۱/۲۱/۱۴۰۱

چاه ویل اوکراین!

 

 

در پی عقب‌نشینی ارتش روسیه از مواضع‌اش پیرامون شهر کی‌اف،  موضع‌گیری‌های مبهم،   اگر نگوئیم نمایشی و غیرقابل درک کرملین در قبال جنگ اوکراین باز هم گنگ‌‌تر شده است.   از یک‌سو،  مذاکرات مسکو با رهبران فعلی اوکراین در جریان اوفتاده،   و نیازی نیست که بگوئیم چنین «مذاکراتی» به افرادی موقعیت بین‌المللی و مرجعیت سیاسی خواهد بخشید که حامیان فاشیست‌های «آزوف» به شمار می‌روند.  یعنی کسانیکه سال‌هاست در مقام پیشخدمت‌های سازمان آتلانتیک شمالی،  وابستگان به محافل مالی و بانک‌های اروپای غربی،  و ...  و حتی جاسوسان رسمی و شناسنامه‌دار سازمان سیا در اوکراین فعال‌اند.  از سوی دیگر،  اگر روسیه فقط در صدد شکستن محاصرۀ منطقۀ روس‌زبانان بوده،  به چه دلیل منطقۀ کی‌اف را محاصره کرده،  و از این عملیات چه اهدافی دنبال می‌کرده است؟   و نهایت امر،  اینکه محاصرۀ اقتصادی روسیه که بازتاب عملکرد ارتش اینکشور در اوکراین به شمار می‌رود،  تا چه حد قابل‌ پیش‌بینی بوده،  و تأثیرات آن،  چه در روسیه و چه در دیگر مناطق جهان چه‌ها می‌تواند باشد؟ 

 

در مطلب امروز در گام  نخست،  با تکیه بر اطلاعاتی که از سوی شبکۀ پروپاگاند جهانی در اختیار داریم،   نیم‌نگاهی به ابعاد جنگ در اوکراین می‌اندازیم.  سپس بازتاب‌های این جنگ در مسائل مختلف را به صورت شتابزده می‌شکافیم و در پایان به ایران و مسائل ایران در آینۀ تحولات جدید می‌نگریم.   پس بپردازیم به جریان جنگ در اوکراین.

 

جنگ و درگیری در اوکراین تحلیل‌گران بی‌غرض و بی‌مرض را در برابر دو گزینۀ اساسی قرار داده.    به صراحت بگوئیم،   جز دو گزینه‌ای که مطرح می‌کنیم مشکل بتوان گزینۀ دیگری پیش کشید.   نخستین استنباط این است که رخدادهای اوکراین نتیجۀ مستقیم سازش واشنگتن با مسکو است.   و گزینۀ دوم نیز چیزی نخواهد بود جز قبول شکست روسیه و به گل نشستن سیاست‌های پساشوروی کرملین.   پس چه بهتر که بررسی ایندو گزینه را از همین لحظه آغاز کنیم.   و ابتدا بپردازیم به رخدادهای اوکراین،   به عنوان پیامد ساخت‌وپاخت واشنگتن با مسکو.

 

پس از عقب‌نشینی آمریکا از افغانستان،   که متعاقب آخرین دیدار پوتین و بایدن بود،   این مسئله در بسیاری محافل سیاسی و روشنفکری مطرح شد که ایندو کشور ـ  روسیه و آمریکا ـ  پیرامون مسائلی کلیدی به توافقی پایه‌ای دست یافته‌اند.   سقوط شبکۀ حزب‌الله در قزاقستان که فقط چند روز پس از خروج آمریکا از افغانستان رخ داد نیز این تحلیل را مورد تأئید قرار داد.  در همین چارچوب بود که ارتش روسیه به ناگاه دست به رزمایش‌های گسترده در مرزهای اوکراین زد و بایدن،  رئیس دولت آمریکا هم مرتب هشدار می‌داد که «روسیه به اوکراین حمله نظامی خواهد کرد!»  یادآور شویم که اکثر تحلیل‌گران هشدارهای بایدن را شتابزده و حتی غیرقابل قبول توصیف می‌کردند،   چرا که اصولاً دلیلی برای حملۀ‌ روسیه به اوکراین وجود نداشت.  ولی همانطور که دیدیم،   بایدن و دستگاه حزب دمکرات آمریکا مرتباً در بوق جنگ اوکراین ‌دمیدند،   تا زمانیکه بدون هیچ پیش‌درآمدی،  تانک‌های روسیه وارد خاک اوکراین شدند!      

 

این برخورد بایدن،  که از پیش نشان می‌داد واشنگتن در جریان امور قرار دارد،   باز هم به گزینۀ توافق کلیدی بین آمریکا و روسیه وزنه‌سنگین‌تری داد،  و استنباط کلی بر این بود که ارتش روسیه اوکراین را اشغال خواهد کرد.  عملی که از منظر نظامی کاملاً در دسترس مسکو بود،   و از منظر سیاسی در چارچوب سیاست‌های کرملین قرار می‌گرفت چرا که حذف اوباش نئونازی و جنگ‌طلبان را در اوکراین هدف اصلی خود عنوان می‌کرد!   ولی در کمال تعجب چنین نشد.  ارتش روسیه به دلائلی که هنوز نیز روشن نشده،  پشت دروازۀ شهرهای عمدۀ اوکراین خیمه زد و طی روزهای گذشته شاهدیم که این مناطق را نیز یکی پس از دیگری ترک می‌کند! 

 

اینک چنین ادعا می‌شود که گویا توافق «مسکو ـ واشنگتن» بر تجزیۀ اوکراین بر چندین جمهوری «مستقل» متمرکز شده است،   و به همین دلیل نیز روسیه بجای اشغال اینکشور در عمل دست به بحران‌سازی‌های پراکندۀ نظامی زده.   بحران‌هائی که می‌تواند به اوباش امکان دهد تا با بهره‌برداری از وحشت عمومی،  سرنوشت هر منطقه و محله‌ را به صورت خودگردان و «مستقل» در دست گرفته و دولت‌های خودرأی و خودخوانده به راه بیاندازند.   عملی که در واقع به معنای «یوگسلاوی» کردن اوکراین خواهد بود.

 

حال نگاهی به شق دوم بیاندازیم که جالب‌‌تر است.  چرا که در این بررسی،  تحلیلگر بجای قرار دادن آمریکا و روسیه در ترازوی تحقیقاتی‌اش،  صرفاً‌ عملکرد کرملین را به زیر ذره‌بین می‌برد.   و نهایت چنین نتیجه می‌گیرد‌ که دستگاه حاکمۀ روسیه در محاسبات‌اش اشتباه کرده؛  در ایفای نقشی پافشاری نموده که اصولاً حاضر به قبول تبعات‌اش نیست؛  «آزادیبخشی» و گسترش حقوق اجتماعی!   البته در اینجا جهت روشن شدن ابعاد بررسی فوق می‌باید توضیح کوچکی در مورد تاریخچۀ رابطۀ روسیه با همسایگان و غیرروس‌ها ارائه دهیم. 

 

اگر بخواهیم مطلب را تا حد امکان فشرده کنیم با این پیش‌فرض شروع خواهیم کرد که روسیه پس از فروپاشی اتحاد شوروی عملاً دست از وظیفۀ منطقه‌ای خود برداشته است.   وظیفه‌ای که طی حکومت تزارها و دوران سیطرۀ اتحاد شوروی،  آن را «تمدن‌سازی» نام می‌گذاریم.  در چارچوب همین «وظیفۀ‌» تاریخی بود که مسکو خود را موظف می‌دید تا اقوام مختلف موجود در امپراتوری تزارها و اتحاد شوروی را به طرق مختلف به دوران جدید رهنمون شود.   تاتارها را به همان اندازه از وحشیگری به دور کند،  که قفقازی‌های اسلام‌گرا را از خشک‌فکری‌های مذهبی؛   قرقیزی‌های مغول‌مسلک را به همان اندازه از بادیه‌نشینی بیرون کشد که ترکمن‌های گله‌دار را و ...   ولی امروز به صراحت می‌بینیم که ناسیونالیسمی کور بر حاکمان مسکو مستولی است.  پوتین نه فقط هیچگاه سخن از سرنوشت اقوامی به میان نیاورده که با روسیه مرزها و تاریخ مشترک داشته‌اند،   که ورای آن،  تلاش دارد اینان را تا حد امکان در عمق پیش‌فرض‌های قرون‌وسطائی‌شان رها کرده،  خود را مشغول به عروج صناعت و تجارت در روسیه نشان دهد!   به صراحت بگوئیم،  این برخورد ضدتاریخی امروز در مرزهای فدراسیون روسیه به پدیده‌های موهنی همچون حکومت ملایان ایران،  اسلامگرایان ترکیه،  و حتی نیم‌جمهورهای چچنی و قفقازی و ارمنی و آذری و ... میدان داده.   و این نیست جز اینکه روسیه دیگر قصد ایفای نقش «تمدن‌ساز» خود را ندارد.  این گزینش  هیئت حاکمۀ روسیه است.  ولی باید گفت،  خارج از عرصۀ «تمدن‌سازی»،  همانطور که امروز نمونۀ اوکراین به صراحت نشان می‌دهد،  روسیه فاقد فلسفۀ وجودی در این منطقه خواهد بود.   و این وزنه‌ای است که در میانمدت سنگینی‌اش بر دوش کرملین احساس خواهد شد.    

 

در چارچوب همین برداشت تاریخی از مسائل منطقه‌ است که امروز روسیه برای خلاصی ملت اوکراین از دام فاشیسم آنقدرها زحمت و مرارت متحمل نمی‌شود.   خلاصه بگوئیم،   نتیجۀ این سیاست همان شده که امروز نه فقط تمامی مصائب ملت اوکراین ـ  نظامی،‌ اقتصادی،  اجتماعی و ... ـ  در شبکۀ تبلیغات جهانی به گردن روسیه اوفتاده،  که دولت پوتین مجبور است با سرکردۀ فاشیست‌های اوکراین رودررو «مذاکره» هم بکند.  و زلنسکی که تا چند روز پیش از آغاز جنگ صرفاً یک هنرپیشۀ فرصت‌طلب سریال‌های تلویزیونی بوده،  تبدیل شود به رهبر جنگ آزادیبخش اوکراین!   به عبارت ساده‌تر،  کرملین حاضر نشده با اشغال اوکراین مسئولیت فتوحات نظامی را به گردن بگیرد و در مورد آیندۀ ملت اوکراین قبول مسئولیت کند.   این عمل می‌توانست دولت‌های غربی را در برابر یک گزینۀ انسانی در اوکراین مجبور به عقب‌نشینی ‌نماید.   ولی کرملین راه دیگری برگزیده، بهره‌کشی،  فرصت‌طلبی و مظلوم‌نمائی.  هم خود را ضدفاشیست جا زده،  هم با رهبر فاشیست‌ها نشست و برخاست،‌  رفت‌وآمد و دیده‌بوسی به راه انداخته،  هم بساط ننه‌من‌غریبم پهن کرده! 

 

خلاصۀ کلام،  کرملین که در سوریه به ایفای نقش «آزادیبخش» اهتمام داشته،  در اوکراین تبدیل شده به هنرپیشۀ نوعی کمدی تلخ و مرگ‌بار.  خط‌لولۀ گاز روسیه که از طریق اوکراین اروپا را تغذیه می‌کند،   در اوج این جنگ که شبکۀ تبلیغاتی غرب آن را «خانمانسوز» جا زده هنوز کاملاً «فعال» است!  و در بحبوحۀ‌ این جنگ شاهدیم که رجب اردوغان،  سرکردۀ باند سازمان ناتو در اروپای شرقی،   هم به اوکراینی‌ها پهپادهای سازمان ناتو را ارسال می‌کند،   و هم،‌  دست در دست دولت مکزیک،  همسایۀ توسری‌خور آمریکا از تحریم‌ها علیه روسیه سر باز می‌زند!  به هر صورت ابهامات اقتصادی در این میانه بسیار گسترده است و نمی‌توان آن‌ها را به طور خلاصه عنوان کرد،  ولی باید پرسید این «تحریم‌ها» دیگر چه صیغه‌ای است،   و اصولاً چه اهدافی دنبال می‌کند؟!  

 

صحت و سقم دو گزینه‌ای که بالاتر عنوان کردیم هر چه باشد،  امروز  نتیجۀ عملکرد کرملین در برابرمان نشسته.   اگر ساخت‌وپاختی در میان بوده،   معلوم نیست به چه دلیل نقش بازنده نصیب کرملین شده،   و اگر اشتباه محاسبۀ کرملین در کار بوده،  می‌باید قبول کرد که   گاری سیاست‌های پساشوروی روسیه عملاً به گل نشسته.   چرا که آمریکا اگر پیش از آغاز این جنگ ـ   پس از شکست‌ در سوریه و فرار مفتضحانه از افغانستان  ـ  در صحنۀ سیاست بین‌الملل  سوراخ موش را هم خریدار بود،   امروز تبدیل شده به «رهبر جهان آزاد!»  جو  بایدن که در کارنامه‌اش علاوه بر حمایت رسمی از تهاجم به یوگسلاوی و عراق و ...، کودتای «میدان» و بساط پولشوئی در اوکراین را نیز به ثبت رسانده،  و در پی هیاهو و جنگ خیابانی در آمریکا با هزار دوز وکلک «دولت» تشکیل داده ،  پس از «عملیات» روسیه در اوکراین،  در نقش تعیین‌کنندۀ خط‌مشی سیاسی جهانیان ظاهر شده!   اگر روسیه در این میانه نباخته، پس چه پیش آمده؟!

 

از سوی دیگر،  پیش از آغاز بساط جنگاورانۀ اوکراین،  روسیه و چین و هند ظاهراً قصد بازسازی سیاست‌های جهانی خود را داشتند،  ولی اینک به دلیل عدم مسئولیت‌پذیری دولت روسیه،  اینان می‌باید در حاشیۀ تحولات جهانی،  بدون حضور کشورهای صنعتی در گردابی دست‌وپای زنند که خروج از آن آنقدرها هم که به نظر می‌رسد ساده نیست.  در نتیجۀ عملکرد روسیه،  شرکت‌های صنعتی غرب که برای بالا بردن نرخ تورم طی دو دهۀ گذشته تمامی سیاست‌های‌شان ناکام مانده بود،‌  اینک به بهانۀ جنگ اوکراین به «تورم عزیز» خود دست یافته‌اند!   بهای نفت را خودسرانه بالا برده‌اند؛  در برابر فروش نفت کشورهای خلیج‌فارس،  با کمک کرملین سد ایجاد کرده‌اند؛   جیب میلیاردها انسان را در سراسر جهان از طریق تورمی که ساخته‌وپرداختۀ دولت آمریکاست خالی می‌کنند،   و از همه مهم‌تر،   بازار کساد اسلحه‌فرشان را بار دیگر رونق داده‌،  و صدها میلیارد دلار سلاح فقط توسط یانکی‌ها تحت عنوان «کمک به ملت اوکراین» به اینکشور و دیگر کشورهای اروپائی سرازیر کرده‌اند.  این منافع اگر به جیب آمریکا نمی‌رود،  به جیب چه کسانی سرازیر ‌شده؟!  

 

تأثیرات شوم این جنگ مبهم،  اگر نگوئیم تبلیغاتی و مفتضحانه،  جهان را به سوی گرانی،  تورم،  فقر،  قحطی و بیماری‌های غیرقابل علاج پیش می‌راند،   و تا سال‌های دراز تبعات آن را ملت‌های جهان با گوشت و پوست خود احساس خواهند کرد.   بله،   این است نتیجۀ آنچه کرملین «جنگ» روس‌زبانان با اوکراینی‌های «فاشیست» می‌خواند،  هر چند مشکل بتوان برای این جنگ جز عبارت «ساخت‌وپاخت هولناک» عنوان دیگری یافت.                   

 

با این وجود،  مسئلۀ اصلی این وبلاگ نه روسیه،  که کشور ایران است،  و به همین دلیل در آخر کار می‌رویم به سراغ محفل «شیخ‌وشاه!»   چرا که با اوج‌گیری مانورهای تبلیغاتی و سیاست‌بازی‌های غرب و روسیه پیرامون جنگ اوکراین،  شاهدیم که در ایران نیز شبکۀ «شیخ‌وشاه» جان تازه‌ای گرفته.   طی روزهای اخیر،   بین شاه‌الله و حزب‌الله بساط گیس‌کشی سخت به راه است،  و اینان در شبکه‌های مجازی «از کشته پشته می‌سازند!»   البته در این میانه دو مسئله را نمی‌باید به دست فراموشی سپرد.   نخست اینکه کودتاهای اوکراین ـ  چرا که طی سال‌های گذشته چندین کودتای علنی و زیرسبیلی در اینکشور به وقوع پیوسته ـ   با توافقات هسته‌ای پیرامون ایران ارتباط بسیار تنگاتنگی دارد.   و به دلیل همین ارتباط،  تغییرات سیاسی در کشور اوکراین نیز می‌تواند به صور مختلف تغییراتی چشمگیر در ایران به دنبال آورد.  و از سوی دیگر،   نکتۀ دومی نیز نمی‌باید فراموش شود و آن اینکه،  بر خلاف باور عوام‌ و هالوها،   محافل شیخی و شاهی در ایران در واقع یک محفل‌اند.   اربابان‌شان،  یعنی بانک‌های غربی و صنایع و محافل آتلانتیست،  پول توجیبی‌ هردوی‌شان را،  چه در قدرت باشند و چه در «اوپوزیسیون» پرداخت می‌کنند.   ایندو محفل خودفروخته هر از گاه به جان هم می‌افتند؛   گوشت یکدیگر را هم می‌جوند،   ولی مسلم بدانید که به استخوان‌های هم کاری ندارند،   چرا که اینان در اصل «برادرند!» 

 

رابطۀ برادرانۀ اینان طی سال‌هائی که به غائلۀ 22 بهمن 57 منجر شد به صراحت در برابر چشم ما است.   بارها به صراحت دیده‌ایم که اعضای فعال ایندو جریان،   چگونه «برادرانه» این خیمه را به سود آن یک ترک کرده‌اند.  می‌شناسیم آن‌ها را که خیمۀ شاه را ترک کرده به آغوش شیخ خزیده‌اند،  و چه بسیار آن‌هائی را که خیمۀ شیخ را رها کرده،  به درگاه شاه پیوسته‌اند.  و شاید کم نباشند آن‌ها که همزمان در هر دو خیمه خورده‌ و خوابیده‌اند!   می‌باید قبول کرد که اینان در واقع حکم قبرستان ماشین‌های استقاطی را دارند،  قطعات‌شان با هم جور است.   قدرت‌های استعماری نیز اصولاً نیازی به خرید و ساخت قطعات جدید ندارند.   کلۀ این یکی را به بدنۀ آن یکی می‌چسبانند،  دست و پای آن یک را هم به دیگری وصله می‌کنند؛  کار تمام است.   

 

بله،  ایرانیان بدانند که،  جنگ اوکراین تا آنجا که به سرنوشت ایران مربوط می‌شود،   تأثیر مثبت و سازنده‌ای بر مسائل جاری کشور نخواهد داشت؛  خوش‌باور نباشیم!   چرا که اگر هم تغییراتی در راه باشد،  در شرایط فعلی که فضای سیاسی کشور،  از آگاهی‌های اساسی و حضور فراگیر صاحب‌نظران و روشنفکران به کلی تهی شده،  و اوباش و عربده‌جویان در هر  خیمه علم و کتل به پا کرده‌اند،   تغییرات کذا راه بجائی نخواهد برد.   تحولات احتمالی فقط یک «تکرار» خواهد بود بر آنچه پیشتر نیز به چشم دیده‌ایم؛  تغییر صورتک استعمار و جایگزین کردن استبداد فرسوده با استبدادتازه نفس و درنده‌‌خوتر!  نوعی شامورتی در راه برقراری «رژیمی جدید»،  به صورتی که اگر ظاهر امور تغییر ‌کند،  مصائب و مسائل ملت ایران همچنان و به سنت رایج،  به صورت تصاعدی افزایش یابد!