
میباید از خود پرسید تحولات تند و شتابزدهای که طی روزهای اخیر بر فضای سیاسی کشور حاکم شده از کجا ریشه میگیرد؟ شناخت ابعاد و ریشهیابی این تحولات به این دلیل از اهمیت برخوردار میشود که میدانیم در حکومت اسلامی تمامی کانالهای سیاسی، چه حکومتی و چه مخالفنما، همگی در چنگال محافل وابسته به غرب قرار گرفته. به عبارت سادهتر، پس از کودتای 22 بهمن، این آمریکا بود که حکومت اسلامی را علیرغم مقاومت قشرهای مختلف اجتماعی بر مردم کشور حاکم کرد. البته در «مسلمان» بودن اکثریت قاطع مردم ایران جای شک و شبهه نیست، ولی «تعبیر» این نوع مسلمانی و سازماندهی مطلوب به آن در چارچوب یک حکومت استعماری مسلماً از شاهکارهای سازمان سیا است. همین سازمان بود که، اوباش ساواک را یکشبه از اتاقکهای کمیتة مشترک ضدخرابکاری بیرون کشید، و آنها را در خانههای امن «ساواما» در میان «برادراندینی» از نو به صورت مطلوب سازماندهی کرد. «برادرانی» که دیگر همقطار و جناب سرهنگ خطاب نمیشدند؛ «برادر» بودند، و بجای دو تیغه کردن ریشها، ته ریش کثیفی هم به نشانة «برادری» و پیروی از فرامین امامان و معصومین بر رخسارشان «میدرخشید»!
از آنجا که هیچ عملیاتی، چه سیاسی و فرهنگی و چه هنری و تشکیلاتی در حکومت اسلامی نمیتواند از چنگال محافل جهنمی وابسته به غرب خارج شود، پر واضح است بحران فزایندهای که طی چند روز گذشته در سراسر کشور به راه افتاده تحت نظارت همین محافل شکل گرفته. به صورتی فهرستوار میتوان این تحولات را مشخص کرد. سخنرانی «پر آب و تاب» حجتالاسلام و المسلمین «سابق»، مجتهد شبستری در انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان فقط یک نمونه است. ایشان سخنانی ایراد فرمودهاند که از بررسی چند و چون آن میگذریم ـ آنچه ایشان گفتهاند به هیچ عنوان مشکل اصلی نیست ـ مسئله «طوفانی» است که محافل دیگر در اطراف این «گفتهها» یا حتی «ناگفتهها» به راه میاندازند.
«لشکرکشی» در اصفهان برای «مخالفت» با سخنان شبستری، که احمد خاتمی، پیشنماز موقت جمعههای تهران آن را «کفرآلود» نیز خوانده، نهایت امر به درگیری و کتککاری و شایعة بسته شدن انجمن اسلامی در دانشگاه اصفهان منجر میشود. و از طرف دیگر شاهدیم که باز هم در فضای آموزش عالی، خبرگزاریها از حملات غافلگیرکنندة دولت بر علیه دانشجویان دانشگاه امیرکبیر سخن به میان آوردهاند؛ دستگیری، بازداشت، تفتیش منازل و ... ولی میدانیم که فعالیت انجمنها و تشکیلات دانشگاهی در حکومت اسلامی همچون دوران سلطنت تحت نظر مستقیم سازمانهای «امنیتی» صورت میگیرد. خلاصه میگوئیم، در کشوری که به دلیل عدم هماهنگی عقیدتی، در تابستان سال 67 هزاران جوان، دانشجو و دانشآموز، بدون محاکمه اعدام میشوند، عقل سلیم مشکل میتواند برای فعالیتهای دانشجوئی جائی باز کند.
این دانشجویان اگر خود نیز شخصاً از وابستگیهایشان به اهرمهای سیاستگذاری حکومتی و خصوصاً دنبالهرویهایشان از خطوط سیاسی محافل اجنبی بیاطلاعاند، برایشان خبر بسیار بدی آوردهایم: فعالیتهای شما در چارچوب همان برنامههائی تنظیم شده که نهایت امر نتیجهاش چماقی شد که با تمام قدرت بر فرق خودتان و هممیهنانتان کوبیدند. «تجربیات» سیاسی در جنبشهای دانشجوئی در این خلاصه نمیشود که در کدام کوچة بنبست آتش بیافروزیم و کدام در ورودی دانشکده را مسدود کنیم! این «اراجیف» و مزخرفات به درد اوباشی میخورد که در 22 بهمن دست یک ملای آدمکش را گرفته بودند و قصد داشتند حکومت عدالت، اسلام، برادری، و خلاصه بسیار چیزهای دیگر زیر دماغ ارتش شاهنشاهی و ساواک آمریکائی با همین لشکر ملایان و قاریها بسازند! بهتر است دانشگاه 22 بهمن را فراموش نکنیم، آن دانشگاه و آن دانشگاهی نتیجهاش همین رژیمی است که ملاحظه میفرمائید. پس امروز بهتر است چشم بعضیها باز شود و تا دیر نشده ببینند که سیاست یک کشور چه مفاهیم و معانیای میتواند داشته باشد!
اعضای انجمنهای اسلامی، و یا غیراسلامی دانشگاه اگر امروز فعال شدهاند، دولت را نیز میبینیم که همزمان جهت «سرکوب» اینان تا به این اندازه خود را در معرض «انتقادهای» جهانی و داخلی قرار میدهد! چرا بعضیها از خود نمیپرسند محافل وابسته به ساواک چگونه برای دولت دردسر درست میکنند؟ هدف اصلی از این «بحرانسازیها» چیست؟ به هر تقدیر زمانیکه این مجموعهها به صورت «خودجوش» در طرفهالعینی «فعال» میشوند، فقط یک دلیل میتواند وجود داشته باشد: محافل غرب که بر امور ایران حاکماند، این فعالیتها را مورد حمایت قرار دادهاند. غیر از این به دنبال هر دلیلی بروید کارتان به بازار نخودسیاه خواهد افتاد.
محافل غرب به دلائلی به یکباره شروع به داد و فریاد میکنند. هم هیاهو در کانالهای دانشگاهی را مورد حمایت قرار میدهند، و هم عوامل خود را در دولت به طرقی در برابر همین تحولات «پیش» میاندازند، تا از این طریق نتایج مورد نیاز یعنی حاکم کردن آشوب و هیاهو را بر جامعه تأمین کنند. در همینجا بگوئیم، این آشوبها جز ایجاد فضای ناامنی و سرکوب هیچ نتیجهای برای ملت نخواهد داشت؛ همانطور که میدانیم اگر کسی قصد آن داشته باشد که «سنگ بر روی سنگ» بگذارد، در گام نخست همین حکومت در برابرش قد علم خواهد کرد. پس از گذشت سه دهه میباید دریافت که اهداف این حاکمیت چیست! اگر کسی در هیبت دانشجو از حداقل شناخت از مسائل مملکت عاجز میماند، چه بهتر که خفقان بگیرد. البته در مملکتی که تاریخنویسی «جرم» است، از جوانان نمیتوان انتظار داشت که با گذشتة کشور آشنا باشند. با این وجود در دوران شاه سابق نیز هر گاه نیازهای غرب ایجاب میکرد دانشگاهها در عرض چند ساعت به «آتش» کشیده میشد. این خیمهشببازی آنقدر ادامه یافت که در برخی از دانشکدهها بودجة شیشه انداختن به پنجرهها در بعضی مواقع از حقوق هیئتهای علمی نیز بیشتر میشد! البته این مسئله را کتمان نمیکنیم که یکی از مهمترین عوامل ایجاد آشوب در دانشگاه ساواک و شاخههای آشکار و پنهان حکومت شاهنشاهی بود.
ولی همانطور که نمونة فعلی نشان میدهد هیاهو و عربده به «صنف» دانشجونما محدود نمیماند. کار حتی به ناطق نوری، یکی از نزدیکان علی خامنهای رسید که در سخنرانی مسخرة خود در شهر مشهد عملاً حق دولت بحرین در اعمال سیاست بر این جزیره را به زیر سئوال برد! آنهم در شرایطی که وزیر امور خارجة روسیه، یک قدرت جهانی که از قضای روزگار همسایة ایران نیز هست، برای دیدار رسمی در این کشور به سر میبرد. این «غلطهای زیادی» اگر از چشم عوامالناس پنهان میماند از چشم کسانی که سیاستهای استراتژیک منطقه را میشناسند مفاهیمی کاملاً روشن و واضح دارد. آقای ناطق نوری با این عمل در واقع به جهانیان ثابت کرد که نوکر انگلستان و آمریکا است. این یک سر آخوند مسلماً در «مقام» رئیس دفتر بازرسی رهبر حکومت اسلامی اگر مورد حمایت علنی و مشخص محافل غرب قرار نمیگرفت هیچگاه به خود اجازه نمیداد که در برابر روسیه چنین شکرخورهائی کند. عمل ایشان از نظر سیاسی کاملاً «معنا» دارد.
ولی میبینیم که اربابان حکومت اسلامی طی چند سال گذشته، یعنی از دوران به اصطلاح اصلاحطلبی به این طرف، برای حمایت از نوچههای مسلماننمایشان در تهران شاخکهای متفاوتی اختراع کردهاند. یکی از مهمترین این شاخکها که در تاریخ ایران استفادة استعماری از آن بسیار محدود بود، شاخکسازی در ینگهدنیا و اروپای غربی است. به عبارت دیگر دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی چند سر اوباش وابسته به ساواک و عوامل سرکوب داخلی را چند روزی در «روزینامهها» و تبلیغات خود به «زندان» میاندازد و سپس اینان را از در پشتی تحت عنوان «آزادیخواه» و «مبارز» و غیره به ینگهدنیا و اروپای غربی صادر میکند! شمار این «آزادیخواهان» شناخته شده که امروز از قضای روزگار همگی «نویسنده»، «تحلیلگر»، «متخصص» و ... نیز هستند هر روز بنا بر نیازهای فرامرزی حکومت اسلامی افزایش یافته! نخست این اصل را در همینجا عنوان کنیم که حتی به فرض مخالف بودن اینان با حکومت اسلامی، هر کس که با این حکومت مخالف است الزاماً «آزادیخواه» نیست.
شاهد بودیم که چه آدمکشانی با حکومت شاه مخالفت میکردند، و زمانیکه به قدرت رسیدند عملکردشان را خوب دیدیم. از اینرو امروز مخالفت با احمدینژاد، خامنهای و حتی مخالفت با دین اسلام و حکومت اسلامی را به هیچ عنوان نمیباید دلیل بر «آزادیخواه» بودن افراد دانست. این نوع «ترادفهای» ساختگی و «خودبهخود» یکی از شگردهای تبلیغاتی اجنبی در جامعة ایران است. «آزادیخواه» میباید در عمل، و در تئوری نشان دهد که آزادی را ارج مینهد، و نه تنها قادر است از این آزادی «تعریفی» فراگیر و انسانی و اجتماعی و سازنده ارائه دهد که میتواند محدودة آزادیهای مورد نظر خود را نیز به صراحت روشن کند.
آیتالله خمینی هم کم از «آزادی» سخن نمیگفت! ولی آزادی مورد نظر ایشان اجرای احکام دین و سرکوب مخالفان حکومت آخوند در ایران بود. در نتیجه تعجبی ندارد که اکثریت کسانیکه تحت عنوان مخالفت با این حکومت خود را در جرگة آزادیخواهان جا زدهاند، همچون «بتعیارشان» حضرت آیتالله خمینی به هیچ عنوان محدودة آزادیهای سیاسی و اجتماعیشان را مشخص نکنند. اینان نیز فقط «آزادیخواه» هستند، همانطور که محسن رضائی، عسگراولادی مسلمان، لاجوردی و ... آزادیخواه بودند. ولی میباید ملت ایران، خصوصاً دانشجویان از مرز این فریب بگذرند، میباید پرده از اعتقادات و عقاید سیاسی گروهها و اشخاصی که خود را در جرگة آزادیخواهی به زور جا کردهاند برداشت و نشان داد که اینان چه هستند.
امروز از زبان این «آزادیخواهان» کم نمیشنویم و از قلمشان کم نمیخوانیم که ملت ایران تحت ستم یک رژیم مستبد قرار گرفته! ولی اینکه اگر اینان به قدرت برسند چه خواهند کرد صدائی از کسی در نمیآید. در همین ساختار تماماً استعماری و مصنوعی که بر فضای سیاست کشور حاکم شده به طور مثال، حزبتوده خود را طرفداری آزادی مطبوعات معرفی میکند؛ وارث مقام سلطنت از خود به عنوان یک فرد «لائیک» نام میبرد؛ مجاهدین خلق از اعتقادات اسلامی خود در چارچوب روابط اجتماعی و تحجرهای دینی هیچ سخنی به میان نمیآورند، تو گوئی اینان برای اسلام و امام حسین و دیگر ترهات دینی نبوده که دوستان و همفکرانشان را در دهان گرگ انداختهاند؛ جبهة ملی از همکاریهای خود با جناحهای آخوندی هیچ سخنی به میان نمیآورد، و ... خلاصه بگوئیم تمامی این جناحها خود را در هالهای از «تقدس» سیاسی پنهان کردهاند. آنچه در ایران میگذرد، و آنچه در این کشور گذشته هیچ ارتباطی با اینان نداشته، نه از دور و نه از نزدیک! اینان هم امروز همگی از آسمان رسیدهاند؛ فرشتگانی «صفرکیلومتر» هستند.
البته از سیاستباز جماعت انتظار نداریم دست خود را در برابر ملت رو کند. اینان همگی مشتی فرصتطلباند که قصد قبضه کردن قدرت را دارند، همانطور که امام خمینیشان هم در نوفللوشاتو گفت، «کمونیستها حق اظهار عقیده دارند!» و روزی که پای به تهران گذاشت گفت، «نجساند! ملت مسلمان با اینان حرف نزند!» آنزمان هم که حسابی بر خر مراد سوار شد گفت، «مخالفان اسلام را زنده نگذارید!» این روند برخورد یک حیوان سیاسی با مسائل یک کشور است، و مسلم بدانیم که تمامی «حیوانات» سیاسی از همین روند پیروی خواهند کرد. آنچه اهمیت دارد این نکتة ظاهراً کوچک و بیارزش است که مردم جامعه برای خود، فرزندانشان، دوستان و اقوام و نزدیکان، همشهریها و هموطنانشان چه ارزش و احترامی قائل هستند. اگر ملتی برای خود احترام قائل نیست، نمیتواند از دست و زبان مشتی قدرتطلب، فاسد و هزار خط احترام و عزت کسب کند، چرا که جوابی جز توسری و زندان و نکبت دریافت نخواهد کرد. و این نصیب نهائی و غائی ملت ایران از هر گونه تغییر سیاست در کشور خواهد بود، اگر در برخورد با مسائل سیاسی همچنان در مسیر سادهلوحی و خوشباوری طی طریق کنیم.

...