۱/۲۴/۱۳۸۷

تانگوی آرژانتینی!



هیاهوی سیاسی «آمریکا ـ حکومت اسلامی» همچنان برقرار است. جرج بوش، پس از مذاکرات «سوچی» در روسیه، بار دیگر به مواضع سخنورانة خود رجعت فرموده. روز پنجشنبة گذشته، رئیس جمهور آمریکا، بار دیگر حملات لفظی خود را بر علیه حکومت اسلامی افزایش داد، و سخن از همگامی‌ تهران و القاعده در تقابل با سیاست‌های آمریکا در عراق به میان آورد! البته اینکه «القاعده» در عراق اصولاً چه می‌کند و از چه قدرت رزمی‌ای برخوردار است، مسئله‌ای است که دولت جرج بوش برای آن، حتی در ردة پاسخگوئی به سنای آمریکا پاسخی آماده نکرده. چرا که، در جلسة شنود سناتورهای آمریکائی با «کروگر»، سفیر این‌کشور در عراق، نهایت امر حضرت سفیر قبول فرمودند که القاعده در مرزهای پاکستان خطری به مراتب جدی‌‌تر است تا در خاک عراق! اگر بخواهیم سخنان کروگر را در برابر کنگره ملاک قرار دهیم، اینکه در مرزهای «پاکستان ـ افغانستان» خطر القاعده عمده‌تر است، یک اصل کلی را به اثبات می‌رساند: القاعده توسط آمریکا در منطقه فعال شده. چرا که منطقة نفوذ سنتی سیاست‌های انگلستان و آمریکا، همان مناطقی است که امروز از آنان تحت عنوان «وزیرستان» در مرزهای پاکستان و افغانستان سخن به میان می‌آید. از طرف دیگر، حکومت اسلامی، در وزیرستان هیچگونه نفوذی از نظر سیاسی ندارد. وزیرستان منطقه‌ای است سنی نشین، که به صورت سنتی ساکنان آن از دیرباز با «شیعی‌مسلکان» درگیری و زدوخورد داشته‌اند!

از طرف دیگر، اگر حکومت اسلامی دست در دست القاعده خطر بسیار بزرگی برای آمریکا به شمار می‌آید، چرا دولت آقای بوش از تهران جهت حفظ «امنیت» در عراق، طی همین چند روز گذشته تقاضای برقراری مجدد مذاکرات کرده؟ حتماً این «دعوت» را در تبلیغات حکومت اسلامی تلاشی جهت ایجاد شکاف میان اهل سنت و شیعیان معرفی می‌کنند! ولی اگر دقت کنیم، این دعوت درست پس از سرکوب نظامی سپاه المهدی و شبکة انگلیسی «مقتدی‌صدر» صورت گرفت؛ قرارداد آتش بس هم در شهر قم امضاء شد! و این امر نمی‌تواند در عرف سیاسی نوعی «در باغ سبز نشان دادن» تلقی شود! البته لازم به تذکر است که هنوز از طرف تهران، جوابی به این «دعوت» جهت مذاکرات امنیتی داده نشده! و این همان تصویری است که ایالات متحد قصد ارائة آن را به جهانیان دارد: آمریکای صلح‌دوست و اهل مذاکره، و ایرانی اهل جنگ و بمب‌گذاری و آدمکشی! در همین راهکارهای تنگاتنگ است که تانگوی آرژانتینی «بوش ـ احمدی‌نژاد» بر روی صحنة سیاست بین‌المللی در حال اجراست. هر دو طرف، در آغوش یکدیگر ریتم واحدی را دنبال می‌کنند، هر چند رو در رو و در برابر هم قرار گرفته‌اند!

از نخستین روزهای آغاز فعالیت دولت بوش، یک طرح اصلی در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی به مورد اجرا گذاشته شده: شیطان‌سازی و فرشته‌پردازی! شیاطین، همان نوکران شناخته شده و گاه ناشناس کاخ سفید‌اند. در این میان می‌توان از اوباش حزب‌الله در ایران، طالبان و القاعده در منطقه، شیخک‌های شیعی مسلک در نجف و کربلا، شیوخ خلیج‌فارس و آخوندهای فکل‌کراواتی در آنکارا نام برد. اینان می‌باید یا مستقیماً نقش «شیطان» ایفا کنند، و یا در فراهم آوردن زمینة این «تئاتر» سیاسی همکاری همه‌جانبه داشته باشند. ولی این حکایت همانطور که گفتیم قسمتی هم به نام «فرشته‌پردازی» دارد: عزم «بشردوستانة» ایالات متحد جهت برقراری دمکراسی و حکومت آزاد و مردمی در کشورهای عراق و افغانستان!‌ بر اساس این صورتبندی، به طور مثال، عراق در مقام دومین کشور جهان از نظر ذخائر نفتی، می‌باید از نفت استفاده کرده، کشور را آباد و آزاد کند، و حتماً موی دماغ اقتصاد آمریکا نیز بشود!

طرح استعماری ساختن «شیطان و فرشته» که جهت خر کردن خلق‌الله، در میان گروه‌های کثیری، چه در ینگه‌دنیا و چه دیگر مناطق، طرفدارانی نیز دست و پا کرده، در عمل از 5 سال پیش به مورد اجرا گذاشته شده. اصل کلی این است که نیات خیر و انسانی آمریکا در تقابل با اهداف شیطانی «دیگران» قرار گرفته! در نتیجه، آمریکا می‌باید از این امکان برخوردار شود که در رویاروئی با مسائل این مناطق، تحت عنوان مبارزه با تروریسم، نظامیگری، برخوردهای شدید امنیتی، و نهایت امر سرکوب وسیع توده‌های مردم را سکة رایج کرده، تا نهایت امر اهداف واقعی واشنگتن در پس این «مبارزة» دروغین پنهان بماند. چرا که اصل کلی، برای کاخ سفید حفظ پایگاه‌های نظامی، اشراف بر مسیر حرکت نفت، و چپاول ملت‌هاست!

بی‌دلیل نیست که به یک‌باره دولت احمدی‌نژاد از آستین «امام زمان» چند هزار سانتریفوژ بیرون می‌کشد! و این عمل درست زمانی صورت می‌گیرد که جرج بوش به دلیل اظهارات اخیرش در مورد جنگ عراق به شدت در افکار عمومی آمریکا تضعیف شده، و حتی حزب دمکرات نیز چون سگ هار به پاچة ایشان پریده. سانتریفوژهای «اختراعی» احمدی‌نژاد فقط به کار بحرانی‌تر نشان دادن شرایط منطقه می‌خورد. به همین دلیل، عکس «مهرورزی» را «بی‌بی‌سی» در حال سان دیدن از همین سانتریفوژ‌ها انتشار داده، تأکید می‌کند:

«محمود احمدی نژاد [...] چند روز پیش و در روز ملی انرژی هسته‌ای [...] از تاسیسات نطنز بازدید کرد و خبر از نصب و راه اندازی شش هزار سانتریفوژ جدید در تاسیسات نطنز داد.»


البته لازم به تذکر است که دولت احمدی‌نژاد هیچوقت سخن از کنار گذاشتن «حق» ایران در برخورداری از فناوری هسته‌ای به میان نیاورده!‌ برای ملتی که از حق «گرسنگی» کشیدن برخوردار است، و همه روزه از امتیازات سرکوب «فرهنگی ـ اجتماعی» توسط مشتی عملة نانخور آمریکا و سرمایه‌داری غرب برخوردار می‌شود، زمانیکه در کارتون‌های پاره پاره می‌خوابد، برق هسته‌ای مسلماً یک «حق» مسلم و غیرقابل چشم‌پوشی است! معروف است که «مقام معظم» در هنگام غسل «جنابت»، با همان دست چلاق‌شان برق هسته‌ای را به بدتر از آنجای امام زمان وصل می‌کنند، تا بتوانند در مورد «برق هسته‌ای» و ضرورت‌های آن برای ما ملت غارت شده و سرکوب شده اینهمه «سخنرانی» بفرمایند. اگر برق هسته‌ای به درد همان بدتر از آنجای امام‌جمکران می‌خورد، تبلیغات جنگ که به دست آمریکا و نوکران ایرانی‌نمای آن در اطراف مسئلة «حق هسته‌ای» به راه می‌افتد، برای خیلی‌ها نان و آب دارد. البته ما ملت جزو بهره‌مندان از چنین «آب و برقی» نخواهیم بود.

باز هم بی‌دلیل نیست که امروز در شامگاه جمعه 23 فروردین ماه، رادیو فردا، خواهر خواندة «رادیو آمریکا»، هنوز همان خبر سخنرانی جنگاورانة رهبر «بوش‌الله» را در رأس خبرهای خود گذاشته؛ و با زبان بی‌زبانی می‌فرماید: ملت ایران خبردار باشید، جنگ در راه است! البته این جنگ داستان‌اش دیگر تمام شده، و اگر احمدی‌نژاد تمام سانتریفوژهای دنیا را هم با ارز حاصله از نفت حراج‌ شدة ملت ایران طاق بزند، و آن‌ها را نطنز و کرمان و کاشان و ابرقو و پشت کوه و بنگاه بی‌بی‌سی «فعال» کند، و یا تصاویر «فعال‌سازی» این آلات و ابزار اسقاطی را تمامی سایت‌های نانخور آمریکا از ایرانی‌نما تا آمریکائی‌پرست انتشار دهند، جنگی در راه نخواهد بود! آنکه قرار است «ماشه» را بکشد، باروت‌اش نم کشیده، و این را از همه بهتر همان سیاست‌بازان آمریکائی می‌دانند. همان‌ها که، برای «انتخابات» به شیوة گاوچران‌ها، «تام و جری»، و «آل‌کاپون» مشغول «صحنه‌سازی» و برنامه‌ریزی‌اند.

تئاتر «شیطان‌سازی و فرشته‌پردازی» به آخرین پرده‌های خود نزدیک می‌شود. و به همین دلیل است که فریاد حزب دمکرات از «اظهارات» آقای بوش به آسمان رفته! این تئاتر ضدبشری که با همراهی مزدوران آمریکا در منطقه به روی صحنه برده شد، فقط یک نتیجة ملموس برای ملت‌ها‌ داشته: مبارزه با اشغالگران را در همگامی با القاعده و شیخ‌های خودفروختة شیعی‌مسلک نجف و کربلا قرار داده. کیست که برای خلاصی از دست ارتش آمریکا به امثال احمدی‌نژاد، مقتدی‌صدر و یا ملاعمر رضایت دهد؟ در حکایات ملایان آمده که در «جهنم» ماری وحشتناک به نام «غاشیه» وجود دارد که «دوزخیان» برای فرار از دست او به اژدها پناه می‌برند!‌ حکایت ارتش آمریکا و بن‌لادن نیز درست داستان مار غاشیه و اژدهاست. و این مسئله‌ای است که دولت آمریکا و شبکة مردمفریبی و تبلیغاتی این کشور، از آن نیک آگاه است. ولی با این وجود به آستانه‌ای نزدیک می‌شویم که همین شبکه‌ها به تدریج از نفس می‌افتند. و آنروز که ملت‌های منطقه به صورت واقعی، میان حاکمیت‌هائی انسانی‌، اشغال ‌نظامی و حاکمیت اوباش مذهبی حق انتخاب داشته باشند، دور نیست. یادمان باشد که در چنین روزی، حتماً نظر «مقام معظم» را در مورد «ضرورت‌های» برق هسته‌ای جویا شویم!




...



۱/۲۲/۱۳۸۷

تحقیقات بیخ‌دیواری!


شاید بهتر باشد که مطلب امروز را با بررسی «تحقیق» اخیر دانشگاه هاروارد در مورد «وبلاگستان» زبان فارسی آغاز کنیم. این تحقیق در تاریخ 6 آوریل 2008، از طرف دو محقق به نام‌های «جان کری» و «بروس اتلینگ» انتشار یافته. همانطور که می‌دانیم دانشگاه هاروارد، به دلائلی نامعلوم شهرتی جهانی به هم زده، و در سایة این شهرت و «افتخار» هر نوع کاغذپاره‌ای را می‌تواند تحت عنوان یک «تحقیق» به خورد خلق‌الله دهد. درست حکایت ملانصرالدین شده که لباس فاخری پوشید و بر صدر مجلس نشست، در حالیکه چند لحظه پیش از آن به دلیل مستعمل بودن لباسش، از همان مجلس به خواری رانده شده بود! در همین راستا، زمانیکه بچه‌پول‌دارهای متعلق به محافل صاحب‌ نفوذ آمریکا و حتی نوکران آمریکائی‌ها در جهان سوم، جهت دریافت مدارک تحصیلی خود طی 10 سال مطالعات «عمیق» در حقوق و تاریخ و فلسفه، معادل درآمد 10 هزار خانوادة مستمند شهری و رنگین‌پوست در ایالات کم در آمد آمریکا، هزینة ثبت‌نام، پول کتاب و دفتر، و خصوصاً «تفریحات» می‌‌پردازند، می‌باید «دانشمندان» بزرگی باشند!‌

نظام‌ سیاسی ایالات متحد، یکی از معدود نظام‌های سیاسی در تاریخ بشر است که «حقانیت» علمی و فلسفی را مستقیماً به بهره‌وری افراد از امکانات مالی، نژادی و طبقاتی مرتبط کرده؛ در چنین ساختار شرم‌آوری، که در کمال تأسف همه روزه فراگیرتر و جهانی‌تر نیز می‌شود، تهیدستانی چون کارل مارکس، اسپینوزا، ژان ژاک روسو و دیگران مسلماً می‌باید زبالة «خاندان» بوش را جمع‌آوری کنند! و در عمل به همین نتیجه نیز رسیده‌ایم. این مقدمه شاید جهت برداشت واقع‌بینانه‌تر از این «تحقیق» لازم بود، چرا که باز هم در کمال تأسف، این الگوبرداری در جوامع جهان سوم، خصوصاً کشورهای خاورمیانه به شدت نفوذ کرده، و جای تعجب ندارد که «لینک» گزارش کذا را امروز عملاً بر روی بسیاری از وبلاگ‌های فارسی زبان در داخل کشور مشاهده می‌کنیم. این ارتباط دو سویه میان حاکمیت دست‌نشانده، و بنیادهای پوشالی اربابان به یکی از واقعیات روزمرة ما ایرانیان تبدیل شده! حکایت «دکتر» احمدی‌نژاد و «دکتر» محسن رضائی فقط بازتابی از همین الگوبرداری‌هاست.

اینک به بررسی این «تحقیق» باز می‌گردیم. مسائل مختلفی از «وبلاگستان» فارسی در این مقاله منعکس شده. و مهم‌ترین آن تقسیم بندی این «وبلاگستان» به چهار گروه بزرگ است. بر اساس «تحقیقات» انجام شده، فقط یک گروه که محققین آنرا «وبلاگ‌های سکولار و اصلاح‌طلب» می‌نامند، به طور جدی با مشکل «فیلترینگ» روبرو‌ است! و این مشکل نیز در جدولی «زیبا» و شکیل ارائه شده، و «فیلترینگ» فقط شامل 21 درصد از این وبلاگ‌ها می‌شود! ‌ به عبارت دیگر، به ادعای محققان هاروارد، از جمع هزاران وبلاگ «سکولار و اصلاح‌طلب»، 79 درصد آن‌ها در ایران، کاملاً «قابل رویت» هستند! از طرف دیگر، شبکة دولتی وبلاگ نویسی «اسلامی» که توسط وزارت اطلاعات، جهت اشغال فضای مجازی و با سرمایه‌گذاری مستقیم دولت ایران از طریق به کارگیری پاسداران و بسیجی‌ها شکل گرفته، در این تحقیق کاملاً غایب است. با این وجود، «محققین» رضایت داده‌اند که از چهار نوع «وبلاگستان» فارسی، یکی را هم متعلق به «جوانان مسلمان» بدانند!‌ به عبارت ساده‌تر، این «تحقیق»، که با زبانی علمی‌نما و بسیار متین و «موقر» در 68 صفحه منتشر شده، یک سند تبلیغاتی جهت «آزاد» نمایاندن فضای مجازی در کشور ایران است. با این وجود، یک ایرانی، چون نویسندة این سطور که مدتی است به وبلاگ نویسی مشغول است، و دستی هم در ارتباطات اینترنتی دارد، سریعاً درمی‌یابد که این تحقیق فقط یک «سند» تبلیغاتی است. چرا که در آغاز کار نیز نویسندگان آن از همکاری دو تن از «شخصیت‌های» ایرانی وابسته به حکومت اسلامی، آقایان عباس میلانی و احمد کیارستمی به صراحت «تجلیل» می‌کنند، و پروژة دمکراسی ایران در مرکز تحقیقاتی «هوور» را نیز در این همکاری‌ها «منظور» می‌دارند! در ثانی به صراحت می‌دانیم که، فیلترینگ اعمال شده از جانب دولت، فقط با همکاری نزدیک شرکت‌ها و «کارشناسان» فنی غرب، و با هزینه‌هائی نجومی عملی ‌شده! ادارة فکسنی مخابرات حکومت اسلامی از قدرت کافی جهت مقابله با اینترنت برخوردار نیست، به احتمال زیاد سایت‌های «غیرمجاز» مستقیماً و به درخواست حکومت اسلامی، با توافق کشورهای آلمان و ایالات متحد «فیلتر» می‌شوند.

حال که محققین امکان قابل رویت بودن همین وبلاگ را نیز در ایران برای‌مان خوب «توضیح» دادند، و شادمان کردند، ما هم مطلب دیگری مطرح می‌کنیم تا کمی از مشکلات همین جامعة «آزاد» را به تصویر کشیده باشیم!

همانطور که می‌دانیم همسر حسین فاطمی چندی پیش با مهرورزی در دفتر ریاست جمهوری ملاقات داشته، و گویا «دفتر خاطرات» فاطمی را هم ـ این دفتر اصلاً معلوم نیست از کجا پای به میدان تاریخ معاصر ایران گذاشته ـ به حضور «ریاست جمهور» منتخب امام و امت تسلیم کرده‌اند. البته با نگاهی به عکس خانمی که در ملاقات حضور دارند به این صرافت می‌افتیم که شاید حسین فاطمی چون امامان جمعه به مرض «کودک‌باره‌گی» دچار بوده! همه می‌دانیم که وزیر امورخارجة مصدق 55 سال پیش، پس از کودتای 28 مرداد اعدام شده، و اگر همسر ایشان که از فاطمی فرزندانی هم دارند، در آن روزها فقط 25 سال می‌داشتند، امروز می‌باید یک زن 80 ساله باشند! در حالیکه عکس ایشان هیچ ارتباطی با یک زن مسن و فرتوت ندارد. شاید حسین فاطمی هم به پیروی از سنت محمدی ایشان را در 6 سالگی عقد کرده باشند، که امروز اینقدر صاف و محکم در دفتر ریاست جمهوری بر روی مبل جلوس فرموده‌اند!‌ اینهم یکی دیگر از خواص «اصول» اسلامی! حالا انتظار دارید این وبلاگ‌های «سکولار» را فیلتر هم نکنند؟

ولی از آنجا که «مهرورزی» بر اساس گزارش سایت «تابناک»، در سخنرانی اخیر خود شدیداً از بالا بودن نرخ اجاره خانه و مسکن عصبانی شده و ابراز ناراحتی کرده، ما اصولاً برخورد دیگری با مسائل اجتماعی اتخاذ می‌کنیم. سایت تابناک می‌گوید:

«این شيوة رئيس‌جمهور باعث شد تا[...] تلويحاً اين تصور را به وجود آورد كه قيمت مسكن در اختيار رئيس‌جمهور است و با دستور او پائين مي‌رود و چه بسا پيشتر هم با دستور او بالا رفته است!»


این سایت تابناک را هم ‌باید جزو همان «وبلاگستان سکولار و اصلاح‌طلب» فیلتر کنند، تا یاد بگیرد با حضرت رئیس جمهور چه طور باید صحبت کرد. معلوم است که با دستور ایشان بالا و پائین می‌رود، مسکن که هیچ، همه چیز با دستور ایشان بالا و پائین می‌رود! وقتی یک زن 80 ساله در حضور ایشان اینقدر چالاک و سر حال می‌شود، می‌خواهید قیمت مسکن حالی به حالی نشود؟ اصلاً ما پیشنهاد می‌کنیم که ایشان بعضی اوقات به برج‌های بلند تهران نزدیک شده فقط یک نگاه بکنند، همین «نگاه»، برج را مثل همسر حسین فاطمی 40 سال جوان می‌کند! برج بالا و پائین می‌شود و بسیاری از مسائل مسکن نیز همانجا حل خواهد شد.

ولی می‌دانیم که مسئلة ازدواج هم برای حکومت اسلامی خیلی مهم است!‌ اصولاً این‌ آخوندها تا خطبه را نخوانند، حال نمی‌کنند!‌ در نتیجه، مسئله را امروز «بی‌بی‌سی» برای جهان اسلام حل کرده. بر اساس گزارش این سایت، جوانان می‌توانند با استفاده از «چهره‌‌شناسی» به خصوصیات اخلاقی و تمایلات جنسی افراد پی برده، با استفاده از این «فناوری» زوج مناسب خود را «انتخاب» کنند، و از آنجا که در جمکران «انتخابات» نیز در راه است، ما پیشنهاد می‌کنیم از این علوم دقیقه یک «نرم‌افزار» بسازند و در اختیار عموم قرار دهند تا امت با استفاده از آن، هم «ازدواج» کند، و هم به نمایندگان مجلس رأی بدهد.

در این گزارش، «بی‌بی‌سی» رسماً صورت یک فرد واحد را با دو مشخصة مختلف به چاپ رسانده. مشخصة کسی که روابط «کوتاه ‌مدت» ترجیح می‌دهد، و یا مشخصة فردی که طرفدار «درازمدت‌ها» است! «بی‌بی‌سی» مدعی است که مثلاً فرد متمایل به «روابط کوتاه مدت» این یکی است، و آن یکی از نوع «دراز مدت»! البته در مورد جوانان با در نظر گرفتن مشکلات مسکن، تا وقتی که مهرورزی این مشکلات را «بالا و پائین» می‌کند، مسلماً در ایران روابط کوتاه مدت بیشتر طرفدار خواهد داشت! ولی به دلیل عمیق بودن مشکل مسکن، ما اصلاً پیشنهاد می‌کنیم که «بی‌بی‌سی» جوانان را بیشتر از این‌ها راهنمائی کند! مثلاً عکس افرادی را بیاندازد که روابط خیلی خیلی «کوتاه مدت» و ترجیحاً «بیخ‌دیواری» را بر دیگر روابط ترجیح می‌دهند. چرا که فعلاً با این قیمت مسکن، جوانان می‌باید «زوج» خود را در ردة «سرپائی»، «ته کوچة بن‌بست»، «روی صندلی پارک»، و ... جستجو کنند. تا «انشاالله تعالی»، حضرت مهرورزی همانطور که دم مسیحائی بر بیوة فاطمی دمیدند، مشکل مسکن را هم «بالا و پائین» کرده، کار ما ملت را راه بیاندازند.

ولی در مورد «انتخابات» چهره‌شناسی متفاوت است. مثلاً حداد عادل از نوع «درازمدت» است، به ریش ملت گیر داده، و دیگر ول کن نیست. ولی خوب کروبی از نوع «میان‌‌مدت» به نظر می‌رسید ولی خیلی «کوتاه‌مدت» بود، چند بار بیشتر حال نداد! حال این امت اسلام، و اینهم فناوری‌ها و علوم جدید.




...


۱/۲۱/۱۳۸۷

اشغال و اغراق!



ژنرال پتریوس، فرماندة ارشد ارتش آمریکا در عراق، در گزارش خود، خطاب به کمیته‌ای در کنگرة آمریکا، تقاضای تعویق عقب‌نشینی و تجدید نظر در تقلیل نیروهای آمریکائی در عراق را مطرح کرده. پس از سال‌ها اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و انگلستان، این اظهارات به صراحت نشان می‌دهد که آمریکا جهت دستیابی به اهدافی که پیشتر تعیین کرده بود،‌ هنوز نیازمند زمان بیشتری است. ولی در اینکه این «اهداف» در واقع چه بوده، هنوز اطلاع درستی در دست نیست! تبلیغات گستردة پنتاگون هدف اصلی از حمله به عراق را «مبارزه با تروریسم» عنوان می‌کرد، هدفی که موضع‌گیری‌های نظامی و امنیتی دولت آمریکا در عراق، اینک پس از گذشت سال‌ها، آن را کاملاً خارج از دسترس قرار داده. چرا که «مبارزه با تروریسم» هر چند جهت فعالیت‌های مختلف سیاسی و جذب افکار عمومی «شعار» بسیار خوبی به نظر می‌آید، یک خطر عمده را در برابر شعار دهنده قرار می‌دهد. شعار مبارزه با تروریسم می‌باید تؤام با محدود کردن حیطة فعالیت گروه‌های تروریستی، مشخص کردن عوامل تروریست، و نظریة «تروریسم» در چارچوب عقیدتی آن صورت گیرد؛ اینهمه جهت انزوای عوامل زایندة تحرکات تروریستی، و ابتر کردن آنان! به این ترتیب، نهایت امر همکاران و یاوران تروریسم در سطح جامعه منزوی خواهند شد!‌ ولی همانطور که شاهدیم، آمریکا در روشن کردن این مواضع طی چند سال اشغال نظامی، نه تنها در عراق، که در افغانستان نیز با مشکلات عظیمی روبرو شده؛ اینکشور اینک با گروه‌هائی در عراق و افغانستان همداستان می‌شود که در آغاز عملیات نظامی خود آنان را «تروریست» معرفی می‌کرد!

خلاصه بگوئیم، اهداف واقعی ایالات متحد از حمله به مناطق آسیای مرکزی و خاورمیانه، امروز بیش از آنچه تبلیغات‌چی‌های کاخ سفید تصور می‌کنند روشن و واضح شده. آمریکا پس از بحران 11 سپتامبر که فی‌نفسه بنیاد حاکمیت امپریالیسم غرب را متزلزل کرده بود، به این صرافت افتاد که جهت پایه‌ریزی شرایط نوین استراتژیک در آسیای مرکزی و خاورمیانه می‌باید به صورت مستقیم حضور نظامی خود را در این مناطق بر سر میز مذاکرات به طرف‌های دیگر «تحمیل» کند. قرعه در این میان به نام کشورهای افغانستان و عراق اصابت کرد؛ هر کشور دیگری نیز می‌توانست در این «صورتبندی» تبدیل به هدف استراتژیک ایالات متحد شود. طی اشغال غیرقانونی و ضدانسانی عراق و افغانستان توسط ارتش‌های انگلستان و آمریکا، هزاران تن از ساکنان این سرزمین‌ها به خاک و خون افتاده‌اند، و ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی این مناطق به طور کلی فروپاشیده. عنوان کردن «بازسازی» عراق و افغانستان فقط یک «تعارف» بی‌معنا است؛ ارتش‌های غربی کاری به بازسازی ندارند، مشکل اصلی این ارتش‌ها فراهم آوردن زمینه برای حاکمیت‌های متبوع خود، جهت به دست آوردن امتیازاتی در پای میز مذاکرات با دیگر قدرت‌های بزرگ جهانی است!‌

هر چند اشغال عراق و افغانستان از نظر تاریخی عملی بسیار «نوین» می‌نماید، نمی‌باید فراموش کرد که چنین «رایزنی‌های» دیپلماتیک از طرف حاکمیت ایالات متحد پیشتر نیز در مورد کشورهای مختلف جهان صورت گرفته بود. نمونة چنین دخالت‌های مستقیم نظامی از طرف کاخ سفید، در آمریکای لاتین فراوان است، ولی حتی در شرق دور نیز موارد کرة جنوبی، جزیرة فرمز یا «چین ملی»، شهر هنگ‌کنک، و ... می‌تواند نمونه‌هائی قابل ذکر باشد. در عمل، ارتش‌های آمریکا و انگلستان با حضور مستقیم در منطقه‌ای مشخص، دولتی دست‌نشانده را به عنوان دولت «آزادیخواه» به جهانیان معرفی می‌کردند، و سپس با حمایت نظامی، مالی و دیپلماتیک از این دولت، سعی داشتند که با اعمال قدرت‌ در منطقه، سیاست‌های رقیب را به مواضع تدافعی برانند. به عبارت ساده‌تر، جنگ و تحمیل شرایط جنگی بر مردم کشورها و گاه مناطق گسترده‌ای از جهان، به دست ارتش‌های غربی، آشکارا تبدیل به نوعی «دیپلماسی» شده بود.

ولی تجربة «شیرین» فرانسوی‌ها و سپس ارتش آمریکا در ویتنام، کارآئی این نوع دیپلماسی را به شدت به زیر سئوال برد. این سئوال که، «در صورت اتخاذ گزینة اشغال نظامی، اگر مقاومت جدی و پیگیری از طرف ساکنان یک کشور صورت پذیرد، عکس‌العمل چه می‌تواند باشد»، سال‌های سال حتی پیش از شکست آمریکا در ویتنام، برای کاخ سفید و همپالکی‌های غربی آن، تبدیل به «چیستانی» دل‌آزار شده بود! ولی درست پس از شکست نظامی در ویتنام، جواب این سئوال از نظر آمریکا کاملاً روشن بود: نابودی کشور «یاغی»! ‌ البته غیرنظامیان در کره، ویتنام و حتی چین کمونیست در شماری چشم‌گیر به دست ارتش آمریکا و هم‌پیمانان آن قتل‌عام شده بودند، ولی «قتل‌عام» نوین در قاموس ارتش آمریکا، با انواع گذشته متفاوت بود. نسل‌کشی، و فروپاشاندن ساختارهای اقتصادی، مالی و تجاری یک ملت دیگر «قتل‌عام» نام نداشت؛ نابود کردن یک ملت، و پاک کردن یک کشور از صحنة جغرافیای اقتصادی، مالی و فرهنگی جهان بود! در تاریخ، اعمال چنین سیاستی را فقط از جانب چنگیز مغول در تخالف با شهرنشینی شاهد بوده‌ایم! چرا که، بر اساس شیوة تولیدگله‌داری، که راه و رسم زندگانی مغول بود، شهر و شهرنشینی «راه‌بند» تلقی می‌شد. و به همین دلیل تمامی شهرهائی که به دست مغول تسخیر شد، با خاک یکسان می‌شد. آمریکا در تجربة تلخ خود در ویتنام، و چندی بعد عملاً در لائوس و کامبوج به همین «حربه» متوسل شد، و با توسل به همین شیوة ‌چنگیزی بود که آمریکائی‌ها توانستند همزمان با عقب‌نشینی از ویتنام در برابر «بهمن» عظیمی که شکست ارتش آمریکا در ویتنام و در منطقة آسیای شرقی به وجود آورده بود، در برابر سیاست‌های مخالف نطفه‌های «مقاومت» را سازماندهی کنند.

ولی دورة شکست ویتنام، با جنگ اتحاد شوروی در افغانستان و سپس فروپاشی این ابرقدرت دنبال شد، و تجربیات «گرانقدر» ارتش استعمارگر ایالات متحد، تا فردای 11 سپتامبر مجال «خودنمائی» دوباره نیافت. امروز پس از گذشت 5 سال از اشغال عراق، نیاز به توضیح نیست که کشوری به نام عراق فقط بر روی کاغذ موجودیت دارد. پیشبرد سیاست نسل‌کشی، و فروپاشاندن عمدی ساختارهای حیاتی این کشور به دست عوامل آشکار و پنهان ایالات متحد، عراق را امروز تبدیل به سرزمینی مغروق در بی‌قانونی، جنایت و سرکوب کرده. آمریکائی‌ها شاید نمی‌دانستند که پای در چه «منجلابی» خواهند گذاشت. برای اینان داستان ویتنام مهم‌ترین و نهائی‌ترین «شکست‌ها» تلقی می‌شد، در صورتیکه شکست در خاورمیانه از تجربة ویتنام به مراتب سنگین‌تر خواهد بود. دولت آمریکا، با بهره‌گیری از «تجربیات» استعماری خود، با علم به شکست در میدان جنگ، اینک قصد تهدید تمامی منطقه را دارد. ولی شرایط دیگر با روزهای جنگ‌سرد متفاوت است. اگر هنوز حاکمیت‌هائی چون فرانسه حاضرند با به قدرت رساندن امثال نیکولا سرکوزی از مواضع آمریکائی‌ها دفاع کرده، مسئولیت تاریخی این کشتارها را به جان بخرند، شاهرگ‌های نفتی جهان در خلیج‌فارس، با دریای ژاپن، اقیانوس هند، و شهر سایگون تفاوت‌هائی عمده دارد. آمریکا به هر قیمتی می‌خواهد از تجربیات «گرانقدر» خود در نابودی ملل برای عقب نشینی از منطقه استفاده کند، و اگر این تجربیات را به کار نبندد، زمینه را برای حضور قدرت‌های متخاصم فراهم خواهد آورد. ولی ایالات متحد نمی‌تواند در خاورمیانه، مانند نمونه‌های لائوس و کامبوج، ده‌ها میلیون‌ انسان را قتل‌عام کرده، ساختارهای حیاتی منطقه را برای ده‌ها سال از حیز انتفاع ساقط کند.

در این میان مشکل دیگری نیز به صراحت خودنمائی می‌کند: حضور روسیة سرمایه‌داری در کنار مرزهای کشورهای منطقه! روسیه در ساختار استراتژیک فعلی خود، به هیچ عنوان اجازه نخواهد داد که آمریکائیان و انگلیسی‌ها از حکایت «شیرین» عراق، چه با توسل به قتل‌عام میلیون‌ها انسان،‌ و چه به صورت «صلح‌آمیز»، جان سالم به در برند. چرا که در فردای عقب نشینی اینان، کرملین می‌باید جوابگوی سیاست‌های متخاصم غرب در اروپای شرقی، آسیای مرکزی، هند و چین باشد! در چنین چشم‌اندازی است که در فردای مذاکرات بسیار حساس بوش و پوتین در مسکو، شاهد جنگ‌آوری‌های نوکران آمریکا در منطقه هستیم. دولت اسرائیل بر اساس تبلیغات رسانه‌ای خود را برای رزمایش‌های «سرنوشت ‌ساز» آماده می‌کند، و دولت احمدی‌نژاد نیز فرمان «جشن هسته‌ای» صادر کرده، و در تبلیغات روزی‌نامه‌های غربی و دولتی، «فعال‌سازی» 6 هزار سانتریفوژ را به اطلاع امت همیشه سرگردان می‌‌رساند! همزمان، ژنرال پتریوس، فرماندة تفنگچی‌های آمریکا، در سنای ینگه‌دنیا، در جنگاوری‌ها خود را «ثابت ‌قدم» معرفی می‌کند! در شرایطی که آمریکا چون موشی در تله افتاده، و تمامی تلاش‌هایش را به خرج می‌دهد که از هر سوراخی فرار کند، اینهمه «آمادگی»‌ برای جنگ و نبرد، آنهم در رسانه‌ها، مسلماً می‌تواند کارساز تبلیغات باشد؛ ولی آیا تبلیغات کذا کارساز دنیای واقعیات نیز خواهد بود؟






...

۱/۲۰/۱۳۸۷

«پارس» نیوز!



نتایج و بازتاب‌های نشست بخارست، و نهایت امر، گفتگوهای جرج بوش و ولادیمیر پوتین در «سوچی»، اینک در برابرمان قرار دارد. حاکمیت شیعی‌مسلکان در تهران بیش از پیش بی‌پناه می‌شود. شاهد بودیم که طی «تظاهرات» دولتی که چون همیشه به دست اوباش نانخور ساواک، و اینبار در برابر سفارت‌خانة هلند برگزار شد، وزارت کشور فقط توانسته بود 70 نفر را «بسیج» کند؛ این شمار نیز با در نظر گرفتن تعداد افرادی که در عکس‌ها دیده می‌شوند، شاید بیش از اندازه «خوش‌بینانه» بر آورد شده بود!‌ عوامل سرکوب ملت ایران، که اینک سی سال است تحت عنوان «مبارزه با آمریکا»، فضای اجتماعی کشور را به اشغال خود در ‌آورده‌اند، و با استفاده از بهانه‌های «وارداتی» و گاه «داخلی» زمینه‌ساز سرکوب ملت ایران می‌شوند، امروز حنای‌شان در برابر ملت ایران رنگ باخته. سرکوب سازمان ‌یافتة لشکر «شیعی‌مسلکان» عراق، و شخص مقتدی‌صدر توسط آمریکائی‌ها و دولت دست‌نشاندة آمریکا، به صراحت نشان داد که دیگر حتی یانکی‌ها نیز از معجزات این «امامزاده» مأیوس شده‌اند.

چند روز پیش با استفاده از اخباری که در سایت‌های حکومت اسلامی رسماً منتشر شده بود، در مطلبی تحت عنوان «مرگ مخملین»، تزلزل روزافزون دولت احمدی‌نژاد را پیش‌بینی کردیم. هر چند برخی از این اخبار، بعدها به وسیله کانال‌های دیگری مورد تکذیب قرار گرفت، و خصوصاً خروج وزیر اقتصاد از کابینه شدیداً‌ از طرف سخنگوی دولت تکذیب شد، سیر تحولات، هستة اصلی تحلیلی را که در این مطلب ارائه شده، مورد تأئید قرار می‌دهد. چرا که امروز، گروهی خواستار استیضاح وزیر اقتصاد شده‌اند، و از طرف دیگر، دست و پای همسر همین سخنگوی دولت، که در «رک‌گوئی‌های» ویژة بازار و حوزه، ید طولائی دارند، به دلیل فیلتر شدن وبلاگ‌شان از میانة میدان سیاست‌بازی کشور جمع و جور می‌شود. در شرایطی که «اصلاح‌طلبان» حکومتی عملاً از تمامی مقامات و تصمیم‌گیری‌های کشوری و لشکری کنار گذاشته‌ شده‌اند، این سئوال مطرح می‌شود که، تضعیف دولت احمدی‌نژاد به نفع کدام جریان می‌‌باید «تحلیل» شود؟

جواب به این سئوال را امروز در صفحة نخست «فارس نیوز»، به صراحت مشاهده می‌کنیم. نخست اینکه سخنان جرج بوش رئیس جمهور آمریکا در مورد وضعیت سیاسی کشور ایران با رادیو صدای آمریکا در رأس خبرهای فارس نیوز قرار گرفته بود. این خبرگزاری به نقل از رادیو آمریکا می‌گوید:

«[جرج بوش با] تعريف و تمجيد از اصلاح‌طلبان ايران، آنها را افراد شجاعي دانست و براي آن‌ها از خداوند طلب خير و بركت و موفقيت كرد.»

البته در اینکه امثال خاتمی، کروبی، بهزاد نبوی، و ... بسیار شجاع‌اند، کسی نمی‌تواند شک و شبهه‌ای داشته باشد. اینان اگر پس از سال‌های دراز همکاری با یکی از سبع‌ترین و وحشی‌ترین حاکمیت‌های فاشیستی معاصر، امروز دم از «دمکراسی» و حکومت مردمی می‌زنند، واقعاً می‌باید موجودات «شجاعی‌» تلقی شوند. بالاخره «شجاعت» نیز ابعادی متفاوت دارد. در برخی مواقع، چشمان ناآزموده می‌تواند عکس‌العمل‌هائی ناشی از «بیشرافتی» و «وقاحت» را در عمق خیزابه‌هائی از «فرصت‌طلبی» نوعی عمل «شجاعانه» تلقی کند! یادمان نرفته زمانیکه جناب «کریم سنجابی» جهت شرکت در همایش «سوسیال‌دمکرات‌های جهان» در کانادا کشور ایران را ترک کردند، و بجای شرکت در این همایش و رساندن ندای سوسیال‌دمکرات‌های ایران به گوش جهانیان، مستقیم به نوفل‌لو‌شاتو مشرف شده، دست روح‌الله خمینی را در برابر عکاسان و خبرنگاران جهان بوسیدند! آن روزها هم بسیاری از آخوندک‌ها، و بچه‌شیخک‌ها به همراه گروه کثیری از «هواداران» همیشگی شهید مصدق، این عمل را بسیار «شجاعانه» تحلیل کردند. ولی فرصت‌طلبی و خودشیرینی یک فرد بی‌مسئولیت، همانطور که دیدیم، در برابر تاریخ بی‌پرده به قضاوت گذاشته خواهد شد. خلاصه می‌گوئیم، حمایت از شکل‌گیری «فاشیسم»، در بطن تاریخ جهان نمی‌تواند تحت عنوان «شجاعت» به نام فرد و یا جریانی سیاسی به ثبت برسد.

و امروز با تکیه بر همین تجربیات تاریخی است که به آقای بوش می‌گوئیم، «شیرینی زیادی میل فرموده‌اید!» تاریخ ایران از محمد خاتمی برداشتی بسیار متفاوت با کاخ‌سفید خواهد داشت، و دیری نخواهد پائید که هیئت حاکمة آمریکا مستقیماً در جریان این «برداشت» تاریخی ایرانیان، از آنچه اصلاح‌طلبی «آخوندی» نام گرفته، قرار خواهد گرفت. دلائل «حمایت» مضحک رئیس جمهور آمریکا، از یک جریان سیاسی، هر چه باشد مهم نیست! ‌ آیا فردی چون جرج بوش، که یکی از منفورترین رؤسای جمهور در تاریخ ایالات متحد است، و چند ماه دیگر صحنة سیاست این کشور را برای همیشه ترک خواهد گفت، اصولاً می‌تواند حرفی برای گفتن داشته باشد؟ یادمان نرود که ایشان، به دلیل سوءشهرت در میان آمریکائیان، و بر خلاف تمامی سنت‌های سیاسی این کشور، حتی معاون خود را در انتخابات آینده، از طرف جمهوریخواهان نامزد احراز مقام ریاست جمهوری نکرده‌اند! به عبارت دیگر، جرج بوش کاخ سفید را با چنان سرشکستگی‌ای ترک خواهد کرد، که در تاریخ معاصر آمریکا تا به حال سابقه نداشته.

ولی جای تعجب دارد که صدای آمریکا، در مقام شیپور تبلیغاتی ایالات متحد، در سایت خود سخنی از این «مصاحبه» به میان نیاورده، و حتی رادیو فردا، «خواهرخواندة»‌ صدای آمریکا نیز این خبر را در بوق و کرنا نگذاشته! حال می‌باید پرسید «فارس نیوز» که بر اساس تحلیل‌های رایج، نزدیک به محافل سپاه ‌پاسداران معرفی می‌شود، چرا در ایجاد ارتباط «فرضی» میان رئیس جمهور ایالات متحد و «اصلاح‌طلبان» آخوندی تا به این حد از خود شوق و ذوق نشان می‌دهد؟ آنهم در شرایطی که تا چند روز دیگر دور دوم نمایشات انتخاباتی «ولایت فقیه» قرار است در کشور برگزار شود؟! جواب به این سئوال «کوچک» را در چند خبر پائین‌تر به صراحت در می‌یابیم. چرا که «فارس نیوز» با تکیه بر یک مقالة «موهوم» در روزنامة واشنگتن پست به قلم رضاپهلوی، سعی دارد وابستگی طیف «اصلاح‌طلبان» را اینک از کاخ‌سفید فراتر رانده به سلطنت‌طلبان و حتی سازمان مجاهدین خلق ایران نزدیک کند! این «خبرگزاری» در ادامة خبرسازی‌های خود چنین می‌گوید:

« رضاپهلوي [...] نوشت: ما در اين زمينه از مجاهدين خلق (منافقين) نيز براي ايجاد اين حكومت جديد استفاده مي‌كنيم و حتي دوم خردادي‌[های] داخل ايران نيز مي‌توانند با ما همراه شوند.»

بله، همانطور که می‌بینیم دستور غذا به آشپزباشی داده شده، فقط مانده بریدن سر مرغ همسایه! اینکه سپاه‌پاسداران قصد به بن‌بست رساندن «جنبش» اصلاحات را داشته باشد، کاملاً منطقی است. در چنین شرایطی، یا کودتای مخملین «سپاه ـ حوزه»، با موفقیت توأم می‌شود، یا اینکه با سنگین‌‌تر کردن وزنة مخالفان خارج نشین، و تزریق «شخصیت‌های» اصلاح‌طلب در بطن این جریان، آخوندبازی را در اپوزیسیون نیز گسترش می‌دهند، و در صورت شکست برنامة «مهرورزی»، نوع نوینی از «آخوندورزی»، اینبار با همکاری «اپوزیسیون» خارج از مرزها در کشور به راه می‌اندازند. در هر حال، آتش‌بیاری سپاه پاسداران «انقلاب» اسلامی، برای سیاست‌های ایالات متحد در منطقه در همین خلاصه به صراحت دیده می‌شود. مسلماً «حضرت والا»، روح‌شان هم خبر ندارد که در سایت «سپاه اوباش اسلام»، چنین عکس‌های مکش‌مرگمائی از ایشان در حال سخنرانی‌های سرنوشت‌ساز «ملی ـ میهنی» انتشار یافته.

ولی اینبار نیز، هم «سپاه» کور خوانده، و هم حوزة فرهنگ‌ستیز «علمیه» گز نکرده جر داده! به صراحت بگوئیم، امروز سپاه پاسداران به شیوة اوباش ارتش شاهنشاهی، در 28 مرداد و 22 بهمن، نمی‌تواند جهت پیشبرد منافع سیاسی آمریکا در ایران کودتا و «جنبش» ساختگی به راه بیاندازد. به قولی، «این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست!» سپاه پاسداران با پخش این مجموعه «خبر»، در عمل برنامة «مسخرة» کودتای «حوزوی» خود را علنی، و در واقع دست‌های پلید خود را رو نموده، و وابستگی‌ها این سازمان استعماری را به سیاست‌های آمریکا آشکار کرده. سپاه پاسداران به عنوان ستون فقرات استعمار در ایران با اعلام این «خبر»، و «خبر‌های» دیگری که به احتمال زیاد به دنبال خواهد آمد، قصد آن دارد که طیف سیاسی «غرب» را در ایران از سلطنت‌طلبان به اصلاح‌طلبان و سپس به چپ‌نمایان «مجاهد» گسترش دهد، و از چنین تعمیمی توجیهات لازم را جهت کسب مشروعیت برای حاکمیت «ولایت فقیه»‌ به دست آورد! غافل از آنکه چنین تحرکات گسترده‌ای فقط این امر را به اثبات خواهد رساند که‌ این سپاه خود در رأس وابستگان به همین «طیف» استعماری قرار دارد.


....
...

۱/۱۹/۱۳۸۷

استعمارنت!


گسترش فضای مجازی در سطح جهان تبعات وسیعی به همراه خواهد آورد. ارتباط مستقیم نویسندگان با خوانندگان، ارتباط مستقیم فروشندگان و خریداران، ارتباط مستقیم و در بسیاری موارد «اجباری» سیاست‌بازان با توده‌های مردم، گسترش خدمات بانکی، تبادل اطلاعات و ... فقط قسمت کوچکی از این تحولات است. مسلماً طی سال‌های آینده شاهد نفوذ «جهان مجازی» در مقاطع دیگری از فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی، خدماتی، سیاسی و حتی عقیدتی مردم جهان خواهیم بود. ولی از نخستین روزهای آغاز این «تحول»، که به راستی پس از کشف قارة آمریکا، مهم‌ترین رخداد تاریخ بشر است، ساختارهای پوسیدة سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در برابر آن صف کشیده‌اند؛ مسئله روشن‌تر از آن است که نیازمند توضیح باشد. بسیاری از بنیادهای حاکم بر جهان با تکیه بر عامل «بی‌خبری» توده‌ها، «تبلیغات یک‌سویه»، «توجهیات سیاسی یک‌جانبه»، و ... بر شمار وسیعی از مردم دنیا حکومت می‌کنند. این ساختارها نمی‌توانند بپذیرند که حاکمیت‌شان اینچنین به سادگی مورد تهدید قرار گیرد.

در این میان، سانسور را برخی در تحلیل‌های خود به ساختارهای متشکل از قدرت‌های بزرگ تبلیغاتی و سازمان‌های وسیع خدماتی‌ نسبت می‌دهند، ولی این برخورد به احتمال زیاد با واقعیت فاصلة زیادی دارد؛ از آنجا که همین ساختارهای کلان، به دلایل اقتصادی، خود حامیان گسترش و تقویت فضای مجازی شده‌اند، می‌توان حدس زد که پیش از آنکه فضای مجازی در چنین مرحله‌ای از رشد قرار گیرد، آن را در مسیر خواست‌های خود «تحلیل» کرده‌ بودند! مشکل اصلی در این مقطع، ساختارهای فراملیتی و چندملیتی نیست؛ مشکل ساختارهای پوسیدة سنتی و پایگاه‌های ارتجاع مذهبی، قومی و ملی ‌است، ساختارهائی که برای حفظ موجودیت خود در این هیاهوی وسیع شدیداً نگران شده‌اند. هنگام بررسی این مسائل نخستین مطلبی که به ذهن خوانندة فارسی زبان خواهد آمد اعمال «فیلترینگ» سایت‌های اینترنتی از جانب حکومت اسلامی است. البته این «وقاحت» و بیشرمی را از جانب یک حکومت استعماری و دست‌نشانده نمی‌باید نادیده گرفت، ولی در کمال تأسف مسئله به مشتی خودفروخته و اوباش ساواک منتهی نمی‌‌شود. مشکل جهان پوسیده و فروپاشیده از این مقاطع فراتر می‌رود، و عملاً قسمت مهمی از ساختارهای سنتی در جهان، حتی جهان «دمکراتیک» را نیز شامل می‌شود.

در میان ملت‌های غربی، فرانسوی‌ها به درست یا به غلط خود را یکی از «دمکرات‌ترین‌ها» به شمار می‌آورند. ولی طی سال‌های گذشته شاهد بودیم که رشد فرهنگ «نت»، در کشور فرانسه با چه موانعی روبرو شد. در عمل، ساختارهائی که برای خود «حقانیتی» ورای تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی قائل‌اند، به طور کلی با «اینترنت» رابطة خوبی برقرار نمی‌کنند. فضای مجازی بسیاری از «امتیازات» اجتماعی طبقات «قدرتمند» و صاحب‌نفوذ را به چالش می‌کشد، هم در اروپای غربی، خصوصاً کشورهای آلمان و فرانسه، و هم در دیگر مناطق جهان. چنین محافلی حاضر به بلع لقمة «بدهضم» نت نیستند! حتی امروز نیز با این مقاومت‌ها در کشورهای غربی مواجه هستیم. به طور مثال «ویکی‌پدیا» که قرار بود، نوعی «فرهنگ‌نامة» کاربران بر امواج اینترنت باشد، امروز عملاً تبدیل به ابزار تبلیغات برخی محافل سیاسی مشخص شده. حضور «مردم» و کاربران عادی در فراهم آوردن مقالات و مطالب ویکی‌پدیا دیگر از میان رفته. البته در چارچوب تبلیغات وسیع گروه‌های صاحب نفوذ «توجیه» این برخورد مشخص است: کسانیکه اطلاعات کافی ندارند نمی‌باید در مورد مسائل اظهار نظر کنند! ولی مقصود از «اطلاعات کافی» مشخص است: دنباله‌روی از آنچه تا به حال تحت عنوان مسائل سیاسی، علمی و اجتماعی مطرح می‌شده. حال از کسانیکه چنین برخوردی را پیراهن عثمان می‌کنند می‌باید پرسید، اگر کسانی بدون داشتن «اطلاعات کافی» قصد نوشتن مطلبی داشته باشند، چرا شما از اینکار پیشگیری می‌کنید؟ مگر هزاران نوع فرهنگ‌نامه، اطلس جغرافیائی و تاریخی که همه ساله از طرف چاپخانه‌های «معتبر» توسط شما و امثال شما به بازارها سرازیر می‌شود، برای تضمین مواضع «بر حق» محافل‌تان کفایت نمی‌کند، که ویکی‌پدیا را نیز در همان مسیر می‌خواهید؟

سال‌ها پیش فیلسوف فرانسوی ژان‌پل‌سارتر در تضاد با «بنیادهائی» که بشر در جامعة خود پایه‌ریزی کرده، این بنیادها را فرهنگ ستیز لقب داد. در آن روزها بررسی این «فرهنگ‌ستیزی» مستلزم تحلیلی بسیار عمیق بود؛ این مطلب امروز کاملاً چشم‌گیر است که این بنیادها بر خلاف ادعاهای‌شان نه راهبر توده‌ها، که وبال گردن مردم‌اند. و با توسل به تمامی امکانات موجود سعی در خفه کردن صدای آنان دارند. اینکه تحلیل از یک واقعة تاریخی حتماً می‌باید با آنچه «مورخان» رسمی در کتاب‌های خود صدها بار «استفراغ» کرده‌اند، همگام باشد، به هیچ عنوان نشانة «اعتبار» این تفکر تاریخی نیست. چه بسیار مطالب که «تاریخ‌نویس‌های» رسمی سعی در پنهان نگاه‌ داشتن‌شان دارند. به طور مثال وقایع جنگ دوم جهانی را می‌باید به قلم کدام مورخ خواند؟ مورخی سوسیال‌دمکرات یا کمونیست، شاید یک فاشیست، و یا حتی یک لیبرال سرمایه دار غربی! در آغاز هزارة سوم میلادی به صراحت می‌بینیم که اطلاعات و اطلاع‌رسانی، به تدریج قیمت «طلای ناب» پیدا کرده! ‌ افسار توده‌های مردم را هر که محکم‌تر در دست گیرد، خود را «معتبرتر» می‌نمایاند!

ولی تا آنجا که به مسئلة اینترنت فارسی زبان مربوط می‌شود، فضای مجازی گره‌های مخصوص خود را پیدا کرده. در نخستین روزهای شکل‌گیری اینترنت، در بطن حکومت اسلامی برداشتی بسیار کودکانه رایج شد! جماعت فاشیست به دلیل آنکه در تجزیه و تحلیل‌های خود همیشه «متکلم واحد» است، و جلوی سخن گفتن دیگران را به ضرب گلوله و تحمیل زندان و شکنجه می‌گیرد، به تدریج به این «صرافت احمقانه» نیز می‌افتد که سخنان‌اش از «ارزشی» والا برخوردار است. سخنانی که «حرف آخر» را در همة موارد در خود مستتر دارد! این برخورد بچگانه که نتیجة تحمیل نظرات حکومت بر مردم طی سال‌های دراز است، در تجزیه و تحلیل فضای مجازی عدم کارآئی خود را به صراحت نشان داد. اولین برخورد حکومت اسلامی با فضای مجازی قرار دادن محتوای تمامی جزوات و ترهات حوزوی بر روی شبکه بود! بر اساس این «نظریه»، حال که امکان چاپ و توزیع کلیة کتاب‌دعاها و پوچ‌گوئی‌های حوزوی فراهم است، دیگر مردم می‌باید به این «منابع» دسترسی کامل داشته باشند!‌

ولی اینترنت ابعاد دیگری نیز دارد. ابعادی که به بارگیری کتاب‌های حوزة علمیة قم از طرف پاسدارها و قاری‌ها محدود نمی‌ماند. در برخورد با این «بعد» جدید، نخستین عکس‌العمل حکومت اسلامی اعمال «سانسور» بود! سانسور کردن سایت‌ها بر اساس آنچه «محتویات» سایت عنوان می‌شد! خلاصة مطلب، آنچه از نظر سیاسی، اخلاقیات حوزوی و آخوندی، و حتی افشاگری‌های محلی در مورد مقامات دولتی، برای حاکمیت ایجاد دردسر می‌کرد، به تیغ سانسور سپرده شد؛ سانسوری که همه می‌دانند با همکاری شرکت‌های آلمانی آغاز شده، و امروز کار به مشاورة کارشناسان «گرانقیمت» آمریکائی کشیده! سانسوری که مسلماً نوع ویژه‌ای است از مبارزه با امپریالیسم! ولی همانطور که می‌دانیم «مشکل» حکومت اسلامی به هیچ عنوان «مطالب» ضداسلامی و یا ضدحکومتی نیست! مشکل اصلی که اینترنت برای این حکومت به وجود می‌آورد، و امروز به تدریج حاکمان ابعاد مختلف آن را به چشم می‌بینند،‌ جایگزین کردن نوعی فرهنگ مکتوب اجتماعی بجای فرهنگ «شفاهی» است. می‌دانیم که فرهنگ مکتوب زمانیکه تماماً تحت تسلط تبلیغات فاشیستی قرار نگیرد، نوعی «مسئولیت» و «مسئولیت‌پذیری» در جامعه به وجود می‌آورد، و مهم‌ترین وظیفة یک حکومت دست‌نشانده و وابسته، چون حکومت جمکران از میان بردن همین مسئولیت اجتماعی در میان مردم است. این حکومت که خود برخاسته از بی‌مسئولیتی است، فقط می‌تواند مبلغ بی‌مسئولیتی باشد.

در همین چارچوب بسیاری از وبلاگ‌ها و سایت‌ها به بهانه‌های «پوچ» بسته شد، و اگر سامانه‌ها در خارج از کشور قرار داشت، با کمک و همیاری خارجی‌ها آن‌ها را «فیلتر» کردند. فشاری که به دلیل حضور فعال هزاران وبلاگ نویس بر حکومت اسلامی و بر ترهات «رسمی» این حکومت وارد می‌آمد، و هر روز شدت بیشتری می‌گرفت، با توسل به این ترفند کمی آرام شد. ولی خلاء ناشی از بسته شدن صدها وبلاگ آناً در سطح جامعه خود را نشان داد؛ بحرانی نوین شروع به حرکت کرده بود. در این راستاست که حکومت اسلامی دست به «اختراع» جدیدی می‌زند: خلق «وبلاگ‌نویسی» و سایت‌داری حکومتی! بسیاری از سایت‌ها که جدیداً «افتتاح» شده‌اند، عملاً حرفی برای گفتن ندارند. از این میان می‌توان به سایت‌های نانخور حکومت از قماش «روزآن‌لاین» اشاره داشت. وبلاگ‌هائی هم که به دست اوباش حقوق‌بگیر این حکومت با نام‌های مذکر و مؤنث همه روزه بر خطوط اینترنت «بازگشائی» می‌شود، معمولاً فقط به ترویج ابتذال بازاری و اوباش حوزوی مشغول‌اند. بسیاری از این وبلاگ‌ها عملاً مطالبی توأم با فحاشی، آنهم فحش‌ها و به اصطلاح شوخی‌های رکیک به چاپ می‌رسانند، و از طرف مأموران اطلاعات «فیلتر» نمی‌شوند، چرا که وسیله‌ای جهت «سرگرمی» اینترنت دوستان ایرانی شده‌اند!

البته از یک حاکمیت پوسیده و انسان‌ستیز بیش از این‌ها نمی‌توان انتظار داشت، ولی می‌باید به صراحت نشان دهیم که در پس پردة «ظاهرالصلاح» اخلاقیات حوزوی و بازاری تبلیغاتی این حکومت چه اوباشی نشسته‌اند. ابتذال به این صورت به دست حکومت و با حمایت حکومت پای به صحنة اینترنت ‌گذاشت، تا خطر «مسئولیت‌پذیری» از طرف مردم ایران، که موجودیت حکومت پوسیدة اسلامی را تهدید می‌کرد از میان برود. در همین راستا، تمامی قطعات موسیقی «مبتذل» لوس‌آنجلسی از طرف سایت‌های دولتی در اختیار عموم قرار گرفته، فیلم‌های مبتذل هولیوودی، فیلم‌هائی که حتی در کشور آمریکا نیز «بینندة» زیادی ندارد، به صور مختلف از سایت‌های «غیرقانونی» بارگیری شده، توسط عوامل حکومتی در بازار به فروش می‌رسد، و میلیون‌ها تومان درآمد برای اینان به همراه آورده. بسیاری از اوباش سازمان اطلاعات که مأموران سانسور ادارة مخابرات هستند، با استفاده از باندهای پهن که جهت «سانسور» اینترنت در دسترس‌شان قرار گرفته، با کپی‌برداری غیرقانونی از نرم‌افزارها و ارائة آن‌ها به «دوستداران» برای سایت‌های مبتذل عملاً «مخاطب» و «مشتری» کسب می‌کنند.

این روند که آن را «سانسور» و همزمان، «ترویج» ابتذال بازاری می‌نامیم، در اوائل حکومت احمدی‌نژاد شدت بسیار گرفت، ولی امروز واقعاً در اوج خود قرار دارد. با این وجود فراموش نکنیم که این مجموعه، از دیرباز و همگام با سیاستی گسترده به پیش رانده شده. به طور مثال، همانطور که می‌بینیم، در ایران هیچ یک از نویسندگان صاحب‌نام کشور سایت و یا وبلاگ ندارد. نویسندگانی که از طرف اهل «ادب» و قلم معتبر‌اند، و آثارشان قابل بررسی تلقی می‌شود، در اینترنت فارسی زبان غایب‌اند! در عوض تمامی تبلیغات‌چی‌های حکومت یک سایت برای خود درست کرده‌اند. البته به دلیل سرکوب فرهنگی در داخل کشور، نویسندگان احساس امنیت ندارند. و از ارائة مطالب خود به صورت آزادانه امتناع می‌کنند. ولی این امر فقط یک «بعد» از مشکلات را نشان می‌دهد، چرا که حکومت رسماً از شناسائی حق نویسندگان و مترجمان، حتی آفرینندگان آثار موسیقائی و سینمائی نیز احتراز می‌کند! در نتیجه، بسیاری از مترجمان صاحب نام کشور، آثار خود را در وبلاگ‌ها و سایت‌ها منتشر نخواهند کرد، چرا که سریعاً وسیلة بهره‌برداری، تقلب و کپی‌برداری از طرف اوباش حکومت می‌شود. این ترجمه‌ها و آثار قلمی سریعاً به وسیلة روزی‌نامه‌های حکومتی با نام‌های مجعول و ساختگی به چاپ رسیده، خالقان آثار ادبی و قلمی از هر گونه حقی بر تولیدات خود محروم می‌مانند. ولی نمی‌باید فریب ظواهر را خورد. آنچه در این مورد ویژه به وقوع می‌پیوندند، نتیجة همگامی حکومت اسلامی با استعمار است. این حکومت دست‌نشانده، با فراهم آوردن چنین زمینه‌هائی از نظر اجتماعی و صنفی، عملاً کمر به خاموش کردن صدای ملت ایران بسته. مسئله بر خلاف آنچه تبلیغات «خررنگ‌کن» این حکومت عنوان می‌کند، مبارزه با فساد، دین‌ستیزی، فحشاء و دیگر «شعارهای» من‌درآوردی حاکمان اسلامی نیست؛ اگر نویسندگان و مترجمین شناخته شدة ایران، که از هر کدام چندین و چند اثر به وسیلة همین حکومت در چاپخانه‌های دولتی به چاپ رسیده، هیچ یک وبلاگ و سایت ندارد، می‌باید دلیلی داشته باشد. دلیل همان است که در بالا آوردیم: این حکومت مانع حضور فرهیختگان واقعی کشور در شبکة اینترنت شده، زمینة نابودی فرهنگ ایران را فراهم می‌آورد.

ولی در این میان بی‌عملی و بی‌تصمیمی مخالفان این حکومت دیدنی‌تر است! آن‌ها که حداقل در کلام، خود را مخالف این حکومت معرفی می‌کنند، طی چندین سال که از تجربة «فضای مجازی» می‌گذرد، هیچگونه تلاشی جهت فراهم آوردن زمینة حضور نویسندگان، صاحب‌نظران و تحلیل‌گران در سایت‌های فارسی زبان صورت نداده‌اند. هر چند این امر خنده‌دار است، ولی «پرتال» اصلی مخالفان این حکومت همان سایت «گویا» شده، سایتی که به دست عوامل اکبر رفسنجانی اداره می‌شود!‌ به عبارت ساده‌تر، اینان که ادعای به دست گرفتن قدرت و ادارة امور یک کشور را دارند، طی چندین سال نتوانسته‌اند حتی یک «پرتال» معتبر پایه‌ریزی کنند، و وابستگی ایرانیان را بر خطوط اینترنت به یک سایت حکومتی، سایتی که دیگر عملاً همة دنباله‌هایش به روزنامه‌های رسمی و قلم‌به‌مزدهای حکومت اختصاص یافته، از میان بردارند. ولی در برخورد با چنین شرایطی می‌باید یک سئوال را مطرح کرد: «اوین را چه کسانی ساختند، و امروز چه کسانی از آن استفاده می‌کنند؟» به عبارت دیگر، «تعلل» این به اصطلاح «اپوزیسیون» در ارائة راهکارهائی جهت مقابله با تهاجم حکومت اسلامی بر علیه مردم ایران و فرهنگ ایران‌زمین، خود فی‌نفسه از «حکمتی» برخوردار است. قسمت علنی کوه‌یخی که امروز در تهران چماق استعمار را بر سر ایرانی فرو می‌آورد، از قسمتی «غیرعلنی» و پنهان نیز برخوردار است؛ این قسمت پنهان همان «اپوزیسیون» دست سازی است که اینک سه دهه است مردم ایران را در 22 بهمن، به آخوند و پاسدار فروخته!









...