۷/۲۰/۱۳۸۶

صندلی‌خالی!


موضع‌گیری‌های حکومت اسلامی گام به گام به الزاماتی که ایالات متحد جهت دستیابی به اهداف خود در منطقه مشخص کرده، نزدیک‌تر می‌شود. علیرغم ژست‌های «روسوفیل» محمود احمدی‌نژاد در آستانة سفر پوتین به کشور ایران، نمی‌باید این اصل کلی را از نظر دور داشت که حاکمیت اسلامی بیش از آنچه نشان می‌دهد ابزار اعمال سیاست‌های خود را مدیون آمریکاست. و در همین راستا، تا چند روز دیگر، و در چارچوب نشستی استراتژیک در مورد آیندة دریای خزر، «ولادیمیر پوتین»، نه در مقام «متحد» حکومت اسلامی، که در موضع یک «تهدید» سیاسی مستقیم علیه آنچه می‌توان «طالبانیسم» شیعی نامید پای به تهران خواهد گذاشت. شاهد بودیم که همزمان با حضور «نیکولا سرکوزی»، رئیس جمهور فرانسه در مسکو، نمایشات مضحکی بر روی سایت‌های «بی‌بی‌سی» و «مخالف‌خوانانی» که در حقیقت نانخورهای حاکمیت تهران‌اند، بر شبکة اینترنت بر روی صحنه رفته بود. فریادهای مضحکی که این «طومار‌نویسان» استعمار در ترهات‌شان جهت توجیه «مواضع‌» گویا سخت و غیرقابل‌انعطاف «نیکولا سرکوزی» در مورد ایران سر داده بودند، بیش از آن خنده‌دار و بی‌معنا بود که بتوان مفاد‌ش را جدی انگاشت! در عمل، حتی بسیاری از روزی‌نامه‌ها و سایت‌های خبری حکومت‌اسلامی، علیرغم تمایل شدید به دنباله‌روی از هیاهوی نوکران فرامرزی آمریکا، مجبور شدند حضور مضحک و صرفاً نمایشی سرکوزی در مسکو را از زبان بسیاری رسانه‌های روسی و در چارچوب مضحکه‌ای که اغلب اینان در اطراف سفر سرکوزی به راه انداخته بودند، بازتاب دهند! به قول معروف، قضیه گندش بیش از این‌ها در آمده بود که بتوان لاپوشانی کرد! و امروز نیز شاهدیم که، همان روزی‌نامه‌ها و رسانه‌ها، دقیقاً در حال ترسیم همان خطوط مضحک، اینبار در ارتباط با سفر رایس به مسکو هستند!‌

ولی در اینکه چرا به این موضع ویژة استراتژیک کشیده شده‌ایم، و اینکه نهایت امر در چه چارچوبی می‌توان امید خروج از این بن‌بست‌های سیاسی و استراتژیک را داشت، همانطور که می‌توان حدس زد، اینگونه «رسانه‌ها» خفقان مرگ گرفته‌اند؛ وظیفة اصلی اینان نه ارائه راهکار، تحلیل و بررسی مسیرهای امکانپذیر، که صرفاً دمیدن در بوق اربابان‌اش شده! شعارهای مضحکی از قبیل «ترکمان‌چای نوین» که امروز در ادبیات سیاسی شمار قابل ملاحظه‌ای از نانخورهای دستگاه سازمان سیا در ایران جای خوش کرده، در واقع به صراحت نشان می‌دهد که مسیر تبلیغات از چه راه‌ها و کوره‌راه‌هائی می‌باید عبور کند. ولی در این میان نمی‌باید دچار اشتباه و شتابزدگی در تحلیل شد! اگر گروه‌هائی اینک تحت عنوان «اصلاح‌طلب» خود را از بدنة فاشیسم اسلامی ظاهراً جدا کرده‌اند، و فریادهائی در تأئید مواضع یک ناسیونالیسم «میرپنجی» سر می‌دهند، به هیچ عنوان به این معنا نیست که اینان در واقع و حقیقت از بدنة حاکمیت اسلامی جدای‌اند! حاکمیت اسلامی جهت امتداد دادن به موجودیت «استعماری» خود، بالاجبار اینان را تافته‌هائی جدا از این حکومت منفور می‌نمایاند، تا اینان بتوانند در پس پرده، مواضع غرب را تحت عنوان مواضعی «نوین» و «مخالف» با حاکمیت اسلامی به خورد خلق‌الله دهند!‌ دلیل فعال شدن گروهک‌هائی از این «مخالف‌نمایان» در غرب، دقیقاً در همین نکته نهفته! به نمایش در آوردن «مخالفت‌های» فرضی افرادی که سال‌های سال شخصاً در مقام‌های امنیتی، نظامی و انتظامی این حاکمیت قرار داشته‌اند، و وانمود کردن اینکه، این حضرات در صدد «براندازی»، «تغییررژیم» و گاه «انقلابی» نوین‌اند، تماماً ریشه در صحنه‌سازی‌های مغرب‌زمینی دارد؛ از همان نوع صحنه‌سازی‌های «روح‌اللهی»، که پیشتر در 22 بهمن شاهد چند و چون آن بودیم!

غرب از دورانی که بالاجبار، «شیاد اردکان» را در ایران از صندوق‌ها بیرون کشید، تا به نحوی از انحاء، وسیله‌ساز حفظ حاکمیت استعماری «طالبان‌شیعی» در کشورمان شود، همزمان دست اندر کار روند دیگری در زمینة سیاسی شده: «مخالف‌نما سازی»! و در این راه تمامی تلاش خود را به کار می‌برد تا حاکمیت دست‌نشاندة غرب را در ایران به چندین شاخة «مجازی» تقسیم کرده، با توسل به عملکرد این شاخه‌ها تا حد ممکن فضای سیاسی کشور را تحت نفوذ، پوشش و نظارت پادوهای سازمان‌سیا قرار دهد. همانطور که شاهدیم، طی 8 سال تئاتر مضحک «اصلاح‌طلبی»، نه تنها مطالبات اساسی مردم از صفحة سیاست روز در ایران به طور کلی «پاک» شد، که بر معضلات حل نشدة مملکت نیز، فهرست نوینی از «معضلاتی» ساختگی و «جدید» افزودند! به طور مثال، اینکه جناب آقای فلان و یا بهمان، پس از سال‌های دراز همکاری با سپاه‌پاسداران و شرکت در اعدام‌ها، شکنجه‌ها و احیاناً غارت اموال ملی، «نظرشان» در مورد چند و چون مسائل کشور چیست، به صراحت بگوئیم، نوعی «آدرس عوضی» است! ‌ هر انسانی، حتی بدون آنکه در زندگی «آرمانگرا» نیز باشد، این امر اساسی را می‌تواند قبول کند که، چنین افرادی در عمل، و طی سال‌های سال، «آزمون» خود را پس داده‌اند، «آزمون» دیگری برای اینان وجود نخواهد داشت! ولی استعمار این مطلب را به گوش جان نخواهد شنید، چرا که دست‌هایش از هر گونه اهرم نوین در سیاستگذاری کشور به دور مانده، و جهت حفظ منافع خود ناگزیر از همکاری با هم ‌اینان شده!‌

ولی نمی‌باید فراموش کرد که بن‌بست‌های سیاست‌های استعماری بی‌جهت به وجود نیامده، و چون کتاب‌های آسمانی به اصطلاح یک‌شبه از آسمان بر زمین نیافتاده؛ از میان رفتن شرایط «جنگ‌سرد» و فروپاشی «دیواره‌های امنیتی»، در چنین مرزبندی‌های استراتژیکی، زمینه‌ساز واقعی شرایط فعلی است. و در همین راستا شاهدیم که برنامه‌ریزی‌های «مضحک» سازمان سیا، در فضای سیاست داخلی ایران هر روز به گندابی نوین فرو می‌ریزد. مرزبندی‌های «مجازی‌ای» که سازمان سیا، به صورتی مصنوعی میان شاخه‌های مختلف و به اصطلاح «مخالف» در ساختار حکومت اسلامی ایجاد کرده بود، هر چند از روز نخست مفهوم روشن و واضحی نداشت، به تدریج از میان برداشته شده. و کارت‌های اصلی اینان، که بر اساس «شبیه‌سازی»، «مخالف‌نمائی» و ... شکل گرفته بود، هر روز بیش از پیش در برابر افکار عمومی رو می‌شود. رابطة «مخالف‌نما‌های» خارج‌نشین، با روزی‌نامه‌نویسان داخلی و گویا «آزادیخواه»، سایت‌داران خارجی با «شخصیت‌های» ساختگی حکومتی و ... همه در حال علنی شدن است. «جایزه‌باران» کردن مشتی پاسدار، تحت عنوان «نویسنده»، «روشنفکر» و «آزادیخواه» دیگر کاری از پیش نخواهد برد، چرا که در ساختار جدید، و به دلایل بسیار وسیع استراتژیک ـ نرم‌افزاری، سخت‌افزاری، امنیتی‌، و ... ـ به چنین «ترهاتی» نمی‌توان بازتابی قابل امتداد در رسانه‌ها عطا کرد‍! و اینجاست که به قول فرانسوی‌ها، غرب بالاجبار به پدیده‌ای به نام «سیاست صندلی‌خالی» در روند امور کشور ایران متوسل می‌شود!

پیشتر در مطلبی تحت عنوان «جاخالی‌ سیاسی»، گوشه‌ای از این سیاست استعماری را توضیح داده‌ایم؛ امروز شاید بهتر است ابعاد نوین و استراتژیک این سیاست را نیز مشخص کنیم. چرا که، اگر تعطیلی روزنامه‌ها در گذشته، که امروز به تعطیلی سایت‌ها روی شبکة اینترنت نیز سرایت کرده، در سنت‌های «سرکوب» فاشیستی طی حاکمیت‌های 8 دهة اخیر ایران، یکی از راه‌های خفه کردن ندای مخالفان به شمار می‌آمده، در تاریخ معاصر مسلماً می‌باید از ابعاد نوین آن نیز سخن به میان آوریم؛ تعطیلی روزی‌نامه‌های حکومتی، سایت‌های خبری وابسته به حاکمیت، حتی برخی وبلاگ‌های «شناخته شده»، به هیچ عنوان ریشه در سنت‌های سرکوب فاشیستی رایج در کشور ایران ندارد؛ این‌ها همان است که بالاتر از آن تحت عنوان «سیاست‌صندلی‌خالی» نام بردیم.

در چنین سیاستی، حاکمیت‌ها مواضع تحت اشغال خود را در ظاهر «خالی» می‌‌نمایانند، و تلاش می‌کنند که این مواضع «نامعلوم» را در ارتباطی اندام‌وار با «مطالبات» فرضی مردم وانمود کنند!‌ پر واضح است، ویژ‌گی اساسی یک «صندلی‌خالی»‌ همان است که فردی، هر لحظه قصد داشته باشد می‌تواند بر آن بنشیند! ولی همانطور که در مورد ایران می‌توان حدس زد، این «افراد» بخصوص، از وابستگان به حاکمیت ـ شاید در اینمورد بهتر است بگوئیم از وابستگان به استعمار غرب ـ خواهند بود. ولی جهت رسیدن به چنین «اهداف» والائی، فضای اجتماعی می‌باید در ابهامی روز افزون فرو افتد؛ ابهام در مورد مطالبات واقعی مردم، ابهام در مورد ویژگی‌های اساسی حکومت، ابهام در مورد وضعیت مخالفان واقعی حاکمیت، و .... و دامن زدن به این نوع «ابهام» فقط از طریق خفه‌کردن صدای رسانه‌ها، سایت‌ها و خبرگزاری‌هائی امکانپذیر است که چنین سیاست‌های مزورانه‌ای را بر ملا می‌کنند. در نتیجه نوعی سانسور فراگیر بر جامعه تحمیل خواهد شد، ولی اشتباه نکنیم، چرا که همزمان، مجراهائی وابسته به حاکمیت که در خدمت «سیاست صندلی خالی» قرار گرفته‌اند، خود نیز به صورتی نمایشی «قربانیان» همین سانسور خواهند شد!‌ بی‌دلیل نیست که طی چند سال گذشته، سایت‌ها و روزی‌نامه‌هائی کاملاً وابسته به حاکمیت، خود «عمداً» شرایطی ایجاد کردند که در محاق «سانسور» همین حکومت بیافتند! اسامی شمار گسترده‌ای از این‌ رسانه‌ها اینک در برابرمان قرار گرفته!

ولی همانطور که پیشتر گفتیم، سیاست‌های امنیتی و استعماری در جهان سوم، به دلیل فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» متحمل تغییراتی کلی شده. ایالات متحد که امروز در رأس قدرت‌های استعماری به چپاول ملت ایران مشغول است، همزمان با حفظ حاکمیت استعماری اسلامی در تهران، تأمین جانشین «مناسبی» برای این حاکمیت را نیز مد نظر قرار داده، و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند، ولی سیاست «صندلی‌خالی» ایالات متحد دیگر نمی‌تواند برای این کشور در ایران منافع درازمدت به دنبال آورد؛ عوامل وابسته به غرب در سیاست ایران، بیش از آنچه «صلاح» بوده لو رفته‌اند! اگر به طور مثال، با ممنوعیت چاپ و توزیع حل‌المسائل فردی چون روح‌الله خمینی، حکومت شاه توانست جانشین «مناسبی» جهت امتداد منافع استعماری برای خود تأمین کند، امروز توسل به «سیاست‌صندلی‌خالی» دیگر کارساز نخواهد بود. به همین دلیل است که عملاً تمامی حاکمیت ایران هر روز بیش از پیش در «سکوت» فرو می‌رود! سخنانی تکراری، اهدافی هر روز «مبهم‌تر‌»، سیاست‌هائی هر روز «نامرئی‌تر»، کانال‌هائی پیوسته «ناهنجارتر» و ... همگی به این دلیل که هر گونه اظهار نظری از طرف کانال‌های دولتی اینک صرفاً‌ تفی سربالا تلقی خواهد شد! طی چند ماه گذشته شاهد بودیم که بسیاری از سردمداران ظاهراً «مخالف»، کسانی که نانخورهای واقعی همین حکومت‌اند، و به اصطلاح با «دیکتاتوری» احمدی‌نژاد هم «سرسختانه» می‌جنگند، عملاً کارشان‌ به مجیزگوئی ایالات متحد افتاده!‌ مسلماً در چنین شرایطی «سیاست صندلی‌خالی» آمریکا کارساز نخواهد شد!

اگر به این معضل بزرگ که دامنگیر سیاست‌های استعماری در ایران شده، حضور هر چه پررنگ‌تر روسیه، چین و هند را نیز اضافه کنیم، شرایط صورتی کاملاً‌ انفجاری به خود می‌گیرد! چرا که این سیاست نه تنها در چارچوب کشور ایران، که در فراخنائی به گستردگی خاورمیانه و آسیای مرکزی مستقر شده! به صراحت دیدیم که سیاست حزب‌دمکرات ‌آمریکا در پاکستان، به دلیل دخالت هند و روسیه شکست خورد؛ بی‌نظیر بوتو که حضور خود را با نوعی «طالبان‌زدائی»، از نوع حملات نظامی آمریکا به عراق عجین کرده بود ـ به پاکستان نرفت، و این امکان وجود دارد که هیچوقت به کشور خود باز نگردد! از طرف دیگر، ترکیه گام به گام به سیاست‌هائی «نمایشی» نزدیک می‌شود، سیاست‌هائی که هم موضع این کشور را در سطح جهانی تضعیف می‌کند، هم وابستگی آن را به حمایت‌های مخفیانة آمریکا افزایش می‌دهد، و هم زمینه‌ساز انزوای منطقه‌ای این کشور خواهد شد. مجموعه‌ای که نهایت امر تبدیل به خوراکی بسیار قابل هضم برای مسکو و دهلی‌نو است! و در دنبالة این استراتژی منطقه‌ای، امروز سخن از باز شدن پای ارتش ترکیه در جنگ با کردهای عراقی نیز به میان آمده. این سیاست جنگی، در صورتی که عملاً به وقوع بپیوندند، نقطة پایانی بر استراتژی درازمدت ایالات متحد در منطقة خلیج‌فارس و خاورمیانه خواهد شد. کوچک‌ترین درگیری در مناطق کردنشین، در شرایط امروز، منجر به دخالت نیروهای متفاوتی از کشورهای قدرتمند منطقه در امور کردستان خواهد شد، آمریکا در شرایط نظامی فعلی قادر نیست سیطرة نظامی خود را بر کردستان تأمین کند؛ و پس از شکست هولناک در جنگ لبنان، سقوط آمریکا در عراق، که پیشتر به معنای از دست دادن منابع نفتی و از دست رفتن اشراف بر شاهرگ‌های صادرات انرژی بوده، به معنای سقوط در کردستان و نهایت امر فروپاشی سیاست‌های نظامی پنتاگون در ترکیه خواهد بود!

پس از تشریح مطالب بالا، شاید بهتر باشد به تبلیغات رسانه‌ای درونمرزی نگاهی دوباره بیاندازیم، تبلیغاتی که درست در مسیر عکس نیازها و منافع ملی ایرانیان قرار گرفته! سخن گفتن از «ترکمانچای دوم» و «گلستان ثانی»، در شرایطی که نزدیک شدن ایران به کشور روسیه بازتابی طبیعی از یک نیاز استراتژیک و غیرقابل بحث خواهد بود، بیشتر به این معناست که گروه‌هائی از چرخش‌های غیرقابل اجتناب در سیاست ایران، شدیداً به وحشت افتاده‌اند. و در این میان، همانطور که پیشتر گفتیم، این «وحشت» به یک اندازه دامنگیر دولت و مخالف‌نمایان همین دولت شده، چرا که تمامی اینان از کانالی واحد تغذیه می‌کنند: کانال آمریکا! با این تفاوت که دولت، به دلیل قرار گرفتن در موضع مسئولیت اجرائی، قادر نیست خواست‌های هیئت حاکمه را آنطور که «مخالف‌نمایان» به صراحت نشان می‌دهند در سطح بین‌المللی «آفتابی» کند. ولی دوران این «یک بام و چند هوا» نیز به پایان خواهد رسید. از این یک مطمئن باشیم!



۷/۱۷/۱۳۸۶

انگولک‌چی و «چیزسفت»!



فارس‌نیوز ـ ايران بمب هوشمند و «دوربرد» 2 هزار پوندي جديد ساخت
انگولک‌چی ـ یک بمب «خنگ» و «نزدیک‌برد» 2 ریالی هم برای ملت می‌ساختید!

فارس‌نیوز ـ هیئت مؤتلفه: تهديدها رنگ‌باخته و «فرصت‌هاي» مهم در پيش روست
انگولک‌چی ـ تا «فرصت» از دست نرفته، چند نفر را دار بزنید!

فارس‌نیوز ـ هيچكس در جريان درگيري‌هاي ديروز دانشگاه تهران بازداشت نشده است
انگولک‌چی ـ برادر! از بس همه «خودی» بودند!

فارس‌نیوز ـ جايزة نوبل فيزيك مشتركاً به 2 دانشمند فرانسوي و آلماني اهدا شد
انگولک‌چی ـ یک «زین» برای دو قاطر!

فارس‌نیوز ـ خودروهاي عمومي از ابتداي آبان مي‌توانند 120 ليتر بنزين «ذخيره» كنند
انگولک‌چی ـ چقدر حق دارند «مصرف‌» کنند؟

فارس‌نیوز ـ رفتار دانشجونماها مردم را نسبت به جنبش دانشجوئي «بدبين» مي‌كند
انگولک‌چی ـ و نسبت به شماها «خوش‌بین»!

فارس‌نیوز ـ تاريخ طنز ايران مكتوب شد
انگولک‌چی ـ بالاخره سخنرانی‌های امام خمینی چاپ شد!

فارس‌نیوز ـ رابرت گيتس در برابر حمله آمريكا به ايران مقاومت مي‌كند
انگولک‌چی ـ پس این «صلح» و «صفا» را هم مدیون آقای گیتس هستیم!

فارس‌نیوز ـ پوتين 24 مهرماه در تهران
انگولک‌چی ـ دهانش را بو کنید، ودکا نخورده باشد!

فارس‌نیوز ـ تمامي تاكسي‌هاي «فرسودة» ثبت نام شدة تهران از رده خارج شدند
انگولک‌چی ـ دولت‌مردان «پوسیده» و ثبت‌نام نشده کی از رده خارج می‌شوند؟

فارس‌نیوز ـ واگذاري 7 شركت جديد پتروشيمي در «قالب» اصل 44
انگولک‌چی ـ الحق که خوب «قالب» می‌گیرید!

فارس‌نیوز ـ «گل‌چین» خاطرات مقام معظم رهبری از دوران دفاع مقدس
انگولک‌چی ـ و یک «خارچین» از خاطرات ملت، در راه دفاع مقدس ایشان!

فارس‌نیوز ـ افغانستان و عراق 6 سال بعد از 11 سپتامبر
انگولک‌چی ـ و ایران 28 سال بعد از 22 بهمن!

فارس‌نیوز ـ اقتصاد ایران 27 درصد آزادتر از 25 سال گذشته است
انگولک‌چی ـ ملت هم از قید «شام» و «ناهار»، 100 درصد آزاد شده!

فارس‌نیوز ـ بازگشت اصلاح‌طلبان به هاشمی برای ترمیم ضعف‌های‌شان است!
انگولک‌چی ـ کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی!

فارس‌نیوز ـ نفت ایران 86 سال و هفت ماه دیگر تمام می‌شود
انگولک‌چی ـ و امام‌زمان ظهور می‌کند!

فارس‌نیوز ـ سرلشگر صفوي: پاسخ ايران به «تجاوز دشمنان»، تاريخي و غيرمنتظره است
انگولک‌چی ـ معمولاً به «تجاوزات دوستان» که خوب پاسخ می‌دهید!

فارس‌نیوز ـ رهبر معظم: حضور «خلوت» انس است و یاران جمع‌اند
انگولک‌چی ـ مواظبش باشید لوس‌ نشه‌ها!

فارس‌نیوز ـ کودکان روستای ورزقان «دارای» پارک می‌شوند!
انگولک‌چی ـ کودکان «ایران‌زمین» چرا «دارای» لقمه‌ای ‌نان نمی‌شوند؟!

فارس‌نیوز ـ توجه دولت نهم براي مسائل جوانان بسيار جدي و تغيير يافته است.
انگولک‌چی ـ حداقل از رابرت گیتس «فارسی» یاد می‌گرفتید!


امروز انگولک‌چی، هنگام بررسی عمیق مطالب روی سایت‌ها، با یکی از مهم‌ترین مقالات قرن معاصر به شدت برخورد کرد. مقاله و انگولک‌چی هر دو‌ آخ‌شان در آمد! به نظر می‌آمد که متن به فارسی «سره» باشد، ولی پس از بررسی دقیق، معلوم شد که فارسی باید بیشتر از «ته» بیاید تا از «سر»! ولی عنوانش بسیار پرمعنا بود: «صدای مسلمانان دمکرات را بشنوید!»

ای داد بی‌داد، دیدید! انگولک‌چی این چندین ساله غافل بود و «صدای مسلمانان دمکرات را نشنید!» ولی در ادامه متوجه شد که مقصود «نویسنده» اصلاً انگولک‌چی نیست، روی سخن با آقای «بوخارد»، «لنگن» و خصوصاً «اسپارکسه» بوده!

«نویسنده» در ادامه اضافه می‌کند: «این فرصت میمون از من دریغ شد!» یواش یواش مضمون مقاله به دست انگولک‌چی افتاد! اگر اشتباه نکرده باشد، قرار بوده یک «میمون» بیاید و از خود «بخار» نشان بدهد، و این «اسپارکسه» را «لنگ» کند! نشده! برای همین هم «مقاله» نوشتند!

ولی از پر حرفی‌های «نویسنده» چنین بر می‌آمد که مثل اینکه همه «قرار» گذاشتند که، «صدای مسلمان دمکرات را بشنوند»، اما در آخرکار، «نویسنده» شروع می‌کند به حرف‌های پرت و پلا و اضافه می‌کند:

« يک مصداق از مصاديق دود شدن و به هوا رفتن چيزهاي سفت و سخت بود، ما هم به اميد دود شدن و به هوا رفتن هر آنچه سفت و سخت است، به پيکارمان ادامه خواهيم داد.»

ای دل غاغل! دیدید! انگولک‌چی اشتباه نکرده بود! این «مسلمان دمکرات» با «صدای‌اش» می‌خواهد توطئه کند!‌ می‌خواهد هر چه «سفت و سخت» در بساط انگولک‌چی و دیگران هست «دود کند»، «بخار کند» و به هوا ببرد! جواب زن و بچه‌امان را چه بدهیم؟ اصلاً به این آقای «اسپارخارکسه»، یا اسمش هر چه که هست بگوئید، مگر مردم چیزهای سفت‌شان را دست هر کس و ناکس می‌دهند! که حالا «دوداش» هم بکنند! ‌ مگر تنباکوست؟ در ثانی نمی‌دانستیم برای دود کردن چیزهای سفت‌وسخت ما «پیکار» به راه افتاده! آقا عجب دنیائی شده! انگولک‌چی که خیلی نگران آیندة «نهضت» اسلام دمکراتیک است، در ظاهر همه بر علیه «چیزهای» سفت و سخت ما ملت بسیج شده‌اند، رئیس‌شان باید همین «اسپارخارکسه» باشد!









۷/۱۶/۱۳۸۶

سیرک دانشگاهی


خیمه‌شب‌بازی «دمکراسی اسلامی» در دانشگاه تهران امروز به اوج خود رسیده بود! محمود احمدی‌نژاد، ریاست دولت اسلامی، که «حکومتی‌ها» علاقه‌مندند از وی تحت عنوان «رئیس جمهور» نام ببرند، با حضور در مراسمی جهت «بازگشائی» سال تحصیلی در دانشگاه‌های کشور، بیاناتی ایراد کرد که از بررسی چند و چون آن خواهیم گذشت؛ این سخنرانی‌ها نه تنها در مفهوم و پایه کاملاً تکراری و بی‌ارزش شده، که اینبار از زبان فردی خارج می‌شود که به جرأت می‌توان گفت حمایت چندانی نیز از طرف توده‌های مردم شامل حالش نخواهد شد. ولی حضور وی در دانشگاه تهران، خصوصاً پس از صحنه‌سازی‌های یانکی‌ها در دانشگاه «کلمبیا» ـ این «تئاتر» صرفاً جهت ایجاد نوعی مرکزیت فکری برای شخص احمدی‌نژاد با همکاری دولت ایالات متحد روی صحنه برده شده بود ـ و ایراد سخنرانی‌هائی در مورد مسائل مختلف «مملکتی»، امروز از اهمیتی استراتژیک در ساختار دولت ایران برخوردار می‌شود؛ حاکمیت اسلامی، در مجموع سعی دارد با ارائة الگوئی از «برخوردهای» اسلامی و به اصطلاح «انقلابی»، از آنچه «جناح‌های» مختلف دانشجوئی «معرفی» می‌کند، بر بحرانی فائق آید که به دلیل سوءسیاست‌ها، وابستگی‌ها و ناکارائی‌ها، عملاً کلیت رژیم را در افکار عمومی مورد تهدید قرار داده. و همچون تجربیات گذشتة رژیم‌های استعماری، دانشگاه جهت این رزمایش مضحک بهترین محل ممکن تشخیص داده شده!

پیشتر در مورد «دانشگاه» و «نقش‌‌پذیر‌ی‌های» استعماری آن، که از طرف سیاست‌های فراگیر جهانی در کشور برای دانشگاه ایرانیان پیش‌بینی شده، مطالب مفصلی در همین وبلاگ نوشته‌ایم، و متأسفانه علیرغم ارتباط اندام‌وار این مسائل با آنچه امروز در برابر چشمان‌مان در دانشگاه تهران اتفاق افتاد، بالاجبار، و صرفاً جهت جلوگیری از اطالة کلام از بازگوئی آنان خودداری خواهیم کرد. ولی یک اشارة کلی را نمی‌توان نادیده گرفت، اشاره‌ای که تکیه بر تحلیل‌های گسترده دارد، و در این مقام فقط عنوان آنرا ذکر می‌کنیم: دانشگاه «محل» رزمایش‌ تمایلات سیاسی یک جامعه نمی‌تواند باشد! و در هیچ کشور جهان، خصوصاً آندسته که «دمکراتیک» تعریف شده‌اند، «فضاسازی‌های» سیاسی و آرایش‌ مختلف نیروهای «دانشجوئی» نمی‌تواند مفهوم تأثیری پایدار از نظر سیاسی در جامعه ارائه دهد؛ دانشگاه در این راستا، فقط محلی است که «بحران‌سازی» را می‌توان از آن به راحتی «آغاز» کرد، و طی هفتة گذشته، حضور محمود احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا، در شرایطی که همگان شاهد بودیم، فقط نوعی «شبیه‌سازی» استعماری جهت بحران‌سازی امروز در دانشگاه تهران بود!

«خیمه‌شب‌بازی» سخنرانی احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا، صرفاً بر اصولی «تبلیغاتی» و گمراه‌کننده استوار بود، اصولی که روزی‌نامه‌های درونمرزی، و سایت‌های خارج‌نشین و ظاهراً مخالف‌خوان، در برقراری‌شان همگی در تلاشی هم‌سان و هم‌سنگ قرار گرفتند! نیازی به بحث فلسفی و تاریخی نیست، و این امر غیرقابل تردید است که، فردی چون محمود احمدی‌نژاد دلیلی ندارد در سالن‌های سخنرانی دانشگاه کلمبیا حضور یابد! احمدی‌نژاد یک «لباس‌شخصی» حکومت اسلامی است، نه از سواد قابل ملاحظه‌ای برخوردار است، و نه از موضعی علمی، فرهنگی، هنری و غیره! و آنچه تحت عنوان «مدارج» تحصیلی وی عنوان می‌شود ـ اگر تکیة صرف بر چنین «کاغذ‌پاره‌هائی» بتواند فی‌نفسه توجیه‌کنندة اصل «سواد» باشد ـ مدارکی است که از طریق ماشین جهنمی «مدرک‌سازی» نظام ولایت فقیه تأمین شده! ولی علیرغم تمامی این واقعیات، اصلی کلی و حاکم بر تئاتر دانشگاه کلمبیا غیرقابل تغییر است، این اصل فقط بر «حضور» رئیس دولت اسلامی در این دانشگاه «تکیه» می‌کند! یا به صراحت بگوئیم، «اصل» همان فراهم آوردن زمینة تبلیغات از طرف هیئت حاکمة یانکی‌ها برای تحقق پدیده‌ای بود که پیشتر از آن تحت عنوان «شبیه‌سازی» سخن به میان آورده‌ایم! «شبیه‌سازی» میان تئاتری مضحک و سازماندهی شده از جانب تشکیلات استعماری غرب در دانشگاه کلمبیا، با نوع سازماندهی شدة دیگری در دانشگاه تهران!‌ «شبیه‌سازی» و ایجاد ترادفی دروغین میان دو دانشگاه ـ دانشگاه تهران و کلمبیا ـ که ارتباط زیادی هم با یکدیگر نمی‌توانند داشته باشند! «شبیه‌سازی» و ایجاد ترادفی دروغین میان دو فضای اجتماعی کاملاً متمایز و غیرقابل مقایسه ـ فضای سیاسی ایالات متحد، و ایران آخوندی و اسلامی ـ که اینبار نیز هیچگونه ارتباط اندام‌وار و قابل بررسی با یکدیگر نخواهند داشت! خلاصه بگوئیم، «اصل»، بر نوعی پروپاگاند فراگیر فاشیستی بوده!

پس از کودتای ننگین 22 بهمن، حاکمیت اسلامی با تکیه بر تجربیات استعمار، از آغاز سعی خود را بر تحمیل شرایط ویژه‌ای بر فضاهای دانشجوئی کشور کرد. در این راستا، سرکوب سازمان یافتة دوران «میرپنجی»، سرکوبی که بر «چپ‌نمائی» دانشگاه، زدن نعل‌وارونه، و «چپ‌سازی‌های» عمدی سازمان و دفاتر ساواک تکیه داشت، جای خود را به سرکوب مستقیم «انقلابی» داد! عملة فاشیسم، اینبار در لباس دانشجو، تحت عنوان «اسلامی‌» کردن فضاهای آموزشی، در عمل تبدیل به «حامل‌هائی» جهت انتقال تبلیغات فاشیستی و استعماری حاکمیت به فضاهای دانشجوئی کشور شدند! دانشگاهی که چنین «تبلیغات» سوء و ضدبشری در بطن آن جای ‌گیرد ـ هر چند تجربة دانشگاه در ایران از روز نخست اصولاً ناموفق و استعماری بوده ـ از هر گونه «علمیت» مبرا خواهد بود. و تبری جستن از «علمیت» در فضای یک دانشگاه، عملاً به معنای نابودی و فروپاشی فلسفة وجودی آن خواهد بود، این همان سرنوشت «محتوم» و ننگینی است که حاکمیت آخوندی برای فضاهای دانشجوئی کشور رقم زد، و نتیجة آن امروز در قالب شخصیت‌های «فرهیخته‌ای» از قبیل حضرت «ریاست جمهور» در برابر‌مان قرار گرفته!

تا آنجا که صحنه‌سازی‌ها در دانشگاه تهران را خبرپراکنی «دانشجویان» اسلامی، یا همان ایسنا، بازتاب می‌دهد، می‌توان دریافت که، بر فضای دانشگاه تهران امروز گویا «دو قطب» متفاوت «حاکم» بوده‌اند‌! قطب «بسیج»، که از «طرفداران» پرشور حضور و سخنرانی جناب ریاست جمهوری تشکیل شده بود، و «قطب» دروغین و مضحک دیگری به نام «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» که هم از حضور ایشان حمایت می‌کرد، و هم مرتب گوشزد می‌نمود که، «همانطور که در کلمبیا گفتید، به دمکراسی و آزادی احترام بگذارید!» لازم به یادآوری است که، ‌ قطب «تحکیم»، بر اساس گزارشات «ایسنا»، در هر فرصتی با خواندن شعر انقلابی «یار دبستانی!» یادی هم از دوران باشکوه «اصلاح‌طلبان» و شیاد اردکان می‌کرده است! این صحنه‌های «تبلیغاتی» در عمل جهت تفهیم این اصل کلی برگزار شده که از وجود نوعی «آزادی» سیاسی «فرضی» در فضاهای دانشجوئی کشور «گزارشات» مفصلی به دست اربابان و رسانه‌های استعماری از قبیل «بی‌بی‌سی»، «رادیو فردا»، «رادیو آمریکا» و ... بدهد!‌ و همانطور که به چشم می‌بینیم، رادیوهای «دمکراسی‌پرور» نیز در اسرع وقت این «گزارش» مفصل از «مبارزات» دانشجوئی را جهت شنوندگان «وفادار» خود بازتاب می‌دهند! گزارشاتی که در عمل و نهایت امر، به معنای تأئید فعالیت‌های «اصلاح‌طلبانة» ساواکی‌های شناخته شده‌ای چون حجاریان، خاتمی، نبوی، و ... به شمار می‌رود، و بر این امر تکیه دارد که محافل استعماری نه تنها بر فعال شدن اینان «صحه» می‌گذارند، که فعالیت‌های سیاسی این «جماعت»، که طی 8 سال حکومت خاتمی جز مصیبت برای ملت چیزی نداشت ـ از جمله خواست‌های‌ «انقلابی» دانشجویان کشور ایران است!

همانطور که در بالا اشاره کردیم، سخنرانی احمدی‌نژاد امروز در دانشگاه تهران، نتیجه و بازتاب یک نیاز «استراتژیک» نظام استعماری حکومت اسلامی بود؛ در عمل، کسی کار زیادی به آنچه احمدی‌نژاد از سیاست‌های جاری عنوان می‌کرد، نداشت!‌ کاملاً بر عکس، مطالب وی، تکرار مکرراتی آزاردهنده بود که خود وی بیش از دیگران از آن آگاهی داشت! ولی، این «نیاز» استراتژیک در آغازین روزهای بازگشائی دانشگاه‌ها در ایران، پیام مشخصی از جانب حاکمیت به مردم بود، و بر اساس آن، ایرانیان می‌باید وجود «قطب‌های» کاذب «سیاسی ـ اسلامی» را در بطن این حاکمیت نه تنها به «رسمیت» بشناسند، که همزمان می‌باید قبول کنند، هر آنچه می‌تواند در فضای دانشجوئی و بی‌نهایت جوانگرای ایران امروز، و نهایت امر در کل جامعه بگذرد، فقط از مجراهائی قابل پیش‌بینی و «اسلامی» می‌تواند عبور کند! اینکه مشتی عملة فاشیسم امروز تحت عنوان «دانشجو» برای ملت ایران «چماق‌کشی» کنند، با در نظر گرفتن «سوابق» دانشگاهی این رژیم، زیاد هم دور از انتظار نیست، عامل «دور از انتظار» این واقعیت عریان خواهد بود که، حکومت اسلامی بار دیگر بتواند با تکیه بر الگوئی فرسوده و نخ‌نما، و با تکیه بر فضاسازی‌هائی مجازی، نظارت خود را بر جامعه همچون نخستین روزهای بلوای استعماری 22 بهمن، همچنان محفوظ نگاه دارد! ‌





اینترنت و انقلاب اقتصادی!


با محکوم کردن یک جوان آمریکائی به پرداخت هزاران دلار جریمة نقدی به دلیل قرار دادن قطعات موسیقی دیجیتال، روی شبکة اینترنت، بار دیگر مسئلة «حقوق مؤلفان»، «هنرمندان» و «آزادی‌های اجتماعی»، یا حداقل تعاریف نوینی که می‌باید از این پدیده‌ها در عصر «دیجیتالی»‌ به عمل آورد، تبدیل به خبر روز می‌شود. مسلماً تنها حکومت‌ها و نظام‌هائی حق «مؤلفان»، «محققان»، «هنرمندان»، ناشران و ... را به زیر پای می‌گذارند، که ترجیح می‌دهند، اصولاً این نوع مشاغل در صحنة محدودة سیاسی و نظامی‌شان محو و نابود شود؛ این حکومت‌ها «فرهنگ» جامعه را فقط در چارچوب منافع سیاسی و نظامی دستگاه حاکمة خود «تعبیر» می‌کنند، و بس! و هر گونه پویائی فرهنگی در تقابل با حفظ موجودیت اینان قرار خواهد گرفت. همچون نمونة حکومت ایران، این نوع حاکمیت‌ها سعی دارند که با بی‌ارزش نشان دادن سهم کاربران مختلف در صحنة خلاقیت‌های فرهنگی و اجتماعی، نهایت امر عمل «نگارش» و «ترجمه» و خلاقیت‌های هنری را به پشت صحنة فعالیت‌های فرهنگی جامعه پس رانده، ساختارهای پوسیده و معمولاً تکراری و استعماری را جایگزین عامل «فرهنگ» کنند. اگر می‌گوئیم ساختارهای «تکراری» و «پوسیده»، از این نظر است که «فرهنگ» در معنا و محتوای اصلی و پایه‌ای خود می‌باید «پویائی» داشته باشد، استخوانی شدن عامل «فرهنگ» در عمل به معنای از بین رفتن فلسفة وجودی آن است، در چنین شرایطی است که شاهدیم چگونه در «گفتمان» سیاسی حاکمیت‌های فاشیستی، با رذالت ویژه‌ای، «آداب و رسوم» و سنت‌ها جایگزین «فرهنگ» می‌شود! و «آداب و رسوم» همان است که در علوم انسانی معنای فرهنگ «استخوانی شده» می‌دهد.

اگر امروز این عوامل ـ «فرهنگ» و «آداب و رسوم» و سنت‌ها ـ را به سرعت می‌توان از یکدیگر باز شناخت، می‌باید قبول کرد که طی سده‌های گذشته، کند بودن روند تحولات در بطن روابط اجتماعی و فرهنگی، نهایت امر این شناخت را بسیار مشکل کرده بود؛ یکی از دلایلی که در کشورهای جهان سوم این تمایل پیوسته وجود دارد که «فرهنگ» را در ترادف با «آداب و رسوم» تحلیل کنند، خارج از سودجوئی‌های محفلی و سیاسی، در واقع بازتابی است از یک عادت ناپسندة تاریخی! ولی در شرایط فعلی این دو عامل با سرعتی بسیار زیاد از یکدیگر فاصله می‌گیرند و فقط نزد محافل «واپس‌گرا» می‌توان از «همانی» این دو عامل حمایت کرد. با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که در همین فضای نوین، که به صورتی روزانه روی به جانب تحولات جدید دارد، هنوز عواملی می‌توان یافت که ریشه‌های‌شان را نه در عامل فرهنگ، که در همان «آداب و رسوم» و یا شیوه‌های عادی تلقی شدة روابط اجتماعی و اقتصادی بجویند، و در مورد برخورد با پدیدة «حقوق‌» مؤلفان، هنرمندان و خلق‌کنندگان آثار هنری، موسیقائی و ... در کمال تأسف جامعة بشری در گیر نوعی «واپس‌گرائی» ساختاری شده، واپس‌گرائی‌ای که ریشه‌هایش را می‌باید در منافع محافل سرمایه‌داری جستجو کرد.

حال که در استدلال، پای به میدان بررسی عملکردهای سرمایه‌داری می‌گذاریم، می‌باید تعاریفی نیز از این شیوة تولید ارائه دهیم. در شیوة تولید سرمایه‌داری، «مصرف‌کننده» و «تولیدکننده»، هر یک از تعاریف ویژه‌ای برخوردارند. این تعاریف در چارچوب آنچه می‌توان «سنت‌های» سرمایه‌داری عنوان کرد طی سال‌های دراز شکل گرفته، و مهم‌ترین عاملی که در اینجا در برابرمان قرار خواهد گرفت، این اصل کلی است که این «تعاریف» تا کجا و تا چه حد می‌تواند بر فضای «مجازی» حاکم شود؟ به طور مثال، در تعریف سنتی سرمایه‌داری، «مصرف‌کننده» عاملی است اقتصادی که در ازاء پرداخت یک مبلغ مشخص ـ شکل‌گیری این «مبلغ» را می‌باید در مبحث تولید و مصرف تحت عنوان «قیمت» دنبال کرد ـ از حق استفاده از کالائی برخوردار می‌شود. کالائی که از لحظة پرداخت وجه «توافق» شده، تماماً و به صورت فیزیکی در اختیار «مصرف‌کننده» قرار می‌گیرد! این در حالی است که موجودیت «فیزیکی» کالای به «فروش رسیده شده»، در فضای مجازی عملاً محلی از اعراب نمی‌تواند داشته باشد. چرا که در عمل، و بر اساس تعریفی که سرمایه‌داری از عمل «خرید و فروش» به دست می‌دهد، در فضای مجازی اصولاً کالائی به فروش نمی‌رسد!

از طرف دیگر می‌توان به تعریف سرمایه‌داری از «تولید‌کننده» نیز اشاراتی داشت!‌ این تعریف نیز در فضای مجازی معنای خود را از دست می‌دهد، چرا که «تولیدکننده» بنابرتعریف می‌باید با تکیه بر ابزارهای تولید، و در ازاء به کارگیری و تحمل هزینة نیروی ‌کار و مواد اولیه، کالائی را «تولید» کند، این «مجموعه» در فضای مجازی بی‌معنا می‌شود! چرا که، یک «تولید‌کننده» می‌تواند بدون هیچگونه محدودیت «ابزاری»، مالی، سرمایه‌ای و ... میلیاردها نسخة بی‌عیب و نقص از یک کالا را در یک‌صدم ثانیه «تولید» کند! آیا به این عمل در چارچوب تعاریف سنتی سرمایه‌داری می‌توان عنوان «تولید» اطلاق کرد؟ مسلماً خیر! چرا که، عامل «قیمت» کالا، که خود نوعی «تابع» از روند تولید است، فقط می‌تواند عامل «تقاضا» را در ارتباط با «کمیابی»‌ و «نایابی» یک کالا بازتاب دهد، ولی در فضای مجازی «کمیابی» و «نایابی» اصولاً مفهومی ندارد. در نتیجه، «قیمت» نیز معنای خود را از دست می‌دهد! نیازی به تذکر نیست، ولی چه بسیار اجناس که صرفاً به دلیل «نایاب» بودن از قیمت‌های بسیار بالا برخوردار می‌شوند، هر چند که فاقد هر گونه «استفادة» متعارف‌اند: کلکسیون تمبرهای قدیمی، کتاب‌های خطی، و ... به چه دلیل گرانقیمت‌اند؟ فقط به این دلیل که نایاب هستند! در نتیجه «ارزش» یک کالا مجموعه‌ای است از «کاربرد» آن، هزینه‌ای که جهت تولید آن به کار گرفته می‌شود، و عامل «تقاضا» و کمیابی یا نایابی! به عبارت دیگر مجموعه‌ای از عواملی که یک نظام سرمایه‌داری به صورتی سنتی، و با تکیه بر ساختارهائی بسیار پیچیده و تاریخی، بر گرد خود مرتباً «تولید» و «بازتولید» می‌کند! در غیر اینصورت یک کالا فاقد «ارزش» خواهد بود! نوسانات ارزش را به طور مثال در مورد نفت ایران به صراحت طی دو دهه دیده‌ایم: از بشکه‌ای 9 دلار تا 82 دلار! در این «روند» قیمت‌سازی، حتی ارتباط چندانی با تعاریف «کلاسیک» اقتصاد سرمایه‌داری هم نمی‌بینیم؛ نه تنها ملت ایران در این میان هیچکاره است، که «نایابی» و «کمیابی» هم نقشی بازی نخواهد کرد!

حال تصور کنیم که بر سر هر میدان و خیابان، میلیاردها قرص نان روی هم انبار کنند! آیا کسی برای خرید نان «پول» پرداخت خواهد کرد؟ البته این بحث می‌تواند ابعاد دیگری نیز پیدا کند؛ یک کالا، اگر «بازتولید» و «انتشارش» در فضای مجازی «مجانی» تمام می‌شود، «خلق» آن مجانی نخواهد بود! به عبارت دیگر، هر کس از مادر محترم‌اش قهر کرد، نمی‌تواند یک قطعة موسیقائی قابل اعتنا هم بسازد! اینجاست که خواننده می‌باید میان «تولید» و «بازتولید» تفاوت قائل شود، اگر هزینة «تولید» را می‌باید انصافاً و جهت حمایت از تولیدکنندة واقعی ـ هنرمند، نویسنده، مترجم، و ... ـ تمام و کمال پرداخت، هزینة «بازتولید» فقط در صورتی می‌باید پرداخت شود که تولیدکنندة واقعی از آن بهره‌مند شود! ولی با کمی تعمق در چند و چون قضایا در می‌یابیم که، آنچه در برابر جهان مجازی امروز صف کشیده، و تحرک و پویائی آنرا به زیر سئوال می‌برد، نه هنرمند و نه کاربران اینترنتی که، ساختارهای سنتی سرمایه‌داری‌اند!

چرا که، تولیدات هنری، ادبی، قلمی، سینمائی و ... از دیر باز تحت زعامت محافل مافیائی ایالات متحد قرار گرفته‌، و در این راستا، «هنر» ـ حتی آنچه تلویحاً هنر پورنوگرافی عنوان می‌شود ـ تماماً تحت نظارت همین محافل است! شرکت‌هائی چون «متروگلدین‌مایر»، «یونایتدآرتیست»، «یونیورسال» و ... که سال‌هاست حتی یک دقیقه فیلم تولید نکرده‌اند، از طریق عملکرد حقوقی دفاتری که از مشتی وکلای دعاوی تشکیل شده، بر تولید و انتشار تمامی محصولات سینمائی جهان غرب، و گاه دیگر مناطق جهان، به صورتی کاملاً «انحصارگرایانه» نظارتی فاشیستی و دیکتاتوری اعمال می‌کنند! امروز هیچ تولیدکننده‌ای نمی‌تواند بدون اجازه و همکاری با یکی از این «انحصارگران» و پرداخت هزینه‌های سنگین، یک «کالای» هنری، از هر قبیل ـ فیلم، کتاب، نمایشگاه، موسیقی، کنسرت، تولیدات جانبی و ... ـ در ابعاد جهانی به «بازارها» ارائه کند، چرا که تمامی مجاری تولید، انتشار و توزیع این نوع «کالاها»، در چارچوب «قراردادهائی» غیرقابل فسخ در انحصار این شرکت‌ها قرار گرفته! تمامی سالن‌های سینما در کشورهای غربی، سالن‌های کنسرت، نمایشگاه‌های هنری، سالن‌های دانشگاه‌ها، چاپخانه‌ها، مراکز تولید کاغذ، فیلم، حتی کانال‌های تبلیغاتی که از یک محصول کالائی «دوست‌داشتنی» می‌سازند، همه تحت نظر چند محفل انحصارگر غربی‌اند! فریاد «حقوق» مؤلفان و هنرمندان را امروز از حلقوم همین محافل است که می‌شنویم!

همانطور که دیدیم، با سرعت گرفتن تحولات در جهان مجازی، سرمایه‌داری در برابر دو معضل اساسی قرار گرفته: نخست، ضعف ساختار تفکر اقتصادی سرمایه‌داری در توضیح عامل «تولید»، «بازتولید» و «مصرف» در فضای مجازی است. و در درجة دوم، مسئلة نظارت بی‌قید و شرط، و ثروت‌اندوزی‌های بی‌حد و حساب محافل غربی از فعالیت‌های هنری، ادبی و سینمائی قرار می‌گیرد. امروز، نظریة اقتصادی سرمایه‌داری که هنوز در بحث‌های «آدام‌اسمیتی» خود دست و پای می‌زند، به همراه ساختارهای سرکوبگری که اعمال نظارت و ثروت‌اندوزی‌های محافل انحصارگرای غرب را پیش می‌برند، در برابر پدیدة اینترنت مقاومت می‌کنند، و قصد دارند که «تعاریف» ساختارهای پوسیدة خود را بر ابزارهای نوین ارتباطات نیز حاکم نگاه دارند، عملی که غیرممکن خواهد بود. اگر می‌گوئیم حکومت اسلامی به شیوه‌ای که «رضامیرپنج» روزنامه‌ها را به تعطیل کشاند، نمی‌تواند اینترنت را هم تحت کنترل در آورد، می‌باید محدودیت‌های نظری و عملی محافل غربی را نیز در مورد کنترل و اعمال حاکمیت بر فضای مجازی در نظر داشت.

غرب در این راستا، مجبور است که به نوعی «بازنگری» تن دهد! چرا که نوآوری در قاموس اقتصاد سرمایه‌داری، به غلط و یا به درست، همنشین و همگن با «منافع» نوین تعبیر شده! غرب نمی‌تواند همچون حکومت اسلامی سر در لاک خود فرو برد، چرا که «سکان» تحولات نوین را به دست گرفته، و اگر از این «سکان» به موقع و در جهتی استراتژیک استفادة مطلوب صورت ندهد، این «خطر» وجود خواهد داشت که «دیگران» از آن بر علیة غرب استفاده کنند. و در همین راستاست که می‌باید قبول کرد، بازنگری غرب در ساختارهای اقتصادی خود، به احتمال زیاد سرآغاز بازنگری‌هائی عمیق‌تر در بنیادهای تفکر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و خصوصاً شیوه‌های تولید صنعتی در کشورهای غربی و مناطق تحت نفوذ اقتصاد غرب خواهد شد!