۱۲/۲۰/۱۴۰۰

گوسفندالله فرهیخته!

 

 

عملیات ویژۀ روسیه در اوکراین،   نه تنها به ویرانی کاخ پوشالی حمایت حکومت ملایان از روسیه در کشور سوریه منجر شده،   که هم‌سوئی حکومت اسلامی با نئونازی‌های اوکراین را بیش‌ازپیش آشکار کرده.    به این ترتیب محفل ایران‌ستیز «شیخ‌وشاه» در حال بازیافت عظمت گذشته ‌است!  در این وبلاگ بیانیه‌های شاه‌الله پیرامون «مردم اوکراین» و لال‌مانی شش روزۀ مقام معظم جمکران را مطرح نخواهیم کرد،  فقط می‌پردازیم به هذیانات روس‌ستیز بوق‌نامۀ «جمهوری اسلامی» و بیانات ملاممد خاتمی که به زبان بی‌زبانی مبلغ جهاد با کفار روسیه در کشور اوکراین شده!   

 

ملاممد خاتمی،  که بارها در وبلاگ‌های‌مان او را «نوک حملۀ استعمار» خوانده‌ایم،  پیرامون درگیری‌های نظامی در اوکراین،   اطلاعیه‌ای صدوریده و در آن به روسیه و سیاست‌های این‌کشور به شدت حمله‌ور شده.  «سِر» ملاممد که از دست‌های مقدس اسقف کانتربری و خدم و حشم‌ آنگلوساکسون‌ها در جرمانی نشان افتخار دریافت کرده،  ضمن لنگر انداختن در جایگاه قضاوت ارزشی،  «حق و باطل» را برای عوام مشخص می‌کند.   می‌دانیم که در ذهن علیل  آخوندجماعت،   برخورد انسانی و  نگرش حقوقی به مسائل جامعۀ بشری «کفر» شمرده می‌شود و جای تعجب نیست که خادم وفادار استعمار با نگرش حقوقی بیگانه باشد.   اصولاً اگر محمد خاتمی،   نگرشی انسانی می‌داشت،  آخوند نمی‌بود و مورد تفقد اسقف کانتربری و شرکاء قرار نمی‌گرفت.   باری این آخوند «مامانی» و فرهیخته که در مرکز اسلامی هامبورگ،  در رشتۀ جفتک‌پرانی سازمان یافته به مسکو،   و زوزۀ مداوم بر علیه لائیسیته و دمکراسی «تحصیل» و تحقیق کرده،   وکیل مدافع «سرزمین آزاد» اوکراین شده و «روسیه متجاوز» را محکوم می‌کند:                    

 

«[...]روسیه متجاوز است و به سرزمینی آزاد حمله کرده [...] ملتی که می‌خواهد آزاد و غیروابسته زندگی کند [...]  ایثارگران واقعی که خود طعم تلخ تجاوز را چشیده‌اند و جانانه در برابر آن مقاومت کرده‌اند در همدلی و هم سخنی با ملت اوکراین و همه ملت‌های تحت ستم از دیگران شایسته ترند[...].»

منبع:  اعتمادآنلاین ۱۴۰۰/۱۲/۱۹

 

بررسی مزخرفات ملایان در مطالب ما معمولاً هیچ محلی از اعراب ندارد،   چرا که ویژگی این جماعت چرندبافی و پیوند گوز به شقیقه است.  مخاطبان‌شان نیز از کراواتی و مستفرنگ گرفته تا مستضعف و پاپرهنه،  جملگی از اوباش و ولگردان‌اند؛  در کنار چرندوپرندهای اینان به قصد لفت‌ولیس و لات‌بازی و پرکردن جوال‌شان لانه می‌کنند.   با این وجود،  از آنجا که شخص ملاممد،  ‌تحت نظارت سازمان سیا،‌  در مسجد هامبورگ «پرورش» یافته و یکی از مهره‌های شناخته‌شدۀ استعمار غرب در ایران به شمار می‌رود،   بررسی بیانات «گهربار» این شخصیت جهانی ضروری است.  چرا که،  این بیانات ظاهراً گوارا و نرم‌وگرم،  در واقع جهت گسترش سیاست استعماری غرب در کشور ایران زمینه مناسب فراهم می‌آورد. 

 

زوزۀ ملاممد با تجاوز روسیه به «سرزمینی آزاد» آغاز شده.   توگوئی سرزمین‌های دیگر «اسیر» به شمار می‌آیند،‌  که اوکراین صفت «آزاد» به خود اختصاص داده!  به عنوان مثال مسلماً از منظر ملاممد عراق «سرزمینی اسیر» بودکه با تهاجم نظامی آمریکا «آزاد» شد!   بله، آنزمان که سخن از «وراجی ملا» به میان می‌آید مقصود همین بازی مسخرۀ کلامی است که ریشه در  اسکولاستیک کلیسای قرون‌وسطی دارد.  ولی تا آنجا که به اوکراین و مسائل اینکشور مربوط می‌شود می‌باید پرسید،  اگر در این سرزمین «آزاد» ارتش سازمان آتلانتیک شمالی نئونازی‌ها را از تمامی اروپای شرقی جمع‌آوری کرده و متمرکز نماید،  و دولتی سرکار آورد که به احترام نازی‌ها تمبر یادگاری چاپ ‌می‌کند؛   پوسترهای هیتلر و موسولینی توزیع می‌کند؛  جشن تولد باندرا برگزار ‌می‌کند؛  نام فرماندهان نازی بر خیابان‌ها می‌گذارد؛   و حمله به روس‌زبانان و فدراسیون روسیه را امری میهنی جلوه می‌دهد،   باز هم می‌توان سخن از «سرزمینی آزاد» به میان آورد؟  سرزمین آزاد برای چه کاری؟  پاسخ روشن است؛‌  آزاد جهت به حاکمیت رساندن نازی‌ها و تبدیل ملت اوکراین به گوشت دم توپ ماشین جنگی سازمان ناتو در برابر روسیه!          

 

البته نمی‌باید از برخورد ملاجماعت با پدیدۀ «دولت نازی در اوکراین» آنقدرها تعجب کنیم.  سال‌ها پیش،   زنده‌یاد صادق هدایت در رمان «حاجی‌آقا» به حمایت این حضرات از ارتش نازی‌ها اشار‌ه کرده.   همان روزها که ارتش هیتلر شهر سن‌پترزبورگ را محاصره کرده بود،   هم‌فکران و یاران ملاممد بر منبرها فریاد بر می‌آوردند:  «ارتش امام حسین سپاه شمر را محاصره کرده!»  آن روزها هم گویا «سرزمین آزاد» آلمان وجود داشته!   

 

ولی اشتباه نکنیم،‌  ملاممد با این اطلاعیه،   مواضع اصلی پدیدۀ منفور «جمهوری اسلامی» را در برابر بحران اوکراین مطرح می‌کند.   اگر علی خامنه‌ای،  رئیسی و دیگر اوباش حکومت نکبت و ادبار،   به دلائل واضح و روشن قادر نیستند از به اصطلاح آزادی این «سرزمین» حمایت علنی صورت دهند؛   استعمار قلم را به خادم وفادارش،  ملاممد سپرده تا ایشان دل «ارباب» را به دست آورند و از آزادی نئونازی‌ها در سرزمین اوکراین،  مانند آزادی و استقلال ملایان در کشور ایران حمایت کنند؛  روسیه را به دلیل دفاع از سرزمین‌‌اش «متجاوز» بخوانند؛ سنگ  زیربنای دیگری جهت روس‌ستیزی و غرب‌پرستی در فضای طاعون‌زدۀ سیاست ایران جاسازی فرمایند،   و نهایت امر با حمایت از سانسور هولناک شبکه‌های خبرسازی غرب که پروپاگاند جنگ را جایگزین خبررسانی حرفه‌ای کرده،  دیگ حماقت و تعصب عوام‌الناس را هر چه بیشتر به جوش آورده،   به بحران‌های اجتماعی در کشورمان دامن زنند.

  

در اطلاعیۀ محمد خاتمی عبارات «آخوندی ـ  میهنی» از قماش ایثارگران واقعی،  طعم تلخ تجاوز،  مقاومت جانانه،  و ... فراوان است.   مسلماً زمانیکه ایشان مسئول تبلیغات جنگ بودند و کوچک‌ترین درخواست اهالی کردستان،  خوزستان،  آذربایجان،  بلوچستان و... را توطئۀ جهانخواران غرب برای سرکوب «انقلاب شکوهمند اسلامی» می‌خواندند عبارت «سرزمین آزاد» معنای دیگری داشت.   «سرزمین آزاد» آن روزها همان طویله‌ای بود که انگلستان و آمریکا با دیوانه‌ای زنجیری به نام خمینی و دارودستۀ اوباش ساواک و خصوصاً مثلث «بیق» در کشورمان سر هم کرده‌ بودند.   ملاممد هم مسئول تبلیغات جنگ در همین «سرزمین آزاد» شده بود،  و دیگراهالی اینکشور نیز ساکنان سرزمین کفر و الحاد و فسق‌وفجور بوده،   مستحق زندان و مرگ و نیستی می‌شدند.   

 

بله،   با مقایسۀ وعظ و خطابۀ کنونی ملاممد و سابقۀ «درخشان» وی در سرکوب ایرانیان به صراحت می‌بینیم که گرگ دستاربند،   پوست گوسپند بر سر کشیده تا جماعت از همه جا بی‌خبری را به چاه بیاندازد.  جماعتی که جز بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان و رادیوفردا و دیگر بوق‌های تبلیغاتی منبع خبری ندارند.   ‌اینان سخنان گرم و نرم ایشان را دنبال می‌کنند،   و نهایت امر یک‌بار دیگر،  همچون غائلۀ 22 بهمن 57  خود و کشورشان را به منجلاب شیعی‌گری و چاه خلای دیرینه‌پرستی فرو می‌اندازند.       

 

ولی بیانیۀ محمد خاتمی آنزمان اهمیت ژئوپولیتیک می‌یابد که به «همدلی و هم‌سخنی با ملت اوکراین» اشاره می‌کند.  می‌دانیم که لشکر لشوش نئونازی در اوکراین توسط سازمان سیا تشکیل شده و از حمایت صنایع نظامی یانکی برخوردار است.   در واقع،  ملاممد به زبان بی‌زبانی از «ایثارگران واقعی» ـ  یا همان مدافعان حرم در سوریه ـ  می‌خواهد تا به لشکر «امام حسین» پیوسته،  از «سرزمینی آزاد» در برابر روسیۀ متجاوز دفاع کنند!  جالب اینجاست که ملاممد با همین چند جمله،  به قول معروف «بند را آب ‌داده!»  بله،‌  با وراجی‌های اخیر خاتمی،  کاخ پوشالی‌ای که حکومت ملایان و پامنبری‌های برون‌مرزی و به ویژه مخالف‌نمایان‌اش در غرب،  پیرامون حمایت فرضی حکومت ملایان از بشار اسد،  ساخته بودند فرو‌ ریخته.   زمانیکه تانک‌های روسیه به اوکراین وارد شدند،  ‌ در توئیتر ناهید رکسان آمده بود،  «سوراخ موش در تهران نایاب شده!»  شاید خیلی‌ها متوجه نشدند که این توئیت چه مفهومی دارد؛  تلاش می‌کنیم در حد امکان آن را توضیح دهیم،  و برای اینکار ناگزیر از بررسی موضع‌گیری‌ ملایان در مسائل سوریه‌ هستیم.

 

بشار اسد،  فرزند ستوان دوم نیروی هوائی،  حافظ اسد که بعدها به ژنرال اسد معروف شده بود،   یکی از مهره‌های شناخته شدۀ انگلستان در منطقه به شمار می‌رفت.  زمانیکه در چارچوب برنامه‌های آمریکا قرار شد او را نیز همچون محمدرضا پهلوی از معادلات‌شان حذف کنند،  ناگهان بشار اسد تبدیل شد به دیکتاتور؛  تمامی منطقه به خون وی تشنه شدند.  و نقش حکومت ملایان،   سگ دست‌آموز واشنگتن نیز در منطقه روشن بود.  وظیفۀ اینان به ارزش گذاردن اسلام سیاسی به عنوان داروی تمامی دردهای منطقه بود.  و در صورت موفقیت دولت سوریه در کنار زدن گزینۀ آمریکا،  همین دارو تحت عنوان مبارزه با آمریکا دولت لائیک سوریه را تبدیل می‌کرد به یک جمهوری اسلامی.  حکومتی از همان انواع طالبانی و حزب‌الهی!  ولی این سناریو خوشبختانه با دخالت نظامی روسیه ناکام ماند!       

 

همان روزها گفتیم که همکاری ملایان با دولت لائیک سوریه «افسانه» است.  ولی روسیه که به صراحت از اهداف استعماری اینان آگاهی داشت از فرصت استفاده کرده،  سناریوی جالبی برای نوکران منطقه‌ای واشنگتن به صحنه آورد.   به این ترتیب که،  هر گاه اسرائیل در مسیر منافع واشنگتن عرعری سر می‌داد،   لات‌ولوت‌های حزب‌الله را در برابرش علم می‌کرد و دوزاری تل‌آویو می‌افتاد.   و زمانیکه ملایان برای خوشرقصی در بارگاه یانکی قروقمیشی می‌آمدند،   چند بمب و موشک توی کلۀ پاسدارها می‌کوبید و می‌گفت،   «اسرائیل به شما حمله کرده!»  خلاصه،   سیاست احمقانۀ واشنگتن کاری کرد که هم دولت اسرائیل و هم دستگاه وطن‌فروش ولی‌فقیه،  نهایت امر تبدیل شدند به کیسۀ بوکس سیاست‌های منطقه‌ای کرملین.  نوش جان هر دوی‌شان!   

 

حال پس از گذشت سال‌ها از این خودفروختگی استراتژیک،  ملایان حکومت خنگ و کله‌پوک هم به تدریج فهمیده‌اند چه بلائی به سرشان آمده.  به عنوان نمونه،  ملا مسیح مهاجری،  دفترداری که به یمن «انقلاب شکوهمند» یک‌شبه به مرتبۀ دولتمرد ارتقاء درجه یافته در ورق‌پارۀ جمهوری اسلامی می‌نویسد:

 

«در ماجرای جنگ سوریه [...] روس‌ها حتی یک قدم برای جلوگیری از حمله‌های هوائی رژیم صهیونیستی به نیروهای ایرانی مستقر در سوریه برنداشتند.  همه می‌دانند که صهیونیست‌ها بدون رضایت روس‌ها این حملات را انجام نمی‌دهند.»

منبع:  گویا نیوز،  10 مارس 2022

 

بله،  آمدم بگویم قضیه آنقدر شور بود که «خان» هم فهمید،  ولی دیدم «خان» فقط نصف قضیه به دستش افتاده؛  هنوز نمی‌داند موشک را مستقیماً ارتش روسیه توی سرش می‌کوبد.   امیدوارم با این توضیحات «قضیۀ نایابی سوراخ موش در تهران» تا حدودی روشن شده باشد.   پس اینک ببینیم مسئلۀ اوکراین چگونه می‌تواند در نقش‌آفرینی ولی‌فقیه در بارگاه یانکی‌ها سرنوشت‌ساز شود.   

 

زمانیکه رسماً ملاممد «ایثارگران واقعی» را به خدمت در اوکراین فرامی‌خواند،  تا «سرزمین آزاد» را حفظ کنند،  دیگر برخلاف مسئلۀ سوریه،‌  هیچ نوع پرده‌پوشی در میان نیست.  عملاً حمایت از نئونازی‌ها در برابر دولت فدراسیون روسیه مطرح شده،  و این برخورد نشان می‌دهد که ریشه‌های حکومت ولایت‌فقیه همانجاست که ریشۀ نئونازی‌ها در اوکراین.  خلاصه بگوئیم،   این قضیه سر دراز خواهد داشت.     

 

ولی افاضات مسیح مهاجری به سوریه محدود نمی‌شود؛  در مورد توافقات برجام نیز اظهار نظرهای جالبی کرده‌ که از قضای روزگار دقیقاً در چارچوب مطالب همین وبلاگ قرار می‌گیرد.   ولی جهت پرهیز از اطالۀ کلام،   بررسی اظهارات وی را در همینجا به پایان می‌بریم و به اصل موضوع،  یعنی ارتباط برجام با اوکراین می‌پردازیم.

 

روزی که بایدن پای به کاخ‌سفید گذارد قضیۀ‌ برجام نیز روشن بود؛   بازگشت سریع آمریکا به توافقات برجام!   ولی این فقط ظاهر امر بود.  در واقع،  رخدادها به صراحت نشان داد که برنامۀ اصلی آمریکا مرتبط کردن برجام با تحولات اوکراین بوده است.   به اینصورت که با امضاء هول‌هولکی برجام،  زمینۀ ورود پیاده‌نظام آمریکا،  یعنی شرکت‌های صنعتی اروپائی را به ایران هموار سازد،  و همزمان اوباش نئونازی اوکراین را به جان روسیه و بلاروس بیاندازد.   نتیجه کاملاً روشن بود.  از آنجا که برجام به امضاء رسیده بود،   و پیاده‌نظام آمریکا در ایران مواضع‌اش را مستحکم کرده بود،  می‌توانستند روسیه را به دلیل واکنش به تهاجم اوباش نازی،  همچون امروز مورد تحریم قرار دهند.   قضیه همان می‌شد که عبدالهیان چندی پیش به زبان الکن‌اش گفته بود:   «برجام بین ایران و آمریکاست،  روسیه و چین و ... فقط ناظر بودند!»  

 

اگر امروز سایت‌های خبرسازی عموسام روزی هزار بار یقه‌شان را برای ملت اوکراین جر می‌دهند،  بدانید و آگاه باشید که اوکراینی‌ها برای این جماعت کوچک‌ترین اهمیتی ندارند.  حملۀ روسیه به اوکراین امتیازات و چپاول‌هائی از دست اینان بیرون کشیده که قرار بود بر اساس طرح ذکاوتمندانۀ دستگاه بایدن نصیب ماشین انسان‌ستیز «وال‌استریت» شود.  اکنون امتیازاتی به دست نیامده،   و به همین دلیل ملاممد،  شیاد اردکان را می‌بینیم که رودربایستی را کنار گذاشته و رسماً جانب نازی‌ها را گرفته.  

 

در پایان اضافه کنیم که مطالب این وبلاگ جهت آگاهی فارسی‌زبانان نوشته می‌شود،  و محتوای آن نمی‌تواند ابزاری جهت توجیه جنگ و خونریزی باشد.   از صمیم قلب با همۀ غیرنظامیانی که قربانی سیاست‌های استعمار می‌شوند همدردی می‌کنیم؛  ما هم در کشور ایران قربانی  همین سیاست شده‌ایم.   ولی  برخورد غیرجانبدارانه ـ  حقوقی ـ  با تحولات ایجاب می‌کند تا احساسات را در بررسی مسائل ژئوپولیتیک دخالت ندهیم.  

 

 

 

 

 

۱۲/۱۸/۱۴۰۰

بایدن و بومرنگ!

 

 

از درگیری نظامی در اوکراین اینک دو هفته می‌گذرد.   دلائل روسیه برای اجرای این عملیات و همچنین تبلیغات بر علیه دخالت نظامی در اوکراین در برداشت کلی تأثیری نخواهد داشت؛   اوکراین نهایت امر توسط نیروهای نظامی روسیه اشغال خواهد شد.   می‌دانیم که واشنگتن بارها و بارها،  پیش از آغاز این عملیات وقوع آن را «پیش‌بینی» کرده بود،   و بر عدم شرکت آمریکا در این جنگ تأکید داشت!  حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل ایالات‌متحد عقب نشست،  تا چنین عملیاتی در مرزهای اتحادیۀ اروپا صورت پذیرد؟  یادآور شویم با توجه به منافع کلان سرمایه‌داری آمریکا در این اتحادیه،  عملیات فوق مسلماً به دگرگونی بسیاری از داده‌های ژئوپولیتیک و خصوصاً مالی و اقتصادی،  نه فقط در اتحادیۀ اروپا که در سراسر جهان منجر شده،   شرایط نوینی ایجاد خواهد کرد.   واکنش آمریکا به این شرایط نوین چه خواهد بود؟!‌  از سوی دیگر،  همانطور که تاکنون طی دیگر عملیات نظامی مسکو شاهد بوده‌ایم،  روسیه‌ بدون مطالعۀ دقیق پای در ماجراجوئی‌های «نظامی ـ  ژئوپولیتیک» نمی‌گذارد و خروجی عملیات نظامی در اوکراین هر چه باشد،  روسیه برای  «عکس‌العمل‌های» آمریکا به شرایط فوق مسلماً پاسخ‌هائی از هم اینک آماده در دست دارد.   جهت بررسی این مسائل شاید بهتر باشد نیم‌نگاهی به ریشه‌های این بحران بیاندازیم.

 

پس از فروپاشی اتحاد شوروی،  غرب با شتابزدگی به این نتیجه رسید که در هر حال «برندۀ» جنگ‌سرد است و یک‌بار برای همیشه جهان از آن اوست!   این واقعیت را نیز نادیده انگاشت که فاتحان اگر با چشم عقل به فتوحات‌شان ننگرند،   در دام «پیروزی‌های» خود گرفتار خواهند آمد.  چرا که مدیریت یک پیروزی به مراتب از نفس پیروزی دشوارتر است.   به عبارت دیگر فتوحات یک مسئله است،  ادارۀ آن در درازمدت مسئلۀ دیگری است.   برای فتح و پیروزی می‌توان از نیروی نظامی استفاده کرد،  شبکه‌های جاسوسی محلی و محافل ناراضی را به کار گرفت،  با اسلحۀ پروپاگاند افکار عمومی را متوحش،  متوهم،  آرمان‌گرا و ... نمود،  و احتمالاً تئوری‌های «خردرچمن» نیز تحویل خلق‌الله داد.  ولی ادارۀ مناطق فتح شده نیازمند برخورد مسئولانه،  انسانی و دوراندیشانه با واقعیات است.  و می‌دانیم که در قاموس دولت ایالات‌متحد اصولاً چنین برخوردی وجود خارجی ندارد؛  این دستگاه حتی در داخل مرزها نیز با مسئولیت بیگانه‌ است،  چه رسد به خارج از مرزها. 

 

از اینرو دیری نگذشت که در چارچوب همین مسئولیت‌گریزی،   «بومرنگ» پیروزی در جنگ‌سرد در مسیر بازگشت بر فرق واشنگتن نشست.  تجربه‌های ناکام در عراق،   افغانستان،   لیبی،  ترکیه،  مصر و خصوصاً در سوریه نمونه‌های روشنی از ندانم‌کاری و عدم آمادگی دولت آمریکا در ادارۀ فتوحات‌اش بود.  ولی آنچه در اروپا رخ داده به مراتب سنگین‌تر می‌نماید؛   ندانم‌کاری‌ای است به مراتب پرهزینه‌تر.   چرا که اگر سازمان «اتحادیۀ اروپا» تا مغز استخوان وابسته به ایالات‌متحد است،  هیچ دلیلی وجود نداشت تا این سازمان را گرفتار هول‌وهوای پیروزی در جنگ‌سرد کرده،  آن را همزمان به ماجراجوئی‌های «نظامی» ناتو نیز پیوند زنند.  ولی این عمل صورت گرفت و تبعات منفی آن را امروز در اوکراین شاهدیم.       

 

البته در مورد اوکراین یک واقعیت دیگر را نیز نمی‌باید فراموش کرد.  چرا که «استقلال» اوکراین از فدراسیون روسیه یک اشتباه ژئوپلیتیک بود؛   اوکراین ملت نیست؛  پاره‌ای است از تاریخ روسیه،  و پیشینه‌ای است از زبان،  فرهنگ و مذهب روس‌ها.  این اشتباه ژئوپولیتیک توسط دستگاه یلتسین صورت گرفت و در آن زمان به مذاق واشنگتن بسیار گوارا آمد؛   از آن استقبال کرد،  هر چند امروز می‌بینیم که همچون دیگر فتوحات‌اش از ادارۀ فکورانۀ آن عاجز مانده و راه جنگ را هموار کرده.

 

ولی این جنگ همچون دیگر درگیری‌های نظامی تبعاتی بسیار گسترده خواهد داشت،  تبعاتی که به دلیل درگیری مستقیم ارتش روسیه از ابعادی جهانی و عمیق برخوردار می‌شود.  پس بهتر است نیم‌نگاهی به گسترۀ این درگیری بیاندازیم.  نخستین بازتاب جنگ در اوکراین همانطور که ملاحظه می‌شود به حاشیه راندن اقتصاد روسیه در ارتباط با غرب است.   ولی برخلاف آنچه برخی بلندگوها اعلام می‌دارند،‌  نتیجۀ غائی این «حاشیه‌نشینی» آن نیست که بارها و بارها عنوان شده.  امروز این استنباط به صورت جدی وجود دارد که حاشیه‌نشینی روسیه در ارتباط با سیستم‌های مالی،  صنعتی و تجاری غرب گزینه‌ای است که کرملین عمداً و پیش از آغاز جنگ به پروندۀ بحران اوکراین سنجاق کرده بود. 

 

درک درست از این «حاشیه‌نشینی» عمدی زمانی امکانپذیر خواهد شد که تاریخ پساشوروی را در روسیه با دقت نظر بیشتری بررسی کنیم.  اگر به این پرسش پاسخ دهیم که هماهنگی اعلام شدۀ مسکو با واشنگتن و دیگر مراکز سرمایه‌داری بین‌الملل،   پیرامون آنچه «اهداف مشترک» خوانده می‌شد،  تا چه حد در پیشرفت واقعی روسیه دخیل بوده،  می‌توان دلائل این «حاشیه‌نشینی» را بهتر درک کرد.  واقعیت اقتصادی و مالی امروز در روسیه روشن است؛   فروش نفت و گازطبیعی و واردات کالا از حوزۀ «دلار ـ یورو!»  خلاصه بگوئیم،  روندی است هم‌سنگ اقتصادهای جمکرانی،  عربستانی و عراقی!  آیا روسیه با تکیه بر چنین ساختار اقتصادی‌ای قادر خواهد بود نقش یک قدرت جهانی ایفا کند؟  پاسخ به این پرسش روشن است:  هرگز و صدالبته هرگز!

 

از سوی دیگر،  روسیه کشوری است که هم در ساخت و بهره‌برداری از پیشرفته‌‌ترین ماشین‌های جنگی و ادوات و ابزار نظامی استاد است،  و هم یکی از مهم‌ترین صادرکنندگان آن‌هاست.  حال باید پرسید به چه دلیل رئیس دولت چنین حکومتی زمانی که می‌خواهد در صحنۀ بین‌المللی حضور مجازی داشته باشد می‌باید روی شبکۀ «توئیتر» فعال شود؛  در رایانه‌اش از ویندوز استفاده کند؛  وسیله نقلیه‌اش ساخت آلمان باشد؛‌   و به احتمال قریب به یقین در هنگام بیماری داروهای فایزر و جانسون‌اندجانسون مصرف نماید و ... قص‌علیهذا!  اذعان داریم که،  این مطلب به هیچ عنوان ساده و پیش‌پا افتاده نیست؛  مسئلۀ حفظ بقاء یک دولت و ملت است در صحنۀ جهانی.    

 

در غرب از شبکۀ اولیگارک‌های روس قصه و داستان برای‌مان کم نمی‌گویند.   ولی هیچ منبع رسمی‌ای از ارتباط اندام‌وار این حضرات با شبکه‌های «لابی‌اینگ» غرب،  و مراکز اقتصادی و مالی سخن به میان نمی‌آورد.  در تحلیل غربی‌ها،  اولیگارک‌ها عوامل روسیه‌اند در سیستم سیاسی و مالی و اقتصادی غرب!  ولی این تحلیل کاملاً واژگونه‌ است،  چرا که،  اولیگارک‌ها عوامل اقتصاد غرب‌اند در ساختار اقتصادی و مالی پساشوروی!   غرب چنین القاء می‌کند که این حضرات یک روزه از آسمان بر زمین فروافتاده‌اند،  و هیچ ارتباطی با مراکز تصمیم‌گیری ندارند!  ولی می‌باید مسیر وابستگی را به درستی تحلیل کرد؛  شبکۀ اولیگارک‌های روس که در فردای فروپاشی اتحادشوروی همچون قارچ از زمین روئید،‌   اهرمی است وابسته به غرب‌ که در روسیه فعال شده،  و در چارچوب منافع غرب در مسیر ادارۀ کشور و چپاول آن پای گذارده.   با این وجود،  همانطور که دیدیم،  کرملین در تجربۀ الحاق کریمه به فدراسیون روسیه این امکان را یافت تا گروهی از اینان را از قدرت به کنار زند. 

 

همانطور که می‌دانیم،   روسیه پس از بحران اوکراین در سال 2014 متحمل تحریم‌های غرب شد.  ولی فقط طی چند سال توانست از مقام واردکنندۀ مواد غذائی،  به مهم‌ترین تولیدکننده و صادرکنندۀ گندم و بسیاری محصولات غذائی دیگر تبدیل شود.   به عبارت ساده‌تر،  نتیجۀ تحریم‌های اقتصادی این بود که شبکه‌های داخلی تولیدی از چنگ «اولیگارک‌های» وابسته به غرب آزاد شوند.   پس دولت امکان یافت تا با فعال کردن شبکه‌های غیروابسته،  ساختار تولید مواد غذائی را توسعه داده و مستقل کند.  امروز نیز با در نظر گرفتن پتانسیل‌های علمی،  صنعتی و حتی هنری روسیه،   می‌توان پیش‌بینی کرد که این روند در تمامی زمینه‌ها قابل اجرا باشد،  و چه بسا که در قفای «سکوت» روسیه پیرامون «تحریم‌های» غرب،  این همان پروژۀ اصلی باشد که روی میز کرملین اوفتاده.

 

تحریم اقتصادی دولت‌های مخالف از سوی کشورهای غربی تاریخچه‌ای گسترده دارد.  و خصوصاً انگلستان،  هر زمان که طی تخاصمات نظامی و یا حتی سیاسی،   خود را در بن‌بست می‌دید،  اهرم تحریم اقتصادی را به کار می‌گرفت.  از منظر تاریخی،  محاصرۀ اقتصادی فرانسه در دوران ناپلئون آغازگر کار بود،  ولی رهبران پروس طی جنگ اول جهانی،  آدولف هیتلر در جنگ دوم،  و خصوصاً اتحادشوروی در دوران «جنگ‌سرد» قربانیان همین «تحریم اقتصادی» و انسداد شبکه‌های ارتباطی بوده‌اند.  امروز حتی شاهدیم که علیرغم وابستگی آمریکا به تولیدات چین،  اقتصاد اینکشور نیز از سوی آمریکا شامل نوعی «تحریم» شده!   به عبارت ساده‌تر،  چماق «تحریم اقتصادی» از جمله چماق‌های تاریخی و شناخته‌شدۀ غربی‌هاست و هیچگاه از کاربرد آن رویگردان نبوده‌اند.  حال این سئوال پیش می‌آید که آیا کرملین بدون اطلاع از چنین روندی دست به حملات نظامی بر علیه اوکراین زده؛  روند عادی تحریم‌های اقتصادی غرب را در محاسبات‌اش پیش‌بینی نکرده؟  به احتمال قریب‌به‌یقین می‌باید گفت خیر!  این روند مسلماً از سوی روسیه پیش‌بینی شده بود.

 

در راستای همین تحلیل بگوئیم که هیاهوی غربی‌ها پیرامون فروپاشیدن اقتصاد روسیه و تحریم‌های فلج‌کننده و ...  بیشتر سروصدائی است جهت پوشاندن واقعیات اقتصادی و مالی‌ای  که در شرف وقوع است.  این تحریم‌ها در عمل،  هر چه بیشتر حیطۀ عمل اولیگارک‌های وابسته به غرب را محدود می‌کند؛  دست دولت جهت برنامه‌ریزی‌های درازمدت اقتصادی را باز و بازتر می‌‌کند،   و سرمایه‌گزاری در داخل را از حیطۀ کنترل شبکه‌های مالی غرب خارج خواهد کرد.  حال باید دید فدراسیون روسیه تا چه حد قادر است از این فرصت استفاده کرده و در صورت تحقق چنین روندی،  «خروجی» بحران اوکراین کدامین رده از شبکه‌های خدماتی،  صنعتی،  بانکی و ... را در روسیه از چنگ اولیگارشیسم سنتی آزاد خواهد ساخت.       

 

اینک ببینیم ایالات‌متحد و همکاران‌ اروپائی‌اش در برابر تحولات اوکراین چه اقداماتی خواهند کرد.   لازم به یادآوری است که آمریکا،  به عنوان رهبر جهان غرب،  در اتخاذ این سیاست‌ها تصمیم‌گیرندۀ اصلی است؛  دیگران فقط دنباله‌رو هستند.  شواهد نشان می‌دهد که واشنگتن تلاش دارد تا به بهانۀ مقابله با روسیه،  جبهۀ ناتو را در اروپا هر چه بیشتر به ارزش بگذارد،  و اعمال کنترل ایالات‌متحد بر دولت‌های اروپائی را سرعت و گسترۀ بیشتری بخشد.  از سوی دیگر،  واشنگتن از طریق پروپاگاند،   حضور نظامی‌اش را در این قاره در افکارعمومی بیش‌ازپیش «حیاتی‌» می‌نمایاند.  علاوه بر این،  کشاندن چین و هند به خیمۀ متحدان آ‌مریکا نیز،   هر چند بسیار غیرمتحمل،  مسلماً در رأس برنامه‌ریزی‌های واشنگتن قرار گرفته.  ولی بحران اوکراین یک واقعیت را بار دیگر علنی کرده؛   آنجا که منافع مالی مطرح ‌می‌شود حاکمیت‌های غربی به دلیل گسترۀ چشم‌گیر زمینه‌های مالی‌شان قادر به اجماع نیستند.  از اینرو شاهدیم که به طور مثال برنامه‌های رئیس‌جمهور فعلی ایالات‌متحد،  از درون هیئت‌حاکمۀ آمریکا مورد حمله و تهدید قرار گرفته.   شاید به همین دلیل باشد که برخی محافل آمریکائی تلاش دارند تنش‌های نظامی را هر چه بیشتر گسترش دهند،   اینهمه به این امید که اوج‌گیری «تهدیدات» نظامی،   برخاسته از این جنگ بتواند محافل حاکم را پیرامون یک اجماع و دست‌یابی به سیاستی «واحد» تشویق کند.    

 

در پایان بهتر است نیم‌نگاهی نیز به حکومت ملایان در ایران بیاندازیم.  می‌دانیم که تهران ملازده نظر لطف ویژه‌ای به حاکمیت فاشیست‌ها در اوکراین داشته و دارد.  و فروپاشی جبهۀ فاشیسم در اوکراین در هر حال برای ملایان پیامدهای ناخوشایندی خواهد داشت.  از سوی دیگر در قفای «توافقات هسته‌ای» نیز محافل حکومت اسلامی بیشتر به دنبال پیروی از الگوی اوکراین،  و فروافتادن در آغوش اقتصاد و سیاست غرب بوده‌اند،   تا برنامه‌ریزی جهت بهبود شرایط اقتصادی کشور.  از اینرو تحولات اخیر نظامی در اوکراین،  مسلماً در توافقات هسته‌ای نیز تغییرات جدی ایجاد خواهد کرد.  این مسئله‌ای است که برای ملایان بسیار گران تمام خواهد شد،  و بررسی تبعات آن را به آینده موکول می‌کنیم.