در فرصت امروز بررسی شتابزدهای از استراتژیهای منطقهای خواهیم داشت. و در سایة این بررسی که به دلیل نبود دادههای
عینی آنقدرها هم دقیق و به دور از خطا نخواهد بود، میپردازیم به گسترش بساط مبهم «فتنه»
و «فتنهگران»، در مقام پیامد تحولات بینالمللی
در کشورمان. این بساط که از قضای روزگار
با مذاکرات هستهای در ماه دسامبر گذشته تقارن زمانی یافت، در آستانة مشخص شدن تاریخ مذاکرات 15 ژانویة
2015، بار دیگر از سوی هیئت حاکمة حکومت اسلامی، اعم از
اصولگرا و اصلاحطلب دوباره در بوق افتاده،
و به استنباط ما تجزیة و تحلیل آن جهت درک بهتر از مسائل داخلی ایران از
اهمیت فراوان برخوردار است. پس نخست بپردازیم به استراتژیهای منطقهای و
خصوصاً ابهاماتی که چشمانداز منطقه را طی چند هفتة گذشته در سیلابی از شکوتردیدها
غرقه کرده.
پر واضح است، در وضعیتی که پیش آمده
بررسی مسائل استراتژیک منطقه را نمیتوان به دور از «سرنوشت» تشکیلات داعش مطرح
کرد. در نخستین تحلیلها از پدیدة داعش گفته بودیم
که الهامات آمریکائی در قلب این جریان
تروریستی کاملاً مشهود است، و نتیجتاً «مبارزة» آمریکا با داعش بیشتر به یک
شوخی بیمزه میماند تا استراتژی. خلاصه بگوئیم،
بساط افغانستان و هنگهای عرب و طالبان اینبار در مناطقی از عراق و سوریه
«تکرار» شده. از اینرو به احتمال زیاد نیز
«نتایج» مشابه ـ بیتصمیمیهای روزافزون
ایالاتمتحد، تلاش مسکو جهت بهرهبرداری
از آشفتگی اردوگاه آتلانتیسم، رشد شیوههای
حذف مخالفان از طریق حملات تروریستی،
گسترش ناامنی اجتماعی، و ... ـ در این مناطق به دست خواهد آمد! نتایجی که مسلماً آب به دهان عراقی و سوری نمیاندازد،
هر چند کیسة بعضیها را اینسوی و آنسوی جهان پر زر
کند.
از همه جالبتر اینکه، «اتحاد مقدس»
دولتهای منطقه علیه داعش به تدریج رنگ میبازد، و نه
تنها شاهد خروج اردن هاشمی از این به اصطلاح «ائتلاف» هستیم، که نمایندگان مجلس عراق نیز رسماً ایالاتمتحد
را به حمایت لوژیستیک و تسلیحاتی از داعش متهم کردهاند:
«اعضای پارلمان عراق و نمایندگان مقامات مناطق محلی که در آنجا عملیات نظامی
علیه شبه نظامیان سازمان "داعش" انجام می شود، اعلام
کردند که نیروی هوائی ایالات متحده نه برای اولین بار سلاح و مواد غذائی را به شبه
نظامیان احاطه شده میرساند.»
منبع: صدای روسیه، 31 دسامبر 2014
باید اذعان کرد که تحلیل پدیدة داعش روزبهروز مشکلتر میشود، و چهرة
این تشکیلات هر چه بیشتر در ابهام فرو میرود.
و این «ابهام» فقط میتواند به
دلیل تعدد مراکز حامی «داعش» به وجود آید؛ خلاصة کلام، استراتژیهای متفاوت و گاه متخالف هر کدام سعی
دارند با حمایتهای مقطعی از این تشکل تروریستی موضع «رقبا» را تضعیف کنند. همانطور که بالاتر نیز عنوان کردیم، در
مورد داعش نیز دقیقاً همان بساطی به راه افتاده که پیرامون سرنوشت القاعده و
طالبان افغانی شاهد بودیم. و تذبذب دولت جمکران پیرامون همکاری و یا عدم
همکاری با آمریکا در راه «مبارزه با داعش» فقط قسمت نمایان کوه یخ است!
با این وجود تا آنجا که به سوریه مربوط میشود، طی هفتة گذشته شاهد تلاش روسیه جهت کشاندن
مذاکرات صلح به مسکو بودیم. تلاشی که از سوی آندسته مخالفان بشار اسد که با
حمایت آمریکا خواستار استقرار حکومت اسلامی از نوع «جمکرانی» در دمشق هستند به
شدت مورد حمله قرار گرفت! با اینهمه رسانههای
غرب، جهت حفظ توپ سیاسی در زمین بازی
آمریکا همچنان تلاش میکنند «مذاکرات صلح» را به سرنگونی دولت کنونی سوریه منوط
نمایند، و راه را برای ورود مهرههای واشنگتن
باز نگاه دارند. از اینرو «برخی» مخالفان با تکیه بر «مذاکرات
ژنو» حاضر به بررسی دعوت روسیه جهت انجام مذاکرات مسکو نیز شدهاند:
«اتحاد [مخالفان] شرکت در این مذاکرات را رد نکرده، با این وجود تأکید میکند که هر گونه مذاکرهای
میباید بر پایة آنچه زیرساخت ژنو خوانده میشود بنا گردد؛ تغییر ساختار سیاسی به سوی دمکراسی از طریق
شکلگیری یک دولت موقت با قدرت کامل اجرائی!»
منبع: ای. بی. سی. نیوز، 2
ژانویة 2015
سطور فوق به صراحت اهداف واقعی ایالاتمتحد را در سوریه نشان میدهد؛ برنامهریزی جهت جایگزین کردن دولت بشار اسد و
قرار دادن ارتش، نیروهای انتظامی و نظامی
در خدمت دستگاه اسلامگرائی! در واقع، خواستهای به اصطلاح «مخالفان» بشار اسد، از آنچه
آمریکا به عنوان دمکراسی در سوریه «درک» میکند،
چیزی نیست جز عکسبرگردان دولت موقت
شیخمهدی بازرگان و حکومت اوباش و اراذل روحالله خمینی. و دلیل
نیز روشن است. بنبست سیاسی که در سوریه توسط اسلامگرائی ایجاد
شده، مخالفت کورکورانه با دولت لائیک سوریه را عملاً
به نوعی «آزادیخواهی» تبدیل کرده! روندی که بسیار خطرناک و ضددمکراتیک است.
حداقل تجربة «انقلاب اسلامی» در ایران به صراحت نشان داد، مخالفت
با دیکتاتور به هیچ عنوان به معنای مخالفت با دیکتاتوری نیست. در نتیجه، روند «پیشنهادی»
ایالاتمتحد و آخوندهای سوری نیز فینفسه ارتباطی با دمکراسی و رعایت مفاد اعلامیة
حقوق بشر نخواهد داشت. آمریکا اینک که در
سوریه، برخلاف نمونههای مصر، لیبی و تونس نمیتواند با موج خیابانی و تحرکات
اوباش و هیاهوی به اصطلاح «مردم» زیر پای دولت را بکشد، و تحت عنوان «خواست عمومی» به کودتاهای اسلامی حقانیت
بخشد، میخواهد در سوریه همان کثافتکاریای را به راه
بیاندازد که روز 22 بهمن 57 در ایران انجام داد: به قدرت رساندن یک کودتا به نفع اسلامگرائی، آنهم با توافق ضمنی اتحاد شوروی!
با این تفاوت که روسیة امروز دیگر اتحادشوروی دوران جنگ سرد نیست، و قبول
این نوع «خواستهها» از سوی کرملین میتواند در میانمدت به فروپاشی منافع کلان روسیه
منجر شود. در نتیجه،
مسکو تلاش دارد تا در برابر این «خواست» مقاومت کرده، زیربنائی
در سوریه پایهریزی نماید که حاکمیت «اسلام سیاسی» را منتفی کند. ولی در
اینکه کدام یک از ایندو خط استراتژیک ـ اسلامگرا
یا لائیک ـ سرنوشت ملت سوریه را رقم خواهد
زد نمیباید شتاب به خرج داد، هر چند ظواهر نشان میدهد که آمریکا در این
میانه موفقیت چشمگیری نخواهد داشت. و جهت بررسی عدم موفقیت آتی آمریکا میباید
نگاهی به گذشتة نه چندان دور بیاندازیم.
آن روزها که جرج والکر بوش به عراق لشکر کشید، تحلیلها از عمل غیرقانونی و ضدانسانی هیئت
حاکمة آمریکا فراوان بود. هر تحلیلگری
با این بساط به نوعی برخورد کرد، ولی
امروز در یک مورد مشخص میتوان توافق نظر داشت.
عراق در طرحهای بوش نهایت امر میبایست به آتشفشانی سیاسی و استراتژیک جهت
ایجاد بیثباتی و عدم امنیت در کل منطقه تبدیل میشد. صورتبندیای که عملاً ناموفق از آب درآمد. شکست در جنگ 33 روزه، دولت بوش را در کشاندن بحران عراق به لبنان با
شکست روبرو کرد؛ کشاندن جنگ به ایران به دلیل مخالفت تند و نظامی روسیه
متوقف ماند؛ اردن از
صحنة تنشزائی کنار اوفتاد؛ و ... و اینک
میبینم که آمریکا جهت ادامة سیاستهای خود قصد دارد دولت دست نشاندة عراق را نیز
وجهالمصالحة سیاستهای منطقهایاش در سوریه کند!
به عبارت سادهتر، آغاز حضور پدیدة
داعش در منطقه، در عمل سرنوشت دخالت نظامی جرج والکر بوش و جنگ
استعماری عراق را نیز در گرو موفقیت آمریکا در بحرانزائی در کشور سوریه قرار داده!
و
از آنجا که بازیگران منطقهای یک به یک از ائتلاف آمریکائی علیه داعش بیرون میروند، و کردهای عراق که در تبلیغات رسانهای گویا
قرار بود حامیان مبارزات «دمکراتیک» منطقهای باشند، عملاً
جبهههای درگیری را «خالی» گذاردهاند، میتوان نتیجه گرفت که به طور کلی سیاست
خاورمیانهای آمریکا از دوران جنگ عراق تا به امروز به بنبست رسیده. «ائتلاف ضدداعش» نهایت امر تبدیل به جوک
شده، و بنبستی که این ائتلاف ایجاد
کرده، به صراحت میتواند عراق را نیز به دنبال سوریه
از نظارت آمریکا بکلی خارج کند.
و به استنباط ما، در شرایط فعلی همین
«معضل» است، که فکر و ذکر آمریکا را به
خود مشغول داشته، نه مسئلة داعش. و باز
هم به استنباط ما، آمریکا با این معضل به سه گونة متفاوت میتواند
برخورد کند. راه نخست واگذاری اجباری
دولت و ساختارهای نظامی و امنیتی عراق به «رقبا»، و خروج «فرارگونه» از اینکشور است. راه حلی که تتمة اعتبار آمریکا را، خصوصاً پس از تحمل سالها و سالها لعن و نفرین
ملتها، حداقل در منطقه از میان خواهد برد.
راه دوم نیز روشن و مشخص است؛ تقویت حضور نظامی آمریکا در عراق و درگیر شدن
هر چه بیشتر در میدان جنگ! ولی از
آنجا که ظاهراً دولت اوباما هر دو راه مذکور را بیراهههائی به ترکستان تحلیل کرده،
گویا
تلاش دارد تا راه سومی به روی خود بگشاید: به راه
انداختن دوبارة «جنبشسبز» و برپائی «بهار عرب» از نوع جمکرانی در ایران!
این است دلیل بیرون کشیده شدن دوبارة پروندة اوباش سردمدار جنبشسبز! اینکه
سخنرانی پیش از خطبه و خطبههای نماز جمعة روز 2 ژانویه سالجاری تماماً به
چندوچون پروندة میرحسین موسوی و کروبی و طرفدارانشان «اختصاص» مییابد مسلماً
تلاشی است از جانب عوامل آمریکا در ایران جهت به ارزش گذاردن این «تحفهها.» اهداف اعلام شده از سوی موسوی و کروبی روشن بود:
بازگشت به دوران نورانی «امام»، دفاع از حاکمیت ملا بر ملت، اجرای بدون تنازل قانون اساسی ولایتفقیه، و ...
و خلاصه بگوئیم، تلاش جهت تحکیم هر
چه بیشتر رژیمی که منبع نفرت عمومی بوده و هست. پیشکشیدن
این مطالبات انسانستیز به عنوان «آزادیخواهی» فقط میتواند مرغ پخته را به
دمکراتیک بودن جنبشسبز متقاعد کند. خصوصاً که حضرات سردمداران این جریان استعماری، خود سالها و سالها رسماً در مقامهای بالای
کشوری از اجرای همین قانون اساسی «عزیز و مطلوب» ممانعت به عمل میآوردهاند! پس باید پرسید دلیل تغییر موضع سرکردگان جنبش
کذا چه بوده؟!
دلائل بحرانسازی جنبشسبز در گذشته هر چه بوده امروز آنقدرها از اهمیت برخوردار
نیست، چرا که نقش موهن این تشکیلات در
خدمت سیاستگزاریهای آتلانتیسم امروز تغییر کرده. آمریکا علیالخصوص، و آتلانتیسم به طور اعم جهت حفظ «فتوحات» منطقهای
واشنگتن به ایجاد پشت جبهة اسلامگرائی در ایران نیازمند شدهاند؛ این است
دلیل بیرون کشیدن پروندة این حضرات. موجودیت و توان «پشتجبهه» در منطقه، به دلیل
مسائلی که بالاتر عنوان کردیم، در گرو فعال کردن دوبارة جنبشسبز و لاتولوتهای
طرفدار موسوی و کروبی در ایران است. آتلانتیسم بر اساس محاسبات «غیرقابل توجیه» قصد
دارد با احیاء بساط جنبشسبز جانی تازه در جسد پوسیدة اسلام سیاسی بدمد؛ راههای بهرهکشی از پیشفرضهای عوامالناس
را تداوم دهد؛ جبههبندیهای مطلوباش را در کنارههای جنوبی
دریای خزر فراهم آورد؛ و خلاصه لاتبازی و اسلامباوری را تا آنجا که
امکان دارد تقویت نماید. و سخنرانیهای اوباش در نمازهای جمعه، دقیقاً در
چارچوب همین سیاست آمریکا تنظیم شده. روند کار این است که سخنرانان نماز جمعه از
موسوی و کروبی «بدگوئی» کنند و با الصاق برچسب «مخالف» بر پیشانی این عوامل شناخته
شدة استعمار غرب، مخالفان حکومت را به سوی اینان «هدایت» نمایند. در
واقع نکوهش سردمداران کودتای سبز از تریبونهای حکومتی نوعی «بازاریابی» است برای
این حضرات. و اظهارات آخوند تقوی پیش از
خطبههای نماز جمعه فقط یک نمونه از این بازاریابی است:
«[...] بسیاری از فتنهها یک سرشان در خارج
از کشور و یک سرشان در داخل کشور است، فعال شدن عناصر قدرتطلب، اردوکشی
خیابانی و آتش زدن و حمله به مراکز نظامی و تجاری از جمله عواملی هستند که در فتنهها
دست به دست هم میدهند تا فتنه شکل گیرد.»
منبع: فارس، مورخ 12 دیماه 1393
حجتالاسلام «تقوی» بدون اینکه بدانند،
به «انقلاب اسلامی» اشاره میکنند؛ چرا که،
طی این به اصطلاح «انقلاب» نیز دقیقاً همین روشها گام به گام اعمال شد، با شعارهای عوامپسندانه:
«در
فتنه از شعارهای مورد قبول همگان استفاده میکنند[...].»
همان منبع
بدنیست از آخوند تقوی بپرسیم کدام پدرسوختهای بود که خواستار «جمهوری اسلامی»
شده بود و برطبل «یدواحده»، و «همه با هم» و غیره میکوفت تا «همگان» را
بسیج کند؟ و برای بسیج «همگان» چه شعاری
بهتر و «زیباتر» از اسلام! دینی که توسط دینفروشان دربار پهلوی حسابی
«ایدهآلیزه» و دستمالی شده بود و در زرورق ضدکمونیستی سر هر کوچه توسط امرای
کودتاچی ارتش شاهنشاهی به فروش میرسید؟ بله،
حجتالاسلام حق دارند، برای
فرستادن ملتها به ته چاه همیشه جریانات متعددی دست به دست هم میدهند. جریاناتی از قبیل حزب توده، مجاهدین خلق،
فدائیان خلق، جبههملی، دانشگاهیان، روحانیت
به اصطلاح «آگاه و مبارز»، و ... و خصوصاً
ساواکیها، و کودتاچیهای ارتش و شهربانی که با لباس مبدل، دست در دست عوامل ایرانینما و نوکران اجنبی از
قبیل بنیصدر، یزدی، قطبزاده
و ... وارد میدان میشوند! ولی بهتر است حجتالاسلام کذا برای فروش موسوی
و کروبی، به این ترتیب «فتنه» را مورد تهاجم قرار ندهند، چرا که، این روند بند انقلابشان را هم به آب خواهد داد!
بالاخره نمیشود در برابر یک پدیدة واحد دو برخورد «متخالف» اتخاذ کرد. اگر لاتبازی
در دوران پهلوی دوم و شاپور بختیار «درست» بوده، امروز
هم همین لاتبازی باید «درست» باشد. مگر
اینکه، آب زیر پوست حجتالاسلام رفته و
نمیخواهد به هیچ عنوان صیغههای ترگلورگل و قصر و خانة مصادرهای و بنز ضدگلوله
و غیره را که از راه «انقلاب» به کف آورده از دست بدهد. به همین دلیل دیگر این «روشها» را نمیپسندد؛ اینها
شده «فتنه!» شاید هم حجتالاسلام میداند که این تهاجمات
رسانهای به نفع موسوی و کروبی تمام میشود و از این طریق دارد برای آیندة تولههایاش
سرمایهگزاری میکند. تولههائی که طرفدار «فتنه» هستند و قرار است در
دولت آیندة میرحسین موسوی پناهگاه امنی داشته باشند! در هر حال، مهم
نیست «تقوی» چه میخواهد، آنچه اهمیت دارد این است که اظهارات وی در مورد
جنبش سبز، در واقع
آشوبسازیهای دوران شاه را بر ملا میکند:
«فتنهگران
همواره سراغ ناراضیها میروند و طوری صحبت میکنند که آنها را به سوی خود بکشانند، فتنهگران
همیشه قدرتطلبان را ابزار خود قرار میدهند.»
همان منبع
کی بود که میگفت، «ما میخواهیم
ارتشی آقای خودش باشد!» حالا حتماً لاتهائی
که به اسم ارتش حکومت اسلامی اینور و آنور سرک کشیده، در سوریه
و عراق به اسم اسلام دست به آدمکشی و توطئه و خوشخدمتی برای آمریکائیها میزنند، «آقای خودشان» شدهاند. با این وجود،
بررسی «آناتومی» غائلة انقلاب اسلامی که اینک از زبان آخوندهای تبلیغاتچی
به گوش میرسد، به قولی «برای فاطی تنبان نخواهد شد»، پس فاطی
بیتنبان را در آغوش آخوند تقوی رها کنیم،
و این اصل اساسی را به یاد داشته
باشیم که سخن گفتن از بحرانی که حکومت اسلامی پیش روی دارد، بدون بررسی بنبستی که شکست کودتای سبز در
برابر این حکومت ایجاد کرده، امکانپذیر
نیست.
چه بهتر که
ببینیم حکومت اسلامی و بلندگوهای زنگزدة ولایتفقیه با توسل به چه ابزاری سعی دارند
برای محاکمه و یا عدم محاکمة سردمداران جنبشسبز توجیهات سیاسی تأمین کنند. نخست به
قوة قضائیه حکومت اسلامی بپردازیم که، اعلام داشته مسئلة «حصر فتنهگران» تصمیم «شورای
امنیت ملی» است، به تأئید خامنهای رسیده و به این قوه ارتباطی ندارد! باید بگوئیم
که تصمیم این به اصطلاح «شورا» به هیچ عنوان وجاهت «حقوقی» ندارد. از یکسو،
اعضای این شورا برگزیدگان ملت
نیستند، و از سوی دیگر، این رئیس قوه مجریه است که ریاست «شورا» را
منصوب میکند و خود اوست که مسیر و خط سیاسی این شورا را مشخص خواهد کرد. در
نتیجه، از منظر حقوقی و مقررات، و برخلاف اظهارات ضدونقیض حسن روحانی، مسئولیت
ادامة «حصر» موسوی و کروبی مستقیماً بر عهدة شخص رئیسجمهور است، که میکوشد خود را پشت سر رهبری پنهان کند که
سکوت کرده!
ولی سئوال این است که، مشکل حکومت
اسلامی پیرامون محاکمة این افراد از چه قماشی میتواند باشد؟ چرا اینهمه هول و هراس در دل اینان
اوفتاده؟ اگر خطامام و سبزها صرفاً
«فتنهگر» بودهاند چرا حکومتی که هزاران ایرانی را به جرمهای واقعی و یا ساختگی
به دار آویخته از اعدام چند نفر اینهمه وحشتزده شده؟ مگر کشتن آیتالله شریعتمداری، مرجع
تقلید شیعیان در زندانهای «امام» خمینی، از اعدام یک استادیار دانشگاه سابقاً
«ملی»، به نام میرحسین موسوی خیلی راحتتر
بوده؟ آن جنایت به سادگی عملی شد، چرا اینان از اعدام موسوی میترسند؟
باید بپذیریم که «این توبمیری از آن توبمیریها نیست»؛ دست عمال حکومت اسلامی، از علی خامنهای گرفته تا شخص احمدینژاد و لاتولوتهای
سپاه و سازمان اطلاعات به آشوبهای کودتای سبز آغشته است. اینان
خود تحت نظارت اجنبی برنامة «تاجگذاری» موسوی را سازماندهی کرده بودند، و اگر
امروز از محاکمة وی وحشت دارند به این دلیل است که امکان علنی شدن نقش خودشان در
کودتائی وجود دارد که به شیوههای ابتدائی و از زبان الکن نانخورهای داخلی و
خارجیشان سالهاست از آن «برائت» طلبیدهاند!
اینان میترسند که در این محاکمهها
مشخص شود، به چه دلیل علی خامنهای یک
هفته وقت گذاشت تا رسماً تظاهرات ضدحکومتی سبزها را «محکوم» کند؛ میترسند
که شاید روشن شود، به چه دلیل همچون دوران «انقلاب اسلامی» گروههای
سازمان یافته به سربازخانهها و بانکها حملهور میشدند و پلیس مفتخور و دریوزة
حکومت اسلامی در برابر اینان عکسالعمل نشان
نمیداد؛ میترسند معلوم شود که نقش «سر»
سایمون گاس، سفیر انگلستان که بدون تقدیم
استوارنامه ماهها در سفارت انگلستان جا خوش کرده بود در این «بساط» روشن شود؛ و ... و در کمال تأسف این نکات تاریک در مورد جنبشسبز
بسیار زیاد است. ولی نظام قضائی حکومت اسلامی از این مسائل نگران
نیست؛ دادگاههای «انقلابی» میخواهند
مطمئن شوند که برای موسوی و کروبی تبلیغات گسترده صورت گیرد.
به همین دلیل است که رئیس قوة قضائیة ولایتفقیه، یکی از اعضای قبیلة لاریجانی، دست به
تهدید موسوی و کروبی زده، و بر خلاف
واقعیات سیاسی و تمایلات حکومت ولایتفقیه «ادعا» میکند که، قوة قضائیه امکان بازاریابی برای دکان جنبشسبز
را فراهم نخواهد آورد! اظهارات لاریجانی در
واقع تمایل اصلی حکومت اسلامی را نشان میدهد؛
البته به صورت واژگونه! چرا
که محاکمة رهبران جنبش کذا فقط به معنای تداوم محاکمات طرفدارانشان خواهد بود. و شاهد بودیم که در جریان محاکمة طرفداران این
جنبش استعماری از قماش بهزاد نبوی، تاجزاده،
جلائیپور، و ... و دیگر شرکاء از زبان آنها جز تکرار
مطالبات آخوند ـ اسلامی کردن دانشگاه، به ارزش
گذاشتن زندانبان، حمایت از آرمانهای
«بلند» امام و ... ـ چیزی به گوش ملت نرسید. در نتیجه،
تهدید موسوی و کروبی از سوی صادق لاریجانی، فقط یک واژگوننمائی میتواند باشد:
«[...]
دادگاه جای درددل کردن و سخنپراکنی و تحریک عواطف مردم نخواهد بود و این افراد در
دادگاه باید از خود و عملکردشان دفاع کنند و پرونده این افراد نیز به اندازه کافی
مملو از موارد اتهامی است[...]»
منبع: رادیوفردا،
31 دسامبر 2013
بله، لاریجانی مفلوک به استغاثه
افتاده تا برای «تحفههای سبز» دادگاه تشکیل شود و به اینان فرصت دهد تا تبلیغات
احمقانة حکومت ولایتفقیه، و حقانیتهای
انقلاب اسلامی را اینبار از تریبون قوة قضائیة حکومت اسلامی، به
عنوان «مخالف» به گوش «امت» برسانند! عاملان
چپاول و آدمکشانی که طی جریان جنبشسبز، با تکیه بر خوشخیالی و زودباوریهای خلقالناس، یکشبه تبدیل شدند به «سمبلهای» آزادیخواهی
ایران معاصر، اینک نیازمند تریبون هستند. تریبونی که قرار شده قبیلة لاریجانی و بیترهبری
با کمک جرج سورس، ارباب و صاحباختیار
ملاممد خاتمی در اختیارشان قرار دهند.
خلاصه بگوئیم، اگر «برنامة» جنبشسبز در آغاز بحران سال 1388
روشن بود، و موسوی و کروبی میبایست با هیاهوی خیابانی
مبانی حکومت اسلامی را بار دیگر از طریق «تأئید گستردة مردمی» به کرسی
بنشانند، و نوعی «رفراندوم ثانویه» برای
حکومت ولایتفقیه ترتیب بدهند، همین
برنامه دوباره در دستورکار اربابانشان قرار گرفته. دیروز
قرار بود جنبشسبز پشت جبهة آتلانتیسم برای آغاز توطئة «بهارعرب» را تحکیم
کرده، شبکة «انقلابسازها» را با الهامبخشی
تودهها از «رفراندوم» حکومت اسلامی در ایران در دیگر مناطق ـ سواحل مدیترانه
ـ تشویق کند، و امروز
که بهارعرب در احتضار اوفتاده، جهت حفظ
تتمة آبروی آتلانتیسم، میخواهند برای سبزها
«دادگاه» تشکیل دهند!
ولی به استنباط ما طی همان سال 1388 نیز آتلانتیسم گزینة شکست برنامة سبز را
پیشبینی کرده بود. روی کاغذ باطلههای اینان اگر سبزها موفق نمیشدند
برای حکومت اسلامی «وجهة ملی» و آبروی دوباره کسب کنند، دستهای
خردمند آتلانتیسم میتوانست با تکیه بر آشوبهای شهری، یک «السیسی»
جمکرانی از سوراخ بیرون کشیده، برای حفظ «ارکان
نظام» با یک کودتای نظامی دوآتشه خلقالله را حداقل برای دو یا سه دهة دیگر سرکوب
نماید! ولی دیدیم که اینجا را هم کور خوانده بودند. دیدیم که احمدینژاد، دیکتاتور «خونریز»، با السیسی
مصری خیلی تفاوت داشت. بله، در مرزهای روسیه نمیتوان السیسی مصری از لیفة تنبان بیرون کشید. و اینچنین بود که السیسی جمکران هنوز از گرد
راه نرسیده، با سیل دشنام خلقالله روبرو شده، پشم و پیلیاش ریخت! خلاصه در
سال 1388، آتلانتیسم یک آش تاپالة مفصل برای
ملت ایران سر بار گذاشته بود، که خودش
مجبور شد هر شب چند قاشق از آن نوشجان کند و اینک میخواهد همان آش لذیذ را به
عنوان آش «السبزی» به خورد خلقالله بدهد.
اینبار نیز در آستانة انتخابات «مجلسک» مسخرة حکومت اسلامی، و در شرایطی که وزارت امور خارجة روسیه امضای
توافقنامة نهائی هستهای با گروه 5+1 را در ماه ژوئن آتی «حتمی» میداند، آتلانتیسم دوباره پای در همان برنامههای
«خردجالسازی» گذارده. از یکسو، با باد
انداختن در بادبان سبزها برای انتخابات مجلسک ریشوپشم و چادر دست به تبلیغات
زده، و از سوی دیگر تلاش دارد با هیاهوی
«جنبشسبز» بهانة کافی جهت توقف مذاکرات هستهای فراهم آورد.
در پایان بگوئیم که سقوط و بیاعتباری جنبشسبز پیامد مسائلی است که شبکة
خبرسازی آتلانتیست اصولاً تمایلی به مطرح کردنشان ندارد. جنبشسبز
که طرحی آتلانتیست به شمار میرود، به این دلیل پای در فروپاشی گذارد که، فضای
«اتمیزة» شیخوشاه دیگر کارساز نبود. فضای «اتمیزهای» که با تکیه بر آن طی یکصدسال گذشته
فاشیسم را بر ملت ایران حاکم نگاه داشتهاند.
فضائی که در شرایط فعلی دیگر نمیتواند
درد بیدرمان سرمایهداری آنگلوساکسون را علاج کند. در سایة تحولات نوین منطقهای، هم شیخ
هوچی به بنبست رسیده، و هم شاه کودتاچی
بیاعتبار شده. و بازی با مهرههای باطلشدة
شبکة «شیخوشاه» دردی از آلام آتلانتیسم درمان نخواهد کرد. دلیل
هم از روز روشن تر است؛ فعال شدن روسیه، هند و
چین، امکانات آتلانتیسم را به شدت کاهش
داده.
فشار شدید سیاستهای نوین روسیه، چین
و هند به دو مسئلة بسیار مهم در ایران دامن زده. نخست
عوامل و مهرههای شبکة بیآبروی شیخوشاه را ـ این شبکه
کل رژیمهای سیاسی ایران از کودتای میرپنج تا همامروز را شامل میشود ـ رسوا کرده. و در گام بعد معضل اساسی واشنگتن را در ایران علنی نموده. معضلی که نشان میدهد دست و چنتة آتلانتیسم برای
شکل دادن به یک جریان معتبر سیاسی در ایران عملاً «خالی» است. بر
خلاف سدة گذشته، آتلانتیسم با دستمالی کردن مهرههای سوختهاش دیگر
نمیتواند درد خود را در منطقة خاورمیانه و خصوصاً در کشور ایران درمان کند.
خلاصه بگوئیم، ایران در شرایط مصر
قرار ندارد که یک کودتاچی را با یک خروار ادعا جهت حفظ «سعادت مردم» سر کار
بیاورند، و چند ماه بعد کودتاچی کذا سر از حرمسرای شیخهای
امارات به در آورد. بله، دوران
سختی برای آتلانتیسم در ایران آغاز شده،
دورانی که برای نخستین بار، طی
یکصدوپنجاه سال گذشته سختیها و ناکامیهایاش برای آتلانتیسم به مراتب بیش از
ملت ایران خواهد بود.