۴/۰۴/۱۴۰۴

پلِ پوپولیسم!

 

 

در ادامۀ دعوای «برادرانۀ» دولت‌های نتانیاهو و ولایت‌فقیه،  نهایت امر «بابابزرگ» فریاد برآورد:  «بچه‌ها دیگه بسه!  سرمو بردین!»  بچه‌ها هم توپ‌وتفنگ‌شان را جمع کرده،  رفتند سر درس و مشق‌شان!   بله،  زمانی که روزها و روزها دو کشور در «جنگند» و فردی دیگر،  به قول خوزستانی‌ها «از دور خدا» فرمان آتش‌بس می‌دهد،‌   و همه گوش می‌کنند فقط می‌توان نتیجه گرفت که طرف باید بابابزرگ‌شان باشد؛   فرمان‌اش هم واجب‌الأجراء! 

 

طی این دعوای «بردارانه»،  شیعیان انقلابی اعلام داشتند که بسیاری از سران نیروهای نظامی و انتظامی به همراه دانشمندان اتمی‌شان را اسرائیل به قتل رسانده،   و تأسیسات گستردۀ نظامی و حساس کشور نیز توسط موشک‌ و بمب‌ اسرائیل و آمریکا نابود شده است.   البته اسرائیل هم گویا چند موشک نوش‌جان کرد و حالش حسابی جا آمد.   ولی به چه دلیل ترامپ،  رئیس دولت آمریکا فرمان آتش‌بس صادر می‌کند،   و به چه دلیل هر دو دولت درگیر گوش به فرمان وی عقب می‌نشینند؟   اینجاست که سئوالی مطرح می‌شود؛   مسئولیت این عملیات بر عهدۀ کیست،  چه دولتی می‌باید پاسخگوی آغاز این درگیری نظامی و تبعات‌اش باشد،   و غرامت این جنگ را کدامیک می‌باید بپردازند؟

 

همانطور که می‌توان حدس زد،‌  مسئولیتی در کار نخواهد بود؛  غرامتی پرداخت نمی‌شود؛  و اصولاً به صراحت بگوئیم،  دولت مقصر وجود خارجی ندارد،   آتش‌بس هم آبکی‌تر از آن است که بعضی‌ها می‌پندارند.  و از آنجا که مسئول و مسئولیتی در کار نیست،  هر لحظه این درگیری‌ها می‌تواند بار دیگر آغاز شود.   ولی این جنگ «برادرانه» چند معضل اساسی به میانۀ میدان مسائل دفاعی و امنیتی کشور انداخته، ‌  و هرچند دولت ولی‌فقیه علاقه‌ای به مطرح‌ کردن‌شان ندارد،  ما تلاش می‌کنیم تا در حد امکان آن‌ها را مشخص کنیم.   نخست برویم به سراغ دفاع هوائی و نیروی هوائی کشور.

 

کشور ایران از نظر جغرافیائی در یکی  از حساس‌ترین مناطق استراتژیک جهان واقع شده و در نتیجه از منظر مراودات جهانی نقش مهمی بر عهده دارد.  با این وجود آسمان کشورمان به روی هر گونه تهاجم نظامی باز است!   رخدادهای اخیر به صراحت نشان داد که هر کشوری خواهد توانست از طریق اعزام نیروی هوائی،  هر منطقه‌ای را که مایل باشد در درون کشورمان بمباران کند؛  ملت را قتل‌عام نماید؛   دفاع هوائی وجود خارجی ندارد؛  دفاع ضدهوائی هم خدا را شکر نداریم!   بله،  جالب است!     ملایان که طی نزدیک به نیم قرن در سراسر جهان برای صغیر وکبیر تعیین تکلیف کرده‌اند؛   در خواب و ‌خیال‌شان خطوط فکری و ایدئولوژیک جهانیان را به چالش کشانده‌‌اند؛   بعضی‌های‌شان همه روزه شهر نیویورک را پس از پنج رکعت نماز کذا فتح کرده‌اند،   نیروی هوائی ندارند!   آسمان‌شان عین دل درویش پاک است و باز!

 

حال این سئوال مطرح می‌شود که چرا پس از سال‌های دراز فحش و فحش‌کاری بین ملایان و اسرائیلی‌ها،   اینان تا به امروز برای بمباران ایران تأمل کرده بودند؟   این‌ قماش پرسش‌ها از آن دست مسائلی است که «خبرپراکنی‌های» جهانی دوست ندارند مطرح شود.   چرا که در اینصورت می‌‌توان نتیجه گرفت که  اختیار دولت اسرائیل دست خودش نیست؛    دست دیگران است.  و اینکه اگر امروز تل‌آویو دست به حمله می‌زند،  دلیل‌اش را می‌باید روی میز مذاکرات روسیه، آمریکا و چین جستجو کرد،   نه در دعوای ملا و خاخام!   اگر فراموش نکرده باشیم در نخستین دورۀ ریاست جمهوری ترامپ،   گرانقیمت‌ترین پهپاد ایالات‌متحد در هنگام ورود به آسمان کشورمان  نابود شده بود،  حال چه پیش آمده که جت‌های لکنتی «اف 14» اسرائیل می‌آیند و هر کجا را می‌خواهند بمباران می‌کنند؟!

 

از سوی دیگر،  پس از این افتضاحات که به بار آمده است،    ملایان دسته دسته «جاسوس اسرائیل» در ایران دستگیر کرده،   با یک محاکمۀ نمایشی اعدام‌شان می‌کنند.  ولی نمی‌گویند این افراد بی‌نام و نشان چگونه می‌توانند موشک‌های اسرائیل را تا سری‌ترین نشست‌های امنیتی کشور هدایت نمایند.   بله،  اگر این یک‌لاقبا‌ها،  کولبرها،  ماشین‌بپاها و ... جاسوس اسرائیل‌اند،  آدرس خانۀ رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را نمی‌توانستند به تل‌آویو برسانند؛    افراد دیگری اینکار را کرده‌اند.  افرادی که هیچ خبری از دستگیری‌شان نمی‌شنویم!    به عبارت ساده‌تر،  حال که گند کودتای ناکام زیر دماغ مقام معظم در آمده،   لات‌ولوت‌های ولی‌فقیه فرصت را غنیمت شمرده دست به قتل‌عام مخالفان زده‌اند!   جرم این بخت‌برگشتگان چیست؟   در دادگاه عدل الهی،   اینان جاسوسان اسرائیل‌اند!   جرم‌شان را هم حاج‌آقا تأئید کرده،  وکیل مدافع هم لازم ندارند.  

 

ولی گند کذا صرفاً مختص نظام «مقدس» ولایت‌فقیه نیست؛   دولت یهود هم بوی گندش بدجور درآمده.    سال‌هاست که بنگاه‌های سخن‌پراکنی جهانی ـ   بی‌بی‌سی،  سی‌ان.‌ان،  و ... ـ  در تبلیغات‌شان به جهانیان پدیده‌ای به نام گنبد آهنین اسرائیل را به قیمت گزاف فروخته‌اند.  ادعا،  پشت ادعا،  و گزارش پشت گزارش که این گنبد،  خصوصاً فلاخن داوود آن،   اجازه نخواهد داد که یک گنجشک بی‌مقدار هم بدون کسب اجازه از موسی و هاجر و یهوه و ... پای به آسمان  اسرائیل مقدس بگذارد!   در حالی که امروز شاهدیم موشک پشت موشک است که مراکز حساس و فوق امنیتی اسرائیل را در شهرهای بزرگ به خاک  و خون می‌کشد؛   موسی و هاجر و یهوه هم دو پا قرض کرده همگی پا به فرار گذارده‌اند.   بله،  این مسائل به صراحت نشان می‌دهد که امنیت آسمان ولایت‌فقیه به همان اندازه وابسته به توافقات جهانی است،   که عملکرد جادوئی و ابدی گنبد آهنین اسرائیل.   آن زمان که لازم آید،  هر دوی آن‌ها حسابی «می‌گوزند به آب!»

 

این مختصر را گفتیم تا آن‌ها که شمشیرشان را جهت حمایت از حملات اسرائیل بر علیه ملت ایران از رو بسته‌اند،  و آماه‌اند تا «جانفشانی» کرده،  پوزۀ ولی‌فقیه را به خاک بمالند،   بدانند و آگاه باشند که نه اسرائیل در این میانه اختیاردار حملات کذاست و نه ملایان.   برنامه‌ها را می‌باید در مقاطع و مناسبات دیگری جستجو کرد،  و ما هم فعلاً در باره‌اش سخن نخواهیم گفت.  با این وجود،   از آنجا که رضاپهلوی عین گربۀ فحل خیلی خودش را به دست‌وپای نتانیاهو و ترامپ می‌مالد،   لازم می‌دانیم چند کلمه‌ای در مورد بازارگرمی سرمایه‌داران آمریکائی برای ایشان بنویسیم. 

 

رضا پهلوی از آغاز شروع کار دولت ترامپ با ارسال یک نامۀ «فدایت شوم» فرش قرمز را در برابر ترامپ پهن کرده بود.   البته معلوم نیست چه کسی به وی اطمینان می‌داد که ترامپ او را بجای خامنه‌ای خواهد نشاند؟!   سخنرانی،  مصاحبه،  توئیت،  و ... طی اینمدت از ایشان فراوان دیدیم،   و در هیاهوی بمباران ملت ایران نه تنها خم به ابروی ملوکانه نیامد،   و این بمباران‌ها را محکوم نکرد،  که خیلی هم شادمان و سرحال به نظر می‌رسید.  مرتب می‌گفت،  «خامنه‌ای باید برود!»   بی‌اختیار یاد خمینی اوفتادم که می‌گفت «شاه باید برود!»   البته وقتی کسی اینچنین سخن می‌گوید،   به این معناست که می‌خواهد جای فرد دیگری بنشیند؛  خمینی جای شاه را گرفت؛  رضا پهلوی هم حتماً می‌خواهد جای خامنه‌ای را بگیرد!  مرتب هم از نیروهای نظامی می‌خواهد تا به او بپیوندند!   

 

همانطور که بارها عنوان کرده‌ایم،  در بیانات رضا پهلوی نمی‌باید به دنبال مسائل مهم بود؛  وی گوئی چند جمله از بر کرده و در هر میعاد آن‌ها را مرتباً تکرار می‌کند.  بارها و بارها برخوردهای وی را در مطالب این وبلاگ مورد بررسی قرار داده‌ایم،  و نیازی به بررسی دوباره نیست.   ولی از آنجا که اخیراً «دکتر» سروش هم لیچاری نثار رضا پهلوی کرده،  و فرد «خیرخواهی» به دفاع از رضاجان کمر همت بسته،   بهتر دیدیم تا در بارۀ «بساط» و دکانی که ایندو گشوده‌اند سخنی بگوئیم.  البته بحث مسائل کشور بحث بر سر افراد نیست؛  بحث بر سر اهداف و برنامه‌هاست.

 

دکتر سروش،  سابقاً رئیس اوباش حزب‌الله در دانشگاه بودند،   ویدئوهای ایشان هنوز در دست است که با گویشی بس ملائی می‌فرمایند:  «باید در دانشگاه عِطر اسلام ببوئیم!»  به عبارت دیگر بقیه،  یعنی غیراسلامی‌ها باید دانشگاه را رها کنند و بروند!  ایشان مدتی است که گویا از «عِطر» اسلام تبری جسته‌،   اینک دودستی چسبیده‌اند به بوی گند آمریکای دونالد ترامپ.   بله،  از قدیم گفته‌اند،   هر که به اصل‌اش رجوع می‌کند،  تره به تخم‌اش می‌ره،  سروش هم به باباش.

 

«دکتر» سروش،   مست از بادۀ «عِطر» یانکی‌،   یک مشق سیا تنظیم کرده و رضا پهلوی را «پیر کودک بی‌فرهنگ»،   نالایق و نادان و مجسمۀ خیانت خوانده.   البته در همینجا بگوئیم،  این بیانات آنقدرها هم بی‌پایه‌ نیست؛  گفتار و کردار رضا پهلوی طی چند دهۀ اخیر جائی برای دفاع از وی باقی نگذارده.   ولی جاری شدن این مجموعه «تعارفات» بر زبان فردی که خود سال‌های دراز عامل شناخته شدۀ سرکوب ملت و دانشگاه و دانشگاهیان در ایران بوده،  آنقدرها گوش‌نواز نیست.  خلاصه بگوئیم،  سروش نه آن است که می‌انگارد و پامنبری‌های‌اش  می‌انگارانند ـ  فیلسوف،  عارف،   نظریه‌پرداز، صاحب نظر و دانشمند ـ  و نه شیوۀ‌  زندگی و رفتار سیاسی وی جائی باقی ‌گذارده تا به خود اجازه دهد رفتار ضدایرانی فرد دیگری را اینچنین به نقد و مُداقۀ نظر بکشاند.   

 

ولی گویا بعضی‌ها علاقمندند تا پلی پوپولیستی به نام «سروش ـ رضا» بر پا کنند.   از اینرو تلاشی صورت گرفته تا «تفاهم و تبادل نظری» بین ایندو شکل گیرد.  چرا که فردی ناشناس در پاسخ به حملات تند سروش به دفاع از شخصیت «مردمی» رضا پهلوی برخاسته.   وی را «گوش شنوای» ملت می‌خواند:

 

«این نوشته نه دفاع از شخصی خاص که تأملی است بر معیارهای رهبری در جهان امروز؛

زمانی که "مردم‌سالاری" نه در گرو دانش تخصصی که در گرو توانائی گوش سپردن و همراهی کردن است.»

منبع:  گویا نیوز، 24 جون 2025

 

بله،  این نوع سخنوری «مردم‌سالارانه» همان چاهی است که ملاها در آغاز کودتای ننگین 22 بهمن 57 در برابر ملت ایران حفر کرده بودند.   آن‌روزها هم کم نبودند اوباشی که می‌گفتند،  «علم و دانشگاه و تخصص و این حرف‌ها بی‌خود است؛   امام از زبان مردم فرمان می‌دهد،  مردم هم پیروی می‌کنند!»   این نوع سخنان متعلق به همان‌هاست که امام خمینی‌شان آن روزها «گوش شنوای» ملت شده بود!   البته در اینکه توطئه‌ای هولناک در ایران پایه‌ریزی شده و برخی محافل ضدایرانی قصد دارند اوباش‌گری‌های 22 بهمنی را بار دیگر،  و اینبار تحت عنوان بازگشت «سلطنت مردمی» به خورد عوام بدهند جای هیچگونه تردیدی نیست.   در نتیجه،‌  نویسندۀ مذکور چه بهتر که بگوید چه شده که گوش شنوای رضاجان بیشتر فریادهای «رضاشاه روحت شاد» می‌شنود،   تا نداهای مخالف‌اش را؟!   ولی در همینجا بگوئیم،  اگر رهبر حرفی برای گفتن ندارد؛  مسئولیتی هم بر عهده نخواهد گرفت.    این یابوی بی‌مسئولیت همان است که امروز بعضی‌ها برای‌مان زین کرده‌اند؛   «اعلیحضرتی همه‌کاره که گوش شنواست،  هر چند هیچکاره است!»  یا همان «ولی‌فقیه که دانشمند است،   و مسئولیت هیچ چیزی بر عهدۀ وی نیست!»  باری  نویسندۀ ناشناس از بساط خررنگ‌کن خود دست‌بردار نیست و ادامه می‌دهد،   ما به کسی نیاز داریم که بگوید «نمی‌دانم،  اما گوش می‌دهم و می‌کوشم جمع را به رسمیت بشناسم»!

 

«ما امروز بیش از هر زمان دیگر،  از سنگینی نگاه‌های از بالا رنج می‌بریم.  نه به "رهبر دانا" نیاز داریم،  و نه به "قیم فرزانه"،  بلکه به انسانی نیاز داریم که بگوید: "من نمی‌دانم،  اما گوش می‌دهم.  من تنها نمی‌توانم،  اما می‌کوشم جمع را به رسمیت بشناسم."»

همان منبع!

 

نیازی نیست که بگوئیم این اظهارات بی‌سروته و گنگ است و از ذهنی بیمار تراوش کرده!

به ایشان بگوئیم،  مشکل اصلی ما ملت این بوده و هست که مشتی افراد عامی،  بی‌مقدار و بی‌ارزش خود را «فرزانه» جا زده‌اند.   به حکم کودتا،   با تکیه بر نوک سرنیزه،  «دانا شدند و  قیم و فرزانه!»    چه کسی می‌تواند ادعا کند که امثال علی خامنه‌ای،  رفسنجانی،  محسن رضایی و ... فرزانه‌اند؟!   یا اینکه،  کدام عقل سلیمی می‌تواند بپذیرد که محمدرضا پهلوی،  امیرعباس هویدا و ...  افردای آگاه از مسائل کشور بوده‌اند؟!    اینان هیچ نبودند و هیچ نیستند،   عُمال سیاست‌های استعماری بوده و هستند.   پس چه بهتر که شما نیز دکان «فرزانه‌ستیزی‌تان» را تعطیل کنید؛  فرزانه‌ای در میان نبوده و نیست که می‌خواهید او را از منظر سیاسی «به حاشیه» برانید.  چشم بگشائید که فرزانه‌های‌تان تقلبی‌اند!

 

چگونه می‌توانید ادعا کنید،  حکومتی که بر سر کوچه‌وخیابان اوباش را به تعقیب و دستگیری دختربچه‌های بی‌روسری انداخته،   و همزمان آسمان کشور،   امنیت سازمان‌های کلیدی و نظامی،  و حتی مراکز هسته‌ای را در برابر حملات ارتش‌های متخاصم بی‌دفاع رها کرده،  «نگاه از بالا دارد؟!»   اگر چنین برداشتی دارید،  مخاطب را ابله می‌پندارید.   این حکومت و حکومت پهلوی‌ها نگاهی از بالا نداشته و ندارند؛   اصولاً نگاهی در کار اینان نبوده و نیست،  چرا که کورمادرزادند؛   خودفروخته‌اند و دست‌نشانده!   بله،  ملت ایران حکومت دانشمندان «بزرگ» نمی‌خواهد،  همان‌ها که به زعم شما همچون حاج‌فرج دباغ «عزیز» و دل‌بندتان فیلسوف‌اند و دانشمند!  اگر زرشناس می‌بودید،   فردی را که با نسخه‌برداری از سبک نگارش سعدی شیرازی ادعای «ادب» پارسی می‌کند،  فیلسوف نمی‌خواندید!             

 

ولی در همینجا بگوئیم،  اگر رضا پهلوی به قول نویسندۀ مطلب کذا «گوش شنوا» دارد،  چه بهتر که گوش و ذهنش را به مطالعۀ تاریخ ایران،   بررسی‌های جامعه‌شناسانۀ اساتید ایرانی و خارجی از تحولات کشور،   مطالعۀ اقتصاد و ژئوپولیتیک ایران و ... بسپارد.  و بجای «مردم پروری»،  و تکرار چند جملۀ بی‌محتوا که از بر کرده،   این واقعیت را بپذیرد که با مردم‌ستائی فاشیستی در جامعۀ آیندۀ ایران جائی نخواهد داشت.     

 

 

   

 

 


۴/۰۱/۱۴۰۴

سیاه‌چال استعمار!

 

 

طی روزهای گذشته،  درگیری‌های نظامی مابین رژیم‌های حاکم بر تل‌آویو و تهران مجموعه تحولاتی به همراه آورد که مشکل بتوان در برابرشان عکس‌العملی نشان نداد.   در وحلۀ نخست می‌باید از هزینۀ سنگین انسانی این درگیری‌ها سخن گفت.   هزینه‌ای که به عادت معمول بیشتر بر گردۀ غیرنظامیان بی‌خبر از همه‌جا سنگینی می‌کند؛    نقص‌عضو،  مرگ عزیزان،  آوارگی خانوادها،  از دست شدن سرمایه‌ها،  و هزاران مصیبت دیگر که هر یک  به تنهائی فاجعه‌ای است انسانی.   از سوی دیگر،   مسئلۀ رجزخوانی حکومت‌ها مطرح می‌‌شود،  چه آن‌ها که مستقیماً درگیرند،   و چه حاکمان کشورهائی که حاشیه‌نشین‌اند و صرفاً قصد خودنمائی دارند!    نهایت امر رایزنی،  تحلیل و بررسی راه‌های خروجی از این بحران نیز می‌باید مورد نظر قرار گیرد،  چرا که بیش از هر چیز پایان درگیری‌هاست که اهمیت دارد،  نه چند و چون‌شان.  با این وجود،‌  در مطلبی که اینک پس از روزهای طولانی سکوت به دلیل بیماری و نقاهت به رشتۀ تحریر در می‌آورم به هیچ عنوان از آنچه بالا آمد سخن نخواهم گفت.  هدف از مطلب امروز ریشه‌یابی این «بحران» ابدمدت است.   پس بپردازیم به ریشه‌ها!

 

بارها و بارها عنوان کرده‌ایم که کودتای 22 بهمن 57 یک طرح آمریکائی جهت اسلامی کردن ایران در چارچوب نیازهای ژئواستراتژیک واشنگتن بوده.   و به همین دلیل،  پر واضح است که رژیم متولد از این کودتا ـ ولایت‌فقیه ـ  خود نطفۀ اصلی وابستگی به غرب باشد.   در همین چارچوب،   اینکه به چه دلیل غربی‌ها در راه پیشبرد مطامع استراتژیک‌شان گاه بر طبل اسلام سیاسی می‌کوبند و گاه مدرن شده،   خواهان دمکراسی و آزادی بیان‌اند،  فی‌نفسه مسئله‌ای است که مسلماً قابل بررسی خواهد بود.   شاهدیم که بنگاه‌های «سخن‌پرانی» غرب در تحلیل این «چرخش‌ها» خست فراوان به خرج می‌دهند،   و تلاش دارند تحولات مورد نظر غرب در ایران  را «خواست ملت‌ها» جا بزنند.   و از این مفر،  خود را نیز در این میانه سخن‌گوی تحولات اجتماعی بنمایانند.

 

اگر دیروز نتیجۀ منحوس کودتای 22 بهمن 57 برای گروه‌های گسترده‌ای از ایرانیان روشن نبود،  امروز این نتایج را اقشار وسیع‌‌تری لمس می‌کنند.   مهم‌ترین وظیفۀ «لابیرنت‌» اسلام سیاسی،   همچون سیاه‌چال‌‌های کهکشانی،  کشاندن  اکثریت مطلق تشکل‌های سیاسی،  تشکیلات اداری،  حقوقی و انتظامی و نظامی و دینی و عقیدتی کشور به درون یک بحران مداوم بود.   و البته درون این «لابیرنت» سخن از هر چیز در میان است؛  سوسیالیسم،  اسلام،   سلطنت،  دیکتاتوری رضاخانی،  کمونیسم استالینیستی،  استبداد آغامحمدخانی،  و ... ولی دو ویژگی بر تمامی این گفتمان‌های سیاسی‌ حاکم باقی خواهد ماند.   نخست اینکه هر گونه تحول در سیاه‌چال کذا بازتاب نیازهای غرب است،   و در همان مرحله متوقف می‌ماند.  دیگر آنکه،   این تحولات به هیچ عنوان زمینه‌ساز خروج از «لابیرنت» کذا نمی‌شود.   

 

آنچه امروز بر ملت ایران می‌گذرد بازتاب همین سیاست استعماری است.  دولت ملائی که خود تا مغز استخوان دست‌نشاندۀ محافل غرب است،  طی نیم‌قرن اخیر همه روزه ادعای مبارزه با غرب کرده.   و در شرایطی که هیچگاه جهت حفظ منافع ملی،   خصوصاً در تخالف با محافل سرمایه‌داری غرب دست به هیچ عملی نزده،  از هر گونه حرکتی در جهت حفظ منافع ملی با تمامی قوا پیشگیری کرده.   حملاتی که تحت عنوان مبارزات نتانیاهو با تروریسم اسلامی ماه‌ها پیش از هنگامۀ جنگ در غزه آغاز شده بود،   می‌توانست در همان لحظات نخست در لبنان و شاید در مرزهای سوریه متوقف بماند.   ولی دست‌نشاندگی و خودفروختگی ملایان شرایطی به وجود آورد تا این تحولات را عمداً به جنگ تبدیل کرده،   و به دروازه‌های تهران بکشانند.

 

برنامۀ ولایت‌فقیه کاملاً روشن است.  فراهم آوردن زمینۀ کودتای عوامل غرب؛   جابجائی عوامل حکومتی به شیوۀ مورد نظر کاخ‌سفید؛   گذاردن دست روسیه و چین در بحران منطقه‌ای و همزمان میدان دادن به سیاست‌های واشنگتن در منطقه.   به همین دلیل در تاریخ 23 خردادماه سالجاری،   تحت عنوان «عملیات عوامل نفوذی اسرائیل»،  تمامی مهره‌هائی را که ساختار کودتا موجودیت‌شان را «نامناسب» تشخیص می‌داد از میان برداشته شدند.   باشد تا شرایط کشور آنچنان باشد که واشنگتن انتظار دارد.   زمینه‌ای فراهم آید تا عوامل و مهره‌هائی که در آب‌نمک‌های آمریکائی خوابیده‌اند،  با خیال راحت بتوانند در درون کشور اعلام موجودیت کرده،   «حکومت» آغاز کنند!   ولی این طرح همانطور که شاهد بودیم،   به دلیل فشار چین،  روسیه و شاید مخالفان داخلی ترامپ با شکست کامل روبرو شد. 

 

ترامپ سرخورده از شکست علنی در برنامه‌های‌ا‌ش،   جهت حفظ ظاهر به ناچار دست به عملی وحشیانه و به دور از منطق زد؛   حملۀ هوائی به سرزمین ایران.   حمله‌ای که دولت آمریکا را در برابر حقوق بین‌الملل «مقصر» اعلام خواهد کرد.   این برنامه نیز ظاهراً هیچ نتیجه‌ای به همراه نیاورده.   انداختن چند بمب در بیابان‌ها نمی‌تواند برای احدی «پرستیژ» بین‌المللی کسب کند!   و اگر جوجه‌های اروپائی ترامپ در شبکه‌های‌شان دست به «به‌به و چه‌چه» از عملیات ارباب زده‌اند،   بیشتر جهت بازاریابی برای خودشان و خودشیرینی در درگاه کاخ‌سفید است. 

 

ولی به استنباط ما،   این عملیات بهانۀ کامل به دست دولت‌های دیگر ـ  چین و روسیه ـ داد تا  خاک اسرائیل را به توبره بکشند؛  بله،   دیگر ملایان پشت موشک‌ها نبودند تا ملاحظۀ ارباب را کرده،‌  مرغ‌دانی‌های وسط بیابان را بزنند.    چینی‌ها به اسم ملایان تل‌آویو را کوبیدند،   و روس‌ها تحت عنوان پدافند ملی موشک‌‌ها را به خورد نتانیاهو دادند.    به این ترتیب،   فروپاشی اسرائیل علیرغم تلاش‌های ولی‌فقیه و کاخ‌سفید آغاز شده بود.  صدها هزار مهاجر اروپائی به حالت فرار اسرائیل را ترک می‌کنند؛   دولت‌های غربی نیز جهت حفظ «پرستیژ» دولت یهود می‌خواهند از فرارشان جلوگیری به عمل آورند.  به عبارت دیگر،  از ورود اتباع‌شان به درون خاک کشور جلوگیری به عمل آورده‌اند!

 

با این وجود،  آنچه در تمامی این صحنۀ هولناک و غیرانسانی می‌تواند برای یک ایرانی حیرت انگیز باشد،  بی‌اعتنائی اوباشی است که تحت عنوان «وطن‌پرست»،  «سلطنت‌طلب»،  «مجاهد»،  فدائی و ... از بمباران کشورشان توسط ارتش آمریکا حمایت به عمل می‌آورند!    برای متجاوزان دست می‌زنند؛  جشن گرفته‌اند؛    پست‌های دولتی را از هم اکنون میان خودشان «تقسیم» کرده‌اند!  بله،   برای آیندگان  این صحنۀ هولناک و تأسف‌بار مسلماً مهم‌ترین دادۀ تاریخی در این روزها خواهد بود.   این صحنه نشان خواهد داد که تا چه حد می‌توان ملتی را از انسانیت به دور کرد؛   تا کجا می‌توان همچون کودکی تازه‌پا فریب‌اش داد؛  و تا چه مرحله‌ای می‌توان با بسیج عوام در مسیر منافع ضدملی،   ملتی را به اعماق سیاهچال استعمار رهنمون‌ شد.