مصاحبة تلویزیونی حسن روحانی، رئیس قوة مجریه حکومت جمکران که همزمان با ورود
وزیرامور خارجه آمریکا به منطقه صورت گرفت،
با ملایمت زیادی از سوی تحلیلگران روبرو شد. خلاصه اگر روحانی در این مصاحبة تلویزیونی، یا بهتر بگوئیم منبر وعظ و خطابه، نخواست
از طرف دولت و یا شخص خود به اصطلاح «مایه» بگذارد و مسئولیتی برعهده گیرد، تحلیلگران
نیز «معرفت» نشان دادند و مزاحم ایشان نشدند! در
مجموع، اظهارات رئیس دولت جمکران بیش از آنکه یک موضعگیری
«سیاسی ـ استراتژیک» رسمی باشد، به گزارش «سرپائی» کارمندان دونپایه شباهت داشت.
گزارش همانهائی که جهت اطلاع مدیرکل حرفی میزنند
و زود مرخص میشوند.
در این مصاحبه جزئیات اقتصادی از «کلیگوئی» آغاز
شد. و عنوان اینکه اقتصاد کشور دچار یک
«رکود تورمی» است، در واقع «اوج» نظریهپردازی اقتصادی رئیس دولت
بود! روحانی پس از این نظریهپردازی، به بررسی جزئیات گمرکی و ورود ماشینآلات دستدوم
کشاورزی و روابط بخش خصوصی با اتاق بازرگانی پرداخت! مخاطب به این ترتیب میبایست بوی بهبود ز اوضاع
جهان به مشاماش میرسید و مجاب میشد که با ابلاغ چند بخشنامه، مسائل اقتصادی کشور نیز حلوفصل خواهد شد!
ولی جالبتر از مسائل اقتصادی در وعظ و خطابة روحانی، تقلیل معضلات
کشور در زمینة دیپلماسی بینالمللی به «بهبه وچهچه» از الطاف مقام رهبری به دولت
و ستایش توافق جامع و به ویژه قطعنامه شورای امنیت بود! روحانی که پس از صدور قطعنامة شورای امنیت در
سکوت فرورفته بود، ناگهان زبانش باز شد و این قطعنامه را به حساب
«پیروزی حکومت» گذاشت! طی این اظهارات پیروزمندانه، حسن
روحانی پیوسته تأکید میکرد که مقام معظم خیلی به دولت «لطف» دارند و تلویحاً به
حریفان، خصوصاً اهالی بیت خامنهای «پیام» میفرستاد که
زیاد چوب لای چرخ توافقات هستهای نگذارند! باری، روحانی
از نقش دولت جمکران در بحرانهای سیاسی منطقه فاکتور گرفت و هیچ تحلیلی از روابط
ایران با ترکیه، مصر، قطر و عربستان ارائه نداد. حضور و یا عدم حضور نظامیان ایران در کشورهای
یمن، عراق، سوریه و ... و به احتمالی بحرین و قطر نیز به
طور کلی زیرسبیلی در رفت، و روابط با
همسایگان شرقی نیز از قلم افتاد! خلاصه بگوئیم،
روحانی برای کارمندان تلویزیون جمکران که نه از مسائل منطقه و جهان اطلاعی
داشتند و نه علاقهای به این موضوعات نشان میدادند، بالای منبر رفت و حسابی وعظ کرد! باشد که کسی نگوید، «حرفی برای گفتن ندارد!» ولی در
واقع رئیس دولت جمکرانیها حرفی برای گفتن نداشت. او در برابر دوربینها نشست برای اینکه به
حریفان بگوید، «مقام معظم از من طرفداری
میکنند!» همان مقام معظمی که در کمال
حماقت در برابر تفاهمنامة لوزان «اعلام بیطرفی» کرد و گفت، «نه موافقم و نه مخالف!» بله روحانی حق دارد به حمایت چنین موجود سرکوبگر
و بیمسئولیتی «پشتگرم» باشد! پس بگذریم و بپردازیم به ادامة وعظ و خطابة رئیس
دولت جمکران و بیتوجهی وی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر.
مشکلات فرهنگی،
سانسور نشریات و مطبوعات و کتب و رسانهها، سرکوب سیستماتیک اجتماعی، و
... که آخوندیسم متجاوز طی سالیان دراز تحت
عنوان زمینهسازی جهت برپائی امالقراءمسلمین در کشورمان به راه انداخته، در این
به اصطلاح «مصاحبه» هیچ جائی نداشت. هر چند میباید قبول کرد که به طور کلی حل مسائل
اقتصادی و بحرانهای دیپلماتیک بر معضلات فرهنگی میتواند از تقدم برخوردار
باشد، در مورد حکومت اسلامی این تقدم و
تأخر آنقدرها درست نیست. چرا که بسیاری
از مشکلات اقتصادی و معضلات دیپلماتیک در کشورمان به دلیل موجسواری آخوندیسم بر
سیلان فاشیسم «دین سیاسی» به راه افتاده.
و تا زمانیکه در برابر هجمة این گنداب اجتماعی و سیاسی سد و راهبند مناسب
پیشبینی نشود، و دست محافل مشکلآفرین در
صحنهآرائیها و بحرانسازیها ابتر نگردد، مشکلات نه فقط ادامه خواهد یافت که منطقاً
افزایش نیز مییابد.
خلاصة کلام، در همینجا باید گفت، مشکلات
ایران چه از منظر اقتصادی و دیپلماتیک و چه از نظر اجتماعی و فرهنگی به مراتب بیش
از آن است که رئیس دولت جمکران ناشیانه تلاش داشت بنمایاند. و شاید
به همین دلیل باشد که برخلاف دیگر تحلیلگران وطنی قصد حمایت علنی و یا «زیرجلکی»
از مواضع حسن روحانی را نداریم. در وحلة
نخست باید موضع خود را به عنوان یک ایرانی در برابر حکومت اسلامی مشخص کنیم، و بگوئیم،
کسانیکه با تکیه بر «اصلاحطلبیهای» روحانی قصد پاک کردن پیشینة ضدبشری
حکومت اسلامی و عملکرد مغرضانة قشر آخوند طی 4 دهة گذشته را دارند بهتر است بدانند
که این پروندهها نمیتواند در برابر تاریخ ایران برای همیشه «بسته» باقی
بماند. در ثانی، چطور میتوان حسن روحانی را که از نخستین ساعات
کودتای 22 بهمن 57 در مرکز کودتا قرار داشته،
از این عملکرد ضدبشری مبری دانسته،
برایش پروندة جداگانه باز کرد؟
فقط دو گروه ظاهراً خارج از طیف حکومتی میتواند در
برابر ترهاتبافیهای رایج روحانی سکوت کند.
گروه نخست شامل کسانی میشود که در کودتای 22 بهمن 57 حضور فعال داشته و
در عمل آلودة آناند، و اگر به دلائلی از
«نعمات» آن بینصیب مانده و گوشهنشین شدهاند،
نمیتوانند از خود سلب مسئولیت کنند.
برخی اعضای اینگروه شاید امید بسته
باشند تا با گربهرقصانی امثال روحانی بار دیگر جائی در این ساختار ضدایرانی برای
خود و همپالکیهایشان «باز» نمایند. گروه دیگر نیز، آنهائی هستند که برای آیندة ایران تحت فشار
فضاسازیهای آتلانتیسم غرب، جایگاهی بهتر
از همان «امالقراء» نمیخواهند. اینان یکپایشان در «امالقراء» یانکیها و
انگلیسیهاست، پای دیگرشان نیز در قبرستان امام خمینیشان در
تهران! اینان در توبرة آمریکائی و
انگلیسی یونجه میخورند، آروغاش را هم توی صورت ملت ایران میزنند. خبرهای رادیوفردا در مورد نقش تولة مهاجرانی در
بساط «دکل» کذا و همچنین در مورد تولة ممجواد ظریف در ینگهدنیا فقط نمونهای است
از هزاران. این انگلها شمارشان به مراتب
بیش از اینهاست:
«سایت بیزینس اینسایدر نوشته بود که مهدی ظریف [پسر
محمد جواد ظریف] بیش از یک دهه در آمریکا زندگی کرده و در شرکتهای مخابراتی مشغول
به کار بوده اما در سال ۲۰۱۳ به ایران بازگشته است.»
منبع:
رادیوفردا، مورخ 13 مردادماه 1394
هر چند زندگی و یا کار کردن در آمریکا فینفسه «جرم»
نیست، آنزمان که فرزند یک ملای مکلا به
نام «ظریف» که در یک نظام مدعی «ضدیت باآمریکا» به قدرت رسیده، سالهای متمادی در آمریکا کسب و کار به راه میاندازد، و تقریباً همزمان با انتصاب «باباجان» به پست
وزارت سر از تهران به در میآورد، شیوة زندگیاش بیش از اینها «مسئلهساز» خواهد
شد. مسلماً زبالههائی از قماش این
آقازاده، از ترههبافیهای روحانی ناراحت
که نمیشوند هیچ، خیلی هم خوشحالاند. اگر دکانی که روحانی تحت «حمایت» مقام معظم به
راه انداخته کاروبارش گرفت که چه بهتر. در ایران میتوان ده برابر آمریکا پول به جیب
زد؛ توی سر ملت هم میزنند! اگر هم
کار روحانی نگرفت، باکی نیست. برمیگردند سر کار و زندگیشان در آمریکا! این نمونه به صراحت نشان میدهد که ملت ایران
در دولت روحانی با چه نخالههائی سروکار دارد.
جهت اطلاع هموطنان از گسترة این نوع «زباله سازیها»، به
نمونهای در حکومت یونان اشاره میکنیم. میدانیم که «واروفاکیس»، وزیر
سابق اقتصاد دولت مارکسیست یونان، به
عنوان استاد اقتصاد در استرالیا و آمریکا تدریس میکرد، و از ینگهدنیا «وارد» کابینة مارکسیستها شده
بود! ایشان خیلی هم «خلقی» بودند، و بجای خودروی ضدگلوله با موتورسیکلت اینوروآنور
میرفتند؛ «تیشرت» میپوشیدند؛ ریششان را هفتهای دو بار اصلاح میفرمودند، و مرتب
«کلفت» بار وزرای اقتصاد و دارائی اروپا و بانکداران میکردند. تا
جائی که در یک مصاحبه آنان را «تروریست» خواندند! بعد معلوم شد که اینحضرت همزمان با این «خلقینمائیها»
و آتشافروزیها، جهت اجرائی کردن طرح
انگلستان، یعنی خروج یونان از اتحادیة اروپا و محدودة یورو
در پشت پرده مشغول مذاکرات بوده؛ به همین
دلیل نیز پس از رفراندوم اینحضرت از کابینه اخراج شد! حال اگر زمینة دیپلماتیک جهانی اجازه میداد، ایشان نیز همچون مصدق و خمینی و خاتمی و
... با همان آرتیستبازیها تبدیل میشدند
به «قهرمان ملت!» و آن زمان که ملت یونان
به دلیل عملکرد وی از گرسنگی و آوارگی و عدم امنیت و ... به فلاکت میافتاد، هیچکس به خود اجازه نمیداد ریشة ناملایماتی
که بر ملت روا داشته شده، مورد بحث و
کنکاش قرار دهد. این است واقعیت آنچه بر ملتها تحمیل میشود. در نتیجه، تحلیلگر نه آن است که در مسیر تبلیغات «سخنپردازی»
کند، وظیفة تحلیلگر پردهبرداشتن از پدیدههائی
است که تبلیغات رسانهای قصد پنهان داشتنشان را دارد.
امروز نیز در حکومت اسلامی با نوعی از انواع «زباله سازی»
روبرو هستیم. روحانی در عمل با هیاهو و
جنجال پیرامون احمدینژاد به زمینهسازی برای بازگرداندن دارودسته خاتمی به قدرت
مشغول است؛ دارودستهای که به نوبة خود
وسیلهساز بازگشت باند احمدینژاد و اصولگرایان به قدرت خواهد شد. اگر روحانی در این زمینه شکست بخورد میباید از
حیطة حکومت اسلامی خارج شود، و در مأموریت
وی چنین مسیری پیشبینی نشده. طی 8 سالی که فضای دیپلماتیک بینالملل به گروه
روحانی فرجه داده، اینگروه میباید با گرفتن انگشت اتهام به سوی
احمدینژاد تشکلهای مسئول اصلی بحران اقتصادی و اجتماعی کشور را که جز پایههای
حکومت اسلامی و «مردمپروری» ملایان نیست،
از زیر ضربة افکارعمومی خارج کند. و به همین دلیل نیز در اظهارات روحانی هیچ
نشانی از مسئولیت رژیم اسلامی در به وجود آمدن شرایط فعلی نمیبینیم. مهمترین «هجمة» اهالی دولت روحانی به مشکلات
کشور در مرحلة انتقاد تلویحی از عملکرد باند احمدینژاد متوقف میماند. و این سئوال مطرح نمیشود که چرا مشکلات پیش
از احمدینژاد مسکوت مانده، و اینکه احمدینژاد خود با تکیه بر کدامین پایههای
اطلاعاتی، نظامی و امنیتی توانسته «قدرت»
را در کشور به دست گیرد؟ خلاصة کلام، اگر باند
احمدینژاد تا به این اندازه در کشاندن کشور به بنبست مسئول بوده، چرا
قوة قضائیه با آنان برخورد نمیکند؟ اگر
چنین برخوردی در کار نیست فقط به این دلیل است که دارودستة احمدینژاد قسمتی از
رژیم حاکماند. در نتیجه، آنزمان که دست دولت روحانی بیش از اینها در
حنا بیافتد و مشخص شود که در عمل همچون محمد خاتمی نه تمایلی به کار مثبت دارد و
نه چنین برنامه در کار او پیشبینی شده، تندگوئیها بر علیه احمدینژاد تبدیل خواهد شد
به نوعی «آلترناتیوسازی» سیاسی در درون رژیم!
در مطالب این وبلاگ از ماهها پیش، هم از
مذاکرات هستهای حمایت کردهایم، هم از توافقنامة هستهای، و هم
از مصوبة شورای امنیت سازمان ملل در مورد ایران. دلائلمان
نیز کاملاً روشن است؛ جناحهائی در آمریکا، اروپای غربی و به ویژه در درون ایران و در میان
ایرانینمایان خارجنشین تمایل دارند تا کشور را در چارچوب منافع غرب به دامان
جنگ بیاندازند، و شرایطی همچون عراق، سوریه و افغانستان بر ایرانیان تحمیل کنند. دلائلشان
هر چه باشد مهم نیست، در یک اصل تردیدی
نداریم و آن اینکه مواضع اینان ضدایرانی و ضدبشری بوده و هست. کشاندن یک کشور به دامان جنگ، فقط به
دلیل مخالفت با رژیم حاکم بر آن از آندسته استدلالاتی است که فقط جانیان پنتاگون و
سازمان ناتو به آن متوسل میشوند. از همه
مهمتر آنکه در قفای این جنگطلبیها منافع شرکتهای چندملیتی و گروههای مافیائی
یانکی و انگلیسی بیشتر مدنظر بود تا «دلسوزی» برای ملت ایران.
ولی موضعگیری در مسیر حمایت از مذاکرات به هیچ عنوان
نمیباید به معنای حمایت از دولت روحانی تلقی شود، گوشهچشمی نیز به آخوندیسم در کار نبوده و
نیست. چرا که، رژیم آخوندی خود عامل اصلی ایجاد بیثباتی، بحران،
فقر و فروانداختن ایرانیان در انزوای بینالمللی است. این رژیم میباید از سر تا پای تغییر کند؛ تغییری
در مسیر دمکراسی، اومانیسم و آزادی.
مسلماً آنان که در درون رژیم در هیئت دولت و گروه آقازادههای
وزرا و ملایان حکومتی خوش نشستهاند و به قولی «حال» میکنند، خود را برای لفتولیس آماده کردهاند. تمامی
هم و غم اینان یا به توجیه موضعگیریهای نمایشی روحانی محدود خواهد شد، یا بر
آیندهسازی برای دولت «اصولگرا!» اینان علاقهای به تحقق دمکراسی در کشور
ندارند؛ دمکراسی برای این جانیان پایان زندگی
است. برای اینان رژیم «ایدهآل» همین است که میبینیم، با اندکی «کم یا زیاد!» دزدی،
فساد اداری، خاصهخرجی، تاراج و سرکوب ملت، آوارگی،
و ... آنقدرها مهم نیست، چرا که اینان مشغول نقارهزدن روی سبیل ملتاند، برای اینان «اصلاحات» و «اصولگرائی» نوعی
خودارضائی درونرژیمی شده.
ولی آندسته ایرانیان که خواستار خروج از فاضلاب حکومت
اسلامی هستند نمیتوانند روی عملکرد این نوع جانوران ابنالوقت حساب باز کنند. سکوت بسیاری از ایرانیان پیرامون عملکرد
وحشیانة دولت روحانی، و بستهبندی جانوران
این دولت در زرورق «کادوئی» فقط به این معنا خواهد بود که همکاری و همیاری با رژیم
آخوندی را پذیرفتهاند. پس چه بهتر که
بجای خودنمائی و قلمی کردن مقالات «چندپهلو» به صراحت بگویند که چه اهدافی در کشور
دنبال میکنند. رژیم اسلامی در ایران نمیباید
از حملة طرفداران اعلامیة جهانی حقوق بشر،
و برقراری یک جامعة انسانمحور به دور بماند؛ فرجه دادن به حکومت منبر و وعظ و خطابه، پروردن
مار در آستین است.