در شرایطی که دولت احمدینژاد روز به روز از نظر ساختاری ضعیفتر میشود، در کمال تعجب شاهدیم که حداقل از نظر رسانهای و تبلیغاتی، رئیس این دولت روز به روز مقتدرانهتر عمل میکند! همانطور که پیشتر هم گفتیم حاکمیت، یک نفره و به خواست «امام زمان» تشکیل نمیشود؛ در جوامع قدرتمند و مقتدر جهان، چه در مغرب زمین و چه در مشرق زمین، حاکمیت بر اساس مجموعهای بسیار پیچیده از عملکرد بنیادها، تشکیلات سیاسی، نهادهای اقتصادی، صنعتی و مالی فعال میشود. و در کشورهائی که فاقد «اقتدارند»، یا به عبارت سادهتر در کشورهائی که «مجموعه» عملکردهای چنین بنیادها و نهادها نمیتواند در میانة میدان برخوردهای سیاسی و جهانی «اقتدار» به همراه آورد، حاکمیت بر شانة قدرتهای استعماری مینشیند. از این دو شق گریزی نیست. و آنچه در تبلیغات سیاسی و تخرخرهای مضحک به خورد خلقالله میدهند، فقط مصرف خلقالناسی دارد.
از نخستین روزهای موفقیت کودتای آمریکائی 22 بهمن شاهد بودیم که سخنگویان و رمالان حکومت اسلامی، موجودیت به اصطلاح «مستقل» این حاکمیت را به حمایت بیقید و شرط بنیاد مذهب شیعة اثنیعشری از دولت منسوب میکردند! البته در عمل میدانیم که آنچه بلندگوهای استعماری سه دهه است بلغور میکنند، یک مضحکه بیش نیست. نخست اینکه بنیاد شیعة اثنیعشری به هیچ عنوان از این حکومت حمایت نکرده و نمیکند! حتی پس از مرگ روحالله خمینی، آیتالله گلپایگانی صرفاً به دلیل تهدیدات مستقیم وزارت اطلاعات بر جسد «امام» جماران نماز گزارد. از طرف دیگر، در تاریخچة شیعة اثنیعشری اصولاً «وحدانیت» رأی در میان رهبران مذهبی نه موضوعیت داشته، و میتواند از نظر تاریخی توجیه شود؛ یکی از پایههای قدرت این مذهب «سیکیمخیاری» در عمل، همان استقلال نظر مراجع مختلف بوده. ولی خوب، زمانیکه استعمار بلندگوهایاش را به کار میاندازد، و پشت سر هم مشتی «ترهات» به ملاج مردم تزریق میکند، پس از گذشت چندین ماه خلقالله جریان را باور میکنند. کسی از خود نمیپرسد که این «وحدت» کذا چگونه است که شامل حال مهمترین مراجع دینی شیعیان نمیشود، و بسیاری از اینان سالها و سالهاست که عملاً مجبور به زندگی در سکوت مطلق شدهاند. کسی از خود نمیپرسد، روضهخوانهائی چون علیخامنهای و هاشمی بهرمانی از کجا آمدهاند که امروز مراجع بزرگ شیعیان جهان میباید حاکمیت اینان را بپذیرند؟
در هر حال باز میگردیم به اصل موضوع! اگر حتی این «فرض» محال را هم قبول کنیم که حکومت اسلامی از 22 بهمن 57 تاکنون از حمایت بیقید و شرط مراجع مذهب شیعة اثنیعشری برخوردار بوده، این سئوال مطرح میشود که جفتکاندازیهای مهرورزی بر علیه ساختار قدرت در حکومت اسلامی چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ مگر این ساختار مورد تأئید «مراجع» نبوده؟ اگر بوده، دیگر حرفهای احمدینژاد چیست، و اگر نبوده، و در شرایطی که رئیس دولت از فعالیتهای هولناک باندهای مافیائی سخن میگوید، فعالیتهائی که مسلماً نمیتواند مورد تأئید مراجع باشد، چرا اینان خفقان گرفتهاند، چرا حرفی نزدهاند، و چرا امروز حرفی نمیزنند؟ اگر مسئولیتی در این حکومت ندارند، بهتر است تا دیر نشده دهانشان را باز کرده مطالب را همانطور که هست عنوان کنند. چرا که فرصت از دست میرود و اگر جرقهای به این انبار باروت بیافتد دیگر واقعاً خشک و تر با هم خواهد سوخت.
امروز برخورد احمدینژاد با بنیادهای مذهب شیعة اثنیعشری در ایران همان برخورد «میرپنجی» شده. مهرورزی هم نیازمند خوردن نان مشروعیت این بنیادهاست، و هم میخواهد چماقاش با تمام قوا بر فرق اینان فرود آورد. احمدینژاد بهتر است به این سئوال پاسخ دهد، چگونه یک فرد میتواند هم منتخب یک نظام و ساختار سیاسی باشد، و هم منتقد بنیادها و اصول حاکم بر همین ساختار؟ از نظر سیاسی، چنین برخوردی فقط مسخرهبازی و پوپولیسم معنا میدهد؛ یادمان نرفته که «سیدخندان» هم از گروههای مشکلآفرین و تشکیلاتی که در برابر «خواست ملت» قد علم میکردند، کم گله و شکایت نداشت. ولی کار دولت این نیست که پایههای قدرت تشکیلاتی خود را از میان بردارد، و یا به قول عمله و اکرة فاشیسم، در آن «اصلاحطلبی» کند؛ دولت، متکی بر پایهای است که آنرا به قدرت رسانده، و فقط میتواند در چارچوبی که همین پایهها به آن امکان میدهند، «حکومت» کند، نه کار دیگر!
حال میباید پرسید در حکومتی که تاکنون مفتخر به حمایت تمام و کمال و «فرضی» بنیاد شیعة اثنیعشری بوده، چه پیش آمده که بر صفحة شطرنج سیاست، یک مهرة «پیاده» اینچنین از وزیر و فیل و رخ نسق میکشد؟ این چه نوع «پیادهای» است که حق جوابگوئی برای هیچکس قائل نیست؛ به همه میتوپد، هر چند که خود نیز برای حل مشکلات عملاً هیچ در چنته ندارد؟ متهم کردن این باند و آن باند، در سخنرانیهای سیاسی کار سادهای است. حتی در مقالهنویسی سیاسی نیز به حکم تجربه «اتهام» زدن به این و آن عملاً میتواند کارساز مقالهنویس شود. ولی اینکار برای فردی که پای در مقامی اجرائی گذاشته به هیچ عنوان توصیه نمیشود؛ کار اجرائی فقط در ازاء همگامی با «تشکیلات» امکانپذیر است، و نه در قبال سرکوب «تشکیلاتی». این مطلب را ماهها پیش در این وبلاگ پیرامون شکلگیری تشکیلات استعماری، خصوصاً پس از کودتای 22 بهمن به تفصیل توضیح دادهایم. اعمال سیاست، جائی برای «اخلاقیات» و «مصلحتجوئیهای» دینی و مذهبی و انسانی باقی نمیگذارد. این یک اصل کلی است! اگر فردی با تکیه بر یک ساختار به قدرت میرسد و سپس جهت حفظ «اخلاقیات»، «اصول دینی»، و ... شروع به تضعیف بنیادهای همین ساختار میکند، در واقع پای از حاکمیت بیرون گذاشته.
اینجاست که دلیل هیاهوی عملة فاشیسم را در مخالفت با سخنان و رفتار احمدینژاد بهتر در مییابیم. و میباید بدانیم که احمدینژاد از این نظر، امتدادی است «منطقی» بر سیاستی که سیدخندان را در دوم خرداد به قدرت رسانده بود! ولی سیدخندان نمیتوانست آنچه مهرورزی انجام میدهد به منصة ظهور برساند، و در نتیجة شکست کودتاهائی که در دورة وی صورت گرفت، استعمار مجبور شد او را با مهرورزی جایگزین کند! در روزینامة «اعتمادملی»، امروز به قلم یکی از نانخورهای محفل هاشمی بهرمانی، بررسی کوچکی از چند و چون برخورد مجلس و دولت با اظهارات وزیر اقتصاد و دارائی مشاهده میکنیم. نویسنده که تجلیل نامة «هوشمندانهاش» از سردار اکبر پس از شکست انتخاباتی در همین وبلاگ مورد تحلیل قرار گرفت، میگوید:
«حتي اگر گوشهاي از آنچه وزير بركنار شده اقتصاد دولت نهم به هنگام وداعش از كابينه احمدينژاد بيان كرد صحت داشته[...] باشد[...] در آن صورت خيلي هم تصادفي نيست كه [...] اوضاع اقتصادي مملكت اينگونه فلاكتبار [باشد].»
البته فلاکتبار بودن وضعیت اقتصادی کشور یک امر مسلم و غیرقابل تردید است. ولی این وضعیت در کمال تأسف در دورة احمدینژاد به وجود نیامده؛ هر چند افزایش بیرویة قیمت نفت، در ساختار مالی و اقتصادی یک کشور استعمارزده، که به هیچ عنوان قادر به جذب قابلیتهای مختلف و اعتبارات، آنهم در چنین ابعادی نیست همیشه فاجعهبار بوده. نویسندة «محترم» که از دکانداری برای هاشمی بهرمانی یک قدم این طرفتر نمیگذارند، حتماً شرایط دوران هاشمی و خاتمی را خیلی بهتر از امروز تحلیل میفرمایند! ولی ما معتقدیم، اگر هاشمی و خاتمی هم نفت بشکهای 120 دلار میفروختند، مشکلات در همین ابعاد ایجاد میشد. شاهد بودیم که در دوران سلطنت هم بالا رفتن قیمت نفت بجای ایجاد شرایط بهتر اقتصادی و مالی در کشور، زمینهساز یک بحران فزایندة مالی و نهایتاً اجتماعی شد. در آن زمان ظاهراً هیچگونه «محدودیت» تجاری نیز میان ایران و کشورهای غربی وجود نداشت، و حمایت حاکمیتهای سرمایهداری از حکومت ایران آنقدر در بوق و کرنا گذاشته شده بود که خود زمینهساز بسیاری از «نارضایتیها» تحلیل شد، ولی پول نفت به «هرز» رفت! و اگر نتایج مثبت اقتصادی آن نصیب سرمایهداری غرب شد، سهم ایران در این میان جز بحران اجتماعی و مالی نبود. اینکه چرا یک کشور استعمارزده قادر نیست از ارز حاصل از فروش مواد خام بهرهبرداری درستی صورت دهد، یک بحث گستردة اقتصادی است و در یک وبلاگ نمیتوان آنرا به تحلیل کشید. ولی به دلایل فراوان، در یک کشور استعمارزده، «پول نفت» بیشتر «جغجغهای» است جهت فریب افکارعمومی، نه یک نمایه از شرایط واقعی اقتصادی کشور.
در هر حال میباید از نویسندة محترم پرسید، آیا آنچه از زبان وزیر سابق اقتصاد و دارائی در دولت احمدینژاد عنوان شده، فقط به این «دوره» محدود میشود؟ برنامههای آقای رفسنجانی خیلی خوب بوده؟ آیا چپاول اموال دولتی و بانکها در دوران آقای رفسنجانی که منجر به زندانی شدن یکی از اوباش حزبالله به نام «رفیقدوست» شد، قسمتی از برنامههای ملی و میهنی اکبر کوسه بوده؟ یا اینکه باز گذاشتن دست شهردار سابق اصفهان در ارتشاء و سوءاستفاده از اموال دولتی، تحت عنوان «سازندگی»، و بعدها ترفیع مقام ایشان به شهرداری پایتخت، نشانهای است از درک درست «استاد» از اصول سیاسی و اقتصادی؟ آیا تذبذب سیدخندان که با یک دست «گ...» میخورد و با آن یک نمیخورد، و اینکار را 8 سال تمام ادامه داد، نشانهای از تدبیر سیاسی و کاردانی ایشان است؟ جواب به این سئوالات روشنتر از آن است، که نیازمند توضیح باشد، ولی نمیباید فراموش کرد که عملیات سیاسی جناحی که خود را «اصلاحطلب» مینامد فقط بر تطهیر تشکیلاتی متمرکز شده که پیش از احمدینژاد گویا کارش را به نحو احسن به انجام میرسانده!
البته اگر بالاتر به صراحت گفتیم که احمدینژاد با این اعمال و رفتار عملاً پای از حاکمیت بیرون گذاشته، دلیل بر آن نیست که از عملکردهای وی استقبال خواهیم کرد. او نیز چون دیگر مهرههای این نظام یک موجود دستنشانده و بیاعتبار است. ولی فریادهای اعتراض چپاولگران و مستبدانی که تا دیروز از دولت احمدینژاد بد میگفتند و امروز که یکی از کلیدیترین وزراء این کابینه کنار گذاشته شده، بر سخنان و ادعاهای وی اینچنین صحه میگذارند، بیشتر جنبة مردمفریبی دارد. امروز آقای دانشجعفری همانقدر بیمسئولیت و بیمقدار است که دیروز! ولی مطمئن باشیم، اگر فردا شخص احمدینژاد هم از این «دولت» بیرون بیاید، همین آقای «صاحبنظر» با تکیه بر رفتار، اظهارات و کنش وی، دستمایهای جهت سرزنش «دولت» فراهم میآورد!
این دولت در واقع در حال عقب نشاندن محافل مذهبی و تشکیلات سنتی استعماری از قدرت سیاسی در ایران است. چرا که روابط نوین منطقهای ایجاب میکند که در این ساختارها به صورتی کاملاً بطنی تجدید نظر صورت گیرد، و قرعة این «خوشخدمتی» به نام احمدینژاد اصابت کرده. این مطلبی است که پیشتر به صورت جداگانه مورد بحث قرار دادهایم و تکرار مکررات نمیکنیم. خلاصة مطلب این دولت کار زیادی با مسائل اقتصادی، رفاهی، آموزشی، مطبوعاتی، مالی و ... ندارد. مأمور است و معذور! و همانطور که میبینیم، تحت حمایت اجنبی، قادر شده، در چنین شرایط بحرانیای از نظر مالی و اقتصادی، نه تنها نمایندگان وابسته به خود را از درون صندوقهای مارگیری بیرون بکشد، که ضمن گردنکشی برای این و آن، حق و حساب هم از همه بگیرد. ولی جهت شناختی دقیقتر از مکانیسم و سازوکار چنین قدرت اجرائیای میباید تحلیلی جداگانه ارائه داد.
...