۵/۲۱/۱۳۹۵

لوله و گلوله!




طی روزهای گذشته،   در عرصة سیاسی،  نظامی و دیپلماتیک شاهد رخدادهائی رنجیره‌وار و نامرتبط هستیم،  که جملگی نشاندهندة بلاتکلیفی در صف آتلانتیست‌هاست.    رخدادهائی از قبیل،   کودتای «ناکام» در ترکیه،   گزارش بان‌کی‌مون در مورد عدم رعایت برجام از سوی ایران،   عقب‌نشینی احمدی‌نژاد از نامزدی ریاست جمهوری جمکران،   عربده‌های دیرهنگام و بیهودة مقام معظم جمکرانی‌ها،  و نهایت امر تقاضای عدم استرداد یکی از مخالفان رژیم اسلامی از سوی رضا پهلوی.   این رخدادهای تأسف‌بار و گاه مضحک،   نویسندة این وبلاگ را به یاد جوکی انداخت که در دوران آریامهر برای ترک‌ها ساخته بودند.  

جریان از این قرار بود که دو نفر (ایندو در جوک ترک هستند) مشغول کارند.   یکی زمین را می‌کند،   و ‌آن دیگری زمین را پُر می‌کند.   ظریفی می‌پرسد؛  این چه کاری است که می‌کنید؟!  یکی از ترک‌ها جواب می‌دهد:  «والله! ما سه تائی‌مون برای شرکت گاز کار می‌کنیم،  من زمینو می‌کنم،‌   دومی لوله می‌گذاره،  سومی هم خاک می‌ریزه،   امروز لوله‌گذار نیامده،  ولی ما به کارمون ادامه می‌دیم!»   

بله،  این روز و روزگار همه چیز حکایت همان گروه 3 نفرة‌ شرکت گاز است که دو نفره کار می‌کند.    بان‌کی‌مون گزارشی سر هم کرده بود تا پس از موفقیت کودتای ترکیه زیر پای برجام را در شورای امنیت بکشد؛   هر چند کودتا نشد،  بان‌کی‌مون گزارش خود را منتشر کرد!‌   در نتیجه،  آمریکا که گزارش را سفارش داده بود به شدت به آن اعتراض نمود!   خامنه‌ای که قرار بود پس از کودتای ترکیه،  با جیغ‌وفریاد بر سر برجام زمینه‌ساز بازگشت لات‌های احمدی‌نژاد به قدرت بشود،   هر چند کودتا نشد،  جفنگیاتی را که برایش آماده کرده بودند ایراد نمود!   به همین دلیل پس از سخن‌پرانی‌های مقام معظم،  حسن فوتبال طی یک مصاحبة تلویزیونی اعلام  داشت «شعار پوچ ندهید!»   از سوی دیگر،  احمدی‌نژاد که قرار بود به دنبال اعتراضات مقام معظم،  به عنوان «آتش‌نشان» حکومت جمکران حریق «ضدانقلابی» برجام را خاموش کند،  هر چند مقام معظم خفقان گرفت و دیگر «شعار پوچ نداد»،  ‌ نامه‌ای را که قبلاً در راه کودتا و لات‌بازی‌ برای‌اش تنظیم کرده بودند در رسانه‌ها به باراک اوباما ارسال نمود!  و ...  و خلاصه آخر سر کار به دولت از همه جا بی‌خبر ایتالیا کشید.   دولت کذا که قرار بود با بازداشت غیرقانونی یک پناهندة ایرانی‌،  پس از کودتای ترکیه برای رضا پهلوی بازارگرمی به راه بیاندازد،   و پس از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد در ایران لات‌ولوت‌های جنبش‌سبز،  نهضت‌عاظادی،   جبهة ملی و خلاصه همة نخاله‌های محفل «شیخ‌وشاه» را در چنتة پرمحبت آریامهریون بچپاند،  هر چند کودتا ناکام شد و احمدی‌نژاد هم رسماً از نامزدی انصراف داد،‌   گمنامیان ـ  یاشار پارسا ـ  را دستگیر کرد و رضا پهلوی هم به حمایت از وی دست به نامه‌نگاری زد!   امیدواریم،  عملیات دولت ایتالیا اولتیماتوم صریح به تمامی وبلاگ‌نویسان و فعالان حقوق‌بشر و مخالفان استبداد سیاسی در کشورهای عضو اتحادیة اروپا نباشد!   هر چند اگر هم هدف ارعاب باشد،‌  به قول معروف «آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب!»  ترور شاپور بختیار را که فراموش نکرده‌ایم.  

بله،  خیلی خنده‌دار است!  هر چند شرایط امروز ایرانیان،   انسان را بیشتر به گریه می‌اندازد تا به خنده.   خصوصاً که پس از کودتای «ناکام» در ترکیه،  دستگاه‌های خبرسازی غرب که برنامه‌های‌شان «لو» رفته،   سریعاً تغییر مسیر داده و تبدیل شده‌اند به حامیان و مداحان اردوغان!   این همان اردوغانی است که پسرش با پول‌های شُسته و رفته در ایتالیا لنگر انداخته،   و قرار بود خودش را هم جناب سرهنگ‌های سازمان آتلانتیک شمالی به آلمان فدرال منتقل کرده،  و در آغوش گرم خانواده به دست فراموشی بسپارند!   ولی خوب نشد!  در نتیجه،   رسانه‌های غرب در مسیر تبدیل سلطان رجب فوتبالیست،   به «ستارة دشت آناتولی» فعال شدند!  به عنوان مثال،  «ژرالدین راسل» در سایت روزنامه فرانسوی فیگارو،  به مناسبت سفر اردوغان به سن‌پترزبورگ،   دست به مقایسة دولت‌های ترکیه و روسیه زده،  و چنین می‌گوید:

«ایندو غول دیپلماسی در زمینه‌های اقتصادی وزنه‌هائی مساوی به شمار نمی‌آیند،   فیگارو برتری‌ و ضعف‌های هر کدام را مورد بررسی قرار می‌دهد.»     
منبع:  فیگارو،  9 اوت 2016
     
بله،  عبارت «ایندو غول دیپلماسی» را فراموش نکنیم!   خصوصاً غول دست‌سازی که با پیچ‌ومهرة ارتش ناتو در ترکیه مونتاژ شده!   ولی قرار دادن دولت دست‌نشاندة ناتو در آنکارا در یک کفة ترازو،   و دولت روسیه،  مهم‌ترین قدرت تهاجمی هسته‌ای جهان درکفة دیگر، ‌ همان گروه 3 نفرة‌ لوله‌کش‌ها را تداعی می‌کند که حکایت‌شان را بالاتر گفتیم.   این لوله‌کش‌ها فعلاً  همه جا حی و حاضرند.   ولی اشتباه نکنیم، ‌ موضع‌گیری روزنامه‌های غرب در مورد سفر اردوغان به روسیه دقیقاً پاسخی است به شکست برنامة کودتای پیمان سنتو در ترکیه،  پاکستان و ایران.

حال که دیگر آتلانتیسم نمی‌تواند در سایة شبکة کودتائی پیمان سنتو،  در جنوب مرزهای روسیه به اهداف خود دست یابد،  تلاش دارد با دادن «آدرس عوضی»،   برای اردوغان،  عامل و دست‌نشاندة سازمان سیا در ترکیه مقام و موقعیتی «همتای» ولادیمیر پوتین بسازد!   در راستای همین تلاش‌هاست که طی سفر اخیر اردوغان به روسیه،  خبرسازی و دروغ‌پردازی خبرگزاری‌ها ابعاد عجیبی به خود گرفت.  تا جائی که در برخی موارد رسماً در دهان پوتین «حرف» گذاردند،   و آنچه مورد نظرشان بود از قول وی منتشر کردند.   با این وجود،   به استنباط ما همچون روابط بین‌المللی ایران پس از «برجام»،   ارتباط ترکیه نیز در زمینة بین‌المللی،  پس از فروپاشی «نطفة کودتای سنتو»،  به ناچار از قواعدی سوای آنچه آتلانتیسم انتظار دارد پیروی خواهد کرد.   در این میانه،   «خبرسازی» و دروغ‌پردازی نیز مسلماً کمکی به آتلانتیسم نخواهد نمود.       

حال که از نطفة «کودتای سنتو» سخن به میان آمد،   بد نیست نیم‌نگاهی به تاریخچة این «نطفة کودتائی»‌ نیز بیاندازیم.   پیمان سنتو،   که پیشتر «پیمان بغداد» خوانده می‌شد،   و قبل از به قدرت رسیدن حزب بعث،  عراق را نیز در کنار سه کشور ایران،  پاکستان و ترکیه قرار می‌داد،  یکی از پیمان‌های ضدروسی آتلانتیسم است که تحت نظارت عالیة انگلستان و ایالات‌متحد پس از پایان جنگ دوم در خاورمیانه به ثبت رسیده.   در این پیمان که دقیقاً دنباله‌ای است «نظامی ـ  اطلاعاتی»‌ بر زنجیرة آتلانتیک شمالی،   ترکیه به عنوان «برادر بزرگ‌تر» نقش رابط بین اربابان آنگلوساکسون با دولت‌های دست‌نشاندة ایالات‌متحد در تهران و اسلام‌آباد را بر عهده دارد.   طی دوران جنگ‌سرد نه تنها تمامی کودتاهائی که در کشورهای  عضو سنتو رخداد،  که اغلب تحولات و رخدادهای «نظامی ـ سیاسی» در منطقة خاورمیانه تحت تأثیر عملکرد شبکة کودتائی این پیمان قرار داشت.   پر واضح است که علیرغم عرو‌تیزهای «ضدامپریالیستی» آخوندها،   کودتای 22 بهمن 57،   که در گفتمان لشوش «انقلاب اسلامی» نام گرفته،  خود یکی از لایه‌های مهم فعالیت همین شبکة کودتائی بود.   و پس از پیروزی کودتای اسلامی در ایران،   دولت‌های منتخب «ولی‌فقیه» بهترین روابط استراتژیک و نظامی و اطلاعاتی را با شبکة کودتائی کذا تا به امروز حفظ کرده‌اند.  

با در نظر گرفتن این واقعیت است که ناکامی کودتای ترکیه از معانی و مفاهیم بسیار گسترده‌ای برخوردار می‌شود.  چرا که،  سنگ ‌زیربنای شبکة کودتای سنتو در ترکیه فروریخته،  و دولت رجب‌ اردوغان علیرغم وابستگی تمام و کمال به سیاست‌های نظامی و اطلاعاتی غرب ناچار است همزمان کارت‌های مورد نظر مسکو را نیز بازی کند!  در اینکه این کارت‌ها چه می‌تواند باشد،  جای بحث و گفتگو فراوان خواهد بود،   ولی مسلماً تغییراتی که طی روزهای اخیر در ترکیه به وقوع پیوسته،   مسیر از سر گیری روابط سنتی در قلب محفل کودتائی سنتو را به طور کامل مسدود کرده.   و این است دلیل دستپاچگی و «چه ‌کنم،  چه کنم»،   در‌ شبکه‌های خبرسازی غرب.   حال که به «چه‌کنم» رسیدیم،  سری هم به ایالات‌متحد بزنیم و ببینیم یانکی‌ها با انتخابات‌ ریاست‌جمهوری‌شان «چه‌ها می‌کنند؟!»  

همانطور که می‌دانیم شهروندان یانکی،  البته در رسانه‌ها در انتخابات ماه نوامبر آینده می‌باید بین کلینتن و ترامپ دست به گزینشی «سرنوشت‌ساز» بزنند!   هر چند هیچیک از این نامزدها را نمی‌توان واقعاً لایق کسب مقام ریاست‌جمهوری به شمار آورد،  تبلیغات وسیعی بر علیه ترامپ در سراسر دنیا و خصوصاً اروپای غربی به راه افتاده که قابل تأمل است.   بله،   در آمریکا و اروپای غربی،   مقامات رسمی،  روزنامه‌نگاران،  برخی وکلای دادگستری،  هنرمندان و حتی هنرپیشگان فیلم‌های صناری هولیوود نیز بر «مضرات» انتخاب احتمالی ترامپ به مقام ریاست‌جمهوری ینگه‌دنیا متمرکز شده‌اند!  حال این سئوال مطرح می‌شود که،   چرا بجای حملة گله‌وار به دونالد ترامپ این حضرات که گروه زیادی از آنان از جمله «صاحبان قدرت و مکنت» نیز به شمار می‌روند گریبان حزب جمهوری‌خواه را نمی‌گیرند؟  چرا این سئوال مطرح نمی‌شود که به چه دلیل فردی به نام دونالد ترامپ اجازه یافته در سایة حمایت این حزب پای به مسابقات انتخاباتی بگذارد؟   بله،  این نوع سئوالات «شبهه برانگیز» است،   و همانطور که می‌دانیم،  آخوند و یانکی از «شُبهات» بیزارند!  

ولی جهانیان با شرایط هولناکی که بر سیاست ایالات‌متحد حاکم است آشنائی دارند.  در اینکشور احزاب سیاسی در عمل برنامه‌ای برای اقتصاد و جامعه و فرهنگ ارائه نمی‌کنند،  همه چشم به خارج مرزها دوخته،   سیاست‌های رئیس‌جمهور قبلی می‌ستایند و یا نکوهش می‌کنند.   در چنین فضای پوچ و بی‌معنائی،   عربدة ضدیت با ترامپ و «ایده‌های» وی دقیقاً همچون عربدة ضدیت با نئوکان‌ایسم جرج والکر بوش باد هواست.   جهانیان شاهد بودند که ده‌ها میلیاردر آمریکائی چگونه از نئوکان‌ها انتقاد کردند،  و چگونه در قفای پرده‌ جیب‌شان را از قبل سیاست‌های والکر بوش و جنگ‌های وی پر پول نمودند.   امروز نیز گروه‌های مختلف تلاش دارند با «انتقاد» از ترامپ،   هم از وی و ایده‌های پوپولیست و ضدانسانی‌اش «سواری» بگیرند،   و هم در موقع مقتضی انگ همکاری با او را از دوش برداشته،  ادعای مخالفت دیرینه با این «وحشیگری‌ها» داشته باشند!   در عمل،  به دلیل همین نگرش کاسبکارانه و بازاری به سیاست است که بجای انتقاد از عملکرد وحشیانة حزب جمهوری‌خواه،   همة «منتقدان محترم» و دانشمند روی سر دونالد ترامپ خراب شده‌اند،‌   تو گوئی ایشان همچون آپولو هم امروز از کرة ماه به زمین آمده! 

ولی به استنباط ما محافل آمریکائی اینبار واقعاً اشتباه می‌کنند،   و همانطور که کودتای «ناکام» در ترکیه نیز نشان داد،   در دنیای فعلی دیگر آنقدرها جای رزمایش‌های نمایشی باقی نمانده.   امروز نه فقط حکومت‌ها،  که ملت‌ها نیز بالاجبار می‌باید با «انتخاب‌شان» زندگی کنند.  دوران پولشوئی،  خودشوئی،  خودنمائی و بزک‌کردن تمایلات ضدانسانی با شعارهای مردمفریبانه به سر رسیده.   8 سال پیش،  در چنین روزهائی طبقة حاکمة ایالات‌متحد به این صرافت اوفتاد که با بیرون کشیدن باراک اوباما،  و باز دمیدن در اسطورة «کندی‌ایسم» ناکام که فرضاً مترقی و پیشرو نیز تصور می‌شد،  پاسخی قاطع به ناکامی‌های دوران نئوکان‌ها بدهد.   تلاشی که به شکست انجامید.   اینک همین طبقة حاکمه،   تلاش دارد ناکامی‌ها بازگشت به اسطوره‌های «قابل احترام» کندی را،   با بازگشت به دوران پیشاکندی‌ایسم جبران کند.   به همین دلیل است که پای به دوران بازسازی آمریکای «سپید» گذارده‌اند.   ولی چه بگوئیم که نه کندی‌ایسم اسطوره‌ای و ظاهراً قابل احترام می‌تواند پاسخی به نیازهای امروز بدهد،   و نه تئوری آمریکای سپید خواهد توانست راه‌گشای آیندة یانکی شود.   پیامد سیاست‌های دونالد ترامپ،  اگر وی پای به کاخ‌سفید بگذارد،  فقط به ناکامی‌های ینگه‌دنیا در مصاف جهانی چندین لایة نوین اضافه خواهد نمود.   و مسلماً در انتهای این مسیر پردست‌انداز و پرمخاطره است که آمریکا منطقاً می‌باید فرا ‌گیرد که همچون ملل دیگر با شکست‌های‌اش کنار بیاید و زندگی کند،    بدون آنکه در طلب فرصتی جهت از پشت خنجر زدن به رقبا باشد! 

ولی تا رسیدن به «میعاد نوامبر آینده» شاید بهتر باشد بپردازیم به جمع‌بندی مسائل ایران.   به قولی،  از هر چه بگذری سخن دوست خوش‌ترست،  و سخن دوست به اینجا رسیده که،  با فروپاشیدن محفل کودتای «سنتو» در ترکیه،  در عمل سر اژدهای آتلانتیسم در منطقه از بدن جدا شده.   حکومت جمکران که با توسل به این و آن  ـ   وهابیون عربستانی و علویان سوری ـ  قصد داشت باز هم چرخة ماشین‌ حاجی‌سازی و شیعه‌نوازی به راه بیاندازد با شکست کودتای ترکیه خرمای‌اش بر نخیل ماند،  و دست‌های‌‌اش کوتاه شد.  و در شرایطی که بحران‌سازی پیرامون برجام ظاهراً دیگر امکانپذیر نیست،   آرامش ظاهری سیاسی در جمکران ـ  بهتر است بگوئیم بلاتکلیفی علنی حکومت ـ  بیش از آنچه نشان استحکام اوضاع حکومت اسلامی باشد،  بازتاب تزلزل آن است.   همانطور که بارها طی سال‌ها در این وبلاگ نوشته‌ایم،  حکومت جمکران همزاد بحران است،    با بحران به زندگی زالووارش ادامه می‌دهد،  و اگر قرار باشد بحرانی در کار نیاید،  مشکلات پشت مشکلات کمر حکومت ملایان و اوباش را خُرد خواهد کرد.   

دوران مبارزات ملا با سلطنت و ضدانقلاب،  دوران جنگ با صدام حسین و حزب بعث،  روزگار مجاهدین و منافقین و ... را فراموش نکرده‌ایم،  در هر میعاد حکومت ملا برای خود از دوست و دشمن «رقیب» فرضی ساخت و جامعه را تحت عنوان مبارزه با این و آن به بحران کشاند.  به همین دلیل،  جهت یافتن پاسخی بر این سئوال که،  «تا کی می‌توان با صدور حکم اعدام یک کشور را اداره کرد»،  نمی‌باید به محفل کودتای 22 بهمن 57  روی آورد.   اینان بخوبی می‌دانند که بر لبة بُرای تیغی جان‌سوز گام برمی‌دارند،   و اگر تا دیروز خشونت و وحشیگری بر علیه ملت را تحت عنوان «مبارزه با آمریکا» و دور زدن تحریم‌ها و ... توجیه می‌کردند،  امروز حربة اعدام،   ابزار ارعاب،  و شیوة سرکوب‌های اجتماعی،  فرهنگی و هنری جز سرکوب ملی هیچ معنای دیگری ندارد.   سرکوبی که توسط یک قشر سطحی و درنده بر کل ملت ایران اعمال می‌شود.   و گروهی انگشت‌شمار تحت عنوان حمایت از «انقلاب مردم»،  یک دین و احکام قرون‌وسطائی‌اش را وسیلة ساخت‌وپرداخت ایدئولوژی‌ای فاشیستی کرده‌اند.  ولی در این هیهات ببینیم آتلانتیسم چه می‌کند؟ 

آتلانتیسم در جستجوی مفری بر بن‌بست استراتژیک خود در ایران دست به ساخت‌وپرداخت لایه‌های بحران‌سازی داخلی و خارجی زده.  و اینبار رضاپهلوی دست در دست ویدئوی آخوند منتظری،   و بازداشت یک وبلاگ‌نویس ایرانی،  بازیگر سناریوی بحران شده.   محافل غرب با توسل به شاهزاده‌ای پای به میدان بحران‌سازی گذارده‌اند،   که بنا بر ادعای خود،  نه پادشاه است و نه یک شهروند عادی!   خلاصه بگوئیم،  ایشان از انواع «نیست‌درجهان» تشریف دارند؛   تکلیف‌شان هم هنوز با ملا،  فقه،  و زن‌ستیزی رایج و تعدد زوجات و ... به هیچ عنوان «روشن» نیست!   این از شاه مشروعه،   که مانند آخوند در سنگر ابهام قرار گرفته و اهل تقیه شده!   در کنار ایشان جنازة یک فقیه عالیقدر سابق قرار دارد،   که در ویدئوئی گویا با قتل‌عام‌های زندانیان سیاسی در دهة 60 مخالفت کرده؛   هر چند ایشان با شرایط غیرانسانی‌ای که پس از کودتای 22 بهمن 57 بر جامعة ایران حاکم شد هیچ مخالفتی نشان نداده‌اند.  یادمان نمی‌آید که حجاب اجباری،  برقراری حکم قصاص،  ولایت‌فقیه،   قوانین زن‌ستیز فقهی،  و ... خم به ابروی عزیز منتظری انداخته باشد.  ولی از همه جالب‌تر پرسوناژ وبلاگ‌نویس بازداشت شده در ایتالیا است.   ایشان که در کنار معجون «مشروعة سلطنتی» کذا جا خوش کرده‌اند،   هنوز عرق درگیری‌های درون حکومتی جمکران بر پیکرشان خشک نشده و انوار کودتاپرستی غائلة‌ میرحسین موسوی از جبین‌شان ساطع می‌شود.  علاوه بر این،‌   پرسوناژ کذا به گواهی مطالب وبلاگ‌اش شیفتة کودتای ترکیه نیز هست:

«تقریباً قطعی شده که نیروهائی که برای سرنگون کردن اردوغان اقدام کرده‌اند،  نیروهای سکولار ارتش ترکیه بوده‌اند. [...] این دلاوران، تلاش خود را کرده‌اند،  آن‌ها برای دفاع از سکولاریسم و مردم‌سالاری در ترکیه پا به میدان گذاشتند.»
منبع:  وبلاگ گمنامیان.

البته هر کس آزاد است در مورد مسائل جهانی اظهار نظر کند،  و همه نیز آزادند که در رابطه با این اظهار نظر پرسش یا پرسش‌هائی مطرح نمایند.  گمنامیان،  وبلاگ‌نویس ارجمند بارها و بارها در وبلاگ‌شان نوشته‌‌اند که،  طرفدار آزادی بیان و حقوق‌بشرند!   و ما هم از ایشان می‌پرسیم،   چگونه فردی می‌تواند،   هم طرفدار آزادی بیان و حقوق بشر باشد و هم از کودتای نظامی حمایت کند؟   امیدواریم آنان که به دلیل حمایت و نامه‌نگاری رضاپهلوی جهت همدردی با این پرسوناژ فانتزی که هم طرفدار حقوق بشر است و هم حامی کودتا فضای اینترنتی را اشغال کرده‌اند،  این سئوال «ساده» را هم مد نظر قرار دهند.  بله،  حمایت از حقوق‌بشر و آزادی بیان را می‌توان گفت و نوشت؛   ابزار دستیابی به این آزادی و حقوق را نمی‌توان با توسل به کودتا تأمین کرد.   و اتفاقاً آنان که پشت دستگاه‌های تبلیغاتی «خواب خوش» به چشم ملت‌ها می‌آورند،‌  بخوبی از این بن‌بست‌ها آگاهند.  تلاش اینان بر این استوار است که عدم حضور کارگر دوم ـ  لوله‌گزار ـ  را زیرسبیلی درکنند تا دور باطل تکرار شود.  در چنین شرایطی است که بجای لوله‌کشی برنامه «گلوله‌کشی» خواهیم داشت.  امیدواریم ایرانیان نیز بدون توجه به هیاهوی گله‌های طرفدار «فانتزی» با این مقوله رودررو شوند،   چرا که در غیراینصورت همان بر سر ملت ایران خواهد آمد که در هنگامة خونین کودتای  اسلامی خمینی جنایتکار بر سرش آمد.