و حل کند. اگر هم کسی در این میانه، چه
«مردم» باشد و چه هر کس دیگر، در کار دولت سنگاندازی میکند، میباید به مقامات ذیصلاح معرفی شده، محاکمه
و مجازات شود. به این میگویند «برنامة دولت!»
ولی اگر
دولت روحانی مشتی مزخرفات را تحت عنوان «برنامه» علم کرده، بیدلیل نیست. این دولت نه قدرت عمل دارد، و نه اصولاً تمایلی به عمل. برنامهای هم جز وقت خریدن و کسب وجهه برای
اصولگرایان در دست ندارد. کسب وجهه برای
همانها که با شعارهای تند و راستگرایانة «دوآتشه» پشت در ایستادهاند، تا «مردم» را به صدر انقلاب اسلامی و شاید به
سلطنت پهلوی بازگردانند. و انتشار التماسدعای اوباش اسلامگرا در سایت
رادیوفردا شاهدی است بر این مدعا:
«[...] انجمنهای
اسلامی 35 دانشگاه کشور با انتشار نامهای با امضاهای مشخص خطاب به
آقای روحانی خواستار حمایت و توجه ویژه دولت و شخص رئیسجمهور برای سامان یافتن
نهاد دانشگاه شدهاند.»
منبع: رادیوفردا، مورخ 10 خردادماه سالجاری
همانطور که
گفتیم، صحنة «جنگ زرگری» در شرف تکوین
است. این به اصطلاح تشکلهای
دانشجوئی، بجای تقاضای امکانات آموزشی
بیشتر، خوابگاههای مدرنتر، کتابخانه و لابراتوار و ... و خلاصه امکانات
آموزشی، تحقیقی، تفریحی و ...
خواستار همکاری با دولت جهت مبارزه با «مخالفان» و بازندگان در انتخابات
شدهاند! باید پرسید این «قافیة» احمقانه
را چه محافلی در این مملکت بستهاند؟ دانشجوئی که از منظر حرفهای و در آمار
تولیدناخالص کشور «غیرفعال» به شمار آمده، «حرفهاش» تحصیل است، و دست در جیب دولت و یا کیف پول باباجان دارد، به چه
دلیل میباید در لشکرکشیهای سیاسی در صف اول بایستد؟ مگر در این مملکت ساختار مسئول ـ اصناف، اتحادیههای کارگری، احزاب، مجامع
حرفهای، تجار،
صنعتگران، و ... ـ وجود
ندارد که دانشگاه باید به سیاست کشور بپردازد؟
بله، اینجا نیز به نقش موهوم، مزورانه
و ایرانیستیز حکومت اسلامی برخورد میکنیم.
حکومتی که از ادارة کشور عاجز است و برای آتلانتیسم نان به تنور میچسباند، مقبولیت عمومی شامل حالاش نمیشود، و از دست ملت فراری است. چنین دولتی مسئولیتگریز است، و نمیتواند با ساختارهای تولیدی، خدماتی،
تجاری و ... برخوردی مسئولانه داشته باشد.
این قماش دولت بجای میدان دادن به کسانیکه در عمل اقتصاد و خدمات و تولید و
امور اداری و دیگر مسائل مملکت را سازمان میدهند، سیاست
را به دانشگاه آورده و در محیطهای دانشجوئی جنگ به راه میاندازد. همچون دوران ملاممد خاتمی، مشتی دانشجونما میباید چراغگردانان صحنة سیاست
کشور بشوند. آنهم چه سیاستی؛ سیاست ساخته وپرداختة دست اجنبی. حکومت اسلامی است که راه بر این لاتبازی باز
کرده، و برای فرار از مشکلات کشور دست به
بحرانسازی میزند.
در مورد مسائل جاری کشور بارها گفتهایم، و باز هم میگوئیم، پای
گذاردن به دوران نکبتبار ملاممد خاتمی امکانپذیر نیست. نه برای روحانی و نه برای هیچ فرد دیگری. شرایط استراتژیک به طور کلی برخورد غیرمسئولانه
با مسائل کشور را در ایران به حاشیه میکشاند،
دولت مجبور است قبول مسئولیت کند و دیگر نخواهد توانست از طریق بحرانزائی، مسئولیت ساختارهای اجرائی را لوث نماید. این
شرایطی است که خواهناخواه روحانی میباید بپذیرد.