بزرگداشت سالروز تهاجم آتلانتیستها به سواحل نرماندی، طی سالهای اخیر، هر بار با «شکوه و جلال» بیشتری برگزار میشود! ولی امسال،
با مشاهدة صحنههای عجایب، و
«بازسازیهای تئأترال» از نبردهای خونین، و خصوصاً ژستهای «مکشمرگمای» بعضی دولتمداران
میزبان و میهمان، نویسنده این وبلاگ بیاختیار
به یاد جشنهای 2500 سالة شاهنشاهی افتاد! البته جشنهای
«شاهنشاهی» در سواحل نرماندی را یک دولت دستنشانده و کودتائی از قماش آریامهر
بر پا نکرده بود، خیر! نقشآفرینان
«جشنهای شاهنشاهی» نرماندی با دستهای پرمهر طیبها، رمضون
یخیها و تیمسار زاهدی و باند 28 مرداد به قدرت نرسیدهاند. در این «جشن» سرکردگان و نمایندگان تامالاختیار
سرمایهداری جهانی را میدیدیم که علیرغم الدرومبلدرومهایشان در چارگوشة گیتی، همچون خرچسونهای
«نیمهجان» به یک رخداد تاریخی که چند وچونش نیز معلوم نیست، آویخته بودند و تکان تکان میخوردند. به این
امید که با توسل به این «بساط» بتوانند از بحرانهای ساختاری که در برابرشان قرار
گرفته پای بیرون بگذارند.
بررسی تکتک مسائل غیرقابل حل که در برابر گلة کشورهای آتلانتیست خود را به
نمایش گذارده، هر چند بسیار با اهمیت، در یک وبلاگ امکانپذیر نیست. پس چه بهتر که بپردازیم به دو لایه از این
معضلات که هم کنونیت بیشتری دارد و هم به دلائلی با مسائل ایرانیان همآوائی
بیشتری نشان میدهد؛ مسئلة اوکراین، و گرفتاریهای حکومت جمکران! نخست از اوکراین شروع میکنیم که ابعادش با
وضوح بیشتری به چشم میآید.
اگر بخواهیم پیشامدهای اوکراین را به صورت خلاصه بیان کنیم، به این
مختصر میرسیم که آتلانتیسم یا اکثر اهرمهای خود را در اینکشور از دست داده، و یا در آیندهای نه چندان دور آنها را از دست
خواهد داد. با نیمنگاهی به اوکراین میبینیم
که بحرانسازیها یانوکوویچ، رئیس جمهور اوکراین را که در رسانهها «طرفدار»
روسیه معرفی میشد، از قدرت کنار زد. خلاصه، «میدان»،
خیابان و «مردم» قدرت را به دست گرفته،
«انتخابات» به راه انداختند. پس از
جنجال و هیاهو فردی به نام پوروشنکو، با رأی «مردم» به عنوان میوه و ثمرة انقلاب
«میدان» از صندوقها بیرون افتاد. ایشان اکنون
رئیسجمهور جدید اوکراین هستند. و هر چند طی چندین سال حضور در فضای سیاست
اوکراین، همین پوروشنکو پیوسته با پروندههای
سوءاستفادة مالی، همکاری با مفسدان
اقتصادی، و همگرائی با یانوکوویچ معروف
بوده، در روزهای اخیر گویا قرار شده
اوکراین را «نجات» دهد!
ولی اگر صحنهسازیهای پوروشنکو از منظر ساختار دولت و تشکیلات داخلی در
اوکراین مسخره و خندهدار مینماید؛ دادههای استراتژیک که در پی «انتخابات» اوکراین
پای به صحنه گذارده به هیچ عنوان خندهدار نیست. حداقل تا آنجا که به آتلانتیسم مربوط میشود، این
دادهها فاجعهآمیز شده.
برخلاف انتظار پوروشنکو، پس از دستیابی
به پست ریاست جمهوری اوکراین با اظهاراتاش آب در لانة محافل آتلانتیست
انداخته. چرا که، ایشان
علیرغم اشغال پستهای مهم در هیئتحاکمة دوران یانوکوویچ ـ وزارت
اقتصاد، ریاست هیئت مدیرة بانک ملی
اوکراین و ... ـ طی مصاحبهها و رفتوآمدهای
دیپلماتیک مرتباً از نزدیکی دیدگاههای خود با اتحادیة اروپا و همگرائیبا سیاستهای
کاخسفید داستان و قصه سر هم میکنند. اروپائیان و آمریکائیها نیز به هیچ عنوان این
«هماهنگیها» و همنشینیها را به زیر سئوال نمیبرند. خلاصه،
این «عملیات» به تدریج تبدیل به مهمترین «سند» وابستگی باند یانوکوویچ به
سیاستهای اتحادیة اروپا و کاخسفید شده. وابستگیای که طی دوران افتضاحات یانوکوویچ، غرب
سعی داشت با تکیه بر تبلیغات رسانهای آن را پنهان دارد و مسکو را مسئول تاراج باند
یانوکوویچ معرفی نماید. در عمل، یکی از
دلائل رنگپریدگی رهبران دولتهای آتلانتیست طی جشنهای «شاهنشاهی نرماندی» برباد
رفتن حاشیة امن تبلیغاتی اینان در اوکراین است.
از سوی دیگر، «همگرائیها» و رفاقتهای
پوروشنکو با آتلانتیسم، بر سیاستهای دولت
وی در اوکراین نیز سایهای سنگین فروخواهد انداخت. شرایط کشور اوکراین از چشم ناظران مستقل دور
نیست. به طور مثال، شبهجزیرة
فوقاستراتژیک کریمه برای همیشه از دست اوکراین خارج شده، و علیرغم ادعاهای پوروشنکو پیرامون بازپس
گرفتن این شبهجزیره، اظهاراتی که بیشتر
مصرف «خیابانی» دارد، در میانة سیاستهای
جهانی به هیچ عنوان دولتی را نمیبینیم که حاضر باشد جهت «بازپسگیری» کریمه پای
پیش گذارد و از مواضع رئیسجمهور «جدید» اوکراین حمایت رسمی و نظامی به عمل آورد.
از سوی دیگر، شاهد بودیم که در شرق
اوکراین، شبکة پروپاگاند آتلانتیسم مناطق
«روسزبان» کشف کرده بود، و در تبلیغات دوران یانوکوویچ همین مناطق بودند که
ظاهراً با حمایت از سیاستهای مسکو، دولت کییف
را بر ملت اوکراین «تحمیل» میکردند!
خلاصه، این مناطق مسئول مصائب
معرفی میشدند! ولی امروز این «مناطق» در چارچوب همان تبلیغات
بکلی از دسترس دولت کییف خارج شدهاند.
در نتیجه، ادعای اینکه آنچه در
اوکراین اتفاق میافتد با خواست روسیه ارتباط دارد، از این مرحله به بعد ادعائی پوچوباطل خواهد شد.
به این ترتیب، ابعاد فاجعة سیاسیای که برای آتلانتیسم در
اوکراین به وجود آمده تا حدودی روشن میشود.
امروز در اوکراین دولتی روی دست آتلانتیسم افتاده که مرتباً از وابستگی سیاستهایاش
به اتحادیة اروپا، کاخسفید، ناتو و پنتاگون و... در سطح بینالمللی داد سخن
میدهد، ولی خارج از هماهنگی با سیاستهای
اقتصادی مسکو نمیتواند برنامهای جهت بهبود شرایط اقتصادی، سیاسی و نظامی کشور روی میز بگذارد! این
دولت به اصطلاح طرفدار غرب، نه در میان
«انقلابیون میدان» از وجههای برخوردار است،
و نه قادر به حفظ اتحاد و تمامیتارضی
کشور خواهد بود. این دولت نهایت امر از منظر سیاسی راه دیگری جز
فروافتادن در چنبرة فاشیستها و ناسیونالیستها ندارد. گروههائی
که به دلیل فروپاشیهای ارضی و گسترش تجزیهطلبی در اوکراین تعدادشان روبه افزایش
گذارده. با توجه به گسترش فاشیسم در اوکراین، تنها
راه موجود از منظر مالی و اقتصادی برای دولت پوروشنکو همسوئی با منافع شبکة قطاعالطریقان
پساشوروی است که «اولیگارگ» خوانده میشوند!
به عبارت دیگر پوروشنکو ویراست
نوینی است از بوریس یلتسین! و با در نظر گرفتن شیوة حکومت اولیگارکها، میباید بپذیریم که موفقیت پوروشنکو، حتی در
شهر کییف نیز مشکل به نظر میرسد! در نتیجه طرفداری آتلانتیسم از چنین عجوزهای، قوزی خواهد بود بالای قوز دیگر شکستهای
آتلانتیسم در سوریه، مصر، ایران و ...
البته به طور خلاصه بگوئیم، دست غرب
در اوکراین به دلیل همجواری اینکشور با روسیه آنقدرها هم بسته نیست. پایتختهای آتلانتیست سعی خواهند داشت با بیرون
کشیدن کارت «امنیت منطقهای»، همکاری
مسکو را به طرحهای خود تا حد امکان جلب کنند.
بله، کارت «امنیت منطقهای» در این میانه تنها کارتی
است که در آستین غرب باقی مانده، و اینان
در مسیر تبلیغاتشان وانمود خواهند کرد که گسترش ناسیونالیسم دوآتشه در اوکراین به
منافع منطقهای روسیه صدمات جبرانناپذیر وارد خواهد آورد. ولی از آنجا که گشودن این مبحث در وبلاگ امروز
پیشبینی نشده فقط به صورت خلاصه بگوئیم، کارت ناسیونالیسم دوآتشه شمشیری است دولبه، که
استفاده از آن میتواند تأثیرات غیرقابل پیشبینی به همراه آورد. به عنوان مثال میتوان از گسترش بیثباتی به
درون اتحادیة اروپا سخن گفت. در اینصورت میباید دید آتلانتیسم تا کجا حاضر خواهد بود
فاشیسم و ناسیونالیسم را به اسب شاهوار نبردهای سیاسی خود تبدیل کند. حال از
اوکراین خارج میشویم و میرویم به سراغ حسن فوتبال که از قضای روزگار همین کارت
«امنیت منطقهای» را در لیفة تنباناش گذاشته و راهی ترکیه شده!
همچنانکه میدانیم رئیسجمهور منتخب بیت رهبری با گلهای از «مقامات» حکومت
جمکران به ترکیه سفر کرده. و خبرگزاریها نیز همچون دیگر مقاطع، هدف این سفر را «گسترش» روابط گزارش کردهاند! ولی
احدی از این «گسترش روابط» چیزی نمیداند،
جز اینکه شماری قولوقرارهای کاغذی جهت برقراری فلان و بهمان «رابطه» به
امضاء رسیده. در واقع، به ادعای خبرگزاریها، حسن فریدون 10 سند همکاری با ترکیه امضاء کرده؛ اسنادی که فینفسه تا آنجا که از عناوینشان
برمیآید آنقدرها از اهمیت برخوردار نیستند.
به یاد داریم که ترکیه از طریق معاهدة «نظامی ـ استراتژیک» سنتو، و تحت پوشش همکاریهای منطقهای، سالها پیش از استقرار حکومت اسلامی، تحت نظارت واشنگتن و لندن، ایران و پاکستان را به زنجیرة سازمان آتلانتیک
شمالی «متصل» کرده بود. و تا آنجا که میدانیم حکومت اسلامی، برخلاف ادعاهای پرطمطراق هیچگاه پیمان سنتو و
تبعات «امنیتی ـ نظامی» آن را به زیر سئوال نبرده. در نتیجه، خواهناخواه به این جمعبندی خواهیم رسید که تحت
عنوان «گسترش روابط»، حکومت اسلامی برای فعال
کردن هر چه بیشتر اهرمهای استعماری پیمان سنتو خیز برداشته.
اینکه پیمان «آمریکائی ـ انگلیسی» سنتو که طی دوران جنگسرد جهت مقابله با گسترش نفوذ
اتحاد شوروی در منطقه سر هم شده بود، در
شرایط فعلی چگونه خواهد توانست در راه دسترسی به اهداف مشترک «تهران ـ آنکارا» به
کار گرفته شود، جای بحث و گفتگو دارد. ولی ابراز تمایل به گسترش این روابط، که اینک از طریق عبدالله گل و حسن روحانی رسماً
عنوان شده، جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد
که رژیم ملایان در ایران از روز نخست زیرمجموعهای از همین پیمان سنتو بوده:
«[روحانی گفت:] نظرهای مشترکی میان ایران و ترکیه دربارة سوریه و مصر و همچنین دیگر
کشورهای منطقه وجود دارد.»
منبع: واحد مرکزی خبر، 19 خردادماه 1393
بد نیست حسن فوتبال در مورد «نظرهای مشترک» توضیح دهد! اینکه
دولت ترکیه علیرغم اعزام تروریست به سوریه،
میخواهد بشار اسد را به دادگاه
جنائی لاهه بفرستد و انتخابات مصر را به سخره گرفته شامل «نظرات مشترک» میشود؟! البته
در روند «گسترش روابط» کذا، ترکیه تمامی تلاش خود را به خرج داد تا مهرة ناهماهنگ
دستگاه حاکمیت یعنی اردوغان را با مهرة عروسکی و هماهنگ، یعنی عبدالله گل
«جایگزین» نماید. چرا که، اظهارات تند اردوغان و خصوصاً وزیر امورخارجهاش
داواتاوغلو پیرامون مسائل سوریه و مصر و حتی دولت جمکران آنقدر «لطیف و ظریف» بود
که چرکوکثافتاش حتی با آبوصابون «پیمان سنتو» هم شسته نمیشد. خلاصه، کار
بجائی کشید که اردوغان، رئیس قوة مجریه
دولت ترکیه در نشست مطبوعاتی روحانی حضور نداشت و جایش را به عبدالله گل، مقام
«غیرمسئول» و «تشریفاتی» سپرده بود!
با توجه به این شرایط مشکل میتوان در تبلیغاتی که دولتهای ایران و ترکیه پیرامون
این به اصطلاح «گسترش روابط» به راه انداختهاند،
خارج از تلاش آتلانتیسم جهت احیای فضای امنیتی در جنوب روسیه اهداف دیگری ببینیم.
نیاز آتلانتیسم به این فضای امنیتی به
احتمال زیاد بازتاب فروپاشیهائی است که در اوکراین پیش آمده. در
نتیجه، ترکیه و جمکران میباید جهت جبران خسارات ارباب
خلیجفارس را به دریای سیاه و مدیترانه وصل کنند:
«[روحانی گفت:] امروز در زمینة اتصال
خطوط ریلی دو کشور توافق نظر داشتیم تا این خطآهن را از مسیر بازرگان به یکدیگر و
در واقع خلیجفارس و دریای عمان را به دریای سیاه و مدیترانه متصل کنیم.»
همان منبع
بله در
شرایطی که «اوراسیا»، بزرگترین و پرجمعیتترین بازار جهان در قلب
آسیای مرکزی در حال شکلگیری است، دولت روحانی اگر ریگی به کفش ندارد، چرا بجای تلاش برای پیوستن به این اتحاد، میخواهد
به قول خودش خلیجفارس را به دریای سیاه و مدیترانه بچسباند؟ از منظر
استراتژیک گریز دولت جمکران از هماهنگی با بازار اوراسیا، تلاشی است مزبوحانه برای
رقابت با این بازار! ایران به عنوان یکی از مهمترین کشورهای
استراتژیک جهان از آبراههائی برخوردار است که جهت برقراری رابطه با مدیترانه از
ترکیه بینیاز میشود. چرا بجای چسبیدن به
دم ترکیه، گسترش ناوگان دریائی ایران مد نظر دولت
نیست؛ چرا گسترش بندرگاهها در خلیجفارس
و دریای خزر هیچگاه مطرح نمیشود؛ چرا
اتصال ایران به شبکة راهآهن فضای سابقاً شورائی که تمامی آسیای شمالی و اروپای
شرقی را پوشش میدهد در برنامة حسن فوتبال قرار نگرفته؛ چرا و
چرا و ... و به چه دلیل میباید حکومتی که
خود را «ضدآمریکائی» میخواند، ارتباطاش
را با جهان خارج در گرو ارتباط با دولتی قرار دهد که رسماً عضو سازمان آتلانتیک
شمالی و جیرهخوار یانکیهاست؟
در ثانی، خطوط راهآهن «ایران ـ ترکیه» دهههاست به
یکدیگر متصل شدهاند، به چه دلیل در شرایط بینالمللی فعلی دولت
روحانی به این فکر افتاده که خطوط کذا را باید «گسترش» داد؟ اینها فقط بخشی است از مجموعه سئوالاتی که با اظهارات
عجیب روحانی به ذهن مخاطب متبادر میشود.
البته جهت
دریافت وابستگیهای نظامی، امنیتی و سیاسی
حکومت اسلامی به استراتژیهای غرب نیازمند سفر روحانی به آنکارا نبودیم؛ از دههها
پیش این سیاست علنی شده بود، و برخلاف
ادعاهای همزمان رسانههای واشنگتن و تهران پیرامون «جنگ فیمابین»، حکومت اسلامی از منظر استراتژها «زیرمجموعهای»
متعلق به سازمان آتلانتیک شمالی تحلیل میشد.
و این صورتبندی هنوز تغییر نیافته.
ولی طی روزهای اخیر شرایطی ایجاد شده که «تعلق»
حکومت اسلامی به زیرمجموعة سازمان ناتو با صراحت بیشتری خود را به نمایش گذارده. امروز این امکان را داریم که نقش آتلانتیسم در
به قدرت رساندن استبداد ولایتفقیه در ایران را با وضوح بیشتری ببینیم.
اگر به
رخدادهای بالا ـ ایران و اوکراین ـ انتشار کتاب پرسروصدای رابرت گیتس، وزیر امور خارجة اسبق آمریکا را نیز بیافزائیم،
چشم انداز روشنتر میشود. رابرت گیتس کتابی به نام «وظیفه، خاطرات وزیری در جنگ» به زینت چاپ مزین کرده! و
همزمان با انتشار این کتاب بادمجان دورقابچینان در نیویورکتایمز، واشنگتنپست،
و ... به «بهبهوچهچه» برای این «خاطرات» نشستهاند. ولی مطالب
این کتاب تا آنجا که نویسندة این وبلاگ فرصت مطالعهاش را داشته، آنقدرها
که قلمبهمزدهای ینگهدنیا سروصدا به راه انداختهاند اهمیت ندارد. نخست
اینکه، آقای گیتس که همچون امثال احمدینژاد
و محسنرضائی «دکتر» تشریف دارند، علیرغم مدرک دکترا در زمینة «تحقیقات شوروی»، در
شرایطی که در ردههای بالای سازمان سیا جا خوش کرده بودند، سیاست گورباچف و «گلاسنوست» را که نهایت امر به
فروپاشی اتحاد شوروی منجر شد مسخره میکردند، و آن را تئأتر هیئت حاکمة بلشویک میخواندند! از سوی
دیگر، این قماش «کتابها» بیش از آنکه
راهی به شناخت مسائل بگشاید، ابزاری است
جهت بازتکرار و به ارزش گذاردن دوبارة تبلیغات رسمی آتلانتیسم:
«[...] وی
که دکترای خود را در تحقیقات اتحاد شوروی به دست آورده بود، نتوانست علائم سقوط بلشویسم را دریابد؛ گورباچف
برای او تقلبی بود و حوادث شوروی نیز بیارزش و بیمعنا [...]»
منبع: نیویورکر،
مورخ 3 ژوئن 2014
با این وجود، در سرمقالهای که روزنامة افراطگرای «والستریت
جورنال»، به قلم رابرت گیتس منتشر کرده، مواضع وی
به صراحت آشکار میشود. گیتس در واکنش به
«گستاخی» پوتین و مسائل اوکراین زبان به تهدید نظامی روسیه گشوده:
«[...] به سرمایهگزاری غرب در روسیه پایان دهید؛ روسیه باید از جی8 و هر گونه فورومی که به این
دولت مشروعیت میدهد اخراج شود؛ بودجة
نظامی آمریکا باید افزایش یابد [...] عقبنشینی آمریکا از اروپا باید متوقف شود؛
[...] اتحادیة اروپا باید به مولداوی،
اوکراین و گرجستان هر چه بیشتر نزدیک شود [...] پوتین میخواهد در برابر
تمایل کشورهای سابقاً شورائی جهت ایجاد رابطه با دیگران سد ایجاد کند[...]»
منبع: والاستریت جورنال، 25 مارس،
2014
به نظر میرسد «راهکارهای» آقای گیتس جهت «تنبیه» پوتین، تداوم همان «بیخبریهای» ایشان در دوران
گورباچف باشد. تا آنجا که ما دیدهایم، روسیه در راه ارتباط کشورهای سابقاً شورائی با
جهان انسداد ایجاد نمیکند. این آمریکاست
که میخواهد اوباش وابسته به واشنگتن را در این مناطق به قدرت برساند تا از طریق
ایجاد بحران و بیثباتی، روسیه را تهدید کند و هزینة نگهداری این اوباش را
نیز از مسکو بگیرد. این است واقعیت
استراتژیهای آتلانتیسم در مناطق سابقاً شورائی. ولی
برای آقای گیتس خبر بسیار بدی آوردهایم،
دوران این نوع سیاستگزاری به سر آمده. و آنچه در اوکراین رخ داد، همانطور که رابرت گیتس نیز در مقالهاش نوشته
فقط آغاز کار است. ولی اگر ایشان آغاز
کار را درست دیدهاند، پایان کار آن نیست
که خوشبینانه تصور کردهاند. مشکلات
استراتژیکی که آمریکا به دلیل بازگشت قدرتمندانة روسیه به فضای بینالمللی با آن
روبرو شده، پاسخی سوای آن میطلبد که به مخیلة امثال رابرت
گیتس خطور میکند:
«[...] هیچکس خواهان یک جنگ سرد دیگر نیست.[...]»
همان منبع
بله هیچکس جنگ سرد نمیخواهد. در این میانه،
محافلی خواهان بازگشت نوعی جنگ سرد
هستند، که از راهکارهایشان رایحة تعفن جنگطلبی به مشام
میرسد و به افرادی نظیر رابرت گیتس میدان میدهند! اگر آمریکا واقعاً خواهان بازگشت به جنگسرد
نیست، به چه دلیل امروز شاهد حضور حسن روحانی در ترکیه
هستیم؟ نزدیک شدن تهران به آنکارا که
مسلماً با صلاحدید و راهبری آتلانتیسم آغاز شده، در
چارچوب رد نظریة تجدید جنگسرد میباید فرضاً به چه پدیدههائی منتهی شود، به
همکاریهای منطقهای و تجارت و دادوستد،
یا زمینهسازی جهت بحرانآفرینی در مرزهای جنوبی روسیه؟!
در آسیای جنوب غربی نیز محفل آقای گیتس،
با پیش انداختن روابط «پیمان سنتو» گویا هوس بازگشت به دوران جنگ سرد کرده
باشد. نزدیک شدن دولت روحانی به اعضای سازمان ناتو در
ترکیه، فقط و فقط به این معناست که رابطة
جمکران با پایتختهای غرب هر چه بیشتر علنی خواهد شد. ولی در چنین چشماندازی مشکل میتوان اهداف
پایهای واشنگتن را که در حمایت از اسلامگرائی، اوباشپروری،
سرکوب گستردة آزادیبیان، فرار
مغزها و چپاول روزافزون ثروتهای ملی خلاصه شده، عملی کرد. نگرانی محافل آمریکائی از مسائل اوکراین، نه تنها در ایران به افتتاح دکان دلواپسان
منجر شده، که علیرغم مواضع آتلانتیست
ترکیه، دولت «ضدامپریالیست» روحانی را
نیز به آغوش «پیمان سنتو» انداخته.