۶/۰۷/۱۳۹۵

برجام و فرجام!




کودتای «ناکام» ترکیه که منجر به فروپاشی «نطفة کودتاساز سنتو»‌ شد،  دولت‌ها و تشکل‌های دست‌نشانده را در بحرانی فراگیر فرو برده.   این «ناکامی» در کشورهائی از قبیل ترکیه،  قطر و عربستان موضع‌گیری‌های گنگ و مبهم پیرامون روابط با آمریکا به همراه آورد،   و در هیئت‌های حاکمة جمکرانی،  عراقی و خصوصاً ساختارهای «سیاسی ـ نظامی» کُرد که ظاهری «مترقی» و ماهیتی ارتجاعی و وابسته به آتلانتیسم دارند،   به این توهم دامن زد که با نزدیک شدن به مسکو و بازی با کارت‌های کرملین خواهند توانست تغییرات فراگیر و غیرقابل اجتناب در هرم‌ قدرت سیاسی‌شان را به حداقل برسانند.   یعنی ‌با نزدیک شدن به مسکو تغییرات آتی را دم «حجله» به نفع رأس هرم مُثله کنند.   البته بررسی تمامی مسائل منطقه کار را به درازا خواهد کشاند،  از اینرو به مسائل ایران اکتفا کرده،   مواضع دولت‌های دیگر را فقط زمانیکه در سیاست‌های کشورمان بازتاب پیدا ‌کند مورد تحلیل قرار خواهیم داد.  طی این تحلیل،  پر واضح است که کلید اصلی جهت گشودن صندوقچة اسرار منطقه و خصوصاً ایران بار دیگر به «برجام» منتهی شود.   چرا که،  برجام شاه‌کلید روابط استراتژیک «مسکو ـ واشنگتن» به شمار می‌رود،‌   و دیگر مسائل خاورمیانه فقط در آئینة «برجام» معنا و مفهوم می‌گیرد.   پس نخست بپردازیم به یک بررسی اجمالی از برجام. 

همانطور که پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،  تحلیل برجام و استنباط از مفاد آن،   از منظر دول منطقه و قدرت‌های جهانی دو ویراست متخالف حقوقی و استعماری ارائه می‌دهد.   ویراست حقوقی نتیجة نشست‌ها و مذاکرات گروه «1+5» بود،  ‌ و در آن فشار مسکو،   واشنگتن را مجبور به اتخاذ سیاست‌هائی کرد که هیئت حاکمه و محافل پشت‌پرده در ایالات‌متحد از آن بسیار «ناخرسند» هستند.   و این سیاست نهایت امر به تعلیق ماجراجوئی‌های نظامی آمریکا و متحدان‌اش در مرزهای جنوبی روسیه منجر شده.   در ویراست استعماری،  که می‌باید آن‌ را ویراست «جمکرانی ـ  یانکی» بخوانیم،   قضیه کاملاً متفاوت است.   برجام در این «نگرش» می‌بایست راه ورود «تجاری ـ اقتصادی» آمریکا به درون ایران، ‌ و گسترش آریامهریسم اقتصادی را فراهم می‌آورد و زمینه‌ساز سیاستی می‌شد که در عربستان و امارات و قطر حاکم است،  و پیشتر نیز در دوران پهلوی دوم رایج بود و زمینة قدرت‌یابی ملایان را فراهم آورد.   در فرصت امروز تلاش می‌کنیم ایندو ویراست را مورد بررسی قرار دهیم،  پس نخست بپردازیم به «برجام» حقوقی!

در وبلاگ‌های پیشین یادآور شده‌ایم که اساساً روسیه خواستار «برجام» بود،   و نه آمریکا.  چرا که،  واشنگتن از بحران‌های ایجاد شده در مرزهای جنوبی روسیه استقبال می‌کرد. دلیل هم روشن است؛   واشنگتن می‌توانست یا با تهدیدات اتمی ـ  اگر این فرصت را می‌یافت که ایران را نیز به پاکستان ثانی تبدیل کند ـ   و یا از طریق تروریسم اسلامی بساط باج‌گیری از روسیه را تبدیل به سیاست حاکم منطقه‌ای نماید.   این مسکو بود که با بهره‌گیری از بسیاری اهرم‌ها در سیاست‌های جهانی،  توانست نهایت امر کلاف سردرگمی را که ‌آمریکا در مرزهای جنوبی‌ روسیه به وجود آورده بود از طریق نشست‌های طولانی گروه «1+5» باز کرده،   زمینه‌ساز استقرار روابط حقوقی در مرزهای جنوبی فدراسیون روسیه شود.  و پر واضح بود که این «برجام» تبعات گسترده‌ای نیز به همراه آورد. 

ولی ویراست استعماری برجام،  یا همان برجام «جمکرانی ـ یانکی»،  در واقع بر نوعی «توهم» تکیه داشت.  توهمی که تفهیم می‌کرد،  اگر «جنگ» و شرایط جنگی در مرزهای جنوبی روسیه به تعلیق کشانده شده،  چندان اهمیتی ندارد،   چرا که برای آمریکا این مزیت را به همراه خواهد آورد که ایران را رسماً،  همچون عربستان و قطر تبدیل به یکی از ارابه‌های جنگی ایالات‌متحد کند.  خلاصة کلام به این ترتیب نوعی «صلح‌ مسلح» به ضرر روسیه و به نفع ایالات‌متحد بر مرزهای جنوبی قفقاز،‌   خزر و ترکمنستان حاکم می‌شد!  و همان روزها گفتیم،   اگر روسیه با اینهمه گرفتاری و تلاش «برجام» را به امضاء رسانده مسلماً برای تحقق خواست ملایان و اربابان یانکی‌شان نبوده. 

ولی هیئت‌حاکمة جمکرانی به دلیل ایمان قلبی به برتری سیاست‌های «بنیانگزار» حکومت اسلامی ـ  عموسام ـ  از نخستین لحظات امضاء برجام مواضع خود را نیز مشخص کرد.   هیاهوی سفرهای «دیپلماتیک» حسن روحانی،  رئیس‌دولت منتصب بیت‌رهبری به فرانسه و ایتالیا و امضاء توافقنامة خریدهای چند صد میلیارد دلاری هواپیما،  صنایع،  خنزروپنزر و ... روی کاغذ‌باطله‌ها،  در واقع نشاندهندة این واقعیت بود که استنباط جمکران از برجام چیست.   در همین چارچوب،   لات‌ولوت‌های درجة دوم «انقلاب اسلامی» ـ  مدیران کل وزارتخانه‌ها و نمایندگان مجلس آخوندی ـ  کار را حتی به دعوت از مک‌دونالد و کوکاکولا و اهداء پمپ‌بنزین به شرکت‌های آمریکائی و انگلیسی نیز کشانده بودند!   استنباط ملایان از برجام روشن بود؛  فرش قرمز برای سرمایه‌داران آمریکائی در ایران،  گسترش صنایع وابسته به مراکز تصمیم‌گیری یانکی در درون کشور،   و جاسازی مراکز جاسوسی و لات‌بازی سازمان سیا در اقصی‌نقاط ایران،  تحت پوشش همین تشکیلات به اصطلاح «اقتصادی ـ صنعتی ـ خدماتی!» 

از همان‌ روزها،  به دلیل در بن‌بست فرو اوفتادن همین پروسة «تخرخرات اقتصادی» بود که شاهد فرمان‌های «چپ و راست» اوباما نیز بودیم؛‌   فرمان‌هائی بی‌نتیجه و بی‌سر‌انجام مبنی بر همکاری هر چه بیشتر بانک‌های غربی با حکومت جمکران!   ولی فشارهای مسکو راه بر این فرمان‌ها بست.  و از سوی دیگر،   شبکة سازمان سیا در تشکل‌های جمکرانی،  بی‌نتیجه بودن «فرمان‌های» الهی اوباما را شاهدی بر «نبود حسن‌نیت» ایالات‌متحد تحلیل کرده،  پیوسته خواستة واقعی ایالات‌متحد را از طریق زدن نعل‌وارونه دنبال می‌کرد و خواهان برخوردی «جدی» با آمریکا می‌شد!  «برخوردی» که چیزی نبود جز همان اهداف آمریکا،   یعنی به تعطیل کشاندن برجام حقوقی!   جالب اینکه،   هنوز هم شاهدیم «دل‌نگران‌های» حکومت جمکران و پیروان اسلام «راستین»،   همه روزه از عدم موفقیت حسن روحانی در بهبود مسائل اقتصادی «گله» دارند و به هر ترتیب سعی می‌کنند لبة تیز انتقاد را متوجه «برجام» کنند.  چرا که،  برجام مورد نظر اینان،  که بازتاب منافع واشنگتن است،   با برجامی که در جریان اوفتاده و حقوقی است،‌ به هیچ عنوان هماهنگی نشان نمی‌دهد.   

بله،   همانطور که گفتیم،  ویراست «جمکرانی ـ یانکی» که با شعارهای توخالی در توپ «موفقیت‌های اقتصادی» می‌دمید،‌   در واقع خواستار لغو نظارت مسکو بر عملکرد شبکة ایالات‌متحد در مرزهای جنوبی روسیه بود،  و از روز نخست علیرغم ادعاهای «رسانه‌ای»، دولت روحانی هیچ برنامة مشخصی جهت گسترش اقتصادی کشور در دست نداشت.   خلاصه هدف اصلی این «برجام موهوم»،   نهایت امر در کنار اقتصاد آریامهری،  که حامی حکومت ملایان در ایران می‌شد،   چیزی نبود جز زمینه‌سازی برای گسترش سیطرة سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در منطقة خاورمیانه.

ولی روند مسائل نشان ‌داد،   قضیه آن نیست که گلة «جمکرانی ـ یانکی» می‌پنداشت،   و امروز به صراحت می‌بینیم که کودتای «ناکام» ترکیه،   نهایت امر نقطة پایان بر همین «توهم» در خیمة آتلانتیست‌های جمکرانی گذارده.   چرا که،   اگر برجام را به درستی نقطة آغازین استراتژی‌های نوین «واشنگتن ـ روسیه» در جنوب آسیا و خاورمیانه تلقی کنیم،  کودتای «ناکام» 15 ژوئیه نیز در عمل معنائی جز فصل دوم همین «برجام» نخواهد داشت!   

آمریکائی‌ها پیش از «ناکامی» در کودتا،   بر این پندار بودند که حداقل در پاکستان و ترکیه هر گاه اراده کنند یک دولت نظامی را به قدرت خواهند رساند.   و در صورت چنین موفقیتی به دور از تصور نمی‌بود که در ایران نیز شبکة لات‌پروری انگلستان بتواند از طریق هیاهوی خیابانی و لات‌بازی،   بساطی نظیر احمدی‌نژاد و یا میرحسین موسوی علم نماید.   خلاصه،   این «تحولات» به آمریکا امکان ‌می‌داد با تکیه بر دولت‌ها و سیاست‌های به اصطلاح «جدید»،   هم ساختارهای وابسته به سازمان سیا و پنتاگون را در کشورهای سازمان سنتو همچون دوران کودتای 22 بهمن 57 دست نخورده نگاه دارد،  و هم روابط منطقه‌ای را در ظاهر روی یک «برگة سفید» و به دور از تمامی پیشینه‌های سیاسی و تشکیلاتی به نفع ایالات‌متحد از نو «ترسیم» نماید.   ولی شکست کودتای ترکیه،  نه تنها پروندة دولت‌های دست‌نشاندة آمریکا را از میان نبرد،   که‌ لکة ننگ تلاش آمریکا برای کودتا نظامی،   و همگامی بنیادهای جمکرانی و ترک با این کودتا را نیز به آن‌ها افزود.        

طبیعی است که تزلزل در سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا که به دلیل کودتای «ناکام» به وجود آمده بود،   تحولات را در جبهة سوریه شتاب بخشد.  و عقب‌نشینی اخیر سلفی‌ها و لش‌ولوش‌های آتلانتیست از شهر داریا ـ   این شهر 4 سال تمام در اشغال نظامی اوباش آتلانتیست بود ـ‌   فقط قسمت نمایان کوه‌یخ است.   به همین دلیل،   سیاست‌ جمکرانی‌ها و آتاترکی‌های اسلامگرا،‌  که پیش از فروپاشی نطفة کودتا،   در چارچوب حمایت از طرح‌های پنتاگون بر محور «شیعی‌پروری» و حمایت از تجزیه‌طلبان و باندهای جنایتکار «سلفی‌مسلک» در سوریه فعال شده بود،   به یک‌باره تغییر مسیر داد،  و تبدیل شد به تلاش جهت حفظ تمامیت ارضی اینکشور!   

ولی برای آمریکائی‌ها که اینروزها مرتب از این سنگر به آن یک می‌پرند،   خبرهای بسیار بدی آورده‌ایم.   در واقع،  آنچه امروز در سوریه می‌گذرد نیز،   به نوبة خود فصل جدیدی خواهد شد بر همان برجام حقوقی،   یعنی برجام ویراست «1+5».   فصلی که گشودن‌اش حکومت جمکران را در شرایطی به مراتب اسف‌بارتر از شرایط اردوغان،  پس از کودتای «ناکام» ارتش ناتو قرار خواهد داد.   نخست در مورد ترکیه بگوئیم.   

فروپاشی نطفة «کودتاساز» پیمان سنتو در ترکیه پروندة اسلامگرایان ترک و جنایات‌شان را در این مملکت «باز» نگاه داشت.  و به احتمال زیاد طی روزهای آینده،  خصوصاً در پی بهبود شرایط نظامی و امنیتی سوریه مطالبات انسانی جامعة ترک در تخالف با اسلامگرایان در جامعه مطرح خواهد شد.   ولی مسائلی که به دنبال آرامش در سوریه به همراه می‌آید،  برای حکومت آخوندی شرایطی به مراتب پیچیده‌تر ایجاد می‌کند.  

مسائل حکومت اسلامی جمکران،‌   بر خلاف شبکة جنایتکار اردوغان به هیچ عنوان ارتباطی با باندهای «خیالی» گولن و امثالهم ندارد.   از سوی دیگر،‌  فروپاشی شبکة اسلام‌گرائی در کل منطقة آسیای مرکزی و قفقاز که به دنبال کودتای «ناکام» رخ داد به صراحت نشان می‌دهد که «نقشة راه» برای واشنگتن،  نه به قدرت رساندن یک پیرمرد 80 سالة مفلوک به نام گولن در آنکارا،‌  که فروپاشاندن اقتدار مسکو بر مجموعه سرزمین‌هائی بود که طی دو سدة اخیر قلمرو قانونی روسیه به شمار می‌رفت.  از اینرو،   ریشة واقعی تحرکات «انقلابی» ملایان در ایران نیز برخلاف هجویات «انقلابی» که طی چند دهة گذشته از طریق بلندگوهای آمریکائی و انگلیسی و بوق‌های سانسور شدة داخلی به خورد ملت ایران داده شده،  چیزی نبوده و نیست جز تأمین اقتدار برای واشنگتن.  و در این راستا نوعی حقیقت‌یابی تحولات سیاسی،  پروندة همکاری ملایان و «انقلاب اسلامی جمکران» با مجاهدین و القاعده در افغانستان،   روابط نزدیک اینان با تجزیه‌طلبان در چچنی و داغستان،  و همکاری‌شان با اسلامگرایان و تروریست‌های تاجیک،  ترکمن و قرقیز،  و نهایت امر نقش‌آفرینی‌های جمکران در طرح‌های آمریکا در عراق،  عمان و خصوصاً سوریه و یمن از جمله پرونده‌هائی است که نهایت امر در پی مسائل سوریه «گشوده» خواهد شد. 

سایة افشای پرونده‌های کذا در کارنامة جنایتکارانة ملایان ایران،  طی چند روز گذشته جمکرانی‌ها را به شدت وحشتزده کرده،‌  و زبان فرماندة کل قوا و رئیس جمهور انتصابی‌اش را رسماً بند آورده؛    دیگر لات‌های جمکران نیز به هذیان‌گوئی افتاده‌اند.   به طوریکه،   شمخانی،  یکی از گنده‌لات‌های جمکران طی مصاحبه با بوق رسمی آخوندیسم ـ ایرنا ـ  ارتباط «مسکو ـ جمکران» را «راهبردی» توصیف کرده!   و آخوند یونسی،  یکی دیگر از عوامل جنایتکار و امنیتی حکومت اسلامی حضور نیروی هوائی روسیه را در نوژه به «منافع ملی» وصله زده!   بله،  بررسی این نوع «برخوردها» خصوصاً از سوی اوباشی که حکومت‌شان نتیجة کودتای ارتش «آمریکائی ـ  شاهنشاهی» است بسیار جالب است،   ولی پیش از بررسی رفتار کودکستانی این «مقامات»،   چه بهتر که نگاهی به موضع زیرکانة مسکو نیز بیاندازیم.  

همانطور که می‌دانیم در تاریخ 16 اوت سالجاری،   پس از افشای کودتای شیعی‌مسلکی در جمهوری آذربایجان،   مسکو به دور از تبلیغات رسانه‌ای آتلانتیست اعلام داشت که جنگنده‌های‌اش در فرودگاه نوژة همدان حضور دارند؛  در این فرودگاه سوخت‌گیری می‌کنند؛  و بر علیه داعش در سوریه و شمال عراق دست به عملیات می‌زنند!   اعلام چنین خبری،  آنهم بدون هیچگونه پیش‌درآمدی،  خصوصاً زمانیکه «خبر» عملاً غیرقابل تحقیق نیز به شمار می‌رود،  ضربة سهمگینی بر فرق حکومت اسلامی فرود آورد.   و این سئوال را مطرح کرد که مسکو به چه دلیل دست به چنین اقدامی زده؟   امروز،   با در نظر گرفتن سکوت مرگ‌بار حسن روحانی و علی خامنه‌ای،  و عکس‌العمل‌های شتابزده و تقدیرنامه نویسی از حضور روسیه،   توسط دیگر مقامات جمکران،   به صراحت می‌توان گفت که سیاست مسکو در جبهة مشترک «شیخ‌وشاه» شکاف انداخته و این شکاف روز به روز نمایان‌تر و گسترده‌تر می‌شود.   
     
در مورد جبهة استعماری «شیخ‌وشاه» بارها در این وبلاگ مطالبی نوشته‌ایم.   این جبهه که در سال‌های پایانی جنگ اول جهانی توسط انگلستان در ایران پایه‌ریزی شد با مدرنیزاسیون دو موجودیت تاریخی و سنتی جامعة ایران ـ  شیخ و شاه ـ  دست به خلق دو قطب ظاهراً متخالف زد؛   «شیخ هوچی» و «شاه کودتاچی!»   انگلستان از طریق سازمان دادن به جنگ زرگری میان ایندو،   جامعة ایران را در یک دور باطل قرار داد.   بله،  به دلیل سیاست انگلستان،   ایندو «موجودیت» ظاهراً متخالف،  یعنی شیخ‌هوچی و شاه کودتاچی توانستند سال‌ها و سال‌ها برای لندن زمینه‌ساز تحرکات سیاسی شوند.   البته فراموش نکنیم که وجه مشترک اعضای جبهة‌ شیخ و شاه ‌«روس‌ستیزی» و «انگلستان‌پرستی» است.  و طی سدة اخیر لندن،  موجودیت‌هائی را که به دست خود در ایران «ساخته‌وپرداخته» بود،  ‌به جان یکدیگر می‌انداخت و فضای اجتماعی را همچون دوران جنبش‌سبز و انقلاب اسلامی و «نهضت» ملی کردن نفت و ...  بحرانی می‌کرد،  تا نان خود را نیز به تنور بچسباند.  اما سنگینی فضای جنگ‌سرد اجازه نمی‌داد خصلت ویژة ایندو موجودیت قرون‌وسطائی،  یعنی روس‌ستیزی‌ و غرب‌پرستی‌شان علنی شود.   تا اینکه موضوع «استفاده از پایگاه نوژه»،   به جنگ زرگری یکصدساله خاتمه داد و در عرصة واقعیت اعضای جبهة «شیخ‌وشاه» در برابر یکدیگر قرار گرفتند.  

شاهد بودیم که جریانات شاه‌الهی در داخل و خارج کشور که جملگی زیرمجموعه‌های حزب‌الله داخل به شمار می‌روند،  و پس از کودتای 22بهمن 1357،   هرگز به حضور نظامی آمریکا در فرودگاه طبس اعتراض نکرده‌اند،   سریعاً دست به اعتراض زده خواستار حفظ استقلال و «تمامیت ارضی» کشور شدند!   و جریانات «انقلاب اسلامی» در درون مرزها،   علیرغم وابستگی تمام و کمال به همین محافل،   از ترس روسیه،   یا همچون خامنه‌ای و امامان جمعه خفقان گرفتند،  و یا همچون یونسی و شمخانی و ... دست دوستی «راهبردی» به سوی مسکو دراز کردند!   خلاصه بگوئیم،  دو جریان «شیخ‌وشاه» که از ریشه و اساس هر دو وابسته به انگلستان هستند،   امروز فقط به دلیل انتشار یک «خبر» که صحت و سقم‌اش نیز قابل تحقیق نیست،   در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند،   و به استنباط ما این نیست جز آغاز کار.

مسلماً فروپاشی تقابل نمایشی «شیخ‌ با شاه» در صحنة سیاست کشور،   به ایرانیان امکان خواهد داد تا با دید وسیع‌تری به مسائل کشورشان بنگرند.  و همانطور که شاهدیم،  حکومت جمکران از وحشت برون افتادن پروندة جنایات‌اش علی مطهری را پیش انداخته و به نام وی دست به نامه‌نگاری برای پورمحمدی،  یکی از عوامل قتل‌عام دهة 60 زده.  اشتباه نکنیم،   این نوع گشاده‌دستی‌ها از سوی عوامل یک حکومت سرکوبگر،  سانسورچی،  دست‌نشانده و ضدبشری به هیچ عنوان نشانة تغییر موضع نیست؛   اینان از وحشت آنچه تا چند صباح دیگر مسلماً به سطح جامعه نفوذ خواهد کرد،   و نهایت امر گریبان‌شان را می‌گیرد،   دست به فرافکنی زده‌اند.   امثال مطهری می‌پندارند که با «روشن‌گری رسانه‌ای» پیرامون عملیات جنایتکارانة یک رژیم قرون‌وسطائی خواهند توانست،   هم رژیم را توجیه کنند و هم خودشان را.   ولی اشتباه می‌کنند،  چرا که تجربة تاریخی نشان داده،   چنین آکروباسی‌ای امکانپذیر نیست،   و جامعه تا دست‌یابی به یک «صلح اجتماعی» که صرفاً می‌تواند نتیجة یک پروسة حقوقی «حقیقت‌یابی» باشد،   از تلاطم و جوشش نخواهد افتاد.