۳/۱۴/۱۳۹۷

سرانجام برجام!



بررسی مسائل مربوط به برجام نمی‌باید به دور از مجموعه شرایط جهانی و به صورت مجزا تحلیل شود.  از اینرو،  پیش از پای گذاردن به موضوع اصلی وبلاگ امروز یعنی بازتاب مواضع ایالات‌متحد در مورد ایران،   چه بهتر که نیم‌نگاهی به شرایط کلی در جهان بیاندازیم.    

همانطور که می‌دانیم واشنگتن پای در مذاکرات پیچیده‌ای در کرة شمالی گذارده.   مذاکراتی که گام به گام با عقب‌نشینی‌های آمریکا و تهدیدات چین و کره شمالی تقارن یافته.  در این شرایط عجیب و نابسامان،   ترامپ که قرار بود این مذاکرات را منتفی کند،  ناگهان با رهبرکره‌شمالی تبدیل شده‌اند به دو مرغ عشق!   از سوی دیگر خاورمیانه دستخوش تحولاتی است که طی سدة اخیر بی‌سابقه بوده.   نزدیک شدن «پنهان» حکومت جمکران به مواضع اسرائیل؛   عقب‌نشینی‌های جمکرانی‌ها در عراق،  سوریه و حتی در لبنان؛  قدرت‌گیری لائیسیتة بعث در عراق و سوریه؛  و ... همه نشان از آن دارد که سناریوی تبدیل منطقه به طویلة اسلام و استقرار حکومت اسلامی در خاورمیانه که از روز 22 بهمن 57 روی میز رؤسای جمهور آمریکا قرار گرفته بود به زبال‌دان تاریخ اوفتاده.   از سوی دیگر،   اروپا درگیر بحرانی فزاینده است که عموماً به دلیل برخوردهای آقابالاسری واشنگتن پیش آمده.  ولی از آنجا که اروپای غربی قادر نیست در برابر آمریکا قدعلم کند،   بحران‌های صادراتی و فرمایشی واشنگتن در پایتخت‌های اروپائی نهایت امر تبدیل به عوامل «سیاست‌ساز» شده!   در همین رابطه،  نتیجة انتخابات اخیر ایتالیا یک واقعیت را عیان می‌کند؛  اروپای غربی گام به گام،  همانطور که در تحلیل‌های پسابرکیست بارها عنوان کرده بودیم،   پای در فاشیسم نرم،  یونیفورمیزاسیون شبه‌نظامی،  تفکیک جنسیتی و «استبداد پنهان» ‌گذارده.   اگر بپرسیم اروپای غربی به کجا می‌رود،  مقصد روشن است؛  سال‌های پیش از جنگ دوم جهانی!   و اینجاست که سئوالی مطرح می‌شود؛  در چنین شرایط وانفسا که تمامی اهرم‌های قدرت‌ساز لیبرالیسم آمریکائی و اروپائی دستخوش فروپاشی‌ و بی‌سامانی شده،  تکلیف کشورهائی از قبیل ایران که دولت‌‌های دست نشاندة غرب بر آن‌ها حاکم است،  چه خواهد شد؟  حال پس از این مقدمة طولانی،  بازمی‌گردیم به موضوع اصلی وبلاگ.  

همانطور که شاهد بودیم،  موضع‌گیری‌های نمایشی مایک پمپئو،  وزیر امور خارجه آمریکا پیرامون برجام و حکومت ملایان و ملت ایران و ... طی یک مصاحبة «آتشین» در صدای آمریکا بار دیگر «تکرار» شد.  این مواضع از سوی محافل سیاسی کشور ـ  در داخل و خارج ـ  واکنش‌های متفاوتی در پی آورده.   در وبلاگ «درخشش پمپئو» اشاره کرده بودیم که  سخن‌وری‌های «استادانة» پمپئو نیازمند توضیحات است.  و در مطلب امروز تلاش خواهیم کرد،   در حد امکان،  با در نظر گرفتن عکس‌العمل‌های سیاسی،  حداقل از تبعات سخنوری‌های ایشان پرده‌برداری کنیم.  

در این رابطه چند مسئلة مهم منطقه‌ای قابل بررسی است.   در مرحلة نخست مفقود شدن ولیعهد عربستان،  در پی خروج آمریکا از برجام قرار دارد.  در گام‌ بعد نگاهی می‌اندازیم به مذاکرات «پنهان» حکومت ملایان با دولت‌های اسرائیل،  عربستان،  آمریکا و روسیه در اردن هاشمی پیرامون «آیندة» سوریه.  سپس جنگ داخلی در محفل «شیخ‌وشاه» را مطرح می‌کنیم.   جنگی که با دخالت غیرمنتظرة‌ اردشیر زاهدی در امور سیاست جاری کشور آغاز شد،   و به تأئید ضمنی کانال‌های حزب توده نیز رسید،  و نهایت امر روزنامة جمهوری اسلامی،  زبان گویای علی خامنه‌ای را در برابر محمد خاتمی،  ولایتی و روسیه قرار داد.  پس نخست برویم به سراغ ولیعهد عربستان که همچون امام زمان شیعیان «غیب» شده! 

اگر فراموش نکرده باشیم،  سال گذشته زمانیکه شاهد قدرت‌یابی محمد بن‌سلمان در عربستان سعودی بودیم،   تضاد استراتژیک شاهنشاهی سعودی و شیخک‌شاهی جمکرانی نیز مطرح شده بود.   بن‌سلمان طی یک سفر «رسمی» و 18 روزه به ایالات متحد با دونالد ترامپ،  مقامات وزارت امورخارجه و دفاع،‌  رهبران احزاب جمهوریخواه و دمکرات،‌  سرمایه‌گزاران وال‌ستریت و سازمان‌های بین‌المللی و اقتصادی دیدار کرد،  و در بازگشت به کشورش،  سری هم به لندن و پاریس زد:

«[...] ولیعهد عربستان در سفری رسمی [...] وارد واشنگتن شد و قرار است با دونالد ترامپ و تعدادی از مقامات عالی‌رتبه آمریکا [...] رهبران کنگره از دو حزب جمهوریخواه و دموکرات و نیز مقامات وزارت خارجه و دفاع اینکشور دیدار کند.  او [...] در نیویورک [...] با سرمایه‌گذاران برجسته در وال استریت و دیگر سازمان‌های بین‌المللی و اقتصادی ملاقاتی دارد. [...] به چهار شهر دیگر آمریکا نیز سفر خواهد داشت. [...] این سفر 18 روز است.»
منبع: ایسنا،  29 اسفند 1396

خلاصه بگوئیم،  تا حال سفر رسمی 18 روزه ندیده بودیم!  ولی سفر بن‌سلمان در واقع غیررسمی بود!  و طی این سفر غیررسمی،   ولیعهد عربستان برای آشنائی با استراتژی‌های نوین ایالات‌متحد در زمینه‌‌های دفاعی،  سیاسی و خصوصاً صنعتی در خاورمیانه یک دورة آموزشی گذرانده!  و دقیقاً در دنبالة همین سفر «آموزشی» است که سروکلة دونالد ترامپ و قبیلة وی در ریاض آفتابی می‌شود؛   آمریکا در این مرحله ده‌ها قرارداد فروش تسلیحات پیشرفتة نظامی به عربستان را روی میز می‌گذارد.   حضور فعال و همراهی‌های غیرقابل تردید بن‌‌سلمان در شبکة «اسرائیل،  آمریکا،  ترکیه» پیرامون سرنوشت سوریه نیز امروز بر کسی پوشیده نیست.  بن‌سلمان پس از بازگشت از دورة آموزشی‌اش همانطور که شاهد بودیم دست به یک مانور «سیاسی ـ مالی» در درون شیخ‌نشین زد و به این «مناسبت» میلیاردها دلار از اقوام‌وخویشان دست‌ودل‌باز خود جهت اجرای طرح‌های مدرنیزاسیون شبه‌جزیرة عربستان کلاشی نمود.   حال چه پیش آمده که اینفرد،‌  پس از حضور در چنین شبکة «نظامی ـ مالی ـ سیاسی» گسترده‌ای همزمان با موضع‌گیری شتابزدة دونالد ترامپ در مورد برجام ـ 8 مه 2018 ـ  «غیب» می‌شود؟!  خلاصه بگوئیم،  بن‌سلمان،  که تا چندی پیش صفحة نخست بسیاری روزنامه‌ها و مجلات را به خود اختصاص داده بود،  امروز در صحنه حضور ندارد.   

مسلماً غیب شدن بن‌سلمان با موضع‌گیری علنی ترامپ پیرامون برجام و به قدرت رسیدن شبکة «نئوکان‌ها» در واشنگتن ـ  بولتون و پمپئو ـ  بی‌ارتباط نیست.  ولی نمی‌باید در بررسی این ارتباط نیز تعجیل به خرج داد.  چرا که حوادث بعدی در ایران و به طور کلی در منطقة خاورمیانه به این گمانه دامن زد که حضور بولتون و پمپئو نیز در رأس سیاستگزاری‌های ایالات‌متحد می‌تواند بسیار گذراتر از آن باشد که به نظر می‌رسد.  به عبارت دیگر،  این امکان وجود دارد که ترامپ اینان را نه جهت تکمیل تیم دیپلماتیک خود که فقط برای بی‌اعتبار کردن‌شان به روی صحنه آورده باشد. 

چند مسئله این گمانه را تقویت می‌کند.  نخست اینکه،  اگر قرار باشد آ‌مریکا،  آنطور که پمپئو اعلام ‌داشته،  حکومت ملایان را تحت محاصره قرار داده و تسمه‌ از گرده‌ا‌ش بکشد،  به چه دلیل امروز در اردن هاشمی با ملایان مذاکره می‌کند؟  در ثانی،  چرا در شرایطی که آمریکا در رسانه‌ها شمشیرش را بر علیه جمکرانیان از نیام برکشیده،   ضدایرانی‌ترین مهرة خاورمیانه،  یعنی بن‌سلمان از صحنة سیاست فعال «محو» شده؟   ثالثاً در شرایط فعلی آیا می‌توان پذیرفت که دولت ایالات‌متحد،  خود را در دوران جرج والکر بوش رویت کرده و ادعا داشته باشد که خاک ایران را همچون عراق به توبره می‌کشد؟   اگر به سئوالات فوق به صورت منطقی پاسخ دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که هیاهو و گردوخاکی که پمپئو و بولتون در واشنگتن به راه انداخته‌اند،  نه جهت مبارزه با حکومت ملایان که در مسیر دیگری می‌باید تحلیل شود. 

این مسیر نوین زمانی علنی‌تر می‌شود که نامة‌ سرگشادة اردشیر زاهدی را نیویورک تایمز با دریافت دلار و به صورت «تبلیغات» منتشر می‌کند.  می‌دانیم که اگر هماهنگی‌ای بین محفل زاهدی‌ها و کارفرمایان نیویورک‌تایمز نمی‌بود، ‌ روزنامة کذا حتی در قالب «تبلیغات تجاری» هم مسئولیت انتشار چنین مطلبی را بر عهده نمی‌گرفت.   در نتیجه اگر نامة اردشیر زاهدی به اینصورت چاپ شده فقط به این دلیل بوده که «مسئولیت حقوقی» کم‌تری برای مسئولان روزنامة فوق به همراه آورد.   ولی مسئولیت سیاسی و تشکیلاتی چاپ این مطلب برای سردبیر نیویورک تایمز دست‌نخورده باقی خواهد ماند.  در نتیجه،  گذشته از اختلافات پیرامون روابط تجاری با چین،  ارتباط با اروپای غربی،   و ...  چاپ این مطلب،  هم نمایانگر شکافی است جدی در هیئت حاکمة ایالات متحد پیرامون برجام،   معامله با ایران و هم تلاشی است جهت نشان دادن درباغ‌سبز آمریکائی به حامیان سلطنت‌طلبان.  در واقع،   نامة مذکور به سلطنت‌طلبان که عموماً در آمریکا لنگر انداخته‌،  و هواداران بی‌چون‌وچرای سیاست‌های واشنگتن در ایران هستند چند پیام مشخص می‌فرستد.  نخست اینکه ابراز مخالفت با سیاست‌های ترامپ نمی‌‌باید به معنای مخالفت با آمریکا و سیاست‌های خاورمیانه‌ای‌اش تلقی گردد. دیگر آنکه،  علیرغم مخالفت پمپئو با «رژیم چنج» در ایران،   بازگشت سلطنت هنوز گزینه‌ای است معتبر!  جالب اینجاست که فرستندة این «پیام‌ها» و روزنامه‌ای که به آن‌ها انعکاس داده از جمله حامیان اصلی کودتاچیان 28 مردادی هستند! 

بررسی «جزئیات» نامة‌ اردشیر زاهدی را به فرصت‌های دیگری موکول می‌کنیم،  ولی به طور خلاصه باید گفت،  نامة مذکور نشاندهندة موضع‌گیری محافل «سلطنت‌چی» در خارج از کشور است،  خصوصاً در ارتباط با تحولات سیاسی‌ای که دولت ترامپ یا به وجود آورده و یا آن‌ها را از نزدیک دنبال می‌کند.  البته سلطنت‌چی‌ها صلاح ندیدند که موضع‌گیری‌ای ضدآمریکائی از زبان رضا پهلوی صورت گیرد،  و این مهم را بر عهدة زاهدی گذارده‌اند.  فردی که در نقطة پایانی عمر سیاسی خود قرار گرفته،   و به دلائلی که در حال حاضر امکان بررسی آن وجود ندارد،   از منظر تشکیلاتی نیز آنقدرها اعتباری نداشته و ندارد.   خلاصه،   زاهدی از جمله سلطنت‌طلبانی به شمار می‌رود که نبودشان در رکاب سلطان می‌تواند مثبت‌تر از همراهی‌شان تلقی گردد!   

روشن‌تر بگوئیم نامة اردشیر زاهدی در واقع قطع ارتباط محفل کودتای 28 مرداد با آیندة سلطنت پهلوی در ایران است.   یادآور شویم،  کودتای 28 مرداد به مشروعیت قانونی پهلوی دوم پایان داد،   و به همین دلیل نیز نامة‌ اردشیر زاهدی به عنوان طرفدار «برجام» و مخالف روژیم چنج،  از منظر سلطنت‌طلبان می‌تواند راهگشای سلطنت رضا پهلوی تلقی گردد.   به همین دلیل نیز نامة کذا هزاران هزار کک به تنبان مقام معظم جمکران و اصولگرایان ‌انداخت؛   هر دو بر علیه برجام قیام ‌کردند و نهایت امر در کنار مایک پمپئو ‌نشستند.            

 واکنش‌ فوری و هول‌هولکی اینان به نامة اردشیر زاهدی در قالب سخنرانی «ممنوعة» احمدی‌نژاد در تبریز،  ‌ و تهاجم روزنامة جمهوری اسلامی به روسیه،  حزب توده،  برجام و علی اکبر ولایتی بروز ‌کرد.   از روزنامة کذا آغاز کنیم که دریدگی‌ آن تداعی کنندة هرزه‌درائی علی خامنه‌ای، مدیر مسئول روزنامة جمهوری اسلامی است.  در مقالة فوق ظاهراً روی سخن با علی‌اکبر ولایتی،   مشاور خامنه‌ای در روابط بین‌الملل است ولی لایه‌های ضدروسی و آمریکادوستی در آن بسیار چشم‌گیرتر می‌نماید.  اگر ولایتی به پیروی از مواضع حزب توده،  فرصت‌طلبی،  عدم‌کارآئی،  عدم شناخت از مسائل سیاسی و استراتژیک متهم می‌شود،  هدف اصلی از انتشار مقالة کذا کسب آبرو برای آمریکا می‌باید تلقی گردد.  در راستای تحقق این هدف «الهی» است که روسیه تبدیل می‌شود به «دشمن ایران»؛  محمد خاتمی،  مسئول تبلیغات جنگ در دورة خمینی در اردوگاه «چپ» قرار می‌گیرد،  و علی اکبر ولایتی هم تکفیر می‌شود و عربدة «ما زیر چتر روسیه نمی‌رویم» به آسمان می‌رسد.  خلاصه اگر ادعاهای قلم‌زن جمهوری اسلامی را یک گام منطقی به پیش رانیم،  محمد خاتمی به دلیل «خیانت» و علی‌اکبر ولایتی به عنوان «مخالف ولایت امر»،   در مقام مفسدفی‌الارض می‌باید به چوبة‌دار سپرده شوند و «جهاد» با کفار روس در دستورکار قرار گیرد:

«روس‌ها غیر از بمب اتمی؛  هر سلاح پیشرفته‌ای را به صدام دادند آن‌ها وسط جنگ پس از پایان پیمان ده ساله روسیه با عراق در سال ۶۲ ش مجدداً پیمان ۲۵ ساله همکاری نظامی با صدام بستند اما حتی خبر آن در داخل پخش نشد [...] تبلیغات داخلی ما دست چپی‌ها بود [...] به طوریکه مردم ایران خیال می‌کردند امریکا به صدام اسلحه می‌دهد!  وزارت خارجه که باید در این باره خط و هشدار دهد ساکت بلکه موید آن بود.»
منبع: خبرنامة گویا، به نقل از روزنامة جمهوری اسلامی، مورخ سوم ژوئن 2018

بله اگر فراموش نکرده باشیم،  تا به حال «صدام آمریکائی» بود،  ‌پس از انتشار نامة اردشیر زاهدی ناگهان همین صدام حسین «روسی» شده!   به استنباط ما،  این هذیانات نشاندهندة وحشت از تغییر سیاست آمریکا در آیندة نزدیک می‌باید تلقی گردد.   برای روشن‌تر شدن این تحلیل بهتر است نیم‌نگاهی به رزمایش‌های سیاسی اخیر محمود احمدی‌نژاد نیز بیاندازیم.  همانطور که می‌دانیم «مهرورزی» پس از آنکه خبر لغو سخنرانی اخیرش در آذربایجان در روزنامه‌ها به صورت گسترده «منتشر» شد، ‌ نهایت امر سروکله‌اش در تبریز پیدا شده،  دست به سخنرانی زد!   جالب اینکه،  وی طی این سخنرانی تمامی مواضع پمپئو در مورد برجام را تلویحاً به عنوان «مواضع اصولگرایان» معرفی کرد.   به طور خلاصه پیام احمدی‌نژاد این بود که اصولگرایان خواستار خروج از برجام و مذاکرة دوجانبه با آمریکا هستند.  ولی مکمل آنچه احمدی‌نژاد در تبریز بر زبان راند،   توسط قلم‌زن «روزنامة جمهوری اسلامی»،  در قالب 170 سال «دشمنی روسیه با ایران» ارائه شده.   جالب‌تر از همه اینکه،   از قضای روزگار اردشیر زاهدی نیز علیرغم ژست‌های میهن‌پرستانه و «ضدآمریکائی» در نامه‌اش،   از 160 سال سابقة دوستی آمریکا با ایران ـ  حضور مستشاران و انقلابیون «خدمتگزار» آمریکائی ـ  در کشورمان حسابی «قدردانی» کرده!  

خلاصه،  هم‌سوئی زیرجلکی روزنامة جمهوری اسلامی و شخص احمدی نژاد ـ  به نمایندگی از سوی اصولگرایان و علی‌خامنه‌ای ـ  با مایک پمپئو نشان می‌دهد که محافل سیاسی در ایران به شدت دچار تشویش و نگرانی شده‌اند.   دولت روحانی و شخص ظریف،  علیرغم «حمایت‌های» اردشیر زاهدی سخت گرفتار پدیدة برجام‌اند!   با این وجود،  برخلاف آنچه در ایران بر سر زبان‌ها اوفتاده،   به استنباط ما،   مشکل از برجام نیست.   مشکل آنجاست که محافل سیاسی داخلی و آمریکائی برداشت غلطی از برجام دارند.   این مطلب را بارها و بارها در این وبلاگ عنوان کرده‌ایم،   و صرفاً جهت یادآوری می‌گوئیم که از منظر ملایان و یانکی‌ها «برجام» به معنای بازگشت به دوران آریامهری در ابعاد تجاری،  اقتصادی و سیاسی بوده؛   نوعی آریامهریسم با چادرسیا و دستار و جانماز!   برداشت غلط محفل نفرت‌فروش «شیخ‌وشاه» و واشنگتن‌نشینان از توافق حقوقی برجام نهایت امر توزرد از آب درآمد؛   آمریکا دریافت که به دلیل فشارهای چین و روسیه قادر نیست در مسیر مطلوب گام بردارد.   و فقط به همین دلیل بود که محفل دونالد ترامپ جهت گذاردن نقطة پایان بر ویراست آریامهری برجام کاخ‌سفید را اشغال کرد.  

با این وجود،  خوش‌بینی دیروزی «جمکرانی ـ یانکی» در مورد برجام به همان اندازه نتیجة ساده‌لوحی است که بدبینی امروزین و ضدیت اینان با برجام!   دونالد ترامپ بخوبی می‌داند که قادر نیست با ایران همان نردی را ببازد که جرج والکر بوش با صدام حسین باخت.  از سوی دیگر،  تکلیف خاورمیانه نه به دست علی‌اکبر ولایتی است و نه در ید اختیار علی خامنه‌ای.  این روسیه و آمریکا هستند که می‌باید قضیة خاورمیانه را سروسامان دهند؛  چارة دیگری نیز در بین نیست.  در نتیجه،  برجام،  چه پمپئو بخواهد و چه نخواهد می‌باید اجرائی شود.  و اگر آمریکا در این راه بیش از اندازه از خود کله‌شقی نشان دهد این امکان وجود خواهد داشت که به طور کلی درهای مهم‌ترین پروسة دیپلماتیک معاصر به رویش بسته شده، و از پروسة برجام اخراج شود.   در این راستا اهمیت استراتژیک واشنگتن در جهان معاصر به طور کلی از دست خواهد رفت.  در همین چارچوب است که به استنباط ما،  بساط «نئوکان‌های» ترامپ می‌تواند پدیده‌ای بسیار گذرا و مقطعی تلقی شود،   و پس از طی مراحلی در مذاکرات چندجانبة خاورمیانه،   مهره‌های نئوکان جای خود را به مهره‌هائی «معتبرتر» خواهند سپرد.  در واقع،  نامة اردشیر زاهدی نیز به دلیل اشراف بر همین مطلب نوشته شده،  و به همین دلیل نیز در نشریات یانکی‌جماعت به چاپ رسیده.