۱/۱۵/۱۳۸۸

ناتو و زناشوئی!



در پس شعارهای «خررنگ‌کن» و عوام‌فریبانة حسین اوباما، مبنی بر حمایت از حقوق‌بشر، آزادی‌های اجتماعی، حمایت از زنان و کودکان در افغانستان و غیره، به تدریج دم خروس از پس عبای دولت حزب‌ دمکرات بیرون می‌زند. همانطور که در مطالب پیشین عنوان کرده بودیم حزب دمکرات وابستگی ساختاری عمیقی به محافل اصولگرای مذهبی اعم از مسیحی، مسلمان و یهودی دارد، و علیرغم موضع‌گیری‌های نمایشی و یدک کشیدن عنوان «لیبرال» که به دهان جوجه‌ روشنفکرهای ینگه‌دنیا خیلی شیرین می‌آید، حزب دمکرات در عمل یکی از مهم‌ترین محورهای جهانی در حمایت از راستگرایان مذهبی، واپس‌گرایان و تشکل‌های متحجر است.

شاید بهتر باشد نخست نگاهی به شیوة برخورد حزب دمکرات ایالات متحد با مسائل کشورمان طی دهه‌های گذشته داشته باشیم. ما ایرانیان مزة «برنامه‌های» سیاسی و استراتژیک حزب دمکرات را در تاریخ معاصر به اندازة کافی «چشیده‌ایم»؛ هیاهوی مصدق و ملی‌نمایان تحت عنوان «ملی کردن صنعت نفت» که در عمل قسمتی از پروژة گستردة آمریکا و انگلستان جهت تحکیم مواضع متزلزل شدة استعماری‌شان پس از جنگ دوم بود، طی دوران حکومت پرزیدنت ترومن از همین حزب دمکرات در ایران آغاز شد. همکاری‌های سازندة مصدق‌السطنه با اوباش و آخوندها و نهایت امر آدمکشانی از قماش «فدائیان اسلام» مسلماً ریشه در روابط گسترده‌ای دارد که حزب دمکرات با این جماعات در جهان به هم بافته. پس از به ثمر رسیدن برنامة استعماری «ملی کردن نفت» طی مدتی که حزب جمهوری‌خواه در قدرت بود سروصدای مردم‌فریبی و دین‌فروشی خاموش ماند، تا اینکه باز هم با حضور جوانکی به نام جان.‌اف. کندی در کاخ سفید، شاهد برنامة «انسان‌دوستانة» انقلاب ششم بهمن شاهنشاه آریامهر می‌شویم!

طی خیمه‌شب‌بازی انقلاب سفید، باز هم کشتار، باز هم فروپاشی و باز هم گسترش اقتدار دولتی بر جامعة ایران تحمیل می‌شود که عملاً از هیچگونه استقلال عمل در برابر قدرت‌های خارجی جهت ادارة امور مملکت برخوردار نیست. «انقلاب سفید» یکی از مهم‌ترین دقایق استعماری در تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود، و طی ایندوره عملاً مراکز تصمیم‌گیری که خارج از حیطة قدرت دربار قرار داشتند توسط ساواک و ارتش شاهنشاهی به نفع ایالات متحد «مصادره» شد. تهی کردن بنیة سیاسی کشور شاید بزرگ‌ترین خیانتی بود که در روند انقلاب سفید دستگاه محمدرضا پهلوی بر کشور ایران تحمیل کرد. ایران پس از دورة انقلاب سفید به یک کشور فروافتاده و نابود شده تبدیل می‌شود که نمونة آن را فقط در آفریقای سیاه و در میان کشورهای کوچک و استعمار شدة آمریکای لاتین می‌توان یافت. حاکمیت آمریکا پس از انقلاب سفید مطمئن می‌شود که در سراسر خاک ایران فقط «طرف» صحبت ارتشی است که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت می‌کند.

ولی در سال 1977، حزب دمکرات یک تخم‌طلای دیگر نیز برای ما ملت می‌گذارد: جیمی کارتر و تئوری خررنگ‌کن ایشان به نام «حمایت از حقوق ‌بشر»! اینبار نیز نخستین کشوری که در محدودة استعماری غرب دچار بحران و فروپاشی ‌می‌شود، ایران و حکومت بی‌پایه و بنیان آن خواهد بود!‌ طی چند ماه بحران فزاینده و دست‌ساز که اسکادران‌های لباس‌شخصی‌ «جاوید شاه» در عمل همه کاره و سازماندهندگان واقعی و غائی آن بودند خلق‌الله و جماعت خوش‌خیال، خصوصاً چپ‌هائی که طی سالیان دراز توسط شبکه‌های موازی به دست توانای ساواک در دانشگاه‌ها پایه‌ریزی شده بودند، به خیال خود «انقلاب» کردند!‌ در هیاهوئی که اوباش سازمان سیا طی بلوای 22 بهمن به راه انداختند، حزب دمکرات توانست مشتی عناصر وابسته به سیاست خود را تحت عنوان هیئت حاکمة «اسلامی» بر مردم ایران تحمیل کند. اوباش سابق را از در بیرون برد، و اوباش جدید را از پنجره بر سر مردم ایران فرو ریخت.

در رأس هرم پوسیده و مردم‌فریب حکومت اسلامی فردی قرار گرفته بود که طی بلواهای «انقلاب سفید»، نه جهت مقابله با گسترش نفوذ غرب و نابودی مراکز تصمیم‌گیری سیاسی در ایران، که صرفاً به دلیل مخالفت با حضور زن در انتخابات و مصادرة زمین‌های بایر و بیابان‌ها «ظاهراً» شاخ در شاخ دربار انداخته بود! ایشان که معلوم نیست به چه دلیل در دورانی که تانک در خیابان‌ها می‌چرخید از اینهمه «قدرت عمل» در برابر ارتش برخوردار شده بودند، از قضای روزگار نه از موضع فقهی و حوزوی برخوردار بودند، نه مرجع تقلید به شمار می‌رفتند، و نه کوچک‌ترین شناختی از مسائل سیاسی و اجتماعی کشور داشتند؛ استعمار فرد ایده‌آل خود را برای رهبری جنبش‌های آیندة «مردمی» در ایران پیدا کرده بود. خمینی ویراست دستاربند رضامیر پنج بود، میرپنجی که می‌بایست دست به کشتار، چپاول و غارت ملت ایران بزند و زمینة حفظ منافع درازمدت اجنبی را در کشور فراهم آورد. ایشان درست عین میرپنج به زبان اوباش سخن می‌گفتند، خود همچون میرپنج از اوباش بودند، و نزدیکان‌شان نیز همانطور که در عمل دیدیم همگی از قماش همکاران میرپنج در جرگة اوباش قرار داشتند. اینچنین بود که حکومت اوباش، «ویراست دوم» هدیة ندانم‌کاری‌ها و باباشمل‌بازی‌های دربار پهلوی و خیانت و اجنبی‌پرستی محافل ماسونی و خفیه و نیمة خفیة ایران به درگاه جیمی کارتر، رئیس جمهور دمکرات ایالات متحد شد! ایشان نهال این حکومت را در کشور ایران کاشتند، و محافل وابسته به وی میوه‌های شیرین و فراوانی از همین «نهال» تا به حال برای سرمایه‌داری آمریکا چیده‌اند!

ولی یکی از میوه‌هائی که قرار بود خیلی شیرین و بسیار ماکول باشد و بر شاخسار نهال زهرآگین «انقلاب اسلامی» در حال رسیدن بود، زمانیکه در دوران حکومت یکی دیگر از بچه‌ننه‌های حزب دمکرات به نام کلینتن از آستین سازمان سیا بیرون آمد، در کمال «تعجب» زهرآگین شد و شرنگ نکبت و بدبختی به کام کلینتن و حزب دمکرات سرازیر کرد. سیدمحمد خاتمی که برخی اوباش و مداحان حکومت اسلامی از او تحت عنوان «اسوة فضیلت» نام می‌برند، در دوران کلینتن «دمکرات» از صندوق‌های مارگیری حزب «باد» در ایران بیرون کشیده شد تا باز هم یک کودتای شیرین و تغییر و تحول پایه‌ای را تحت عنوان «اصلاحات»، «انقلاب»، «جنبش مردمی»‌ و یا خواست «ملت مسلمان» به تاریخ معاصر کشور «حقنه» کند. «تغییراتی» که بر روی میزهای طراحی حزب دمکرات قرار بود «تداومی» باشد بر بحران‌سازی‌های مصدق، انقلاب سفید شاه و ملت، و حکومت اوباش در 22 بهمن!‌ ولی همانطور که دیدیم این «تحولات» آنچه را که یانکی‌ها محاسبه کرده بودند به هیچ عنوان به بار نیاورد؛ چماق اصلاحات بیشتر از آنچه به ملت ایران «حقنه» شود، بر فرق شخص خاتمی و اربابان داخلی و خارجی‌اش فرود آمد.

طی قرن معاصر این اولین بار بود که برنامه‌ریزان نکبت و ادبار برای ایرانیان در حزب دمکرات سرشان به سنگ می‌خورد و «برنامه» از پایه و اساس از هم فرو می‌پاشد. حکومت اسلامی که قرار بود با «خون جدید» اصلاحات به دست ساواکی‌ها و اطلاعاتی‌های امام‌زمان جان تازه‌ای پیدا کند، مجبور شد از خون تازه صرفنظر کرده، به همان «خون قدیمی و کثیف» رضایت دهد و در صحنة سیاست کشور همچنان به صورت نیمه جان باقی بماند! بحران که ملت ایران را هدف قرار داده بود، به دلیل شرایط نوین به تشکیلات و سازمان‌های استعماری اصابت کرد. «اوباش‌گیری»، انزوای سیاسی محافل «سلطنت‌طلب» در سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات، نابودی مزدوران آمریکا در سپاه پاسداران تحت عنوان «حوادث» هواپیمائی کشور، و نهایت امر فروپاشی شبکة آخوندی در وزارت کشور که همگی بر دولت مهرورزی تحمیل شد اهرم‌های سیاست‌گذاری غرب در ایران بودند که یکی پس از دیگری نابود می‌شدند.

اینک که نگاهی بسیار اجمالی به گذشتة کشور در رابطه با سیاست‌گذاری‌های حزب دمکرات داشتیم شاید بهتر باشد به دوران فعلی بازگردیم و بازتاب‌های حضور یک دمکرات «جدید» در کاخ سفید را در رابطه با مسائل امروز بررسی کنیم. می‌دانیم که در اطراف آقای اوباما، به دلیل رنگ پوست ایشان، تبلیغات فراوانی به راه افتاده! تبلیغاتی که ادعا می‌کند حضور وی در کاخ ‌سفید، هر چند این حضورها بیشتر سمبولیک است تا سرنوشت‌ساز، خود به تنهائی نشانه‌ای از «تغییرات» اساسی است. امیدواریم چنین باشد! ولی از آنجا که نیات و نیازهای یک محفل سردمدار جهانی را نه افراد که روند ممتد منافع همین محفل تعیین می‌کند، این «توهم» به نظر ما بسیار خوشبینانه می‌آید.

به عقیدة ما آمریکا در چارچوب سیاست‌های حزب دمکرات، طی چند سال آینده مسلماً تلاش خواهد کرد که یا خود را به طور کلی از شر حکومت اسلامی در ایران خلاص کند و مهره‌های مورد نظر را در مناصب حکومت آینده جاسازی کند، و یا اینکه این حکومت را به شیوة سیدخندان «اصلاحاتی» کرده، آینده‌ای «روشن» جهت سیاست‌های آیندة خود فراهم آورد! دلیل نیز روشن است، حکومت اسلامی که کارساز سیاست‌های آمریکا طی سه دهة گذشته بوده، به تدریج «وبال‌گردن» این کشور شده و امکان دارد که ضعف و خفت آن نهایت امر وسیله‌ای جهت تأمین نفوذ سیاست‌های مخالف در منطقه شود. حضور صنایع هسته‌ای روسیه در بندر بوشهر فقط یک نمونه از این بحران استراتژیک است، نمونه‌های دیگر به مراتب پنهان‌تر، ولی پرشمارترند.

طی دیدار 8 کشور صنعتی جهان در کنفرانس «جی.20» در شهر لندن، مسلماً مسائل ایران، افغانستان و عراق نیز در کنار دیگر معضلات جهانی مورد بحث و گفتگوی قدرت‌های تعیین کنندة جهان قرار گرفته. امروز بنگاه سخن‌پراکنی «بی‌بی‌سی»، به احتمال زیاد به عنوان بازتابی از همین تصمیمات، در مورد افغانستان خبری منتشر کرده که جای بحث دارد. بر پایة این خبر، آقای «هوپ‌شفر»، دبیرکل سازمان ناتو اعلام داشته‌اند که:

«او [هوپ‌شفر] نمی‌تواند این موضوع را توجیه کند که سربازان در افغانستان برای دفاع از ارزش‌های جهانی کشته شوند ولی در همین حال در افغانستان قوانینی وضع شود که یک چنین حقوقی را نقض می کند.»

بی‌بی‌سی، جمعه 03 آوريل 2009

این سخنان که به مناسبت اعزام نیروهای نظامی بیشتر به افغانستان عنوان شده در ارتباط با قانونی است که اخیراً حمید کرزای، رئیس دولت افغانستان در ارتباط با مسائل «زناشوئی» به تصویب رسانده!‌ البته می‌دانیم که آقای کرزای برخلاف تمامی تبلیغات رسانه‌ای، خود یکی از «شخصیت‌های» اصلی حکومت طالبان بودند، و قبل از تغییر کلی در سیاست خارجی ایالات متحد، قرار بود پست نمایندگی شخص ملاعمر در سازمان ملل نیز به ایشان تفویض شود! در نتیجه «تعجب» آقای «هوپ‌شفر» از موضع‌گیری‌های حمیدکرزای، خصوصاً در مورد زنان کمی و تا حدودی بازتابی است از عوام‌فریبی و شیادی جناب دبیرکل سازمان ناتو! ایشان مسلماً آقای حمیدکرزای و مواضع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی وی را خیلی بهتر از این‌ها می‌شناخته‌اند.

با این وجود می‌باید قبول کرد، در شرایط فعلی، حمیدکرزای با امضاء این به اصطلاح «قانون» عملاً مهر پزشکی قانونی را نیز بر شناسنامة‌ سیاسی خود گذاشته. هر چند دولت دست‌نشاندة آمریکا در کابل از آغاز تاکنون عملاً کار اصلی‌اش میدان دادن به اوباش مسلح مسلمان‌نما و ایادی خارجی آنان در مرزهای پاکستان و تاجیکستان و ایران بوده، سیاست جهانی در مورد افغانستان، همانطور که حضرت «هوپ ‌شفر» اعلام داشته‌اند دیگر نمی‌تواند در مورد چنین تصمیماتی که مسلماً از تأئیدات عالیة ارتش‌های اشغالگر نیز برخوردار بوده است، سکوت اختیار کند.

و اینجاست که «شخصیت‌ محبوبی» چون حمید کرزای، که در هیچ یک از دستگاه‌های خبرپراکنی غرب اشاره‌ای به مواضع اصلی وی از نظر اجتماعی و فرهنگی نمی‌شود، به یک‌باره در برابر افکار عمومی جهان «خلع‌ سلاح» شده! ولی این نوع خلع‌سلاح تا کجا می‌تواند به معنای حذف امثال کرزای از صفحة شطرنج سیاسی منطقه باشد؟ اگر برای این سئوال و در مورد شخص کرزای جواب مناسب را پیدا کنیم، آیندة بسیاری از محافل استعماری و مسلمان‌نما در منطقه، خصوصاً آیندة دستگاه شیعی‌مسلکان جمکران روشن خواهد شد.

در عمل این روند استراتژیک از دو «دفتر» جداگانه برخوردار شده. در «دفتر نخست» آمریکا با تحت فشار قرار دادن روسیه، هند و چین به اینان تفهیم می‌کند که در برابر یک گزینة مشخص قرار دارند: یا حضور امثال کرزای را، در ویراست واقعی‌شان، یعنی همان کسی که امروز قانون تجاوز به عنف را در محیط خانوادگی به امضاء ‌رسانده قبول می‌کنید، یا اجازه می‌دهید که در چارچوب منافع گستردة ایالات متحد در منطقه، شبکة سرمایه‌داری جهانی دست به جابجائی مهره‌ها زده نوعی از انواع «سیدممد خندان» را در افغانستان، ایران و عراق به قدرت برساند! این «دفتر» همانطور که می‌بینیم صرفاً دنباله‌ای است بر سیاست‌های گذشتة حزب دمکرات! و بر خلاف ادعاهای محافل هوچی و تبلیغات‌چی هیچگونه «تغییری» در روند مسائل از نظر منافع حزب‌‌ دمکرات ایجاد نشده.

ولی همانطور که گفتیم این «برنامه» از دفتر دیگری نیز برخوردار است: «دفتر جنگ»! خوانندگانی که با روند افزایش تصاعدی ارزش اوراق بهادار در بورس‌های غربی آشنائی دارند از نظر دور نخواهند داشت که فقط طی یک‌ماه گذشته ارزش سهام در بازار بورس نیویورک به طور متوسط 20 تا 25 درصد افزایش نشان می‌دهد! می‌باید پرسید در شرایطی که عملاً تمامی شرکت‌های بزرگ آمریکائی ورشکسته‌ شده‌اند، و بیکاری در اروپا و آمریکای شمالی بیداد می‌کند، سرمایه‌داری به چه امیدی پول در بازار سهام می‌ریزد؟ تجربة تاریخی نشان داده که چنین «اقبال» گسترده‌ای به سهام در ینگه‌دنیا پیوسته بازتاب برنامه‌های جنگ‌طلبانة سازمان ناتو بوده. به عبارت دیگر کسانی امید دارند که اگر ارتباط میان قدرت‌های بزرگ و سیاست ایالات متحد بر محور «دفتر نخست» شکل نگرفت، «دفترجنگ» گشوده شود و آمریکا بتواند بار دیگر با تکیه بر اقتصاد جنگ از بحران مالی و صنعتی پای بیرون گذارد!

ولی در اینجا چند نکته قابل ذکر است. اگر هیئت حاکمة آمریکا با به قدرت رساندن یک رنگین پوست در معادلات داخلی و حتی در ارتباط با برخی محافل پیشرو در اروپای غربی خود را «مستحکم‌تر» می‌بیند، از نظر معادلات جهانی از موضع مناسبی برخوردار نیست. تهدید ممتد روسیه و هند با اسلام بنیادگرا نهایت امر می‌تواند برای آمریکا گران‌تر از آنچه تصور می‌کند تمام شود. اگر طی یک ماجراجوئی گسترده، ضعف‌های استراتژیک آمریکا در سطح جهانی علنی شود، آیا آقای اوباما با تکیه بر رنگ پوست خود خواهند توانست از فروپاشی در داخل خاک آمریکا اجتناب کنند؟ این سئوالی که جواب به آن امروز برای استراتژهای کاخ سفید گویا بی‌ارزش می‌نماید. هیاهوی انتخابات و ورود یک رنگین‌پوست به مرکز تصمیم‌گیری نژادپرستی جهانی خیلی‌ها را سرمست کرده، ولی اگر سیاست چماق و شیرینی برای اوباش جمکران و امثال حمیدکرزای کارساز است، زمانیکه کرملین در طرف مقابل نشسته چنین سیاست‌هائی می‌تواند بسیار خطرآفرین باشد.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

۱/۱۲/۱۳۸۸

«بیل» و فرهنگ!



امروز به چند سایت بسیار «محترم» سر زدم. از آن سایت‌ها که خیلی با ادب‌ هستند، و دستمال کاغذی را با دستمال کاغذی می‌گیرند که خدائی ناکرده دست‌شان کثیف نشود، و زبان‌مان لال دستمال کاغذی هم بو نگیرد! ‌ خلاصه پاستوریزة پاستوریزه!‌ یکی از این محصولات تمام پاستوریزة وطنی، سایت «بسیار فرهنگی» هفتان بود. این سایت خیلی «عمیق» بود و خلاصه اگر پای‌تان را آنجا می‌گذاشتید ممکن ‌بود یکهو غرق شوید. در این سایت بسیار فرهنگی و عمیق هیچ خبری از استعمار، سرکوب ملت‌ها، استبداد سیاسی حاکم بر کشور، زندان‌ها و زندانی‌ها، سانسور و خفقان و خلاصه تمامی مسائلی که روح آدم را می‌تواند رنج بدهد، نبود. در این سایت از این مسائل بی‌ارزش و مسخره سخنی نمی‌‌رفت. اولاً باید بدانیم که «شکراللهی»، صاحب امتیاز این سایت، همانطور که از اسمش پیداست، همه روزه شکر‌ «الله» می‌گذارد. ایشان فقط برای‌ مردم از «فرهنگ» می‌گفتند! فرهنگ‌های بزرگ، کوچک، آکبند، وارداتی و صادراتی! فرهنگ‌های پوس‌پیازی، لب‌شیرین، شفاف و ... خلاصه بگوئیم، عین فرش و گلیم و پتو و لحاف از هر نوع که می‌خواستید «شکراللهی» برای‌تان «فرهنگ» داشت.

عین سوپر مارکت! فقط در این «سوپر» شما بجای نخود و لوبیا، فرهنگ «ابتیاع» می‌فرمودید، و از آنجا که فرهنگ در اینترنت «مجانی» شده، «سوپرشکراللهی» هم مجانی بود. در غیراینصورت عین دوران سابق باید چند صد تومانی «ورودی»، و چند هزار تومانی هم حق شرکت و وساطت و پاکشی و پااندازی و فتوکپی و غیره می‌دادید دست بابا! ولی خدا را شکر بیل‌گیتس راه و رسم زندگی را به این شکراللهی یاد داده بود. گویند شبی «بیل» به خواب‌اش آمده، گفت:

ـ سیدرضا چشماتو وا کن!

سیدرضا که تازه خوابش برده بود غرغری کرد و ماتحت مبارک‌اش را به «بیل» کرده، زیر سبیل‌های پرپشت‌اش گفت:
ـ خانم بگذار بخوابم!‌

«بیل» با عصبانیت تشر ‌زد:

ـ خانم چیه! آقای شکراللهی! ماتحت‌تان را به آمریکائی کرده‌اید؟ آن‌ها که اینکار را کردند خیلی از کردة خود پشیمان‌ شده‌اند. چشماتو واکن!

شکراللهی که «ماتحت» به گوشش خورده بود چشم‌هایش آناً باز ‌شده می‌گوید:

ـ آقای گیتس شما اینجا چه می‌کنید؟ ما فکر می‌کردیم که در آنسوی دجله مقام گزیده‌اید.

«بیل» که از تعارفات سیدرضا خیلی خوشش آمده، بادی در غبغب ‌انداخته می‌گوید:

ـ سید! خوشم میاد که بچة فهمیده‌ای هستی! ولی حالا وقت تعارف تکه پاره کردن نیست. بیا تا برایت بگویم «اسرار هستی، تا بی‌خبر نمیری در درد بت‌پرستی!»

سیدرضا چشم‌هایش را می‌مالد و قلب خود را «یک دل نه صد دل» در گرو سخنان آقای «بیل» می‌گذارد. گیتس هم برایش حسابی از «انفورماتیک» و کامیپوتر داستان می‌گوید و روح «شکنندة» سیدرضا را به عشق انفورماتیک و اینترنت می‌آلاید!

از آن شب پرماجرا تقریباً چهار سال می‌گذرد، و سیدرضا که کارش «لینک» دادن شده بود یواش یواش از اینکار بسیار خوشش آمد. هر روز لینک به این ور و آن ور می‌داد و بسته‌های «فرهنگی» برای ملت مسلمان و امام‌دوست و دولت‌پرست و انقلابی و «اسلامی» و غیرة ایران ارسال می‌کرد. کاری هم به «مسائل» دیگران نداشت. تا اینکه شبی دیگر باز «گیتس» سروکله‌اش پیدا شد، و گفت:

ـ سیدرضا چشماتو واکن!

سیدرضا که از ملاقات اول خیلی خوشش آمده بود آناً بلند شد و تعظیم بلندبالائی کرد. گیتس شکراللهی را گفت:

ـ خبه، خبه! زیاد تعظیم نکن!‌ ماتحت‌ات را بکن به من!

سیدرضا با تغیر پاسخ داد:

ـ آقای بیل شما که دفعة اول گفته بودید ماتحت‌ات را نکن به من!

گیتس جواب داد:

ـ اون «بیل گیتس» بود، من رابرت گیتس، وزیر دفاع هستم!

خلاصه کار به همانجا رسید که دیدیم. و از وقتی که ایشان ماتحت به گیتس کردند، سایت «فرهنگی» هفتان که خود را وقف علم و فرهنگ این مملکت کرده بود «فیلتر» شد! در یکی از آخرین «پست‌های» سایت هفتان می‌خوانیم:

«کابوس یک شرم تاریخی
کتاب‌خوان همان فیلمی بود که پس از شش سال غیبت، از کارگردان انگلیسی و گزیده‌کارش، استفن دالدری، انتظار داشتیم. پس از روایت دراماتیک دالدری در بیلی الیوت از پسرکی که استعداد شگرفی در رقص دارد و به دنبال آن خلق هزار توی پیچیده‌ای به نام «ساعت‌ها» که به بررسی زندگی سه زن در سه عصر به گونه‌ای بدیع و تجربه‌ نشده می‌پردازد، اینک درام پساجنگی کتاب‌خوان، [...] یادداشتی بر فیلم کتاب‌خوان ساخته‌ی اخیر استفن دالدری»


به‌، به! آدم حظ می‌کند! واقعاً اسم این خبررسانی را می‌بایست «کابوس» و «شرم تاریخی» هم می‌گذاشتند. در کشوری که کتابخوانی عملاً «جرم» است، و سال‌هاست جز مزخرفات تبلیغاتی در راه توجیه یک دین «من‌درآوردی» و یک مذهب کشک‌وپشمی عملاً کتابی چاپ نمی‌شود، فیلم «کتاب‌خوان» را هم حتماً می‌باید در رأس امور فرهنگی بگذاریم. آنهم فیلمی از «استفن دالدری» بدبخت که جزئیات کارش را یکی از عمله‌های پنهان و آشکار حکومت اسلامی روی سایت «فرهنگی» می‌گذارد! خلاصه پسرکی که استعداد در «رقص» هم دارد. شکراللهی حتماً می‌خواسته این پسرک بینوا را به جرم رقاصی و تحریک «حجج» اسلام به شلاق و زندان محکوم کند. بعد هم می‌رسیم به بررسی زندگی «سه زن» در سه عصر متفاوت. حتماً قضیة «خدیجه»، «فاطمه» و «زینب» باید باشد! و آخر کار باز هم «یادداشتی» است بر فیلم کتابخوان!

زمانیکه به این مقطع از «بررسی» عملیات «فرهنگی» امثال شکراللهی‌ها در جامعة ایران می‌رسیم واقعاً انسان از خودش خسته می‌شود و می‌خواهد گریبان بدرد. این «آدم‌نمایان» فکر می‌کنند با پنهان کردن سبیل و دماغ‌شان در ماتحت هایدگر و راسل می‌توان از چرخة انسان‌ستیز و فرهنگ‌کش یک حکومت دست‌نشاندة استعماری در جامعه «فاکتور» گرفت. در کشوری که یک چاقوکش بازار را به وزارت ارشاد اسلامی منصوب کرده‌اند، و یک فالانژ تیغ‌کش از نارمک رئیس جمهور شده، «شهرنشینان» باید هم آخرین خبرهای هنری «دالدری» را دریافت کنند! خوب است که همین امروز دری‌نجف‌آبادی، دادستان کل کشور جمکران‌زدة ایران، قوانینی بر علیه «اس‌ام‌اس‌» ضداخلاقی به تصویب رسانده!‌ می‌دانیم که حیف است از «فرهنگ‌هائی» بی‌نصیب بمانیم که حکومت به اصطلاح «انتخابی» این ملت، آنرا خلاف عفت و ضدارزش می‌شناسد. آقای شکراللهی بهتر است تکلیف‌شان را با حکومت امام زمان روشن کنند، و ما ملت را هم بیش از این‌ دست نیاندازند.

بعضی‌ها به ویترین‌سازی‌های «فرهنگی‌‌نمائی» و این روند ابله‌پرور در یک جامعة استعمارزده عنوان «فعالیت فرهنگی» داده‌اند! مسلماً امثال شکراللهی که سایت‌ فیلترشده‌اشان هنوز در رادیوزمانة «هلندی» با آن «آی‌پی‌های» انگلیسی به کاربران مرتباً چشمک می‌زند خودشان بهتر می‌دانند که کار از کجا آب می‌خورد؛ ما نمی‌گوئیم تا خودشان زبان باز کنند.

ولی اشتباه نکنیم! این روند هر چند به صورتی پنهان‌تر و نامرئی‌تر در دورة رژیم سابق نیز گام به گام دنبال می‌شد. به طور مثال فدوی، پس از سال‌های سال اقامت در خارج از کشور، زمانیکه فقط برای چند روز به تهران شاهنشاهی بازگشتم یکی از دوستان سابق در گوشم خواند: «آخرین آلبوم روی باکانان را شنیده‌ای؟» به او گفتم مرد حسابی من پس از هزار سال زندگی در مملکت روی‌باکانان فقط به این دلیل که شخصاً به این نوع موسیقی علاقه دارم با او آشنا شده‌ام، شما در گوشة شهر تهران با روی‌باکانان چکار دارید؟ خنده‌ای کرد و باافتخار بسیار گفت: «ما ایرانی‌ها همیشه بهترین را انتخاب می‌کنیم!» چند ماه بعد همین‌ها بار دیگر بهترین‌ را «انتخاب» کردند، و جماعتی که موسیقی روی‌باکانان گوش می‌داد رفت پای صندوق‌ تا به جمهوری اسلامی رأی مثبت بدهد! این است نتیجه و عاقبت فرار دادن جوانان و مردم کشور از فرهنگ اجتماعی خودشان. این حضرات که به قول بعضی‌ها «روی‌باکانان» گوش می‌کردند نمی‌دانستند که بیخ‌گوش‌شان آخوند جماعت از دنیا و مافیها چه برداشتی دارد. به این اعمال می‌گویند، خواب کردن یک ملت برای آنکه اجنبی هر چه بهتر آنان را در سرطویله زین‌شان کند و از گرده‌شان سواری بکشد.

شاید وقت آن رسیده باشد که فعالیت‌های فرهنگی از نو در یک جامعه تعریف شود. در جامعه‌ای که هر گونه سازندگی فرهنگی توسط یک حکومت دست‌نشانده متوقف مانده، با وارد کردن دقایق و جزئیات فرهنگ‌های‌ اجنبی نمی‌توان به روند فرهنگ‌سازی دست زد. این رویة احمقانه را پیشتر تجربه کرده‌اید و نه تنها ثمری نبردید که جامعه را هر چه بیشتر از درون تهی و پوچ کردید، و در برابر نفوذ امیال و خواست‌های اجنبی صدمه‌پذیرتر. کاری کردید که یک پیرمرد مفت‌گو خودش را به توصیة رادیو بی‌بی‌سی «رهبر» کشور معرفی کند! خلاصه در همینجا بگوئیم فرهنگ را باید تولید کرد. اگر جماعتی و ملتی فرهنگ «تولید» نمی‌کند، مسلم بدانیم که در حال تولید «بی‌فرهنگی» در مقیاسی بسیار گسترده است، و با توسل به ریش هایدگر و پشم دالدری نمی‌توان این اصل کلی را نادیده گرفت.

با این وجود امیدواریم که با بازگشت دوستان آقای شکراللهی به کانون قدرت دولت، سایت ایشان هم دوباره بازگشائی شود، و به «فعالیت‌های» سازنده و فرهنگی خود ادامه دهد. این سایت را اگر فیلتر کنند، و فردا مردم بخت‌برگشتة این مملکت به چنگیز مغول رأی مثبت ‌بدهند، آقای شکراللهی ادعا خواهند کرد که اگر سایت‌اشان فیلتر نشده بود کار به اینجاها نمی‌رسید!






نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

۱/۱۰/۱۳۸۸

واکس‌نیوز!


امروز رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا که به عنوان «سرجهازی» جمهوریخواهان در دولت حزب دمکرات نیز حضور به هم رسانده، طی مصاحبه‌ با شبکة بسیار محافظه‌کار و واپس‌گرای «فاکس‌نیوز»، که موضع‌گیری‌هایش در حمایت از جنگ عراق و اشغال نظامی این کشور زبانزد خاص و عام است، یک بار دیگر از «محاصرة اقتصادی» ایران حمایت به عمل آورد!‌ و این موضع‌گیری خصمانه بر علیه ملت ایران نهایت امر می‌باید پاسخی تلقی شود به سیاست‌ قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای.

همانطور که می‌دانیم، باراک اوباما در یکی از نخستین پیام‌‌های رسمی‌اش به عنوان ریاست جمهور ایالات متحد، در بزنگاه نوروز باستانی، به قول خود «دست دوستی به سوی ملت ایران دراز کرد»! در مطالب پیشین عنوان کردیم که این «دست» در عمل اگر برای دوستی با امثال آقای احمدی‌نژاد و جانشینان احتمالی ایشان «دراز» شده باشد، در ارتباط با ملت ایران فقط می‌باید چماقی تلقی شود که هیئت حاکمة جدید در واشنگتن برای کوبیدن بر سر مطالبات دمکراتیک ما بلند کرده. در پاسخ به ندای «صلح‌طلبانة» باراک اوباما، آناً غمزه‌ و عشوة‌ مقام معظم رهبری و دیگر دم‌کلفت‌های حکومت امام‌زمان آغاز شد. و کم نبودند «شخصیت‌هائی» که در طیف مخالف‌نما و دولتی صریحاً از این «فرصت‌طلائی» استقبال می‌کردند! با این وجود برای به دست دادن یک تحلیل فراگیر نمی‌باید به ظواهر امر توجه کرد؛ سیاست در ایران، به عنوان یک کشور استعمارزده، یک بنیاد تماماً استعماری است و در بطن آن محافل «اجنبی» از موضع بسیار قدرتمندی برخوردارند.

نخست می‌باید در مورد «تاریخچة» روابط حکومت جمکران و ایالات متحد چند نکتة اساسی را به صراحت مد نظر قرار داد. در درجة اول، در مرز یک قدرت جهانی که طی غائلة 22 بهمن اتحاد شوروی نام داشت و در اشراف کامل بر مسیر انتقال نفت ‌خام در خلیج ‌فارس، چند سر اوباش بازار و حوزه نمی‌توانند برای پایه‌ریزی و یا فروپاشی رابطة سیاسی با رأس هرم سرمایه‌داری جهانی «تصمیم‌گیری» کنند. این توهم «انقلابی» را نخست می‌باید از اذهان خلق‌الله شست تا بر پوچ‌گوئی‌ چند سر آیت‌الله که «غیرت کرده»، بر علیه سرمایه‌داری جهانی شمشیرشان را از رو بسته‌اند برای همیشه نقطة پایان گذاشت!‌ نیازی به توضیح نیست، ولی اگر در 22 بهمن ماه 1357 حمایت همه‌جانبة ارتش، شهربانی، ساواک، خصوصاً مستشار‌های آمریکائی و محافل مخفی و نیمه‌مخفی استعماری و وابسته از آقای خمینی و دارودستة اوباش وی در کار نمی‌آمد، سرنوشت این به اصطلاح «انقلاب اسلامی» غیر از آن بود که امروز می‌بینیم.

در چارچوب این وابستگی پایه‌ای می‌باید قبول کرد که نطفة حاکمیت در جمکران به واشنگتن متصل است! از طرف دیگر ایران به عنوان یک کشور صادر کنندة نفت، با غرب از نظر اقتصادی و مالی ارتباطاتی برقرار کرده‌ که بدون همیاری و همکاری غربی‌ها امکان حفظ موجودیت حکومت در کشور ایران غیرقابل تصور شده. «نفت» فقط در صنایع و خدمات غرب می‌تواند معنا و مفهوم اقتصادی خود را پیدا کند، و فروش نفت از طرف دولت ایران عملاً تنها راه کسب درآمد جهت وارد کردن مایحتاج عمومی به شمار می‌آید. حال در ارتباط با افرادی که با نادیده گرفتن این رابطة «دوجانبه»، و با تکیه بر مستی‌های «دینی» در نمازهای جمعه عربدة «نبرد با آمریکا» سر می‌دهند چه استدلالی می‌باید در پیش گرفت. اینان می‌توانند توده‌های از همه جا بی‌خبر را تهییج کنند؛ می‌توانند هنگام سجود آنقدر سر به «مهر» بکوبند که پیشانی‌شان «سیاه» شود، می‌توانند برای تظاهر به مبارزه با امپریالیسم بین‌الملل زنان و جوانان را در سطح شهر مورد حملة گروه‌های اوباش سازمان‌یافته قرار دهند؛ حتی می‌توانند مخالفان‌‌‌شان را با نیش چاقو از میدان به در برند، ولی بر مسائل مالی و اقتصادی کشور ایران، همانطور که تجربة سی‌ساله نشان داده، این جماعت هیچ تغییری نمی‌تواند اعمال کند. خلاصه می‌گوئیم، حکومت اسلامی همان دستگاه دست‌نشانده‌ای است که در 21 فوریه 1921 میلادی کلنل آیرون ساید انگلیسی رضا میرپنج را در رأس آن قرار داد، این رابطة بنیادین را با چند رکعت نماز و چند شعار نمی‌توان از پایه متحول کرد.

حال که این رابطة «دوجانبه» را به صورتی بسیار موجز تشریح کردیم می‌باید پرسید، چرا روابط سیاسی حکومت اسلامی و ایالات متحد، با در نظر گرفتن «ارتباطات متقابل» به چنین کلاف سردرگمی تبدیل شده؟ تنها جواب می‌تواند این باشد که کلاف سردرگم ارتباط سیاسی جمکران با واشنگتن صرفاً نتیجة ساختاری است که الزامات استراتژیک واشنگتن را در منطقه «تعریف» می‌کند.

روزی که حسین اوباما در مورد افغانستان سخنرانی ‌کرد، در وبلاگ «اوبامای قصه‌گو» عنوان کردیم که بهره‌گیری از «اسلامگرائی» گویا هنوز از سر فصل الزامات سیاسی واشنگتن در منطقه خارج نشده! و روند مسائل نشان داد که در اینمورد کاملاً محق بودیم. ولی نمی‌باید فراموش کرد که پیش از این به اصطلاح «سخنرانی» سرنوشت‌ساز، آقای اوباما در مورد آنچه خبرگزاری‌ها «مسائل هسته‌ای ایران» مخابره کردند، به رئیس جمهور روسیه «پیشنهاداتی» ارائه داده بود!‌ و ایشان نیز در سفر اسپانیا صریحاً اعلام داشتند که روسیه در مورد ایران «معامله‌ای» نخواهد کرد!‌

در اینجا بالاجبار پرانتزی در بارة «نگرش» استراتژیک روسیه به کشور ایران می‌باید بگشائیم. البته طی مطالب گذشته مفصلاً این مسئله را مطرح کرده‌ایم، ولی به صورت خلاصه باید تکرار کرد که، روسیه اشتباهی را که در مورد ایران و ترکیه، هم در دورة تزاری و هم طی دوران بلشویسم مرتکب شده بود، امروز به هیچ قیمت تکرار نخواهد کرد. روسیه در هر دو برهة فوق منافع استراتژیک خود را در ارتباط با ایران و ترکیه عملاً مسکوت گذاشت؛ کرملین بر این «توهم» تکیه کرده بود که سرنوشت امپراتوری روس‌ها نه در ارتباط و همکاری با ملت‌های ایران و ترکیه که در رابطه با اروپای شرقی رقم خواهد خورد!

این اشتباه عظیم و استراتژیکی بود که باعث شد طی دوران تزارها سیاست بر اساس «تقابل» با جهان اسلام شکل گیرد، و در دوران بلشویسم نیز کودتاهای میرپنج و آتاتورک در ایران و ترکیه بی‌ارزش تلقی شود! ولی همانطور که دیدیم، پس از جنگ دوم و در دورة «جنگ‌سرد» زمانیکه اکثر مناطق اروپای شرقی به دست کرملین افتاد، طی بیش از 50 سال تکیه‌گاهی که روسیه در این منطقه می‌جست، هرگز نتوانست مفهومی استراتژیک بیابد. فتوحات روسیه در اروپای شرقی بیش از آنچه کارت برند‌ه‌ای برای استراتژی‌های روسیه در تقابل با غرب شود، وبال گردن این کشور شد. در اینجا قصد گشودن بحث تازه‌ای را در مورد اهمیت‌ها و تنگناهای تاریخی و استراتژیک ملت‌های اروپای شرقی نداریم، ولی به صورت خلاصه می‌باید گفت که ارزش استراتژیکی که روسیه برای اروپای شرقی قائل شد سرابی بیش نبود! به همین دلیل امروز «معامله» بر سر ایران، و آنچه به زبان نمی‌آید، یعنی «معامله» بر سر ترکیه از دستورکار مسکو خارج شده.

ناکام ماندن «لات‌بازی» عمال آمریکا در تهران، تحت عنوان «اصلاح‌طلبی»، و برملا شدن توطئه‌های کودتای نظامی اخیر در ترکیه در چارچوب همین سیاست می‌باید بررسی شود. مفهوم استراتژیک جملة «در مورد ایران معامله‌ نمی‌کنیم» این است که ایالات متحد و متحدان غربی آن اگر خواستار تغییرات اساسی در حاکمیت‌های ایران و ترکیه‌اند، در ساختارهای استعماری غرب که طی 80 سال گذشته از طریق تکیه بر کودتاهای متعدد و پایه‌ریزی تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» متفاوت شکل گرفته نیز می‌باید «تجدیدنظر» کلی صورت دهند! خلاصة کلام در غیر اینصورت، غرب در بن‌بست روابط سیاسی خود در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی «درجا» خواهد زد.

دلیل ضدونقیض‌گوئی‌های سردمداران ایالات متحد در مورد ایران فقط همین «بن‌بست» سیاسی است که گذار از آن نیازمند تجدید نظر کلی در ساختارهای استعماری منطقه است. این تجدیدنظر از منظر ایالات متحد مسلماً نوعی «خودکشی» مالی و اقتصادی معنا می‌دهد! دیدیم که اینان بجای تن دادن به این تجدیدنظرها فکر ‌کردند که با بیرون کشیدن محمد خاتمی و به راه انداختن بلوای دوم خرداد، خر استعمار دوباره برای‌شان همان خرمای شیرین و معمول را خواهد آورد. دیدیم که سخت در اشتباه بودند! نه تنها خر برای‌شان خرما نیاورد که به دلیل رسوا شدن تمامی شبکة اوباش شهری که تحت عنوان دانشجو، حزب‌الله، «مردم همیشه در صحنه» و ... حکومت اسلامی را طی سه دهه سر پا نگاه داشته بود، قسمت قابل ملاحظه‌ای از اهرم‌های سیاستگذاری غرب نیز در ایران از دست رفت!

ولی اگر غرب دیگر نمی‌تواند با «لات‌بازی» یک‌شبه در ایران و ترکیه حکومت تعیین کند، تجدیدنظر در مسائل منطقه‌ای نیز مسلماً از فهرست بسیار بلندبالائی برخوردار می‌شود که بر سر چند و چون آن توافق‌ها آنقدر ساده نیست. ولی همانطور که روند مسائل نشان داده آمریکا دو راه حل بیشتر در برابر خود ندارد. یا می‌باید از طریق قبول همکاری با روسیه و تقسیم دوبارة کارت‌های کلیدی استراتژیک در منطقه ـ اینبار با در نظر گرفتن مواضع کلی هند و چین ـ راه همکاری را طی کند، و یا از طریق حفظ تنش‌های موجود و تکیه بر اسلام‌گرائی به آتش‌افروزی در منطقه و همزمان تهدید کرملین متوسل شود!

ساده‌تر بگوئیم، امروز هر دو این سیاست‌ها در دستور کار واشنگتن قرار گرفته. و این نیز دلیل دیگری است بر ضدونقیض‌گوئی‌های هیئت حاکمة آمریکا و «از این شاخ به آن شاخ پریدن» اینان در ارتباط با مسائل ایران، کره‌شمالی و ... فراموش نکنیم، همانطور که بالاتر گفتیم از نظر تاریخی کرملین از سابقه‌ای «اسلام‌ستیز» نیز برخوردار است و هنگام تحلیل «تکیة شدید» واشنگتن بر دین اسلام در منطقه، نمی‌باید این ویراست ارائه داده شود که اسلام از نظر غرب یک خطر بالقوه یا بالفعل تلقی می‌شود! تمامی محافل اسلامی در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی، از اخوان‌المسلمین گرفته تا شیعیان جنوب عراق و حوزه‌های جهلیة جمکران، طالبان و مجاهدین افغان، همگی دست‌نشاندگان محافل غرب هستند. و همانطور که می‌دانیم تا به حال سابقه نداشته که چاقو دستة خود را ببرد! در نتیجه، علم کردن این «اسلام» نه به معنای مشخص کردن تهدیدات ممکن بر علیه غرب، که تهدیدی مستقیم بر علیه روسیه است.

حال که قسمتی از بن‌بست‌ قدرت‌های جهانی را در مورد مسائل ایران تا حدودی شکافتیم، می‌باید نگاه تازه‌ای به مصاحبة رابرت گیتس با «فاکس‌نیوز» بیاندازیم. ایشان در مورد تحریم‌های اقتصادی می‌فرمایند:

«صريحاً بايد بگويم كه از نگاه من، براى موفقيت در قبال هر دو كشور (ايران و كره شمالى)، فرصت در تحريم‌هاى اقتصادى نهفته است تا ديپلماسى.»
رادیوفردا، 29 مارس 2009

و در ادامه می‌فرمایند:

« اگر به اندازه كافى فشار اقتصادى بر ايران وارد شود ديپلماسى مى‌تواند يك فضاى باز را براى ايرانى‌ها فراهم آورد تا سياست‌هاى خود را تغيير دهند.»


با در نظر گرفتن آنچه در بالا آمد، این اظهارات روشن‌تر از آن است که نیازمند توضیح باشد. محاصرة اقتصادی ایران، در شرایطی که کشورمان، هم فروشندة نفت به غرب است، و هم غرب تنها تأمین کنندة مایحتاج عمومی ما شده، اصولاً چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ این محاصره فقط در گفتمان «تبلیغاتی» صورت می‌گیرد. در هر حال، چه محاصره‌ای باشد و چه نباشد، غرب از دیرباز هر آنچه «صلاح» می‌داند به دولت ایران می‌فروشد، و لاغیر! با این وجود و در کمال تأسف، به دلیل فقر بی‌سابقة فرهنگ سیاسی در کشور ایران، این نوع لفاظی‌ها از طرف دولتمداران ینگه‌دنیا طی سالیان دراز خریداران فراوانی نزد ایرانیان از هر قشر و گروه پیدا کرده! ولی کسی عنوان نمی‌کند که این محاصره اصولاً چیست؟ و اگر محاصره‌ای در کار نباشد، تفاوت با آنچه امروز می‌بینیم چه خواهد بود؟ در ثانی اگر دولت ایران از قدرتی برخوردار است که سیاست‌های خود را با رأس هرم سرمایه‌داری جهانی می‌تواند با تکیه بر قدرت خود «تغییر» ‌دهد، چرا آمریکا بجای همکاری با این «دولت قدرقدرت» و در بن‌بست قرار دادن هند و روسیه در منطقه قصد «تغییر» سیاست در کشور ایران را دارد؟

با این وجود در پایان عنوان می‌کنیم که خارج از تمامی ابعاد لفاظانه و مردم‌فریب که امروز سراسر گفتمان هیئت حاکمة آمریکا را فراگرفته، این مصاحبه ابعاد دیگری را نیز به نمایش می‌گذارد. خصوصاً آنجا که آقای گیتس می‌فرمایند:

«ايران به آستانة دستيابى به سلاح اتمى نزديك نشده است.»

بله، این جملة کوتاه نشان می‌دهد که بهره‌برداری از وجود فرضی «سلاح‌های کشتار جمعی» که در مورد عراق بخوبی توانست اشغال این سرزمین و سرکوب و چپاول ملت را توسط ارتش آمریکا به همراه آورد، در مورد ایران دیگر کارآئی‌ نخواهد داشت. و به اعتقاد ما روند رشد همکاری‌ میان قدرت‌های منطقه‌ای در سال‌های آینده، باز هم هر چه بیشتر بر گسترش‌طلبی‌ها و زیاده‌خواهی‌‌های هیئت حاکمة آمریکا در مورد ایران و دیگر کشورهای منطقه ترمز خواهد گذاشت. شاید بهتر باشد که از هم اکنون آمریکا قبول کند، راه همکاری با منافع دیگر ملل از دیگر مسیرها همیشه سازنده‌تر است، و آمریکا خواه‌ناخواه در همین مسیر قرار خواهد گرفت.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...