۶/۲۶/۱۳۹۳

چادر و موتور!




درگیری و شاخ‌توشاخ اخیر دولت با موتورسوارهای «ناهی منکر»،   هر چند بارها در حکومت اسلامی تکرار شده و پدیدة جدیدی به شمار نمی‌آید،  اینبار ظاهراً در مسیری متفاوت با روال معمول در جریان اوفتاده.   دولت به دلائلی بالاجبار در برابر این گروه‌ها جبهه گرفته،  و اظهارات تند فردی که خود را «دبیرکل انصار حزب‌الله» می‌خواند،   مبنی بر اشغال خیابان‌ها با بیش از 4 هزار موتورسوار جهت ادای «فریضة واجب نهی از منکر»،   ظاهراً ـ  در رسانه‌ها ـ  عکس‌العمل شدید دولت روحانی را برانگیخته. 

«دولت حسن روحانی می‌گوید،  با گشت نهی از منکر انصار حزب‌الله به صورت قانونی برخورد می‌کند.»
منبع:  رادیوفردا،  16 سپتامبر 2014 

اینکه «برخورد قانونی» در حکومت اسلامی که عملاً‌ فاقد قوانین حقوقی است چه می‌تواند باشد،  جای بحث و گفتگو دارد.   ولی زمانیکه در یک حکومت استبدادی که هر گونه فعالیت غیردولتی به شدیدترین صورت ممکن سرکوب می‌شود،   گروهی نیمه‌مسلح ـ  اینان معمولاً حداقل به سلاح سرد مجهز هستند ـ   رسماً‌ به نیروهای انتظامی و نظامی اعلان جنگ داده،  سیاست‌های دولت را در سطح خیابان‌ها به چالش می‌کشانند،   و وزارت کشور نیز به «اولتیماتوم» بسنده می‌کند،   نشان می‌دهد که این گروه از «خودی‌ها» تشکیل شده.   خلاصه بگوئیم،  اگر چاقو دستة خود را نمی‌برد؛   دولت هم به موتورسوارهای «عزیز دردانه‌اش» جفا نخواهد کرد.  عقد و ازدواج حکومت اسلامی با لشکر لشوش در آسمان‌ کودتای 22 بهمن 57 منعقد شده،  و این حکومت با لشوش پیرامون مسائل کشوری هیچ اختلافی ندارد.   اظهارات اخیر حسن روحانی شاهدی است بر این مدعا:

«[...] مردم اين سرزمين برای حجاب و عفاف جنگیدند  [...] و خون دادند،  پيکرهای بی‌جان بر روی سنگ‌های مسجد گوهرشاد به زمين افتاد اما از حجاب و عفاف دفاع کردند.  امروز نيز دفاع می‌کنند و نمی‌گذارند آن ميراث شوم خاندان پهلوی دوباره خودنمائی کند[...]»
منبع: تابناک،   مورخ 16 شهريورماه سالجاری

در واقع عربده‌جوئی‌ موتور سواران انصار حزب‌الله،  ‌ تداوم منطقی نفس‌کش‌طلبی‌های حسن فوتبال در هفتة‌ گذشته است.    روحانی ظاهراً،   به دلائلی که مسلماً تغییرات استراتژیک منطقه‌ای در آن بی‌نقش نیست،  به طور ناگهانی در حمایت‌ از اوباش دچار تردید شده!   ولی فراموش نکنیم که،  بحران‌های اجتماعی‌ای که از آغاز قدرت گرفتن ملاجماعت در کشور به وجود آمده،   به هیچ عنوان به بی‌تصمیمی‌های اخیر دولت حسن روحانی،  و یا عربده‌کشی‌های انصار حزب‌الله محدود نمی‌شود.   در عمل،  «بحران‌آفرینی» اجتماعی در حکومت اسلامی،  آنهم به بهانه‌های واهی،  از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 ابزاری بود جهت تأمین مرکزیت برای «محفل کودتا.»    این محفل،  حتی روز 22 بهمن 57 نیز بخوبی می‌دانست که حداقل در شهرهای عمدة کشور از پایگاه گسترده‌ای برخوردار نیست.   و در همین راستا،   برنامة «من از تو گردن‌کلفت‌ترم» توسط اوباش وابسته به سازمان سیا در کشور به صحنه آمد.   جالب اینکه،  برخلاف فحاشی‌های اخیر روحانی بر علیه «میراث شوم خاندان پهلوی»،   بحران‌آفرینی‌های اجتماعی جهت تحکیم استقرار حکومت ملائی عموماً توسط شبکه‌های سابقاً «شاهنشاهی» اداره می‌شد،   و این شبکه،   چه شاخک‌های‌اش در شهربانی و چه ساواک،   خدمات «سیاسی ـ اجتماعی» ارزنده‌ای به این حکومت ارائه داده.   خدماتی که در اینجا امکان بررسی تک‌تک‌شان نیست،   و سربسته بگوئیم،   بر دو ستون کلی تکیه داشت:   دامن زدن به احساس عدم امنیت اجتماعی نزد قشرهای مخالف فاشیسم اسلامی،  و نهایت امر معرفی «الگوی زندگی استاندارد» ملائی در مقام «پناهگاه امن اجتماعی!»  و در جامعه‌ای که به استبداد،   دیکتاتوری و حکومت‌های فراقانونی عادت کرده،   همین «پروسه» که تحت نظارت سازمان سیا در کشور به اجرا در می‌آمد،   به صراحت می‌توانست «راهنمای» بسیاری شهروندان جهت جذب به «پناهگاه ایمن» حکومت اسلامی شود،   و این مهم نیز همچنان که شاهد بودیم بخوبی صورت پذیرفت.

زمانیکه رابطة ارگانیک حکومت اسلامی با مراکز تصمیم‌گیری سرمایه‌داری از این طریق به بهترین وجه شکل گرفت،    «تقاضای» عاجزانة حکومت اسلامی در راه کسب هم‌یاری و همراهی محافل سرمایه‌داری جهانی به یک شرط کلی منوط شد:  «سرکوب قاطعانة چپ!»  بله،   آن روزها چپ خطرناک بود،   و می‌توانست با چرخش به سوی مسکو،  در اوج «جنگ‌سرد» ایران را به طور کلی از سیطرة ایالات‌متحد خارج کند.   سرمایه‌داری غرب که به صراحت می‌دانست ملایان بدون حمایت شبکة «جاوید شاه» قادر به کنترل کشور نیستند،   حمایت خود از گروه ملایان کودتاچی 22 بهمن 57 را در گرو سرکوب فراگیر چپ و در عمل قتل‌عام مخالفان چپ‌گرا قرار داد.  و شاهد بودیم که این «مهم» نیز با رضایت کامل ملایان عملی شد،   و اوج این فجایع هولناک در دهة 1360 در تاریخ معاصر کشور به ثبت رسیده.  

نتیجة این عملیات مشعشعانه امروز در برابر ما قرار دارد.   نه تنها حکومت پیزوری ملا با حمایت سازمان سیا هنوز در ایران سر پا مانده،   و به نبرد با آمریکا مشغول است،  که هر روز مأموریت جدیدی از سوی واشنگتن بر عهده‌‌اش محول ‌شده.   روزی در عراق و کردستان دست به ماجراجوئی می‌زنند،  روزی دیگر در سوریه و افغانستان؛   روزی در آفریقا معامله‌گران قاچاق سلاح و موادمخدر هستند و روزگاری حق‌وحساب از شرکت‌های توتال و استات‌اویل دریافت می‌کنند.   به هر تقدیر،   حکومتی که قاعدتاً نمی‌بایست عمرش از چند روز هم تجاوز می‌کرد،   و موجودیت‌اش را همچون دیگر کودتاچیان آمریکائی با قتل‌عام چپ‌گرایان آغاز نموده بود،  رفته رفته جان گرفت،  و «اهداف‌اش» به اوجی مالیخولیائی در میادین چشم‌اندازهای دینی و شرعی راه یافت!    

طی سه دهة اخیر،  مضحکه‌ای به نام «جمهوری اسلامی» که توسط سازمان سیا جهت حفظ موجودیت ملا در برابر تحرکات چپ علم شده بود،    نهایت امر در قلب ساختار استعماری‌ای که در اطراف‌اش ساختند ‌و پرداختند،   کارش به ارایة نوعی «شبه‌ ایدئولوژی‌» نیز رسید!   این ایدئولوژی خردرچمن،  هر چند عمدتاً بر پایة پوچ‌بافی و شروورگوئی شکل گرفته،  شاخ‌وبرگ کم ندارد.   و حکومت ملائی با پیش انداختن اوباش و گاه با سوءاستفاده از نیازهای برخی بینوایان شهری،   در گشت‌های خیابانی از اینان شاهدان زندة عظمت و عروج جهان اسلام ‌ساخته.   

ادعاهای حکومت اسلامی روشن است.   محور اصلی این ادعاها بر این ستون موهوم استوار شده که گویا،   ملا برای تمامی مسائل اجتماعی،  اقتصادی،  مالی،  خانوادگی،  جنسی،  زن و شوهر و مرد و پیر و جوان و خلاصه علوم و فنون و صنایع و معادن و ... در قرآن و زیارت‌نامه و قصص و حکایات صحرای کربلا و خصوصاً در «نامة علی به مالک اشتر» راه‌حل‌هائی معجزه‌آسا در اختیار دارد!   خلاصه بگوئیم،   این بساط نوعی شامورتی‌بازی است،  که حتی خود ملایان را هم به خنده می‌اندازد.   ولی از آنجا که دنیای سیاست جای خنده و شوخی نیست،   رفسنجانی و خامنه‌ای و دیگر آخوندهای کودتاچی 22 بهمن 57 زمانیکه از «اسلام» سخن می‌گویند،  سعی می‌کنند خنده‌شان را زیر همان پشمی که از پوزه‌‌شان آویزان شده پنهان نگاه دارند ـ  البته بجز رفسنجانی ـ   ایشان خنده‌شان را زیر پشم بغل‌دستی قائم می‌کنند!   در ایدئولوژی اینان با صراحت عنوان می‌شود که فقط باید ملا آزادی داشته باشد تا راه دستیابی به بهشت و یوتوپیای اسلامی را از طریق استفتاء و استخاره،  و رمل و معجزه و مالش و غسل و جماع،  و خصوصاً بهره‌گیری از فواید بی‌شمار گلاب‌پاش و دیگر «عِطرهای» اسلامی برای ملت ایران «استخراج» نماید!  در نتیجه،‌  همه باید تلاش کنند تا ملا سر کار باقی بماند، ‌ در غیراینصورت «بهشت ‌بی‌‌بهشت!» 

ولی تلاش جهت «استخراج» این به اصطلاح معجزات طی سه دهة اخیر فجایعی به بار آورده که حتی طی دوران فترت مغول و تاتار هم در تاریخ‌مان به ثبت نرسیده بود.   فرار مغزها،   فروپاشانی طبقات اجتماعی و انزوای هنرمندان و صاحبان فن و سخن و کلام در این حکومت سکة رایج شد.  و در کنار این‌ها،  شاهد سرکوب سرمایه‌داری غیروابسته به یانکی و فرار دادن‌شان به مراکز تصمیم‌گیری غرب،   و فروپاشانی بافت اجتماعی،  گسترش اوباش‌گری،   عمومیت بخشیدن به فقر،  اعتیاد،   نزول‌خواری،  فساد اداری،   خودفروشی و ... هستیم.    این‌هاست نتایجی که طی گذار ملا از جهنم «شاهنشاهی» به بهشت «اسلامی» فعلاً نصیب ملت ایران شده.  باشد که نتایج والاتر آن نیز طی سال‌های آینده خود را علنی کند!  

ولی زن‌ستیزی در جامعة ایران،   که تحرکات موتورسوارهای «ناهی منکر» بر آن تکیه زده،   ما را به ریشه‌هائی به مراتب گسترده‌تر از ملابازی وکودتای 22 بهمن 57 هدایت خواهد کرد.   بدون رودربایستی بگوئیم،   ایران یکی از زن‌ستیزترین جوامع بشری است،   و در این زمینه تمامی قشرها،  خصوصاً آن‌ها که ادعای مستفرنگی و مدرنیسم‌شان از دیگران بیشتر است از عقب‌ماندگی‌‌هائی به مراتب بیش از قشرهای سنتی برخوردارند.   اصولاً گروه عظیمی از اهالی مرز پرگهر،  چه زن و چه مرد،   زن‌ستیزی را مسئله‌ای بسیار «طبیعی» و منطقی تلقی می‌کنند!   ناآگاهی اینان از مفاهیم نوین اجتماعی،   دستیابی‌شان به پایه‌های عملی،  علمی و فلسفی پیرامون «آزادی زن» در جامعه را عملاً غیرممکن کرده،   و جالب اینکه،  اکثریت‌ اینان خود نیز نمی‌دانند که زن‌ستیز و نهایت امر مردپرست‌اند:  

«مشاور وزیرکشور در امور خانواده و بانوان:  در کشور 95 درصد زنان در شغل‌‌های مردانه ایفای نقش می‌کنند که این موجب می‌شود بسیاری از خانواده‌ها در جامعه با مشکلات زیادی مواجه شوند.»
منبع: فارس‌نیوز،  17 سپتامبر 2014

بله،  این ترهات از حلقوم یک «زن‌نما» بیرون آمده که از قضای روزگار به دلیل حضور در دولت روحانی مسلماً ادعا خواهد داشت که با عملیات «ناهیان منکر» نیز مخالف است!  هر چند به صراحت می‌بینیم که زن‌ستیزی،   و «تفکیک جنسیتی» در کلام وی به هیچ عنوان پوشیده و پنهان نمانده.   این قماش رجاله بخوبی می‌داند که پشم یک جامعة عقب‌مانده را از کدام جهت می‌‌باید قشو کشید؛   قشو را دقیقاً همانجا گذارده:  «مشکلات خانواده‌ها!»  باید از این لات مونث بپرسیم کدام جامعة بشری را می‌شناسد که «خانواده‌ها در آن مشکلاتی» نداشته باشند؟!    دقیقاً در مسیر طراحی همین «یوتوپیای» نیست در جهان است که حجاب،  تفکیک جنسیتی،  سرکوب زنانگی،   و بی‌ارزش انگاشتن آزادی بیان انسان‌ها در محراب «مشکلات خانواده‌ها»،  شیوه‌های رشد دین مبین،  احترام به ادیان و ...  قربانی می‌شود.   

به همین دلیل است که حکومت اسلامی،  هر از گاه سعی دارد پروندة «شیرین» مبارزه با بدحجابی را از بایگانی بیرون کشیده،   با علم کردن آن پای در تحکیم شالوده‌های متزلزل حاکمیت‌اش بگذارد.   این حکومت از طریق گسترش بساط ضدانسانی مبارزه با بدحجابی،   که در واقع سرکوب سازماندهی شدة زن ایرانی است،  تلاش می‌کند تا در لحظات سرنوشت‌ساز،  خود را در کنار بسیاری از «مخالفان»‌ قرار داده،   از این طریق در سطح جامعه اجماعی فاشیستی ـ  بسیج یک گروه بر علیه گروهی دیگر ـ   ایجاد کند.   اشتباه نکنیم،   این برنامه به هیچ عنوان «اختراع» حکومت اسلامی نیست؛   این بساط دقیقاً همان است که در ایالات جنوبی آمریکا طی دهة 1950 تا 60 به عنوان «مبارزه با سیاه برزنگی» به راه می‌افتاد.   به طور خلاصه بگوئیم،   هر گاه این خطر احساس می‌شد که ممکن است محافل حاکم در این ایالات به دلائل مختلف منافع‌شان به خطر اوفتد،   بساط «شکار سیاه‌پوستان» را به راه می‌انداختند.   و از این طریق،   حتی با تکیه بر حضور فعال خود سیاهان،   شرایطی فراهم می‌آوردند تا حاکمیت‌شان مخدوش نگردد.  چرا که،  پدیده‌ای به نام «برتری نژادسفید» در جامعة آمریکا،   حتی در میان سیاه‌پوستان نیز پذیرفته شده بود.   خلاصه بگوئیم،  جامعه در کل و مجموع قبول کرده بود که سفید برتر است،   و سیاهان نیز سعی می‌کردند با نشان دادن تقبل عملی و نظری این «برتری»،   خود را قسمتی از بدنة «قابل احترام» جامعه معرفی کنند!   این دقیقاً همان نقصانی است که در ایران در قشرهای مختلف و گاه «مخالف» حکومت اسلامی بر سر حجاب،  عفاف،  روابط جنسی،  و حدود آزادی‌های فردی و اجتماعی به وجود می‌آید.  اینان نیز همانند همان سیاهان ایالات جنوب سعی می‌کنند با خزیدن به درون ایده‌های «قابل احترام»،  از جمله «محترمین» جامعه شوند!  ولی اگر ملا نادان‌تر از آن است که بداند چه غلطی می‌کند،  اوباشی که در واشنگتن و لندن راه را به اینان نشان می‌دهند بخوبی می‌دانند چه دیگی برای ملت «سر بار» می‌گذارند.

باید توجه داشت که در میدان «مبارزه با بدحجابی»،  پیش‌فرض‌های فراوانی وجود دارد که حکومت از آن‌ها در تبلیغات‌اش به هیچ عنوان سخن به میان نمی‌آورد.   نخست اینکه،   حجاب فی‌نفسه به هیچ عنوان به زیر سئوال نمی‌رود.   به عبارت دیگر،  در این عملیات،   فلسفة حجاب و الزام آن از پیش گویا «به اثبات» رسیده!   دوماً،   مسئلة دخالت در زندگی دیگران نیز مطرح نمی‌شود.  به عبارت دیگر کسی نمی‌گوید،   به چه دلیل گروهی به خود حق می‌دهد در حریم خصوصی افراد  وارد شده،   زندگی و روابط فردی اینان را به محک «قضاوت‌های ارزشی خود» بگذارد؟    چرا که،   در این «عملیات» دولتی،   گویا فلسفة «قضاوت ارزشی و اخلاقی» در مورد دیگران نیز پیشتر «به اثبات» رسیده.    ثالثاً،   دولت برای خود رسالتی «الهی» قائل شده،   که تهاجم به حریم خصوصی انسان‌ها را توجیه می‌کند؛   برای این دولت اگر شیوة دعوت به چادرسیا «درست» نیست؛  حمله به حریم خصوصی افراد عملی است کاملاً «درست!»  و این رشته متأسفانه سر دراز دارد.    

این مسائل برخلاف توهم بعضی‌ها به هیچ عنوان پیش‌پاافتاده نیست.  چرا که،   امروز دیگر مطرح نمی‌شود،   حجاب اجباری است یا خیر؟   عملیات دولت به این مرحله رسیده که چگونه می‌باید حجاب اجباری،    به «حجاب اختیاری» تبدیل شود؟   و این مجموعه از اضداد،‌  در کنار عامل زن‌ستیزی تبدیل به گشتاوری جهت جذب شرکائی می‌شود که جملگی دست در دست یکدیگر به استقبال علنی و یا زیرجلکی «زن‌ستیزی» می‌شتابند،   و هر کدام سعی دارد از آن ابزاری جهت «اجماع سیاسی» و ادامة سرکوب‌های گسترده‌تر در کشور بسازد.   خلاصه بگوئیم،   «برنامة» مبارزه با «بدحجابی» به نحوی از انحاء تلاشی است از جانب حکومت جهت دستیابی به همان اجماعی که طی غائلة 22 بهمن 57،    امواج رادیوئی بی‌بی‌سی برای ملایان تأمین کرده بود.   

در همینجا باید گفت،  حجاب اسلامی،  بر خلاف جفنگایات چپ‌نمایان ملازده،   به هیچ عنوان یک تکه پارچه نیست.   نمادی است از زن‌ستیزی که همچون دیگر نمادهای اسطوره‌ای،  گنگ و بی‌معنا،  در قفای خود مجموعه‌ای بس گسترده از رفتارها،  کردارها،   شیوه‌های استدلالی،  فلسفه‌بافی‌های پوچ،   و خلاصه ارزش‌های پدرسالاری را نهفته دارد.  و امروز حجاب اسلامی نماد زورگوئی اوباش یک حکومت دست‌نشانده و ضدملی بر کل جامعه‌ است.   به صراحت بگوئیم،  مبارزه با «بدحجابی» مبارزه با ملت ایران است،    ارتباط آن با «زن» ساختگی و ظاهری است.   اینان اگر سخن از «زن» می‌گویند فقط به این دلیل است که ساختار اجتماعی زن‌ستیزی در ایران دیوار «زن» را کوتاه‌تر از دیگران می‌نمایاند.

اشتباه نکنیم،  حکومت اسلامی،  چه دولت حسن روحانی و چه خاتمی خودفروخته و موسوی آدمکش،   از آنچه بر ایران روا داشته‌اند به هیچ عنوان «ناراضی» نیستند.   برای ملاجماعت و نوکران کلاهی‌ اینان،   اینکه مشتی زن‌چادری و مردنمای ریشو اینور و آنور بروند؛  جفنگ بگویند و روضه و دعا بخوانند؛   فضولی در کار همسایه‌ها بکنند؛   دختر 9 ساله به عقد این و آن نره‌خر زیردم‌دریده در آورند،   چیزی نیست جز همان مدینه فاضلة پیامبرشان.  آمریکا و انگلیس هم از این فاضلاب خیلی راضی‌اند.   رفتار رضامندانة اینان را با شیخ‌های وحشی عربستان،  کویت و امارات دیده‌ایم؛   لندن و واشنگتن جهت حفظ منافع‌شان چنان به این جانوران کثیف قرون‌وسطائی دل‌بسته‌اند که هیچ سگی به استخوان چنین دل نبسته.   آندسته ایرانی‌نماهای ساده‌لوحی هم که برای آمریکائی جان می‌دهند،   بدانند که،   برای آمریکائی هیچ فرقی نمی‌کند،  در ایران چه می‌گذرد.    اینان اگر کارشان با ملا به راه افتد،  چه بهتر،  در غیراینصورت قوادان دیگری پیدا خواهند کرد تا جیب ملت ایران را از طریق آن‌‌ها بزنند.
   
در این میانه فقط می‌ماند ملت ایران.   که اگر جماعت پرشمار زن‌ستیزباوران را از آن‌ حذف کنیم،   شاید تعدادشان آنقدرها هم زیاد نباشد.   این است دلیل بقاء این حکومت،   که نه ریشه‌ای در دنیای معاصر دارد،   و نه فلسفة وجودی‌ای از آن خود.  تا زمانیکه ایرانیان تضمین «آزادی بیان» انسان‌ را در چارچوب حقوقی مورد تأئید و تأکید قرار ندهند،  و دولت را موظف به تأمین آن ندانند،   مسئلة مبارزه با «بدحجابی» همانطور که دیدیم،   با موتورسوار،  و بی‌موتورسوار هر از گاه تکرار خواهد شد.   اگر روحانی امروز به دلیل تحولات منطقه‌ای ناچار شده چند گام در رسانه‌ها از موتورسواران فاصله بگیرد،    به هیچ عنوان به دلیل اعتقاد وی به «آزادی بیان» نیست.   چرا که،  آزادی بیان مقوله‌ای است فراتر از مخیلة آخوند و دین‌خو،  آخوندها و دین‌خویان قادر به درک مقولة «آزادی بیان» نیستند.    این‌ها مفاهیمی است معاصر،  و اگر خواهان زندگی در هزارة سوم هستیم چاره‌ای جز دست شستن از دامن آخوند و حامیان‌اش در واشنگتن و لندن نداریم.   




۶/۲۳/۱۳۹۳

داعش، چراغ جادو!




اهداف واقعی و پنهان سفرهای جان کری به خاورمیانه،   که تحت عنوان تلاش جهت تشکیل یک «ائتلاف جهانی» بر علیه داعش صورت می‌گیرد،  رفته رفته از ابهامات اولیة خود خارج ‌شده،   صراحت بیشتری می‌یابد.  به تدریج مشخص می‌شود که آمریکا به بهانة مبارزه با داعش،   در جستجوی ایجاد «اجماع» جهانی برای گسترش حضور نظامی خود در منطقه است.   عموسام تلاش دارد به صورتی پیروزمندانه به جبهة سوریه بازگردد؛   جبهه‌ای که در آن شکست سختی متحمل شده.   و به همین دلیل نیز شاهد بودیم،  که از نخستین لحظات رسانه‌ای شدن بحران داعش‌،   موضع‌گیری سیاسی باراک اوباما بر علیه دولت سوریه آغاز شد!   اوباما می‌گفت و باز می‌گفت که جهت مبارزه با داعش از بمباران سوریه نیز ابائی نخواهد داشت.  حال آنکه،   دمشق خود از قربانیان اصلی جریان داعش به شمار می‌رود،  در نتیجه مشکل می‌توان موضع‌گیری اوباما را یک استراتژی مبارزه با داعش تحلیل کرد.   در واقع آمریکا برای بازگشت به خاورمیانه،  و به ویژه به سوریه،  «داعش» را همچون «چراغ جادو» به ابزار تحقق مطالبات «برحق» خود تبدیل کرده.   ساده‌تر بگوئیم،‌   همانطور که 35 سال پیش آرزوهای «برحق» عموسام از دهان روح‌الله خمینی و بن‌لادن بیرون می‌آمد،   اینروزها مطالبات آمریکا را از زبان داعش می‌شنویم.   در وبلاگ امروز تلاش می‌کنیم دلائل «کام‌بک» یانکی‌ها را به جبهة خاورمیانه و سوریه تا حد امکان بشکافیم،   سپس نگاهی خواهیم داشت به آیندة دولت حسن روحانی در ایران.   پس نخست برویم به سراغ بحران «آمریکا ـ خاورمیانه!»

تلاش باراک اوباما جهت قرار دادن دولت سوریه در «تیررس» ائتلاف به اصطلاح جهانی بر علیه داعش،  دقیقاً یادآور تلاش‌های جرج والکر بوش برای نشاندن دولت صدام‌حسین در سنگر القاعده و طالبان است.   آنان که چند و چون سیاست‌های نظامی نئوکان‌ها را هنوز فراموش نکرده‌اند مسلماً‌ به یاد دارند که در دوران بوش،  ‌ چگونه کاخ سفید با لات‌بازی،  تقلب،   دروغ و هیاهوی رسانه‌ای سعی کرد صدام حسین را به القاعده و خطر «سلاح‌های شیمیائی» بچسباند.  و از قضای روزگار همین باراک اوباما که آن روزها «سناتور» تشریف داشتند از مخالفان سرسخت این سیاست به شمار می‌رفتند!   ولی امروز خود باراک اوباما دقیقاً پای در مسیر سیاست نئوکان‌های جورج‌والکر بوش گذارده،   و سعی دارد به هر قیمت ممکن،  مخالفت با داعش را به ابزاری جهت تهاجم نظامی به سوریه و سرنگونی دولت بعث بکشاند.   تلاشی که به استنباط ما محکوم به شکست است،  چرا که استراتژی‌های جهانی و شرایط منطقه ـ  این شرایط تحت تأثیر وضعیت دولت ترکیه متحول می‌شود ـ   با دوران صدام حسین بسیار تفاوت کرده. 

پس بررسی وضعیت «جبهة نبرد با داعش» را با ترکیه آغاز می‌کنیم.   از نظر دور نداریم که،   امروز دولت آخوندهای آتاترکی‌ در آنکارا با دوران «قدرقدرتی» خود فاصلة زیادی دارد.   روزگاری بود که اردوغان،   اسلامگرائی ترکیه را در چند قدمی عضویت رسمی در اتحادیه اروپا می‌دید،   ولی امروز کارش بجائی کشیده که می‌باید هر گونه شانس جهت عضویت احتمالی در بازار مشترک را فقط به خواب ببیند.    اینکشور به ناچار هر چه بیشتر به سوی روسیه،   و خصوصاً قدرت‌های آسیائی ـ  چین و هند ـ کشیده می‌شود،  و در شرایط فعلی امکان چرخش دوباره به سوی اتحادیة اروپا در عمل محال به نظر می‌رسد.

از سوی دیگر،  دولت اردوغان که در بحران‌سازی‌های «بهارعرب» سعی داشت خود را مرکز جهان سنی‌مسلک جا زده،‌   و از طریق گسترش نفوذ محفل اخوان‌المسلمین که دولتی‌های ترکیه اعضای فعال آن به شمار می‌روند،‌   امپراتوری عثمانی را بازسازی کند،   امروز می‌باید با احتساب نتایج انتخابات اخیر،   به یک دولت «حداقلی» با 30 درصد آراء ملی اکتفا کند.   و این موضع ضعیف‌تر از آن است که جائی برای جفتک‌اندازی‌های استراتژیک ترکیه باقی بگذارد.   از سوی دیگر،   تلاش‌های ارتش ناتو جهت جایگزینی دولت اسلامگرای ترکیه با یک تشکیلات کودتائی،   که حداقل در ظاهر ساختاری «محکم‌تر» از دولت فعلی داشته باشد طی سال‌های اخیر با شکست روبرو شده.   و به همین دلیل،   ناخرسندی هیئت حاکمة ترکیه و هراس از تبعات سرمایه‌گزاری بیشتر در پروژه‌های بی‌آیندة یانکی‌ها در منطقه باعث شده که آنکارا حتی پیرامون شرکت در «ائتلاف ضدداعش» نیز لکنت‌ زبان بگیرد.   اگر به این شرایط اظهارات اخیر دیک‌چنی،  معاون جورج والکر بوش،  رئیس جمهور نئوکان ایالات متحد را نیز بیافزائیم،   به صراحت می‌بینیم که ترکیه تا چه حد خود را در قلب سیاست آمریکا منزوی و مورد تهدید می‌بیند.   سه روز پیش،   دیک چنی در جمع نمایندگان حزب جمهوریخواه و اعضای موسسسة «آمریکن اینترپرایز»،  ‌ حمایت اوباما از گروه تروریست «اخوان‌المسلمین» در کشورهای عرب را به شدت مورد انتقاد قرار داد:

«[...] اوباما در جهان عرب،  ‌ فقط از مطالبات اخوان‌المسلمین،  ‌گروهی که منبع تمام گروه‌های تروریست به شمار می‌رود،  ‌پشتیبانی کرده[...]»            
منبع: ولترنت،   مورخ 10 سپتامبر2014

هر چند ارتش سازمان آتلانتیک شمالی جهت انجام عملیات نظامی با مرکزیت ترکیه،   نیازی به کسب اجازه از دولت اردوغان ندارد،   با درنظرگرفتن شکست مفتضحانة پروژة «بهارعرب» و وابستگی دولت ترکیه به «اخوان‌المسلمین»،   اظهارات اخیر چنی به این دولت جرأت  نخواهد داد،‌  تا یک‌بار دیگر اعتبار خود را در صحنة‌ داخلی و بین‌المللی در گروی همکاری با آمریکا بگذارد،   و زمینة مناسب برای نابودی اخوان‌المسلمین توسط جانشینان اوباما را اینبار در ترکیه فراهم آورد.   «خفقان» آنکارا پیرامون شرکت در ائتلاف برعلیه اسلامگرایان داعش،  به دلیل هراس از «عاقبت» کار،  و عدم اطمینان از مواضع آتی هیئت‌های حاکمه در واشنگتن است.    

حال این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل ایالات متحد برای سرکوب مشتی بیابانگرد که نه از نیروی هوائی و هوانیروز و یگان‌های زرهی برخودارند،   و نه قرار است از منظر لوژیستیک «تغذیه»‌ شوند،   نیازمند تشکیل یک «ائتلاف جهانی» است و‌ به ویژه بر شرکت ترکیه در این ائتلاف پای می‌فشارد؟!   پاسخ روشن است؛  آمریکا نیازی به این «ائتلاف جهانی» ندارد،   و در ورای این ائتلاف اهداف دیگری دنبال می‌کند.   در واقع اگر «داعش» وجود خارجی داشته باشد،   تعداد نیروهای‌اش از دو «لشکر» فرار نمی‌رود:

«سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) معتقد است که تعداد شبه‌نظامیان داعش در عراق و سوریه بین 20 تا 31 هزار و 500 تن است»
منبع:  ایسنا، جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳

یادآور شویم هر لشکر،   به طور متوسط بین 12 تا 18 هزار نظامی دارد،   و با در نظر گرفتن درجة پائین مکانیزاسیون داعشی‌ها ـ  اینان گروه مسلح‌اند،   نه یک لشکر مکانیزه و کلاسیک ـ  به صراحت بگوئیم،  حتی اگر «اطلاعات سازمان سیا» صحت داشته باشد،   داعش بیش از دو لشکر نیست.  حال باید دید به چه دلیل آمریکا برای زمین‌گیر کردن دو لشکر اوباش و لات‌ولوت،   به یک «ائتلاف جهانی» نیازمند شده؟ 

دلیل یانکی‌ها،  همان دلیل دوران جنگ سرد است؛   مانع‌سازی در برابر رشد اقتصادی،  مالی و فرهنگی روسیه!   طی دوران «بهارعرب»،‌   هیئت حاکمة دمکرات در ایالات‌متحد،  جهت خدمت به منافع بریتانیا و جلوگیری از رشد دیپلماسی روسیه،  هند و چین،   بجای همکاری با قدرت‌های بزرگ جهانی،  دست به فروپاشاندن رژیم‌های دست‌نشاندة آتلانتیسم در خاورمیانه زد.   با اینکار قصد داشت به خیال خود با پیش کشیدن پوپولیسم اسلامی،   در برابر مسکو «سدسازی» کند!   و افتضاحاتی که باراک اوباما در این میانه به راه انداخت نهایت امر کارش بجائی کشید که،‌   رژیم‌های نزدیک و وابسته به غرب با انواعی جایگزین شده‌اند که ارتباطات اورگانیک دورتری با واشنگتن و لندن برقرار کرده‌اند!    به قول معروف واشنگتن می‌خواست زیرابروی عروس را بردارد و زیباترش کند؛   زد و عروس را کور کرد.  در نتیجه در کشورهای مصر،   لیبی،   لبنان،  و حتی اسرائیل و فلسطین،  کنترل واشنگتن بر تحولات به مراتب از گذشته‌ها کم‌تر شده،   و فروپاشی سیطرة آمریکا به تدریج به سراسر خاورمیانه،  و خصوصاً عراق،  کویت و عربستان سرایت خواهد کرد.   از اینرو واشنگتن با ادعاهای پوچ پیرامون وجود یک تشکیلات «فوق‌العاده» خطرناک به نام داعش قصد دارد از طریق اشغال دوبارة نظامی منطقه،  موقعیت مهره‌های وابسته به خود و در رأس‌شان طرفداران اسلام سیاسی را مستحکم کند.  این است خلاصه‌ای از داستان «داعش!»    

در این میانه،  به دلیل موقعیت برتر ترکیه در منطقه و عضویت اینکشور در سازمان ناتو،  واشنگتن منطقاً علاقمند است که از ترکیه،  همچون دوران گذشته به عنوان یک پایگاه و پشت‌جبهة مطمئن استفاده نماید.    و ظاهراً گشت زدن اخیر جان کری در منطقه با همین هدف صورت گرفته.   

ولی از منظر سیاست داخلی نیز سفرهای کری حائز اهمیت است.  در قفای این سفرهای منطقه‌ای،  ‌جان کری قصد دارد در جناح نئوکان‌های واشنگتن شکاف ایجاد کند.   و به اینصورت به گروهی از اینان «وعده» می‌دهد که در صورت پشتیبانی از دولت اوباما،  این دولت خواهد توانست طرح‌های «مشعشعانة» نئوکان‌ها را در خاورمیانه «عملی» کند.   ولی ریش‌سپیدان حزب جمهوریخواه و نئوکان‌ها در سخنرانی‌های اخیر خود عملاً کری را «هدف» حملات جدی قرار داده‌اند.   کیسینجر،  یکی از مهم‌ترین رهبران محفل جمهوری‌خواه رسماً حکومت اسلامی جمکران را «خطرناک‌تر» از داعش خواند،   و دیک چنی،  رئیس جناح نئوکان‌ها نیز اخوان‌المسلمین را رهبر تمام گروه‌های تروریست منطقه معرفی نمود.   به عبارت دیگر،  اینان به باراک اوباما پاسخ دادند که به هیچ عنوان حاضر نیستند محافل خود را به میدان سیاست مماشات حزب دمکرات با اسلامگرایان منطقه بکشانند.  به این ترتیب،‌  جمهوریخواهان و نئوکان‌ها پیام می‌دهند که،   داعش، اخوان‌المسلمین و حکومت اسلامی جمکران از منظر اینان یک‌جا نشسته‌اند.  

با این وجود اگر اوباما بتواند در جناح راست ایالات‌متحد شکاف ایجاد کند،  می‌توان برای «اسلام سیاسی» در آیندة منطقه هنوز امید داشت.   در غیراینصورت،  تا آنجا که به دیپلماسی ایالات‌متحد در خاورمیانه مربوط می‌شود،  جناح‌های وابسته به جریان «اسلام سیاسی» می‌باید از صحنه حذف شوند.  ولی جهت ارائة تصویری نزدیک‌تر به واقعیت در زمینة سیاست داخلی آمریکا می‌باید چند ماه‌ دیگر،  یعنی تا شکل‌گیری صفوف انتخاباتی منتظر ماند.

حال در این چشم‌انداز نگاهی به مواضع حکومت اسلامی بیاندازیم.   دیدیم که سپاه،   و برخی «مقامات» حکومت اسلامی،   به ویژه شخص «شمخانی» سریعاً از مواضع دولت اوباما پیرامون «نبرد با داعش» و کودتا در عراق حمایت کردند.  و حتی ظریف،   وزیر امور خارجة حسن فوتبال،   روز 24 ماه اوت سال‌جاری،   راهی عراق شد تا چرخ‌دندة شبکه‌هائی را روغن‌کاری کند،  که از دیرباز دست در دست آمریکائی‌ها در عراق جاسازی کرده‌اند.   ولی زمانیکه افسار عمال حکومت ولایت‌فقیه را کشیدند،  اینان به سرعت تغییر سنگر داده،  تبدیل شدند به «منتقدان» باراک اوباما و طرفداران ساختار قانونی دولت: 

«یک روز پس از موضع منفی آمريکا در مورد حضور ايران در ائتلاف مبارزه با خلافت اسلامی،  علی شمخانی [...] آمریکا را متهم کرد که به بهانه مبارزه با تروريسم به دنبال نقض حاکميت کشورهاست.»
منبع:  رادیوفردا،  22 شهریورماه 1393

بله،  این شمخانی،  همان شمخانی است که از کودتای یانکی‌ها بر علیه نوری‌المالکی پشتیبانی کرده بود!  و علیرغم این موضع‌گیری‌های ضدونقیض،   اگر قرار باشد مواضع دولت اوباما مبنی بر هم‌نشینی با اسلامگرائی از سوی دولتی که در ماه‌های آینده به کاخ‌سفید خواهد رفت ـ  جمهوریخواه و یا نئوکان ـ  مردود شناخته شود،  مشکل می‌توان برای سیاست اسلام‌گرائی در ایران فردائی متصور شد.  در همین چشم‌انداز،  شاهدیم که حسن روحانی،  به صورت  کج‌دار و مریض سعی دارد تا دست در دست محافلی که در داخل و خارج،   از حکومت اسلامی حمایت می‌کنند،  و یا حداقل خود را وامدار پدیده‌ای به نام «انقلاب اسلامی» می‌بینند،   جبهه‌ای تشکیل دهد و بساط صندوق مارگیری به راه اندازد و در عمل برای حکومت تحجر «مشروعیت مردمی» کسب کند.   تلاش روحانی در واقع بر این متمرکز شده تا بساط تاراج و حجاب و قصاص و سنگسار و برده فروشی تداوم یابد.   تعجبی ندارد که حزب‌توده،   نادمان جبهة‌ملی،   نهضت‌آزادی،  دارودستة بنی‌صدر،  و بسیاری رهبران جنبش‌سبز را در جبهة تداوم «تاراج و تحجر» مشاهده کنیم!   این جبهة توحش تلاش خواهد داشت تا تحت عنوان حمایت از «دمکراسی اسلامی» باز هم خلق‌الله را جهت برگزاری هر چه آبرومندانه‌تر انتخابات مجلس جمکران ـ مجلسی که برای حجاب،  تعدد زوجات و ازدواج با کودکان قانون وضع می‌کند ـ   به پای صندوق‌های  مارگیری بکشاند.   و از این طریق فاشیسم اسلامی را تا حد امکان با زروزیور دمکراسی «بزک» کند. 

از هم اینک در سایت‌های وابسته به جریان «اسلام سیاسی»،    تبلیغات و هیاهو جهت «شرکت فعالانه و سرنوشت‌ساز در انتخابات آیندة مجلس» به راه افتاده!   ولی به استنباط ما آنچه در ماه‌های آینده برای دولت حسن فوتبال اهمیت حیاتی خواهد داشت،   همراهی توده‌ای‌ها،  ملی مذهبیون،   و یا «جریان فتنه» با انتخابات مجلس شورای اسلامی نیست.  تکلیف دولت حسن فوتبال در ارتباط با استراتژی‌های منطقه‌ای تعیین خواهد شد.   روحانی در حال حاضر بلاتکلیف است؛  تا حال سعی کرده نشان دهد که زیر بار گروه‌های فشار نخواهد رفت.  ولی برخی از گروه‌های فشار پشت سر حسن روحانی ایستاده‌اند و برخی در مقابل وی.  گروه اول سعی دارد با «هارت‌وپورت‌های» توخالی مواضع مستحکم دولت را به «ارزش» بگذارد،  و گروه دیگر می‌کوشد به هر ترتیب که شده اعتبار دولت را در داخل و حتی خارج مخدوش نماید و نشان دهد که این دولت قادر به ادارة امور کشور نیست. 

پر واضح است که در این دو گروه فشار،   عمال سیاست‌های بزرگ جهانی ـ  آمریکا، روسیه  و انگلیس‌ ـ  جاسازی شده‌اند.   چرا که،  هیچ دولت قدرتمندی نمی‌تواند صحنة سیاست ایران را به نفع دیگر گروه‌ها «ترک» کند.   خلاصه،   نوعی بازی داژبال به راه افتاده که ملت ایران در کمال تأسف در میانة آن فقط متحمل ضربات توپ می‌شود.   این بازی تا «خروجی» بحران عراق ـ پیروزی یا شکست کاخ‌سفید ـ  همچنان ادامه خواهد داشت.

‌در نتیجه،‌  آنچه دولت روحانی را نهایت امر،   به سوی جبهة دولت غیرشرعی سوق خواهد داد،   بر خلاف توهمات چپ‌نمایان «شرکت» در انتخابات مجلس جمکران نخواهد بود.  در عمل حزب توده،‌  در کنار تشکل‌های اسلامگرا طبق معمول سرنا را از سر گشادش می‌زند.  چرا که،   «خروجی» بازی‌ سیاسی‌ای که امروز در عراق آغاز شده موضع دولت روحانی را مشخص خواهد کرد،   نه ساختار مجلس بی‌شخصیت و بی‌اختیار جمکران.   در این راستا،   اگر ایالات‌متحد در آنچه به قول خودش «مبارزه با داعش» می‌نامد موفق شود،  و عملیات‌اش در عراق به تحکیم دوبارة مواضع واشنگتن در اینکشور و کل منطقه منجر گردد،   بار دیگر لشکرهای رنگارنگ اسلام‌گرائی با حمایت کاخ‌سفید جهت تهاجم به سیاست‌های روسیه،  چین و هند در منطقه به میدان خواهند آمد.   و از هم اینک شاهدیم که گروه‌های اسلامگرا از شاخک‌های داعش را واشنگتن و عربستان تحت عنوان «میانه‌رو» در صحرای عربستان سعودی متمرکز کرده،  و زیر نظر پنتاگون و شیخ‌های خلیج‌فارس برای‌شان پادگان و دفتر و دستک به راه انداخته‌اند!   اینان تشکل‌هائی هستند که آمریکائی‌ها در صورت پیروزی در بازی سیاسی عراق،   و خصوصاً در صورت بازپس گرفتن مواضع از دست رفته در سوریه،   دوباره آن‌ها را به جان ملت‌های منطقه خواهند انداخت.   پر واضح است که عمال حکومت اسلامی نیز با آغوش باز از این تروریست‌های «میانه‌رو» حمایت کرده،   سیاست عربستانی کردن ایران را شتاب بیشتری خواهند بخشید.

ولی اگر آمریکا نتواند در این به اصطلاح «نبرد با داعش» به اهداف خود برسد،   و به عبارت دیگر،  مواضع از دست رفتة ‌واشنگتن دوباره مسخر نشود،   استیلای‌ پنتاگون در عراق سقوط خواهد کرد.    و در پی آن شرایط منطقه به طور کلی تغییر می‌کند.   و با در نظر گرفتن عدم تمایل ترکیه،  مصر و حتی اردن به شرکت فعالانه در عملیات نظامی،  آمریکا مجبور خواهد شد منطقه را رها کند.   و فقط در اینصورت است که،  روحانی به دلیل از دست دادن پشتیبانان اصلی خود در غرب،  جهت حفظ موجودیت حکومت اسلامی،   بالاجبار به سوی مطالبات عمومی کشیده خواهد شد.  این چرخش برای حکومت اسلامی الزامی می‌شود،   حتی اگر دنباله‌روی از این مطالبات،   با دگم‌های دیرینة ملایان و یا حتی پیش‌فرض‌های اجتماعی و اخلاقی و دینی شیعة اثنی‌عشری در تقابل کامل قرار گیرد.