۱/۰۴/۱۴۰۱

جعبۀ جنگ اوکراین!

 

 

نزیک به یک‌ماه از آغاز عملیات نظامی روسیه در کشور اوکراین می‌گذرد،  و این جنگ به تدریج به یک هجمۀ فراگیر تبلیغاتی،  مالی و اقتصادی تبدیل شده.   ارتش روسیه پشت دروازۀ شهرهای عمدۀ اوکراین پابه‌پا می‌کند؛   زلنسکی،  رئیس دولت دست‌نشانده در کنفرانس‌های خبری در سراسر جهان عربدۀ هل‌من‌مبارز ‌می‌کشد؛   صدها هزار اوکراینی که عموماً طبقات متوسط شهرنشین و به عبارت ساده‌تر متخصصین و درس‌خوانده‌ها را تشکیل  می‌دهند کشور را به قصد اتحادیۀ اروپا ترک می‌کنند!  و جالب‌تر از همه اینکه سلطان رجب اردوغان،  امپراتور نئوعثمانی در این میانه ردای دلالی برای غرب و شرق بر دوش می‌اندازد.   با در نظر گرفتن تمامی این «تحولات» نهایت امر این پرسش نیز مطرح می‌شود که اهداف واقعی در قفای ورود تانک‌های روسیه به خاک اوکراین اصولاً چه بوده؟  در مطلب امروز نیم‌نگاهی به مواضع روسیه می‌اندازیم؛  سپس اوکراین و ارتباطات‌اش را با غرب بررسی می‌کنیم،  و در آخر نیز دکان حاج اردوغان،  کاسبکار ترک منطقه را زیرورو خواهیم کرد.  پس بپردازیم به روسیه.

 

ولادیمیر پوتین تنها رهبر کشوری قدرتمند در جهان بود که به رک‌گوئی و صراحت کلام شهرت داشت.  وی هیچگاه اجازه نمی‌داد تا تصمیمات‌ اعلام ‌شده‌اش در لابیرنت گفت‌وشنودهای دیپلماتیک ره گم کرده،   محو شود و یا به بیراهه رود.   با این وجود،  می‌باید اذعان داشت که در مورد اوکراین از روزهای نخست شاهد چنین چرخش‌ها و سردرگمی‌هائی بوده‌ایم.  چرا که دولت روسیه هنگام ورود به اوکراین اهدافی گنگ و نامشخص روی میز گذارد:   نابودی نازی‌ها و ناسیونالیست‌ها،  استقرار دولت بی‌طرف در اوکراین،  بیرون راندن عناصر وابسته به سازمان ناتو و ...  و اگر می‌گوئیم این اهداف «گنگ» است دلیل دارد.  بدون حمایت غرب و گروه‌های نازی،  دولت زلنسکی از روز نخست نمی‌توانست سر پا بایستد.   در نتیجه،‌  حذف نازیسم در اوکراین به حل و فصل بحران «میدان» محدود نخواهد ماند؛  مستلزم فروپاشاندن تمامی ساختاری است که طی سال‌های پساشوروی توسط سازمان‌های اطلاعاتی غرب در اوکراین پایه‌ریزی شده.   ولی در عمل شاهدیم که ارتش روسیه در عمل موفقیتی که نشاندهندۀ دستیابی به چنین اهدافی باشد کسب نمی‌کند؛   اصولاً‌ اصراری هم به اینکار ندارد!   در ظاهر چنین می‌نماید که روسیه جهت باز کردن گره اوکراین سعی می‌کند،   هم از فروپاشاندن دولت زلنسکی پیشگیری نماید،  هم از طریق مذاکره با غرب به «اهدافی» که هنوز مشخص نیست دست یابد،   و هم کانال‌های ارتباطی با دولت‌های متخاصم ـ   اتحادیۀ اروپا،  آمریکا،  ژاپن ـ  را حفظ نماید.   باید اذعان داشت که تا به حال در کارنامه پوتین،  چنین سیاست پیچیده‌ای که کار را نهایت امر به روابط زیرمیزی خواهد ‌کشاند نداشته‌ایم!   

 

ولی تا آنجا که به برخورد با فاشیسم مربوط می‌شود استدلال روشن است.  به قول فرانسوی‌ها برای درست کردن نیم‌رو باید تخم‌مرغ‌ها را بشکنی!   پوتین هم مسلماً می‌داند که در مورد فلسفۀ وجودی فاشیسم،  خصوصاً پس از تجربۀ جنگ میهنی اتحاد شوروی بر علیه نازی‌ها، تردید کار را خراب‌تر خواهد کرد.  در واقع  ما ایرانیان که یکصد سال است با فاشیست‌ها زندگی می‌کنیم،   تجربۀ‌ خیابانی‌مان به مراتب از روس‌ها بیشتر است.  و می‌دانیم که بدون قاطعیت نظامی نمی‌توان از شر فاشیست‌جماعت خلاص شد.   با این حضرات مذاکره نمی‌توان کرد.  خصوصاً که فاشیسم حاکم بر اوکراین،  همچون فاشیست‌های «مامانی» و سلطنتی و اسلامی در ایران‌،  از نوع دست‌نشانده و گوش‌به‌فرمان نیز هست. 

 

حال باید دید به چه دلیل روسیه این امکان را فراهم آورده تا غرب در نظام رسانه‌ای‌اش از زلنسکی،  رهبر فاشیست‌های اوکراین یک فرماندۀ «نبرد ملی و میهنی» بسازد؟   اگر روسیه اجازه دهد که مذاکرات و حضور زلنسکی در میان گروه‌های متفاوت محافل غربی همچنان ادامه یابد،  منطقاً می‌باید به این نتیجه رسید که حضور فاشیست‌ها را در اوکراین به صورت زیرسبیلی «قبول» کرده!   در نتیجه،  حداقل در ظاهر امر،  ارتش روسیه در کسب اهداف اعلام شده‌اش عملاً شکست خورده.  

 

ولی در تجزیه و تحلیل شرایط نمی‌باید تعجیل به خرج داد.  جنگ در اوکراین هر چند از طریق هیاهوی بوق‌های غربی تبدیل به موضوع اصلی طی روزهای اخیر شده،   فقط قسمت نمایان کوه یخ است.  تبعات این جنگ،   با در نظر گرفتن بحران‌های متفاوتی که در سیاست بین‌المللی پای به میدان گذارده،  نشان می‌دهد که جنگ اوکراین فی‌نفسه شاید کم‌اهمیت‌ترین رخداد طی چند هفتۀ گذشته می‌باید تلقی گردد. 

 

بله،  جنگ اوکراین برای غرب حکم جعبه‌ای را پیدا کرده که در آن تحولات مهم جهانی را دور از چشم ملت‌ها پنهان داشته.   ایالات متحد سعی می‌کند در هر میعاد با بیرون کشیدن زلنسکی و اساسی نشان دادن «رهبری و نبرد» او،   ابعاد مهم تغییرات ژئواستراتژیکی را که نهایت امر مهم‌ترین رخداد دهه‌های آغازین هزارۀ سوم میلادی خواهد شد از چشم خلق‌الله به دور نگاه دارد.   در همین چارچوب است که امروز جو بایدن،  رئیس‌جمهور آمریکا رسماً عکس‌العمل واشنگتن و متحدان‌اش در برابر تحولات اوکراین را به عنوان پایه‌ریزی «نظم نوین جهانی» معرفی می‌کند،  و تأکید دارد که این نظم در چارچوب انتظارات ایالات‌متحد می‌باید به رهبری آمریکا اجرائی شود!       

 

پس این نظم نوین جهانی را نخست در اوکراین دنبال کنیم.   ورود تانک‌های روسیه به اوکراین در واقع نقش دشنه‌ای پیدا کرده که در پیکر دشمن فرو رفته باشد.   ولی دستی که دشنه را فرو کرده در عمل قصد نابودی دشمن را ندارد؛   با چرخاندن دشنه به چپ و راست دشمن را نیز به اینسوی و آنسوی می‌کشاند.   این «دشمن» کیست؟  دستگاه دست‌نشاندۀ آمریکا و اروپای غربی در اوکراین.  هر قدر با تبلیغات سعی کنند زلنسکی را «اساسی» جلوه دهند،   چرخش‌های چپ و راست دشنه شرایط دشوارتری جهت کنترل اوضاع در اوکراین برای‌شان ایجاد خواهد کرد.   تلاش روسیه جهت حفظ زلنسکی نیز در همین رابطه می‌باید دیده شود.  می‌دانیم که غربی‌ها زمانیکه نوکرانی را سد راه تأمین منافع‌شان بینند برای  حذف آنان تردیدی به خود راه نمی‌دهند.  در عمل سرنوشت شاه ایران،  انورسادات، حسنی مبارک،  سرهنگ قذافی،  و ... به صراحت این موضع‌گیری را نشان داده.  ولی امروز حذف زلنسکی نیز برای غربی‌ها پرهزینه‌تر شده،   چرا که خودشان،  به دلیل ندانم‌کاری به زلنسکی و حضور وی «ارزش» ژئوپولیتیک داده‌اند!  

 

حال که پوتین،   زلنسکی و اربابان‌اش را عین شیش‌کباب به سیخ کشیده و روی آتش منقل اینور و آنور می‌کند،   برخی «تحلیلگران» به این صرافت اوفتاده‌اند که در شرایط فعلی ارتش‌های غرب دخالت مستقیم در اوکراین خواهند کرد!   باید خدمت‌شان بگوئیم،   اگر غرب می‌توانست در اوکراین دخالت نظامی بکند،   روسیه از روز نخست دشنه را تا دسته در کمر زلنسکی فرو نمی‌کرد.   و اگر ارتش روسیه اصراری به پیشروی ندارد،  نمی‌باید‌ آن را دلیلی بر ضعف نظامی معرفی کرد؛   برنامۀ اصلی کرملین قرار دادن اوکراین و در نتیجه حامیان‌اش در همین تعلیق ژئواستراتژیک است.   تعلیقی که در گام نخست اروپا و ژاپن،  و سپس ایالات‌متحد را نهایت امر گرفتار می‌کند.

 

اروپائیان و ژاپنی‌ها که وابستگی تام‌وتمام به واردات هیدروکربورها دارند در لژُ اول این «گرفتاری» نشسته‌اند.  چرا که موشک‌های دورپرواز روسیه گذشته از عربستان،  کویت و  قطر،‌ حتی ایران و عراق را نیز هدف گرفته‌اند.  به عبارت دیگر اینکشورها نمی‌توانند بازاری را که متعلق به روسیه است از دست‌اش بیرون بکشند،   مگر آنکه صابون یک جنگ موشکی به تن‌شان بزنند.  در نتیجه بازار نفت روسیه دست نخورده باقی خواهد ماند،  و در همین راستاست که ولادیمیر پوتین رسماً اعلام داشت،   دولت‌های متخاصم ـ  اروپا،  ژاپن و آمریکا ـ  فقط می‌توانند نفت و گاز روسیه را با روبل خریداری کنند!  این اظهارات از منظر مالی ابعادی نجومی خواهد داشت.  چرا که اینک مشتریان نفت در «دول متخاصم» جهت برخورداری از انرژی مورد نظرشان می‌باید برای خرید روبل یا به بازار ارز مراجعه کنند،  یا با نقض تحریم‌های اقتصادی به بانک‌ مرکزی روسیه روی آورند.   و از آنجا که بازار آزاد ارز نمی‌تواند چنین حجم نقدینگی‌ای در اختیارشان بگذارد،   اینان برای خرید نفت و گاز می‌باید «دوبار» شرایطی را بپذیرند که روسیه دیکته می‌کند ـ  یک‌بار برای خرید روبل،  یک‌بار هم برای خرید هیدروکربور!  شاید در آینده‌ای نه چندان دور مجبور به ارائۀ بهای نفت به طلا نیز بشوند.   از سوی دیگر،  همه می‌دانیم که تجارت بین چین و روسیه با روبل و یوآن انجام می‌شود،  و چین در صدد اجرائی کردن بزرگ‌ترین سرمایه‌گزاری تاریخ بشر در آسیای مرکزی و پایه‌ریزی بازار اوراسیاست.   نتیجتاً این سرمایه‌ها متوجه پروژۀ عظیم اوراسیا خواهد شد.   

 

البته می‌باید اذعان داشت که در شرایط فعلی،  آمریکا به دلیل تولید بالای نفت و گاز،   آنقدرها تحت فشار قرار نخواهد گرفت.   ولی از یک‌سو،  اگر قیمت نفت در اروپا افزایش یابد،  در آمریکا هم به همان نسبت افزایش خواهد یافت.  و از سوی دیگر،  تبعات فروپاشانی‌های اقتصادی و مالی در اروپا و دیگر مناطق جهان،  به دلیل بالا رفتن بهای انرژی،  دیر یا زود گریبان واشنگتن را نیز با شدت بیشتری خواهد گرفت؛   به قولی،  هر که بام‌اش بیش برف‌اش بیشتر.  و واشنگتن که به جهانی شدن اقتصادش خیلی می‌نازد،  حال می‌باید بحران اقتصادی را نیز در ابعادی جهانی «هضم» کند. 

 

ولی در این میانه ترکیه اهداف دیگری دنبال می‌کند.  آنکارا قصد دارد دست به بازی بهره‌برداری از صنعت «ترانزیت» بزند،  و رجب اردوغان را می‌بینیم که بار دیگر رسماً خواستار پیوستن به اتحادیۀ اروپا ‌شده.   امروز برخلاف دیگر میعادها این شانس وجود دارد که اروپائیان به ترکیه روی خوش نشان دهند.   استنباط دستگاه اردوغان کاملاً روشن است؛  اینک اروپا نیازمند آنکارا شده.   چرا که آنکارا در تحریم‌های روسیه شرکت نکرده،   و قادر است به عنوان مسیر ترانزیت نفت،  گاز و حتی تولیدات صنعتی و غذائی نقش «دلال تجاری» در رابطۀ اروپا با روسیه را ایفا کند.

 

با در نظر گرفتن تمامی این تحولات و بسیاری دیگر که در این مطلب امکان بررسی‌شان وجود ندارد،  به صراحت بگوئیم که بحران اوکراین نه یک جنگ،  که چندین جنگ و در ده‌ها جبهه است.  مشکل بتوان در حال حاضر خروجی این بحران را مورد بررسی قرار داد،  ولی می‌توان به صراحت عنوان کرد که باروت جنگ تبلیغاتی شبکه‌های غربی بر علیه روسیه عملاً نم کشیده.   چرا که  اگر در دوران گوبلز،  وزیر تبلیغات نازی‌ها،   با تکرار یک دروغ می‌توانستند از آن «واقعیت» بسازند،‌  امروز به دلیل گسترش شبکۀ ارتباطات بین‌المللی دروغگوئی و پروپاگاند صرف آنقدرها منفعت به همراه نخواهد آورد.