۱۲/۱۵/۱۳۹۱

نازی و ناراضی!


 

تحولات منطقه،   در آینة رخدادهای سیاسی،  دیدارها و گفتگوهای دیپلماتیک،   با شتاب شکل‌ می‌گیرد.  پس از اینکه توافق‌های «مسکو ـ  واشنگتن» در برلن،  و سپس در المآتی به پروژة بحران‌ساز «هسته‌ای» جمکرانی‌ها نقطة پایان گذارد،‌  ابتدا شاهد موضع‌گیری‌های «سینمائی» اردوغان و نبرد ایشان با «صهیونیسم بین‌‌الملل» بودیم!  سپس نوبت به فرانسوا اولاند،   رئیس جمهور فرانسه رسید تا مذاکرات المآتی را «بی‌نتیجه» ‌ارزیابی کند؛  آنهم در شرایطی که طرف‌های روسی،  آمریکائی و حتی جمکرانیان از این مذاکرات «استقبال» به عمل آورده بودند!   اظهارات اولاند به صراحت نشان داد که خورجین بسیاری محافل از این «مذاکرات» بی‌بهره مانده،  یعنی همان محافلی که هنوز نان عقب‌نشینی مسکو از تقسیم غنائم جنگ اول را می‌خورند.   

 

ولی به صراحت بگوئیم،  تحولات منطقه‌ای که بر «ژئوپولیتیک نوین» تکیه دارد،  ‌ هنوز در مراحل ابتدائی است.  ‌هنوز طرح‌های پایه‌ای این ژئوپولیتیک مشخص نشده.  به همین دلیل،    در منطقه و پایتخت‌های جهان صنعتی،  محافلی که سهم‌شان را از ماست‌های این تغارشکسته «ناکافی» ارزیابی می‌کنند،  با تمام قوا در برابر «ژئوپولیتیک نوین» موضع‌گیری خواهند کرد.   محافل «ناراضی» شرایط نوین را نمی‌پذیرند.     

 

نخستین لایه از «ناراضی‌ها» را می‌باید در کشورهائی جستجو کرد که حاکمیت‌شان ریشه در روابط استعمارکهن دارد؛  ترکیه،  ایران،  عراق و سوریه در کنار اردن و شیخ‌نشین عربستان در این فهرست جای می‌گیرند.   در اینکشورها محافل استعمارکهن از امکانات فراوان برخوردارند،  و در مورد ایران نیز پیشتر گفته بودیم که لندن و واشنگتن نه تنها حاکمیت را دربست در ید خود دارند،  که دوباره محفل «شیخ‌وشاه» را نیز برای ملت ایران «زین» کرده و به میدان آورده‌اند!     

 

ولی گسترش این پندار که آیندة ایران فقط در چارچوب مرزهای ملی و در ارتباط با جناح‌بندی‌های هیئت حاکمة کنونی رقم خواهد خورد،  یک «بیراهه» است.   ایران به هیچ عنوان در جهان «تنها» نیست.   این «تنهائی» و به اصطلاح «خودکفائی» و «استقلال» که تبلیغات احمقانة ملایان بیش از سه دهه به آن دامن زده،   فقط در ذهن علیل فاشیست‌ها جای می‌گیرد.   در ذهن همان‌هائی که در دوران صدارت بختیار رو به قبله دراز شده و با «الله‌اکبر،  خمینی رهبر» رِنگ می‌گرفتند.    

 

خلاصه بگوئیم،  رخدادها در ایران تحت تأثیر مسائل منطقه‌ای قرار خواهد گرفت،   و روند تحولات این «مسائل» نیز آنقدرها تحت نظارت و کنترل ملت ایران نیست.   اینکه این «مسائل» اصولاً چیست،   و بازی‌های استراتژیک به چه ترتیب و از طریق کدامین کانال‌ها و ابزار فعال خواهد شد،   «دقایقی» است که فقط از طریق «گمانه» می‌تواند پای به بحث بگذارد؛   این «دقایق» نامعلوم‌اند،  پس چه بهتر که از بررسی گسترده‌شان در این مقطع خودداری کنیم.   با این وجود،  عقب‌نشینی سیاست‌های استعمارکهن از سرزمینی که چرچیل،   نخست وزیر انگلستان در جریان جنگ دوم جهانی آن را «خاورمیانه» لقب داد،  مسئلة پیش‌پاافتاده‌ای نیست. 

 

در مسیر این عقب‌نشینی بسیاری از نقش‌های «سنتی» که استراتژی‌ پایتخت‌های «مهم» غرب با تکیه بر آن مرزهای منافع «حیاتی» خود را طی دهه‌های متمادی مشخص می‌کردند،  متحمل  تغییرات خواهد شد،‌  و همانطور که گفتیم «بعضی‌ها» یا از این تغییرات استقبال نخواهند کرد،  و یا تلاش می‌کنند آن‌ها را حتی‌المقدور به تأخیر اندازند.   به هر تقدیر،   فرمایشات هیلاری کلینتن،   وزیر وقت امورخارجة آمریکا در باب «طبیعی» بودن تنش‌های اجتماعی ناشی از «بهارعرب » امروز دامنگیر ایالات متحد شده.   ما نیز در همینجا به صراحت می‌گوئیم،  درگیری قدرت‌های بزرگ،  حتی در ابعاد نظامی و امنیتی،  پیرامون تغییرات جدید،   نه تنها همچون تنش در «بهارعرب» امری «طبیعی» به شمار می‌رود،   که در عمل غیرقابل اجتناب شده.   و مسلماً اگر خطر ناشی از تسلیحات هسته‌ای،  امکان «جنگ» مستقیم میان قدرت‌های بزرگ را از صفحة «کلان ـ ‌مبادلات» استراتژیک حذف نکرده بود،  این روزها میعادی مناسب جهت آغاز «جنگ سوم جهانی» به شمار می‌رفت!          

 

در حال حاضر،   از آنچه «روند مسائل» در منطقه خواندیم،   چند نمونة کوچک و ملموس در دست است.   «نمونه‌هائی» که در این برهه نیز همچون دیگر مقاطع می‌تواند «مشت نمونه خروار» تلقی شود.  به طور مثال،   اظهارات مضحک اردوغان،  رئیس دولت آتاترکی‌های آنکارا در «تقابل» با دکترین‌ بنیانگزار مهم‌ترین «رابط‌ منطقه‌ای‌اش» با سازمان ناتو،  یعنی حاکمیت اسرائیل،   به صراحت نشان می‌دهد که در سایة تحولات جدید، ‌ ترکیه به شدت احساس خطر می‌کند،   و حامیان «آتاترکیسمی» که امروز دیگر «اسلامی» هم شده جهت تأمین «فلسفة وجودی» حکومت شترگاو پلنگ خود در منطقه به دست‌وپا افتاده‌اند.  اینان می‌کوشند چهرة کریه خود را با صورتک «ضدصهیونیسم» بیارایند.   در راستای انعکاس افاضات اردوغان،   رادیوفردا،  ‌مورخ 15 اسفندماه 1391 می‌نویسد:

 

«سخنان [...]  نخست‌وزیر ترکیه،  که صهیونیسم را جنایت علیه بشریت توصیف کرده بود، خشم مقام‌های اسرائیلی و انتقاد مقام‌های آمریکائی را برانگیخته است.»

 

فراموش نکنیم که آقای اردوغان همین چند روز پیش خانم آنجلا مرکل،  نخست وزیر «نازنازی» آلمان را در دیدار از پایگاه‌های «ضدموشک» سازمان آتلانتیک شمالی در مرز ترکیه همراهی کردند،  و طی این دیدار از «به‌به و چه‌چه» پیرامون نقش کلیدی واشنگتن در حفظ صلح در منطقه کوتاهی نفرمودند!  حال باید بپرسیم دلیل «اسرائیل‌ستیزی» ناغافل ایشان چیست؟   پاسخ روشن است؛  دلیل واقعی اسرائیل‌ستیزی رجب اردوغان نیست مگر همراهی بی‌قید وشرط ایشان با مواضع منطقه‌ای واشنگتن!  

 

به استنباط ما تلاش‌های اردوغان همچون دیگر «عملیات» آتاترکی‌های آنکارا برای تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها بروز کرده،   و فراتر از «لغزش‌های کلامی» و فوران «احساسات» دینی و ملی و میهنی می‌باید مورد بررسی قرار گیرد.  اصل مطلب این است که امتداد سیاست‌های ضدمنطقه‌ای تل‌آویو،   که با حمایت سرمایه‌داری آمریکا در اسرائیل و تحت عنوان «برتری قوم یهود» در منطقه دنبال می‌شود،   فقط و فقط با تغذیه از تنش‌های مشخصی می‌تواند به موجودیت خود تداوم بخشد.   در غیراینصورت،   ملت اسرائیل نیز خواهد توانست در صلح و در کنار دیگر ملت‌های منطقه زندگی کند،‌   ولی این «صلح»  فلسفة وجودی سیاست‌های منطقه‌ای واشنگتن را به زیر سئوال خواهد برد.   «تحرکات» اردوغان و کارفرمایان ایشان در لندن و واشنگتن برای این است که با از دست رفتن غیرقابل اجتناب زمینة تنش‌زائی،‌ صورتحساب سنگینی را که فروریختن آنکارا به دامان سیاست‌های منطقه‌ای مسکو به همراه خواهد آورد تا حد امکان سبک کنند.

 

بررسی دقیق‌ اظهارات اردوغان این امکان را فراهم می‌آورد تا بیش از پیش با نقش کودتای 22 بهمن 57،  و شبکة ملایان در تنش‌زائی‌های منطقه‌ای آشنا شویم.  اینان نیز با تکیه بر مزخرفات و شبهه‌آفرینی‌های «شیعی‌مسلکی‌» موفق شده بودند تا حد امکان سیاست‌های ضدمنطقه‌ای آنگلوساکسون‌ها را از «گزند» انسان‌محوری محفوظ نگاه دارند،   و آب به آسیاب همان‌هائی بریزند که عوامل «صهیونیسم بین‌الملل»‌ معرفی می‌کردند.   خلاصه،  طی 34 سال اخیر،  ملایان با دشمن‌سازی در واقع به «کارسازی» برای همان «دشمن‌فرضی» مشغول بودند.  ولی اینک که مشخص شده «عروس عموسام» امکان پایداری در سنگر آمریکائی «نبرد با اسرائیل» را نخواهد داشت،‌   و سیاست‌های نوین منطقه نیز دیگر برای تهران «ملازده» امکان چنین مانورهائی باقی نگذاشته،   «مادر عروس»،  یا همان رجب اردوغان چادر به کمر زده و برای کمک به «داماد» وارد میدان شده.  بله،  مادر عروس همچون امام روشن‌ضمیر از «اسطوره‌های بنیادین اسرائیل» ایراد می‌گیرند و به هیئت دولت اسرائیل ناسزا می‌گویند!   

 

آقای اردوغان بخوبی می‌دانند که در منطقة‌ خاورمیانه،   خصوصاً در سواحل دریای سیاه که هر روز «روسی‌تر» می‌شود،   موجودیت یک دولت دست‌نشاندة سازمان آتلانتیک شمالی،  بدون حمایت بی‌قیدوشرط واشنگتن آنقدرها «ضمانت اجرائی» نخواهد داشت.  ولی جالب اینکه،  دیگر آمریکا هم نمی‌تواند چنین ضمانت اجرائی‌ای به ترکیه بسپارد،  در نتیجه،  راه نجات چیست؟  پیروی از «راه امام روشن ضمیر»؛   راه عصیان،  دریدگی و عربده جوئی بر علیه دولت دوست و«متحد» یا همان دولت اسرائیل!   تلاش‌های اردوغان برای آویختن به ریسمان نجات‌ را از هم اکنون «تبریک و تسلیت» می‌گوئیم،   و امیدواریم که دست‌های‌شان بتواند در دامان «صهیونیسم بین‌الملل» سوراخی‌ الهی جهت نجات اسلامگرائی در ترکیه بیابد!   هر چند چنین «معجزاتی» فقط در عرصة توهمات «اسطوره‌های بنیادین» محقق شده!

 

با این وجود،   تلاش‌ برای نجات به آتاترکی‌های اخیراً «مسلمان ‌شده» محدود نمی‌ماند؛  دیروز در تحولات منطقه‌ای نمونة دیگری از این «مشت نمونه خروار‌» را در جریان «نبرد» ارتش‌های «نامشخص» در مرز عراق و سوریه شاهد بودیم.   در این نبرد «حیاتی» که حداقل در سایت‌های وابسته به آنگلوساکسون‌ها کم «خون» بپا نکرده،  گویا قریب به 48 نظامی جان باخته‌اند،  که از قضای روزگار 8 تن آنان نیز «عراقی» از کار درآمدند!   در وضعیت فعلی انتشار این نوع «خبر» جهت‌دارتر از آن است که می‌نماید؛   همکاری ارتش‌ عراق با نظامیان سوری در تقابل با آنچه لندن و واشنگتن با اصرار فراوان تنها «نمایندگان ملت سوریه» معرفی می‌کنند،‌  به این گمانه دامن می‌زند که نه تنها حاشیة امن برای نیروهای اعزامی سازمان ناتو به سوریه از میان رفته،   که در گام‌های بعد این گروه‌های مسلح می‌باید با ارتش عراق و به احتمال زیاد با نظامیان اردن و کویت نیز «شاخ به شاخ» شوند.   و منطقاً این «رخداد» را جز «عقب‌نشینی» استراتژیک لندن و واشنگتن نمی‌توان ارزیابی کرد. 

 

عربده‌جوئی‌‌های معاون رئیس جمهور ایالات متحد،  جوزف بایدن بر علیه ایران در «نشست آیپک» تداوم همین روال عقب‌نشینی است.    در تاریخ 14 اسفندماه 1391،  جوزف بایدن،  طبق معمول تحت عنوان مبارزه با «بمب و خطر حکومت اسلامی»،  گزینة جنگ را در برابر ملت ایران قرار داد.   محافلی در آمریکا از عقب‌نشینی در منطقه به هراس افتاده‌‌اند،   و سعی دارند با «تهدید نمایشی»،   از دست‌نشاندگان پیزی‌افندی‌شان در ایران تصویر «رستم صولت» ارائه دهند.  ولی چه بگوئیم،  ‌ آقای بایدن از آغاز کار در کابینة اوباما «وصلة ناجور» بودند!   ایشان با این صحنه‌سازی‌ها هر چه بیشتر بر این گمانه دامن می‌زنند که اگر طی انتخابات اخیر همچون هیلاری کلینتن «بازنشسته» نشده‌اند،   فقط به این دلیل است که در نظام انتخاباتی آمریکا برکناری معاون ریاست جمهوری غیرقانونی است!

 

شاید بهتر باشد پیش از پایان مطلب امروز،   نگاهی نیز به مسائل داخلی بیاندازیم؛  سقوط ارزش دلار؛  فروپاشی ارزش طلا؛   لو رفتن روابط گرم شرکت‌های کشتیرانی آمریکائی با طرف‌های جمکرانی  و ... جملگی نشان می‌دهد که «سنگینی» هزینة‌ زندگی در کشور ایران از طریق کدام سیاست‌ها و در کدام پایتخت‌ها رهبری می‌شود.  البته در مورد نقش‌پذیری‌های مقامات جمکرانی در این هماهنگی «اهریمنی» با منافع بیگانه سخن بسیار است،   ولی از آنجا که مسئلة «انتخابات» در حکومت اسلامی هنوز لاینحل باقی مانده،  این بررسی را به بعد موکول می‌کنیم و نگاهی خواهیم داشت به جناح‌بندی‌ جمکرانی‌ها در «انتخابات» آینده.

 

جناحی که پیروان «بیت رهبری» از آن تحت عنوان «جریان انحرافی» سخن می‌گویند،   برای کسب مشروعیت در این انتخابات با آلاف‌واولوف فراوان به میدان آمده.  مشائی،  نامزد احتمالی این جریان روی نقطة حساسی دست گذارده و از حذف روحانیت در صحنة سیاسی کشور و تغییر قانون اساسی سخن به میان آورده!   مسائلی که می‌دانیم معنا و مفهوم‌اش چیست،‌  و کدام سیاست‌ها را نشانه گرفته!   بارها در مطالب این وبلاگ گفته‌ایم که نقش «پررنگ» روحانیت در این به اصطلاح «انقلاب» وجود خارجی و مفهوم سیاسی نداشته و ندارد؛  این به اصطلاح «نقش» دستمایه‌ای است جهت ارائة تصویر «دین‌خو» و اسلام‌پناه از حاکمیتی که توسط محافل سرمایه‌داری غرب بر کشورمان تحمیل شده.   در این میعاد نیز با به زیر سئوال بردن «نقش روحانیت» در ایران،   در واقع دست برخی محافل سیاستگزار در لندن و واشنگتن است که در کشور ایران به زیر سنگ خواهد رفت. 

 

دیدیم که چگونه علی خامنه‌ای،   رهبر فرضی این حکومت شترگاوپلنگ که همین چند روز پیش با «اهن‌وتلپ» هر گونه مذاکره با آمریکا را از منظر شرعی «حرام» شناخته بود،  در برابر تبعات مذاکرات المآتی خفقان گرفت!   موضع‌گیری‌ دیگر شریعت‌پناهان این حاکمیت نیز از وضعیت علی خامنه‌ای آنقدرها فاصله ندارد.  مقام معظم در گور خوابیده‌اند،  و فقط جهت حفظ آرامش ظاهری و تداوم «سنت» رهبری «انقلاب اسلامی» است که این «مرده» را هنوز «زنده»‌ نگاه داشته‌اند‌.  

 

در نتیجه،  کاملاً منطقی‌ است که اگر مشائی از داده‌های نوین در جامعة ایران استفادة سیاسی به عمل می‌آورد،  و داده‌هائی که تاکنون برتری محافل آنگلوساکسون را تأمین کرده رسماً به زیر سئوال می‌برد،  جناح‌های «اصلاح‌طلب» نیز آناً پیرامون بیت رهبری تجمع کنند.   به عبارت دیگر جناح های وابسته به محفل کودتای 22 بهمن 1357 «اختلافات» را کنار گذاشته،  صفوف خود را فشرده‌تر کرده‌اند.   نزدیک شدن خاتمی و هاشمی به «بیت رهبری» که در جناح اصلاح‌طلب شکاف انداخت،   و ملاقات اخیر اصلاح‌طلبان با خامنه‌ای در «بیت رهبری» شاهدی است بر این مدعا.  بی‌بی‌سی،   مورخ 15 اسفندماه سالجاری در «بررسی روزنامه‌های ایران»‌،  به نقل از «زیباکلام» می‌نویسد،   اصولگرایان نمی‌توانند با «مشائی» رقابت کنند و اگر او در انتخابات حضور یابد،   ممکن است هاشمی را به صحنه بازگردانند:

 

«[...]‌ چه ولایتی و چه ائتلاف ۱+۲ اساسا اصولگرایان فقط تحت یک شرایط اجازه می‌دهند که هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان به میدان بیایند و آنهم زمانی است که نتوانند جلوی ورود رحیم مشایی را به انتخابات بگیرند.  اگر مشایی و احمدی نژاد بتوانند در انتخابات حضور پیدا کنند [...] مثل آب خوردن اصول‌گرایان را شکست می‌دهند.  تنها زمانی اصول گرایان اجازه ورود اصلاح طلبان و آقای هاشمی رفسنجانی را به عرصه انتخابات می‌دهند که ببینند نمی‌توانند جلو رحیم‌مشایی و احمدی نژاد را بگیرند.»

 

به استنباط ما تصویری که در اینجا بر اساس «اعتقاد» زیباکلام ترسیم شده به اندازة کافی گویا و روشن است.   آنچه ایشان نمی‌گویند این است که،  هیئت حاکمة جمکران در عمل به دو شاخه تقسیم شده؛   شاخة نخست همان باند محفل کودتای 22 بهمن 57 است که رفسنجانی،  خاتمی،  خامنه‌ای و ... و نهایت امر فراریان اسلامگرای خارج از کشور نظیر بنی‌صدر و غیره را شامل می‌شود!  این شاخه برای در قدرت نگاه داشتن شبکة «استعمارکهن» تلاش می‌کند.   ولی جناح نوینی نیز با «پرچم» مشائی و احمدی‌نژاد پای به میدان گذاشته.  و در بازی این جناح الزامات آنگلوساکسون‌ها و در رأس‌شان «حضور آخوند» در سیاست کشور آنقدرها رعایت نخواهد شد.   

 

اینکه شرایط سیاسی و ارتباطات منطقه‌ای کدامیک از ایندو جناح را در تحولات آتی به پیش اندازد جای تأمل دارد؛   جناح قدیم از روابط ویژة خود با انگلستان و آمریکا بهره‌برداری می‌کند،  مسلح به ابزار سیاسی و توده‌پسند «جنگ و انقلاب و شرایط ویژه و روحانیت» است؛  جناح نوین نیز با تکیه بر سیاست‌های نوین منطقه‌ای،   خود را از زنجیر الزامات کهن رها کرده و می‌تواند به صورت «الکترون آزاد» در فضای سیاسی دست به مانورهای مردم‌‌پسند بزند. 

 

با این وجود،  به استنباط ما هیچکدام از ایندو جناح قادر نخواهند بود «صورت مسئله»،  یعنی نارضایتی گستردة ملت ایران از حکومت اسلامی را از داده‌های سیاسی کشور بزدایند.  موفقیت‌های «چشمگیر» میرحسین موسوی طی انتخابات ریاست جمهوری گذشته به دلیل محبوبیت روزافزون وی نبود؛   صرفاً ریشه در نارضایتی گستردة ایرانیان از رژیم اسلامی داشت.  به همچنین،   موفقیت‌های آتی‌ای که دیگر جناح‌ها و تشکل‌ها نیز در پروندة خود به «ثبت» برسانند،  در درجة نخست مرهون همین نارضایتی باقی خواهد ماند.  

 

در عمل،   آنچه آیندة سیاسی ایران را رقم می‌زند،   نه ابراز دشمنی ظاهری با روحانیت است،  که در دستور کار باند مشائی قرار گرفته،   و نه حمایت‌های آتشین خط‌امامی‌ها از آنچه «مردمسالاری» دینی لقب داده‌اند!   تلاش ملت ایران در صحنة سیاست کشور خارج از این جریانات خواهد بود،  و مربوط می‌شود به شیوه‌های «رهائی» از چنبرة استبدادمدرن و دست‌سازی که نتیجة عملکرد سیاست‌های استعماری در کشورمان است.   به احتمال قریب‌به‌یقین همین «صورت مسئله» است که در سال‌های آتی برخوردهای محفلی را به حاشیه رانده،  و به تمامی تحولات کشور رنگ و جلا خواهد بخشید.  
 

   

 



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...