۸/۱۸/۱۳۹۶

کیهان و کوزه‌دار!




جنگ محفلی در قلب هیئت‌حاکمة ایالات‌متحد که با شایعة «خیانت» گروه ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری ـ  همراهی‌اش با منافع روسیه ـ آغاز شد و به تدریج صورت برخورد حقوقی به خود گرفت،  با جنایات دیگری توأم شده که در قالب عملیات تروریستی ملت آمریکا را هدف قرار داده.   طراحان این عملیات جنایتکارانه،  هر از گاه با توسل به ابزار متفاوت،  گروهی از شهروندان از همه‌جابی‌خبر را قتل‌عام می‌کنند.   در راستای این «حوادث» که مسببین اصلی آن به هیچ عنوان از سایة ابهام خارج نخواهند شد،  امنیت اجتماعی، فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی و میعادهای ورزشی عملاً گروگان محافل حاکم شده‌اند.   چندی پیش شاهد وحشیگری‌ای در نیویورک بودیم که به حساب یک ازبک مقیم ایالات‌متحد نوشته شد.   طی این عملیات،  ایشان که گویا عضو فعال دولت اسلامی «شام و عراق» هم بوده‌اند چندین دوچرخه‌سوار را قتل‌عام فرمودند.   بعد نوبت رسید به یک ناراضی نیروی هوائی که در کلیسای دهکده‌ای از ایالت تکزاس خلق‌الله را به گلوله ببندد!  در اینکه در داخل مرزهای ایالات‌متحد تا کی این جنگ «نیابتی» محافل ادامه دارد،  مسلماً جای بحث فراوان است.  ولی نمی‌باید فراموش کرد که آمریکا،  به دلیل بی‌سیاستی،   برای نخستین بار در تاریخ خود همزمان در چند جبهه درگیر شده؛   جبهه‌هائی که پیروزی و شکست در آن‌ها آنقدرها هم روشن نیست.   یکی از این جبهه‌ها خاورمیانه است با تمامی زیروبم‌های‌اش.   منطقه‌ای که بررسی‌ تحولات آن در این وبلاگ همیشه مد نظر بوده و هست.  پس مطلب را با نیم‌نگاهی به تاریخچة جنگ محافل در خاورمیانه ادامه می‌دهیم.     

این یک واقعیت تاریخی است که سیاست غرب به طور کلی در خاورمیانه از دیرباز به رنگ‌وبوی نفت‌خام آغشته بوده.   ولی در برخورد با تحولات خاورمیانه،   می‌باید در نظر داشت که به استثناء کشور ایران،  عملاً تمامی «کشورهای خاورمیانه» در فاصلة دو جنگ جهانی از 1915 تا 1945 خلق شده‌اند!   خلاصه بگوئیم،   اگر امپراتوری عثمانی به دلیل نتایج جنگ اول از هم فروپاشید و جای‌ خود را به «ترکیه» سپرد،   دیگر کشورهای منطقه پیش از ایندوره صرفاً محل زندگی اقوام و گروه‌های پراکنده به شمار می‌آمدند؛   فاقد مرکزیت دولتی بودند.  و امروز موجودیت‌ تاریخی اینکشورها در گرو مدارکی است که یا در فاصلة دو جنگ جهانی،   و یا پس از آن توسط انگلستان و سپس آمریکا سر هم شده.   از آنجمله‌اند قطر،  بحرین،  امارات،  کویت و ...   

حال با توجه به این واقعیت تاریخی،   می‌باید این اصل را نیز در نظر آورد که از قضای روزگار از دورة پساجنگ اول جهانی تا فروپاشی اتحادشوروی،  روسیه در مناسبات منطقه‌ای غایب بوده.   اتحادشوروی به دلائلی که خارج از بحث امروز ما قرار می‌گیرد،  در فضائی متفاوت سیر می‌کرده است؛  کشورهای خاورمیانه برای مسکو میوة گندیده‌ای تصور می‌شدند که دیریازود در دامان بلشویسم خواهند اوفتاد.   ولی سیاست روسیة پساشوروی با دوران بلشویسم تفاوت کلی دارد و مسلماً تأملاتی نوین در مورد خاورمیانه مورد توجه کرملین قرار گرفته.    از قضای روزگار،   دلیل بحران‌های گسترده‌ای که امروز در خاورمیانه شاهدیم در همین تفاوت نهفته:    سیاست نفت‌دزدی غرب و مناسبات مالی‌‌اش در منطقة خاورمیانه،  با سیاست روسیه که در پی بازبینی روابط و مناسبت‌اش با منطقه است‌.  و دقیقاً این تقابل است که،  آمریکا را گرفتار سیاست‌های مضحکی کرده که به رفتار کور با کوزة شیره‌اش می‌ماند.     

آن‌ها که با حکایت «کور و کوزة شیره»‌آشنائی دارند،  عمق پیش‌فرض‌های خوشبینانة واشنگتن در خاورمیانه را بهتر درک خواهند کرد.   چرا که آمریکا طی چند دهة اخیر،   دقیقاً به شیوة همان مرد نابینا عمل کرده.  قضیه از این قرار بود که،   پرسوناژ نابینا در رویاهای‌اش با فروش کوزة شیره‌ گلة گوسفندی خرید،  سپس گرگی را دید که به گلة خیالی حمله کرده،  عصای‌اش را بالا برد و محکم بر سر گرگ کوفت،  غافل از آنکه چوب را بر کوزة شیره‌اش کوفته.  هر چند پروسة کوزه‌شکنی در ایالات‌متحد ریشة تاریخی دارد،   جهت پرهیز از اطالة کلام،‌  مطلب امروز را با بررسی سیاست کوزه‌شکنی آمریکا از دوران جرج والکر بوش ادامه می‌دهیم. 

فراموش نکرده‌ایم که ایشان برای خاورمیانه طرح‌های بلندپروازانه‌ای روی میز گذارده بودند.   تبدیل عراق به آلمان فدرال دوم؛  پایه‌ریزی بزرگ‌ترین و مجهزترین مرکز جهانی «اطلاعاتی» آمریکا در شهر بغداد؛   تأمین مرکزیت تشکیلاتی و نظامی برای ارتش عراق در ابعاد آسیائی؛  و ... از جمله رویاهائی بود که مقامات پنتاگون و سازمان سیا طی دوران جرج والکر بوش در موردشان مصاحبه‌ می‌کردند و این افاضات،  حتی در جمکران آب از لب‌ولوچه بعضی‌ها سرازیر کرده بود! 

گزافه نیست اگر بگوئیم،   امروز عراق با آنچه دولت بوش از نتایج حملة نظامی به اینکشور در شعارهای‌اش ساخته بود از زمین تا آسمان فاصله دارد.   با این وجود،  اگر شکست طرح‌های واشنگتن در عراق از نخستین روزهای حملة نظامی علنی شده بود،  آمریکا طی دوران جورج والکر بوش دست از خیره‌سری برنداشت.   دولت آمریکا آنقدر در تاریکی عصای‌اش را بر سر گرگی کوفت که به گلة گوسفندان‌ حمله‌ور شده بود که در عمل،   همان کوزة شیره،  یعنی عراق را در معرض فروپاشی قرار داد.   جالب‌تر اینکه،  ادامة سیاست‌های استعماری واشنگتن حتی کار را به ایران کشاند.   دستگاه بوش مستأصل از بحران فراگیری که در عراق گرفتارش شده بود،  تلاش کرد با یک کابینة «جنگ» به ریاست احمدی‌نژاد و برنامه‌ریزی‌های منتج از آن،  دست به تهدید نظامی روسیه در سواحل خزر بزند.  عملی که به نوبة خود،   همچون نظامیگری بغدادی‌اش با شکست روبرو شد.  در واقع،  شکست والکر بوش باعث شد که،  تا رفراندوم 25 سپتامبر سالجاری در کردستان،   عراق در مرز فروپاشی و تجزیه به قطعات شیعه،  سنی،  عرب،  کرد و ترکمن قرار گیرد.  و از سوی دیگر،  همین سوء‌سیاست میلیاردها دلار درآمدهای نفت ـ  آنزمان نفت بشکه‌ای 150 دلار به فروش می‌رفت ـ  را از کیسة دولت‌های عراق،  ایران و کشورهای خلیج‌فارس به جیب شرکت‌های آمریکائی سرازیر کرد.   این غارت سازمان یافتة منابع زیرزمینی خاورمیانه که تا هم امروز همچنان ادامه دارد،  به دلیل حضور مستقیم ارتش آمریکا،   به نفت‌دزدی شرکت‌های آمریکائی صورت سرقت مسلحانه داد و سرمایه‌های نجومی‌ای که در شعارها قرا بود به برپائی تشکیلات دیپلماتیک،  نظامی و اطلاعاتی‌ واشنگتن در عراق اختصاص یابد،   صرف بورس‌بازی و لات‌بازی در بازارهای نیویورک شد!

ولی «شاهکار» جرج‌والکر بوش آخرین نمونه از وحشیگری یانکی‌ها نبود؛   اول کار بود!    دیری نگذشت که باراک‌اوباما،   رئیس‌جمهور «ذکاوتمند» آمریکا با یک نوبل صلح بر گردن از گرد راه رسید.   اوباما بر خلاف ادعای بادمجان دورقاب‌چینان واشنگتنی و اروپائی،  یکی از ناموفق‌ترین روسای جمهور در تاریخ ایالات‌متحد به شمار می‌رود.   وی طی 8 سال حتی در یک پروژة «خُرد ـ ‌استراتژیک» نیز نتوانست به موفقیت نسبی دست یابد؛   اوباما در هر گام به سختی شکست خورد.   و دلائل شکست‌های وی هر چه باشد،  دنیای سیاست آن را به حساب شخص اوباما خواهد نوشت.   مسلماً مهم‌ترین شاهکار اوباما بیرون کشیدن دوبارة پروندة صدسالة «اسلام سیاسی» در ایران و سپس در منطقة خاورمیانه است.   

این برنامه در نخستین روزهای ریاست اوباما،   در کشور ایران به مرحلة «اجرائی» رسید؛  جنبش‌سبز!  این به اصطلاح «جنبش» همچون دیگر اوباش‌گری‌ یانکی‌ها بر نارضایتی عمومی از رژیم مستبد حاکم تکیه داشت؛   و همچون دیگر میعادهای دست‌ساز امپریالیسم،  در آن نقشی برای ملت ایران منظور نشده بود.   لات‌بازی،  هیاهو،  وراجی،  اسطوره‌باوری،  شخصیت‌سازی و شیطان‌سازی و تطهیر روح‌الله خمینی از جمله فعالیت‌های سازندة سازمان سیا طی این جنبش «مردمی» می‌باید تلقی شود.  فعالیت‌هائی که توسط شاخک اروپائی و آمریکائی محفل «شیخ‌وشاه» مورد حمایت جانانه قرار گرفت.  از بلشویک پرستان کربلائی تا فاشیست‌های بابامیرپنج و فدائیان امام امت و ملایان حکومتی و ...،    همه و همه زیر پرچم جنبش سبز برای ارباب سینه‌ زده،   گاه «جانفشانی‌ها» کردند.   در ذهن یانکی‌ها این باور گنگ هنوز ریشه داشت که همچون دوران 22 بهمن 57 خواهند توانست مشتی اوباش را با هیاهوی خیابانی «تطهیر» کرده،‌    الاغ‌های اسلامی پاک و «مطهر و صفرکیلومتر» را به عنوان دولت محبوب و مردمی بر ملت ایران تحمیل کنند.   زهی خیال باطل؛  بلشویسم در مسکو فروریخته بود و مانند گذشته نمی‌توانست چراغ سبز به یانکی‌ها بدهد.  در فقدان بلشویسم مسکویت،  جنبش سبز به آب گوزید،  و نه فقط «قهرمانان» آن،‌  که مسببان و منادیان «زیرمیزی‌اش»،   از جمله برادران لاریجانی،  علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد در گندآبی که به راه انداخته بودند شناور شدند.    به ویژه،  آتلانتیسم مجبور شد ‌به خدمت هیزاکسلنسی سایمون گس،‌  «مدیر مدبر» جنبش کذا در سفارت بریتانیا در تهران هم پایان دهد!     

ولی همچنانکه در مورد جرج‌والکر بوش گفتیم،   اوباما نیز با خود یک کوزة شیره به کاخ‌سفید آورده بود.   وی اگر به دلیل دخالت مستقیم مسکو نتوانست کوزة شیرة ایران را بشکند،  پس از شکست در پروژة اسلام سیاسی صفرکیلومتر در ایران،   به دنبال زنده کردن اسلام سیاسی در کل منطقه اوفتاد!   تاریخ،   دوران اوباما را یک فاجعة محض تلقی خواهد کرد،  چرا که از شمال آفریقا تا ترکیه و حتی پاکستان و افغانستان همه جا شاهد خیزش‌های «اسلام سیاسی» بودیم و در هر گام واشنگتن شکست می‌خورد!   خلاصه،   اگر جرج‌والکر بوش در عراق به جنون «کور و کوزه» مبتلا شد،  ‌ جهادی اوباما در تمامی منطقة خاورمیانه دست به  اینعمل زد.    و در هر گام،  واکنش واشنگتن به شکست‌های‌اش،   بجای دست شستن از جنون و خودشیفتگی،  بی‌خردانه‌تر و وحشیانه‌تر شده،   به جان کوزه‌های شیرة خود‌ اوفتاد.  در این گستره،   رژیم‌های دست‌نشانده غرب در تونس،  لیبی،  سوریه، مصر،  یمن یکی پس از دیگری فروریخت،   و به دنبال آن کل منطقه پای در بحران عظیم انسانی،  امنیتی،  اقتصادی و مالی گذارد.   نتیجة این طرح‌ها برای واشنگتن هیچ نبود جز بی‌آبروئی.   و امروز ارتش آمریکا به ناچار دست به قتل‌عام آدمکشان اسلامگرائی زده که دولت‌های اروپای غربی و آمریکای شمالی تحت عنوان «مردم ناراضی» تسلیح کرده و به خاورمیانه اعزام کرده بودند.   رهبران‌ این گروه‌ها را هم اگر لازم بداند،  البته با صلاحدید مسکو می‌تواند به پایتخت‌های غربی منتقل کند!‌   ده‌ها میلیون آواره،   صدها میلیارد دلار ثروت‌ برباد رفته،  صدها هزار کشته و معلول نتیجة سیاست‌های منطقه‌ای باراک اوباماست.  ولی نهایت امر،   همچون دیگر روسای جمهور یانکی،   اوباما نیز با «افتخارات» و شلیک گوله توپ و ... کاخ‌سفید را ترک کرد،   و به گلة خوشبخت روسای «پیشین» جمهوری آمریکا پیوست!   

عکس‌العمل هیئت‌حاکمة ایالات‌متحد پس از نتایج هولناک دوران اوباما و شکست‌های سهمگین وی،   خصوصاً در منطقة خاورمیانه مشخص بود.  توسل به هر خس‌وخاشاک برای «خروج» از گردابی که واشنگتن پای در آن گذارده بود.   خصوصاً که پس از بازگشت قدرتمدارانة کرملین به مراودات منطقه‌ای،   وزنة سنگین ندانم‌کاری‌های استراتژیک در خاورمیانه بر گردن‌ آمریکا سنگین و سنگین‌تر می‌شد.   ولی اینبار نیز علیرغم تفاوت‌های آشکار،   اگر به دقت بنگریم،   رئیس‌جمهور جدید ایالات متحد با همان عصا و کوزة شیرة کذا به کاخ‌سفید پای گذارده.   

نخستین خیرمقدم به حضور رئیس‌جمهور جدید آمریکا یا بهتر بگوئیم «کوزه‌دار» جدید،   که با های‌وهوی و دادوفریاد به قدرت رسید،   از سوی هیئت‌حاکمة انگلستان ارسال شد؛  پیروزی رفراندوم برکسیت!   معنا و مفهوم برکسیت روشن است؛   انگلستان حاضر است جهت خوشخدمتی در درگاه ارباب یانکی،   دست از تمامی مراودات و منافع اروپائی خود شسته،   چه در اروپا و چه در دیگر مناطق جهان،   دست‌وپا بسته در خدمت سیاست‌های نوین کوزه‌دار قرار گیرد!   امروز صریحاً قابل رویت است که هیئت حاکمة انگلستان برکسیت را در عمل نوعی «تولد نوین»،   در مسیر ارتباطات دو سوی آتلانتیک تلقی می‌کند!‌   ولی برکسیت،  معنا و مفهوم وسیع‌تری پیدا کرده؛   انگلستان با قرار دادن خود در تندبادهای استراتژیک مطلوب واشنگتن،   در عمل لندن را به موضع دولت‌های دست‌نشاندة تونس،  لیبی و سوریه تقلیل رتبه داده! 

ولی علیرغم خوش‌خدمتی‌های انگلستان،   برنامة برکسیت نتوانست «کامل» شود؛   لایه‌های دیگر برکسیت با شکست روبرو شد.   کودتای ترکیه ناکام ماند و آنکارا هر روز بیش از پیش از واشنگتن فاصله گرفت؛   تهاجم بر علیه برجام که ترامپ روی آن حساب باز کرده بود،   با دخالت مستقیم روسیه و به حاشیه راندن نظامیان و گروه‌های سرکوب در ایران مختومه اعلام شد؛   تجزیة کردستان و پایه‌ریزی یک افغانستان دوم در حاشیة کشورهای عراق و سوریه منتفی شد؛   و نهایت امر برنامه‌ریزی جهت فروپاشاندن اتحادیة اروپا از طریق بحران‌های «استقلال‌طلبانه» نیز در سربالائی اوفتاد!  در چنین شرایطی است که لندن با حیرت درمی‌یابد  برخلاف «سنت» یکصدسالة اخیر،  خوشخدمتی‌های‌اش در درگاه واشنگتن دیگر نتیجة مطلوب به بار نخواهد آورد.   در عمل،   انگلستان هم از اینجا مانده،   و هم از آنجا رانده شده.

ولی چه بهتر که بجای بررسی سرنوشت تیره‌وتار انگلستان در سایه ترامپیسم،   نیم‌نگاهی به کوزة شیرة عموسام در دوران «پرافتخار» ترامپ بیاندازیم.  همانطور که بالاتر گفتیم،  ترامپ نیز با کوزه‌های شیره‌اش به کاخ‌سفید رفته.   ولی اعمال کنترل بر کوزه‌های یمن،  تونس،  ترکیه،  سوریه و ... دیگر در ید قدرت آمریکا نیست؛   ترامپ فقط کوزة عربستان را دارد؛ «تک کوزه‌ای» شده!   به عبارت ساده‌تر،   کار واشنگتن بجائی کشیده که عربستان،  مهم‌ترین تکیه‌گاه‌ استراتژیک و منطقه‌ای‌اش طی یکصدسال گذشته را به قمار می‌گذارد. 

همانطور که شاهدیم طرح‌های بلندپروازانه‌ای که ولیعهد عربستان برای ملت روی میز گذارد،   و در حقیقت از بایگانی سازمان سیا بیرون آمده بود،  کار را به دلائلی که در حال حاضر مطرح نمی‌کنیم،   به درگیری‌های درون حاکمیت کشانده.   بگیر و ببندهای اخیر در عربستان به صراحت نشان داد که طرح‌های «شاهانة» شیخ‌های عرب می‌تواند به راحتی به سرنوشت طرح‌های خداگونة جرج‌والکر بوش در عراق منتهی شود.  به عبارت ساده‌تر،  حال که ترامپ عربستان را به قمار گذارده،  این احتمال وجود خواهد داشت که کنترل این شبه‌جزیره و نفت و گاز آن را نیز در همین قمار ببازد.   به همین دلیل همزمان با سفر بی‌سروصدای رئیس جمهور فرانسه به امارات، ‌ شبکة وابسته به آمریکا در حکومت ملایان،   جهت زمینه‌سازی مناسب برای واکنش تند واشنگتن و جلوگیری از فروپاشی سیطرة آمریکا بر خلیج‌فارس،   وکیل مدافع یمن شده و به عربستان و دوبی اعلان جنگ داد:       

«گزارش کیهان از عملیاتی شدن تهدیدهای یمن؛   شلیک موشک انصارالله به ریاض،  هدف بعدی دوبی»
منبع:  کیهان، 15 آبان‌ماه 1396

این قماش تیترسازی فقط به این معناست که واشنگتن در صورتیکه خطر از دست دادن کنترل بر عربستان را احساس کند،  می‌تواند با تکیه بر عکس‌العمل نظامی تهران،    نهایت امر روسیه را تحت فشار قرار داده،  موقعیت خود را در عربستان بهینه سازد.   ولی حضرات در تفسیر  سفر امانوئل ماکرون،  رئیس‌جمهور فرانسه به «دوبی» دچار اشتباه شده‌اند.   همانطور که شاهد بودیم این تیترسازی کار را به درگیری داخلی در ایران کشاند.   قلم‌زن روزنامة «جمهوری اسلامی» که 38 سال است عرعر جهاد سر می‌دهد و همچون سگ نازی‌آباد به همه طرف پارس می‌کند،   شدیداً با این «جنگ‌افروزی» مخالفت کرده.   نتیجة موضع‌گیری «جمهوری اسلامی» به اینجا منتهی می‌شود که کیهان،  شیپور کودتای 28 مرداد،   بلندگوی متعفن فاشیسم دولتی و یکی از مرتجع‌ترین رسانه‌های تاریخ ایران ـ  چه پیش از خمینی و چه پس از کودتای 22 بهمن 57 ـ   برای نخستین بار از سوی یک حاکمیت مستبد و دست‌نشاندة غرب «توقیف» می‌شود!   ولی روزنامه‌ای که علاوه بر سوابق «درخشان» در دوران پهلوی،‌  فقط 4 دهه است بلندگوی فاشیسم جمکرانی شده،   مسلماً از روی «سهل انگاری» دست به انتشار چنین تیترهائی نزده.    پشت سر کیهان سازمان‌ها و تشکل‌هائی نشسته‌اند که مسیرش را مشخص می‌کنند؛  همان‌ها که نان‌اش را می‌رسانند.  در نتیجه،   توقیف این رسانه ضدایرانی،  هر چند فقط دو یا سه روز،   فی‌نفسه «خبر» بی‌نهایت با اهمیتی است؛  حکومت اسلامی جمکران در امنیتی‌ترین لایه‌های کودتاچیان‌اش دچار تزلزل شده وکار عوامل‌اش به درگیری با یکدیگر کشیده.

ولی فراموش نکنیم که آخوند جماعت،   به صورت تام و تمام به انگلستان و آمریکا وابسته است.   در نتیجه،  درگیری «‌خانوادگی رسانه‌ای» اخیر فقط می‌تواند نشانة درگیری انگلستان و آمریکا در سیاست‌های خلیج‌فارس باشد.   به عبارت ساده‌تر،  حال یانکی‌ها در برابر یک انتخاب قرار گرفته‌اند،  یا می‌باید همزیستی مسالمت‌آمیز با انگلستان را دنبال کنند،  به این امید که برکسیت روزی و روزگاری نیازهای‌شان را برآورده نماید؛  و یا به امید بهره‌برداری کلان از روابط نوینی که قصد تحمیل‌شان را بر عربستان دارند،  پای در مخاصمه با بریتانیا گذارده،  دل به آینده‌ای مبهم ببندند.  و اینجاست دلیل تحولات عربستان و بازداشت شاهزاده‌ها و فرماندهان گارد ملی.

با این وجود،   آیندة طرح‌های ترامپ،   چه همگام با انگلستان و چه غیر،   آنقدرها روشن به نظر نمی‌آید.   همانطور که شاهدیم طرح برکسیت روی دست لندن بدجور باد کرده؛   آینده‌اش مبهم است.    از سوی دیگر،  به راه انداختن جنگ در خلیج‌فارس حتی زمانیکه دو حکومت دست‌نشاندة غرب ـ  ریاض و تهران ـ  برای حفظ منافع ارباب آمریکائی‌شان به یکدیگر چنگ‌ودندان نشان دهند،  آنقدرها عملی به نظر نمی‌رسد!   حتی اگر بوق‌های جمکرانی از جمله «جامعة فردا» چنین القاء کنند که «روسیه مشوق جنگ ایران و عربستان است» و ترهات‌شان در «گویانیوز» منعکس ‌شود باز هم نمی‌توان به آیندة آمریکا امیدی بست:‌

«[...] تنش‌های جدید میان ایران و آمریکا فقط با بازیگری آمریکائی‌ها ممکن است به یک جنگ تمام عیار تبدیل شود؟   پاسخ منفی است.   روس‌ها نیز بدشان نمی‌آید ایران و عربستان وارد جنگ شوند[...]»
منبع: گویا نیوز،   ‌مورخ 8 نوامبر سالجاری 

 حتماً آتش زدن کنسولگری عربستان،  و 39 سال عرعر خمینی و خامنه‌ای و وقوقیه‌سرایان جمعه بر علیه عربستان و شعار «مرگ بر آل‌سعود» هم کار روسیه بوده!   محض اطلاع «جامعة فردا» و دیگر بوق‌های مک‌کارتیسم شیعی همینجا بگوئیم،   شکم‌‌تان را صابون نزنید،   روسیه جهت جلوگیری از جنگ در مرزهای‌اش پوست از کلة هر چه شیخ عرب و عجم است خواهد کند.   در هر حال در مورد شرایط عربستان می‌باید دید ترامپ از سرنوشت کوزه‌های یمنی،  سوری و لیبیائی پند و اندرزی گرفته،  یا اینکه اینبار نیز برای راندن گرگ‌ موهوم،   عصای‌اش را بر فرق کوزه‌شیرة عربستان فرود خواهد آورد؛  و به این ترتیب،  آخرین کوزه‌اش را نیز در خاورمیانه از دست می‌دهد!