۶/۲۰/۱۳۸۸

گوسفند و استبداد!



طی چند روز گذشته تغییراتی کلی در روند مسائل کشور ایران به وجود آمده، تغییراتی که حکومت جمکران در چارچوب روابط بین‌المللی، ظاهراً به نام ملت ایران به «رتق‌وفتق» آن مشغول است! به عنوان نخستین تغییر و شاید مهم‌ترین‌شان می‌باید از تحویل «بستة پیشنهادی» حکومت اسلامی به طرف‌های غربی و روسیه سخن به میان آورد. این «بسته» که نهایت امر با هیاهوی فراوان توسط شخص وزیر امورخارجه به سفارتخانه‌‌های غرب در تهران تحویل داده شد نخستین گام جهت از میان برداشتن بهانه‌های اینان در راه ایجاد تنش‌های سیاسی و نهایتاً نظامی بر علیه ایران تلقی می‌شود. البته نمی‌باید به این توهم دچار شد که دولت ایران در واقع خواستار رفع چنین تنش‌هائی بوده؛ به طور کلی حکومت اسلامی طی سه دهة اخیر در عمل ثابت کرده که در مسیر ایجاد بحران پا به پای غرب و در راه تأمین منافع منطقه‌ای واشنگتن حرکت خواهد کرد. و اینک نیز رفع زمینة بحران‌سازی بر محور فعالیت‌های هسته‌ای نیز که «هدیة» دولت اصلاح‌طلب و میوة زهرآگین دیدار هیئت‌های پرشمار چینی از ایران طی دوران سیدخندان بود، برخلاف تمایل تهران به نقطة پایانی خود می‌رسد.

تبلیغات وسیعی که بلندگوهای مخالف‌نمایان و ایرانی‌نمایان به عنوان مثال در مسیر مرتبط کردن سیاست فعلی کشور به خط‌مشی کرة شمالی صورت می‌دهند، در عمل تلاشی است جهت پوشش دادن به تبلیغات غرب. چرا که اینک مهره‌های منطقه‌ای هر کدام در مسیر خود جایگیر می‌شوند و غربی‌ها به صراحت می‌بینند که نمی‌توان حکومت اسلامی را به پاکستان دوم تبدیل کرد. نمی‌توان از این مسیر منافع استراتژیکی که سال‌های دراز غرب در اقیانوس هند برای خود تأمین نموده بود در خلیج‌فارس و خصوصاً دریای خزر فراهم آورد؛ در نتیجه لجن‌پراکنی به سیاست‌های جاری کشور در دستورکار بلندگوهای استعمار قرار گرفته.

البته همانطور که دیدیم برای دولت‌های غرب هیچ اهمیتی ندارد که مشتی اوباش و چاقوکش بر سرنوشت ملت ایران با حمایت محافل وابسته به اینان حاکم شده‌اند؛ دیدیم که این بلندگوها و هم‌سرایان ایرانی‌نمای‌شان با چه وقاحتی جنایتکارانی از قماش موسوی و کروبی را در هیاهوی رسانه‌ای تبدیل به نلسون‌ماندلا و مهاتما گاندی کرده بودند! حال که دکان‌شان از پای‌بست فروریخته، پای فراتر می‌گذارند، طوری رفتار می‌کنند که گویا میرحسین موسوی از روز اول با این رژیم مخالف بوده!‌ خلاصه اصل این است که دیکتاتوری زمانیکه در مسیر منافع غرب حرکت کند قابل توجیه می‌شود، دیکتاتوری آنزمان بد و منفور است که نمی‌توان منافع واشنگتن را از آن بیرون کشید. و اینک به دلیل عقب‌نشینی اجباری جمکران در صحنة منافع غرب لجن‌پراکنی به سیاست‌های ایران مدروز شده.

در سایت‌های ایرانی‌نما سخن از وجود موشک‌های روسی در کشتی‌های گمشده می‌کنند، سخن از هزاران تن مواد منفجره به میان می‌آید که از طریق کرة شمالی به ایران صادر شده! و مسائل دیگری در زمینة «چپاول دریای خزر» از طرف روس‌ها مطرح می‌شود! البته کسی نخواهد گفت که ناوگان ایالات متحد، ده هزار کیلومتر دورتر از مرزهایش در خلیج‌فارس چه غلطی می‌کند؟ حضور صدها هزار تفنگچی آمریکائی و انگلیسی و آلمانی و ... در چندین کشور منطقه نیز که همه روزه ده‌ها قربانی می‌گیرد از نظر این سایت‌های ایرانی‌نما کاملاً طبیعی است!‌ جنگ با القاعده که «حرف» و «بحث» ندارد. با این وجود بهتر است به بحث امروز بازگردیم که بحران سیاسی در داخل ایران است.

در واقع این بحران جدید با نامة «مجاهدین انقلاب اسلامی» به رئیس جدید قوة قضائیة جمکران آغاز شد. نگارش این نامة سرگشاده به آخوند لاریجانی در عمل نشان دهندة تمایل جناح لاریجانی‌ها در بازگشائی باب مراودات با جناح‌هائی می‌باید تلقی شود که طی بحران پساانتخاباتی در صحنة سیاست کشور «منزوی» شده‌اند. می‌دانیم که لاریجانی‌ها از نوکران قدیم‌الایام انگلستان‌اند و پشت اندر پشت در سفینة علیاحضرت ملکه در راه عزت و احترام بریتانیا پارو زده‌ و عرق‌ ریخته‌اند. و اگر سازمان بمب‌گزاران «مجاهدین انقلاب»، در شرایطی که سرکوب این جریان عملاً در دستورکار قرار گرفته، اینچنین دست به دامان حاج صادق می‌شود فقط نشان از گوشه‌چشمی‌ است که مش‌صادق پیشتر به اینان نشان داده. در نامة پر سوز و گداز مجاهدین انقلاب به شیخ صادق پس از برشمردن مصائبی که این سازمان خداجو و امام‌پرست در راه «انقلاب» متحمل شده می‌آید:

«آيا اين اقدام [بازداشت دختر یکی از اعضاء سازمان] در کنار ديگر اقدامات و اظهارات غيرقانونی و تحريک‌آميز، همزمان با آغاز به کار شما و وعدة سامان دادن به اين مخروبه و نيز اظهارات دادستان جديد مبنی بر برخورد قاطع با دستگيری‌های خودسرانه نوعی گربه را سر حجله کشتن و پيامی به شما است[...]»


مسلماً اعضای سازمان کذا، پس از سه دهه آدمکشی و لات‌بازی در حکومت اسلامی بخوبی می‌دانند که چه تغییراتی در سیاست داخلی به وجود آمده. طرح این مطالب در فضای عمومی فقط به این دلیل است که خود حاج‌ صادق هم حسابی ترس برش داشته و خشتک‌اش را خیس کرده‌. اینکه هم‌قطاران اینان را به صورت فله‌ای دستگیر کنند و به جرم‌هائی «مجازی» و «ساختگی» محاکمه و احیاناً اعدام نمایند، فقط برای «دولت‌مردان» حکومت اسلامی از هر قبیل و هر قماش یک زنگ‌خطر به شمار می‌رود. و حاج‌صادق در چارچوب «عشق‌ورزی» با سازمان کذا فقط قصد داشت شمشیر داموکلس را از روی کلة خود و محفل «لاریجانی‌ها» بردارد. ولی می‌بینیم که این اقدام به هیچ عنوان مورد تأئید محافلی که سیاست روز را در تهران اداره می‌کنند قرار نمی‌گیرد.

از طرف دیگر، تقریباً همزمان با این نامه‌نگاری «سرگشاده» و دلسوختگی‌های «انقلابی»، در تاریخ 16 شهریور سالجاری، نوکر دیگر آمریکا و انگلستان، علی خامنه‌ای نیز در دیدار با اعضاء هیئت دولت دست به استغاثه برداشته از اینان می‌خواهد با نخبگان خیرخواه مهربان باشند:

«علما در مناطق مختلف كشور و مراكز حوزه‌های علمیه، طرفداران نظام اسلامی هستند و خدمات دولت را هم می‌بینند بنابراین توصیه‌های آنان از روی محبت و علاقمندی است [...] ممكن است نخبگان خیرخواه، اعتراضی هم داشته باشند كه لازم است با استقبال از آن‌ها ذهن فعال و پویای نخبگان را برای خود ذخیره كرد.»


بله، این سخنان «خیرخواهانه» از دهان موجود احمق و بی‌فرهنگ و خودفروخته‌ای بیرون آمده که پیشتر در چارچوب پیشبرد سیاست‌های سرکوب دانشگاهی و خلق آشوب‌های ساختگی و توده‌ای، علوم انسانی را «حیوانیت» معرفی کرده بود! در نتیجه مقصود ایشان از «نخبگان» و «علما» کاملاً روشن می‌شود: آخوندها و بچه‌آخوندها، خصوصاً چاقوکشان حکومت اسلامی!‌ و صد البته اوباش سازمان مجاهدین انقلاب و خاندان عزت و اقتدار «لاری‌ ـ جانی» مسلماً در ردة همین نخبگان خیرخواه قرار خواهند گرفت. این سخنان که از طرف برخی خبرگزاری‌ها حمل بر عقب‌نشینی‌ «نطفة قدرت» در برابر سیاست‌های سنتی حکومت اسلامی شده بود به سرعت از روی خطوط خبری حذف شده، به دست فراموش سپرده شد. دلیل نیز روشن بود: موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ دادستانی بر تلاش‌های «انقلابی» جهت بیرون کشیدن گلیم اوباش حکومت اسلامی از طوفان خانگی نقطة پایان گذاشت و حاج صادق «لاری ـ ‌جانی» نیز مجبور شد جواب سربالا به مجاهدین انقلاب تحویل داده، ضمن «وعدة سر خرمن» چند تا لغز هم نثارشان کند. به این مفهوم که کسی وجود ارتباط اندام‌وار میان محافل «لاری‌ ـ جانی‌ها» با محکومین جدید حکومت اسلامی را حتی به مخیلة خود راه ندهد!

بله، همانطور که گفتیم جواب‌های «تند» و سریع دادستانی به رهبر «مصلحت‌اندیش» حالی کرد که بهتر است در شاهراه «مصلحت‌اندیشی» نظام و «انقلاب» زیادی گاز ندهند. و پیش از آنکه جواب دندان‌شکن حاج صادق به «مجاهدین انقلاب» ارائه شود، دادستانی گریبان یکی از اوباش صاحب‌نام حکومت اسلامی، مهدی کروبی را گرفت و اسناد و مدارک دفتر وی به همراه رئیس دفتر و کلیة بازدیدکنندگان و سردبیر سایت اعتماد ملی را به زندان منتقل کرد! با اینهمه دادستانی دست بردار نبود و نهایت امر کار را به مشاور میرحسین موسوی که کسی جز فرزند «شهید» بهشتی نبود نیز کشاند. «دکتر» بهشتی به زندان تشریف‌فرما شدند و میرحسین، یا به قول سایت‌ها و خبرگزاری‌های «دشمن» همان مهاتما گاندی وطنی، اطلاعیة شمارة 12 خود را هم قلمی کرد! این عمل «انقلابی» به حاج‌صادق راه صلاح و فلاح را بخوبی نشان داد. اینجا بود که رهبر «فرهیختة» حکومت نکبت و ادبار سرافکنده به لانه خزیدند،‌ حاج صادق هم به دلیل ترس از «تنبان‌شان» جواب نامة سرگشاده را ارائه داده فرمودند، با متخلفین «برخورد» خواهیم کرد:

«متاسفانه در جریان حوادث بعد از انتخابات با ادعای واهی تقلب در انتخابات، عده‌ای تلاش كردند از مدار قانون بگریزند. [...] بعضی تخلفات در بازداشتگاه‌ها به حیثیت نظام لطمه وارد كرد كه این موارد با دقت و جدیت در دستگاه قضایی در حال رسیدگی است.»

رادیوفردا، 18 شهریور 1388

معنای جملات شیخ صادق این است که «ما» هم با همین اوباش جدید «هستیم»؛ مجاهدین انقلاب فکر نکنند که اگر سی سال در دزدی و آدمکشی با ما همکاری داشتند امروز می‌توانند از چنگال «عدالت» ما بگریزند!‌ ولی قضیه از مانورهای «بین‌المحافل» ریشه‌دارتر است. و همانطور که در بالا گفتیم مسئله مربوط به از دست دادن موضع تعیین‌کنندگی در راستای استراتژی‌های غرب در منطقة خاورمیانه می‌شود. اگر نه آنچه عین سگ هرزه‌مرس در منطقه ریخته آخوند و اوباش ریش‌وپشمی و نکبت و ادبار روحانیت شیعی‌مسلک است.

دقیقاً در راستای همین جریانات است که اوباش حکومت اسلامی عملاً دو شاخه می‌شوند. گروهی، از قماش علی‌خامنه‌ای، احمدی‌نژاد، رفسنجانی، «لاری ـ ‌جانی‌ها» و ... سعی دارند که به هر قیمت در بطن جریان «گنگ» و نامشخصی که قدرت را به سرعت در چنگال خود می‌گیرد، و مطمئناً اینان خود نیز از سر و ته آن بی‌اطلاع‌اند، جائی برای خود و همپالکی‌های‌شان محفوظ دارند. گروهی دیگر از اوباش حکومت اسلامی، از قماش حاج‌فرج دباغ که دیگر امیدی به حفظ موجودیت‌شان در بطن حکومت اسلامی نیست، سجاده به آب هرز داده، پای برهنه برای زیارت امامان و پیامبران به راه افتاده‌ و پیرانه سر پس از عمری همکاری با ارباب زر و زور،‌ در ظاهر «ضد انقلاب» هم شده‌اند:‌‌

«فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی‌گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است.»

برگرفته از نامة حاج‌فرج دباغ به علی خامنه‌ای

ای‌بابا! آخر کار حاج‌فرج چماق‌کش هم به این «خجسته آزادی» رسیده! اگر سه دهه پیش این حرف را می‌زد می‌توانستیم از او بپذیریم، ولی امروز سخن از «خجسته آزادی» از زبان حاج فرج، شعاری است پوچ، غباری است بر مخروبة حکومتی دست‌نشانده، آدمکش و انسان‌ستیز که دفتر فروهشته‌اش دیگر «نبشته» شده! امروز سخن گفتن با علی خامنه‌ای از «خجسته آزادی» به معنای سنگ به آسمان زدن، و چشم به راه باران بودن است. خامنه‌‌ای‌ها و دیگر چماق‌کش‌ها از قماش وی فقط «ستون‌نما‌های» این مخروبه‌اند. این مخروبه به زباله‌دان تاریخ فرو خواهد افتاد؛ در این اصل با حاج‌فرج هم‌داستان‌ایم! ولی پس از سه دهه همکاری با اوباش‌الله دیگر جای حاج‌فرج در کنار آزادیخواهان این مملکت نخواهد بود. چه بهتر که همچون دیگر هم‌پالکی‌ها حداقل این شهامت را می‌داشت که از نوکرصفتی و ریزه‌خواری سی‌سالة خود «دفاع» کند. می‌بینیم که این شهامت را هم ندارد:

«بارخدایا تو گواه باش، من [...] از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می‌جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده‌ام از تو پوزش و آمرزش می‌طلبم.»

همان منبع

امیدواریم که خدای حاج‌فرج که مسلماً همچون خامنه‌ای و رفسنجانی سرش به حساب و کتاب است در مسیر منافع «الهیت» خودش هم که شده فکر بکری برای این «گوسفند گمشده» بکند؛ آخر عمر او را به دندان تیز گرگان «ضددین» و خرافه‌ستیز گرفتار نیاورد. به هر تقدیر پوزش و آمرزش و «رقیت» حاج‌فرج را به کناری گذاشته به بررسی روند مسائل غیرادبی می‌پردازیم؛ مسائلی که این نوع «ادیب خودفروخته» را سی سال پیش از زباله‌دان بیرون کشید و در مسند فیلسوف‌نمائی و فخرفروشی و ادیب‌نمائی او را بر ملت ایران تحمیل کرد.

گفتیم که همکاران درونمرزی حاج‌فرج‌ها در جستجوی محفلی در بطن قدرت رو به رشد هستند، ولی امثال حاج‌فرج به دنبال سوراخ موش می‌گردند. سوراخی در قلب «اوپوزیسیون» خودفروخته‌ای که سه دهه است از طریق سرکوب تمامی مخالفت‌های سازمان‌یافته بر علیه حکومت اسلامی عملاً حکومت اوباش سازمان سیا را در کشور ایران پابرجا نگاه داشته و مورد حمایت قرار داده. ولی همانطور که بالاتر گفتیم، قضیة فروپاشی در کار حکومت اسلامی به مراتب از کودتاهای «مردمی» 28 مرداد و 22 بهمن و ... فراتر می‌رود. اینبار فروپاشی به معنای بازگشت به اصول جاودانة انقلاب مشروطة ایران است، و سخن از رهائی ملت از چنگال روحانیت دنیاپرست و انسان‌ستیز و حاکمان مستبد است و مردم‌گریز. حکایت رهائی از تزویر شیعة اثنی‌عشری است که اگر عمر دوبارة خود را مدیون کودتای میرپنج بوده، به دروغ 80 سال ره مبارزه با استبداد رفته. حاج‌فرج می‌گوید، «زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت!» آنروز که حاکمان مستبد با سرنوشت محتوم خود رو در رو می‌شوند مسلماً‌ جشن بزرگی خواهد بود؛ ولی رهائی از استبداد دین به معنای رهائی ملت ایران از پنجة اوهام و ادیان است، اوهام دیگری جایگزین این یک نخواهد شد. بله این جشن بزرگی خواهد بود، نه صرفاً برای ایرانیان که برای تمامی همسایگان ما. ولی حاج فرج نمی‌داند که این جشن دیگر از آن جشن‌های «سفارشی» و «فرمایشی» نیست؛ این جشن متعلق به ملت ایران است و خودفروختگان و همکاران عمامه و عبا و نعلین و اوباش و چاقوکشان و مستبدان را به جشن آزادگان راهی نیست.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...


۶/۱۸/۱۳۸۸

طوفان در لیوان!




طی اولین نشست مطبوعاتی احمدی‌نژاد پس از «پیروزی» در انتخابات، رئیس دولت جمکران رسماً اعلام داشت که مخالفت با نتیجة انتخابات توسط گروهی «فریب‌خورده» صورت گرفت که به سرکردگی «دشمن» به خیابان‌ها ریخته بودند!‌ البته ما قبول داریم که سرکردگی، نه در این انتخابات که در تمامی رخدادهائی که طی 80 سال گذشته فضای جامعة ایران را برای حفظ منافع استعماری به تنش کشانده با «دشمن» است، ولی انتساب مخالفت‌های گستردة عمومی با کل حکومت اسلامی ـ مخالفت‌هائی که طی چندین روز به صراحت به نمایش گذاشته شد ـ به «مشتی فریب‌خورده» بسیار گزافه می‌نماید. وبلاگ امروز را به بررسی روند رشد فاشیسم و شیوه‌های تهی کردن واژه‌های «دمکراسی» و «لیبرالیسم» از مفاهیم واقعی‌شان اختصاص خواهیم داد:

«جلسة‌ رأی اعتماد نشان‌دهندة‌ دمکراسی حقیقی در ایران است»
برگرفته از سایت محمود احمدی‌نژاد.

«عده‌اى در برخورد با لیبرالیسم به تمامیت‌خواهی متوسل شده‌اند[...]»

از محمد خاتمی، رادیو فردا، 16 شهریور 1388

استراتژی دولت دهم در توجیه «پیروزی» در این انتخابات دقیقاً همان استراتژی تکراری‌ای است که پس از کودتای 22 بهمن 57 توسط عمال حکومت اسلامی بارها به صحنه آورده شده. شاید برخی خوانندگان دلیلی بر ریشه‌یابی این استراتژی نبینند ولی به استنباط ما این «استراتژی» استعماری شایستة بررسی‌هائی به مراتب گسترده‌تر از آن است که تا به حال صورت گرفته. در همین فرصت سعی می‌کنیم عناصر اصلی در این نوع استراتژی را بازشکافیم تا کاخ پوشالی‌ای که گفتمان فاشیسم عظمت‌اش را با تکیه بر این عوامل به عرش اعلی می‌رساند از پایه و اساس «درک» کنیم. این مطلب را ‌باید در نظر داشت که اجماع گستردة محافل بین‌المللی در مورد آنچه «انقلاب گستردة ملت مسلمان» لقب داده‌اند آنقدرها که بعضی‌ها قصد القاء آنرا دارند از روی «راست‌گوئی» و تکیه بر مستندات نیست.

نخستین عاملی که می‌باید در این استراتژی بازشناخت، و در بررسی احوالات آن دقت عمل به خرج داد مسئلة استنباط غلط و بسیار مزورانه‌ای است که فاشیسم از دمکراسی صورت می‌دهد. نگاهی به تاریخچة فاشیسم در این باب به ما کمک فراوان خواهد کرد. می‌دانیم که از نظر تاریخی فاشیسم فرزند خلف دمکراسی سرمایه‌داری است و پیش از شکل گرفتن دمکراسی‌های سرمایه‌داری در قلب اروپای غربی، بشریت پدیده‌ای به نام فاشیسم را نمی‌شناخت. چرا که فاشیسم در زمینة جذب نیروی انسانی بر توده‌های رها شده‌ای تکیه دارد که بی‌پناه و درمانده در ناکجاآبادهای شهری تلنبار می‌شوند. این توده‌ها در چارچوب آنچه رشد شیوة تولید سرمایه‌داری می‌خوانیم به صورت بسیار انبوه و گسترده از شیوه‌های تولید سنتی جدا شده در برزخ دو شیوة تولید «سنتی و سرمایه‌داری» در حاشیة شهرها پا در هوا باقی می‌مانند. هر چه ساختار سرمایه‌داری محلی ضعیف‌تر باشد، و دسترنج توده‌های کارگری بیشتر به چپاول مراکز تصمیم‌گیری خارج از مرزها اختصاص یابد، برزخ میان دو شیوة تولید برای این جمع گسترده و پرشمار طولانی‌تر و کشنده‌تر خواهد شد؛ راه دور نمی‌رویم، در برخی نمونه‌ها همچون برزیل و آرژانتین و حتی کشور خودمان، ایران این برزخ عملاً تبدیل به یک «شیوة» زندگانی شده! اگر سرمایه‌داری‌های برزیل و آرژانتین از هر گونه تحرکی در زمینه‌های داخلی عاجزاند ـ این عجز به دلیل سهم‌ خواهی‌های گزافة سرمایه‌داری‌های اروپای غربی و ایالات متحد ایجاد شده ـ ناکجاآبادها در این کشورها بسیار فعال و «سرزنده‌اند!» تعدادشان روزبه‌روز افزون‌تر و جمعیت‌شان پرشمارتر می‌شود.

بی‌دلیل نیست که خارج از تمامی دلائل مختلفی که در مورد شکل‌گیری فاشیسم در اروپای مرکزی عنوان شده، دو کشور آلمان و ایتالیا که هر کدام به دلائلی فروپاشیده‌ترین کشورهای آندروة اروپا به شمار می‌آمدند نخستین طعمه‌های واقعی فاشیست‌ها می‌شوند. طی سال‌های بین دو جنگ جهانی، در هر دو کشور ـ هر کدام به دلائلی متفاوت ـ دسترنج توده‌های کارگری به چپاول مراکز تصمیم‌گیری خارج از مرزها تخصیص یافت، و در این چارچوب «برزخی» که توده‌ها در آن دست‌وپا می‌زدند طولانی‌تر و عمیق‌تر می‌شد و خروج از آن غیرممکن‌تر می‌نمود. در همینجا بگوئیم که استیصال توده‌ها در عمل مهم‌ترین عامل اجتماعی در شکل‌گیری فاشیسم است. در چنین شرایطی پرواضح است که «آرمان‌های» دمکراسی سرمایه‌داری به شدت صدمه ببیند؛ تودها آنچه را که از دسترس‌شان خارج می‌نماید و پاسخگوی دردهای‌شان نیز تلقی نمی‌شود دیگر «آرمان» به شمار نخواهند آورد!

این «تردید توده‌ای» در مورد «آرمان‌ها» نخستین حرکت انحرافی است که در بطن تفکر دمکراسی پارلمانی در اروپای مرکزی به وجود آمد. البته این نوع «تردید عمومی» در نمونة ایتالیا و آلمان با انواع استعماری فاشیسم همچون حکومت اسلامی در ایران تفاوت‌هائی دارد. «تردید عمومی» در کشورهای «محور» در قلب اروپا بازتاب طغیان مراکز تصمیم‌گیری داخلی بر علیه سرمایه‌داری خارجی بود؛ در ایران و دیگر نمونه‌های استعماری این «تردید عمومی» صرفاً نتیجة تبلیغات و «هدف‌سازی»، «جوسازی‌» استعماری و مردم‌فریبانه، خصوصاً گسترش توهمات و باورهای پوچ و بی‌اساس است. فاشیسم آلمان خود را، هر چند به غلط، جایگزین شیوة تولید سرمایه‌داری به شمار می‌آورد؛ حکومت اسلامی، علیرغم عروتیزها و جفتک‌های مستانة آیات‌عظام، دست‌نشاندة سرمایه‌داری است! در این بررسی این تفاوت‌های بسیار مهم را می‌باید همواره مد نظر داشت.

به هر تقدیر به دلائل بالا در نمونة سنتی فاشیسم در اروپای مرکزی، عامل کلیدی در سرمایه‌داری که «آراء عمومی» عنوان می‌شد، به سرعت ماهیت اصلی خود را از دست ‌داد. در هیاهوی فاشیست‌ها این «آراء» تبدیل به «خواست مردم»، «تمایلات توده‌ها»، «نیازهای ملی» و ... می‌شود. مفاهیمی غیرحقوقی و بی‌پایه که در هر جامعه و هر نظام سیاسی از قبیله و دهکده گرفته تا شیوة تولید فئودال می‌تواند مطرح شود، اینهمه بدون آنکه مفهوم حقوقی و اساسی «آراء عمومی» در یک نظام پارلمانی را بازتاب دهد.

دمکراسی پارلمانی در اروپای غربی نتیجة یک روند گسترده است که به سیاست روز قابلیت «انسان‌محوری» اعطا کرده. قوانین در دمکراسی پارلمانی، به دلیل عقب‌راندن اربابان کلیسا، از ید اختیارات خداوند و پیامبران و فرشتگان و قصص و حکایات بیرون آمده، هدف‌شان رتق‌وفتق امور میان انسان‌ها است نه جستجوی یک آپارتمان لوکس با تهویة مطبوع در بهشت الهی! این نوع برخورد با مسائل، از همان روزهای نخست خواه‌ناخواه نوعی «نسبیت» نظریات را نیز در پی آورده بود، نسبیتی که به همان اندازه بر اعتقادات مذهبی انسان‌ها نیز خود را تحمیل می‌کرد. انسان در بطن نظریة دمکراسی پارلمانی مأمور خداوند نیست، نوکر دولت نیست، بندة خداوند هم نخواهد بود؛ انسان موجودی است که می‌باید در مرحلة «تعادل» قرار گرفته در همگامی با جامعة خود «زندگی» کند. هر چند طی تجربیات بعدی در دمکراسی‌های سرمایه‌داری جریانات فکری جامعه پای به نوعی ارزش‌گذاری در مسیر «عدم‌تعادل» و «اجتماع ستیزی» نیز گذاشته‌اند. ولی در حال حاضر این مباحث را، هر چند بسیار جالب، امروز مطرح نمی‌کنیم، و باز می‌گردیم به مبحث کلی انحراف در مفهوم حقوقی «آراء عمومی»!

همانطور که دیدیم در دمکراسی‌های فروهشتة اروپای مرکزی به دلیل غارت دسترنج کارگران توسط محافل فرامرزی، توده‌ها به مرحلة استیصال رسیده بودند، و این استیصال کارساز محافلی شد که در درون مرزها با این چپاول به دلیل منافع خود مخالفت می‌کردند. در نتیجه برخورد دو شیوة سیاسی را در قلب اروپای مرکزی از همان روزها به صراحت می‌بینیم. بدون پای گذاشتن در بن‌بست‌هائی که بحران گسترش تفکر «سوسیالیست» در قلب اروپا ایجاد کرده بود، ایندو برخورد را به صورتی موجز ارائه می‌کنیم: تقابل محافل وابسته به غارتگران فرامرزی با مراکز تصمیم‌گیری داخلی!‌

جای بحث ندارد که دمکراسی سنتی پارلمانی به محافل غارتگران فرامرزی وابسته بود، در صورتیکه نازی‌ها و فاشیست‌های ایتالیا به تدریج نمایندگان نوعی سرمایه‌داری داخلی می‌شدند. بحث در مورد ویژگی‌های این «نوع» سرمایه‌داری داخلی را به کنار می‌گذاریم، هر چند پیشتر گفته بودیم که فاشیسم مدعی جایگزینی شیوة تولید سرمایه‌داری است، و اینکه چنین ادعائی کاملاً پوچ است. چرا که این نوع سرمایه‌داری بیش از آنچه وابسته به «دینامیسم» حرکت سرمایه باشد، در تنگنای مرده‌ریگ وابستگی‌های خود به فئودالیسم سنتی دست و پا می‌زند. ولی در همین مقطع است که در آلمان و ایتالیا شاهد چرخشی نظری در تعاریف کلی «دمکراسی پارلمانی» و خصوصاً «آراء عمومی» می‌شویم. سرمایه‌داری داخلی برای فروپاشاندن محافل وابسته به سرمایه‌داری بین‌الملل با دستکاری در این مفاهیم فلسفة «آراء عمومی» را که نهایت امر به معنای تقابل دو محفل مختلف سرمایه‌داری با یکدیگر بوده به «خواست توده‌ها» تبدیل می‌کند. در این «خواست» مسائل دیگری نیز مطرح می‌شود که نهایت امر «تمامیت‌خواهی» بر اساس این به اصطلاح «خواست عمومی» تبدیل به شاه‌کلید اعمال سیاست در فضای داخلی و بعدها در خارج از مرزها خواهد شد.

این نوع مغلطه را فاشیست‌ها توانستند از «التقاط» بین دو نظریة دمکراسی و سوسیالیسم به دست آورند. و بی‌دلیل نیست که بسیاری از محافل حامی سوسیالیسم و حتی سرمایه‌داری‌های وابسته به مراکز تصمیم‌گیری خارجی در آنروزها در اروپای مرکزی به سرعت به جانب فاشیسم جذب می‌شوند؛ این خود بحث گسترده‌ای است که در این مختصر نمی‌گنجد.

در این مقطع است که شاهد استفادة سیاست‌ورزانه از واژة «مردم» در گفتمان فاشیسم می‌شویم. ولی واژة «مردم» همانطور که در مطالب پیشین مفصلاً در بارة آن توضیح داده‌ایم از ویژگی‌هائی بسیار «غیرطبیعی» برخوردار می‌شود. نخست اینکه واژة «مردم» در معنای گروه‌های متشکلی است که تحت نظارت مراکز سرکوب مخالفان حاکمیت فاشیست را منکوب می‌کنند. البته ممکن است چند نفری نیز صرفاً برای تماشا و شرکت در کتک‌کاری‌های خیابانی با اینان همسو شوند، ولی نطفه‌های اصلی را مراکز سرکوب سازمان می‌دهند. از طرف دیگر این نوع «مردم»، بر خلاف نمونة دمکراسی‌ پارلمانی «آراء» خود را هیچگاه تغییر نخواهند داد و در بنیادهای حکومت تجدیدنظر نخواهند نمود. فلسفة کلی و عمومی حکومت از طرف این «مردم» بدون هیچگونه پرس‌وجو و جستجو به صورت «ابدمدت» مورد تأئید قرار خواهد گرفت!‌ این قماش «مردم» کارمندان خیابانی دولت فاشیست‌اند و همانطور که فرماندة نیروهای انتظامی کشور طی حوادث اخیر اعتراف کرد، گروهی سازمان یافته‌اند که از کسی هم دستور نمی‌گیرند! پرواضح است که دولت فاشیست هر گونه ارتباط با فعالیت‌های این گروه‌ها را نیز منکر خواهد شد!‌ در تبلیغات سیاسی این اصل پذیرفته شده که اینان «مردم» هستند و به صورت «خودجوش» در کوچه و خیابان‌ها گرد هم می‌آیند! و این ویراست از «مردم» همان است که فاشیسم تا آخرین لحظة موجودیت خود در تبلیغات‌اش حفظ خواهد کرد.

ولی مهم‌ترین ویژگی این «مردم» همان است که اصل فاشیسم را می‌سازد. این «مردم» به هیچ عنوان وجود «مخالف» را تحمل نمی‌کنند. در نتیجه «دمکراسی فاشیست‌ها» تفاوت اصلی‌ا‌ش با «دمکراسی پارلمانی» در همینجا روشن می‌شود. در دمکراسی پارلمانی مردم تغییر عقیده می‌دهند و ساختار سیاسی پیش‌بینی کرده که مردم بر علیه برخی سیاست‌مداران در چارچوب قوانین و خصوصاً در حوزه‌های رأی‌گیری مخالفت خود را ابراز کنند. در این مورد اهمیت موجودیت مطبوعات، آزادی بیان، آزادی فعالیت‌های هنری، آزادی قلم، و ... مسلماً غیرقابل انکار است. اگر این «آزادی‌ها» از مجموعه فعالیت‌های یک جامعه حذف شود، دمکراسی سیاسی در آن جامعه معنا نخواهد داشت. از همه مهم‌تر رابطة دولت «منتخب» مردم با «مخالفان» است. در یک دمکراسی دولت منتخب قانوناً موظف است که از موجودیت و فعالیت‌‌ گروه‌های سیاسی، خصوصاً گروه‌های مخالف خود حمایت علنی و رسمی صورت دهد. در صورتیکه در نظام‌های فاشیست دولت اصل «تمامیت‌خواهی» و حذف فیزیکی مخالفان را تبدیل به «موتور اصلی» جذب نیرو می‌کند!‌

همانطور که در بالا اشاره کردیم، دمکراسی بر خلاف آنچه در کشور ایران به غلط و به قلم مشتی خودفروخته «حکومت مردم بر مردم» تعریف شده، به هیچ عنوان حکومت «مردم» نیست. حکومت «مردم» همان پوپولیسم، عوام‌گرائی و فاشیسم است. در دمکراسی مردم رأی می‌دهند، دولت و مجلس را تعیین می‌کنند! نقش مردم در اینجا به پایان می‌رسد. مردم برای حمایت از این و یا آن حزب و تشکیلات هر شب در خیابان‌ها تا صبح «الله‌اکبر» نمی‌گویند؛ برای سرکوب این حزب و یا آن تشکیلات سیاسی نیز در خیابان‌ها «لشکرکشی» نمی‌کنند. دولت و مجلسی که منتخب مردم است موظف خواهند بود شرایط فعالیت مناسب اقتصادی، مالی، سیاسی، فرهنگی و صنعتی را در جامعه فراهم آورند. دولت می‌باید جوابگوی نیازهائی باشد که مجلس قانونگذاری آن را نیازهای عمومی معرفی می‌کند، نه اینکه جوابگوی هیاهوی اوباش در خیابان‌ها شود!‌ ورای همة این مسائل دولت می‌باید موجودیت فیزیکی و زمینة مناسب فعالیت‌های سیاسی را برای گروه‌های مخالف خود تضمین کند.

حال با نیم نگاهی به آنچه در کشورمان می‌گذرد می‌باید در بررسی واژة «مردم» احتیاط کامل به خرج دهیم. نخست اینکه مردم اصولاً در رأی‌گیری‌های حکومت اسلامی شرکت نمی‌کنند! و بر خلاف تبلیغات احمقانه‌ای که به راه افتاده و در آن نقش مخرب «مخالف‌نمایان» این حکومت بسیار روشن و واضح است، مردم کشور با این حکومت به هیچ عنوان رابطة «دمکراتیک و پارلمانی» ایجاد نکرده‌اند و تا زمانیکه اصول دمکراسی پارلمانی از طرف حکومت مورد تأئید و حمایت قرار نگیرد، مردم در انتخابات این نوع حکومت شرکت نخواهند داشت. نتیجتاً نه این دولت دست‌نشانده نمایندة مردم است و نه این مجلس فرمایشی به آراء عمومی تکیه دارد. از طرف دیگر، الزامات یک فعالیت سیاسی دمکراتیک در کشور به هیچ صورت ممکن فراهم نیامده. سانسور، سرکوب فرهنگی، سرکوب سیاسی، حذف فیزیکی مخالفان حکومت، و ... شاه‌کلیدهائی هستند که سیاست امروز حکومت اسلامی را راهبری می‌کنند. با اینهمه شاهدیم که کشورهای غرب و در رأس آن‌ها ایالات متحد قصد القاء این شبهة احمقانه را دارند که گویا حکومت اسلامی تکیه بر آراء عمومی کرده!‌

این داستان مضحک در رسانه‌های اینان به اینجا ختم شده که یک جنایتکار شناخته شده به نام میرحسین موسوی از اقبال عمومی ایرانیان برخوردار است، و همکار و هم‌پالکی او محمود احمدی‌نژاد ده‌ها میلیون «آراء» این فرد را به نام خود خوانده و حق مردم ایران را پایمال کرده! اگر برای یک کودک کودن هم این داستان را تعریف کنید مسلماً‌ باور نخواهد کرد، با این وجود به قول گوبلز، رهبر سازمان تبلیغات آلمان نازی، دروغ هر چه بزرگ‌تر، اقبال عمومی فراگیرتر! می‌بینیم که غرب تا چه حد از تجربیات «آموزندة» فاشیسم در سیاست‌های خود استفاده می‌کند.

البته «حمایت» غرب به صورت پنهانی اعمال می‌شود. نخست با به راه انداختن هیاهوی رسانه‌ای وجود پدیده‌ای به نام «رأی دهندگان پرشمار» را در ایران به تأئید بوق‌های تبلیغاتی می‌رساند. در گام بعدی «رخداد انتخابات» حادثه‌ای سرنوشت‌ساز می‌شود! پایتخت‌های غربی بعد از این خیمه‌شب‌بازی و در چارچوب نیازهای مالی و اقتصادی و استراتژیک‌شان سعی دارند که سیاست‌های رایج در بطن حکومت اسلامی را که در رأس آن‌ها توجیه فاشیسم قرار گرفته سیاست‌هائی برخاسته از «آراء عمومی» نیز معرفی کنند. در گام بعد، برای از میان بردن شبهة وجود «مخالف» در این حکومت دست‌نشانده، مشتی اوباش وابسته به سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی غرب در ایران را به عنوان «مخالف» دولت احمدی‌نژاد «دستگیر» می‌کنند و در برابر دوربین تلویزیون‌های دولتی از دهان اینان «اعترافاتی» در چارچوب سیاست‌های جاری خود بیرون می‌کشند. می‌بینیم که صورت‌بندی ایده‌آل غرب کاملاً‌ تأمین شده. هم رهبر سیاسی «عزیز» و «دلبند» ملت ایران همان نخست‌وزیر آدمکش روح‌الله خمینی است، هم مخالفان حکومت اسلامی جنایتکارانی از قماش ابطحی و بهزاد نبوی و حجاریان! دیگر چه می‌خواهیم؟ به این می‌گویند یک «رنسانس» واقعی در مردابی از لجن و مدفوع. و این همان رنسانسی است که غرب در ایران می‌پسندد! در واقع، در گذشته‌ای نه چندان دور با جایگزین کردن هویداها و نصیری‌ها با موسوی‌ها و بهشتی‌ها، در عمل غرب چنین رنسانسی در ایران به وجود آورده بود. و امروز فقط قصد «تکرار» تجربة شیرین خود را دارد.

به همین دلیل است که این روزها از دهان احمدی‌نژاد و خاتمی و کروبی و موسوی به کرات واژه‌های «دمکراسی» و «لیبرالیسم» به گوش می‌رسد! می‌دانیم که غرب با دمکراسی و خصوصاً لیبرالیسم اقتصادی در ایران به شدت مخالف است، ولی اگر قرار باشد یک حکومت دست‌نشانده و خونریز از قماش حکومت اسلامی خود را به دمکراسی و لیبرالیسم بچسباند برای پیشبرد مقاصد چپاولگرانة پایتخت‌های غربی بسیار کارساز خواهد بود. به همین دلیل است که یک موجود خودفروخته به نام احمدی‌نژاد که از زباله‌دان تا کاخ‌ ریاست جمهوری را با حمایت دست‌های محافل چماق‌کش‌ شهری طی کرده، امروز به خود اجازه می‌دهد از دمکراسی و لیبرالیسم با چنین طمطراقی سخن به میان آورد. یادمان نرفته که این‌ها واژه‌ها و مفاهیمی بودند که در دورة حیات روح‌الله خمینی «حدشرعی» داشتند!

به هر تقدیر آنچه امروز در فضای سیاسی کشور می‌گذرد یک «طوفان دست‌ساز» نوح است که در یک لیوان آب به راه افتاده. از همان نوع طوفان‌ها که سه دهة پیش با کمک ساواک و شهربانی و به رهبری «بی‌بی‌سی»، موجود احمقی به نام خمینی را به رهبری کشور ایران رساند. غرب، همانطور که بالاتر گفتیم در صدد تجدید تجربة شیرین خود برآمده، و با استفاده از تمامی امکانات قصد دارد کارت‌های سوخته و بی‌اثری از قبیل احمدی‌نژاد، خاتمی و موسوی و کروبی و دیگر کارگزاران شناخته شده و یا ناشناس خود را با تکیه بر «حادثه‌سازی» و «بحران‌سازی» تبدیل به شخصیت‌هائی سرنوشت‌ساز کند. در همینجا می‌باید به سردمداران داخلی این غائلة استعماری و خصوصاً شمایل گردانان خارج‌نشین‌شان اخطار کنیم که ملت ایران اجازه نخواهد داد مشتی دست‌نشانده و خودفروخته با تکیه بر این خیمه‌شب‌بازی‌ها سرنوشت کشور را بار دیگر در دست گیرند.

شرایط ملت ایران برای شرکت فعال در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری کشور کاملاً روشن است. و در رأس این شرایط می‌باید تجدید نظر کلی در قانون اساسی حکومت اسلامی را قرار داد. یا غرب از این شرایط حمایت می‌کند و به دولت‌ دست‌نشاندة خود تفهیم می‌کند که باید الزامات قانونی، تشکیلاتی و حقوقی جهت شرکت فعال مردم در امر سیاست کشور را فراهم آورد، و از اینراه زمینة به قدرت رسیدن یک حاکمیت متکی بر «انسان‌محوریت دمکراتیک» را در ایران تقویت می‌کند، یا استراتژی‌های غرب در منطقه، دست در دست اوباش دیرینة خود از قماش خامنه‌ای و رفسنجانی و احمدی‌نژاد به زباله‌دان تاریخ خواهد رفت. امروز در برابر غربی‌ها گزینة دیگری در ایران وجود ندارد، و با تکیه بر «حادثه‌سازی» و صحنه‌گردانی نمی‌توان امید به ایجاد گزینة دیگری داشت.








نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

۶/۱۵/۱۳۸۸

آب‌نما و اقیانوس!



پس از آنکه کابینة پیشنهادی احمدی‌نژاد، در مجموع از مجلس فرمایشی رأی اعتماد گرفت، و بر خلاف انتظار بعضی محافل درگیری سیاسی در اطراف کابینه در مجلس به وجود نیامد، جناح‌هائی که در قلب «اصولگرائی» اصل را بر «مخالف‌نمائی» با دولت گذاشته بودند رسماً اعلام کردند که به دلیل دخالت مستقیم علی‌ خامنه‌ای، مجلس از بحث و گفتگو و کنکاش در اطراف کابینه خودداری کرد! اینکه یک مجلس قانونگزاری، رسماً و بدون رودربایستی مسئولیت دادن رأی اعتماد به یک دولت را نتیجة دخالت فرد دیگری عنوان کند، در عمل بازتاب‌ بسیار گسترده‌ای در سطح جامعه به همراه خواهد آورد. می‌دانیم که قانوناً علی خامنه‌ای در مقام رهبری حکومت اسلامی نه مسئول عملکرد دولت است، و نه حق دارد که در مورد اعضاء کابینه اظهارنظر کند. کابینه را رئیس جمهور به مجلس معرفی می‌کند، مجلس به کابینه رأی می‌دهد؛ و نمایندگان بر عملکرد وزراء نظارت خواهند داشت.

حال می‌بینیم فردی که اصولاً ارتباطی با فرایند معرفی وزرا ندارد، در عمل مسئول کابینه معرفی شده! اگر امروز رسماً علی خامنه‌ای مسئول رأی اعتماد معرفی می‌شود، فردا نیز می‌باید در مقاطع مختلف جوابگوی عمل وزرا باشد. و این نیست جز قانون‌شکنی، زیرپای گذاشتن اصول قانون اساسی، سلب مسئولیت از کسانیکه رسماً مسئول عمل دولت هستند، و انداختن مسئولیت‌ها به گردن فردی که قانوناً قرار نیست «مسئول» باشد!‌ اینهمه فقط در یک «حرکت دست» صورت گرفت؛ یک مجلس «رستاخیزی» و فرمایشی این «تحفه» را برای ملت به ارمغان آورده! کسانیکه امروز در این دولت و حتی در اطراف این حکومت «شترگاوپلنگ» سخن از «قانون»، مسائل قانونی، حقوق و رعایت حقوق شهروندی و غیره و ذلک بر زبان می‌رانند، می‌باید در وحلة نخست پاسخگوی این وحشیگری‌ها از جانب مجلس، رئیس دولت و شخص علی خامنه‌ای باشند. اگر قرار است روند قانونی از طرف بالاترین مراجع به زیر پای گذاشته شود، سخن گفتن از قانون و قانونمداری فقط جفنگ‌گوئی است.

البته مطالبی که در بالا آوریم فقط جنبة «خبری» داشت، و «مشتی بود نمونه خروار!» می‌دانیم که یکی از مهم‌ترین سیاست‌های استعماری در ایران در عمل بی‌ارزش نمایاندن قوانین جاری، توجیه قانون‌شکنی، بی‌ثبات کردن بنیاد تشکیلات اداری، نظامی و امنیتی و نهایت امر قرار دادن دولت‌ها در مرز فروپاشی تشکیلاتی است. چرا که از نظر مالی و اقتصادی ساختار دولت عملاً در اختیار استعمار است. این دولت‌ها اگر نفت نفروشند، و گندم و گوشت و شیر و بنزین و تفنگ از دست‌های پرمهر استعمار دریافت نکنند، شیرازة امور مالی و اقتصادی را از دست داده‌اند؛ می‌ماند کنترل دولت بر مسائل تشکیلاتی!‌ امروز می‌بینیم که با چه سهولتی از طریق مضحک نمایاندن مراحل قانونی در کشور، این مسائل تشکیلاتی نیز به «تشریفات» تبدیل شده. این نیست مگر فراهم آوردن زمینة فروپاشی.

در اعتراض به ادامة روند مطلوب نمایاندن «قانون‌شکنی»، امروز رئیس کمیسیون فناوری اطلاعات اتاق بازرگانی تهران در مصاحبه با «ایلنا»، دولت را رسماً مسئول استفادة گستردة کاربران از فیلترشکن معرفی کرده. وی معتقد است که بساط فیلترینگ در اینترنت که توسط دولت با دقت و وسواس پیگیری می‌شود این توهم را ایجاد کرده که استفاده از فیلترشکن می‌باید کاری قابل توجیه تلقی شود.

«نتيجة فيلترينگ طبيعتاً استفاده كاربران از فيلترشكن است كه اين امر خود يك دور زدن قانون به حساب مي‌آيد و هيچ دولتي حق ندارد شرايطي را فراهم كند كه حرمت قانون و قبح قانون‌شكني از بين رود، از نظر بنده اين يكي از قصورات دولت است كه باعث سوق‌دهي كاربران به سمت استفاده از فيلترشكن مي‌شود.»


می‌بینیم اصل کلی که روند مسائل کشور بر آن تکیه دارد گسترش قانون‌شکنی و توجیه قانون‌شکنان است. از انتخابات مجلس و رأی اعتماد به دولت گرفته تا ارتباطات اینترنتی.

البته در مورد اینترنت مطالب فراوانی نوشته‌ایم و عنوان کردیم که برخورد حکومت اسلامی از مرحلة نخست با پدیدة اینترنت برخوردی کاملاً کودکانه بود. اینان اصل را بر دو مطلب گذاشتند، نخست اینکه کسی بالای «اسلام» حرفی نخواهد داشت، و در اینترنت نیز حرف آخر را همان آیات عظام دولتی خواهند زد! دوم اینکه اینترنت نیز پدیده‌ای است از قماش صنعت چاپ، رادیو و تلویزیون! در نتیجه می‌توان آنرا تحت کنترل و در خدمت مشتی اوباش در یک دولت‌ دست‌نشانده قرار داد!‌ دیدیم که در هر دو مرحله با افتضاح شکست خورد‌ند. دلائل نیز کاملاً روشن است.

اعتقادی که اینان به برتری غیرقابل تردید «بحث‌های دینی» و حوزوی در فضای روشنفکری جامعه داشتند صرفاً نتیجة استبداد حاکم بر جامعة ایران طی 80 سال گذشته بوده. این درست حکایت فردی است که آب‌بازی در یک آب‌نما را با دریانوردی و گذار از اقیانوس‌ها اشتباه می‌گیرد. آخوندجماعت به دلیل توسعه و گسترشی که رژیم‌های وابسته و نهایت امر آخوندمسلک طی 80 سال در راه دین‌خوئی فراهم آورده بودند، به این توهم احمقانه دچار شده بود که مزخرفات «فقه شیعه» و حکایات قرآنی و قصص و آیات و خزعبلاتی از این دست حتی در فضای آزاد بحث و گفتگو نیز «پیروز نهائی» است. تو گوئی این آیات عظام از مادر کور پای به جهان گذاشته‌اند، اینان حمایت‌ شهربانی‌چی‌های پهلوی اول، ساواکی‌های خونریز آریامهری، و حتی اوباش شهری حکومت اسلامی را که تنها «ضامن‌های» پیروزی قطعی مباحث اسلامی در فضای سرکوب شدة کشور بودند اصلاً نمی‌دیدند!‌ قضیه همان بود که بالاتر گفتیم، بازی در آب‌نما برای اینان اقیانوس‌پیمائی شده بود.

از طرف دیگر، به دلیل تغییرات کلیدی در ساختارهای «سخت‌افزاری»، که امروز اینترنت و اصولاً علم دیجیتال در عرصه‌ای بسیار گسترده در اختیار تمامی افراد بشر قرار داده، و هر کس را بدون نیازمندی به ساختارهای سخت‌افزاری از قبیل چاپخانه، ایستگاه‌های رادیو و تلویزیون قادر به چاپ، انتشار و ترویج عقاید خود نموده، نظریة ایجاد محدودیت در فضای مجازی با تکیه بر سیاست‌های سرکوبگرانه و آغامحمدخانی را بر چاپ و انتشار کتاب، روزنامه، مجله و غیره ناممکن کرده.

امروز تنها عملی که دولت‌های وابسته می‌توانند در مورد مبارزه با اینترنت و تأثیرات گستردة آن صورت دهند اختلال در مرحلة «توزیع» است؛ و در عمل ثابت شده که این مرحلة توزیع نیز آنقدرها تحت تأثیر سیاستگزاری‌ها قرار نخواهد گرفت. سخنانی که امروز از زبان عمال حکومت اسلامی در مورد مشکلاتی که گویا «فیلترینگ» در کشور ایجاد کرده می‌شنویم فقط گوشة بسیار کوچک از بحرانی را می‌کاود که صنعت «آی.‌ تی» و جامعة ایران به طور کلی در سال‌های آینده با آن روبرو خواهند شد. اگر کنترل غیرقانونی و غیرانسانی دولت بر ارتباطات اینترنتی به صورتی که امروز شاهدیم ادامه یابد آیندة ایرانیان از نظر ارتباطات جهانی در همانجائی قرار خواهد گرفت که ارتباطات ساکنان کشورهای فقیر و منزوی‌ همچون بورکینافاسو و اوروگوئه! چرا که دولت در هر گام به دلیل عدم‌کارآئی در پیشبرد سیاست‌های غلط خود در زمینة ارتباطات چاره‌ای جز محدود کردن هر چه بیشتر آن نخواهد داشت. و همانطور که در بالا گفتیم تنها تأثیر دولت‌ها فقط مختل کردن روند «توزیع» خواهد بود؛ زمانیکه این اختلال نیازهای فزاینده و روبه‌رشد یک فاشیسم تمامیت‌خواه را برآورده نکند ـ ما معتقدیم که نخواهد کرد ـ کار نهایت امر به قطع عملی ارتباطات می‌رسد! آیا ملت ایران می‌باید در راه قبول یک حکومت و تشکیلات کودتائی تا چنین حدی از خود «تفاهم» و همکاری نشان دهد؟

هفتة گذشته به صراحت دیدیم که سرکوب فضای دانشگاهی، پس از مزخرفات علی خامنه‌ای که طی آن علوم‌انسانی در حد تبلیغات بولتن‌های سپاه و بسیج تنزل داده شد، در جفنگیات امام جمعة تهران نیز بازتاب یافت و ایشان فرمودند این چه حکایتی است که با بودجة دولت اسلام‌پناه همه ساله متفکران «سکولار» تحویل جامعه می‌دهیم:

«اکثر منابع درسی علوم انسانی در دانشگاه های ما ترجمة غربی‌ها است[...] با هزینة جمهوری اسلامی فارغ التحصیلان سکولار تحویل جامعه می‌دهیم.»


این بحث را پیشتر دنبال کرده‌ایم و نشان دادیم که مزخرفات آخوندها اگر در مورد علوم‌انسانی به صورتی کاملاً ظاهری از نوعی «اعتبار» برخوردار شده، به این معنا نیست که پدیده‌ای به نام «علوم اجتماعی اسلامی» می‌تواند اصولاً از مادر دهر زائیده شود. در ثانی مکانیک و ریاضیات هم سکولارند، چون برخاسته از تفکر انسان‌اند! و تأثیراتی که علوم به اصطلاح «دقیقه» بر زندگی انسان‌ها می‌گذارد به مراتب از علوم‌ انسانی «سکولارتر» است. به هر تقدیر برداشت ما این است که مزخرفات علی خامنه‌ای و روضه‌های جمعة گذشتة امامی‌کاشانی در واقع بازتاب وحشتی است که اینان پس از «افتضاحات» و کودتاها از بازگشائی دانشگاه‌ها دارند و ارتباطی با مطالب علمی نخواهد داشت. آخوند جماعت پس از سی‌سال تکیة بلافصل بر قدرت اجرائی کشور حتی از پاسخگوئی به نیازهای مردم در زمینة نان و آب آشامیدنی عاجز مانده؛ پس بهتر است گنده‌گوئی را کنار بگذارد و دست از «خلق» علوم جدید بردارد که به قولی، «این لقمه از دهان‌اش گنده‌تر است!»

علیرغم فضای کودتائی و سرکوبگرانه‌ای که دولت احمدی‌نژاد با حمایت اهرم‌های خارجی بر فضای کشور حاکم کرده، شاهد فعالیت‌های گروه به اصطلاح «اصلاح‌طلب» نیز هستیم. اینان بجای مطرح کردن مسیرهای قانونی، انتقاد مستقیم از عملکرد مجلس، قرار دادن نمایندگان وابسته به قشر «اصلاح‌طلب» در برابر رأی اعتماد «فله‌ای» که دولت احمدی‌نژاد از آن برخوردار شده، و یا به زیر سئوال بردن مزخرفات علی خامنه‌ای در مورد دانشگاه‌ها و شرایط اسفباری که اینترنت کشور با آن روبروست، کارشان را به شعار‌های بی‌پایه و «مخالف‌نمائی» با حکومت و دولت و آزادیخواه‌نمائی و فریفتن خلق‌الله محدود کرده‌اند. آقای میرحسین موسوی که سال‌هاست در چند قدمی بیت «مقام معظم»، با محافظان ویژه و مسلح وزارت اطلاعات جا خوش کرده‌اند، و در محلة کذا «نقاشی» می‌فرمایند و روزی هزار بار نماز و روضه گرفته برای خود در آن دنیا «ویلای لوکس رزرو» می‌کنند، در اطلاعیة امروز خود ـ 14 شهریور 1388 ـ می‌فرمایند:

«نیروی عظیمی که ملت ما فراهم آورده، توان آن را دارد که کشور را به سکوئی بلند برای جهش به سوی پیشرفت‌های مادی و معنوی ارزشمند ارتقاء دهد و یا در یک آنارشی دراز مدت فرو برد. این که نتیجة حرکت ما چه خواهد بود، تماماً به انتخاب درست ما در این مرحله بستگی دارد»


مسلماً با چنین جملات گنگ و بی‌پایه‌ای نمی‌توان یک جنبش را «مدیریت» کرد. شاید هم اصولاً آقای موسوی می‌دانند که جنبشی در کار نیست، به همین دلیل تمایلی به مدیریت آن نشان نمی‌دهند. ملت ایران کور نیست؛ جز مشتی توده‌ای که به دلیل موضع‌گیری‌های «دفترمرکزی» پشت سر امثال کروبی و موسوی سینه می‌زنند کسی برای این جنایتکاران گامی پیش نخواهد گذاشت. ملت ایران بین موسوی و احمدی‌نژاد تفاوتی نمی‌بیند؛ حتی حاضر نیست به کفن امثال موسوی و کروبی تف کند! و هر چند امروز رضا پهلوی، مسعود رجوی و بسیاری «ملی‌ ـ مذهبی‌ها» خود را «فدائی» میرحسین نشان دهند، آن‌ها که وزنة سیاسی این حضرات را در داخل کشور به صراحت می‌شناسند می‌دانند که حمایت اینان ارزشی از نظر عملکرد سیاسی ندارد. در عمل حمایت‌ «پهلوی‌ها» و «رجوی‌ها» از موسوی و لات‌ولوت‌های حکومت اسلامی به دستور اربابان‌شان صورت گرفته، تا این «تحفة» نطنز فقط از طرف حزب‌توده مورد حمایت قرار نگیرد، و نهایت امر برای برخی محافل مشکل‌آفرینی نکند!

ولی کسی که مزخرفات اخیر موسوی را می‌شنود و یا می‌خواند در آن‌ها خط‌مشی سیاسی و تشکیلاتی نخواهد دید. برای کسی که 30 سال در مرکز یک تشکیلات اجرائی نشسته این نوع برخورد غیرقابل توجیه است. ایشان چرا طی اینهمه سال فکری برای «دست‌یابی به قلل مرتفع رشد و ترقی» نکرده بودند؟ مگر کشتار و سرکوبی که ملت ایران طی 8 سال دولت ایشان متحمل شد چیزی جز «آنارشیسم»، آنهم فقط در معنای بی‌قانونی می‌تواند تلقی شود؟ در ثانی این کلی گوئی‌ها به صراحت می‌تواند از دهان هر کسی بیرون آید: احمدی‌نژاد، خامنه‌ای، اوباما و حتی آدولف هیتلر!

به آقای موسوی می‌باید بگوئیم که دوران نخست‌وزیری «جنگ» و مزخرف‌بافی در تلویزیون جنگ که روح‌الله خمینی در اختیارتان گذاشته بود دیگر سپری شده. اگر می‌خواهید در سطح سیاسی کشور، با در نظر گرفتن شرایطی که چندین لایة آن در بالا به صورت شتابزده تشریح شد حضوری واقعی داشته باشید بهتر است بجای تکیه بر گزارشات جاسوس‌های فصلی که انگلستان و فرانسه برای‌تان ارسال می‌کنند در واقع حرفی هم برای گفتن داشته باشید و زمینه‌ای جهت اعمال سیاست باز کنید. اگر از چنین اعمالی عاجزید چه بهتر که هر چه زودتر دکان اوباش‌پروری را تعطیل کرده به همان نقاشی در کوچه و خیابان‌های اطراف محلة «پاستور» باز گردید. اربابان‌تان می‌دانند که ملت ایران با طناب پوسیدة جنابعالی به ته چاه نخواهد رفت؛ اگر اینرا به شما نگفته‌اند، ما می‌گوئیم تا خودتان هم بدانید.